back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری : انگلستان، رضا خان وشیخ خزعل و واقعۀ خوزستان...

جمال صفری : انگلستان، رضا خان وشیخ خزعل و واقعۀ خوزستان ( 2 ) بخش دوم

 حرکت رضاخان به سوی « جبهه جنگ »

 در 5 نوامبر 1924 ، رضاخان عازم جنوب شد و روز بعد اعلام کرد که ‏شیخ را در صحنه نبرد ملاقات خواهد کرد. در فرمان نظامی شماره 244 ، که در 5 نوامبر به امضای رضاخان رسید و ‏درنشریه نظامی مجله پهلوی به چاپ رسید، به ارتش فرمان داده شد که تمام منابع و قوای خود را به کار گیرد و ‏آخرین سدی (شیخ محمره)  را که مانع رشد و توسعه ارتش و در نتیجه مانع عظمت و یکپارچگی مملکت می شود، در ‏هم بشکند. به منظور تحقق این امر، اکنون عازم اصفهان شد ه ام.»

 

‏رضاخان از اصفهان نیز به سمت شیراز حرکت کرد؛ « شیراز مقر فرماندهی عملیات وی در جنوب  است .» : روزنامه میهن در 18 نوامبر ‏اعلامیه رضاخان را منتشرمی کند:« من برای از بین بردن خزعل راهی میدان نبرد می شوم. یا در جنگ پیروز می شوم و او را نابود می کنم، یا ‏باید کشته و در خرابه های  شوش به خاک سپرده ‏شوم.»  موری در مورد قدر ت نمایی رضاخان چنین می نویسد:  با این حال  کاملاروشن است که حتی اگر رئیس الوزرا خواهان و قادر به انجام اقدامی برای این مملکت باشد، البته به شیوه ‏نظامی، باز هم چیزی جز یک عروسک خیمه شب بازی نیست که به خواست انگلیسی ها حرکت می کند و جزئی از نقشه ‏بریتانیا در جنوب است؛ وی لزوماً پیروز این جنگ خواهد بود، چرا که همواره شایسته ‏اجرای برنامه های ایشان بوده است.  علی رغم  گزارش هایی که از « پیروزی » نیروهای دولتی  مزدوران شیخ محمره حکایت می کنند و با توجه به ‏دستور نظامی که در بالا ذکر شد، به نظر می رسد که اوضاع  جنوب چندان  روبه راه نیست.»  به هر حال، همه چیز منتظر ورود سر پرسی لورن بود که در 11 نوامبر وارد بغداد شد و فوراً به سمت محمره حرکت کرد. در آنجا جئوفری ‏هاوارد 26 ، معاون وی در امور شرق، به سر پرسی پیوست. وی به عنوان مترجم شیخ در مذاکرات شرکت داشت.‏

همانطور که پیش از این ذکر شد، اولین باری نبود که سر پرسی برای سر عقل آوردن شیخ نقش مهمی ایفا می کرد. در ‏سال 1923 ، زمانی که کلنل مک کرمک برای اولین بار تلاش کرد بر اموال ، شیخ مالیات وضع کند ‏سر پرسی به سرعت خود را به محمره ‏رساند تا شیخ را برای رویارویی با این اتفاق مهم و تکا ندهنده آماده کند.» 27 اندکی بعد ، جئوفری هاوارد فراخوانده می شود: « آقای هاوارد بیش از ‏پانزده سال در ایران به سر برده است و کاملاً به زبان فارسی آشناست و مراحل پیچیده و مبهم سیاست ایران را به ‏خوبی درک کرده و در]امور ایران[ به استادی ماهر تبدیل شده است؛ این در حالی است که از زمان ورود وی به ‏کشور تا زمان ترک آن در بهار سال جاری، آقای هاوارد تنها به عنوان معاون امور شرق، انجام وظیفه کرده است. به ‏هر حال از زمانی که آقای دبلیو. ام. اسمارت 28 در بهار سال 1922 منصب معاون امور شرق را بر عهده گرفته ‏است، وی به صورت غیررسمی در این سمت انجام وظیفه کرده است. افرادی چون چرچیل، اسمارت و هاوارد تمام ‏عمر خود را صرف مطالعه مسائل ایران کرد ه اند و به نظر می رسد که تنها در این جایگاه است که می توانند به نحو ‏احسن به دولت خود خدمت کنند و چنانچه به سوی مردمی اعزام شوند که با زبان و شیوه زندگی ایشان آشنایی ‏ندارند، کار چندانی از پیش نمی برند. به هر حال، آقای هاوارد در طول مدت خدمت خود در ایران، شهرتی مثال زدنی در میان ‏مردم ایران و همچنین بیگانگان به دست آورده است؛ وی در اجرای خواسته ها و گاهی اوقات سیاست های نابجای ‏داونینگ استریت (دولت انگلستان) در این کشور، همواره به اصول. پایبند بوده است.» 29 « فراخوان » هاوارد از ایران بسیار کوتاه بود. وی در سال 1926 دوباره به ایران بازگشت.‏

شایع شد که لورن مترصد است برای آشتی  دو تحت الحتمایـۀ خود د] رضاخان و خزعل[ میانجیگری کرده و رضا خان نیز برای مصالح  با شیخ عازم  محمره شده است. این  شایعات مجلس را هوشیار کرد و نمایندگان مجلس که ‏درغیاب رضاخان احساس قدرت می کردند، در 16 نوامبر دخالتهابی جای بریتانیا درامورداخلی ایران » اعتراض کرد. هنگامی  که رضا خان از برگزاری جلسه با خبر شد، تلگرامی به ژنرال مرتضی ] یزدان پناه  [  ،   فرماندارنظامی تهران ، ارسال  و اعلام کرد که  به هیچ  وجه قصد ندارد با شیخ مصالحه کند و  یا به انگلیسی ها اجازه  دهد که  او را تحت  تأثیرقرارداده و راهنمایی کنند.این تلگرام به صورت گسترد ه ای در مطبوعات منعکس شد.‏

دخالت سر پرسی لورن باعث شد که شیخ و رضاخان تا حدودی تن به مصالحه دهند. در 18 نوامبر 1924 ، ‏ذکاءالملک فروغی، وزیرخارجه و کفیل ریاست وزرا، متن تلگرا م هایی را که میان رضاخان و شیخ رد و بدل شده ‏بود، قرائت کرد. شیخ در تلگرام خود تسلیم رضاخان شده و به اشتباهات گذشته خود اعتراف کرد و خواهان بخشش ‏شد. رضاخان نیز چنین پاسخ   داد: «  آقای سرداراقدس، من تلگرام شما را در شیراز دریافت کردم. من عذرخواهی و ندامت ‏شما را  پذیرفته و خواهان تسلیم بی  قید و شرط شما هستم. رضاخان، رئیس الوزرا و فرمانده ‏کل قوا.» 30 موری از این تلگرا م ها چنین برداشت می کند: « این تلگرام  مرا به یاد حوادثی می اندازد  که یک سال رخ داد. در آن زمان شیخ متوجه شد که دولت درصدد است بر اموال او مالیات وضع کند؛ لذا دست به فعالیتهایی زد ‏که حکایت از شورش داشت. در 8 اکتبر 1923 این شیخ سالخورده متوجه شد که سفارت بریتانیا از او حمایت ‏نخواهد کرد و او دربرابر پیش روی نیروهای دولت مرکزی به خوزستان تنها خواهد بود، لذا تلگرام  ذیل را به سردار سپه  ارسال کرد:«  از درگاه خداوند منان خواهانم که مرا  در خدمت به شما پیروز گرداند. من بارها و بارها گفته ام که جنابعالی را تنها حامی خود می دانم و با خوشحالی بسیار و از صمیم قلب در خدمت گزاری به شما پابرجا خواهم ‏بود. همچنین منتظر فرمانده قشون اعزامی و دریافت فرامین ‏حضرتعالی هستم.» موری می افزاید : « اگر دولت مرکزی موفق شود املاک شیخ را به چنگ آورد، که این امر فعلاً محل تردید است، مطمئناً پول هنگفتی به جیب  خواهد زد؛ چرا که شیخ تنها  از فروش خرما ، سالیانه 250000پوند درآمد دارد.» 31 اما تقاضای « تسلیم بی قید و شرط». شیخ را ‏ناراحت کرد. در 23 نوامبر 1924 ، رضاخان تلگرام ذیل را از شیراز به  رئیس ستاد کل ارتش ارسال کرد: « ستاد کل قشون، تهران؛ ‏همانطور که مطلع هستید اینجانب تهران؛ همانطور که مطلع هستید  اینجانب  تهران را  به مقصد خوزستان ترک کردم . ورود من به شیراز  با دریافت تلگرامی از جانب خزعل  که در آن اظهار تمکین و فرمانبرداری کرده بود، مقارن شد. در ‏پاسخ از او خواستم که بدون هیچ گونه قید و شرطی تسلیم شود و هدف من این بود که او را به تهران بفرستم و ‏بدون جنگ و خونریزی وارد مرکز خوزستان شوم. از آنجا که خزعل هنوز پاسخی به ابلاغیه من نداده است، بیش از ‏این سفر خود را به تعویق نخواهم انداخت. بنابراین امروز شیراز را به مقصد جبهه ترک کرده و از آنجا با ارتش خود ‏مستقیماً سمت محمره خواهم رفت. رضا، رئیس الوزرا و فرمانده کل قوا.»  موری  در این باره می نویسد: « این  تلگرام به گون های نگاشته شده که گویی ناپلئون آن را هنگام عزیمت به روسیه، ارسال کرده است: “بنابراین ‏امروز شیراز را به مقصد جبهه ترک کرده و از آنجا با ارتش خود مستقیماً به سمت محمره  خواهم رفت .”  ژنرال امان الله ‏میرزا، رئیس ستاد کل قشون، ابلاغیه زیر را منتشر ساخت »”. حضرت اشرف، شیخ را تنها در شیراز به حضور ‏خواهند پذیرفت. اگرشیخ خزعل در شیرازبه حضور جناب  عالی نیامد، باید در میدان جنگ با شما روبه رو ‏شود.» 32

در نوامبر 1924 ، سفارت بریتانیا با توجه به دستوری که از لندن دریافت کرد، یادداشتی را به دولت ایران تسلیم ‏نمود که در آن با عملیات احتمالی در خوزستان مخالفت شده بود. موری با اینکه اوضاع کنونی اوضاع آشفته تهران را اینگونه توصیف می کند: «  با اینکه  اوضاع کنونی  مشکوک به نظر م‏ی رسد وبسیاری بر این باورند که شیخ محمره و سردارسپه هر ‏دو بازیچه دست بریتانیا هستند، اما دلایلی نیز وجود دارد که اثبات می کند بریتانیا لشکرکشی سردارسپه به جنوب را ‏تشویق می کند تا اگر در آینده استفاده از قوای نظامی برای محافظت ازچاههای نفتی درخوزستان ضرورت پیدا کرد، ‏توجیه قابل قبولی داشته باشند. بسیاری از مردم ایران یقین دارند تمام این عملیا تها در جنوب، آغاز یک فاجعه

بزرگ است و بریتانیای کبیر برای محافظت از داشته های خود در چاههای نفت شرکت نفت انگلیس- ایران، تمام نیروهای هندی خود را سرازیر دره کارون می کند. گفته می شود که اگر چنین رویدادی به وقوع ب پیوندد، حاکمیت دولت بر بسیاری ازاستا نهای زرخیز ایران پایان خواهد یافت. به هر حال ممکن است تمام این پیش بینی های شوم برای ایران تحقق یابد. اما همانطور که در مراسله شماره 665

به تاریخ 30 سپتامبر 1924 اشاره کردم، لازم به ذکر می دانم که در گذشته عده ای در بریتانیا بر این

باور بودند که با انتخاب شیخ خزعل به عنوان پادشاه عراق می توان امیدوار بود که وی استان پرثمر

خوزستان را، که چا ههای نفت شرکت نفت انگلیس – ایران نیز در آن قرار دارد، به عنوان کابین خود

ضمیمه عراق کند.» 33

موری همچنین متوجه شد که بریتانیا یادداشت دومی تسلیم دولت ایران کرده است و در آن متذکر شده است که طبق قرارداد نوامبر 1914 ، شیخ تحت الحمایه بریتانیا است: « دولت  اعلی حضرت پادشاه بریتانیا نمی تواند نسبت به اعمال دولت ایران بی تفاوت بوده و اشغال املاک شیخ  و احتمالاً نابودی وی را بپذیرد.» در 1 دسامبر 1924 ، ذکاءلملک  اعلامیه ای در روزنامه ها منتشر  ساخت  و « وجود  چنین یادداشت هاییی را  که بر خلاف  حق حاکمیت ایران است،  انکار کرد.» موری در این باره می نویسد:«  ذکاء در برابر وضعیتی که مخالفین به وجود آوردند، را ه حل بسیار ساده ای به کار گرفت. وی صرفاً بدون اینکه پاسخی به این یادداشت ها بدهد، آنها را به سفارت بریتانیا بازگرداند؛ با این هدف که بتواند وجود چنین یادداشت هایی را انکار کند؛ چرا که اگرچنین یادداشت هایی پذیرفته شود، منازعات شدیدی در مجلس درخواهد گرفت. این معامله رضایت ایرانیان را به دنبال داشت و به  نظر می رسد بریتانیا نیز، حداقل در حال حاضر، پرونده حوادث مذکور را بسته تلقی می کند.»34

 در 2 دسامبر1924 ، بودجه وزارت جنگ تصویب شد. مراحل تصویب بودجه در روزنامه کوشش به تاریخ 3 دسامبرمنتشرشد: « درجلسه فوری که بعد از ظهر روز دوم دسامبربرگزار شد، مجلس با 77 رأی مثبت بودجه وزارت جنگ را برای سال مالی 1303(22 مارس 1924 تا 21مارس 1925 ) تصویب کرد. بر اساس این مصوبه، بودجه وزارت جنگ را برای سال مالی000 /200 / 9 تومان  خواهد بود. نمایندگان جناح اقلیت، ازجمله زعیم، حائری زاده و مدرس، به شدت با تصویب بودجه مخالف بودند؛ آنها مدعی بودند که 000/ 200/ 9 تومان بسیاربیشترازمصارف  واقعی  وزارت جنگ  خواهد بود. حائری زاده معتقد بود از آنجا که شمار واقعی نیروهای نظامی ایران، 20000 نفر است، 000/600 تومان کاهش یابد. مدرس نیز مدعی بود که شمار سربازان ارتش تنها 18000 نفراست  و تعداد « مارشال» ها درارتش بسیارفراوان است. سردارمعظم خراسانی ، وزیر فواید عامه ، اعلام کرد که  در واقع 4200 سربازدرخدمت ارتش هستند که حتی یک نفرازایشان بی نیازوغنی نیست.» وموری با ضمیمه این قطعه از روزنامه، حادثه ذیل را نیز در گزارش خود ذکرمیکند: در3 دسامبر 1924 دکتر میلسپو به من خبر داد که سردارسپه در« حرکت پیروزمندانه خود به سمت  جنوب»، از مأمورین مالی و مقامات گمرکی دراصفهان وبوشهر 27000 تومان وجه نقد تقاضا کرد که فوراً این خواسته اجانب شد و وجه مورد نظربه حساب وی واریز شد. مسیو دکرکر، مدیرعامل اداره گمرک، که مدت  زیادی درایران  بوده و تجربه فراوانی  کسب  کرده است. به محض اینکه متوجه شد سردار سپه درنظر دارد ازبوشهردیدن کند. به مأمورین اداره گمرک در این شهر دستور داد تمام عواید گمرکی جع آوری شده را بدون معطلی به تهران منتقل کنند. با این حال دستور دیر به اداره گمرک بوشهر رسید و 2000 تومان از این عواید به دست نیروهای ارتش غصب شد.» 35 

 

◀«آزادسازی خوزستان» و عفو شیخ 

 

 موری در16 دسامبر1924 می نویسد:« با اشاره به گزارشهای اخیرسفارت درمورد عملیات  نظامی درخوزستان، مفتخرم به اطلاع وزارت خارجه برسانم. همانطورکه دربیشترتلگرا م ها مشاهده می شود، با رعایت و حفظ آبرو ازجانب هردو طرف، « جنگ » در سراشیبی پایان قرارگرفته است ، و اتفاقی برای مردم ایران رخ نداده است.» موری با مطالعه روزنامه های تهران که ازپنجم تا دهم  دسامبر 1924 منتشر شد ه اند،  این روایت را نگاشته است. رضاخان شیخ را تهدید به جنگ کرد واو نیز درپاسخ به این چالش در2 دسامبرچنین نوشت: « شما مرا – خدمتگزارجان نثارخود را – به هندیجان فراخواندید. بیماری و ناتوانی من اخیراً شدت گرفته، به طوری که مرا از انجام چنین خدمتی محروم گردانیده است… من یکی از پسران خود را خدمت حضرت اشرف می فرستم تا هم به عنوان راهنما در خدمت شما باشد وهم از جناب عالی کسب فرمان کند. به امید اینکه در آینده به دیدار حضرت اشرف نائل گردم.» پاسخ  رضا خان به این نامه : « تلگرام شما را  درلنگیر] از توابع بهبهان[ و در قرارگاه ارتش دریافت کردم. از آنجا که در حال عزیمت به ده ملا هستم، همان طور که خود پیشنهاد کردید، به فرزند خود بسپارید که در آنجا به من ملحق شود.»  تلگرام رضاخان به ژنرال   مرتضی]خان یزدا ن پناه[،  فرماندار نظامی  تهران ، در 8 دسامبر منتشر شد:« شورشیان پس از تحمل خسارات سنگین، شکست خورده و استحکامات ایشان به تصرف ]نیروهای دولتی[ درآمد. سپس این نیروها به همراه نیروهای ذخیره وارد رامهرمز شدند. بنابراین اکنون خوزستان از لوث وجود اشرارپاک شده است. چهارشنبه، 3 دسامبر، وارد ده ملا شدم. این شهرپیش ازاین قرارگاه نیروهای عرب بود. خزعل به خواست خود، یکی از فرزندان خود را برای راهنمایی، راهی ده ملا کرد. هنگام بازگشت، وی (خزعل) به ملاقات من خواهد آمد. من ظرف یک یا دو روز آینده حرکت خواهم کرد. نیروها به سمت رامهرمز حرکت خواهند کرد .»

موری گزارش می کند که سفیرکبیر ترکیه در مورد حوادث خوزستان به صورت نه چندان  خوشایندی اظهارنظر کرد و گفت: « … یادمراسم ختنه کنان در ترکیه افتادم؛ که هنگام انجام عمل دردناک، با استفاده از نوازندگان و خوانندگان، حواس بیمار را از عمل منحرف می کنند  وی افزود : « حادثه خوزستان به مثابه ختنه کرد ایران بود و اعلام « پیروزی» و جشن هایی که در تهران و دیگر مناطق  ایران برگزار گردید، در حکم  همان دلقک و خواننده  و نوازنده بود.»  رضا خان طی تلگرامی  که در هشتم  دسامبر« آزادی» خوزستان را اعلام می کند. در همین تلگرام  وی می افزاید: « من به میدان نفتون  خواه رفت وچند روز دیگربازخواهم گشت.» تفسیرموری ازاین سفرچنین است:« این سفر مطمئناًهمه چیزرا برای او روشن خواهد کرد. او برای اولین بار متوجه خواهد شد که چرا  ماجراجویی در خوزستان، تلاشی بیهوده و عملیاتی غیرممکن است و چرا دولت بریتانیا، چه از حزب کارگر و چه از حزب محافظه کار، هرگز به او اجازه نمی دهد زمام امور دره کارون را کاملاً در اختیاربگیرد و بر آن حکمرانی کند و دستیابی نیروی دریایی بریتانیا را به نفت ذیقیمت این منطقه به مخاطره  اندازد.» 

روزنامه های دهم دسامبر تلگرامی را از قول رضاخان منتشر ساختند که از این قرار است: بیماری خزعل به او اجازه نداد که به محمره برود، لذا به ناصری بازگشت. او و مرتضی قلیخان بختیاری برای دیدن من و طلب بخشش، امروز صبح ( 6 دسامبر) نزد من آمدند و من نیزایشان را عفو کردم .»   توضیحات موری در این زمینه «اشاره سربسته او به عفو ایشان و فقدان هرگونه عبارتی در مورد بخشش این دو تن باعث شد که بسیاری در تهران به این نتیجه برسند که پیروزی بر شیخ، در واقع شکست خوردن سردارسپه بود؛ و اربابان انگلیسی سردارسپه به او اجازه ندادند دشمن خود را از میان برده و اموال او را مصادره کند. تسلیم شیخ خزعل در واقع فاقد ارزش است و معنایی ندارد؛ چاپلوسی در ایران بسیار ارزان تمام می شود. این که « وی در خواست  بخشش کرد و عفو شد» برخلاف آن چیزی  است که چندی پیش به اطلاع من رسید. در 11 دسامبر ژنرال مرتضی خان، فرماندار نظامی تهران به من خبر داد که شیخ  « تنها  برای جان  خود امان گرفت» و او باید  تمام سلاح های  خود را  تحویل داده و بیشتر  اموال او نیز به نفع  دولت مصادره  خواهد شد. به نظر  نمی رسد  برای تحقق چنینی  مقاصدی ، دولت بریتانیا  زحمت  سفر به محمره  را بر سرپرسی لورن  و آقای جئوفری هاوارد تحمیل کرده باشد.» 36 

رضاخان پس از بازدیدی که از چاه های نفت به عمل آورد،  برای زیارت  عتبات عالیات به عراق رفت.  تلگراف وی در 15 دسامبر از این قرار است: « به منظور تشکر و قدردانی از آرامش و صلحی  که شامل  حال تمام مردم ایران  شده است. به عتبات  عالیات (کربلا و نجف )  مشرف می شوم یک هفته در آنجا توقف خواهم کرد و خواسته ای را که همواره مایه تسلی خاطر من است برآورده خواهم کرد ؛ و به زیارت اماکن مقدس خواهم شتافت.» توضیحات موری  دراین باره : « شکی نیست  که بریتانیا در اوضاع کنونی، از بازدید رئیس الوزرا، حداکثر بهره برداری را خواهد کرد و تلاش می کند از طریق او سیاست های  خود را در این کشور پیاده سازد… سردار سپه  وقتی  که تازه  به قدرت  رسیده بود ، با غرور و تفاخر تمام،  به خواسته های روحانیون بی توجهی می کرد؛  اما از زمانی که اعتبار و قدرت او به تدریج روبه ضعف  نهاد، روز به روز بیشتر به روحانیون  متحجر نزدیک شد تا بدین طریق جایگاه خود را تقویت کند.» اما روحانیون « همواره با سوءظن به رضا خان می نگریستند  واو را غاصب می دانستند.» موری متذکرمی شود اززمانی که رضا خان درجنبش جمهوری شکست خورد تلاش کرد «با نزدیک  شدن به روحانیون مرتجع  محبوبیت خود را بازیابد.» 

 وی می افزاید: « وی درحرکتی مشابه ، دربهارسال جاری، ازمجتهدین بزرگ شهرهای مقدس عراق تمثالی ازحضرت علی هدیه گرفت وسعی کرد ازآن بهره برداری سیاسی کند. پس از این حرکت نه تنها روحانیون مخالف ایرانی به اوتوهین کردند وتصویرمذکور را تقلبی خواندند، بلکه عناصر لیبرال کشور نیز این حرکت را، مانور سیاسی بی ارزشی خوانده و او را تحقیر نمودند.»37  

 

 موری این قضیه را چنین ارزیابی می کند: « سردارسپه یکی ازمضحک ترین ناکامی های دوره کاری خود را تجربه کرد. وی گول خورد و برای جنگ با شیخ محمره عازم خوزستان شده و اوضاعی  آشفته وبسیارمفتضح به بارآورد. وی شیخ را درناصری ملاقات واو را عفوکرد. سپس پسراورا با درجه سرهنگی به عنوان آجودان شخصی خود پذیرفت؛ و راهی عراق شد و پس از بازدید ازبغداد و زیارت عتبات عالیات به تهران بازگشت. وی دست خالی ازاین سفربازگشت وتنها صورت حسابی یک میلیونی به همراه خود آورد که احتمالاً مستشاران آمریکائی ملزم به پرداخت آن هستند. اینکه چه اسراری میان سردارسپه وشیخ رد وبدل شد، هنوزفاش نشده است وبه نظرمی رسد درآینده نیزفاش نگردد. اگر شرایطی « تسلیم » شیخ قابل قبول وسودمند بود، باورنکردنی بود که سردارسپه حرفی از آن نزند وآنها را منتشرنکند. به هرحال نتیجه تلا شها و مبارزات سردارسپه، رضایتمندی بریتانیا رابه دنبال داشت؛ و جای تعجب نیست که اگرانگلیسی ها به عنوان پاداش خدماتش به انگلستان، اورا برای رسیدن به رأس قدرت در مملکت حمایت کنند، خواه این ریاست، ریاست جمهوری یا پادشاهی یا نیابت سلطنت باشد.»38 

در 30 ژانویه 1925 شیخ در تلگرامی به ارتش ایران، پیشنهاد داد که تسلیحات ومهماتی را که از جنگ جهانی اول باقی مانده است، دراختیارارتش بگذارد. موری می نویسد:« حسین علاء به من خبر داد که رئیس الوزرا دستور داده است 15000 تن از نیروهای نظامی در خوزستان باقی بمانند که البته محمره، محل سکونت شیخ، از این دستور مستثنی شده است. همچنین در شهرهای اطراف نیز فرمانداران نظامی جریان امور را به دست خواهند گرفت. بر اساس گفتۀ رئیس الوزرا، شیخ« عاجزانه التماس کرد» که اجازه داشته باشد اختیارات پیشین خود را در مناطق مختلف استان، حفظ کند وحتی حاضر است پول گزافی برای این منظور پرداخت کند، اما درخواست او رد شد. « پیروزهایی» که رئیس الوزرا از آن دم می زد ثمرات بسیار ناچیز و اندکی به همراه داشت. عل یرغم اینکه اموال هنگفت شیخ نیز می بایست تسلیم سردارسپه می شد، وی بدون اینکه « پولی » دریافت کند،  مجبور شد  به تهران  باز گردد و تنها  ثمره سفراو صورت حساب  یک میلیونی بود که به زودی برای تصویب به مجلس ارائه خواهد شد .» 39 موری  معتقد  است علاوه  بر هزینه های مالی ، این قضیه  می توانست  ایران  را از جانب  روشها  نیزدرمعرض خطر قرار دهد. سرگرم شدن دولت ایران درجنوب کشور، عرصه را کاملاً برای روسها مهیا می کرد وممکن بود آنها شمال ایران را به جولانگه خود تبدیل کنند.

وی متذکرمی شود که« بسیاری براین باورند که روس ها به خوبی متوجه شده بودند که تحت الحمایگانشان، یعنی ترکمن ها ، در شرایط  فعلی  تهدیدی جدی [ برای دولت ایران ] هستند که می توانند به خوبی ازآنها استفاده کنند. آنها امیدواربودند که ازطریق [معزز] بجنورد [ی] نمایشی در شمال ایران به راه بیندازند که شباهت بسیاری به نمایش انگلیسی ها درجنوب داشته باشد. وچرا کهنه ؟ دراین ماجرا مزایای سیاسی عظیمی نصیب بریتانیا شد؛ وماجراجویی بد یمن سردارسپه درخوزستان ، همسایۀ جنوبی ایران(انگلستان) را قادرساخت اراده خود را براین مملکت  دیکته  کرده و از این طریق  دو طرف منازعه ( خزعل و رضا خان ) را تا حد یک رعیت جیره خوارتنزل دهد. روس ها همه اینها را به خوبی می دانستند؛ وعجیب بود که دست به اقدام مشابهی نزدند و سعی نکردند سردارسپه را وادار به قدر ت نمایی در شمال کشور کنند.» 40 

 

 ◀  دستگیری شیخ محمره

همانطورکه در فصل بعدی آمده است، رضاخان پس از بازگشت از جنوب تلاش کرد با  برکناری شاه خود را نایب السلطنه او قرار دهد. این تلاش نیز، همانند « جنبش جمهوری »، به شکستی مفتضحانه ختم گردید و موقعیت رضاخان را بیش از پیش تضعیف کرد. با این حال در آوریل سال 1925 ، اندکی ازقدرت ازدست رفته خود را بازیافت و باردیگردست به ارعاب مخالفین زد. رضا خان بسیارتلاش  کرد شیخ را « داوطلبانه» به تهران آورد اما موفق نشد. در بیست و سوم آوریل 1925 یا نزدیک به این تاریخ، با توسل به دوزوکلک اورا ازبصره، جایی که به آن گریخته بود، بازگرداندند و پس ازدستگیری به اهوازمنتقل کردند. وی در5 می 1925 راهی تهران شد و به زودی وارد پایتخت گردید. موری تردید ندارد که تنها گذاشتن و خیانت به شیخ بیچاره، بخشی از سیاست  جدیدبریتانیا بود که در آن یک تحت الحمایۀ دیرین فدای رضاخان می شد اما حوادث خوزستان به شدت ازاعتباررضاخان در نزد ایرانیان کاست: « رضا خان پس از این که قول  داد یا شیخ و تمام  برنامه های او را از میان بردارد یا « خود درمیدان جنگ  کشته شود»،  راهی  خوزستان  شد؛ اما هیچ ازاین وعد ه ها عملی نشد وشکی نیست که این خلف وعده ازاعتباراو درنزد تمام مردم هوشیارایران بسیارکاست واین بدگمانی را بیش از پیش تقویت کرد که او خود را به طور جبران ناپذیری دردستان بریتانیا، یعنی همان ولی نعمتان شیخ، انداخته است. از روزی که رئیس الوزرا ازخوزستان بازگشته است، این احساس در میان مردم قوت گرفته است و به محض این که مشخص شود و او را با تمام املاک و اموال گزافش آزاد کرده است، هیچ یک ازجشن ها وپایکوبی ها که به یمن ورود پیروزمندانه او برگزار گردید نمی تواند شکست او را دراین جنگ بپوشاند.»  موری در مورد خیانت بریتانیا ودل کندن ازشیخ محمره وخدمات ارزشمند وصادقانه او به انگلیسی  ها در  روزهای سخت  جنگ جهانی  اول،  چنین می نویسد:« در 3 می ، با سر پرسی لورن در مورد شیخ و  حوادث مربوط به او به گفت و گو نشستیم. وی خیلی بی پرده  درمورد دولت خود و منافع بریتانیا درخوزستان و حمایت ازخزعل اظهارنظر می کرد. لورن می گفت که درآغاز کارش به عنوان وزیرمختارانگلستان درتهران، وارث انبوه تعهدات ناجوری شده بود که سرپرسی کاکس درطول جنگ [جنگ اول ]  به شیخ داده بود. همین تعهدات و قول و قرارها موجب شده بود که موضع شیخ دربرابردولت مرکزی بسیارسخت وپیچیده شود.

وی بارها این اوضاع را به مرحوم لرد کرزن، وزیر امور خارجه وقت، گزارش کرده و خواستارلغو این تعهدات شده بود تا وضع و جایگاه شیخ در تهران تحت قاعده ای درآید. اما راه به جایی نبرده بود. وی حتی در زمان اعزام قوای دولتی به عربستان و نیز به هنگام اعزام مک کرمک به محمره برای حل و فصل امور مالی و بدهی های مالیاتی شیخ به تدریج از حمایت انگلستان از شیخ کاسته بود.

لرد کرزن اندکی پیش ازمرگ به این نتیجه رسید که سیاست های او در ایران کهنه و پوسیده شده است  و می بایست تغییری دررفتارسیاسی خود نسبت به این کشور ایجاد کند. «  ازبین رفتن  تحت الحمایه های قدیمی » و « بی تفاوتی » انگلیسی ها دلیلی براین مدعاست  که بریتانیا برای حفظ  منافع خود در ایران ، سیاستهای خود را تغییرداده و دیگر به فرماندهان مزدور محلی ] در ایران [ نیازی ندارد. 

به نظرمن، سر پرسی کاکس دولت خود را از شرایطی بسیار دشوار در ایران رهایی بخشید و به همین دلیل مستحق هرگونه قدردانی است. با مرگ او یکی از شاخص ترین چهره های ‎]‎‏ تأثیر گذار در ‏‎[‎تاریخ

امروز ایران، ازمیان رفت. پس ازتسلط بریتانیا بر خلیج فارس و جنوب ایران خزعل با انتهاز فرصت،

قدرت و ثروت انبوهی به چنگ آورد و به جایگاه استواری دست یافت و تا زمانی که دولت مرکزی ضعیف و ناکارآمد بود، خللی براین جایگاه وارد نشد… وی نماد بارز سیاست « تفرقه بینداز ، حکومت  کن» بود، سیاستی که به وسیله خالق خزعل، لرد کرزن، در ایران دنبال می شد؛ و همو به گفتۀ سر پرسی «  دو نشان، از عالی ترین نشا ن های سلطنتی انگلستان را به خزعل اعطا کرد.»  وی ‎]‎‏ شیخ خزعل ‏[‎ در دوران شکوفایی خود، ارتشی کاملاً مسلح و آماده از مزدوران عرب و تعدادی قایق تو پدارو مسلح در اختیارداشت؛ جدای از این، خرید و فروش تمام خرمای خوزستان در اختیار وی بود که سالانه 250000 پوند برای او درآمد داشت. از آنجا که وی به کمک بریتانیا به چنین جایگاهی دست یافت، به نظر من سیاست کنونی و سیاستهای انگلیسی ها در قبال تحت الحمایه پیشین خود، دلیل دیگری است بر عظمت نبوغ آنگلوساکسونی: سازش. خزعل صادقانه در خدمت سیاستی بود که همراه با جنازه بنیانگذارش، لرد کرزن، به خاک سپرده شد.

هیچ کس به اندازه سر پرسی لورن از این ماجراها خبر ندارد؛ که به نظر من راه را برای دولت بریتانیا باز کرد تا بتواند از زیر همه قول و قرارها و تعهداتش با شیخ بزند. لورن پیشاپیش راه فرار را هم تدارک دیده بود: رضاخان. اینکه وی در تحقق این مورد اخیر موفق بوده است یا خیر، جای سئوال است، اما شکی نیست که توانسته است به خوبی بر دیکتاتور ایران فائق آید و او را تحت کنترل خود درآورد.» 41

در10 می 1925، شیخ به تهران رسید و «  بدون تعلل خود خاشعانه تسلیم رضا خان کرد و رضا خان  نیز برخورد دوستانه ای  با او داشت وبه شیخ اجازه داد در خانه سردارمحتشم مستقر شود؛  شیخ در تمام مدت اقامت موقت خود در تهران در آنجا ساکن شد.»  تفسیرموری از این  قضیه چنین است: «  با اینکه  شیخ زندانی محسوب نمی شود، از روزی که وارد تهران شده است، تحت نظارت  شدید قرار گرفته است و تا آنجا که بنده اطلاع دارم، تنها کسی  که اجازه دیدن او را  دارد، سرپرسی لورن، وزیر مختار بریتانیاست. شیخ  برای  سرپرسی لورن توضیح داد که مراحم دولت ایران شامل حال او شده است.» هنگامی که شیخ ورضاخان با یکدیگرملاقات کردند« اتفاقی رخ داد که یادآور روزهای گذشته رضاخان و رفتار بی رحمانه و ظالمانه اوبود.» موری این حادثه را چنین توصیف  می کند :« خبررسید یکی از روحانیون بانفوذ به نام شیخ اسدالله خرقانی اخیراً رژیم فعلی را تقبیح کرده  و مدعی شده است « از زمانی که رضا خان قدرت را درایران به دست گرفته، این مملکت روی آرامش ونظم به خود ندیده است.» ازاین رو، رئیس الوزرا دستور داد فوراً او را دستگیر کنند. برحسب اتفاق وبه احتمال زیاد شاید با یک برنامه ازپیش تعیین شده ، خرقانی به هنگامی که رضا خان با شیخ  شکست خورده  محمره  گفتگو  می کرد، کت بسته  وارد  شد. این صحنه، صحنه ای بسیار عالی برای هنر نمایی رضا خان  بود و او  نیز خود را مهیای  بهره برداری  از چنین فرصتی  کرده بود.  پس از اینکه چندفحش و ناسزا نثار شیخ اسدالله خرقانی کرد، مشت محکمی به صورت او زد و او را نقش بر زمین کرد و به مأمورین دستور داد که او را به خارج از خانه منتقل کنند. ژنرال مرتضی خان، فرماندار نظامی تهران، موظف شد او را تحت پیگرد  قرار داده  و بدون معظلی  او را  به هر مجازاتی  برساند حتی اگر مجازات « موظف شد او را تحت پیگرد قرار داده و بدون معطلی او را به هرمجازاتی برساند« حتی اگرمجازات وی مرگ باشد!» چنین رفتاری با کسانی که نارضایتی  رضاخان را برانگیزند، چیزی نبود مگررویدادی برای تحقیرکردن واهانت نمودن به شیخ سالخورده.» موری می افزاید: « اقبال السلطنه، خان شورشی ‎]‎‏ ! ‏‎[‎ ماکو، پس ازاینکه اموالش توسط قشون مصادره شد، درزندان به هلاکت رسید؛ شیخ با مدنظر قراردادن چنین سرنوشتی احتمالاً خود را خوش اقبال وپیروزمی بیند.» 42 

روزنامه ایران در 15 می 1925، خبر  از نامه ای می دهد که سرداراجل ، پسر شیخ خزعل نگاشته و رئیس مجلس آن را در جلسه 14 می 1925 مجلس قرائت می کند.  این نامه  نیزاز« خوش رفتاری»  با شیخ محمره حکایت دارد: « حضرت اشرف، رئیس مجلس. کسالتی  که عارض  شد، مرا ازپذیرش عضویت در مجلس ، معذورساخت. بنابراین لطفاً استعفای مرا پذیرفته و به عشیره ( بنی طرف خوزستان ) خبر دهید که نماینده دیگری برای مجلس انتخاب کنند. 9 شوال ( 3 می 1925 ) ، عبدالحمید و( سردار اجل ) » 43 

در 8 ژوئن 1925 ، رضاخان برای دیدار« مردم  با وفا و پرشورآذربایجان»  تهران  را به مقصد این ایالت  ترک کرد. موری در این زمینه می نویسد:« براساس اخبارموثقی که به دست من رسیده است، هدف اصلی رئیس الوزرا از این سفر، جلب رضایت روسها بود؛ « عزیمت»  رئیس الوزرا به جنوب ایران برای سرکوب شیخ محمره وبازگشت او به تهران به دستور مقامات بریتانیا در عراق، نارضایتی روسها را برانگیخته است.» 44 

 

نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره ۸۲۷ از ۱۶ تا ۲۹ اردیبهشت

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید