back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری : ‏« گزارش های محرمانۀ لورن به چمبرلین »...

جمال صفری : ‏« گزارش های محرمانۀ لورن به چمبرلین » ‏و حقه‌ای که رضاخان برای بلوای نان زد (۲)

]‎شماره 4 ‏‎[ ‎

‏ تلگرام بسیار  محرمانه که مورّخ 31 دسامبر  1924  دریافت شده

‏ در اوّل  ژانویه  1925‏

اوضاع  سیاسی ایران

 

‏ تدابیری اتّخاذ شده است که رئیس الوزرا در بازگشت قریب الوقوع خود به تهران خود را شاه  ‏‏اعلام کند. دولت ایران ازقرار، دخالتی دراین کارنداشته ونسبت به موفّقیت این اقدام مطمئن ‏‏نیست. فرماندهان نظامی ارتش به طور محرمانه از تغییرات قریب الوقوع داخلی و سیاست  ‏‏خارجی اطّلاع  یافته اند و دستور العمل های  پیشین در مورد هموار کردن راه بر صبوری در‏حال ‏حاضر متوقّف شده است.‏

 

‎]‎‏ شماره 5 ‏‎[ ‎

 

 

تلگراف کاملاً محرمانۀ سرپرسی لورن از تهران به وزارت امور خارجه انگلستان در تاریخ دوّم  ‏‏مارس 1925 ارسال و روز  سوّم مارس  دریافت  شده است.‏

‏ اوضاع سیاسی  ایران

عطف  به تلگراف شمارۀ 339 مورّخ 14 فوریه 34 / 18/ 909 عادّی  شدن اوضاع داخلی تا حدّ ‏‏زیادی به مسئلۀ بازگشت شاه ربط دارد.  نخست وزیراحتمالاً به خواست عمومی  مبنی  بر ‏دعوت ‏از شاه برای بازگشت، رضایت خواهد داد.  رهبران سلطنت طلب مجلس از سرپرسی  لورن ‏پرسیده اند ‏که ایا دولت انگلیس قادر نیست شاه  را تشویق  به مراجعت به کشور کند ؟  در خواست ‏این مطلب  که ‏وی  به طور خصوصی  به ولیعهد  بگوید که در صورت در خواست دولت و مجلس ،  ‏غیر عاقلانه ‏خواهد بود که شخص  دعوت به بازگشت به وطن را ردکند.‏(1 ) 

 

‏علت تأخیر  ناگهانی  مراجعت احمد شاه به ایران:

     

حسین مکّی‏  می نویسد : قرار شد سلطان احمد شاه  به ایران مراجعت کند،  سردار سپه چند تلگراف به مشارالیه کرده و انتظار پذیرائی واستقبال موکب ملوکانه را به عرض رسانیده بود، مدرّس و در باریان نیز بوسیلۀ سفرائی که از تهران به پاریس  اعزام  داشته  بودند  به شاه جدّاً فشار وارد آورده  که هرچه زودتر به توقّف خود در اروپا خاتمه داده به ایران مراجعت کند. شاه تصمیم به مراجعت گرفت، یکی دو مرتبه مفتاح السلطنه سفیر ایران مقیم در بار لندن را احضار نموده به او گفت که بعدۀ سویت سلطنتی و تمام فامیلش جا در کشتی تهیّه دیده که از طریق مارسی به بیروت با خلیج فارس که محلّ عبور ومرورکشتیهای انگلیسی بود به ایران مراجعت کند. مفتاح السّلطنه گوئی باشارۀ انگلیسها  همیشه بعذر اینکه برای اینهمه عدّه جا درکشتی نیست واعلیحضرت همایونی اروپای به این قشنگی  را گذاشته چرا به ایران می روند بدفع الوقت می گذارنید. درخلال این مدّت هم عدّه ای از رجال  ایرانی با شاه ملاقات کرده در ضمن این ملاقاتها همگی دلائلی اقامه می نمودند که فعلاًصلاح شاه  نیست به ایران مراجعت نماید ، مخصوصاً یکی  دو مرتبه ناصرالملک ( نایب السلطنه) به شاه گفته بود چرا به ایران می روید این همان سردارسپه است که نسبت به مشیرالدّوله چنان توهینی کرده  است، آقا خان محلّاتی هم در یک ملاقات به شاه گفته بود صلاح نیست به ایران برود. در همین تهران به شاه فشار آوردند که درحرکت تعجیل نماید امّا شاه متوجّه شده بود که  انگلیسها  مایل  نیستند به او  وسیله داده  به ایران  مراجعت نماید ،  بالاخره با یکی  دوتن  از اطرافیان  محرم خود به مشاوره می پردازد و جریان عدم تمایل انگلیسها را در مورد حرکت خود به ایران  تشریح می نماید، از این  جلسۀ مشاوره که شاید چند ساعت دوام داشته اینطور نتیجه گرفته شد که با سفیرروسیّه« مسیوکراسین»  مقیم پاریس وارد مذاکره شوند که اگر سلطان  احمد شاه بخواهد  از طریق روسیّه  به ایرا ن  مراجعت نماید باو راه خواهند داد یا نه؟

« مسیو راسین » سفیر روسیّه در پاریس  که از دوستان لنین هم بود به شاه ایران پیغام داد نه  تنها  به او راه خواهند داد بلکه در مسکو هم پذیرائی شایانی از او خواهد  شد. ولی شاه خیلی  ملاحظه می کرد  و ازانگلیسها واهمه داشت که اگراز راه روسیّه به ایران مراجعت کند با او بیشتر مخالفت نمایند، از طرفی از رژیم کمونیستی هم خیلی می ترسید و نمی خواست ازاین طریق به ایران مراجعت کرده باشد، بالاخره مجبور شد که برای مراجعت به ایران یک مانور سیاسی بدهد و از طریق بیروت و خلیج فارس، انگلیسها را حاضرکرده به ایران مراجعت نماید. این مانورعبارت ازاین بود که یک روز  صبح شاه تلگرافاً مفتاح السلطنه، سفیر ایران مقیم دربار لندن را احضار کرده گفت « فوراً جا تهیّه  کنید می خواهم به ایران بروم». مفتاح السلطنه مانند مراتب پیش خواست به مزاح  گذارانیده  شاه را از حرکت باز دارد و درجواب شاه اظهار کرده بود اعلیحضرت همایونی اروپای به این زیبائی را گذاشته  کجا می خواهند بروند؟ شاه کلام او را قطع کرده گفت مفتاح السلطنه حوصلۀ این شوخی ها را ندارم  اگرجا نمی دهند به انگلیسها بگوئید از راه روسیّه خواهم رفت. مفتاح السلطنه همینکه دید شاه جداً  می خواهد برود اظهار کرد اجازه بدهید بلندن بروم و وسایل حرکت را تهیّه  نمایم.

پس از یک هفته ازلندن تلگراف کرد که کشتی « نالدرا» در روز 13 ربیع الاول حرکت خواهد  کرد و برای  تمام ملتزمین  رکاب  هم جا تهیّه شده است.

 پس از این تلگراف شاه اثاثیه خود را جمع کرده بولیعهد هم تلگراف نمود که فلان روزحرکت خواهد کرد و نیز تلگرافی هم به سردار سپه  نموده که عیناً در زیر نقل می شود:  

 

‏تلگراف  سلطان احمد شاه 

تلگراف ذیل روز16 سپتامبربرابر 25 شهریوراز طرف سلطان احمد شاه  به سردار سپه مخابره شده است: 

« جناب اشرف رئیس الوزراء – بعون الله تعالی  دوّم اکتبر ( 13 ربیع الاول ) با کشتی موسوم به «نالدار» ازپاریس از راه بمبئی به ایران حرکت می کنم، از مراجعت بوطن عزیز نهایت مسرّت  حاصل و خوش وقتم  که آن جناب  اشرف را  بزودی ملاقات خواهم نمود. شاه»

تلگراف ذیل  نیز از طرف رئیس الوزراء  درجواب  مخابره شده است.

« پاریس- تلگراف مبارک مبشّرتشریف فرمائی اعلیحضرت همایونی بود زیارت و حقیقتاً  باعث  کمال مسرّت گردید. استدعا دارم معلوم فرمایند موکب ملوکانه بکدام یک از بنادر سرحدّی نزول اجلال  خواهند فرمود. رئیس عالی کلّ قوا و رئیس الوزراء»

 با این ترتیب حرکت شاه به ایران حتمی بود و دیگر بهانه ای برای توقّف شاه در اروپا و برای سردار سپه در استقبال از شاه باقی نماند.

امّا سردارسپه و بالاخره معلّمین اوکه نمی خواستند شاه به ایران مراجعت نماید مجبور شدند که آخرین  تیررا ازترکش رها نموده و بالنتیجه  دست به اقداماتی  زده  که شاه از حرکت به ایران منصرف  گردد بهمین منظور بلوای مصنوعی نام را در تهران راه انداخته عدّۀ زیادی از موافقین دربار و در باریان  و موافقین مدرّس را گرفته توقیف کردند  

 

 

‏ حقّه‌ای که رضاخان برای بلوای نان زد

‏از اواخر شهریور (دولتی‌ها شایعه کردند که) جنس به خبّازها کم داده شد و با شهرتی که از طرف ایادی مرموزی که با شهربانی رابطه ‏داشتند داده شده بود که امسال قحطی خواهد شد، محصول امسال ایران به اندازه سه ماه ایران کافی نخواهد بود، در مردم ‏تولید نگرانی و وحشت و اضطراب می‌نمودند و با این تبلیغات و کمی نان مردم به دکان‌های خبّازی هجوم آوردند. ‏شهربانی در ایجاد ازدحام در دکان‌های نانوایی خیلی فعّالیت نمود از جمله همه روزه به وسیله عناصری مرموز شهرت ‏می‌داد که در فلان محله در فلان دکان نانوایی یک نفر زن زیردست و پا رفته، یک بچّه خفه شده یا فلان خانواده دو شب ‏گرسنه خوابیدند، در فلان محلّه سه نفر از گرسنگی تلف شده‌اند و نظیر این شایعات با تحریکاتی که محرمانه به عمل ‏می‌آید تاثیر عجیبی در روحیۀ مردم کرده، نگرانی فوق‌العاده‌ای در آنها ایجاد نمود.‏

در محلّات شهر و مخصوصاً چاله میدان در بین زن‌های آن محلّه که به تهوّر و شجاعت معروفند به وسیلۀ عدّه‌ای ‏مجهول‌الهویّه تحریکات و تبلیغاتی نمودند که مسؤل تمام این بدبختی‌ها دولت سردار سپه است. باید جمع شد، به مجلس ‏ریخت و بر علیه مجلس و دولت قیام کرد تا نان به دست آورد، سردار سپه مخصوصاً می‌خواهد مردم را گرسنه نگاه‌دارد ‏تا مطیع او باشند. این تبلیغات و تحریکات کار خود را کرد و زمزمه‌های مخالف از هر طرف بر علیه مجلس و دولت بلند ‏شد، بالاخره با پول زیادی که به وسیله عمّال محرمانۀ نظمیه بین رؤسای محلّات و هوچی‌های بازار تقسیم شده بود ‏ناگهان چندین هزار زن را حرکت داده به طرف مجلس هجوم بردند و فریاد می‌زدند نان می‌خواهیم دنبال آنها عدّۀ زیادی ‏هم مرد بود که در بین آنها عدّۀ معدودی یافت می‌شد که آماده برای همه گونه شرارت‌ و هرزگی بودند، عدّه‌ای از اهالی ‏بازار و ساکنین محلّات هم در منزل علمای محل ریخته از وضع بدی ارزاق شکایت می‌کردند؛ به طوری که منزل آنها ‏را گروه نسبتا زیادی پر کرده بود، در این روز از طرف علما تظاهرات زیادی نشد و هرچه مردم آنها را تحریک و ‏ترغیب کردند که با ازدحام‌کنندگان به مجلس بروند اغلب خودداری کرده و از منزل خارج نشدند. امّا جمعیّت زن و مردی ‏که حرکت کرده بود با عدّۀزیادی تماشاچی تمام خیابان جلوی مدرسه و مسجد سپهسالار تا در مجلس را اشغال کرده و ‏دنبالۀ آنها تا سرچشمه و قسمتی از خیابان برق را گرفته بود. جمعیّت به مجلس هجوم آورد وکلا که مورد تهدید و هتّاکی ‏عدّه‌ای از زن‌ها قرار گرفته بودند کاملاً ترسیده و اغلب در صدد فرار بودند. این وضع غیرعادی موجب شد مدرّس که ‏کابینه را کابینۀ خود می‌دانست و درصدد دفاع از دولت بود به مجلس پیشنهاد کرد اطّلاع بدهیم دولت جلوگیری کند، ‏بالاخره به دربانان مجلس دستور جلوگیری از ورود جمعیت به مجلس داده شد. دولت که خودش این غائله را برپا کرده ‏بود و در بین وکلای مجلس هم دوستانی داشت که در اتّخاذ تصمیم بر علیه مردم کمک کنند و چون قبلاً هم به همین منظور ‏عدّۀ زیادی سرباز مسلّح آماده داشت، فوراً آنها را به در مجلس فرستاد و در روی ستون‌های در آهنی مجلس مسلسل ‏گذاشتند ولی مدرّس و عدّه‌ای از وکلا هر طور بود جمعیّت را به موعظه و نصیحت متفرّق ساختند. روز بعد هم باز به ‏همان ترتیب عدّۀ زیادی از مردم که در مضیقۀ غذایی بودند به منزل علما ریخته و آنها را بر علیه دولت وادار به اقداماتی ‏می‌کردند و عدّه‌ای نیز مجدّداً به مجلس ریخته بنای هیاهو و جنجال را گذاشتند، در این روز هم ازدحام‌کنندگان به نتیجه ‏نرسیده متفرّق شدند.‏

صبح روز چهارم مهر ازدحام و جمعیّت در منزل علما بیش از روزهای قبل بود، در منزل حاجی آقا جمال اصفهانی ‏یکی دو هزار نفر جمع شده بودند، جلوی منزل امام جمعه طهران نیز چندین هزار نفر جمعیّت گرد آمده فضای مسجد شاه ‏را پر کرده بودند در مسجد شاه ناطقین نطق‌های مهیّجی کرده امیر لشگر طهماسبی به مسجد آمده مردم را به آرامش ‏نصیحت کرد، در منزل سایر علما نیز به همین طریق کم‌وبیش جمعیت جمع شده همگی علیه دولت و از بدی وضع نان ‏بنای داد و فریاد را گذاشته بودند. جمعیّت زن‌های چاله‌میدان نیز در آن روز بیش از سایر روزها به فعّالیت پرداخته و ‏مخصوصاً دختر حاجی کلانتر نامی که از زن‌های معروف چاله میدان به شمار می‌رفت و بین زن‌های آن محلّه نفوذی ‏داشت چادر نماز خود را به کمر بسته و با چوب نیم سوخته‌ای جلو افتاده چندین هزار زن دنبال او به طرف مجلس روان ‏گردید، جمعیت سایر محلّات و در منازل علما یکی بعد از دیگری به طرف مجلس روان گردیدند؛ به طوری که در حدود ‏بیست و چند هزار نفر جمعیت اطراف و صحن داخل مجلس و میدان جلو بهارستان را پر کرده بود؛ عدّه‌ای که داخل ‏مجلس شده بود نسبت به چند نفر از وکلا بنای تعرّض و فحّاشی و هتّاکی را گذاشته و حتّی نسبت به بعضی از آنها ‏ضرباتی وارد آوردند. گفتیم چون مدرّس دو وزیر در کابینه داشت و کابینه را کابینه خود می‌پنداشت با اجازۀ اکثریت ‏مجلس به رییس دولت خبر داد که رفع غائله را بنماید. به همین لحاظ فوراً عدّۀ زیادی نظامی و سرباز مسلّح به در مجلس ‏فرستاده شد و مجدّداً روی ستون‌های در آهنی مجلس مسلسل گذاشتند، خود سردار سپه نیز به مجلس آمده هنگام عبور از ‏وسط جمعیّت مورد دشنام ازدحام‌کنندگان قرار گرفت. مدرّس پهلوی سردار سپه ایستاده بود و از هر طرف برای تفرقۀ ‏جمعیّت اندیشه می‌نمودند، بالاخره نزدیک در مجلس آمده و مدرّس روی پلّۀ ستون در مجلس رفت و خواست به وسیلۀ ‏نطق و بیان مردم را متفرّق سازد ولی از آنجایی که مادّۀ این ازدحام از جای دیگر مستعد بود حرف‌های او را نپذیرفته به ‏او هم بنای توهین را گذاشتند عدّه‌ای هم فریاد می‌کردند ما شاه را می‌خواهیم و سردار سپه را نمی‌خواهیم، مدرّس نیز به ‏سردار سپه برای رفع غائله اجازه داد چند گلوله شلیک روی هوا از طرف نظامیان بشود. سردار سپه دستور شلیک روی ‏هوا را داد و چندین تیر شلیک شد، از وسط جمعیّت فریاد زده شد مردم نترسید این تیرها پنبه‌ای است هجوم کنید، بزنید ‏گرسنگی ما را خواهد کشت. مردم هجوم کردند سردار سپه دستور چند تیر شلیک به طرف جمعیّت داد، یک نفر سیّد ‏جلوی جمعیّت به زمین افتاد، چندین نفر نیز زخمی شدند، مردم عقب کشیده نعش سید را برداشته و به طرف مسجد جمعه ‏روان گردیدند. در این غائله دو سه نفر کشته و از قراری که گفته می‌شد سی یا چهل نفر زخمی شدند؛ گفته می‌شد که ‏عدّه‌ای از این جمعیت نیز به طرف سفارت روس رفته که در آنجا متحصّن شوند ولی چون قبلاً عده‌ای سرباز در ‏نزدیکی‌های سفارتخانه‌ها گذاشته بودند از حرکت جمعیت به طرف سفارتخانه‌های مهم جلوگیری به عمل آمد. به هر حال ‏نظامی‌ها به نام اجرای دستور مجلس تا عصر آن روز در خیابان‌ها متفرّق و از اعمال و رفتار خشونت‌آمیز(البتّه به نام ‏مجلس) درباره مردم خودداری نمی‌کردند.‏

مدرّس از اینکه سردار سپه اوامر او را اطاعت کرده و با اینکه در این گیرودار عدّه‌ای کشته و زخمی شده بودند ولی ‏چون از حملۀ مردم به مجلس جلوگیری شده بود یقین داشت که در این اجتماع و این بازی سیاسی دست دولت و نظمیه در ‏کار نیست و خیالش از این حیث کاملاً راحت بود، عصر روز چهارم مهر نیز در مجلس جلسه شد و به سردار سپه ‏دستور داد که در تشدید حکومت نظامی اقدام نماید.‏

سردار سپه در این جریان خود را مطیع محض مجلس نشان داده و می‌گفت همیشه برای اجرای اوامر مجلس حاضر بوده ‏و خواهم بود، آیا لزومی دارد کسانی را که در جریان این بلوا دست داشته‌اند دستگیر کنیم؟!‏

بدیهی است که در مجلس همه هم صدا شده گفتند باید محرکین دستگیر شوند. سردار سپه برای اینکه کاملاً به مقصود ‏برسد گفت: البتّه محرّکین این آشوب که در بادی امرمشخّص نیستند ما باید به حکومت نظامی دستور بدهیم که تحقیقات ‏نموده هر کس را متّهم می‌داند دستگیر نماید، در این صورت ممکن است عدّه‌ای از مردم گرفتار شوند و کسان آنها ‏مزاحم نمایندگان شده بگویند ما در این غوغا مداخله نداشته و بیچاره هستیم و برای مرخص شدن کسان خود اقدام نمایند ‏در آن صورت نتیجۀ مطلوب که تنبیه آشوب‌کنندگان باشد به دست نخواهد آمد زیرا توقیف‌شدگان باید اقلّاً یکی دو ماه در ‏زندان باشند تا کاملاً به وضعیّت آنها رسیدگی شود.‏

مجلس که کاملاً از پیشامد آن چند روز عصبانی بود و مدرّس هم که گول تظاهرات سردار سپه که خیلی خود را ساده ‏قلمداد می‌نمود خورده بود با نظر او موافقت کردند که هیجکس بعداً توصیه ننماید ‏روز بعد حکومت نظامی در شهر طهران اعلامیه بلند بالایی منتشر کرده که مردم بر اثر تحریک و اغوای عدّه‌ای ‏ماجراجو به مجلس شورای ملّی حمله کرده و گویا سوءقصد دربارۀ عدّه‌ای از وکلای مجلس را داشته و چون دولت به ‏موجب دستور مجلس ناچار شد که از این ماجرا جلوگیری نماید و چون در اثر این اقدام و تجرّی مردم عدّه‌ای کشته ‏شده‌اند اینک به موجب دستور مجلس حکومت نظامی تشدید می‌شود و به دستور مجلس مسبّبین این بلوا دستگیر خواهند ‏شد.بیانیۀ حکومت نظامی با مهارت خاصیّ تهیّه و تنظیم شده بود که در عین آنکه دولت خود را مأمور اجرای اوامر ‏مجلس معرّفی می‌کرد به مردم می‌فهماند آن سر نیزه‌هایی که به طرف شما دراز شده به امر مجلس بوده و آن عدّه‌ای که ‏کشته شده‌اند نیز فدایی دستور مجلس بوده و تشدید حکومت نظامی و دستگیری محرّکین هم طبق دستور صریح مجلس ‏است. مدرّس که نمی‌توانست فکر کند آن نظامی خشن که در عین حال به سادگی تظاهر می‌کرد دارای چنان قدرتی باشد ‏که نقشۀ عمیق تهیّه کرده و بخواهد از این بیانیه استفاده کند خیال کرد عبارت اعلامیه در کمال حسن نیّت منتشر شده و ‏ابراز اطاعت سردار سپه از مجلس بوده و به همین نظر فکر سوئی را نسبت به سردار سپه به خود راه نداده بود و در ‏صورتی که اگر واقعاً قرار می‌شد مسبّبین بلوا را دستگیر نمایند بدون شک بایستی اوّل سرهنگ محمدخان درگاهی و تمام ‏عمّال شهربانی و خود سردار سپه را دستگیر نمایند، ولی به عکس تمام مخالفین سردار سپه و تمام کسانی که در واقعۀ ‏جمهوری مخالفت کرده و تمام دوستان مدرّس و عدّۀ زیادی از محترمین و کارکنان دربار را دستگیر نمودند، همچنین ‏تمام تشکیلات محرمانه که بر علیه سردار سپه در کشور وجود داشته و شهربانی اسامی آنها را می‌دانست به این بهانه به ‏آسانی توانست همۀ آنها را دستگیر کند و بالاخره برای طرح نقشۀ آینده هر کس را مخالف می‌دانست یا احتمال مخالفت ‏می‌داد دستگیر کرد.با مذاکراتی که سردار سپه در مجلس با وکلا به عمل آورده بود با این که مدرّس می‌دید که از تمام ‏احزاب و دسته‌جات مخالف عدّۀ زیادی دستگیر شده‌اند و از طرفی عدّه‌ای هم از نزدیکان او توقیف شده‌اند نمی‌توانست بر ‏علیه سردار سپه اقداماتی به عمل آورد. شهربانی تنها به گرفتن مخالفین دولت در تهران اکتفا نکرد و به فاصلۀ سه روز ‏که از اعلان حکومت نظامی نگذشته بود از طرف شهربانی به شهربانی‌های شهرستان‌های مهم مانند: تبریز، مشهد و ‏غیره نیز تلگراف کرد که چون مسلّم گردیده در ایجاد بلوای روز چهارم مهر فلان و فلان مقیم آن شهر نیز مداخله ‏داشته‌اند فوراً آنها را دستگیر نموده و تحقیقات نمایید و نتیجۀ آن را نیز گزارش دهید در صورتی که هنوز خبر بلوای نان ‏هم به شهرستان‌ها نرسیده بود تا عّده‌ای به نام همدستی با محرّکین تهران در آن شهرستان‌ها توقیف شوند.‏

بدیهی است که دستگیرشدگان شهرستان‌ها هم جزو لیست سیاه شهربانی دولت سردار سپه بودند و منظور از گرفتاری ‏آنها هم برای جلوگیری از عملیات آینده آنها و ممانعت در اجرای نقشۀ طرح شدۀ سردار سپه بوده است.‏

مدرّس در شهرستان‌ها چندان دارو دسته‌ای نداشت، غالب دستگیرشدگان شهرستان‌ها ارتباطی با او نداشتند، ولی اغلبشان ‏از حزب اجتماعیون «سوسیالیست» بودند که سلیمان میرزا لیدر آن به شمار می‌رفت. 

با اینکه عمل دولت در ولایات و تهران اعلام خطری بود که مدرّس با آن هوش سرشار باید موضوع را درک کرده باشد، ‏ولی متأسّفانه یا بر اثر تظاهرات فریبندۀ سردار سپه در اطاعات نسبت به او یا بر اثر اینکه اغلب دستگیرشدگان ‏شهرستان‌ها از حزب مخالف مدرّس بودند نتوانست خطر را احساس کرده در رفع و دفع آن بکوشد.‏

به هر حال سردار سپه از این بازی با یک تیر چندین نشان زد.‏

اوّلاً به مجلس فهماند که شما خیال نکنید در حادثۀ دوّم حمل 1303 (جمهوریت) که این مردم بر علیه من قیام کردند، آن ‏نهضت و قیام دارای پایۀ محکم و با ارزشی است که ملاک قضاوت قرار گیرد، زیرا دیدید همین مردم علیه شما هم قیام ‏کردند و اگر تظاهرات آنها برای اشخاص سندیت داشته باشد نسبت به شما هم تظاهرات مخالف کردند.ثانیاً به وکلا حالی ‏کرد که نباید متّکی به مردم و احساسات عمومی باشند و اگر من نبودم جان همۀ نمایندگان در خطر بود و این سیل‌زن‌های ‏چادر به سر که شناخته هم نمی‌شدند شما را قطعه‌قطعه می‌کردند.‏

ثالثاً در اثر انتشار اعلامیۀ کذایی حکومت نظامی به مردم نشان داد که همین شما مردم تهران که از محلّات جنوب شهر ‏سرچشمه گرفته در حادثۀ جمهوریت با سوء نیت و تهیّۀ مقدّمات قبلی به مجلس ریختند، به من بد گفتید، خودم آمدم با شما ‏صحبت کنم باز هم فحاشی کردید، برای من آجر انداختید، در صورتی که من در وسط شما بودم و هر دقیقه خطر جانی ‏داشتم معهذا به نظامی‌ها اجازه شلیک نداده فقط گفتم مردم را متفرّق کنید. حال آنکه مسلّم بود آن اجتماع روی تحریکات ‏سیاسی بود، ولی در این بلوا که گرسنگی محّرک مردم شد و جز گروهی زن به طرف مجلس نرفتند و تمام وکلا هم در ‏عمارت مجلس بودند و برای آنها هیچ گونه نگرانی هم مورد نداشت، با این احوال مجلس فرمان شلیک به طرف شما را ‏داد و بالاخره عدّه‌ای که برای گرفتن نان آمده بودند به امر این مجلس گلوله را به قلب خود گرفتند و مجلس هم به این ‏اندازه خشونت قناعت نکرده دستور داد حکومت نظامی تشدید شود و محرّکین دستگیر گردند و به همین مناسبت عدّۀ ‏زیادی به موجب امر مجلس دستگیر شدند. رابعا به بهانۀ اجرای دستور مجلس تمام مخالفین خود را دستگیر کرده در ‏زندان انداخت تا نقشۀ خود را بعداً در محیط کاملاً آزادی شروع به اجرا نماید.می‌گویند در قضیۀ بلوای نان در حدود ‏هشتصد یا نهصد نفر از سرجنبانان محلّات و دستجات تهران و شهرستان‌ها و درباریان و مخالفین دولت سردار سپه ‏دستگیر شدند.سردار سپه با ایجاد بلوای نان هم مجلس را مرعوب نمود و هم قدرت خود را نشان داد و هم حسّ تنفر مردم ‏را نسبت به وکلا برانگیخت، ضمناً مخالفین خود را دستگیر و هم از حرکت احمدشاه به خوبی جلوگیری کرده او را ‏کاملا مرعوب و قدرت تصمیم حرکت به ایران را از او سلب نمود. بنابراین سردار سپه با یک تیر چند نشان زد. ‏دستگیرشدگان در مرکز و ولایات مدّت‌ها در زندان به سر می‌بردند و باز سردار سپه با آزاد کردن عدّه‌ای از زندانیان یک ‏نقش حساّس سیاسی دیگر را بازی نمود که اینک چگونگی آن را بیان می‌نماییم:‏

بر اثر نزدیکی زیاد سردار سپه با مدرّس تقریباً در رابطۀ سوسیالیست‌ها و سردار سپه وقفه و تزلزلی ایجاد شده بود که ‏حتّی برای مرخص شدن دوستان مرکز و ولایات خود وسیله و راهی برای اقدام نداشتند و چون عدّه‌ای از نزدیکان و ‏پادوهای مدرّس که آزاد بودند ولی با شهربانی مخفیانه سروکار داشتند مدرّس را به اشتباه انداخته و نسبت به کسانی که ‏از نزدیکان مدرّس دستگیر شده بودند نزد مدرّس اظهاراتی کرده، می‌گفتند این اشخاص در بلوای روز چهارم مهر شرکت ‏داشته و حتّی مدّعی رؤیت آنها هم در اجتماع و تحریک مردم می‌شدند.‏

سرهنگ محمّدخان درگاهی موفّق شد با چندنفر از مخالفین مدرّس در نظمیه کاملاً کنار بیاید و پس از کنار آمدن بستگان ‏‏‌آنها را وادار کرد که به منزل مدرّس رفته از گرفتاری کسان خود گریه و زاری نمایند و استخلاص آنها را از او ‏خواستار شدند. در خلال این احوال مدرّس چند ملاقات از سردار سپه کرده، ولی نمی‌خواست راجع به محبوسین ‏صحبتی بکند، خود سردار سپه موضوع را مطرح کرده گفت اگر در بین محبوسین کسانی باشند که آقا اطّلاع به ‏بی‌تقصیری آنها داشته باشد بفرمایید فوراً دستور دهم مرخص شوند. مدرّس طبیعی بود اظهار می‌کرد نمی‌دانم کدام یک از ‏آنها حقیقتاً تقصیر دارند و کدام یک بی‌تقصیرند، ولی امروز زن و بچّه فلان و فلان و… به منزل من آمده گریه و زاری ‏می‌کردند و می‌گفتند این اشخاص در روز واقعۀ چهارم مهر اساساً در شهر نبوده‌اند، البتّه نظمیه تحقیق می‌کند چنانچه ‏صحّت داشته باشد آنها را مرخص خواهد کرد.

سردار سپه فوراً با تلفن با درگاهی صحبت کرده و پس از مقداری مکالمه ‏می‌گفت در این صورت این چند نفر را مرخص کرده و به آنها بگویید که آقای مدرّس فرمودند شما بی‌تقصیر هستید لذا ‏شما را مرخص می‌کنیم. پس از خاتمۀ تلفن هم این طور به مدرّس خبر می‌داد: از قراری که الساعه از نظمیه تحقیق کردم ‏این اشخاص که فرمودید تقصیر زیادی نداشتند لذا دستور دادم آنها را فوراً مرخص نمایند.

با این ترتیب اگر احتمال سوء ‏ظنّ برای مدرّس بود به کلّی رفع می‌شد و نظمیه هم با آن چند نفر به نحوی که میل داشت قبلاً بند و بست کرده همان شب ‏آنها را مرخص می‌نمود، همۀ آنها فردا صبح به منزل مدرّس رفته تلویحاً تصدیق می‌کردند که در قضیّه مداخله داشته و ‏صرفاً بنا به توصیۀ آقا مرخص شده‌اند، با این کیفیت مدرّس کاملاً غافلگیر شده به صمیمیت سردارسپه مطمئن‌تر می‌شد، ‏در صورتی که غالب اشخاصی که دور او بودند از عمّال شهربانی بوده و سعی می‌کردند وقت مدرّس را نسبت به امور ‏غیر لازم تضییع نمایند و اگر قضیۀ قابل گزارشی هم درمنزل مدرّس رخ می‌داد فوراً به نظمیه اطّلاع می‌دادند. دراثر ‏تحقیقات از دستگیرشدگان مخالف سردار سپه و نقش‌هایی که بازی می‌شد سردار سپه تمام همّ خود را مصروف این ‏می‌نمود که به مدرّس و نصرت‌الدوله بفهماند که او دارای هیچ گونه فعّالیتی نیست و فقط یک رییس‌الوزرای تشریفاتی است ‏که آلت دست آنها است.

هر قدر به اجرای نقشۀ آبان ماه و تهیّۀ مقدّمات انقراض قاجاریه نزدیک‌تر می‌شد سردار سپه وقت ‏خود را بیشتر صرف ملاقات مدرّس و نصرت‌الدوله   می‌نمود و طوری آنها را محصور و گرفتار می‌کرد که اصلاً نتوانند ‏بفهمند چه نقشه‌ای در جریان است.‏

 

‏امّا موضوع  مراجعت احمد شاه  به ایران:

 در خلال  این بگیر و ببندها شاه یکی دو تلگراف رمز به ولیعهد نموده  بعضی  مسائل را جویا  شده بود ولی هرچه به انتظار پاسخ تلگرافات خود نشست جوابی از ولیعهد نرسید تا اینکه در اخبار رویتر و اخبار دیگر و بعضی جرائد فرانسه خواند که عدّ ه ای از درباریان او را گرفته اند، وقوف این خبر  درست برابر روزهائی بود که شاه جدّاً خیال حرکت به طرف ایران را داشت و بلیط کشتی هم تهیّه  کرده و حتّی مادرخود ملکۀ جهان ( زن محمّد علی شاه ) را به بیروت فرستاده بود و تمام اثاثیه و چمدانهای خود را جمع کرده درشرف حرکت بود. بدیهی است این خبر ایجاد نگرانی فوق العاده ای در شاه نموده رمزاً چگونگی را از ولیعهد و کشفاً ازسردارسپه خواستارشد. پس از چند روز ولیعهد تلگراف کشفی  بعنوان شاه مخابره نمود، مطالب همان است که حضرت اشرف رئیس الوزرا، بعرض رسانیده اند. شاه متوجّه شد که درطهران یک خبرهای مهمّی است و ولیعهد بواسطۀ اینکه تحت  مضیقه و سانسوراست  نتوانسته حتّی رمزاً هم قضایا را توضیح دهد. امّا تگرافاتی که سردار سپه به شاه مخابره شده وشاه جواب  داده است عیناً در زیر نقل می شود: 

 

‏ متن تلگراف  احمد شاه  به رضا خان  سردار سپه  نخست وزیر 

 

نمرۀ 191 چهارم مهر ماه  1304 استخراج  تلگراف رمز لوزان، 

جناب اشرف رئیس الوزراء، امروز روزنامه های اینجا خبری از ایران درج کرده بودند که بواسطۀ  کمی آذوقه در تهران هیجان دراهالی تولید شده بازارها را بستند خیلی اسباب نگرانی من شد انتظار  دارم جناب اشرف فوراً مرا از تفضیل مطّلع نمائید، جواب این تلگراف را پاریس  مخابره نمائید. شاه

 

متن تلگراف  رضا خان سردار سپه به احمد شاه

 نمرۀ 193 پنجم مهرماه 1304، اعلیحضرت شاهنشاه ایران پاریس مهمانخانۀ نگرسکو، تلگراف  مبارک زیارت گردید. چهارشنبه اوّل مهرماه عدّه ای از کسبه بازارها را بسته بعنوان  کمی نان بحال  اجتماع بطرف مجلس می رفتند با اینکه مقرّرات حکومت نظامی اقتضا می کرد که از اجتماع  آنها قویّاً جلوگیری بشود لیکن بملاحظۀ آنکه کار ارزاق سختی نان باشد و شاید پس از اظهار مطالب تسکین یابد  ممانعتی به عمل نیامد ولی جمعیّت همینکه وارد مجلس شدند شروع  به شکستن درب و پنجره و برهم زدن میز و صندلی و کتک زدن وکلاء و پاره ای حرکات زشت نمودند بهر نحوی بود بعضی  از نمایندگان آنان را  قانع  کرده وبراثراقدامات فوری و مجدّانۀ دولت هم فردای آنروز وضع ارزاق خوب و نان فراوان  شد، امبا برخلاف انتظار ازدحام مردم زیادتر و دودستۀ هفت هشت هزار نفری تشکیل یکی بطرف  مجلس ودیگری به سمت سفارت روس روانه شدند  اگرچه مقاومت مأمورین انتظامات اجتماعات آنها را درهم شکست و عدّه ای از محرّکین را دستگیرنمودند لکن صد نفری  توانستند خود را به سفارتخانه بیاندازند، عصر پنجشنبه  که وزیر امور خارجه  وزیر مختار روس را راجع به این مسائل ملاقات و از مقاصد متحصّنین پرسش نمود جواب دادند  که حضرات از حکومت فعلی ناراضی و شاه را  می خواهند  نظر به اینکه چند روز قبل  بشارت فرمائی موکب مبارک همایون بعامّه اعلام و تلگراف  مبارک در جرائد درج گردید و از طرفی هم بنا به تلگراف مبارک اطمینان قطعی داشت که این عناوین به هیچوجه پسند خاطر ملوکانه نمی تواند باشد به تأیید تحقیقات خارج معلوم شد سیاست روسیه  در کار  استفاده ازموقع و تولید انقلابست، فعلاً تحقیقات شدید در کشف دسیسه ادامه دارد علاوه  بر سردسته ها  و کسانیکه مردم را تشویق و ترغیب به اغتشاش می کردند چند نفری  نیز از اعضاء دربار که  تصوّر می رفت مناسباتی با بعضی مقامات خارجی داشته باشند برای تحقیقات با اطّلاع والاحضرت  توقیف  و پس از انجام تحقیقات مستخلص شدند. امیدوارست مسئله سوء تفاهمی برای اعلیحضرت همایونی پیش نیاورد زیرا قطع و یقین دارد هیچوقت خاطر خطیر مایل  باینگونه  پیش آمدها نیست خصوصاً که دست اجانب در کار و از این رو مخاطرات عظیم  برای مملکت تولید شود، عجالتاً شهر در کمال آرامش  است و تا حرکت موکب همایونی که انشاءالله بطوریکه وعده فرموده اند در دویّم اکتبر حسن و قرع  خواهد یافت جریانات  مهمّه  را به عرض اعلیحضرت  می رساند.

رضا

 

 استخراج تلگراف  پاریس شمارۀ 200 – 11 مهر1304

 

جناب اشرف رئیس الوزراء بطوریکه سابقاً به جناب اشرف اطّلاع داده بودم  مصمّم بودم با کشتی  دویّم  اکتبرحرکت نمایم  مع التأسّف چون وسائل حرکت حاضر نشد و نواقصی داشت خودم  نتوانستم با آن کشتی عازم شوم ولی علیاحضرت ملکه وهمراهانش با کشتی مزبورحرکت فرمودند خودم هم مشغول تکمیل نواقص حرکت هستم که با کشتی که بعدها حرکت کند جا پیدا کرده حرکت نمایم البتّه تاریخ حرکت خود را مجدّداً به شاه با تلگراف اطّلاع می دهم اکنون که فرصتی هست لازم می دانم این نکته را اظهار نمایم که وقایع اخیرازهرجهه قابل تأسّف بوده وچون به هیچوجه  نمی توانم محرّکین این وقایع وعلّت حقیقی آنرا از اینجا کشف نمایم با اینکه از تلگرافهای جناب اشرف تا اندازه ای اطّلاعات حاصل شد ولی چون هنوزتا موجد تحقیقات کامل نبوده بنابراین انتظاردارم درباب  قضایای اخیر هرگاه در تحقیقات اطّلاعات بیشتری بدست آمد رمزاً با تلگراف اطّلاع  دهید که مسائل  بر من روشن تر شود.

شاه

 

متن تلگراف رضاخان سردار سپه به احمد شاه

 

تلگراف مبارک زیارت گردید بطوریکه  اعلیحضرت امتحان فرموده اند همیشه این قبیل حوادث و خود سری مفسدین ناشی از تحریکات خارجی است مردم هم جاهلند و به حقایق  پی نبرده  آلت سیاست آنها می شوند البتّه نفع و غرض نیز ضمیمه  شده عوامل سیاسی داخلی  را گاهی شریک می سازد مبدأ وقایع اخیرهم همین قسم  بوده،  فعلاً حکومت نظامی  مشغول  تحقیق و تعقیب است و زاید بر آنچه  که قبلاً عرض شده چیزمهمّی بدست نیامده بهرحال اگر نظر اعلیحضرت درتأخیرعزیمت موکب  همایونی  به این اخبار بوده باید عرض کنم که اهمّیتی نداشته این قبیل اتّفاقات در همه جا رخ  می دهد بهتر است  بطوریکه  تصمیمی  فرموده بودند  با کمال اطمینان  زودتر حرکت  فرمایند.

رضا

 

تلگراف  احمد شاه  به رضا  خان سردار سپه

 

استخراج  تلگراف  پاریس  شمارۀ  205 – 22 مهر 1304 

جناب اشرف رئیس الوزراء از اینکه اطّلاع داده بودند شهر خاموش کمال انتظام و سکونت برقرار است خوشوقت شدم، درباب قضیۀ آذربایجان هم که اطّلاع داده بودند با اطمینانی که به مراقبت و حسن کفایت جناب اشرف دارم یقین است از این غائله نیزجلوگیری نموده  موجبات نظم و آسایش را درآن  حدود فراهم  خواهید کرد، انتظاردارم جناب اشرف از حسن جریان امور منظّماً مرا مطّلع و خرسند  دارید.

شاه

 

‏متن تلگراف  رضا خان

 

 تلگراف مبارک راجع  بوقایع اخیر و اینکه از علل و عوامل آن استفسار فرموده بودند زیارت شد ، جریان واقعات درایران سالهای متمادی بدین منوال بوده و همیشه سیاست های اجانب به مقتضیاتی  جریانهائی تولید می کرده اند جهل مردم و دست خیانتکاران آنها هم آلت و مزید برعلّت می گردد یک روز در سفارت روس جمع شده می گویند شاه می خواهیم فردای آنروز عنوان دیگر می کنند  بهر حال  مادام که تشکیلات مملکت و شرایط یک زندگانی مستقلّی کاملاً مستقر نگردد از این وضعیت مسموم  خلاصی نمی توان یافت، فعلاً شهر در کمال انتظام و حکومت نظامی مشغول تحقیق و تعقیب است البتّه  محرّکین و مسبّبین برای عبرت دیگران سخت تنبیه خواهند شد لیکن  در آذربایجان نیز تشریف فرمائی  اعلیحضرت را وسیله قرار داده پاره ای منویّات مخالفت می کنند و  تلگرافاتی هم بمرکز مخابره می نمایند، معلوم نیست نغمات آنجا مبتنی بر چه دسیسه است، عجالتاً تعلیماتی  داده شده  که مراقبت نمایند و علل و کیفیت آنرا کشف و از این غائله جلوگیری  کنند. 

 رضا

 

 

با این ترتیب شاه ازمراجعت به ایران منصرف شد وحتّی تلگرافاً هم به تهران اطّلاع داد که مراجعت او بتأخیر افتاده است . متن این تلگراف در دست نیست  ولی در روز  20  ربیع الاول 1344 برابر  17 مهر 1304  روزنامۀ  ایران در شمارۀ  1924 دوخبر درج کرده بود که اینک  در زیر  نقل می شود.

 

خبر اوّل تلگراف از پاریس 

« بر طبق اطّلاعی که تحصیل شده این چند روزه تلگرافی از اعلیحضرت شاه از پاریس به والاحضرت  ولایتعهد و تلگرافی هم به آقای رئیس الوزراء مخابره  شده و اطّلاع داده اند  که 13 ربیع الاوّل که قرار بود بطرف ایران عزیمت نمایند ممکن نشده و حرکت به ایران را چندی به تأخیر  انداخته اند و حالیه در پاریس توقّف  دارند.»

خبر دوّم عزیمت به ایران

« به قرار  اطّلاع  حاصله اخوان اعلیحضرت شاه، سلطان محمود میرزا و سلطان مجید میرزا به اتّفاق  ملکۀ مادر شاه و عدّه ای همراهان که همشیره های اعلیحضرت هم جزو آنها هستند در تاریخ 13 ربیع الاوّل با کشتی ( نالدارا) که کشتی مهم و خوبی است از پاریس به عزم  ایران حرکت نموده اند  و از راه بمبئی به بوشهر و از آنجا بعتبات عالیات خواهند رفت که پس  از زیارت  اعتاب مقدّسه و ملاحظۀ مقبرۀ مرحوم محمدعلی میرزا  از راه  کرمانشاهان به طهران بیایند.» (2 ) 

 

ملک الشعرا بهار می نویسد:  شاه  از ایران بدش می آید ! شاه گمان می کند  که منفور ملّت است! و نمی داند که یک مرد غیرمسئول هیچوقت از روی مواقع منفور واقع نمی شود، ولو به تحریک  دشمنان هزاران  هزار بار او را لعنت  کنند ! 

 ولی او از مردم  مأیوس است ، از سردار سپه می ترسد ، از ایران بدش می آید ، مکرّر  گفته بود:«مگر  من خلق  شده ام  که همیشه  این دیوار های خراب را ببینم؟»

بار دیگر  گفته بود: « کلم  فروشی  در سویس  بر این پادشاهی  با این وضع  ترجیح دارد !»

او هنوز ازحقایق افکارعمومی واز تبادلاتی که بعد از« جمهوری » دراجتماع روی داده بود، خبر نداشت. او قدر و قیمت صاحبان قلمها و منطقهای قوی را که اتّفاقاً به هواداری او، محض الله و برای وطن و قانون، قد برافراشته وجان شیرین را وقف بقای پادشاهی او کرده بودند،  نمی دانست، برادرش  هم نمی دانست. این دو با آن تربیت ناقص درباری اصلاً  از قوّۀ  اشخاص  و از اثر شخصیتهایی  که گاه  بگاه درجامعه  پیدا می شود و آثار عجیبی از آنها باقی می ماند ، خبر نداشتند ، مأیوس بودند!

آنها قوه ای را در عالم جز دو قوّه، یکی خارجی و دیگر دولت و وزارت جنگ مؤثّر در امور ایران نمی شناختند، از قوّۀ قانون و تشریفات قانون از قوّۀ رجال و اشخاص  واز قوّۀ افکار بی خبر بودند! و شاه دلسرد تر و مأیوس تر بود!

از تهران اشخاصی فرستاده شدند، قاصد های سیاسی و رسولانی  رفتند ، شاه را به آمدن و آماده شدند برای کار تشویق کردند.

 در اواخر تابستان، شاه مصمّم حرکت شد، امّا کار کشتی دشوار بود. بعد از جنگ هنوزاوضاع  دریاها  خوب نبود و هنوز کمپانیهای معتبر وکشتیهای مطمئن راه نیافتاده بود. شاه قدری منتظر  تدارک کشتی  شده بود، یا این معنی را بهانه  می کرد.  بیست و یک نفرباید بلیت درجۀ اوّل از یک کشتی خوب  انگلیسی بگیرند. شاه و کسان او از زن و مرد – مادرش ، برادران و کسان دیگر –  اینها باید با یک  کشتی از راه بمبئی  به ایران برگردند.

درتدارک کشتی و بلیت تأمّل و تأنّی می شد.  گاهی مفتاح السلطنه  وزیر مختار درلندن  و گاهی اوانس  خان مساعدالسلطنه و ناصرالملک شاه را ملاقات می کردند و از حرکت شاه  مانع می شدند. پرنس آقا خان محلّاتی با شاه ملاقات می کرد،  پیامهائی به لندن  می برد و می آورد. او گفته  بود که حضرات  صلاح نمی دانند  شما  حرکت کنید. سرپرسی لورن  نیز در این سفر با شاه صحبت کرده بود. اینجا  اطّلاعاتی است که چون سندی  د ر دست نیست از نوشتن  آنها  صرف نظر می شود.] مکاتبات سر پرسی لورن با چمبرلن در آن زمان در دسترس شادروان ملک الشعراء نبود.[ 

بالجمله، معلوم شد آنها صلاح نمی دانند شاه به تهران بیاید ؛ ولی شاه  به خلاف سابق ، اکنون تصمیم  قطعی  دارد که قبل از زمستان حرکت کند!

یکی از دیپلوماتهای جوان طرف اعتماد شاه که درسویس بود، وارد  پاریس  شد و شاه  قضایای جاریه  را با او درمیان  نهاد:

رجال ایرانی اینجا مانع از حرکت  منند،  مخصوصاً مفتاح السلطنه و مساعد السلطنه و ناصرالملک  صلاح نمی دانند  که حرکت کنم. از تهران اخباربد  می رسد. ظاهراً  دیگر ولیعهد با رمز نمی تواند با من مخابره  کند. اوضاع را وخیم می دانند. از طرف دیگر،  اقلّیت مجلس و بعضی از اعیان اصرار  دارند که  من به تهران  برگردم. نمی دانم  چه سرّی  است که حضرات کشتی مهیّا نمی کنند. بعضی  صحبتها هم کرده اند .  امّا  بالاخره  مصمّم  شده ام  که به تهران  بروم.  هرچه می شود بشود،  خسته شده ام!

بعضی دیپلوماتهای ایرانی در پاریس رفیق کراسین نمایندۀ سیاسی شوروی را ملاقات  کردند.  کراسین   به ایشان قول داد که اگر شاه ایران از راه مسکو– باکو به ایران بازگردد، دولت شوروی کمال  موافقت و تجلیل در بارۀ شاه ایران بعمل خواهد آورد و از شاه  ایران همه جا با نهایت احترام پذیرایی خواهد شد.

 

شاه توسّط وزیرمختار ایران درلندن پیغام داد که می خواهد از راه مسکو به ایران برگردد، مگراینکه بفور کشتی  خوبی با 21 بلیت دربندر مارسی آماده شودو اشکال تراشیها را کنار بگذارند.

قول داده شد و بزودی کشتی  آماده  شد و شاه  این تلگراف  را به رئیس  الوزرا از پاریس مخابره  کرد:

 16 سپتامبر، مطابق 25  شهر یور1304 ، جناب  اشرف  رئیس  الوزرا.

 بعون الله تعالی ، دوّم  ماه اکتبر با کشتی موسوم  به تلنار از پاریس از راه  بمبئی  به ایران حرکت  می کنیم. از مراجعت به وطن عزیز نهایت  مسرّت  حاصل  و خوشوقتم که آن جناب را بزودی ملاقات  خواهم نمود.

شاه

 جوابی که  رئیس الوزرا داده  بود چنین بود:

 

 « پاریس- تلگراف مبارک مبشّرشریف فرمائی اعلیحضرت همایونی بود زیارت و حقیقتاً  باعث  کمال مسرّت گردید. استدعا دارم معلوم فرمایند موکب ملوکانه بکدام یک از بنادر سرحدّی نزول اجلال  خواهند فرمود.

 رئیس عالی کلّ قوا و رئیس الوزراء» 

 

 

این هردو تلگراف در جراید پایتخت منتشر  شد.  گویا  تلگرا ف رمزی هم  به شاه  مخابره کرده بود  که با شرحی دایربر خوشوقتی  خود از خبرعزیمت  شاه و تقاضای  تعیین بندری که باید  به استقبال  بیاید و  اظهار خدمتگزاری ؛  و اینکه  بعد از تشریف  آوردن ملاحظه خواهید  فرمودکه خیانت کار کیها هستند و چه مردم  مغرض  مشغول  دسیسه  و تیرگی  روابط  بوده اند… در آن  متذکّر  شده بود.

 ستاره ایست  براین  بام  لاجورد  اندود 

 که پیش  آرزوی  بیدلان  کشد دیوار !

 شاه بیچاره و متزلزل  را با  اهرمهای قوی  حرکت  داده بودند، رقابت  روس و  انگلیس هم  کار خود را  کرده بود؛ و اگر شاه شاه  بود  و مرد حسابی  آمده بود!

 اینک  درجناح عزیمت  است،  شاه  ایران به فکر وطن  خود افتاده است و می آید ؛ ورئیس الوزرا نیز در این عزیمت او را تشویق کرده  است و رجال  کشور وی  را به سرعت وعجله  ترغیب می کنند.

ولی درهمین حال ،  او نباید بیاید! او رفتنی است! او نمی تواند دولتی که  ایران تشنۀ آنست بوجود بیاورد! رجال ایران سالهاست از فرط خستگی به تنگ آمده ، در صدد  ایجاد دولت مقتدرو مرکزیتی ثابت افتاده اند. اکنون این رجال خسته و فرسوده  در برابر دولتی  فعاّل و ثابت قرار گرفته اند،  و همه می دانند که با این دولت سر پنجه  نمی توانند نرم کرد، زیرا  همان چیزی  که می طلبیدند پیش رویشان  قرار گرفته است!

با این وصف حسّ  خطر –  حسّ خطر تزلزل  قانون اساسی وحسّ خطر ایجاد حکومت دیکتاتوری   این رجال وطن خواه  ولی  ناتوان را به اندیشه وادارکرده ، چاره ای  که اندیشیده اند  اینست  که شاه  بیاید وهر طور هست ، با  سردار سپه همکاری و هم  قدمی کند.

 ولی سردارسپه بیدارترازآنهاست! سردار سپه شاید نه به فکر ریاست وزرائی  و نه  به خیال  پادشاهی  بود؛  امّا افکار  ناراضی  و خستۀ  طبقۀ دوّم  که تشنۀ  حکومت مرکزی مقتدری  بودند،  او  را به پیش  آمدن  تشویق  کرد و کرد.  او هم  قدم به قدم  با کمال تأنّی  پیش  می آمد و هر کس فکر  می کرد که  آن حکومت  مقتدر  و مرکزی  همین است.  سردار سپه  نیز می دانست  که حکومت  موعود ومنتظر همان  حکومت  او است.  از این  روی  اهمّیتی  به شاه  و آمدنش  نمی داد .  به ولیعهد صریح  گفته بود که من با تو حاضرم کار کنم  ولی  با شاه  نمی توانم  کار کرد؛  و به او وعده  داده بود  که اگر  خود او – یعنی  ولیعهد  – تنها بیاید و خود را  در اغوش فرمانده کلّ قوا  بیفکند، او را قبول  خواهد کرد.

ولیعهد هم خود را تنها  به او سپرده بود(1) وبا رفقای  سیاسی خود بازی  می کرد.  اینک در این حالت، شاه می خواهد به ایران باز گردد!

چه فکر می کنید؟

ادامه دارد

نشریه انقلاب اسلامی شماره ۸۲۹ از ۱۳ تا ۲۷ اردی‌بهشت

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید