back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری : «انگلستان، رضا خان وشیخ خزعل و واقعۀ خوزستان...

جمال صفری : «انگلستان، رضا خان وشیخ خزعل و واقعۀ خوزستان » ( 1)

826 2 Safari-Jamal ‏26 خرداد، بمناسبت صد و سیُ امین

سالگرد تولّد دکترمحمّدمصدّ ق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (75)‏

 

   این مهم در خور ذکر است که شیخ  خزعل را انگلیسها تسلیم رضا خان کردند. رضا خان توان نظامی برای غلبه بر شیخ را نداشت. انگلیسیها می باید انتخاب می کردند. استقرار دولت شوراها در روسیه، کیفیت رابطه میان این دو قدرت را تغییر داده بود. این بار، انگلستان نیاز به یک دولت مرکزی داشت و می باید مهره های محلّی خود را قربانی می کرداز میان برداشتن شیخ خزعل و تحت ادارۀ دولت مرکزی درآمدن خوزستان، هم خاطر انگلستان را از امنیت این منطقۀ نفت خیز آسوده می کرد و هم برای رضا خان اعتبار لازم برای غلبه بر مخالفانش را فراهم می کرد. این شد که انگلستان،  برای تحقّق این دو هدف،  دست از حمایت خزعل کشید.

     منافع انگلستان ایجاب می‌کرد که «در ایران یک دولت باثبات و قدرتمند مرکزی امّا دست نشانده پدید آورد که بتواند در برابر نفوذ روسیه و گسترش تبلیغات کمونیستی مقاومت نماید و از راه‌‌های تجاری وحوزه‌‌های نفتی محافظت کرده و امنیت را در استان‌های هم مرز با بلوچستان و افغانستان تأمین کند و ژاندارم منافع انگلیس در نقاط کلیدی نظیر حوزه‌‌های نفتی خلیج فارس و مرزهای هند و عراق باشد». و رضاخان نامزد امپراطوری برای تصدّی این دولت بود.

 اسناد و گزارشهائی  که در بخش «انگلستان، رضا خان وشیخ  خزعل و واقعۀ خوزستان » در  اختیار خوانندگان ارجمند قرارمی گیرند، این واقعیّت را بطور روشن  بیان می کننددر گزارش های لورین به « وزارت امورخارجۀ انگلیس » نیز، بطور روشن  آمده است که:    

1 – « رضاخان همان کاری را که انگلیسیها می‌خواستند به دست انگلیسیها انجام دهند، به دست ایرانیها خواهد کرد، 

2 – « باید پیوسته به خاطر سپرد که ملاک نهایی مناسبات ما با ایران، تهران است و اینکه یکپارچگی تمامی امپراطوری ایران به طور کلّی و در درازمدّت برای مصالح بریتانیا مهم‌تر است تا تفوّق محلّی هر یک از دست‌پروردگان ویژۀ ما،

3 –  « اینک هنگام آن رسیده است که پیوندهایمان را با دست‌پروردگان محلّی شل کنیم و پشتیبانی از وزیر جنگ (رضاخان) قطعاً به معنی سلب دوستیهای محلّی ما است که دشوارترین و مهم‌ترین مورد آنها البتّه شیخ محمّره (خزعل) است. »،

4 – « رضاخان می‌تواند موهبتی برای ما باشد». او اظهار نگرانی می‌کند که «اگر رضاخان در کارهایش موفّق نشود، دشمنان او در تهران فرصت می‌یابند تا از کار برکنارش سازند. » ، « رضاخان پس از آمادگی، مقامات انگلیسی را مطمئن می‌سازد که آمادۀ عملیات موفّقیت‌آمیز جنوب است. حیثیّت او در خطر است و باید به جنوب برود» .

    سرنوشت رضا خان در شهریور1320 هم  بهتر از سرنوشت سر سپردگان و وابستگان  به قدرت سلطه گر خارجی نظیرخزعل ها نبود. درجای خود، بطور مفصّل به آن خواهم پرداخت:

 

طاهره سپهوندی  در زند گینامۀ  شیخ  خزعل  بطور مختصر اینگونه شرح می کند:   شیخ خزعل از قبیله اعراب ‏بنیکعبه از تیرهی فرعی محسین و پسر سوم شیخ جابرخان نصرتالملک[1] بود در ‏‏1280ه.ق. که از مادری به ‏نام نوراخانم دیده به جهان گشود. شیخ خزعل القاب نصرتالملک، معزالسلطنه، سردار قدس، ‏سردار ارفع و همچنین از ‏دولت انگلستان و حکومت هند نشانها و فرمانهای مهم نظامی داشت و به رتبهی امیر نویانی ‏هم نایل شده بود. ‏پدرش شیخ جابرخان نصرتالملک بنیانگذار مشایخ بنیکعبه پسر حاجیوسف بود. شیخ جابر پس از ‏شکست ایران از ‏انگلیس در جنگ خرمشهر در 1273ه.ق/1858م. از هواخواهی دولت ایران دل برکند و با بریتانیا روابط ‏دوستانه ‏برقرار کرده رسما تحت الحمایۀ آن دولت شد و بدین ترتیب حاکمیت محلّی خود را مستقیماً در زیر چتر حمایت ‏انگلستان ‏قرار داد؛ امّا با همهی این اوصاف نزد حکومت مرکزی ایران نیز عزیز و محترم بود و ناصرالدین شاه قاجار در ‏‏‏1284ه.ق. طیّ فرمانی از او ابراز رضایت و خشنودی کرده و او را از میرپنجی به رتبهی سرتیپ اول ارتقاء داد. نکته ‏‏قابل ذکر آن است که دولت مرکزی به خوبی آگاه بود که حاجی جابرخان و اولادش گرچه ظاهراً مطیع دولت مرکزی هستند ‏‏و مالیات میدهند و عنوان سرحدداری دارند.[2]‏

‏ ‏

826 1 Safari-Jamal ‏ ‏ به قدرت رسیدن شیخ خزعل

 

‏   از شیخ جابرخان چهار پسر باقی ماند: شیخ محمّد، شیخ مزعل، شیخ سلیمان و شیخ خزعل که از میان چهار نفر شیخ ‏‏محمّد و شیخ مزعل بر سر جانشنی پدر اختلاف داشتند. سرانجام شیخ مزعل به عنوان جانشین پدر انتخاب شد. شیخ ‏مزعل ‏هم همانند پدر روابط دوستانهای با انگلستان برقرار کرد، در حالی که دم از طرفداری حکومت مرکزی ایران نیز ‏میزد؛ اما ‏دیری نپائید که روابط وی با دولت انگلستان به تیرگی گرایید. علّت این امر رقابت با کمپانی لینچ در امر ‏بازرگانی در رود ‏کارون و مداخلۀ نایب کنسول انگلیس و شکایت مزعل به دولت مرکزی بود؛[3] اما پس از مدّتی شیخ ‏خزعل با تحریکات ‏انگلیس وارد صحنهی رقابت با برادر شد. تا اینکه پس از ده سال روابط ظاهری با هم در سال ‏‏1315ه.ق. توانست به همراه ‏چند تن از غلامانش، شیخ مزعلخان، معزالسلطنه را هنگامی که سوار کشتی خود ‏میشد، با تیر تفنگ از پای درآورد. شیخ ‏خزعل پس از آن که برادر خود را از پای درآورد، توانست قدرت را در دست ‏بگیرد و در 1315ه.ق. حاکم محمّره و ‏اضافات آن گردد.[4]  ‏

‏ ‏

 ‏ ‏ خزعل و سردار اکرم

 

‏   هنگامی که شیخ خزعل به حکومت رسید، عبدالله خان قراگوزلو پسر مصطفیخان اعتمادالسلطنه، ملقب به سردار ‏اکرم ‏از سوی حکومت مرکزی به حکومت خوزستان منصوب شد. وی علیرغم اطّلاع از اوضاع منطقه عملاً با مسائل ‏شیخ ‏خزعل از قبیل نحوه ی انتخاب اجاره داران مالیات نواحی فلّاحیه و جراحی روبرو گردید. حسین قلیخان ‏نظامالسلطنه، ‏نواحی جراحی و فلّاحیه را از حکومت مرکزی خریداری و زمین هایشان را به کشتکاران عرب اجاره داده ‏بود و شیخ ‏خزعل انتخاب و تعیین اجاره داران را حقّ خود می دانست؛ اما سردار اکرم این امر را قبول نکرد. بدین ترتیب ‏اختلاف بین ‏آنها آغاز شد. سردار اکرم برای مبارزه با شیخ خزعل به قبایل بختیاری تکیه ورزید و شیخ خزعل به ‏همکاری قبایل «لر» ‏دل بست؛[5] اما قبایل بختیاری در موقع حسّاسی که باید پشت سردار اکرم را می گرفتند، از زیر بار ‏مسئولیت شانه خالی ‏کردند و شرط همکاری را واگذاری ناحیه جراحی اعلام کردند. این امر و حمایت نکردن دولت ‏مرکزی از سردار اکرم سبب ‏شکست او از شیخ خزعل شد و در نتیجه از سمت خود معزول شد.[6]  ‏

‏ ‏

 ‏ ‏ شیخ خزعل و گمرکات خرمشهر

 

‏   مسأله ی دیگر شیخ خزعل، گمرکات محمّره بود که خاندان او پیش از 1318ه.ق. آن را برای حدود شصت سال اجاره ‏‏کرده بودند، از بابت آن سودی حدود هشت هزار لیره استرلینگ به دولت مرکزی می پرداختند و در مقابل ظاهراً به ‏همان ‏میزان خود نیز می بردند.[7] دیری نپائید که دولت مرکزی خواستار بهبود اوضاع گمرکات شد تا از این طریق ‏عایدی خود ‏را افزایش دهد. حکومت مرکزی در پی تحقّق اهداف خود بر آن شد، تا اجاره داری عوارض گمرکی را ‏ملغی و نظام ‏جمع آوری مستقیم مالیات را پی ریزی کند.[8] به همین دلیل تعدادی بلژیکی به کار گرفت. شیخ خزعل از ‏این امر به شدّ ت ‏ناراحت و  دست به کار شد. از دولت انگلستان خواست که به حکومت مرکزی ایران فشار بیاورد، تا از ‏پیشنهادهای ‏اصلاحیش در مورد گمرک خوزستان درگذرد؛ اما تقاضای وی دولت انگلستان را با مشکل مواجه ‏می ساخت؛ زیرا آنان ‏تصوّر میکردند این کار ممکن است به آشوب های عشایری در منطقه بینجامد و منافع تجاری آنان ‏را به خطر اندازد. بعد از ‏مدّ تی شیخ خزعل را متقاعد کرد تا به دولت مرکزی به توافق برسد.‏

‏ ‏

 ‏ ‏ روابط شیخ خزعل با ایل قشقایی و بختیاریها

 

‏   ورود بختیاریها به دایرۀ حکومت مرکزی به ویژه وزارت کشور و سپس تعیین استانداران و فرماندهان جنوب کشور ‏‏موجب تشویش و نگرانی رقیب یعنی ایل قشقایی شد. سردار اسعد بختیاری در مقام وزیر کشور، دست به اقداماتی زد که ‏این ‏نگرانی را تشدید می کرد و آن مداخله در امور داخلی ایل قشقایی بود. از این رو قشقایی ها با شیخ خزعل و ‏غلامرضاخان ‏سردار اشرف لر در لرستان دست اتّحاد و دوستی دادند. با این حال گاه منافع شیخ خزعل در اتّحاد با ‏بختیاری ها در مقابله با ‏حکومت مرکزی تأمین می شد. در تاریخ 1287(1908) قراردادی بین شیخ خزعل و خوانین ‏بختیاری امضاء شد. با این ‏هدف نیز دو سال بعد بین شیخ خزعل و صولتالدوله قشقاقی منعقد گردید. این در حالی بود ‏که خوانین بختیاری به انگلستان ‏نیز وفادار بودند و با سایر متّحدین بریتانیا به ویژه شیخ خزعل همکاری میکردند. ‏توافق نامهای که در دسامبر 1915 بین ‏وزیر مختار انگلستان و خوانین بختیاری امضاء شده بود، مقرّر می داشت، ‏خوانین بختیاری نظم را در منطقۀ خود حفظ ‏کرده، علیه انگلستان دست به اسلحه نبرند و از ورود دشمنان انگلستان به ‏منطقه جلوگیری کنند و رابطه دوستان خود را با ‏شیخ خزعل حفظ کنند و در عوض دولت بریتانیا پس از جنگ، سرزمین ‏آنها را به رسمیّت شناسد و از کمک آنها دریغ ‏نمی ورزد.[9]‏

‏ ‏

 ‏ ‏ کمک شیخ خزعل به سران قبایل لر

 

‏   قبایل لر در واقع بدون آن که شورشی کرده باشند یا به جنگی پرداخته باشند، ناحیه لرستان را به صورت یک دژ ‏تسخیر ‏ناپذیر درآورده بودند. تمام مردان لر، مسلّح بودند و بدون آن که سوء نیّتی داشته باشند و به منظور سدِّ جوع یا ‏حتّی به عنوان ‏یک شغل شریف دست به سرقت روستاها و شهرهای اطراف می زدند و اگر کسی نیز از جان خود ‏می گذشت و وارد ‏خطّه ی آنها میشد، می بایست از اموال خود بگذرد. در عین حال، رجال شورشی دیگر مانند شیخ ‏خزعل یا سردار رشید ‏نیز به آنها اسلحه فرستاد و آنها را تحریک به اغتشاش می کردند.[10]‏

‏ ‏

 ‏ ‏ روابط شیخ خزعل با قاجار

 

‏   وضعیت خوزستان مظفرالدین شاه قاجار دچار وضعیتی بحرانی بود. از یک سو شیخ خزعل دست به هر کاری می زد، ‏تا ‏پایه های حکومت خود را مستحکم تر کند و از طرف دیگر خانان بختیاری در زمستان ها منطقه را مورد حمله و قتل و ‏‏غارت قرار می دادند. شیخ خزعل نیز از این فرصت استفاده کرد و برای بسط قدرت و نفوذ خود در اطراف محمّره به ‏توسّط ‏مشاور و پیشکار خود حاج محمّدعلی بهبهانی معروف به رئیسالتجار به دولت مرکزی وارد گفتگو شد و سرانجام ‏توانست ‏حکمرانی اهواز را به دست آورد و جزیرۀ آبادان، بهمنشیر، رود کارون، هندیجان، ده ملاّ و فلّاحیه را به عنوان ‏املاک ‏شخصی صاحب گردد. اگرچه این املاک قابل فروش به بیگانگان نبود؛ امّا اجاره دادن به آنان مانعی نداشت. خود ‏این اصل ‏بعدها زمینه ای برای ایفای نقش خزعل در حفظ منافع شرکت نفت ایران و انگلیس در خوزستان شد. از سوی ‏دیگر وی، ‏برای تحکیم پایه های قدرت خود با خاندان قاجار وصلت کرد.[11] با وقوع انقلاب مشروطه در سال ‏‏1324ه.ق. میدان برای ‏فعالیت هرچه بیشتر شیخ خزعل باز شد. وی مشایخ عرب از جمله حویزه، شیخ بنی طرف، شیخ ‏آل کثیر، شیخ آلخمیس و ‏‏را از میان برداشت و عشایر ایشان را تحت فرمان خود درآورد و آنان را مجبور ساخت که ‏مالیات خود را به صورت ‏تمام و کمال به شیخ بپردازند. دولت مرکزی ایران به علّت نداشتن نیروی نظامی کارآمد و منظّم ‏در آن هنگام وقوع انقلال ‏مشروطیت، در وضعیتی نبود که بتواند به اوضاع جنوب غربی کشور توجّه داشته باشد.‏

‏   اگرچه شیخ خود را به دولت مرکزی وفادار نشان می داد و هرگز تمرّد نمی کرد، لیکن اقدامات خود سرانه ای هم ‏بدون ‏اطّلاع دولت ایران انجام میداد. از جمله گزارش هایی است که حاکی از ملاقات شیخ خزعل با امیرفیصل پادشاه ‏عراق، ‏سلطان عبدالعزیز پادشاه نجدالسلطان احمدشاه و سرپرسی کاکس دربند کویت است.[12] بنا به گفته شیخ خزعل ‏محصول ‏خرمایش آن چنان عایدی زیادی داشت که در هندوستان او را به همین جهت «ملکالتمر» مینامیدند.[13] با ‏این حال وی ‏در محمّره و آبادان و ناصری فروش نان و گوشت و چیزهای خوردنی را آزاد نگذاشته بود و به ضمانت ‏کونتران می داد و ‏از این راه سالانه سود گزافی می برد.[14] اوضاع بدین صورت سپری میشد، تا این که احمدشاه ‏قاجار رسید. احمدشاه ‏قاجار نیز به علت نداشتن لیاقت و سن کافی، برخوردی با خزعل نداشت تا این که رضاخان به قدرت ‏رسید.‏

‏ ‏

 

 

 ‏ ‏ روابط شیخ خزعل با انگلیس

‏   پس از کشف نفت در مسجد سلیمان و خوزستان توسّط شرکت «سندیکای امتیازات» چند ماه بعد در ماه آوریل 1909م. ‏‏‏«شرکت نفت ایران و انگلیس» با سرمایه 2 میلیون لیره تأسیس شد و در لندن به ثبت رسید و جانشین شرکت «سندیکای ‏‏امتیازات» شد. این شرکت یک سری قراردادها را با سران بختیاری و شیخ خزعل منعقد نمود. از جمله در سال ‏‏‏1909(1327ه.ق.) شرکت نفت قراردادی با شیخ خزعل منعقد نمود و یک مایل مربع از اراضی آبادان را برای ایجاد ‏‏پالایشگاه از او خریداری نمود.[15] سال بعد ساختن پالایشگاه شروع و سه سال بعد خاتمه یافت. به موجب قرارداد ‏دیگری ‏که شرکت با شیخ خزعل داشت، وی حفاظت ناحیه آبادان را در مقابل مبلغی که شرکت میپرداخت، عهدهدار بود ‏و همین ‏امر باعث پیشرفت روند رو به رشد کارهای در شرکت بود؛ اما حقیقت امر این بود که شرکت یعنی عامل سیاست ‏امپریالیزم ‏بریتانیا به جای آن که در تقویت دولت مرکزی بکوشد و از دولت ایران ایجاد امنیت را در منطقه نفت خیز ‏بخواهد، صلاح ‏خود را در این دیده بود که با دادن رشوه دل خوانین بختیاری و سران متنفّذ خوزستان مانند شیخ خزعل ‏را به دست آورد، تا ‏هم از تجاوز احتمالی آنان به منطقه در امان بماند و هم دولت مرکزی ایران را ضعیف وانمود ‏کند.[16] چنان که در سال ‏‏1919 (1298) خزعل را به درجۀ ‏K.C.I.E‏ که ظاهراً یک نشان سیاسی است، منحصر ‏کرده بود. کنسول انگلستان در ‏اهواز «جی بی بیل» طیّ نامه ای کاملاً محرمانه به مأمور سیاسی انگلستان در بوشهر ‏مورّخ 30 ژوئن 1923 از او ‏میخواهد، برای حفظ حوزه های نفتی بر اساس پیشبینی شده در آن نامه، با شیخ خزعل ‏همکاری صمیمانه و تنگاتنگی به ‏عمل آورد. بیل در سپتامبر 1923 (شهریور 1302) در تلگرافی با خزعل مخابره ‏می کند، او را اعلیحضرت خطاب کرده ‏بود.[17]‏

‏   شیخ نیز برای باقی ماندنش در مسند حکمرانی و حفظ موقعیت خود در منطقه به خواسته های انگلیسیها جواب مثبت ‏‏می داد. چنان که خود شیخ خزعل در این باره چنین اظهار داشته است: «من برای حفظ خود و دارایی که دارم چون ‏مأیوس ‏از دولتم چاره ندارم جز این که مناسبات خود را با انگلیسیها محکم نماییم[18]». به همین جهت تصمیم به ‏مذاکره با نمایندۀ ‏انگلستان در خلیج فارس در 1910م.گرفت . با شیخ خزعل قراردادی بدین مضمون به امضا رساند. در این ‏قرارداد دولت بریتانیا ‏متعهّد گردید، در صورت تجاوز ایران به قلمرو حکومتی وی از وی پشتیبانی کند، در عوض شیخ ‏متعهّد گردید بدون موافقت ‏قبلی انگلستان دست به انتخاب جانشین و ولیعهد نزد.[19]‏

‏ ‏

 ‏ ‏ جنگ جهانی اوّل و شیخ خزعل

 

‏   با آغاز جنگ جهانی اّول در سال (1918-1917م) نیروهای انگلیس که به بهانه ی حفظ حکومت شیخ خزعل و مناطق ‏‏نفتی جنوب و مقابله با دولت عثمانی، خوزستان را متصرّف شدند. شیخ خزعل در لشکرکشی های انگلیس همدست آنان ‏بود ‏و خودسرانه با ترکان عثمانی دشمنی می کرد و اطّلاعاتی درباره ی عملیات عثمانی ها در عراق به دولت انگلستان ‏می داد. ‏از سوی دیگر انگلستان برای درهم شکستن مقاومت عشایر و مردم بنادر خلیج فارس، به تقویت نیروهای ‏نظامی خود در ‏منطقه پرداختند و به تشکیل نیروی تفنگ داران جنوب ایران(پلیس جنوب) مبادرت کردند. [20]‏ ( 1)‏

 

حسین کاوشی در بارۀ ‏ «روابط خزعل با انگلیسیها» می نویسد : کشف طلای سیاه(نفت) در دهه اوّل قرن بیستم بر اهمّیت ‏منطقۀ خلیج فارس بیش از پیش افزود و ایران را عرصۀ ‏تاخت و ‏تاز استعمارگران قرار داد کشف این مادّۀ ارزنده و ‏حیاتی سیاست انگلیس را در جهت حفظ منابع نفتی به ‏سوی خود معطوف ‏داشت ویلیام ناکس دارسی نخستین فردی بود که ‏موفّق شد امتیاز استخراج و کشف نفت را در ‏ایران به مدّت شصت سال از ‏مظفرالدین شاه قاجار در 1901 بگیرد.(1) ‏گرفتن امتیازات نفتی از یکسو و وقوع ‏انقلاب مشروطه و سرانجام امضای فرمان ‏مشروطیت توسّط مظفرالدینشاه از سوی ‏دیگر رقابت بیشتر دولت روس و ‏انگلیس را به همراه داشت. روسیه تزاری که ‏حمایت از سلاطین قاجار را حقّ خود می ‏دانست با انقلاب مشروطیت به ‏مبارزه پرداخت در عوض انگلیس برای مقابله با ‏روسیه که نفوذی در دستگاه دولت قاجار ‏داشت سیاست حمایت از ‏مشروطه را در پیش گرفت تا جایی که سفارت انگلیس در ‏ایران کانون پناهندگی . تجمّع ‏طرفداران مشروطه قرار ‏گرفت. اما مقدّمات جنگ جهانی اوّل موجب شد که دول روس و ‏انگلیس برای پایان دادن به ‏اختلافات خود قرار داد ‏‏1907 را با یکدیگر منعقد کنند که به موجب آن دست روسها  در شمال و ‏انگلیسیها در جنوب ‏ایران باز گذاشته شد ‏و در واقع قدرت حکومت ایران در مناطق تحت نفوذ دو دولت استعماری به شدّت ‏تضعیف گردید. دو ‏سال پس از ‏انعقاد قرار داد 1907 بود که شرکت نفت ایران و انگلیس تشکیل شد در 1909 با گسترش ‏فعالیتهای ‏اکتشافاتی این ‏شرکت و حفر چاههای نفت در خوزستان مشکلات جدیدی از جمله حفظ و حراست از خطوط لولۀ ‏نفت و ‏تاًمین امنیت ‏منطقه برای انگلستان مطرح شد.لذا آن دولت برای بسط دامنۀ نفوذ و تامین منافع خود سیاست خود را در ‏‏خلیج ‏فارس بر ارتباط و عقد اتّحاد با شیوخ عرب و حمایت از قدرتهای جدایی طلب و سرکردگان ایلات و عشایر جنوب ‏‏‏ایران بنیان نهاد که در حوزۀ این مداخلات می توان به حمایت شیخ خزغل اشاره کرد. شرکت نفت ایران و انگلیس ‏یک ‏سری ‏قراردادها با سران بختیاری و شیخ خزعل منعقد نمود. از جمله در سال ۱۹۰۹م.(۱۲۸۸ هـ.ش.) شرکت ‏نفت ‏قراردادی با شیخ ‏خزعل منعقد نمود و یک مایل مربع از اراضی آبادان را برای ایجاد پالایشگاه از او خریداری ‏نمود. سال ‏بعد ساختن ‏پالایشگاه شروع و سه سال بعد خاتمه یافت. به موجب قرارداد دیگری که شرکت با شیخ ‏خزعل داشت، وی ‏حفاظت ناحیه ‏آبادان را در مقابل مبلغی که شرکت می‌پرداخت، عهده‌دار بود و همین امر باعث ‏پیشرفت روند رو به رشد ‏کارهای این شرکت ‏بود؛ اما حقیقت امر این بود که شرکت یعنی عامل سیاست امپریالیزم ‏بریتانیا به جای آن که در تقویت ‏دولت مرکزی بکوشد و ‏از دولت ایران ایجاد امنیت را در منطقه نفت خیز بخواهد، ‏صلاح خود را در این دیده بود که با ‏دادن رشوه دل خوانین ‏بختیاری و سران متنفّذ خوزستان مانند شیخ خزعل را به ‏دست آورد، تا هم از تجاوز احتمالی آنان ‏به منطقه در امان بماند و ‏هم دولت مرکزی ایران را ضعیف وانمود کند. ‏چنان که در سال ۱۹۱۹ م. (۱۲۹۸ هـ. ش.) ‏خزعل را به درجۀ ‏K.C.I.E‏ که ‏ظاهراً یک نشان سیاسی است، منحصر ‏کرده بود.(2)‏

از طرفی شیخ خزعل نیز برای ابقا در مسند حکمرانی و حفظ موقعیت خود در منطقه دست دوستی و اتّحاد به سوی ‏‏انگلیس ‏دراز کرد.خود شیخ در این باره اظهار داشته استمن برای حفظ خود و دارایی که دارم چون مایوس از ‏دولتم ‏چاره ندارم ‏جز اینکه مناسبات خود را با انگلیسیها محکم نمایم» به همین جهت تصمیم به مذاکره با نمایندگان ‏انگلستان ‏در خلیج فارس ‏گرفت این نیاز دو طرفه سبب گردید سرپرسی کاکس کنسول بریتانیا در خلیج فارس در ‏‏1910 با شیخ ‏خزعل قراردادی بدین ‏مضمون به امضاء رساند در این قرارداد دولت بریتانیا متعهِّد گردید در صورت ‏تجاوز ایران به ‏حقوق به قلمرو یا به ‏اصطلاح املاک موروثی شیخ حمایت لازم را از شما به عمل آورد و این حمایت را‏تا رسیدن به راه ‏حلّی رضایت بخش ادامه ‏دهند در عوض شیخ متعهّد گردید بدون موافقت قبلی با انگلیس دست به ‏انتخاب جانشین و ‏ولیعهد نزند.(3)بدین ترتیب بود که ‏خزعل، فرزندان و بستگان او به زیر چتر حمایت انگلیس در ‏آمدند شیخ خزعل با وجود ‏آنکه رعیّت دولت ایران بود اما بدون ‏اجازۀ او هیچ ماًمور دولتی نمی توانست به ‏خوزستان برود و تمام والیان منتخب ‏دولت در ناحیۀ خوزستان دست نشاندۀ او ‏بودند و شیخ نسبت به تمامی انها ‏رفتاری مقتدرانه داشت اوضاع بدین گونه ‏سپری می شد تا احمد شاه قاجار به سلطنت رسید ‏اما چون کودک دوازده ‏ساله ای بیش نبود در مدّت پنج سال اوّل بعد از ‏جلوس به تخت سلطنت عضد الملک قاجار و بعد از او ‏ابوالقاسم خان ‏قراگوزلو ملقّب به ناصر الملک عهده دار نیابت سلطنت ‏شدند هنوز چند هفته از تاجگذاری احمدشاه نگذشته بود ‏که ‏جنگ جهانی اوّل(1914ـ 1918) آغاز شد و ایران علی رغم ‏اعلام بی طرفی مورد تجاوز بیگانگان قرار گرفت جنگ ‏‏جهانی تاثیر شگرف خود را بر سیاست خوزستان باقی گذاشت از ‏جمله سبب افزایش نفوذ سیاسی انگلیس؛ کاهش ‏حضور ‏حکومت مرکزی ، استقلال بیشتر خزعل در منطقه و پرداخت ‏نکردن مالیات از سوی شیخ شد.(4)در دوّمین ‏سال جنگ ‏نیروهای انگلیس به بهانۀ حفظ حکومت شیخ خزعل و مناطق ‏نفتی جنوب و مقابله با دولت عثمانی ‏خوزستان را متصرّف ‏شده بودند ضمن توافق محرمانۀ دیگری قرارداد 1915 را ‏منعقد کردند شیخ خزعل در ‏لشکرکشیهای انگلیس همدست آنان بود ‏و خودسرانه با ترکان عثمانی دشمنی می کرد و ‏اطّلاعاتی دربارۀ عملیات ‏عثمانیها در عراق به دولت انگلیس می داد از سوی ‏دیگر انگلیس برای درهم شکستن مقاومت ‏عشایر و مردم بنادر ‏خلیج فارس به تقویت نیروهای نظامی خود در منطقه پرداختند ‏و به تشکیل نیروی تفنگداران جنوب ‏ایران(پلیس ‏جنوب) مبادرت کردند.‏‏(2 ) ‏

 

 ‏ ‏ ‏‏ ‏ملک الشعرای بهار از اعضای اقلّیت مجلس دوره پنجم (۲۲ بهمن ۱۳۰۲ تا ۲۱ بهمن ۱۳۰۴ خ.)، ‏چنین نظری در بارۀ ‏‏‏شیخ خزعل داشته استشیخ خزعل مردی باهوش و سیاسی و بالنسبه محیل بود بود و در ‏اندک مدّت توانست بر عربستان [خوزستان] ‏‏‏آن روز حکومت کند. خزعل در ظاهر رعیّت دولت ‏ایران بود و از دولت لقب سردار اقدس گرفت و به امتیازاتی نائل آمد، ‏‏‏لیکن قدرت خانوادگی و ‏سیاسی او روز به روز رو به تزاید نهاد و در این اواخر بیشتر بر قدرت خود افزود، به حدّی که ‏‏‏‏حُکّام فرستاده‌ی دولت که به سمت حکومت خوزستان معیّن می‌شدند، تقریباً دست نشانده‌ی شیخ ‏خزعل بودند و در حدود ‏‏‏شخصیت حکّام مزبور شیخ نسبت به آنها رفتاری مقتدرانه می‌نمود. از شیخ ‏خزعل با تمامی قدرتش نسبت به دولت ‏‏‏شاهنشاهی ایران هیچ‌وقت خلاف وفاداری بروز نکرد و در ‏طول مدّت همجواری ما با دولت عثمانی و تحریکاتی که ‏‏‏همواره در میان اعراب سرحدّی از طرف ‏دولت همسایه می‌شد، شیخ خزعل جانب ایران را از دست نمی‌دادو دیانت  او ، تشیع، نیز مؤیّد وفاداری او بود.

اما مناسبات ‏‏‏او با دولت بریتانیا ‏که به مناسبت نفت خوزستان علاقه‌ی مفرطی به آن ایالت داشت، همواره دوستانه بود و وی دارای نشان  مهمّی از آن دولت بود. ضمناً، این مرد  ‏‏‏‏نسبت به زیردستان خود رفتار مناسبی نمی‌کرد واز این راه  و از طرق استفاده های  نخیلات و سایر مزروعات بی‌پایانی که ‏در بصره، کویت و ‏‏‏خوزستان داشت واز راه  تجارت و بهره‌های گمرکی، ثروت زیادی تحصیل کرده بود و ‏یکی از توانگران معروف و بزرگ ‏آسیا به ‏‏شمار می‌آمد.»(3‏‎‏)‏

 

 ‏ ‏ ‏ ‏سیف پور فاطمی ‏ «واقعۀ خوزستان »  و بر خورد رضا خان  با شیخ خزعل  بدینگونه تحلیل می کند مثل این که  دست تقدیرازهرجهت برضد  احمد شاه  و سلسلۀ قاجاریه و برله سردار سپه ویارانش بودایالت خوزستان ازنقطه نظرمجاورت با خلیج فارس ومرکزبزرگ نفت وگازطبیعی کشورسالهای سال خارج ازقدرت حکومت مرکزی بود وانگلیسها درآنجا چند شیخ عرب وخانهای بختیاری را تقویت می کردند و بدست آنها  مقاصد خود را در خلیج فارس و جنوب باختری ایران به ثمرمی رسانیدند.

دراینموقع سردار سپه ، رئیس  الوزراء  و مالک الرقاب کشور شد،  شیخ خزعل درخوزستان فارغ البال  بدون اعتناء به حکومت مرکزی امورآن ناحیه را برعهده داشت. بختیاریها هم ازپشت دروازۀ اصفهان  تا مرکز نفت آبادان را تیول خود می دانستند.

هرچه قدرت حکومت مرکزی زیادترمی شد ایلات لرستان وخزعل وبختیاری ها بهم نزدیک ترمی شدند. انگلیسها هم طبق اسنادی که اکنون دردست است ودرفصل علل کودتا به آن اشاره شد ، در آنموقع هنوزتصمیم به سلطنت رضا خان نگرفته ومنتظربودند که سرپرسی لرن قرارهایش رابا او  تمام کرده ومنافع انگلستان را ازهرجهت تأمین نمآید. از این  رو این داستان از اوّل تا آخریک سلسله  قول و قرارهای متضاد ودروغ وخدعه و دوروئی است و درآخر خزعل را انگلیسها  در دروسط معرکه ول کرده  و چون رضا خان منافع  شان را بهترتأمین می کرد  او را بنام اسب برنده قبول کردند.

شیخ خزعل ، هنگام جنگ بین المللی اوّل خدمات شایانی به انگلیسها  کرده وبه اتّفاق خوانین بختیاری  خوزستان  را ازحملۀ ترکها مصون داشته وتسهیلات برای پیاده شدن قوای انگلیس به بصره  ومحمّره  فراهم ساخت که بپاس این خدمات چندین نشان مدال از طرف فرمانفرمای هندوستان و وزارت  مستعمرات به اواعطا شده بود. درضمن، حکومت انگلیس رسماً خزعل واولاد او را نسلاً بعد نسل  تحت حمایت خود قرارداده و حکومت او را درخوزستان تضمین کرده وصریحاً تعهّد کرده بود که از هرگونه دخالت حکومت مرکزی درامورخوزستان جلو گیری  کنند.

 در یکی ازسفرها ”  احمد شاه از راه بصره به خرمشهررفته وچند روزی در قصرخزعل میهمان او بود وشیخ هم ازهیچگونه اظهارانقیاد وخدمت خود داری نکرده و در ضمن شاه را متوجّه خطر رضا خان درتهران می نماید. احمدشاه ازمیهمان نوازی خزعل اظهار امتنان کرده و ویرا به نشان اقدس مهمترین نشان دربارمفتخرمی سازد. ولی درقسمت مخالفت با سردارسپه جواب رد می دهد ومی گوید سردارسپه نسبت به اومطیع و وفاداراست.

 چند سال بعد ازخلع احمد شاه، فخری پاشا یکی ازسیاستمداران مصردرمجلّۀ کل شیئیمقاله ای راجع  به مناسبات خودش با احمد شاه منتشرساخت خلاصۀاظهارات اواین بود که درسفری که احمد شاه ازقاهره عبورمی کند ملک فوآد پادشاه مصرازاو پذیرائی کرده و درضمن به اواندرزمیدهد که توباید اهل تصمیم باشی وبا قدرت سلطنت کنی زیرا پادشاه یا رئیس کشوراگربخواهد مانند گوسفند سلیم ودرمقابل اطرافیان تسلیم باشد اوّل پشمش را می چینند و بعد او را قربانی کرده وگوشتش را تقسیم  می کنند. احمد شاه که با فخری خیلی نزدیک وهمراه بوده به اومی گوید:” ملک فوآد راست گفتمتاًسّفانه  من درامورکشوربی علاقه وضعیفم و این ضعف درخون من است . پدرم با دخترعموی خود ازدواج کرد و من ثمرۀ این ازدواج هستم و علما گویند  که ازدواج  در فامیل حاصلش  ایجاد افراد ضعیف الفکر و ضعیف الاراده است.

 سالهای بعد هم فخری پاشا، احمد شاه  را در هتل ماژستیک پاریس ملاقات می کند واغلب شبها شاه  مخلوع با او دردل کرده ازجورروزگاربدسکالی اطرافیانش دست تغابن به زانو زده و می گوید خودم  کردم که لعنت برخودم  باد.

شاه  اظهار می داردانگلیسها سید ضیاءالدین و رضا خان را چون اجل معلّق برای من فرستادند. سید ضیاء انقلابی وخطرناک بودبرای اینکه ازشرّاو نجات پیدا کنم رضا خان را تقویت  کرده وکلک او را کندم. ولی به مقتضای چوازچنگال گرگم درربودی /   چو دیدم عاقبت گرگم توبودی” 

رضاخان از روزاوّل درظاهرهمه جا خود را گوش برحکم وچشم برفرمان نشان می داد وحتّی یک هفته قبل ازخلع سلطنت قاجاریه تلگرامی مبنی بر وفاداری وشاه پرستی وتقاضای مراجعتم به پاریس  مخابره کرد. با آنهمه کمک و محبّتی که من به او کردم هیچ فکرنمی کردم”  آنکه روزم سیه کند این  است”  ولی  روزی سزای خود را خواهد دید.

کسی کو به ره بر کند  ژرف چاه 

سزد گرکند  خویشتن  را نگاه

فخری پاشا درمقاله خود اظهارمی دارد که احمد شاه  مرد نبرد  با رضا خان  نبود. زیرا  شخصاً  رک وساده وراستگو ومهربان  و کاملاً معتقد به اصول حکومت مشروطه وسنتی  پارلمانی بود( از دفتر  خاطرات  سال 1308 ) 

 بگفتۀ مرتضی قلیخان بختیاری یکی ازعوامل مهمّ غائلۀ خوزستان  تشویق انگلیسها بود. سفیرانگلیس نرمنکه با رضا خان زیاد مساعد نبود بوسیلۀ سرکنسول اهواز برای خوانین بختیاری پیام  می فرستد که بهتر است با خزعل همکاری کنند. سپس سرکنسول مبلغ  هفده هزار تومان  بابت قشون کشی به خوزستان به امیر مجاهد و شهاب السلطنه ومرتضی قلیخان  می دهد و در ضمن می گوید ممکن است درخوزستان  آشوب و بلوائی برپا  و به مؤسّسات  نفت  صدمه و خرابی وارد  شود،  ازاین رو بهتراست  یکهزارنفرتفنگداربختیاری فوراً به آن  ایالت اعزام  شوند.

امیرمجاهد هم بدوستانش امین التجّاروافتخارالتجّاراصفهانی می گوید قیام ما در خوزستان به تحریک انگلیسها  بود. آنها به ما گفتند که سردارسپه  برای ایران خطردارد و می خواهد  اساس سلطنت احمد شاه وحکومت ایلیاتی واشرافی ایران را از میان ببرد وکشور را  تسلیم مشتی اجامر قزّاق کند. ما برای  کمک به از بین بردن او حاضریم اسلحه و کمک مالی  به شما  بکنیم. حتّی  تلگرافهائی  که از طرف  گردانندگان  قیام  سعادت  به تهران  مخابره می شد قبلاً ازنظر کنسول  می گذشت.”

 این جریان  چندین  ماه طول کشید. ناگهان نرمن  وزیرمختار وسر کنسول اهوازبه لندن احضارشدند  و بجای  آنها سرپرسی لرن  وزیرمختارتازه و کاپیتان پیل ”  کنسول  تازه وارد  شدند وپس ازچند روزجلسه ای با حضورسران «قیام  سعادت»  وسرکنسول تازه در منزل امیر مجاهد تشکیل می شود کنسول  تازه می گوید که کنسول سابق برخلاف سیاست حکومت  مرکزی عمل کرده  ودستورما این است که شما با سردار سپه همکاری کرده وبه پاس مواعید سابق حاضریم مخارج تفنگداران و خسارات شما را بپردازیم. امیر مجاهد راجع بوعده و وعیدهای سرکنسول واینکه  قیام  بختیاریها  به تحریک مأمورین انگلیس بوده است مفصّلاً صحبت  کرده وازاوچاره جوئی می خواهد.

  کنسول حرف خود را تکرار کرده و می گوید اگرشما  از درصلح وصفا  برآئید ما برای همه تأمین  جانی و عفو عمومی تقاضا خواهیم کرد.

اسنادی که امروزبدست آمده  نشان می دهد که انگلیسها چون اطمینان کامل به سردار و آتیه  اونداشتند اوّل نظرداشتند که خوزستان وقسمتی ازبختیاری و بنا در جنوب را تحت  یک حکومت  نیمه  مستقل و تحت الحمایۀ خود قرار دهند ، ولی  بعد خطر بلشویکها در شمال  و پافشاری ملّیون و اهمّیت اوضاع  بین المللی نقشۀ آن ها را عوض کرده و سرپرسی لرن را که یکی  از سیاستمداران  زرنگ  وزارتخانۀ  انگلیس بود  به تهران می فرستند. او پس  از چند ماه  رضا خان  را طبق  گزارش زیر ”  اسب برنده”  تشخیص می دهد  و وزارتخانه و حکومت هند را قانع  می سازد  که با بودن رضا خان دیگراحتیاجی به شیخ وخان ندارند.” چون که صد آمد نود هم پیش ماست.”

دراینجا رل انگلیسها مصداق گفتۀ حافظ بزرگواراست: ” فکر می کنم که باید همواره درخاطره داشت که تهران معیارنهائی روابطۀ ما با ایران استیکپارچکی امپراطوری ایران بعنوان یک کلّ و از لحاظ منافع کلّی ودراز مدّت بریتانیا به مراتب مهم تر ازقدرت محلّی هریک از سرسپردگان خاص ما می باشد.” 

لرد کرزن وزیرخارجه این سیاست را پسندیده وسرپرسی لرن را مأمور اجرای آن کرد. اوتوانست با سردار سپه کنارآمده ونه فقط  تعهّد جلوگیری از بلشویکها را ازاو بگیرد، بلکه موافقت او را با حمایت از شرکت نفت و راهی برای تمدید قرارداد] دارسی [به مدّت سی سال جلب کند.

سردارسپه ولرن روی تمام این نقطه ها توافق می کنند.بطوریکه معاون وزارتخانۀ انگلیس او را با تلگراف زیر دلگرم  می سازد:

درواقع شما تحوّل بزرگی پدید آوردید یعنی یک دگرگونی سالم درمواضع ما درایران بوجود آورده اید.” …

 

 

قیام خزعل بضررخود وشاه واقلّیت دورۀ پنجم تمام شد، زیرا خزعل دربین مردم بدنام بود. حکایتها ازجوروظلم وعدوان وجمع آوری سال مردم بوسیله او، در روزنامه ها منتشرمی شد. برای مدرّس واقلّیت مشکل بود که یکپارچه با خزعل همرازوهمساز بشوند. درضمن خزعل تلگراف تندی به سردار سپه رئیس الوزراء واو را یاغی ومخالف شاه خواند. به مأمورین دولت مرکزی هم گفته بود اینجا عربستان  است شما اگر خوزستان را گم کرده اید بروید  پیدا بکنید” . این عملیات درمیان مجلسیان وروزنامه نویسها ودولتمندان اثربسیاربد داشت وهمه را برضدّ خزعل متّحد کرد.

عامل خزعل درتهران قوام الدوله صدری اصفهانی**  دوست پدرم بود. این فامیل دراصفهان به نیک نامی مشهور و یکی از برادران او بنام  رکن الملک رئیس عدلیه اصفهان  بود. قوام الدوله جزواقلّیت  وبا مدرّس سروسرّداشت و با سردارسپه هم مربوط بود وبقول ظزیفی یار دارا ودل به اسکندر  داشت“. به کمک مدرّس درکابینۀ سردارسپه وزیر داخله شد. قوام الدوله مردی بود خوش صحبت ، بذله گو ، خوش  تیب ، بلند قد، کمی فربه ، با متانت،  شیرین بیان بدوستی سردار سپه  و مدرّس درآن واحد افتخارمی کرداو خود را پیرو مکتب عرفی می دانست.

چنان با نیک و بدسرکن که بعدازمردنت عرفی 

مسلمانت به زمزم شوید وکافر بسوزاند” 

امروزکه نامه های خزعل  وقوام الدوله ویادداشت های رحیم  زاده صفوی و یادداشتهای پرسی لرن و کتاب فتح خوزستان به قلم دبیراعظم  بهرامی و بنام سردارسپه منتشرشده تا اندازه ای ممکن است پرده  ازروی اسرارخوزستان برداشت.

خزعل ، دریکی ازنامه هایش به قوام الدوله  از بی تفاوتی وسهل انگاری شاه وخدعه ودوروئی  انگلیسها  شکایت کرده و می گوید:

این روزها انگلیس ها با اودرهیچ قسمتی داخل مذاکره نمی شوند وعلناً ازسردارسپه تمجید می کنند. درظرف چندین ماه ورق بکلّی برگشته وبطوریکه استنباط می شود سردارسپه بزودی مالک الرقاب  کشورخواهد  شد.”

خزعل درنامۀ دیگری  می گوید:

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید