سالگرد تولّد دکترمحمّدمصدّ ق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (76)
دکتر محمّدقلی مجد، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، در کتاب «از قاجار تا پهلوی» در فصلی بنام « آزاد سازی خوزستان » با استناد ازاسناد و گزارشهای «وزارت امور خارجه آمریکا » بر این نظر است: «اندکی پس از قضایای « جمهوری خواهی » و ایمبری[Imbrie] معلوم شد که کل نمایش را انگلیسی ها برای تقویت موقعیت متزلزل رضا روی صحنه برده ا ند. در نوامبر ۱۹۲۴ ، رضا اردوکشی نظامی علیه شیخ متمرد محمره (شیخ خزعل)، ازتحت ا لحمایگان قدیمی انگلیس را که در صدد جنگ با دولت ایران برآمده بود، فرماندهی کرد. در پی یک « جنگ تلگرامی » شیخ « تسلیم » شد و تقاضای « عفو» کرد که از ان برخوردار گردید. در آوریل ۱۹۲۵ ، شیخ بیچاره فریب خورده، از بصره بازگشت؛ دستگیر و روانه تهران گردید. واگذاری شیخ محمره بخشی از سیاست انگلیس برای قربانی کردن « قبیله سالاران کوچک » به نفع دولت مرکزی و به رهبری رضا بود.»
◀ محمد قلی مجد می نویسد : در روزهای سخت جنگ جهانی اوّل، نیروهای بریتانیا از خدمات بسیار ارزشمند شیخ محمّره بهره مند شدند؛ بویژه در سالهای 1914 و 1915، که نیروهای بریتانیا به ترتیب در جنوب عراق 2و جنوب ایران، روزهای آغازین درگیری خود را پشت سر می گذاشتند. با روی کار آمدن رضاخان، بریتانیا به تدریج هواداران قدیمی خود، از جمله شیخ محمّره، را رها کرد و آنان را به رحم و انصاف رژیم جدید در تهران واگذار نمود. با ورود مستشاران آمریکایی به ایران، برای حلّ و فصل مشکلات و اختلافات مالی میان شیخ و دولت، تلاش هایی صورت گرفت و سرانجام در پاییز سال 1923، قرار شد که شیخ بدهی های خود را به دولت ایران پرداخت کند. جزئیات این ماجرا در نامه ای که علاء] وزیرمختار ایران در واشنگتن[ به دالس3 می نویسد چنین گزارش شده است : «کلنل مک کرمک4که برای سرکشی به ادارات مالیه به خوزستان رفته بود، در بازگشت ازخوزستان ، وارد شیراز شده است. وی با شیخ محمّره به توافق هایی رسیده است. به طور خلاصه توافق مذکور از این قرار است که شیخ قبول کرده است 500000 تومان به عنوان بدهی معوّقۀ خود به دولت پرداخت کند که 100000 تومان از این پول به صورت نقد و مابقی آن در بیست قسط به صورت سلانه پرداخت خواهد شد. در آینده نیز شیخ برای مالیاتهای مستقیم و غیرمستقیم خود میبایست سالیانه مبلغ 150000 تومان به دولت بپردازد؛ از این مبلغ 20000 تومان به منظور پرداخت حقوق شیخ و مخارج فوج بلوچ کسر میگردد. هر یک از دو طرف با درنظر گرفتن شش ماه فرصت، میتوانند ً قرارداد را فسخ کنند. با اینکه از جزئیات این توافق باخبر نیستم، اما معتقدم که این قرارداد مشخّصاً به نفع دولت ایران خواهد بود و در هر حال از افزایش قدرت و ثبات ایران حکایت میکند. 5البتّه علاء ، اشاره ای به این نکرد که سر پرسی لورن6 وزیرمختار بریتانیا، « نقش مهمّی در برسر عقل آوردن شیخ ایفا کرد.» هنگامی که کلنل مک کرمک عضو هیأت آمریکایی مستشاری مالی برای وضع مالیات بر اموال شیخ، که تحت الحمایۀ دولت انگلیسی هند بود، راهی منطقه شد، « سر پرسی به سرعت خود را به محمّره رساند تا شیخ را برای روبه رو شدن با این خبر تکان دهنده آماده سازد.» علاوه بر این، رضاخان اخیراً در مقابل قتل عام نیروهای خود، غرامت سنگینی ازبختیاریها ]در برابرکشتار نظامیان در منطقه شلیل به سال 1301ش[گرفت. « بدون شک این ماجرا که نشان از ضعف بختیاریها داشت، برشیخ تأثیرگذاشت؛ واو را متقاعد کرد که برخواسته های دولت مرکزی گردن نهد» 7 پس ازتمام این دردسرها، کرنفلد ]وزیرمختار آمریکا[ درگزارش خود به تاریخ 8 دسامبر 71923 می نویسد که بلافاصله پس از حصول توافق، انگلیسیها دست به کارشکنی و خرابکاری زدند:« شیخ محمّره که مدتّها در مقابل دولت ایران، منشی خودسرانه داشت، به تازگی مصلحت دیده است که با دولت مرکزی از در صلح و آشتی درآید. چند هفته پیش، دکتر میلسپو، کلنل مک کرمک را به همراه دو تن از کارمندان ایرانی وزارت مالیه، راهی محمّره کرد تا با انعقاد قراردادی وضعیت مالیا تهای معوّقۀ شیخ و همچنین تکالیف مالیاتی او را در آینده، مشخص سازند. در همین زمان سفارت انگلستان، که مخصوصاً می خواست این توافقنامه به نفع شیخ منعقد شود، به آقای پیل 8، سرکنسول خود در اهواز، دستور داد از نفوذ خود برای تأثیر گذاشتن بر روند حصول توافق بهره جوید. پس از پایان جلسه، کلنل مک کرمک، موادّ مورد توافق در قرارداد را اینگونه برای دکتر میلسپو تلگراف کرد: به منظور پرداخت مالیا تهای معوّقه، شیخ پذیرفت 100000 تومان به صورت نقد پرداخت شود و مابقی به مدّت بیست سال، سالیانه 20000تومان، پرداخت گردد. همچنین از این پس مبلغ 150000 تومان به عنوان مالیات سالیانه، از شیخ اخذ می گردد که البتّه 20000 تومان از این مبلغ، به منظور پرداخت حقوق خود شیخ و تأمین هزینه سربازان تحت فرمان ایشان، کسر می گردد. شیخ همچنین این حق را خواهد داشت که مالیا تهای منطقۀ خود را جمع آوری کند. پس از دریافت این تلگرام، دکتر میلسپو درنامه ای به رئیس الوزرا، از خدمات کلنل مک کرمک تمجید کرده و وطن پرستی شیخ را در پذیرش موادّ این قرارداد مورد ستایش قرار داد و در پایان نیز از رئیس الوزرا تمجید کرد که حصول توافقی تا این حدّ به نفع کشور ایران، بدون اعتبار و قدرت رئیس الوزرا امکا نپذیر نبود. پیا م رسان این نامه موظّف شد که آن را شخصاً به دست رئیس الوزرا برساند. امّا متأسّفانه پیا م رسان نتوانست در روز مقرّر رئیس الوزرا را در دفتر کار خود بیابد.
روز بعد زمانی که مجدّداً به دفتر کار وی مراجعه کرد، رئیس الوزرا در جلسه بود و به پیام رسان دستور داده شد منتظر بماند. وی یک ساعت و نیم به انتظار نشست تا سرپرسی لورن وزیرمختار بریتانیا به همراه آقای مانیپنی 9، معاون وی در امور شرق، از جلسه خارج شد. سپس پیام رسان نامه را به دست رئیس الوزرا داد و وی پس از قرائت، آن را روی زمین انداخته و فریادزد : « این مرد (اشاره به وزیرمختاربریتانیا) یک ساعت و نیم اینجا بود و پیش از من از مفاد این نامه خبر داشت.» در میان گفته های او این جملات نیز شنیده شد:« من نمی توانم به این آمریکایی ها اعتماد کنم. نگاه کنید چه می کنند. من این قرارداد را نخواهم پذیرفت. آنها حق ندارند در امور ارتش من دخالت کنند.» وی فوراً به دکتر میلسپو دستور داد که کلنل مک کرمک را در محمّره نگاه دارد تا زمانی که شروط قابل قبول ]برای رضاخان[مورد مذاکره و در قرارداد گنجانده شود.» 10
در تابستان سال 1924 ، نشانه هایی از ناآرامی در جنوب ایران مشاهده شد. لرها به دنبال کشته شدن سران خود در می 1924 (فصل 7) همچنان سرکشی و نافرمانی می کردند. بختیار یها نیز شاکی و ناراضی بودند؛ به خصوص پس از اینکه شرکت نفت انگلیس – ایران، فریبشان داد و کمتر ازمیزان مقرّربه آنها پرداخت کرد. موری در یکی از گزارشهای خود می نویسد که یکی ازخبرنگاران آمریکایی که به مدّت شش هفته درمیان عشایر بختیاری درجنوب زندگی کرده، با دبلیو. سی. فیرلی 11 ، مدیر شرکت نفت انگلیس – ایران در تهران، ملاقات کرد و فیرلی اشتباهاً فکرکرد که این خانم بریتانیایی است. فیرلی به خانم هریسون 12 چنین گفت : « شرکت نفت انگلیس – ایران علاقه وافری به تحولات عشایر بختیاری دارد، چرا که این عشایر در نزدیکی چا ههای نفت این شرکت در جنوب ایران زندگی می کنند و به همین دلیل است که این شرکت با حمایت و پشتیبانی ایشان می کوشد مانع هضم شدن ایشان در زیر کنترل دولت مرکزی شود.» آقای فیرلی، ] درگفتگو با خانم هریسون[ آشکارا اقرارکرده بود که شرکت نفت انگلیس و ایران، توانست با دادن قول 3 درصد درآمدهای شرکت نفت بختیاری سرآنها کلاه بگذارد. این شرکت به همراه شرکت فرست اکسپلوریشن 13 ، دو شرکت فرعی شرکت مادربه حساب می آیند. امّا بختیاریها به جای3 درصدی که براساس قرارداد فکرمی کردند می گیرند، تنها درصد اندکی ازدرآمدهای شرکت را کسب می کنند. یکی دیگرازخبرنگاران آمریکایی به نام مریام کوپر14 که او نیزمدّتی درمیان بختیاریها به سربرده بود، به موری خبر داد که کلاهبرداری از بختیار یها و دیگرمسائل، دست به دست هم داده است تا احساسات آنها تحریک « ضدانگلیسی »شده و بشدّت خشمگین شوند. آنان بر این باورند که انگلیسی ها به رضاخان اجازه داد ه اند به جبران قتل عام نیروهایش درسال 1922 ، و دادن مالیاتهایشان به گروه مستشاران مالی آمریکایی، غرامت سنگینی را برعشایر تحمیل کند. درماههای آوریل و ژوئن 1924 که آقای کوپر درمناطق بختیاری نشین به سر میبرد، صحبت از این بود که این دسته ازعشایر با همکاری لرها و شیخ محمّره تلاش می کردند یک بار دیگر جایگاه خود را به عنوان یک ایل مستقل ایرانی به دست آورند.
در 1 سپتامبر 1924 بی سیم مسکو گزارش داد: « تهران، 31 آگوست. افرادی که به تازگی ازاهواز بازمی گردند مدّعی هستند شیخ خزعل (شیخ محمّره) آشکارا علیه دولت ایران به پا خاسته است. وی در اهواز حکومت نظامی اعلام کرده و سواره نظام عرب و چند هنگ زرهی و توپخانۀ کاملاً مسلّح از او حمایت می کنند. در ضمن شیخ، شماری از کارمندان دولتی را که با او اختلاف داشتند تبعید کرده است؛ ازجمله مسئول ادارۀ گمرک، رئیس پست خانه، یکی از کارمندان وزارت مالیه و… . شیخ همچنین به فرمانده ارتش مستقر درمحل توصیه کرده که خوزستان را ترک کند. در محافل رسمی و اداری شایع است که شیخ ودولت مرکزی با یکدیگر توافق کرده و به سازش رسید ه اند. با درنظر گرفتن این واقعیت که دولت ایران اعتبار فرمانی را که در دست شیخ است تأیید می کند، شیخ امتیازات نامحدودی را دراختیارخواهد داشت. وی مجازاست املاکی را که در خاک ایران قرار دارد به بیگانگان بفروشد؛ و نیز از بیگانگان چیزهایی بخرد که بر طبق قرارداد ترکمنچای که هنوز معتبر است، ممنوع است.»
روزنامۀ ایران در3 سپتامبر1924 گفته های رضاخان را درردّ این اخبار منتشر می سازد:« در تاریخ 31 آگوست بی سیم مسکو گزارشی را درمورد اوضاع خوزستان منتشر ساخت که بی پایه و اساس بودن آن مرا ملزم ساخت اعلامیه ای در رد ّآن منتشرسازم. هیچ یک از حوادثی که بی سیم مسکو گزارش کرده درخوزستان رخ نداده است. علاوه بر این درحال حاضر به هیچ شخصی چنین اختیاری تفویض نشده است که بتواند به کارمندان دولتی بی احترامی و به اوامردولت مرکزی بی توجّهی کند. همچنین در این گزارش آمده است که سردار اقدس (لقب شیخ محمّره) به اجازۀ دولت، زمین هایی را که متعلّق به دولت ایران است با بیگانگان معامله و آنها را به ایشان منتقل کرده است؛ باید بگویم که این گفته ها نیزصحّت نداشته وبه هیچوجه پایه واساس درستی ندارد. برخلاف این گفته ها، دستوراکید صادرشده و فروش چنین مستغلّاتی به بیگانگان ممنوع شده است. رضا، رئیس الوزرا، وزیرجنگ و فرماندۀ کلّ قوا.»15
◀ « شورش » شیخ محمّره
گزارش موری به تاریخ 24 سپتامبر 1924 ، بسیارغنی و حاوی مطالب بسیار مهمّی است: « مفتخرم به اطّلاع وزارت خارجه برسانم رئیس الوزرا در میهمانی دیپلماتیکی که امروز برگزار شد، درجمع نمایندگان سیاسی کشورهای خارجی و در بررسی اوضاع و احوال استان خوزستان رسماً اعلام کرد که شیخ محمّره سربه شورش برداشته و اوضاع خوزستان را متشنّج ساخته است… رئیس الوزرا در ششم سپتامبربه صورت غیرمنتظره تهران را ترک کرد وبه بهانۀ اینکه می خواهد شخصاً آرایش نیروهای نظامی را سامان دهد، به خرّم آباد رفت. گفته می شود که این نیروها توانسته اند شورش لرها را که از ماه مه آغاز شده بود، سرکوب کنند و تصوّر می شد که در 9 ژوئن غائله به طورکامل به نفع دولت پایان یافته است. با این حال این نیروها هنوز منطقه را ترک نکرده اند.
سردارسپه در واقع به منظور سامان دادن آرایش نظامیان خود به خرّم آباد سفر کرد؛ امّا در عین حال این طورکه پیداست وی امیدوار است درجریان همین سفر بتواند با رؤسای لرمذاکره کرده و با رسیدگی به شکایاتشان، آنها را راضی کند و چنانچه میسّر شود از همکاری احتمالی آنان با عشایر شکست خورده بختیاری، والی پشت کوه و شیخ محمّره جلوگیری کند. همچنین مشخّص شده است که رئیس الوزرا با والی به گفتگو نشسته است، امّا از نتیجۀ این مذاکرات اخبار ضدّ و نقیضی در دست است. علاوه بر این کنسول یار فولر16 که به تازگی وارد تهران شده است، به من خبر داد که انگلیس ها بسیار نگران رویکرد تهدیدآمیز سردارسپه هستند، و سرکنسول بریتانیا در شیراز از تهران دستور یافته است که به سرعت خود را به منطقه رسانده و از نیروهایی که اینک آمادۀ حمله شد ه اند، بخواهد که عملیات خود را به تعویق بیندازند؛ تا با میانجیگری و صلح و صفا ماجرا پایان یابد. شیخ پیشنهاد انگلیسی ها را رد کرده وآشکارا درمقابل آن ایستاده ، و تصمیم گرفته ابتکار عمل را خود به دست گیرد و اعلام استقلال کند. در کنفرانس امروز، رئیس الوزرا تلگرا م هایی را از جیب خود بیرون آورد که شیخ به سفارتهای مختلف در تهران ارسال کرده بود. رئیس الوزرا گفت که وی از این ماجرا باخبر شده و دستور داده است که جلوی ارسال این تلگرا م ها گرفته شود تا موضوع را با وزارت خارجه و مجلس مطرح کند؛ امّا این تلگرا م ها ظرف چند روز آینده به مقصد خواهند رسید. برداشت فولر از این اوضاع آشفته این بود که شیخ بدون توجّه به زمان سفر سردارسپه، عجولانه تصمیم گرفت و برای حفظ اعتبار و نفوذ خود نزد مردم منطقه، به تکاپو افتاده است. وی شایعات گسترده ای را در میان مردم پخش کرد و مدّعی شد سردارسپه درغیاب شاه تاج و تخت را غصب کرده است ورویکردی دشمنانه به مذهب دارد. به محض اینکه سردارسپه خرّم آباد را ترک کرد، شیخ از لجبازی و خودسری خود پشیمان گشت و با ارسال تلگرا م های صلح جویانه، تلاش کرد خرابکار یهای خود را رفع و رجوع کند. این برداشت ضعیفی از ماجراست؛ چرا که وی دلایل عقب نشینی سردارسپه و این که چرا ازانجام حمله پشیمان شده و بدون اینکه غائله را ختم کند، بازگشته است، نادیده گرفته است. البتّه سرنوشت شیخ و بختیاریها به دست انگلیسی ها است. زمانی که سردارسپه در جایگاه وزیر جنگ بسیارمورد توجّه بریتانیا بود، انگلیسی ها به شیخ خزعل و بختیاری ها خیانت کردند و آنها را فریب دادند؛ البتّه نه تا جایی که باعث نابودی کامل آنها بشوند.
مسلّماً تا زمانی که می توانستند سردارسپه را در تهران در اختیار خود داشته باشند دلیلی وجود نداشت که تحت الحمایگان خود را تحت فرمان و کنترل رضاخان درآورند. چنانچه سردارسپه دست به لجبازی و خیره سری می زد، انگلیسی ها به راحتی می توانستند شیخ را علیه وی بشورانند… از سویی دیگر عکس العمل انگلیسی ها نسبت به« جدایی طلبی » شیخ در خوزستان نشان داد که حمایت بریتانیا از شیخ نیز حد ّو حدودی دارد.»
بخش پایانی گزارش موری اطّلاعات جالبی دربر دارد: « عطف به مراسلات پیشین سفارت، در مورد شورش مخاطره آمیز لرها در بهار گذشته، لازم به ذکر است که بسیاری از مردم ایران بر این باور بودند که این شورش پاسخ انگلیسی ها به«نافرمانی » سردارسپه بوده است (در اعطای امتیاز نفتی به شرکت سینکلر) . در این ناآرامی ها نیروهای دولتی درخرّم آباد محاصره شدند و اوضاع آنچنان آشفته بود که کسی امید به آرام شدن آن نداشت… همچنین شایع شده بود که در آن زمان شمار زیادی از مأموران سیاسی بریتانیای کبیر در آن منطقه متمرکز شده و درلباس مبدّل به نفع لرها می جنگیدند. با این حال نظر به اینکه سردارسپه پس از قسم خوردن به قرآن و امان دادن به لرها، با فریبکاری در تاریخ 11 مارس (می ) پانزده تن از سران ایشان را اعدام کرد، این مورد اتّهام آنگونه که مردم ایران علیه بریتانیا مطرح کرد ه اند، قابل دفاع و پذیرش نیست. حقیقت امر این است که شکست لرها به دنبال عملکرد سردارسپه در تابستان گذشته و به دام انداختن و بهتر اینکه بگوییم فریب دادن والی ماکو (اقبا ل السلطنه) ومصادرۀ تمام اموال وی، زنگ خطر را برای شیخ و همچنین بختیاری ها به صدا درآورد و آنان را بسیارهوشیار کرد. آنها متوجّه، شدند که اگر در برابر دشمن مشترک، متّحد نشوند، دیر یا زود شکست خواهند خورد. البتّه در نهایت سرنوشت ایشان به دست بریتانیا است و از آنجا که سردارسپه به این حقیقت پی برده است، تلاش می کند به دشمنان گذشتۀ خود نزدیک شود.» 17 موری در گزارش خود به تاریخ 30 سپتامبر 1924 ، در مورد «دلیل واقعی این اوضاع آشفته گزارش می کند؛ دلیلی که تاکنون دولت از افشای آن خودداری کرده که این سکوت چندان نشانۀ خوبی نیست.» اطّلاعاتی در این مورد در نوشته های کلنل دی. دبلیو. مک کرمک، رئیس هیأت اقتصادی آمریکایی، دیده میشود: « معلوم شد که این مشکلات ازچهار ماه پیش آغاز شده است.
در آن زمان مقامات دولت مرکزی در تهران متوجّه شدند که شیخ در حال واگذاری قسمت مشخّصی
از املاک سلطنتی به بانک شاهنشاهی ایران و شرکت نفت انگلیس – ایران است. گفته می شود که وی طیِ فرمانی از جانب مظفّرالدین شاه این زمین ها را مالک شده است و طبق این فرمان قدیمی اختیار وگذاری آنها را دارد.
دولت مرکزی به سرعت دست به کار شد تا مانع فروش بیشتر زمین ها شود؛ همچنین تلاش کرد زمین های فروخته شده را پس گرفته و اعتبار فروش آنها را لغو کند. به این بهانه که فرمان تملیک زمین هایی که درهمسایگی دریا قرار دارند یک ماه پس از صدور، توسّط شخص مظفّرالدین شاه لغو گردیده است. هنگامی که خبر چنین اقداماتی از جانب مقامات دولت مرکزی به گوش شیخ رسید، فوراً به مخالفت برخاست که بدون شک از جانب انگلیسی ها نیز حمایت می شد و این در حالی بود که ایشان نیز می کوشیدند زمین های مورد بحث را به چنگ آورند.
هنگامی که اوضاع به سردارسپه گزارش شد، وی بلافاصله و بدون مشورت با هیچ یک از وزرای خود، به شیخ تلگراف زد و به او گفت که فرمان وی « ملغی» شده است. کلنل مک کرمک با دقّت نظر در این قضیّه و با توجّه به مشکلات بعدی، این سوءرفتارسردارسپه را بسیارتأسّف انگیز تفسیرکرد. وی معتقد بود راه حلّ معقول این است که دولت فرامینی را که مستغلّات ساحلی شامل می شود بی اعتبار اعلام در پاسخ به تلگرام رضاخان، کاپیتان اردلی پیل 18 ، سر کنسول بریتانیا در اهواز فوراً عازم تهران شد و از مستشاران مالی آمریکایی در خواست کرد که اعتبار فرمان شیخ را تأیید کنند و « با این کار از بروز شورش در این منطقه جلوگیری به عمل آورند.» کاپیتان پیل هشدار داد که « شاید مجبور شویم از او حمایت کرده و به مخالفت با شما دست بزنیم.» موری ادامه می دهد : « از آنجا که انگلیسی ها موفّق نشدند رضایت مستشاران را جلب کنند، سفارت بریتانیا فشارهای خود را متوجّه سردارسپه کرد که او نیز طبق معمول سر تعظیم فرود آورد و تسلیم شد. رضاخان در اطاعت از دستورهای سفارت بریتانیا، در 11 سپتامبر با ارسال تلگرامی به شیخ تصمیم پیشین خود را لغو و فرامین شیخ را معتبر اعلام کرد. البتّه کاملاً روشن است که چنین تصمیمی از عهدۀ رئیس الوزرا خارج است و ابتدا می بایست مصوّبه ای از سوی مجلس در مورد آن صادر شود؛ در نتیجه تنها پیامد این اقدام، بدتر شدن اوضاع بود.
علی رغم این پیروزی ظاهری بریتانیا ، این قضیّه « مانع» دیگری بر سر راه ایستادگی و مقاومت مستشاران مالی آمریکایی ایجاد کرد. آنها موفّق نشدند اختیارات لازم را به عامل اقتصادی خود در خوزستان واگذار کنند تا از طریق وی بتواندفروش ( زمین های شیخ) را معتبر اعلام کند بنابراین مشکل حل نشده باقی ماند. لذا بریتانیا فشارهای خود را متوجّه میلسپو کرد امّا به نتیجه نرسید: در همین زمان شیخ، البتّه به تحریک انگلیسی ها، تفنگ و ادوات جنگی را آماده و جنگجویان عرب خود را تجهیز کرد تا در مقابل دولت مرکزی به مقاومت برخیزد.»
شیخ در تلگرامی به احمدشاه از او خواست « به ایران بازگردد تا با همدستی یکدیگر کاری بکنند» وی همچنین به سفارتهای کشورهای خارجی تلگراف زد و رضاخان را غاصب خواند و او را به نقض اصول دینی متّهم ساخت. تلگرام شیخ در 13 سپتامبر 1924 که به دستور رضاخان توقیف شد از این قرار است : « وی ] رضا خان[ با نقض حقوق حقّۀ مردم و رفتار ظالمانۀ خود، به خصوص در چند ماه اخیر، اصول مذهبی مردم ایران و قانون اساسی را زیر پا گذاشته است؛ ملّیون را تحت فشار قرار داده؛ از خدمت به مملکت خویش سر باز زده؛ رهبران دینی را تبعید کرده؛ نسبت به قوّۀ مقنّنۀ این کشور بی حرمتی روا داشته و جان نمایندگان واقعی مردم را در معرض تهدید قرار داده است.
در نهایت، وی با پیروی از حرص روزافزونش به جمع آوری ثروت، به تدریج مردم بینوای ایران را « قیام سعادت » نام گرفته است ، سردار سپه را غاصب تاج و تخت دولت ایران ؛ و ناقض حقوق حقّۀ مردم و کشور ایران اعلام می کنیم؛ و به منظور پایان دادن به خیانت و ظلم و جور این فرد؛ نجات کشور؛ قوّت بخشیدن به ملّیت مردم ایران؛ آزادی و سعادتمندی ایران؛ استقرار مجدّد قانون اساسی و حکومت مشروطه و مهیّا کردن شرایط برای بازگشت شاهنشاه ایران، که جان همه ما فدای او باد، از هیچ تلاشی برای محقّق ساختن این خواسته ها فروگذار نمی کنیم.» 19
کرنفلد در بازگشت به ایالات متّحده، با احمدشاه در پاریس ملاقات کرد در ملاقاتی خصوصی به من خبر داد که طیّ دو هفتۀ گذشته دو تلگرام یکی از جانب شیخ محمّره و دیگری از سوی والی پشت کوه، به دست او رسیده است. هر دوی این افراد خواهان برکناری رضاخان « غاصب» و بازگشت شاه هستند.» 20
◀اوضاع سیاسی در سپتامبر 1924
همانطور که ذکر شد، در ششم سپتامبر رضاخان عازم لرستان شد. موری از حادثه ای در اراک چنین گزارش می کند: با اینکه این حادثه ممکن است به خودی خود چندان بزرگ نباشد، اما شخصیت مردی را که اکنون سرنوشت مردم ایران را در دست دارد، به خوبی توصیف می کند. از آنجا که سردارسپه به صورت غیرمنتظره راهی خر ّم آباد شده بود، فرمانداران هیچیک از شهرهایی که در مسیر او قرار داشتند، از سفر وی باخبر نبودند. لذا فرمانداران این شهرها و متنفّذین شهر برای خو ش آمدگویی به وی، از شهر خارج نشدند؛ ]معمولاً[ مردم در استقبال از شاه دست به چنین اقدامی می زنند. سردارسپه از این غفلت بسیار ناخشنود گردید و هنگامی که در میان انبوه مردم در بازار راه می رفت، فرماندار و اعیان به حضورش رسیدند. مورّخ السلطنه، فرماندار اراک، برای ادای سلام به سرعت خود را به سردارسپه رسانید امّا با ناسزا و بدگویی سردارسپه مواجه شد. سردارسپه شخصاً فرماندار وحشت زده را مورد ضرب و شتم قرار داده و به او دستور داد پست خود را ترک کرده و فوراً به تهران بازگردد. همانطور که انتظار می رفت، این حادثه، اثر بسیار بدی به جای گذاشت؛ و احساسات را به شدّت علیه سردارسپه تحریک کرد. ایرانی ها مردمی هستند که خشونت را در میان خود نمی پذیرند و چنانچه از جانب بزرگانشان رفتار خشنی صادر گردد با آن مدارا می کنند؛ امّا به شرطی که این بزرگان نیز از خطای ایشان درگذرند و بخشودگی پیشه کنند. پس از شکست خوردن جنبش جمهور یخواهی، اعتبار سردارسپه به عنوان فردی درستکار و منزه، که بسیار خدشه ناپذیر بود، در هم شکست و فرو ریخت و از آن زمان به بعد عملکرد سردارسپه، روز به روز به نفرت مردم دامن زده است. با اینکه سردارسپه با توسّل به حکومت نظامی تلاش کرد اندکی از آن قدرت پیشین خود را بازیابد و حتّی سعی کرد از قدرت روحانیت بکاهد، امّا بیشتر مردم بر این باورند که وی بسیار دیر از خواب غفلت بیدار شده و اکنون روزهای پایانی عمر ]سیاسی[ خود را طی می کند/»
در مورد فساد و رشو ه خواری رضاخان، ]موری[ چنین می نویسد: « بسیاری بر این باورند که وی در حوزۀ اختیارات خود، ظرف مدّت یک سال نزدیک به 000 / 000 /10 دلار اختلاس کرده است. در هر حال شکّی نیست که وی در دو سال گذشته به قیمت ورشکستگی این مملکت ثروت انبوهی را فراهم آورده است. اوضاع مملکت به گونه ای است که هیچ کس جرأت نمی کند او را بازخواست کند و مانع چپاولگری او شود و حتّی هیأت مستشاران آمریکایی نیز قادر نیستند اموال او را حسابرسی کنند. با اینکه اختلاس فقط چند هزار تومان در هر سال، مایه بدبختی ایران و ایرانیان است، اما نمی توان آن را با بدبختی ناشی از چیره شدن سردار سپه بر قدرت روحانیت مقایسه کرد؛ لیبرا لهای جوان از زمان کودتای سال 1921 سیدضیاء، سردارسپه را منادی آزادی می دانستند و از او به عنوان کسی یاد می کردند که ایران را از بند روحانیت آزاد کرده و ریشۀ سلطنت را خشکانده است. امّا اکنون او را خائن به کشور و سبب این « فاجعه » می دانند. خیانت وی سبب شد که مملکت بار دیگر به دوران تاریک تحجّر بازگردد که ممکن است نجات یافتن از آن سالها به طول انجامد.»
موری سپس دیدگاه یکی از این لیبرا ل های جوان را بیان می کند. وی گفتگوی خود را با سرگرد روح اله ] خان [ آجودان مخصوص رضاخان و« یک بهایی صریح اللهجه ، چنین توصیف می کند:«برای توضیح بیشتر دیدگاه لیبرا لهای جوانی که در بالا به آنها اشاره شد، مطمئن هستم که این گزارش بسیار مورد توجّه وزارت خارجه قرار خواهد گرفت. در 25 سپتامبر، من و سرگرد رو ح الله خان، آجودان مخصوص رئیس الوزرا، به گفتگو نشستیم. رو ح الله خان شخصی است که پس از قتل ایمبری در مراسلات سفارت، بارها به وی اشاره شده است. برای من بسیار جالب بود که سرگرد رو ح الله خان در آن موقعیت تمام برنامه های آیندۀ خود را برای من تشریح می کرد. وی اظهار داشت که بیش از این نمی توان از سردار سپه انتظار داشت؛ وی مردی معتاد به افیون و ناامید است و تنها خواستۀ او این است که مال گزافی جمع و دربانکهای اروپایی سرمایه گذاری کند و زمانی که اوضاع به هم ریخت از کشور خارج شود. سرگرد رو ح الله خان از روی سادگی از من خواست که امنیت وی را در زمان اجرای نقشه سردارسپه تضمین کنم؛ چرا که وی معتقد بود در آینده ای نزدیک کودتایی به راه می افتد و پس از آن، حکومت ترور بر کشور حاکم می گردد و در این دوره سردارسپه به همراه روحانیون و اعیان و اشراف همگی از صفحۀ روزگار محو خواهند شد. در حالی که یک ذهن غربی چنین برنامه هایی را بی پایه و اساس قلمداد می کند، امّا به همین آسانی بود که سید ضیاءالدین دست به کودتا زد و با موفّقیت آن را به انجام رسانید و اگر نبود دخالت فوری بریتانیا، بسیاری از «اعیان و اشراف » قتل عام می شدند. به هر حال اطّلاعات بالا حاکی از آن است که سردارسپه هیچ نقطۀ اتّکایی ندارد و بر جایگاهی بسیار متزلزل تکیه زده است و بیانگر این است که اوضاع ایران آبستن تغییرات بسیار بزرگی است.»21
گفتگوی بالا از جهاتی بسیار قابل توجّه است، چرا که سرگرد رو ح الله خان در ماجرای توطئۀ پولادین در سپتامبر 1926 دست داشت؛ این ماجرا در فصل 11 به تفصیل ذکر شده است.
اندکی بعد موری گزارش می کند که دولت ایران سه هزار نظامی به لرستان اعزام کرده است و شمار دیگری نیز آماده اعزام هستند. سالارالدوله، یکی از برادران محمّدعلی شاه مخلوع، در محمّره به شیخ پیوسته تا در مقابل ] رضا خان [ « غاصب » بایستد. کاردار سفارت بریتانیا از این موضوع ابراز نگرانی کرده و مطمئن بود که پیوستن سالارالدوله به شیخ آقای اووی 22 آشکارا اظهار داشت که بریتانیا در موقعیت دشوار کنونی شیخ را از راهنمایی ها و حمایت های خود بی بهره نمی گذارد و برای آرام نگاه داشتن او هر کاری که در توان داشته باشد انجام می دهد؛ چرا که هر گونه بی نظمی در خوزستان ممکن است خسارت جبرا ن ناپذیری به چاههای نفت شرکت نفت انگلیس – ایران وارد کند. باید توجّه داشت که این چا هها اهمّیت حیاتی برای دولت بریتانیا دارند. وی تأکید که بریتانیا تمام تلاش خود را به کار گرفته که سردارسپه و شیخ رویکرد معقول تری در پیش گیرند و در این میان شیخ بارها از موضع خود پایین آمده و با سردارسپه مصالحه کرده است. امّا هربار، سردار سپه دست به حرکتی زده است که سوء ظنّ شیخ را برانگیخته است و منجر به جهت گیری منفی وی شده و سردار سپه را به جنگ تهدید کرده است . آقای اووی در ادامه متذکّر شد که بریتانیا تنها به شرطی میان سدار سپه و شیخ میانجیگری می کند و آنها را آشتی می دهد که دولت ایران وضعیت پیشین شیخ را تأیید ئ تضمین کند؛ که این به معنی اعتبار بی چون و چرا و کامل حقوقی است که به واسطۀ فرمان مذکور به شیخ تعلّق میگیرد ]منظور فرمانی است که شیخ از مظفّرالدین شاه در دست داشت. (ویراستار) [ انکار همین حقّ و حقوق بود که این نزاع را به راه انداخت… وی اظهار داشت اقدام ناشایست سردارسپه و صدورفرمان اعدام پانزده تن از سران عشایرلردرماه می گذشته وبه دنبال شکست لرها ازنیروهای دولتی ، موجب شد که این شیخ سالخورده احساس خطر کرده و تلاش کند تا پیش از آنکه دیر شود، جان خود را نجات دهد پس از بازگشت سالارالدوله« به من خبر رسید که بازگشت وی به ایران، نتیجۀ مشاوره های ناصواب مشاورسیاسی رئیس الوزرا می باشد. فرد مذکور، همان قائم مقام الملک ، روحانی جوانی است که ازشارلاتان های درجه یک ایرانی به شمارمی رود. وی تا زمان سقوط روسیه تزاری یکی ازارزشمند ترین جاسوسان این کشورقلمداد می شد.»
این روحانی جوان به رضا خان پیشنهاد کرد از سالارالدوله دعوت کند که به ایران بازگردد؛ و رئیس الوزرا فوراً قبول کرد. سالارالدوله درتلگرامی ازبغداد تاریخ ورود خود را به ایران اعلام کرد و اضافه نمود :« خوشحال خواهیم شد که حضرت اشرف را ملاقات کنیم» پاسخ رضاخان، سالارالدوله را دلخور کرد؛ ]و باعث شد که[ وی به محمّره رفته و به شیخ بپیوندد. : ولیعهد در این مورد به موری چنین می گوید: « دشمنان سردارسپه امیدوارند که با ورود این دردسرساز سلطنتی، برای نابودی دشمنی مشترک دست در دست یکدیگر بگذارند.»
موری در مراسلۀخود به تاریخ 23 اکتبر 1924 ، از شایعات آن روزها چنین گزارش می کند:« مفتخرم به اطّلاع وزارت خارجه برسانم که این روزها شایع شده است سفارت بریتانیا و دولت ایران برای حلّ مشکلات ناشی از شورش احتمالی شیخ محمّره در خوزستان به توافق رسید ه اند.
بنابرگزارش های رسیده، رئیس الوزرا پیشنهاد مصالحه ای مطرح کرده است که از این قرار است: اوّل اینکه، بریتانیا مقدّمات خروج شیخ محمّره را از ایران فراهم کند؛ دوّم اینکه، سردار اجلّ فرزند شیخ، که به نمایندگی ازمردم خوزستان وارد مجلس شده است، به عنوان جانشین شیخ انتخاب شده و در تهران اقامت گزیند تا بدین طریق دولت مطمئن شود هیچ گونه حرکت تجزیه طلبانه و یا اغتشاشی در خوزستان، دولت مرکزی را تهدید نمی کند. در مقابل انجام این خدمات از جانب بریتانیا، دولت ایران نیز دعاوی اقتصادی بریتانیا علیه ایران را پذیرفته و تضمین می کند که امتیاز نفت شمال را به شرکت استاندارد اویل واگذار کند (به صورت اشتراکی با شرکت نفتی انگلیس – ایران)… با اینکه من در حال حاضر در جایگاهی نیستم که صحّت این شایعات را تأیید کنم امّا باید متذکّر شوم که چنین شایعاتی بدون اینکه توجیهی داشته باشد، به ندرت در میان مردم ایران پخش می گردد… جدای از صحّت و سقم این شایعات، مسلّماً طیّ دو هفتۀ گذشته اوضاع نامساعدی بر محافل اداری دولت ایران حاکم شده و بسیاری معتقدند که ادامۀ مبارزۀ ایران علیه استیلای دولت بریتانیا بلاتردید است و عاقلانه این است که دولت ایران هر چه زودترازاین تلا ش ها دست کشیده و ازمنافعی که حامیان بریتانیا حاصل می کنند بهره مند شود؛ این کار بهتر از این است که با ادامۀ مقاومت و لجبازی، دست خالی و بی بهره بماند. براساس گزار شهایی که پیش از این ارائه شد، منظور از این« منافع» وام 000/000/30 تومانی است که دولت انگلیس متعهّد به پرداخت آن شده است. البتّه پرداخت این وام مشروط به توافق دو دولت است و ماهیت آن نیز به نوعی احیای قرارداد انگلیس – ایران در سال 1919 می باشد. چنانچه پرداخت این وام قطعی گردد مسلِم است اوِّلین دعاوی که علیه آن مطرح میگردد پیش پرداخت هایی است که دولت بریتانیا در زمان جنگ به ایران پرداخت کرده که به علاوۀ وا مهای دیگر، میزان قابل توجّهی از وام مذکور را شامل می شود. از آنجا که هیچ رازی در ایران محرمانه باقی نمی ماند، مسلّماً در آیندۀ نزدیک از این شایعات مرموز نیز پرده برداشته خواهد شد که در نتیجه مراتب امر را به وزارت خارجه گزارش خواهم کرد .» 24
امّا پس از چندی مشخّص شد که این شایعات کاملاًبی پایه و اساس بوده است. موری در مراسلۀ خود به تاریخ 8 نوامبر 1924 می نویسد :« بر اساس اطّلاعاتی که ارباب کیخسرو دراختیارمن گذاشته ، بلافاصله پس از اینکه نا آرامی ها در خوزستان آغاز گردید و پس از اینکه برضد رئیس الوزرا اعلامیه ای منتشر شد، کاردارسفارت بریتانیا برای حلّ این مشکلات راه حلّی به دولت پیشنهاد کرد که اساس آن از قرار زیر است: انگلستان متعهّد می شود که شیخ را آرام کرده واوضاع را به حالت عادّی باز گرداند به شرطی که دولت ایران نیز متعهّد شود بدهی های معوّقۀ خود به بریتانیای کبیررا پرداخت کند . این بدهی ها دراصل شامل پیش پرداخت هایی می شود که دولت بریتانیا در زمان جنگ به دولت ایران پرداخت کرده است و قرار بود طیّ توافقنامۀ انگلیس – ایران تسویه گردد.
نکتۀ قابل توجّه تر این که بریتانیا خواهان تمدید اعتبار دو امتیاز بسییار مهم بود؛ امتیاز شرکت نفت انگلیس – ایران درجنوب وامتیازبانک شاهنشاهی ایران. ارباب کیخسرو اضافه کرد که دولت ایران چنین قراردادی را با چنین شرایطی نپذیرفته و حتّی مورد بررسی هم قرار نداده است. بسیار عجیب بود که بلافاصله پس از آغاز اختلافات میان شیخ و دولت مرکزی، بریتانیا چنین پیشنهادی به مقامات دولت ایران ارائه کند؛ حتّی این واکنش آنچنان برای ایرانیان عجیب می نمود که باعث ایجاد این سوءظنّ شد که تمام این منازعات به تدبیر انگلیسی ها آغاز شده است تا از قِبَل آن چنین منافع پرثمری عاید بریتانیا شود.»
بریتانیا تلاش کرد در یک زمان، از هر دو تحت الحمایۀ خود، پشتیبانی کند. موری گزارش کرد که اووی « آشکارا اعلام کرد که مقامات بریتانیا درجنوب اقدامات لازمه را به شیخ گوشزد می کردند و این در حالی بود که مقامات سفارت بریتانیا در تهران تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا با پشتیبانی از سردار سپه او را قانع کنند توافقنامۀ مذکور را بپذیرد و بدین طریق مانع آغاز نزاعی سخت گردند. آقای اووی همچنین درجای جای سخن خود همواره تأکید داشت که لازم است وضعیت پیشین شیخ مورد تأیید و تضمین دولت قرار گیرد که این به معنی تضمین تمام حقوقی است که به واسطۀ فرمان سلطنتی متوجّه او می شود؛ الغای همین فرمان سلطنتی بود که تمام این مشکلات و درگیری ها را به وجود آورد. مستشاران اقتصادی آمریکا هنوز اعتبار این فرامین را تأیید ننموده و دستور خاصّی در این زمینه صادر نکرد ه اند لذا اوضاع همچنان وخیم است.» 25 در سوّم نوامبر، اووی به موری اطّلاع داد که ، شیخ پیشنهاد مذاکره را رد کرده و تصمیم دارد تا زمان بازگشت سر پرسی لورن منتظر بماند. سر پرسی پس ازهشت ماه، به ایران بازگشت. موری همچنین در اواخر اکتبر 1924 بر اساس اخبار هشداردهند ه ای که به تهران می رسد، خبرمی دهد که امیرمجاهد، پسر صمصا م السلطنه به همراه چند تن از سران بختیاری و افراد ایشان، به شیخ پیوسته اند.
نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره ۸۲۷ از ۱۶ تا ۲۹ اردیبهشت