back to top
خانهتحلیل و وضعیت سنجیژاله وفا : وضعیت سنجی ۳۶۸-جامعه چه هنگام و باچه عواملی به...

ژاله وفا : وضعیت سنجی ۳۶۸-جامعه چه هنگام و باچه عواملی به جنبش و انقلاب برانگیخته می شود؟

 khuzestan  khasteh mardomانقلاب اسلامی در هجرت :زوج جوانی در نامه ای به اینجانب که متن آن دروضعیت سنجی شماره365نقل کرده ام ، چهار سوال مهم و اساسی طرح کرده اند که به سه سوال اول در وضعیت سنجی های قبلی (۳۶۵/۳۶۶/۳۶۷ ) پاسخ گفتم .این سه سوالها از این قرار بودند:

 

1- چطور است که مسئولین اینهمه نارضایتی را نمی بینند؟ حتی وزارت نفت در مقابل این همه اعتصابات کارگران صنعت نفت، موضع هم نمی گیرد! انگار، اتفاقی به این مهمی در کشور نیفتاده است؟ شنیده بودیم که شاه هم، وقتی صدایِ اعتراض مردم را شنید که دیگر دیر شده بود. چه می شود که اینهمه اعتراض را نمیشنوند؟ آیا کر و کور شدن، امر مشترکی بین رژیم های استبدادی است؟ چه عواملی رخ می دهند که خواسته های مردمش برای یک رژیم بی ارزش می شوند و بدان ها پاسخ نمی گوید؟

 

۲- آیا کشورهای منطقه و یا قدرت هایی مثل امروز روسیه و … که از رژیم ولایت فقیه حمایت می کنند، تا آخرین نفسش، از آن دفاع خواهند کرد؟ چه باید پیش بیاید که قدرت های جهانی و یا منطقه، دست از حمایت از حاکمیت ایران بردارند و آنرا تنها بگذارند؟ چه شد که امریکا از حمایت از حاکمیت پهلوی، سر باز زد؟

 

۳- همسرم می گوید، در مجلۀ ایران فردا خوانده بودم که مهندس سحابی– با همۀ احترامی که برایشان قائل بودم- نوشته بودند که مردم ایران در زمان شاه نمی دانستند برای چه انقلاب می کنند و نمی دانستند چه می خواهند. من به شخصه، تجربۀ حاکمیت پهلوی را ندارم، سال ١٣۵۶ بدنیا آمده ام. ولی نمی توانم تصور کنم که ملتی بر سر تفنن و یا نا آگاه دست به انقلاب بزند. از دید من، مسلماً رژیم پهلوی، تبعیض ها و فسادهای بسیاری را مرتکب شده بود که باعث آن انقلاب مردم گردید. باید به کتب تاریخی رجوع کرد، البته اگر سانسور نشده باشند. اما در دوره ای که ما زندگی می  کنیم– که طول عمرمان برابر با عمر حاکمیت جمهوری اسلامی است-، آنقدر بحران پشت بحران بوده که حتی من، قادر به شمارش آنها نیستیم. فقط می دانم که نسلی هستیم عصبی و ناراحت و فقیر و ناتوان که به قول شما در نوشته تان به حال مشغولیم و یا ما را مشغول نگاه داشته اند، و حتی فرصت نمی کنیم، فکر کنیم که آیندۀ ما، چه شکل و محتوایی باید داشته باشد. اما چنین حالتی، بی دلیل بوجود نمی آید. به همین خاطر استدعا دارم که با نظم و دقتی که شما دارید– نوشته های شما را مرتب دنبال می کنم-، تبعیض هایی را که حاکمیت جمهوری اسلامی بر نسل ما روا داشته است، بر شمارید، تا حداقل نسل ما بداند، برای چه، لازم است قیام کند. دلایل قیام را برای ما روشن کنید. چرا این را می نویسم؟ چون مدت ها است، بوی قیام و انقلاب در فضا آکنده شده و مشام نسل ما بدان حساس شده است.

 

قبل ازطرح سوال چهارم این زوج جوان و پاسخ به آن ، بایستی به اتفاقی که در این هفته و امروز ۱۴امرداد ماه ۱۴۰۰ در کشور رخ داده است اشاره کوتاهی کنیم.دولت روحانی که بین مردم به دولت وعده های توخالی معروف شده است ، به خرابکاری 8 ساله خود ظاهرا پایان داد و میدان را برای خرابکار و قاتلی تاریخی بنام رئیسی باز گذاشت. مراسم تحلیف قاتل تاریخی رئیسی در مجلس نظام تحت تدابیر امنیتی شدید برگزار شد. در این مراسم محمد خاتمی و محمود احمدی‌نژاد، و همچنین . صادق آملی لاریجانی، رئیس شورای تشخیص مصلحت نظام و علی لاریجانی، رئیس سابق مجلس و نامزد انتخابات ریاست جمهوری اخیر که رد صلاحیتش بحث‌انگیز شد از غایبان دیگر این مراسم بودند. در ترکیب مهمانان خارجی در این مراسم، تعداد معدود رهبران سیاسی و سیاستمداران طراز نخست کشورهای دیگر به چشم می خورد.

. به عنوان نمونه از ۲۲ رئیس جمهور، امیر و نخست‌وزیری که در مراسم تحلیف حسن روحانی در سال ۱۳۹۲ شرکت کرده بودند، در مراسم تحلیف ابراهیم رئیسی چهار رئیس جمهور و نخست‌وزیر مشاهده می‌شدند.

 

شاخص‌ترین چهره‌های شرکت کننده در این مراسم عبارت بودند از اشرف غنی، رئیس جمهوری افغانستان، برهم صالح، رئیس جمهور عراق و همچنین نخست‌وزیران دو کشور سوریه و ارمنستان.

روسیه نیز در حد رئیس مجلس در مراسم تحلیف رئیسی حضور داشت. اتحادیه اروپا نیز در حد معاون هماهنگ کننده سیاست خارجی خود در این مراسم شرکت کرده بود. حضور انریکه مورا، با انتقادهای شدید کنشگران مدنی و همچنین اسرائیل و آمریکا روبه‌رو شده بود.

در مراسم تحلیف سال ۱۳۹۲ فدریکا موگرینی، هماهنگ کننده سیاست خارجی اروپا شرکت کرده بود. اما این بار جوزپ بورل، جانشین موٰگرینی اقدام به اعزام معاون خود کرده بود. اما مهمتر و جالب تر از همه بی اعتنایی مردم ایران به این مراسم بود .بقول کامنت یک هموطن ، خروس یک هموطن نیز هم برای این قاتل نخواند!

رئیسی این قاتل تاریخی در سخنان خود در مراسم تحلیف در مجلس نظام ،از مردم‌سالاری دینی گفت و مدعی شد “گام دوم” انقلاب اسلامی ایران در قرن جدید شمسی و دوره زمامداری او آغاز شده است. نگفت گام نخست انقلاب اسلامی کی تمام شده است.

 

او خود را مدافع حقوق بشر و حقوق انسان در جهان معرفی کرد و گفت در مبارزه علیه ظلم و جنایت از جمله در اروپا و آمریکا، در کنار “مظلومان” ایستاده است. اما در باره اتهامات مربوط به نقض حقوق بشر از سوی خود او و همچنین نقش او در اعدام‌های سال ۶۷ که بارها گفته است به نقش خود افتخار میکند ، سخنی نگفت.

 

او بدون اشاره به سطح نازل مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ در قیاس با سایر انتخابات قبلی، گفت که مردم ایران برای متحقق شدن انقلاب اسلامی شخص او و دولت او را برگزیده‌اند.وی همچنین مدعی شد” از هر طرح دیپلماتیک که باعث لغو تحریم‌ها شود استقبال می‌کنم ” بدون اینکه بطرز شفاف بگوید چگونه با شرایطی که مجلس نظام گذاشته است این امر ممکن و میسر است!؟

 

عفو بین‌الملل به اعزام نماینده اتحادیه اروپا به منظور شرکت در مراسم تحلیف ابراهیم رئیسی اعتراض کرد. این سازمان حقوق بشری می‌گوید رئیسی باید به خاطر نقش داشتن در کشتار سال ۶۷ مورد پیگرد کیفری قرار گیرد وجنایات علیه بشریت بر مراسم تحلیف رئیسی سایه انداخته است.

 

انقلاب اسلامی در هجرت :اکنون نوبت به طرح سوال چهارم زوج جوان هموطن و نیز پاسخ اینجانب بدان رسیده که سعی میکنم نظر به اهمیت ان در دو وضعیت سنجی به ان پاسخ گویم.

 

۴- متأسفانه مردم ما و نسل انقلاب نتوانستند به شعارهای انقلاب، جامۀ عمل بپوشانند و حاکمیت جمهوری اسلامی، استبدادی تر از حاکمیت پهلوی شد. آیا خودِ ما مردم، تقصیری نداریم؟ چه تغییراتی در آن عده از ما که به هزاران علت دل به این حاکمیت بسته اند، باید رخ دهد تا تحول کرده و قبول کنند، این رژیم رفتنی است، و یا باید برود، تا بتوانیم به اهدافمان برسیم؟ و یا واضح تر سؤال کنم، چه عواملی رخ می دهند که مردم بر ضد رژیمی قیام و یا انقلاب می کنند؟ آیا انقلاب، اجتناب ناپذیر است، و یا خیر؟ چه عواملی در درون جامعه رخ می دهند که مردم علیرغم اطلاع از امکان سرکوب و کشته شدن، چاره ای جز قیام و سرنگون کردن حاکمیت نمی بینند؟

 

پاسخ :

انقلاب بطورعام می تواند دو پویایی داشته باشد:

 

وقتی روابط مسلط و زیر سلطه وجود دارد یک سری روابط بین مردم در درون جامعه برقرار می شود و یک سری بین آن جامعه و سایر جوامع. نتیجه و حاصل این روابط دو نوع پویایی می تواند ایجاد کند.

 

1- پویایی مرگ :

وقتی توان جامعه در تولید نیروهای محرکه مادی و معنوی ( یاد آور می شوم که انسان نیزخود نیروی محرکه ای است که سایر نیروهای محرکه را می سازد

) کمتر از دولت مستبد حاکم است که کارش حذف نیروهای محرکه است ( همچون فراری دادن مغزها از کشور ) و تولید نیروهای محرکه از طرف جامعه صورت نمی گیرد ، حیات ملی به خطر میافتد .چرا که کشور ازنیروهای محرکه تهی می گردد .چه بسا در طول تاریخ جامعه های بسیاری دچار پویایی مرگ شدند چرا که به دولت مستبد ضعف نشان دادند و به جنبش برنخاستند و آنرا سرنگون نکردند. حتی بسیاری از امپراطوری ها که در موضع قوت بودند دچار پویایی مرگ شدند.

 

2- پویایی حیات:

در صورتی که جامعه قادر باشد نیروهای محرکه را بیش تراز آنچه یک دولت مستبد می تواند حذف کند ، تولید نماید ، وقتی ستون پایه های دولت مستبد رو به فرسایش می گذارد ، جامعه انقلاب را تدارک می بیند.هر فرعونیتی بویژه وقتی میل به فراگیر شدن می کند ،تمایل دارد بنیاد های جامعه اعم از آموزش و پرورش و بنیاد های فرهنگی ، بنیاد دینی ، بنیاد سیاسی و اجتماعی وهمه بنیاد های اقتصادی که بایستی در خدمت جامعه باشند را از آن خود کند. و وظیفه این بنیاد ها تنظیم رابطه جامعه با این دولت می شود و از راه این تنظیم است که اعضای جامعه خود انگیختگی خود را فراموش و از دولت مستبد اطاعت می کنند.

 

در حقیقت جامعه هایی که درآنها محور نظام اجتماعی قدرت است، فاقد نظامهای اجتماعی بازهستند و نظامهای نیمه باز دارند. هر اندازه ولی تولید نیزوهای محرکه بیشتر شود ودر راه رشد بکار افتند جامعه باز و تحول پذیر تر می شود.و بالعکس.

 

از اینرو برای باز شدن جامعه کاربنیادهای اجتماعی بیشتر تنظیم رابطه انسان با حقوق و سمت دادن به نیروهای محرکه بسوی رشد بایستی باشد تا زمینه تحول بوجود آید. در حال حاضر بنیاد های علمی کشور بایستی عدم توانایی حکومت ابراهیم رئیسی ( قاتل تاریخی ) را در حل بحرانهایی که نظام بوجود آورده را برای مردم روشن کنند تا باز 8 سال فرصت انتظار برای توقع اصلاح در درون نظام ، از دست نرود. و کار بنیاد های دینی این است که بر مردم روشن کنند که جنایاتی که رئیسی انجام داده است (اعدام بیش از 4000 نفر در سه شب در سال 1367 )مبانی فقهی مورد قبول این نظام را هم ندارد چه خواسته که بر ضد نص صریح قران است. وقتی میفرماید: کشتن یک انسان بیگناه همانند کشتن همه بشریت است. کاری که در وضعیت سنجی 362 نیز نگارنده انجام داد. پس عمل ابراهیم رئیسی، قتل است. و شایسته ایران و هیچ ایرانی نیست که یک قاتل تاریخی رئیس جمهوری او باشد! و دولت او را از ابتدای کار بی اعتبار سازند.

 

چرا که در مرحله فرسایش ستون پایه‌ها، دولت مستبد هم از جذب و حذف نیروهای محرکه ناتوان می‌شود و هم بنیادهای اجتماعی توانائی تنظیم رابطه انسان با قدرت (دولت مستبد) را از دست می‌دهند. در این مرحله، بنیادهای دینی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و تعلیم و تربیتی که به استخدام کامل دولت درآمده‌اند، بی‌اعتبار می شوند.و اعضای جامعه با رهاکردن خویش از موقعیت آلتِ فعلِ این بنیادها، خودانگیختگی خویش را باز می‌یابند. بنا بر این اندازه خودانگیختگی جمعی و فردی، هم میزان دوری و نزدیکی جامعه را از لحظه انقلاب و هم روش متفوق را معلوم می‌کند.

 

زنهار جامعه ایران برای اینکه دچار پویایی مرگ نشود تنها با تکیه بر حقوق انسان و حقوق شهروندی وحقوق ملی و حقوق طبیعت و حقوق ملی به مثابه عضوی از جامعه جهانی و اجرای این حقوق می تواند از حالت بی تفاوتی و غیر فعال بیرون آید و تصدی امور سیاسی ، قضایی ، اجتماعی واقتصادی و محیط زیستی و بویژه آموزشی را به فرزندان این مرز و بوم خود بعهده بگیرد، تا نیروهای محرکه ای که برای ساخت ایران بکار می آید را با آهنگی شتابگیر تر از تخریب نظام خود بسازد و تولید کند.

 

انقلاب چنانچه ملاحظه شد برعکس تبلیغات دروغ اصلاح طلبان حکومتی فرآیند دوری گزیدن جوامع از خشونت است. چرا که این جوامع از انواع و اشکال مختلف خشونتهایی که نظام برزندگی آنها تحمیل کرده منزجر و گریزانند و حیات ملی را که سازندگی بدور از خشونت است را انتخاب کرده اند و نه مرگ ملی را که نیازمند خشونت است.

با پیدایش انسانهای تغییر یافته مستقل و آزاد و حقوند و خشونت گریز ،سایر عواملی که انقلاب را در عمل میسر می سازند نیز شکل میگیرند. این امر منجر به این می شود که :

 khastehaye mardom

در انقلاب است که وجدان بر کرامت و حقوق خویش بمثابه انسان ،همگانی می شود.

 

این وجدان، با تغذیه از سه وجدان دیگر، بدیل و آینده را روشن و جنبش همگانی را میسر می سازد.‌

جنبشهای درون جامعه توسط وجدان تاریخی و شفاف و قوی شدن آن به یکدیگر پیوند می خورند. و جامعه دارای هویتی جمعی می گردد .امری که هر استبدادی منجمله نظام ولایت فقیه در صدد ممانعت برای شکل و نضج گیری بر می آید. اینگونه است که هر شهروندی با شناخت حقوق شهروندی خود و با شرکت در انقلاب به حقوق خود نقش عملی و تاریخی میدهد.

در برهه انقلاب، وجدان تاریخی همراه با وجدان علمی و وجدان اخلاقی به میزان همگانی شدنشان، جنبش را همگانی می‌کنند.

 

همراهی وجدان تاریخی با وجدان علمی (اندیشه راهنما و دانش و فن و هنر، چهار نیروی محرکه که بیشترین کاربرد را در انقلاب پیدامی‌کنند)و وجدان اخلاقی(بدر آمدن از غفلت به حقوق انسان و کرامت اوو ارج جستن عمل به حق و گرایش به دوستی و به یادها آمدن حقوق معنوی، راستگوئی و راست‌کرداری و ایثار و همیاری و دستیاری و همکاری و اتحاد و… و درکارآمدن میزان عدالت برای تمیز حق از ناحق )

باعث غنا جستن هر سه وجدان در بطن جامعه می شود .و وجدان همگانی را می سازند.

 

و این سه غنا می‌جویند و وجدان همگانی را غنی می‌بخشند. شفاف می‌شوند و شفافیت می‌بخشند.و این سه وجدان شهروندان را از مدار بسته و متصلب رابطه با قدرت رهایی می بخشد.

جامعه ایران که در اوج خشونت استبداد ؛ چه به صفت فردی و چه به صفت جمعی احساس بی هویتی می کرد ، اکنون دارای شهروندانی است که هم به صفت فردی بعلت معرفت به حقوق انسانی و شهروندی و ملی خود احساس هویتی نو با تغییر اندیشه راهنمای خود و کردار و گفتار و پندار خود می کنند و هم به صفت جمعی جنبش دارای هویتی نو و انقلابی به معنای خشونت زدا شده است.

انقلاب در این مرحله نوید رهایی از مدار بسته سلطه/ زیر سلطه را میدهد و در مدار بازی که انسانهای نو و جنبش همگانی بوجود می آورد ، برقراری رابطه حق با حق ( میان خود با خود و با دیگری و با جامعه و با طبیعت و با جهان )

اکنون با هویت نو و مبتنی بر حقوق شهروندان حقوند بمثابه مجموعه‌ای از استعدادها و فضل‌ها، فعال می‌شوند. این عامل، عامل اول است. نقص و کمال هر انقلاب را این عامل و عامل‌های زیر تعیین می‌کنند:

 

جامعه با گذار از نزاع برسر تقدم این اصل بر آن اصل رابطه جدیدی با رژیم و قدرتهای خارجی تنظیم می کند:

 

   جنگ تقدمها را اغلب رژیمها باب می کنند و یا سازمانهای سیاسی که معنای استقلال و آزادی و رشد را بر مبنای قدرت تعریف میکنند :

بدینسان که رﮊیم حاکم یا از دین اکثریت بزرگ مردم مشروعیت نمی گیرد ،هرگاه چنین رژیمی از حمایت قدرت های خارجی برخوردار باشد، سعی میکند که از رشد و ترقی مشروعیت دست و پا می‌کند و مدعی تقدم آن می‌شود.

     در برابر این تمایل‌ها، بنیاد دینی نیز به تقدم دین قائل می‌شود. و از این واقعیت غافل می‌شود که اگر دین از حقوق خالی نشده بود و میزان عدالت را گم نکرده بود و توجیه‌گر قدرت و قدرتمداری نشده بود، نه مقدم انگاری محل می‌جست و نه گرایشهای قدرتمدار توان می‌یافتند و نه جامعه گرفتار رابطه مسلط – زیر سلطه می‌گشت. همانگونه که نظام ولایت فقیه خود در عمل دشمن دین و اخلاق و خود مسبب اول از خود بیگانه کردن دین شده است.

پیش از انقلاب، یک دوره، کشور صحنه رویاروئی‌های این تمایلها می‌گردد. رویاروئی‌ها گرایشها را ناتوان می‌سازند. جامعه درک میکند که تقدم بازی موجبات ضعف و شقه شقه شدن جامعه را فراهم می آورد از اینرو میل به بیرون رفتن از جنگ تقدم‌ها، را می یابد.

 

لزوم نزدیکی و همگرایی اصلها و همگرایی تمایلها برای شکل گیری جنبش همگانی

 

هرگاه ضمن حفظ هویت هر گرایش سیاسی ، بین گرایشهای مختلف درون جامعه تعریف‌ها از اصل‌های راهنما بهم نزدیک شوند و اصل‌ها با تعریف عدالت بمثابه میزان، جفت شوند، هم‌گرائی تمایل‌ها میسر و مانع برخاستن مردم به جنبش برداشته می‌شود.

هرگاه گرایشهای جانبدار این و آن تقدم، تغییر کنند، یعنی از بند قدرتمداری رها شوند و خودانگیختگی خویش را باز یابند، شرکت آنها در بدیل بی‌خطر می‌شود. زیرا در بدیل، دیگر تمایل‌های قدرتمدار وجود ندارند تا که بازسازی رابطه مسلط – زیر سلطه در درون و با بیرون از کشور، ممکن ‌شود. اما اگر تغییر نکنند و موافقت آنها با هدف و روش شدن اصول راهنما، صرفا زبانی باشد و نه بدل به باور شده باشد ، خطر بازسازی رابطه قدرت قطعی است و دور شدن انقلاب از اهدافش حتمی.

آن اندیشه راهنمائی که در رهبری شرکت می جوید وقتی که بیان استقلال و آزادی می‌گردد، به جامعه مدنی امکان می‌دهد تغییر ‌کند و تغییر ‌دهد. به این صورت که استقلال تصمیم را برای جامعه قائل است و اصل می داند.نه خود قیم ملت می شود و نه قیمی را برای ملت برسمیت می شناسد و آزادی نوع تصمیم را نیز از آن ملت میداند و نه هیچ مقام دیگری.

   اصولی که هدف می‌گردند، می‌باید، در اندیشه‌های راهنما، تعریف های یکسان بیابند و یا در اندیشه راهنمائی که اکثریت بزرگ جامعه آن را می‌پذیرد، تعریف‌های روشنی بجویند به ترتیبی که بر سر آنها اجماع پدید آید و سازمانهای سیاسی را جامعه در این مرحله محک میزند که با زبان قدرت که ابهام است سخن میگویند و یا با زبان شفاف آزادی.آنها که به بیان شفاف آزادی با مردم سخن میگویند به رهبری جنبش راه می یابند و جامعه بعد از تجربه ، نسبت به بیانهای مبهم با دیده شک می نگرد. چرا که ابهام در بیان باعث همگرایی نمی شود.

بعنوان نمونه جمع ما از ابتدا زبان شفاف بکار برد هم قانون اساسی ۴۹۷ماده ای را بر اساس این حقوق پنجگانه تدوین و انتشار داده است (۲۴۸ماده آن قانون اساسی اختصاص به این حقوق پنجگانه دارد )و هم برنامه عمل را و هم منشور اقتصادتولید محور را.

لذا از ابتدا مفاهیم اصول را بروشنی بیان کردیم جای ابهام باقی نگذاشتیم و جامعه را به مطالعه و نقد آن فرا خوانده ایم و چشم انداز در اختیار جامعه قرار میدهیم که جامعه بدانید بعد از این نظام چه نظامی در خور زیست شهروندان حقوند ایران است و خود را در تکمیل آن شریک بداند . عملکرد سیاسی جمع ما نیز همواره مبتنی بر حقوقی است که آنها را به جامعه معرفی می

نماییم.

 

امید که همه سازمانها و گرایشهای سیاسی و فرهنگی نیز زبان آزادی و شفاف را پیش بگیرند و جامعه را از قبل از تدارک دوران بعد ازنظام حاکم با ارائه نظرات مکتوب خود یاری رسانده و چشم انداز جامعه و امکان انتخاب را برای وی وسیع تر کنند.این پیروزی یک گروه سیاسی نیست که اصل است ،بلکه پاسخ یافتن سوالهای مردم و شفاف شدن آینده مردم است که اصل است.

 

در انقلاب دو اصل استقلال و آزادی هدف و روش می‌گردند.

 

چراکه انقلاب، نخست انقلاب در انسان و اندیشه راهنمای او، بنابراین، شعور شهروندان به خودانگیختگی و خودانگیخته اندیشیدن و عمل کردن است.

در همان‌حال، انقلاب بیرون آمدن از رابطه مسلط – زیر سلطه است. و بالاخره، دولت تک پایه از راه رابطه با قدرت‌های خارجی به خود ثبات می‌بخشد. از این‌رو، رها شدن از دولت جبار و دو پایه خارجی، که همان استقلال و آزادی است ،هدف می‌شود.

پس برای آنکه جامعه‌ای روی به انقلاب بیاورد و یا با بخش سازمان یافته خود که در انقلاب شرکت می‌کند، موافقت کند، اصولی می‌باید هدف و روش بگردند که ترجمان حقوق و کرامت انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی او و حقوق او بعنوان عضو جامعه جهانی و حقوق طبیعت باشند.

بنابراین، انقلاب در کشوری روی می‌دهد که مردم آن در بند رابطه مسلط – زیر سلطه هستند. از این‌رو، استقلال و آزادی و دیگر حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و حقوق جهانی، و حقوق طبیعت، بنابراین، کرامت انسان، هدف می‌شوند.

در اینجا نوع رهبری انقلاب بسیار مهم است . آن رهبری (مقصود از رهبری فرد نیست چه بسا جمعی در رهبری انقلاب قرار گیرد همانند حزب کنگره در انقلاب هند ) که تلاش میکند در جامعه عدالت اجتماعی میزان و به این میزان برنامه ها و عملکردها سنجیده شوند ، و این هدف‌ها روش نیز بشوند ( یکسانی هدف و روش در محتوا )، جریان انقلاب، جریان رشد انسان و آبادانی طبیعت می‌گردد.

 

تجربه مشترک انقلابها وقتی معنای انقلاب در جابجایی راس قدرت ناچیز می شود.

 

بسیاری از سازمانهای سیاسی و یا گرایشهای سیاسی اصلاح یا تغییر رﮊیم را با جلب موافقت قدرت خارجی حامی ممکن تصور می‌کنند. همانند اقای رضا پهلوی که به مصداق ضرب المثل” طرف را به ده راه نمیدادند سراغ کد خدا را می گرفت” ، وقتی کدخدای امریکا نیز به وی راه نداد ، ناچار شد بسراغ سناتور امریکایی مک کین رود هنگام خروج وی از یک جلسه و در میانه درب سالن از وی بپرسد :

“به نظر شما درآینده با سپاه پاسداران چه کنیم ؟ ! “بجای اینکه قوه تشخیص داشته باشد که تصمیم در این زمینه حق مردم ایران است و نه یک سناتور دست چندم امریکایی .

در واقع امر وقتی انقلاب در همان مدار بسته رابطه باقدرت، در جابجایی قدرت و یا جانشین کردن نیروی زینده با نیروی میرنده، ناچیز می‌شود، نیروی جانشین نیز نیازمند دو پایه خارجی می‌ماند.

    اما اگر این جانشینی بی‌نقش کردن قدرت خارجی مسلط را ایجاب کند، تمایل قدرتمدار جانبدار تقدم آزادی بر استقلال می‌شود (مثالهای الجزایر و ویتنام و کوبا). تجربه می‌گوید جانشین‌ها به مدار وابستگی باز می‌گردند.

   وقتی که پیش کشیدن عدالت اجتماعی عامل برانگیختن قشرهای زحمتکش، باور می‌شود، تقدم عدالت اجتماعی بر استقلال و آزادی شعار یک یا چند تمایل سیاسی می‌گردد.

     اینگونه است که تنها اندیشه راهنمائی که بیان استقلال و آزادی می‌گردد، به جامعه مدنی امکان می‌دهد تغییر ‌کند و تغییر ‌دهد.

 

در وضعیت سنجی آینده ادامه پاسخ به سوال بسیار مهم این زوج جوان را پی میگیرم.

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید