◀ توضیحات و مآخذ:
1 – منبع: سایت پژوه: طاهره سپهوندی «تاریخ، پهلوی، شیخ خزعل، انگلستان، خوزستان»
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=37934
2 – حسین کاوشی« استعمار پیر و غائله شیخ خزعل»
3 – محمّد تقی ملک الشعرا بهار «تاریخ مختصر احزاب سیاسی» جلد دوّم – ناشر: امیر کبیر-1363 – صص 146 – 145 -
4 – نصرتالله سیف پور فاطمی، « آیینه عبرت، » خاطرات دکتر نصرتالله سیف پورفاطمی، جلد اول – انتشارات جبهه ملیون ایران – چاپ لندن – 1368 ، ص 423
5 – همانجا – صص 430 – 424
6 – محمّد تقی ملک الشعرا بهار «تاریخ مختصر احزاب سیاسی» جلد دوّم – ناشر: امیر کبیر-1363 – صص 158 – 156
7 – : مایک زرینسکی «چگونه شاه شدن؟مروری تاریخی بر روند شاه شدن رضاخان به دست انگلستان » ترجمه: حسن سعیدکلاهی ، نشریه زمانه – آبان و آذر 1388 – شماره 86 و 87
◀ اسناد زیر در بارۀ واقعۀ خوزستان از کتاب «سفرنامۀ خوزستان » رضا خان به قلم
فرج الله بهرامی می باشد:
از اهواز بهتهران
توسط سفارت معظم دولت علیه اسلامیه ترکیه مقیم تهران دامت شوکته
ساحت مقدس مجلس شورای ملی شیدّالله ارکانه
«بالاخره مظالم وتعدیات اسلامکش آقای رضاخان سردارسپه و تجاوزات آزادی شکنانه چهلماهه مسبب حقیقی کودتا، ما را وادار نمود که پس از آنهمه مسالمت و خونسردی و تحمل و بردباری و مقاومت در مقابل تخطیّات، نظر بهاختلالاتی که در نتیجه غرضورزیهای بیموقع مشارالیه و آز و طمع نامحدود و جاهطلبی وحس سلطنتجویی و اقدامات و جسارتهای مملکت خراب کن او بهعالم اسلامیت و قانون مقدس اساسی روی داده است، بهنوبه خود قیام کرده و قدم بهعرصه نهضت گذارده، تکلیف حتمیّه اسلامی واحساسات بیآلایش اسلامی خود را نسبت بهجامعه ایرانیان آزادیطلب انجام نماییم و مخصوصاً برای رفع هرگونه سوء تفاهمی که مبادا این قیام که بهنام «قیام سعادت» خوانده میشود و این نهضت و جنبش اسلامپرستانه ما را که صرفاً برای حفظ استقلال و مذهب مقدس اسلام و تأمین آزادی ملت و مملکت و استقرار قانون محترم اساسی و مشروطیّت است، تمرّد از اطاعت دولت جلوه دهند این تذکّرنامه را بهوسیله آن سفارت دولت علیه اسلامی، بهساحت مقدس مجلس شورای ملی تقدیم مینماییم، که هیچگاه سوابق خدمتگزاری و امتحاناتی را که در هر موقع نسبت بهانقیاد و اطاعت دولت دادهایم فراموش شدنی نخواهد بود، و بهترین دلیل صدق دعوی و اثبات بیغرضی اطاعت و تمکین دو ساله اولیه کودتاست، که چون در بدو امر پرده غفلت رویکار افتاده و مقالات و تردستی مبنای اقدامات اولیه مشارالیه، حسبالظّاهر ملت ایران را بهاصلاحات اساسی و آتیه درخشانی تطمیع و امیدوار کرده بود، لذا ما هم بهنوبه خود برای پیشرفت سعادت ایرانیان و ترقّی و تعالی مملکت در مقابل احساسات مصنوعی مشارالیه تسلیم شده، و از قبول هر تحمیل استنکاف نکرده، و نسبت بهاوامر مرکزی از بذل مال و جان و هرگونه فداکاری و جدیتی، مضایقه و خودداری نمینمودیم. ولی اینککه خوشبختانه یا بدبختانه از یک سال بهاین طرف، حقایق امر مکشوف و معلوم شد که نیّت سوء این شخص و همراهانش، و مبنای عقیده مشارالیه صرفاً روی اصول ثروتپرستی و سلطنتطلبی و دیکتاتوری و بالاخره اضمحلال لوای مقدس اسلام و پایمال کردن قانون محترم اساسی و مشروطیت است، و ما هم در مقابل این منظرههای وحشتناک و مخاطرات قطعی که مذهب و مملکت و ملت را تهدید مینمود، بهحکم حفظ حدود اسلامیت و بقای حقوق ملت و مملکت مقدم بهاین نهضت شده و شخص سردار سپه را یک نفر دشمن اسلام و غاصب زمامداری ایران و متجاوز بهحقوق ملت شناخته و حاضر شدیم تا آخرین نقطه توانایی و امکان بهدفع این سم مهلک کوشیده، موجبات حفظ قانون اساسی مملکت و عظمت اسلام و آزادی هموطنان را فراهم سازیم، و در راه حصول نتیجه و پیشرفت مرام خود هم پس از فضل خداوندی و توجه ائمّه اطهار علیهالسلام و معاودت دادن ذات اقدس اعلیحضرت شاهنشاهی ارواحنافداه، که استقرار قانون اساسی و استحکام مبانی مجلس شورای ملی مربوط بهسایه شاهانه او است، از بذل جان و مال مضایقه و خودداری نخواهیم داشت»
خزعل
❊سردار سپه در جواب شیخ خزعل
تلگراف را خواندم. مضامین آن هر چند بهکلی غیر مترقّبه بود، تغییر چهره در من نداد. من از قتل عام نظامیان در بختیاری و قرائنی که از لرستان در دست داشتم، و همینطور از طرز حرف زدن و طرز تلقینات ایادی خارجی که کاملاً بهبطون آن آگاهم، استنباط وقوع قیام و وصول این قبیل تلگرافات را نموده بودم.
چنانکه همان روز ورود بهتهران، قبل از دخول بهعمارت شخصی، دوسه مرتبه بیصبرانه از سفارت انگلیس با تلفن سوآل کرده بودند که آیا من وارد شدهام یا خیر؟ بدیهی است این سوآل مکرر آن هم با عجله، طبیعتاً یک مقصود مهمی را خاطر نشان میکرد.
اشخاصی را که بهاستقبال من آمده بودند مرخص کردم و با وزراء مشاوره نمودم. هیچ کدام نتوانستند فکر تازهای بهمن بدهند.
بلافاصله نماینده انگلیس بهدیدن من آمد و بدون مذاکرات مقدماتی، فوقالعاده اظهار تاسف از وصول تلگراف خزعل نمود و ضمناً اظهار داشت که حقایق امر را بهخلاف آنچه که مکنون است، مستور نگاهداشته و اظهار عقیده میکرد که با یک طرز خوشی این کار باید ترمیم شود که منجر بهجنگ وجدال نگردد. میگفت: «اینها دارای جمعیت خیلی زیاد هستند و مقاومت با آنها مشکل است و چون وحشت داریم که نسبت بهلولههای نفت نیز خساراتی وارد آید بهاین لحاظ مصلحت نخواهد بود که با قیامیون آغاز ستیزه بشود، بلکه از روی مسالمت باید رفع حوائج آنها را نمود.»
من که هم بطون سیاستهای خارجی را عملاً سنجیدهام، و هم از مدلول این تاسفات معکوس، حقایق اولیه امر را درک کردهام، و هم معتاد بهقبول اینگونه تاسفات نیستم، با کمال قدرت بهمخاطب متاسف خود خاطر نشان کردم که چارهای نیست جز آنکه خزعل رسماً تلگراف خود را تکذیب نماید، و از شرارت خود معذرت بجوید، و الا شخصاً بهخوزستان عزیمت کرده و گردن او و همراهانش را خواهم کوبید.
او تمام را در جواب، از پیشرفت من اظهار یاس کرد و باز عدم صلاح دولت ایران و کمپانی نفت جنوب را در مبادرت بهجنگ خاطر نشان مینمود و ضمناً گوشزد میکرد که وقوع جنگ در محل طبعاً مستلزم خسارت کمپانی است و خسارت کمپانی و لولهها نیز مستلزم وساطت و مداخله مستقیم آنها خواهد بود و فوق العاده اصرار کرد که از تجهیز اردو و اعزام قشون بهآن صفحه خودداری شود.
مخصوصاً چون استنباط کرده بود که علت غائی عزیمت من بهلرستان، باز کردن خط خرمآباد و سوق قشون بهدزفول و خوزستان بوده، بیاندازه اظهار وحشت و اضطراب کرده و قطعاً در صدد اعمال نظر برآمده، که مبادا قشون و اسلحه و غیره بهساحت خوزستان اعزام شود. نظایر همین اظهار وحشت و تهدیدات را هنگامی که در لرستان اقامت داشتم از طرف آنها مشاهده کرده بودم. البته من توجهی بهاین مطالب نکرده، نمیتوانستم از تصمیم خود صرفنظر نمایم. برای من غیرمقدور بود که مانند دیگران بنشینم و تماشاچی قضایا باشم و بهامثال خزعل اجازه بدهم بهاین صراحت در مقام خودسری و شرارت برآیند.
من نمیتوانستم در مرکز مملکت بنشینم و ببینم که جراید بینالنهرین و شامات، خزعل را امیر بالاستقلال خوزستان معرفی نمایند.
قشون من نمیتوانست اجازه دهد که امیر مصنوعی جدیدالولاده، با تقدیم مختصر پولی بهشاه و اعطای مبلغی بهخائنین مجلس و مرکز، و اخذ دستور صریح از مقامات خارجی، اعلان تحت الحمایگی خارجی را رسماً بدهد، و یکسره، ایران و ایرانیت را از مّد نظر دور و فراموش نماید.
در این صورت بدون آنکه توجه عمیقی بهکلمات مخاطب خود نمایم، برخاستم و عین عقایدی را که او خیال کرده بود در وجود من موثر سازد بهمزاج او تحمیل کردم.
از ذکر این حقیقت نیز صرفنظر نمیکنم که با وجود این خودسری و شرارت خزعل و با وجود تلگرافی که بهمخالفت من بهمجلس شورای ملی مخابره کرده بود، و با وجود آنکه در ضمن کلمات و نگارشات، عقاید وطنپرستانه مرا مجروح ساخته بود، معهذا بیمیل نبودم که این موضوع طوری خاتمه پذیرد که منجر بهاردوکشی و خونریزی نشود. بهدو دلیل:
اول آنکه خزانه دولت تهی است و توانایی آن را ندارد که از عهده مخارج اردوی کاملی که من مجبور بهتجهیز آن هستم برآید و چون در بودجه وزارت جنگ هم این وجوه پیشبینی نشده، تدارک آن مورث اشکال عمده خواهد بود.
دویم با وجود آنکه قسمت عمده عمر خود را در جنگ گذراندهام، معهذا در این موقع راضی نبودم که نطع خونریزی در صفحه خوزستان گسترده شود، زیرا بالاخره غالب و مغلوب ایرانی هستند و هر نفری که کشته شود، عاقبت از نفوس این مملکت کسر شده است و قلباً مایل نبودم، در ایران دو صف ایرانی متشکل و جنگ داخلی شروع شود و خارجیان دامنزن آتش این معرکه باشند و تماشا کنند.
پس متظاهر بهاین عقیده گشتم که اگر خزعل مدلول تلگراف و شرارت خود را تکذیب کند و معذرت جوید، از تقصیر او صرفنظر خواهم کرد.
این جلسه همینجا خاتمه یافت و قرار شد، با اندرز و نصیحت وسائل تقدیم معذرت خزعل را فراهم آورند.
بر من چیزی پوشیده نبود و میدانستم که تمام این مذاکرات، در ضمن یک سیاست معینی، مشغول جریان است. میدانستم که تمام این صحبتها برای اغفال دولت من است. معهذا مجبور بهقدری تامل بودم، زیرا اگر چه میدانستم این وقتگذرانی ممکن است فرصتی بهدشمن بدهد، که نواقص خود را در خوزستان ترمیم و تصحیح نماید، با این حال خود من ناچار بودم بامتانت با متانت فکر، موجبات حمله بهخوزستان را تهیه نمایم و این کار طبعاً مدت میگرفت.
چون یقین داشتم که مذاکرات فوق برای اغفال من و تجهیزات دشمن انجام شده، من هم فرصت را از دست نداده و بلافاصله، ولی غیرمستقیم و بیصدا، عملی کردن نقشه خود را امر دادم و در صدد تشکیل قوای لازمه برآمدم.
نقشه من آن بود، طوری تجهیزات خود را از اطراف تکمیل کنم و قسمی اردوهای خود را درحدود خوزستان متمرکز سازم، که خوزستان بهحالت محاصره بیفتد و در یک روز و با یک نقشه ثابت کار آنجا ختم شود.
اول کمکهای لازم برای تقویت لشکر جنوب فرستادم و متعاقب آن، راجع بهتکمیل قوای لشکر غرب، نیز تجهیزاتی گسیل داشتم. ضمناً مهمترین مطلبی که توجه مرا جلب میکرد، موضوع والی پشتکوه بود، که تقریباً در سر راه یا پشت سرخزعل با قوای مجهز نشسته و بدون تهدید و سرکوبی او ممکن نمیشد که محاصره خوزستان صورت عملی بهخود بگیرد. من مقدم بر هر امری مجبور بودم که از پشت سر او را تهدید نمایم و مجال ندهم که قوای خود را بهکمک خزعل بفرستد، بهاین لحاظ با وجود زحمت فوقالعاده به فکر افتادم، که طویلترین راه را اختیار کرده، از شمال غربی ایران (آذربایجان) اردویی تجهیز کرده و بهجنوب غربی مملکت سوق دهم. بهاین معنی که از حدود ساوجبلاغ مکری عبور کرده از کردستان و کرمانشاهان گذشته، و از نواحی قصرشیرین بروند بهابتدای خاک پشتکوه، و در همانجا مجهز و مجتمع و منتظر امر و دستور من باشند.
این قسمت، مهمترین اردوکشی و این راه، طویلترین راهی است که در تجهیزات قشونیه قرون اخیره ایران نظیر آن را میتوان نشان داد.
اعزام دو اردوی دیگر نیز در خاطر من مسجل بود: یکی عدهای که اقصر طرق را عبور کرده، موانع طبیعی و غیره را شکافته، از خط خرمآباد بروند بهدزفول، و دیگر، سپاهی که علاوه برقشون فارس، در اصفهان، مجهز شده و صعبترین راه را از وسط بختیاری پیموده و بهاستقامت بهبهان و رامهرمز حرکت نمایند. وخود من هم بالمآل بهصوب بوشهر حرکت کرده، از طرف دریا بهمیدان کارزار بروم، و فرماندهی قشون را در میدان جنگ شخصاً در دست بگیرم.
این بود نقشه من برای محاصره خوزستان و حمله بهآنجا.
اما انجام این اراده آیا یک کار ساده و سهلی بود؟ این همان بختیاری نیست که پارسال نظامیان مرا قطعه قطعه کرده و راه عبور قشون را مسدود ساخت؟ این همان لرستان نیست که تسخیرخرمآباد آن با هزاران فدیه و قربانی و تلفات میسر گشت؟ آیا ممکن نیست که عبور از قلب دههاهزار متمرد، و آن موانع کذائی طبیعی اصلاً برای این عده غیرمقدور گردد و همانطور که شاه و خزعلیان هم پیشبینی کردهاند، وصول این اردوها از هر دو راه بهخوزستان ممتنع باشد؟
چرا! همه اینها پیشبینی میشد، اما من مجبور بودم که بالاخره یا جان خود را در سر این کار بگذارم و یا مملکت را از شر این شالودههای ملوکالطوایفی خلاص نمایم.
با وجود وقوف بههمه این عقاید، معهذا ساکت بودم و انتظار داشتم مواعیدی که بهمن درتقدیم معذرت خزعل داده شده است شاید عملی گردد.
نمایندگان انگلیس در این ضمن کمافی السابق بهدیدن من میآمدند و از خوزستان هم غالباً مذاکره در میان بود و همان عقاید اولیه تجدید و تکرار میگردید و تمام بهوعد و وعید امروز و فردا میگذشت ولی عملی شدن امر همان بود که من روز اول فکر کرده بودم و اشتباه هم نمیرفتم.
قریب چهار ماه بر این مقدمه گذشت و من ظاهراً ساکت بودم. پیداست که سکوت من در این موقع، با وجود تلگراف خزعل، چه تأثیرات عمیقی در محیط تهران و تمام مملکت بخشیده، چه رلهای متواتری درباریان و اقلیت مجلس در صحنه تهران بازی میکردند!. چه پولهای سرشاری از طرف اقلیت مجلس بهعناصر شرور داده میشد، و چه کلماتی در جراید منسوب بهاقلیّت نگاشته میگشت!
در این ضمن تلگرافی از یک نفر عرب مجهولالهویّه که بالاخره نتوانستم هویّت او را کشف نمایم بهمجلس شورای ملی رسید و در ضمن آن معاودت شاه را از اروپا تقاضا نموده و ضمناً از سعایت از من هم خودداری نکرده بود.
میرزا حسینخان پیرنیا (مؤتمنالملک)، رئیس مجلس که اصلاً معتاد بهطرح اظهارات مردم در مجلس نیست، این تلگراف مجهول را قاب کرده بهدیوار مجلس آویخته بود، که تمام وکلاء از قرائت آن بینصیب نمانند. او نیز بهنوبه خود خواسته بود، که با این ترتیب اظهار لحیه کرده باشد و بهاین اکتفا نکرده، جلسه خصوصی نیز در مجلس تشکیل داد و وکلا را دعوت بهقرائت تلگراف کرد که در اطراف آن مذاکرات بنمایند.
(مؤتمنالملک پیرنیا چون مرد تحصیل کردهایست و طبعاً باید شرافتدوست باشد، من امیدوارم که این تظاهرات را در مجلس بر حسب تلقین خارجیان نکرده باشد).
خلاصه نمایش این تلگراف مجهول، اکثریت مجلس را متزلزل کرد و من دیدم دیگر نمیتوانم بنشینم و تماشاچی معرکهها و تلقینات خارجی و داخلی باشم.
رفتم بهمجلس، تقاضای جلسه خصوصی کردم و با حضور تمام نمایندگان تا درجهای که سیاست اجازه میداد، مختصر اشاراتی بهموضوع کرده، بههمه تذکر دادم که بعد از این عملاً بهرفع شر خزعل و خزعلیان اقدام خواهم نمود. مذاکرات من اکثریت مجلس و طرفداران مرا متأثر ساخت ولی از سیمای نمایندگان اقلیت و بعضی از مذبذبین پیدا بود که کار را گذشته پنداشته و با اطمینانی که از منابع معلومه گرفتهاند مذاکرات مرا فرع رسوم جاریه میشمارند.
در این مدت اخبار بیشمار از بینالنهرین و خوزستان میرسید. جراید بغداد و سوریه و مصر التهابی داشتند و بعد از گرفتن وجوه گزاف از عمّال شیخ «افق سیادت خزعلیان را از طلوع آفتاب شیخ خزعلخان روشن دیده بر امارت مستقل او سلام میدادند و از تجزیه خوزستان از ایران و الحاق آن بهامارات عربی اظهار شادمانی میکردند.»
ترجمه از روزنامه العراق بغداد
شماره 1324 مورخه 14 صفر 1343
وساطت قونسول انگلیس
«بهموجب اخبار واصله (پریدکس) قونسول انگلیس در بوشهر که گویا مأمور وساطت بین شیخ خزعل و دولت ایران میباشد بهمقر شیخ خزعل وارد شد، معهذا در محافلسیاسی اعزام قوای نظامی حکومت مرکزی بهخوزستان را مسلم و ضروری میدانند. می گویند که از سرحد جنوب برای شیخ خزعل متصل بارهای اسلحه وارد میشود.»
ترجمه از بی سیم مسکو
28 سپتامبر
◀ تلگرافات تهران
دو تلگرافی که از وزیرخارجه رسیده بود، قرائت و بهترتیب ذیل جواب دادم. معلوم شد، موضوع خیانت خزعل و قصد توقیف ما در اهواز، حتّی در تهران هم شایع بوده است:
پنجشنبه ۱۲ قوس
❊ حضور حضرت اشرف آقای رئیسالوزرا دامّت عظمته
«۱- تلگراف محمّره بهتاریخ چهارم دسامبر مطابق امروز پنجشنبه ۱۲ قوس این طور اطّلاع میدهد که پسر شیخ دیروز نزد حضرت اشرف رفت. فوراً اطّلاع دهید قبل از آنکه قشون بیاید، بهاهواز و محمّره نیایند. از قراین معلوم میشود، نیّت بد باشد. وصول این تلگراف را فوراً اطّلاع دهید.
۲- تلگراف مسکو اطّلاع میدهد که روزنامههای آنجا انتشاراتی میدهند، راجع بهاینکه مراسلاتی از انگلیسیها رسیده که خزعل در حمایت انگلیسیها است و جنگ باید حتماً متارکه شود. والاّ برای حفظ منافع جنوب اقدام نظامی خواهند کرد، و سه کشتی جنگی وارد خلیج، و میخواهند بهمحمّره قشون وارد کنند.
اجازه میفرمائید تلگراف کنم این انتشارات را تکذیب نمایند؟ چنانکه در تهران هم آقای وزیر مالیه راجع بهخبر بیسیم مسکو تکذیب نمودند.»
مشارالملک
نمره ۳۹۰۰
شنبه ۱۴ قوس
❊ حضور حضرت اشرف آقای رئیسالوزرا دامّت عظمته
«اوّلاً از محمّره – این قسم اطّلاع میدهند، از قراری که مذکور است مقداری اسلحه دیروز از بهمنشیر عبور داده، خودش هم ظاهراً برای استقبال، طرف اهواز رفته و باید خیلی احتیاط کرد.
دویم تلگراف بصره – خزعلیان و بختیاریها توطئه دیدهاند در اهواز بهحضرت اشرف حمله نمایند. خوبست در رفتن بهاهواز عجله نفرمایند. تلگراف دیگر حاکی است شیخ خدعه میکند اهواز را برای ورود چراغانی، ولی شبانه قشون بهسمت اهواز میفرستد. محض اطّلاع بهعرض رسانید.»
مشارالملک
جواب
❊جناب مستطاب اجل آقای مشارالملک وزیر خارجه دام اقباله
«تلگراف جناب مستطاب عالی راجع بهانتشارات خلاف حقیقت در مسکو واصل. همانطور که پیشنهاد نمودهاید تلگرافاً دستور دهید تکذیب نمایند.»
وزیر جنگ و فرماندۀ کلّ قوا
۲۰ قوس – نمره ۴۲۳۸
متعاقب آن دو تلگراف از حکومت نظامی تهران رسید، که عین آنها درج میگردد:
فوری
❊ مقام منیع بندگان حضرت اشرف رئیسالوزرا و فرماندۀ کلّ قوا دامّت عظمته
«با کمال احترام بهعرض مبارک میرساند:
شارژ دافر سفارت روس امروز از فدوی وقت ملاقات خواسته و فدوی هم بهاو وقت داد. پس از ملاقات با تمام آنکه سعی مینمود بهملاقات خود یک صورت ویزیت شخصی داده باشد، باز هم با همان عادات دیرینۀ روسها بیطاقت شده و اظهار نمود که بعضی مطالب شنیده میشود که صحّت و سقم آن هنوز برای ما روشن نیست. از جمله میگویند که انگلیسیها در مقابل یک شرایطی راضی شدهاند قشون ایران وارد خوزستان شود، از قبیل تمدید مدّت بانک و نفت جنوب و غیره.
فدوی بهاو جواب دادم:
اولاً خیلی متأسّف هستم از اینکه شما بههر صحبت بازاریها اهمّیت میدهید. ثانیاً متأسّفم شما تا بهحال شخص بندگان حضرت اشرف دامّت عظمته را آن طور که لازم است نشناختهاید. لذا لازم میدانم بهشما توضیح دهم که شخص بندگان حضرت اشرف دامّتعظمته در همان موقعی که میل دارند که مابین دولت ایران و کلیهٌ دول خارجه، یکنوع مناسبات دوستانه باشد، در همان موقع هم راضی نمیشوند که کوچکترین لکّه در تاریخ ایران بماند. این است معرّفی شخص معظمله، شما هم بهاین قسم اراجیف یا صحبتهاییکه از دهن هر شخص مفسد عوام بیرون میآید، اهمّیت ندهید، و تکرار این صحبت هم در جای دیگر صلاح شما نیست.»
حکومت نظامی تهران و توابع – سرتیپ مرتضی
نمره ۳۲
❊مقام منیع بندگان حضرت اشرف رئیسالوزرا و وزیر جنگ دامّت عظمته
«عین بیسیم مسکو را رمز، حضور مبارک تقدیم میدارد:
ایران – شایعاتی جریان دارد که وزیر امور خارجهۀ ایران دو فقره یادداشت انگلیس را عودت داده و در تعقیب آن یادداشت، نتی متضمّن اعتراض شدید علیه مداخله در امور داخلی ایران بهانگلیسیها تسلیم شده است. از قراری که نقل میکنند استیضاحی که درمجلس در نظر گرفته بودند، و صورت نگرفت، بعد از مذاکرات مهمّه و جلسات خصوصی، بعضیها میخواستند برای تغییر کابینه از آنها استفاده کنند. مجلس تصمیمگرفت که مسألۀ قضایای جنوب و یادداشتهای انگلیس را تا موقع مراجعت سردار سپه موکول بدارند، و میگویند وزرا و فراکسیونهای مجلس و بعضی از وکلا تلگرافی برای رئیسالوزرا فرستاده و بهاطاعت کامل خزعل اشعار داشتهاند، که مطلقاً هیچگونه مصالحه نباید انجام گیرد. تلگرافی از رئیسالوزرا اشاعت یافت که خزعل بواسطه عارضه کسالت متعذّر شده و پسر خود را نزد رئیسالوزرا روانه میدارد، و نقل میکنند که قشون دولت، چهارستون تشکیل داده و خوزستان را میگیرند. دستهای از قشون دولت که در شوشتر محصور بود، طرفداران شیخ را مقهور ساخته و حکومت را تصرّف نموده، اطّلاع میدهند که برای حمل اموال و مهاجرت خانوادۀ شیخ، دهها اتومبیل در اهواز تهیّه شده و جراید اتّحاد جماهیر شوروی، توجّه مخصوصی بهجزئیات آن معطوف داشته و بهاقدامات، با نظریات همدردی مینگرند. روزنامههای روسیه راجع بهیادداشتهای انگلیس بهایران ظنین و مینویسند.
«منجر بهاولتیماتوم و پیاده شدن قوای انگلیس در بنادر جنوب میگردد و این رویّۀ دیرینۀ انگلیس است که برای فشار بهدولت ایران، بدان مبادرت میورزد.»
در روزنامۀ پراودا، حملۀ انگلیسیها را بهمصر با تسلیم آن یادداشت بهدولت ایران مقایسهکرده، میگویند مفهوم و معنی این یادداشتها که مداخلۀ بیپرده بهامور داخلۀ دولت مستقلّی میباشد، این است که محافظهکاران انگلیس عناصر ارتجاعی ایران را تقویت نموده و میخواهند قوایی را تحریک کنند که اقدامات آنها بر علیه مملکت ایران، بلکه برعلیه اتّحاد جماهیر شوروی باشد.» و نیز محترماً عین خبر رویتر را بهرمز معروضمیدارد:
تکذیب دولت
«تهران – این چند روز اخیر زمزمهای در شهر راجع بهدو فقره یادداشت که دولت انگلیس برله سردار اقدس بهدولت ایران تسلیم نموده است، جریان داشت. ولی دولت رسماً صحّت این یادداشتها را تکذیب کرده است.»
حکومت نظامی تهران و توابع – سرتیپ مرتضی
قریب بهنصف شب تلگراف کفیل ریاست وزرا واصل شد که گزارشات دو روزۀ اخیر را ذکر کرده، و اقداماتی را که دولت پس از مسترد داشتن نتهای انگلیس نموده، شرح میداد.
اصل تلگراف از این قرار است:
❊حضور مبارک حضرت اشرف اعظم آقای رئیسالوزرا دامّت عظمته
«چنانکه خاطر مبارک مستحضر است در نتیجۀ مشورت با بعضی از آقایان وکلا، قرارشد مراسلۀدوّمی سفارت پس داده شود، و پس از چند روز در جواب مراسلۀ اوّلی مندرجات و مدلول مراسلۀ دوّمی هم بدون اشاره به خود آن مراسله، رد شود. همینطور اقدام شده، راپرت بهعرض میرسد. دیروز نهم قوس آقای وزیر خارجه در ضمن ملاقات با شارژ دافر انگلیس، بدون مشورت قبلی با وزرا، مراسلۀ اوّلی و مراسلۀ حاوی تلگراف وزیرمختار بهحضرت اشرف را نیز پس دادند. پس از اطّلاع، اظهار شدکه پسدادن تمام مراسلات موقع بیان نظر دولت را فوت کرده، در آتیه ممکن است تولید خطر و بدنامی برای دولت بنماید. بهعلاوه چون مطالب منتشر شده ممکن است در مجلس تولید اشکالاتی بکند، بعد از مذاکره با وزرا قرار شد در این باب مشورتی با آقایان مشیرالدوله و مؤتمنالملک و تقیزاده و علایی بشود. وزرا بهغیر از آقای وزیرخارجه دیشب بهمجلس رفته و با آقایان مذکور مشورت کرده، تمام آنها پسدادن مراسلات اخیر را خوب ندانسته و برای اینکه جبرانی بشود، قرار شد آقای وزیر خارجه بهسفارت انگلیس رفته، یادداشت ذیل را قرائت و نسخۀ آنرا بهشارژ دافر بدهند. پس از آن وزرا همان دیشب آقای وزیر خارجه را ملاقات و مطالب را بهایشان ابلاغ کردیم. ایشان قبولکردند که امروز همینطور انجام دهند. متن یادداشت این است:
«در موقعی که در هفتم قوس وزیرخارجۀ ایران مراسلۀ سفارت انگلیس را بهآقای شارژدافر رد کرد، نظر اولیای دولت علّیه از این اقدام این بود که چون مضمون مراسلهها را کاملاً مخالف اصول قانون بینالملل و حقّ سیادت و استقلال ایران میدانستند، مراسلۀ مزبور رد شود تا موجب اعتراضات حقّۀ دولت ایران، و دنبالۀ تنفّرات و هیجان افکارعامّۀ این مملکت و ایجاد مشکلات جدیده در طریق حسن افکار و تحکیم روابط دوستانه که خوشبختانه رو بهازدیاد است نگردد، و کاملاً کانلمیکن فرض شود. لیکن چون آقای شارژ دافر انگلیس در تاریخ نهم قوس شفاهاً از جانب دولت متبوعۀخود راجع بهآن مراسلۀ ردشده و فاقدالاثر گردیدن، بیاناتی نمودند، و عللی ذکر نمودند، علیهذا وزیرخارجه از جانب دولت خود مأموریت دارد که رسماً اظهارات ذیل را بهآقای شارژ دافر انگلیس بنماید.
اولیای دولت علّیۀ ایران تصوّر نمیکردند که ممکن است دولت فخیمۀ انگلیس این چنین اقدامی بنماید، زیرا بههیچوجه برای هیچ دولت خارجی حقّی قائل نیستند بهاینکه نسبت بهیک نفر از اتباع مسلّم دولت علّیه، نظیر آنچه در مراسلۀ رد شده مندرج شده بنمایند. لهذا نظر بهمراتب فوق و برای احتراز از هرگونه سوءتفاهمی، مراسلۀ مزبوره بهآن سفارت رد شده و امیدوار است این حسن نیّت دولت علیه تقدیر گردد. در خاتمه نظریات دولت ایران را در حفظ حقوق حاکمیت خود تجدید مینماید.»
ذکاءالملک
نمره ۳۸۷۲