back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری :تاجگذاری رضا خان (بخش دوم)

جمال صفری :تاجگذاری رضا خان (بخش دوم)

   روز جشن تاجگذاری  رضا شاه

روز پنجم  اردیبهشت  1305  تهران  که در آن موقع  جمعیتش در حدود  سیصد هزار نفربود، در ظاهر غرق شادی و شعف و مردم شادی کنان و پای کوبان درسرهر کوی و برزن جمع وانتظار  موکب شاه را داشتند. پدرم پیش از ظهر به اتّفاق سلطان محمد خان عامری و شیخ الاسلام نائینی عازم قصر گلستان شدند.  من هم به اتّفاق برادرم آقای مصباح و سلطان خلیل خان و حسین خان عامری و چند نفراز دوستان کالج البرز پیاده از کالج  البرز به طرف میدان توپخانه و قصرگلستان  رهسپار شدیم.. » (2 )

« روز بعد از گفتۀ  پدرم و سلطان محمدخان و دیگران  یادداشتهایی تهیه کردم که  قسمتی از آن در اینجا نقل می  شود:

 برای اوّلین بار مدعوین بغیر از روحانیون با کلاه پهلوی و لباس رسمی در مراسم تاجگذاری شرکت کردند.  در وسط  تالار آئینه  قصر گلستان ، تخت طاووس که با شکوه  مخصوص مرصّع و مزیّن به انواع جواهرهای گرانبها بود  قرار گرفته ، در یک  طرف آن هیئت دولت ، امرای ارشد ارتش ،  نمایندگان مجلس شورا و مجلس مؤسّسان و محترمین و اشراف  تهران ودر طرف دیگر، گروهی از علماء و روحانیون تهران و ولایات ایستاده وانتظار  ورود شاه  و ولیعهد  را می کشیدند. وقت شروع  برنامه ساعت سه بعداز ظهربود ولی مدعوین از ظهردر کاخ حاضرشده وچندین مرتبه  تمرین ایستادن وتعظیم وتکریم شاه را به عمل نموده و سعی داشتند که همه چیز مرتّب ومنظّم  باشد.

 کمی بعد از ساعت سه ولیعهد محمّد رضا  طفل شش ساله  وارد سالن می شود  ده دقیقه بعد شاه در حالیکه عدّه ای  از امرای ارتش  او را  احاطه  کرده و سرلشکر نقدی حامل  تاج  درعقب بود،  وارد  سالن می شود.

 در خزانۀ ایران چندین تاج از سلاطین سابق  وجود داشت. ولی  رضا شاه گروهی از جواهرسازان  ایران را زیر نظرسراج الدین ( سرگین ) یکی از جواهر سازان معروف قفقازیه، مأمورساحتن تاج نوی کرد. تاج تازه از مخمل سرخ  تزئین  شده ودرقبّ  آن یک تخمه  زمر خیاره  در چنک  دیده می شد.

 این تاج درچهارطرف کنگرۀ پله پله به شکل تاجهای شاهنشاهی ساسانی دارد که دروسط وزیرکنگرۀ پیشین آن خورشید زرینی  با شعاع های الماس نشان و تخمۀ الماس وزمرّد می درخشید. وزن آن تاج از زر و گوهر و مخمل رویهم 444 مثقال می باشد. هنگام نمایندگی دوۀ چهاردهم وعضویت کمیسیون جواهرات سلطنتی مکرّراین تاج وتاجهای دیگر و جواهرات بانک ملّی را با دقّت مخصوص  تماشا کرده و هر چند انسان بیشتر آنها  را ببیند ، به خود می گوید:

دیده از دیدنش نگشتی سیر

همچنان کز فرات مستسقی

  هنگام  ورود  شاه  سفرای  خارجی  وخانمهایشان رسم احترام  بجا آورده و سایر حضاّرهم بغیراز روحانیون تا بزانو در مقابل شاه خم می شوند. ولیعهد ازاین جنب و جوش اوضاع  غیرعادی بیمناک شده  و در زیر شنل پدرش پنهان میشود . سپس سکوت کامل برتالارحکمفرما شده و شاه آهسته شروع به خواندن نطق می کند.

صدای شاه آنروز بقدری ضعیف و آهسته  بوده که حتّی نزدیکان هم  نطق او را نمی شوند.

  پس از بیانات  شاه ،  عبداله خان طهماسبی  و فروغی  جلو رفته و پس از تعظیم  تاج را بدست او می دهند. او فوراً جقّه را از سر برداشته و بجای آن  تاج پهلوی  را بر سر می گذارد. در بیرون بیست و یک تیر توپ نوید تاجگذاری مؤسّس سلسلۀ پهلوی می دهد.

 دراینموقع  یکی از علماء  به صدای  بلند  می گوید :

 اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست

 تا بر سرش بود چو تویی سایه خدا

امروز کس نشان ندهد در بسیط خـاک

 مــاننــد آستــان درت مــأمـن رضـــا

مرحوم فروغی بصدای  بلند می گویدآفرین و مرحبا. از زمان شیخ بزرگ تا به ‏امروزهیچکس  مناسبتراز امروز برای گفتار پیدا نکرده. گویا این دوبیت  شیخ وحی آسمانی برای ‏چنین روزی است.» (3 )‏

احمد کسروی در دادگاه جنایی (محاکمه پزشک احمدیمی گوید : یکی از وزرای رضاخان نقل ‏می‌کند: سالی که رضاشاه تاجگذاری کرد، فردای آن روز فروغی پیش شاه رفت. شاه پرسید: ‏تاجگذاری چگونه گذشت؟ پاسخ داد:‌«اعلیحضرتا، من بارها تاجگذاری دیده‌ام. در تاجگذاری ‏مظفّرالدین شاه بودم، در تاجگذاری محمّدعلی شاه بودم. در تاجگذاری احمد میرزا بودم. پس از مرگ ‏ادوارد پنجم، پادشاه انگلیس، چون جانشین او به هندوستان برای تاجگذاری می‌آمد، من در آنجا ‏نمایندۀ ایران بودم. هیچ یک از این جشن‌ها شکوه تاجگذاری اعلیحضرت را نداشت. وقتی که ‏اعلیحضرت تاج را بر سر گذاردند، من دیدم نوری از جمال مبارک تلألؤ کرد….» به اینجا که رسید، ‏رضاشاه روگردانید و به سخریه گفت: «نور تلألؤ کرد؟! برو مردکه »(4 )‏

‏ ‏

سیف پور فاطمی از خاطرات سرپرسی لرن  که در تاجگذاری حضور داشته  اینگونه  می آورد: در ‏‏25 آوریل  1926  اتاق  تاجگذاری عمارت  آئینه که بوضع  بسیار زیبائی آراسته شده بود. از نو ‏مملو زمیهمانان شد. چون علماء  در این مراسم  حضور داشتند  از اینرو هچگونه ‏موسیقی  نواخته  نشده و سکوت بر مجلس حکمفرما  بود .‏

سرانجام  سکوت مجلس  شکسته  شددرها  باز شدند  و اندام  یک پسر بچه نمایان گردیداین ‏بچه  کاملاً تنها  بود و لباس  نظامی بر تن داشت وارد اطاق  شده ودر روی نزدیکترین صندلی به ‏تخت سلطنت نشستاین پسر بچه  شاهپور محمّد رضا  ولیعهد ایران  بودرضا شاه  در حالیکه ‏امرای   ارتش  و وزیران  در دنبال او می آمدند، وارد  شدلباس انباشته  از جواهرات و نشان ها ‏بود وجقّۀ کلاهش  با الماس معروف به کوه نور می درخشید. یک شنل آبی بلند که با مروارید تزئین ‏شده بود به تن داشت. شاه به طرف تخت طاووس رفت. زنهای اروپائی سلام  زنانه دادند و مردان ‏تعظیم کردند. علماء به صورت گروهی با گامهائی سنگین جلو آمدند. ولیعهد  کوچولو که ازین ‏تشریفات ترسیده  بود گوشه ای از شنل پدرش را گرفت. در این سکوت همه چشم انتظارشنیدن ‏آوازخوانان هم نوا بودند امّا صدائی  بلند نشد.‏

رضا خان برای ساختن یک تاج  تازه  پافشاری کرده بوددرگذشته  رسم بود  که علماء تاج را بر ‏سر شاه بگذارند واماّ رضا خان با دستهای خود کلاهش را برداشت، سپس تاجش را بلند  کرد و بر ‏سرش نهاد. در حالیکه  دو وزیر در کنارش ایستاده  و تاج های پادشاهی ساقط   شدۀ قاجاریه را در ‏دست داشتند.»‏

خانم استوارت ورتلی  مادر زن  سرپرسی  لرن  که در این  مراسم شرکت  داشته چنین  گوید:‏

‏«رئیس  مجلس  مؤسّسان  صادق مسشارالدوله یک عصای جواهر نشان  و ‏وزیر  جنگ  عبدالله  ‏‏خان طهماسبی   در حالیکه    روی زانویش  بود  شمشیر  الماس نشان   نادر ‏شاه  را به شاه تقدیم ‏‏کرد .‏

شاه در حالیکه   تاج بر سر و عصای  سلطنتی  در دست و شمشیر  نادری  را بکمر  داشت ‏خطابه  ‏خود را خواند. هنگام خواندن  خطابه  بدن شاه  اصلا حرکت  نمی کرد. گوئی  که این لحظه ‏در ‏شمار  لحظات  مهمّ زندگانی   او نبودمراسم  تمام شدشاه  از روی  صندلی   بر خاست و با ‏کنار ‏رفتن   شنل  مروارید  نشانش جواهراتی  که  بر لباسش   بود بدرخشش  در ‏آمدروشنائی  برق  ‏الماس  «در یای نور»  بر دستۀ  شمشیرش  که برق می زد افتادبا ‏غرور  سرش را بلند  کرد. ‏صاف ایستاد  سرازیر وار سالن را ترک گفت.»‏

خانم  هرالد نیکلسن رایزن سفارت انگلیس در تهران که جزو هیئت سیاسی شرکت  کرده بود ، ‏‏مشاهدات خود را به شرح زیر بیان  می کند:‏

برای بیشتر ایرانیان واروپائیان شاه تازه  اسرار آمیز بود. خودش را کمتر نشان  میدهد. ‏سوار  ‏اتومبیل رولز رویس شده و  به محلّات پائین شهر می رود  این مسئله  مأمورین بلدیه را ‏متوحّش  ‏می کند زیرا در حین  این گردشها  به رؤساء فحش کاری  می کند  که چرا راهها تا این ‏اندازه  ‏خراب است.دیکتاتور به منزلش مراجعت می کندو  رؤساء  نفس راحتی  کشیده و ‏دوباره  وضعیت  ‏کارها  مانند  پیش ادامه  می یابد.‏

در ظاهر ، شاه  مرد خطرناکی است با قدّشش پا،  تروشروئی ، بینی  بزرگ  گونه های برآمده و به ‏‏تمام معنی منظره یک قزّاق  را نشان  می دهد. ولی  هیچکس  نمی تواند انکار کند که دریک ‏مدّت  ‏کوتاه و اعمال این خوی از یک گذشتۀ  تاریک  خود را به این مقام  رسانیده است. قشون ‏ایران را ‏تنظیم کرده و آن را چون  سدّ محکمی پشتیبان  خود قرار داده.‏

فرمانفرمائی برایرانیان آسان است علّت  این مطلب  را در اخلاق ، روحیات و تربیت  این مردم ‏‏باید یافت. چیره شدن بر ایرانیان خیلی  آسان است. ولی حکومت  بر آنان  بدون همکاریشان ‏مشکل  ‏و کلیه فاتحین  خود را به این ترتیب  به زانو درآورده اند.‏

روز تاجگذاری تهران  تاحدّی  رفت و روب  و تمیز شده  بوددرساعت  دو بعد از ظهرماها در ‏‏جائیکه درست کرده بودند. درجاهای خود قرار گرفتیم، تخت طاووس با شکوه  وعظمت ‏دیرینه  ‏مزیّن به مینا وسنگهای  قیمتی که در وسط آن جلوه می کرد و زنگوله های زمردین ‏دراطرافش  ‏آویزان  بود و دم  مرغ های  رنگین هندوستان  ردیفهای یاقوت چشم ها را خیره می ‏کردنزدیک ‏پله های تخت ، و ملّاها باریش های  بلند و جامه های  دراز وعمامه های بزرگ ‏مانند  دسته های   ‏بازیکنان  نمایش قدیم درهم ریخته  بودند و گاه گاه چنان  بهم  فشار می آوردند  که ‏از حدّ معمولی  ‏مقرّ  خود  خارج  می شدند و ر ئیس دربار با احترام  تمام  جلو آمده و از آنان  در ‏خواست می کرد  ‏که کمی  عقب تر بروند.‏

درآنطرف اطاق  زرق و برق  لباسهای  طلائی کور دیپلماتیک  و لباسهای آبی نظامیان  و ‏یک  ‏کشیش ارمنی که ملبّس  به لباس مخمل ارغوانی صف کشیده  بودند ، جلب  نظر می کرد.‏

‎  ‎دراین دم بود که من بفکرافتادم که این تاجگذاری چه عمل بیهوده‎  ‎و بی فایده ای‎  ‎است. ‏این‎  ‎‎تشریفات‎  ‎که برای آبرو و اعزاز شاهان در دنیا منظور می شود برای‎  ‎هیچ‎  ‎فرد‎  ‎دانشمند‎  ‎و ‏چیز‎  ‎‎فهم‎  ‎مفهوم‎  ‎و معنی ندارد . این مراسم‎  ‎بی معنی و افسانه فکر شاهان‎  ‎را بجائی‎  ‎متوجّه‎  ‎می ‏کند‎   ‎‎که داستانهای‎  ‎تاریخی شکسپیر با آنهمه‎  ‎فسون و فریبندگی بگردش نمی رسد. توده ایران‎  ‎از ‏دو ‏گروه‎  ‎کاملاً متمایز‎  ‎تشکیل‎  ‎می شود. از یکطرف‎  ‎مردان‎  ‎و از طرف‎  ‎دیگر زنان‎ ‎تازه وارد به ‏‏ایران در مرحلۀ‎  ‎اوّل افرادی‎  ‎را می بیند که در کفن سیاه محض و سپس‎  ‎از زیر‎  ‎صورتهای نقابدار ‏‏صدای شیرین‎  ‎زنان‎  ‎‎را می شنوند که مانند مرغ پر شکسته‎  ‎از زیر چادرها ی خود زمزمه‎  ‎می ‏‏کنند‎.  ‎زنهای جوان ‏گرفتار ظلم‎  ‎مادر شوهرهای جبّار‎  ‎می باشند‎  ‎و دختران‎  ‎کوچک‎  ‎هم ‏همچون‎  ‎‎پیرزنان‎  ‎صورتشان‎  ‎‎در زیر نقاب‎  ‎و روبند‎  ‎پنهان‎  ‎و زندگی‎   ‎را به سختی می ‏گذرانند‎.  ‎در روز ‏تاجگذاری‎  ‎همۀ مردم‎  ‎‎بیرون ریخته و همۀ‎  ‎دستجات‎  ‎در روی پیاده‎  ‎روهای ‏خیابان‎  ‎لمیده‎ ‎بودند.  ‎‎در مسیر موکب‎  ‎شاه، ‏صدای شادی‎  ‎و کف‎  ‎زدن‎  ‎شنیده‎  ‎نمی شد. زیرا ‏این‎  ‎مراسم‎ ‎در ایران‎  ‎معمول‎ ‎‎ ‎نیست. موقعیکه‎  ‎شاه‎ ‎‎ ‎از قصرگلستان‎  ‎خارج‎   ‎شد مردم‎  ‎هم از قصر ‏بیرون ریخته‎  ‎و وزراء‎  ‎و ‏امراء‎  ‎و اعیان و ‏طرفداران‎  ‎او در حالیکه‎  ‎در جستجوی‎  ‎درشکه و ‏اتومبیل‎  ‎خود بودند تاجگذاری را ‏به همد یگر ‏تبریک‎  ‎می گفتند‎  ‎و خوشحال‎  ‎بودند‎  ‎که ‏جشن‎  ‎بدون‎  ‎حادثه‎  ‎پایان‎  ‎یافت‎  ‎و شاه ‏خوشحال‎  ‎به ‏اقامتگاه‎  ‎خود برگشت.»(5‏‎‏)‏

 

  بیانات  مقدم السفراء

حسین مکّی آن زمان را اینگونه  به نوشته می آورد: روز پنجم اردیبهشت 1305برحسب تعیین وقت قبلی وزرای مختار و نمایندگان دول خارجی مقیم ایران برای عرض تبریک تاجگذاری به عمارت گلستان دعوت شده بودند ویورنیف سفیرکبیرشوروی که سمت مقدّم السفرائی داشت چنین گفت:

« اعلیحضرتا – بنام  خود و همکاران محترم خویش که به افتخار شرفیابی حضورهمایونی نائل شده اند  با کمال افتخار دراین موقع تاریخی که برای سعادت ایران پیش آمده، تبریکات صمیمانه و ادعیۀ  خالصانه  را تقدیم  پیشگاه  ملوکانه  می نماید و با نهایت خوشوقتی بعرض اعلیحضرت اقدس  می رساند  که اعضای محترم هیئت نمایندگان سیاسی آرزومند عظمت مملکت زیبائی که در تحت لوای اعلیحضرت شاهنشاهی اداره میشود می باشیم و امیدواری داریم که روابط دوستی موجوده با ایران و ممالک  معظّمه که نمایندگان آنها افتخارحضوردارند، بیش از پیش بر اساس محکمی استوار و اوضاع  عمومی مخصوصاً ترقّیات اقتصادی ایران قرین عظمت و موفقیّت گردد.  موقع  را مغتنم شمرده دوام عمرو سعادت اعلیحضرت شهریاری و موفقیّت آن اعلیحضرت را برای سعادت  ملّت ایران خواستار می باشیم

   شرکت علماء  در مراسم تاجگذاری

روز یک شنبه چهارم  اردیبهشت 1305  برنامۀ  تاجگذاری  چنین  اعلام شده بود:  سه ساعت  بعد از ظهرمدعوین که بدین ترتیب خواهد بود:  علماء – سفراء و خانمهای آنها – هیئت قضائیه – صاحب  منصبان ارشد اعیان  نمایندگان ایالات – رؤسای ادارات  که دارای رتبۀ  8 و 9  هستند.

برای شرکت  دراین مراسم عدّه ای از علماء  درجه اوّل شهرستانها دعوت شده بودند ، منجمله  از اصفهان حاج آقا نورالله – از مازندران  حاج سید محمد –  از کرمانشاه  امام جمعه کرمانشاه  از اراک  حاج میرزا محمود  کردستان ملّا فتح الله شیخ الاسلام آذربایجان حاج امام  جمعۀ خوئی –  خراسان آقازاده  گیلان حاج  سید محمود مجتهد. از تهران هم اکثر معارف علما [حاج  سید ابوالقاسم کاشانی  که در خاطرات سلیمان بهبودی  به رابطۀ  و ملاقاتهای وی  با رضا خان  اشاره شده استآقا جمال و …]   دعوت شده بودند.

مراسم با احتراماتی که برای جامعۀ روحانیت  قائل  شده بودند و جای مخصوصی  برای آنان  تحصیل شده بود برگزار گردید.(6)

بعنوان نمونه سلیمان بهبودی در یادداشتهای روز 26 مهر 1304  خود  به جلسه ای  بین علمای تهران  که از رضا خان حمایت می کردند  و رضا خان  اشاره می کند کهحضرت اشرف فرمودند: آدرس  از حاج آقا اسماعیل عراقی را بگیرم ، چون امشب باید  محلّی برویم ،  از ایشان پرسیدم ، نشانی که دادند نزدیک پامنار ، درخیابان چراغ برق ، خانه ای بود که بالای سر درآن  مجمسمۀ  دو مرع بزرگ قرار دارد. اوایل شب آماده شده بودند و درشکه خواستند. بنده درخدمت حضرت اشرف به منزل حاج آقا  اسماعیل عراقی رفتیم. حاج آقا جمال الدین ، میرسید محمّد بهبهانی – حاج شیخ محمّد حسین یزدی ، حاج شیخ اسحاق رشتی ، حاج سید ابوالقاسم  کاشانی آن جابودند و جلسۀ طولانی– که چندین ساعت طول کشیدبرگزار کردند.(7)

   « آغاز سلطنت رضاخان اگرچه با مخالفت سید حسن مدرّس بود، اما روحانیونی مانند سید ابوالقاسم کاشانی در مراسم تاج‌گذاری شرکت داشتند و علمای دیگری مانند آقاضیاء عراقی نیز جهت تبریک به رضا خان تلگراف دادند.» (8)

   خطابۀ پهلوی  در مراسم تاجگذاری

« دراین هنگام که مراسم تاجگذاری خود را به عمل می آورم  لازم می دانم  نیات خود را دراجرای اصلاحات اساسی  مملکت خاطرنشان عموم نمایم تا بروزنیات هم دستور جامعی برای دولت های من شناخته شود و هم اهالی به مدلول آن آشنا باشند.

اولاً توجّه مخصوص من معطوف حفظ اصول دیانت و تشیید مبانی آن بوده و بعدها  نیزخواهد بود زیرا که یکی  از وسایل مؤثّر وحدت ملّی  و تقویت روح جامعۀ ایرانیت  را تقویت کامل ازاساس دیانت  می دانمثانیاً از آنجا  که با خواست خداوند متعال و توجّهات ائمۀ  اطهارمن همیشه کردارخود بر گفتار ترجیح داده و هر موفّقیتی هم در جریان اصلاحات مملکتی  نصیب من شده است فقط از راه سعی وعمل بوده ، بدواً مایلم  که کارکنان دولت و کلیۀ  آحاد وافراد مملکت به این حقیقت کلّی پی برده  و این دستوراساسی را سرلوحۀ وظایف اوّلیۀ خود تشخیص دهند وهمه بدانند که پیشرفت هیچ مقصود و انجام  هیچ مرامی ممکن ومیسّر نخواهد شد مگر درسایۀ جدّیت و کوشش و پایان سعی و عمل ،  سپس  دولت های  شاهنشاهی من باید  قطعاً متذکّر باشند که لزوم اجرای اصلاحات اساسی مملکت ازقبیل توسعۀ  قوۀ  تأمینیه  و بسط معارف و توجّه  مؤثّربه حفظ الصحّۀ عمومی وهمچنین توجّه جدّی به ترقّی و وضعیت اقتصادی  و تکثیر ثروت عمومی و تکمیل وسایل  نقلیه و بهبود اوضاع  فلاحت و تجارت و اصلاح  فوری و عاجل قوۀ قضائیه ، رخصت هیچگونه تأمّل  و رخوتی  را نداده با کمال فوریت  وسائل اجرای اصلاحات مزبوره  را که تمام در درجۀ  اوّل ازاهمّیت است فراهم  نمایند  که نیّات من همانطور که انتظاردارم به موقع اجراء  گذاشته شود و مخصوصاً مقرّرداشته ام  که درانتظارافتتاح  دورۀ ششم  مجلس شورایملّی  موجبات و مقدّمات اصلاحات  مذکوره از طرف  دولت  تهیّه گردد.

 عمّال  دولت باید  سر مشق حسن عمل ، صراحت ، اخلاق و استقامت رأی  باشند و بکوشند  تا مردم تندرست و توانا و دانا و توانگر شوند و وسایلی  که مستلزم  رفاهیت  و آسایش  حال عمومی است بر طبق انتظار من تمهید و میسّر گردد.

   خطابۀ فروغی  در مراسم تاجگذاری

پس از خاتمۀ  نطق رضا شاه، میرزا  محمّد علیخان فروغی  نخست وزیر  خطابۀ  ذیل  را که سرا پا تملّق است قرائت نمود:

نخستین سخن را گشایش کنیم

جهان آفرین را ستایش کنیم

 جهاندار  و بر داوران داور است

زهر برتری  جاودان برتر است

اعلیحضرتا ! این  تاج و تخت  که امروز به مبارکی ومیمنت  بوجود مسعود  اعلیحضرت همایون  شاهنشاهی خلدالله ملکه وسلطانه مزیّن می شود، یادگارسلاسل عدیده از ملوک نامدار و جمع کثیرازسلاطین عظیم الشآن  است که از دیر زمانی آوازۀ  آن سر زمین را در دنیا  به نیکی بلند نموده و قوم ایرانی  را به مدارج عالیۀ مجد وشرف  رسانده اند.

جمشید و فریدون  پیشداد و کیکاوس و کیخسر وکیانی را اگر موضوع  افسانه های باستانی نخوانند در بارۀ رفعت  مقام کورش  و داریوش  هخامنشاهی شبهه ای نمی توانید  که مصداق « الفضل ما شهدت به الأعداء » گردیده در بیست و پنج  قرن پیش به تصدیق دشمنان معظم ترین دولت دنیا را تأسیس نموده و عرصۀ پهناوری  را که  یک حدّ آن چین و هند و حدّ دیگرش  روم و یونان بود، جولانگاه رشادت و شهامت ایرنیان ساخته و آثارحیرت انگیزی مانند عمارت تخت جمشید و نقوش بیستون از خود باقی گذاشته و مزایای جهانگیری و جهانداری را در وجود خود جمع  نموده اند.

ذکراسامی اردشیر وشاهپور ذوالاکتاف به خاطرمی آورد  که چگونه  پادشاهان ساسانی سربسر  امپراطوری های روم  می گذاشتند و همواره  دست تعدّی و تجاوزآنان را از خاک پاک ایران کوتاه  می نمودند.  خسرو انوشیروان نام نامی خود را مرادف عدل و داد قرارداده و علم وحکمت  را اگر چه  درهند  و روم بوده به مملکت خود جلب  نموده و درعالم انسانیت  دارای آن مقام منیع گردیده که « سید کائنات صلی الله علیه و آله و سلم »  به دوران او نازیده  است.  خسرو پرویزدربارایران را به ثروت و حشمت و جلال بی نظیر معرّفی  کرده و امراء سامانی  و دیلمی  مانند نصر ابن احمد وعضدادوله  عشق و شور ایرانی  را به هنر پروری و آبادی وعمران ثابت نموده اند . شاه اسماعیل صفوی خود را  جوهرغیرت و رشادت قلمداد کرده وشاه عباس  کبیرنمونۀ  کاملی از مملکت داری و رعیت پروری  و سیاستمداری بدست عالمیان داده است.

حکمت بالغۀ خداوند جلّت قدرته را چنین مقتضی است که احوال  ممالک و امم مانند  اوضاع طبیعت زیرو رو و نشیب و فراز داشته باشد ، گاهی  به اوج  ترقّی و تمکّن و قدرت  صعود کنند و زمانی به حضیض ضعف ومسکنت نزول  نمایند.  مملکت و ملّت ایران  نیز از این قاعدۀ  کلّی مستثنی  نبوده  و لیکن فضل الهی همیشه شامل حال ما گردیده  و اگر وقتی  در مملکت  دری  را بسته پس از چندی بزحمت در دیگری را  گشوده و در طیّ ادوار قصیر یا طویل از پستی  و انحطاط ، رادمردان سترگ  بوجود آورده است که دورۀ  سربلندی وسعادت را برای اهل این سرزمین تجدید نموده اند.

ظهوراردشیر بابکان  پس از زمانی انحطاط  سلسلۀ اشکانی و شاه  اسماعیل دورۀ تطاول مغولان و انقلابات ناشیه  از آن و نادرشاه افشاردر دنبالۀ فتنۀ افغان بهترین امثلۀ این قضیّه وشاهد این مدّعی می باشد.

 شهریارا !  انعقاد این محفل عالی که وجوه ملّت ایران با قلبی سرشاراز شادی  و مسرّت وصمیمت و ارادت  در آن شرف حضور یافته  و مقارن این احوال عموم مملکت درسرتاسر ایران به جشن و سروراشتغال دارند و دوستان خارجی ما نیزبا شوق و ذوق وافر در این شادمانی شرکت می نمایند.  تنها برای آن نیست که پادشاه  نو به تخت این سلطنت کهن پای می نهند وتاج  کیانی برسرمی گذارند بلکه برای آن است که به این ملّت ستمدیده بشارت رسیده است که باردیگر آب رفته بجوی آمده و بخواست خداوندی روزگارحرمان و محنت سپری شده و ای ّام سربلندی وعزّت روی نموده است. مبشّر این نوید و حامل این مژده  که جان فشاندن بر آن  رواست عملیات محیّرالعقول  ذات مقدّس ملوکانه  است که در گشودن ابواب خیر بر روی  این ملّت درمدّتی قلیل راهی طویل  پیموده ودرموقعی که هیچگونه  ترقّب و انتظاری  نبود بلکه علائم  یأس و نا امیدی ازهمه طرف هویدا بود دست همّت از آستین غیرت درآورده و وسائل قدرت دولت و سعادت ملّت  را از حدّ عدم به اقلیم وجود رسانیده و به مدارج عالیه ارتقاء داد و به این موجب وارث بالاستحقاق تاج کی و تخت جم گردید.

شاهنشاها ! ملّت ایران می داند که امروز پادشاهی پاک زاد و ایرانی نژاد که غمخواراو است و مقام  سلطنت را برای هوای نفس وعیش و کامرانی خویش ننموده بلکه در ازای زحمات ومجاهدات  فوق العاده اش  در راه  احیا ی ملک و دولت برای تکمیل اجرای نیّات مقدّسۀ خود در فراهم ساختن اسباب آسایش ابناء نوع و آبادی این مرز و بوم  دریافته است.

ملّت ایران می داند که ذات شاهانه با آنکه وظیفۀ خود را نسبت بوطن بطور وافی واکمل قبلاً ادا ‏فرموده اید و پس از تحمّل این همه متاعب  و به کار بردن  آن اندازه  مساعی  برحسب  قاعده  حقاً ‏برای وجود  مبارک نوبت استراحت و فراغت  رسیده معهذا  آن ضمیر منیر آنی  از ‏خیال  رعّیت  آسوده  نیست و دائماً در فکر بهبود  احوال  آنان است و اگر هر آینه ‏بواسطۀ  موانع  طبیعی  یا فقدان وسائل و اسباب  در انجام منظورات  همایونی  راجع به اصلاح ‏امور  مملکتی  اندک تأخیر و تأنی حاصل شود  خاطر  مقدس  مکدّر و قلب مبارک متألم  می گردد.‏

ملّت ایران  می بیند که امروز به فیض وجود شاهنشاهی فایض شده  که رفتار و گفتارش برای هر ‏فرد  از افراد  و هر جمعیتی  از جماعات  باید سرمشق  واقع شود و اگر طریق « الناس علی دین ‏ملوکهم »  به پیماید همانا بسرمنزل سعادت و شرافت خواهد  رسید. ملّت ایران باید بداند والبتّه ‏خواهد دانست که امروز تقرّب  به حضرت سلطنت  بوسیلۀ  تأیید هواهای نفسانی  و استرضای ‏جنبۀ  ضعف بشری  سلطان  و تشبّثات گوناگون  و توسّل  به مقامات غیرمقتضیه میسّرنخواهد  شد. ‏بلکه یگانه  راه نیل به آن مقصد عالی احراز مقامات رفیعۀ هنر و کمال  ابراز لیاقت و کفایت و ‏حسن نیت و درایت  در خدمتگزاری این آب و خاک است،  خادم  محترم  و عزیز وخائن خوار و ‏ضعیف خواهد بود . به همین  سبب در سایۀ  توجّهات ملوکانه  دولت خدمتگزاران  لایق پرورش ‏داده و ملّت  قابلیت  و استعداد  خود را نمودار  خواهد ساخت و یقیین است  که نیّت  پاک ‏اعلیحضرت  همایونی  ارواحنا  فداه   افراد  ملت و چاکران  در گاه را نیز در شاهراه صحّت و ‏استقامت  هدایت  خواهد نمود  و روح  آن بزگواران  عالی شأن  که اکنون وجود  مبارک به ‏حقّ  برجای  ایشان  تکیه میزند  شاد و خرّم  خواهد گشت.‏

شاهنشاها !  همه کس انصاف  خواهد داد که سخن بیهوده و گزاف  نگفتم  و اینک  از روی  دل و جان زبان بدعا گشوده عرض می کنم:

ز دیدار تو تاج روشن شده است

ز بدها تو را تخت جوشن شده است

 سرت  سبز بادا، دلت   پر زداد

جهان بی سر  و افسر تو مباد

تو را باد جاوید  تخت و کلاه

 که شایست تاجی و زیبای گاه

 خداوند  پیروز یار تو باد

 دل زیر دستان شکار  تو باد(9)

   قبل از اینکه  بخشی از«یادداشتهای ماژور هالم در بارۀ «جواهرات سلطنتی» را در اینجا بیاورم « گفتنی است  که پس از شهریور 1320 یک نوبت  مادر شاه  درصدد برآمد که یک جفت گوشوارۀ  زمرد بی نظیر را که موقّتاً به امانت یک هفته گرفته بودد بالا بکشد و بعنوان اینکه مفقود شده در  سرموعد تحویل نداد، ولی با مقاومت دادستان کلّ وقت حایری شاه باغروبرو شد و به او ابلاغ  گردید که توقیف خواهد شد. پس از چند ساعت از دربار تلفن شد که گوشوارۀ  مزبور پیدا شده است و تحویل گردید.

یک نوبت هم مادرشاه پس از شهریور 1320 مدّعی شده بود که سه آویزدرشت سینه ریزقمرالسلطنه” متعلّق به مشارالیها می باشد که با مقاومت و اقدام  نگارنده دعوی او رد  شد و در صورت مجلس قید  گردید که جزو جواهرات پشتوانۀ اسکناس می باشد که آنهم داستانی دارد که  بذکرش پرداخته خواهد شد.

از یادداشتهای  ماژور هال، مستشار امریکایی:

مراسم تاج گذاری چگونه  انجام شد؟

ماژورهال، مستشار امریکایی و متخصص امور نظامی و مهندسی که در حدود سال 1301 ه‍‌.ش (1922 م) طبق درخواست وزارت مالیۀ ایران ( کابینۀ قوام السلطنه)  وبنا به پیشنهاد دکتر آرتور میلسپو، خزانه‌دار و رئیس کلّ امور مالی ایران به این کشور دعوت شد وی مدّتی  سمت خزانه دار کل  را داشته  در یادداشتهای خود می نویسد :

  – من  تاج نو می خواهم ؛

 با اینکه چندین جور تاج گرانبها  و زیبا در موزۀ سلطنتی بود، شاید بسیاری  از آن تاج ها بسر رضا شاه می خورد مع ذالک رضا شاه  اصرار داشت که تاج نوئی بنام « تاج پهلوی» برای خود بسازد و پیوسته به نزدیکان و مقرّبان خویش می گفت« من تاج نومی خواهم»! بالاخره یکی از جواهر سازهای مهاجر روسیه که آن روز ها  درتهران اقامت  داشت مأموریت یافت تاج نو را بسازد و درموقع مقرّر تحویل بدهد و گرنه جان خود را سر آن  تاج بگذارد. همان اوقات برای من پیام  متواترمی رسید که در  خزانه  را بگشایم  و جواهرات لازم  را تحویل بدهم ، هنوز که هنوز است  نمی دانم  چرا این پیغام ها دیرگاهان میرسید، امیرلشکری که زمان وزارت جنگ رضا شاه همۀ کارۀ  وی بود با تلفن ومستقیماً اوامر شاه  را بطریق زیر بمن میرساند:

« آقای خزانه دار، اعلیحضرت همایون شاهنشاهی آن الماس ها ی لباس نادر شاه را می خواهند!

 آقای خزانه دار، آن 12 قطعۀ زمرد  نتراشیده  را لازم دارند!

 آقای خزانه دار ، اعلیحضرت همایون شاهنشاهی فرمودند امشب ساعت 12 کلیدها را برداشته بیائید حیاط گلستان درهارا باز کنید!

 آقای خزانه دار ، سایرین همه حاضرند منتظر شما هستیم زود باشید

« همگی درحیاط گلستان جمع شدیم با شمعدانهای رنگارنگ  بزیر زمینهای تاریک روی آوردیم  و مانند کشیشان  کلیسای دعای خود را  از بر خواندیم:

منکه خزانه دارم مهر خزانه را می شکنم.

 منکه  امیرلشکرم  مهر وزارت جنگ را می شکنم.

 بعد پیشخدمتها قفل های  زنگ زده  را پس و پیش  می کردند و  تارعنکوت ها را می زدودند و ما دنبال آنها  می رفتیم.

 سیاهۀ رئیس  بیوتات همیشه اشتباه  درمی آمد و هیچوقت با جواهرات تطبیق نمی کرد همین طور سایرلیست ها همه ناجور بود و در نتیجۀ  چیزهائی  می یافتیم  که اصلاً در لیست وجود نداشت مثلاً  یک چمدان پراز مروارید  مانند آن ، منکه  چشمم به این جواهرات رنگارنگ می افتاد،  قصّه های  سند باد بحری به خاطرم  می رسید که دریانوردان آستین های خود را بالا می زدند و خرمن ها ی جواهر را زیر و رو می کردند .  برای اینکه  حرفم  راست باشد و داستان سند باد  بحری را به چشم  مجسم  سازم  منهم آستین کت  را بالا  می زدم  و مشغول زیر و رو کردن جواهرات می شدم. چه مروارید های  درشت و چه الماسهای درخشان چه یاقوتهای خوش رنگ که در اثرسوء استعمال   فرسوده  به نظر می رسید ! چرا این جواهرات  که هر یک  گوهر شب چراغی هستند زیب گوش و گردن  پری روها  نشوند و بجای  اینکه همنشین خاک سیاه سرد زیر زمین شده اند هم جوار پوست نازکتراز گل  گلعذران نباشد؟

 من به امیرلشکرمی گفتم  مواظب من باشید  الماسها بدستم نچسبد زمردها و مرواریدها لای انگشتانم  نماند، این جواهرات  تنهائی و جدائی  بسیار کشیده اند وعاشق وعلاقه مند انسان هستند ،  می خواهند  از این زندان ها ی تاریک بسالون های قشنگ و روشن  بیایند.

امیر لشکر جوان لوس بی ادبی بود خیلی دلش می خواست خوشمزگی کند و نمایش بدهد و خزانه داران اشخاص عجیب و غریبی به نظر می آمدند و  رویهم  دستۀ  ناجور و نامناسبی تشکیل می دادیم ، در عوض چیزهائی که به چشممان بر می خورد  خیلی تماشا  داشت ، شمشیرهای جواهر نشان،  سپرها و زره های طلا  یا مروارید و الماس ، کلاه  خودها  و نیمتاج های مرصّع ، جلیقه های جواهر ، لباسهای شاهانه  که قسمت بیشترش مروارید دوزی و الماس نشان بود دیده ها  را خیره  می ساخت وخاطره های آن شب همه را بر آن  زاویۀ  نیم تاریک مجسّم  می نمود.

در یک  تاقچه چهل  کلاه  روی هم گذارده بودند که  بهر یک مقداری جواهر آویزان  بود از آن جمله  کلاه بی صاحب  احمد شاه  را دیدم  که گرد و خاک  جواهراتش  را از نظر پنهان می ساخت وامیر لشکر برای شوخی چند بارآنرا  سر گذارد،  سپس  باز و بندی  را دیدم  که الماس مشهور دریای نور   وسط  آن می درخشید . دریای نور برادر کوه نور 186 قیرات  وزن دارد،  من یکی از آن کلاه های  شاهانه  راسر گذاردم و دریای نور را بخود آویختم، سپس  به امیر لشکر گفتم تماشا کن به من می آید؟  امیر لشکر گفت این جواهرات  به قیافۀ  شرقی من مناسبتراز قیافۀ غربی شما  می باشد.

اگر این جواب امیرلشکر از نظرعلم بدیع چیزی بود اما حقیقت نداشت چون بقدری امیرلشکربی ریخت  بود که هیچ  چیز به او نمی آمد.

 در هرحال دورۀ  عشقبازی من با کلاه  سلطنتی و دریای نور چند دقیقه بیشترطول نکشید و با حسرت  از هم جدا  شدیم و پس از چندی دو باره بهم رسیدیم  و آنموقع  تاجگذاری رضا شاه بود  که دریای نور را از نزدیک دیدم.

   تاجگذاری رضا شاه

من که از شیراز برگشتم مقدّمات تاجگذاری رضا شاه را فراهم می کردند و من نیزمانند ‏سایر  مستشاران آمریکائی با جبّه و کلاه  برای حضور در جشن دعوت  داشتم، خوشبختانه یکی از رجال نامی  ایران به امر رضا شاه همان روز ها در حبس افتاد و جبّه و کلاه بی صاحب او را برای من آوردند. جبۀ بلند  گرمی از شال کشمیر تن کردم  و کلاه نمدی درازی سر گذاشتم وبه مجلس جشن شتافتم.

مجلس جشن درعمارت آینه انعقاد  یافت و میسیز ویتا هارلد  نیکلسن مادرزن سرپرسی لورن  وزیر مختار انگلیس مقیم  تهران با هواپیما از لندن احضار شد تا بساط آن جشن را مرتّب کند و تالار  آینه را از وضع افتضاح آورش نجات بخشد.  تالار آینه  بیش از آن به جنگل انبوهی شباهت داشت که همه جور گیاه و علفی در آن پیدا می شد! یک طرف پوست چند میمون وعنتر پرازکاه کرده برای تماشا گذارده بودند آن طرف  تر یک دندان  ماهی کوسه ، پهلوی آن قالیهای نفیس« گوبلین » نزدیکترش ظرف های چینی که ناپلئون  به فتحعلی شاه هدیه  داده بود،  توی این ظرف ها عکس های رنگ پریده  پاره پژمردۀ مظفرالدین شاه.  قدری جلوتر یک شیشه دوای فاسد کهنه  نزف الدم، مقابل آن یک  مسواک عادی  که ظاهراً شاه از آن خوشش آمده بود، سپس چندین قوطی حلب زیر سیگارهای متعدد  صدف خالی چند نعلین سرپائی، قطار پشت سرهم نمایش می دادند و درهمین  اطاق آینه درعرض  همین خرده  ریزهای زنانۀ بی قیمت تخت طاووس مشهور و تخت نادر را گذارده بودند والحق  میسیز هارلدتوانست تالارآینه را به شکل مناسبی در آورده و آن اشیاء پیش پا افتاده را دوربریزد.

میسیز ویتا هارلد  نیکلسن ” « نکته ای هرچند حقیر و ناچیز نبود که آنها دربارۀ آن با دوستان انگلیسی خود مشورت نکنند. آنها با نمونه های کوچک پارچه های ابریشمی  وزربفت و مخمل نزد ما می آمدند می خواستند رنگ اتاق  تاجگذاری را برای آنها انتخاب کنیم. آنها خیلی ساده می گفتند: « ببینید ، ما این چیزها را نمی دانیمآنها مقدار زیادی ظروف چینی و شیشه به انگلستان سفارش داده بودندولی این اجناس درموقع  تاجگذاری نمی رسید، چون دیرسفارش داده شده بود.  اما به این موضوع خیلی اهمیت  نمی دادند. آنها  می خواستند برای نوکران  و خدمۀ  کاخ مثل خدمۀ  سفارت انگلیس لباس قرمز رنگ  تهیه کنند. آنها می خواستند یک نسخه  از برنامۀ  تاجگذاری اعلیحضرت جرج پنجم  را در کلیسای وست مینیستر داشته باشند. این برنامه تهیه شد،  ولی با تشریفات بسیار دقیق وسفت و سخت وعلائم و اصطلاحات  سنگین سلطنتی  بیشترموجب شگفتی و آشفتگی شد.  به طور مثال یکی از وزیران  که خیلی هم به انگلیسی خود مغروربود یک روز نزد من آمد و به طورخصوصی معنی  واژۀ«  روژ دراگون» را که در تشریفات  به آن اشاره شده می پرسید. ظاهراً او فکر می کرد  که این موجود باید نوعی حیوان باشد.» ( ایرانیان در میان انگلیسها – ص 582)

 باری  پیش از  ورود  شاه به تالارآینه ولیعهد پسرش محمد رضا با اونیفرم خاکی رنگ وارد شده و عده ای  از رجال ایران دنبال او آمدند که هر کدامشان  یکی از تزیننات مخصوص مقام سلطنتی  را در دست داشتند، نخست وزیر تاج  کیانی  را می آورد، وزیر جنگ شمشیر جهان گشای نادری را در دست داشت، سایر وزیران هر کدام  جواهرات و اشیاء نفیس  دیگر را می آوردند . همانموقع بود که دوباره دریای نور را در دست وزیر جنگ دیدم،  سپس  یک  قطار امیر لشکر تو آمد وشمشیرشاه عبّاس  و زره  شاه اسمعیل و تیروکمان  نادر را تقدیم کردند و پشت  سرهم امیرلشکری وارد شد و عکس بزرگ جواهر نشان رضا شاه را آورد.

 تیمورتاش وزیر دربار مقتدر رضا شاه  تاج نوساز پهلوی  را روی  دست گرفته بود، بیچاره  نمی دانست همین ارباب تاجدار چند سال  دیگر او را هلاک  می سازد! رضا شاه با دستهای قوی و خشن  خود تاج  را از روی دست تیمور تاش  برگرفت و بر تارک خود گذارد و شمشیر نادر  را بکمربست  آنگاه  سوار کالسکۀ  سلطنتی شده در خیابانهای  بیرق زدۀ  تهران مشغول گردش شد و ازکنار  پاسگاههائی گذشت که مدّتها تک و تنها سر پا ایستاده  درآنجا  قراول می داد و اکنون با جلال وجبروت شرقی وصدها درباری متملّق چاپلوس رعایای خویش را تماشا می کرد.(10)

نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره ۸۳۵ از ۳ تا ۱۷ شهریور ۱۳۹۲

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید