back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری : تدارک برای تغییر سلطنت قاجار به پهلوی (۱)

جمال صفری : تدارک برای تغییر سلطنت قاجار به پهلوی (۱)

830 Safari Jamal 126 خرداد، بمناسبت صد و سیُ ویکمین

سالگرد تولّد دکترمحمّدمصدّ ق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (79)‏

 

 بناست تاج پادشاهی را «برسرمردی بگذارند که مردم ایران جزستم وظلم ازاتباع او تا کنون ندیده اند. مردی که روزنامه نویس را درمیدان مشق کتک می زند و به چوب می بندد ، مردی که با مشت، دندان مدیرجریده ای دیگر را خرد می کند، مردی که به امر و فرمان  او سر کردگان و رجال کشور مانند سردار معززها و اقبال السلطنه ها و امیرعشایرها را بیگناه کشته واموالشان را غارت کرده اند، مردی که تحصیلات ندارد، مردی که بی اندازه طمّاع است ، مردی که محال می گوید و فریب می دهد… البته هیچ مرد آزاده وجوانمردی خاندان دویست سالۀ قانونی را برنمی دارد تا خاندان تازه ای را بدون صفت با هووجنجال به تخت بنشاند! اما دموکراسی دنیا چنین حکم کرده بود و بایستی بشود. به اصطلاح: باید کارتاژ خراب شود، زیرا رم اینطورخواسته است!»

 

«ملک  الشعرای بهار پس از نطقش در 7 آبان 1304 در مجلس »(1)  

«گزارش کارمند  کنسولگری امریکا در تبریز که در تاریخ 17 اکتبر 1925 تهیه شده حاوی اطلاعات مفیدی است : « دیروز  حدود 60  نفر  در بازار  به راه افتاده و شعار می دادند « زنده باد پهلوی» (رئیس الوزرا) و « نابود باد خاندان قاجار» خبر دار  شده ام  که همۀ  آنها را برای  این کاراجیر  کرده بودند. همینطور عده ای، که از بدنام ترین و فاسد ترین آدم ها هستند، درتلگراف خانه مستقر شده اند و به نام  مردم تلگرام های مختلفی به تهران ارسال می کنند. امشب  حدود 100 نفردر اطراف  تلگراف خانه جمع شده اند  و چند نفر هم در بارۀ سرنگونی  خاندان  قاجار سخنرانی  می کنند.»

«گزارش اموری به وزارت امورخارجه ی آمریکا » (2 )   

◀ فعّالیت رؤسای لشکر:

 

ملک  الشعرای بهار روزهای  پیش از « تغییر سلطنت قاجار به پهلوی» را  اینگونه شرح می دهد:

 تدارک فرماندهان و رؤسا و امرای لشکردرایالات و ولایات طوری مقتدرشده بودند که خود  رئیس  دولت در پایتخت  آن قدرت  را نداشت.

مرگ، شکنجه وحبس درنظرمردم بی اسلحه و بی تشکیلات  که به حمایت قانون و حمایت رؤسای  ملّی نیز متّکی نباشند، بس هولناک وعظیم است! خاصّه که جمعی ازمردم همان شهر ومحل نیز درسایۀ نزدیک شدن به مراکز قدرت، صاحب نفوذ وعامل جلب ثروت متنفّذین وخود نیز صاحب تموّل و دارای مقام شده باشند!

مع هذا ، حسّ مخفی عجیبی که عامل یک مقاومت منفی و خونسردانه بود،  دراکثرطبقات ملّی ایران  درمرکزقویتر ودرایالات نیزتا حدّی پدیدار بود. اما این مقاومت به امروفرمان وزورو تهدید  فرماندهان مقتدرکه هر یک در خراسان و آذربایجان و لرستان و فارس و غیره خونهای بیشمارریخته و بیگناهانی را به بهانه های ناچیزاز میان برده بودند، چیزی نبود و کسی به آراء  و افکار و جماعت  حقیقی و توده اعتنا نمی کرد ! معذلک، هر کس  که به تلگرافات این اوقات که از مهرماه 1304 تا نهم آبان همان سال جریان یافته است،  رجوع کند، امضای آنها را ببیند ، محدودیت طبقات و افراد  را ( در صورت  آشنایی با محل )  می تواند درک کند!

بالجمله ، تلگرافات  دایر بر لزوم  خلع قاجاریه  متواتر  گردید، و آذربایجان مرکز این غوغا به شمار  آمد.

 

 

اجتماعات  مدرسۀ نظام

 درتهران هیجانی درکارنبود ، لیکن دراواخر مهرماه و اوایل آبانماه ، جمعی به زعامت و پیشقدمی  حاج رحیم  تاجر قزوینی که در آذربایجان نیز به تحریک سرتیپ آیرم اقدامات مؤثّری کرده بود، در تهران گرد آمده ، درمدرسۀ نظام جمع شده ،  چادر زدند و مرکزی به اسم « کمیسیون مختلط نهضت  ملّی آذربایجان » با مشاوره و همدستی سرهنگ  در گاهی و طهماسبی و بعضی از وکلای مجلس  از قبیل داور و غیره بوجود آوردند.

 این دسته  که یکی دونفراز روحانیون و چند تن از تجّارماجراجوی معروف  با آنها همدست شده بودند، ابتدا  شبنامه هایی انتشار داداند و بالاخره مراجعاتی به مجلس کردند و در مسألۀ خلع قاجاریه داخل کار شدند.

    اگرچه طهماسبی در تاریخ مجعول و دروغ  خود گزافه هایی در بارۀ این دسته بهم بافته وادعاهای دروغی کرده است که هیچ افسانه نویسی طرح این اندازه دروغ و شیادی را جایز نمیداند. هر کس بخواهداز فحوای بیانات و شبنامه ها وشایعات نا چیز مذکورمطّلع  شود، به کتاب تاریخ  مزبور رجوع کند.  شنیده شد که  شاه سابق نیز با وجود  آنهمه مدایح  که از او  در آن  کتاب  شده بود،  کتاب  مزبور را جمع  کرد و راضی به نشر آنهمه  اکاذیب  نگردید.

باری ، من میل  ندارم وارد  جزئیات  این تئاترمنفور و رسوا  که حاج رحیم  و یاران  او به نام افراد  وطن خواه آذربایجانی به دروغ  راه انداخته  بودند،  بشوم؛ محتاج  به آن هم نیستیم  زیرا همه کس از آن  بازی خبردار بوده و هست! اتّفاقاً تمام آن بازیگران بی وجدان و قائل روزی در زیر پنجۀ  قهر شاه سابق خرد و خاش شدند، حبس شدند،  تبعید شدند، خلع و کسر درجه  یافتند و به قتل  رسیدند و در آتش  خود سوختند و ما را  هم  کباب  کردند!   و اینک  روحشان  با ارواح  مظلومین  و شهدای  این واقعه  در جواب  و سئوال  است،  و یکی  از آن شهدا از گور بیرون  آمده ، اعمال  آنها را برای  تنبّه و عبرت  اعقاب و اخلاف اینک طرح  می کند!

    باری ، مجلس و رجال مهم کشوربه این نهضت های کوچک و دروغ  اعتنا  نداشتند. مع هذا،  اکثریت  درسایۀ  فعّالیت و پشت کار فیروز و تیمور ، دو وزیر  با وفا ، از بیرون و داور و سایر همدستان او در اندرون  مجلس  بنای کار و فعّالیت  را نهادند.در اواخر  مهر ماه  مطلب   را  اعلانیه  کردند.

رئیس الوزرا  قولهای  صریحی  در این سال به اقلّیت  مجلس  داده بود و صریحاً وعده کرده بود که  در بازگشت  شاه مساعی لازمه  به خرج دهد،  و مدرّس درنطق خود اشاره  کرد که : « ما نظربدی  به دولت  نداریم و او را  در خط  اصلاح  مافات می بینیم  و امیدواریم و البته باید اصلاحات تکمیل  شود و مقاصد ما بعمل آید…» و قصد ما بازگشت شاه و موافقت سردار سپه با شاه ، وحدت  نظرعمومی ، رفع اختلافات ، اصلاح مفاسد رؤسای  قشون ، سازش  دولت  با مستشاران امریکایی ، آزادی انتخابات و استقرار حکومت دموکراسی بود ، و قصد دیگری در بین نبود. با اینهمه رئیس  دولت  در ظاهر به شاه  تلگرافات  می کرد،  ولی در باطن  رؤسای قشون و اعوان او به صادر کردن تلگراف  به خلاف قاجاریه  تدارک دسایس  پنهانی و تحریک  اشخاص به ضدّیت با شاه مشغول بودند، و خود معزّی الیه  هم با کمیسیون حاج رحیم  و طهماسبی محرمانه مساعدت  می ورزید!

 عجب  اینست  که طهماسبی  در تاریخ کذایی خود سعی  عجیبی کرده است که  دولت  را مخالف خلع قاجاریه  قلمداد کند،  و حکومت نظامی  وشهربانی  را مانع از نهضت ملّی (!)  حاج رحیم آقا و احرار  مصنوعی  آذربایجان  که روح آذربایجانی  از آنها  خبر نداشت، معرّفی  نماید!

     اما عقلا و اهل  سیاست و محافل سیاسی  خارجی و داخلی به  خوبی  از کنه کار آگاه بودند، و یکی  از دلایل نپذیرفتن متحصّنین در سفارت شوروی و اصرار سفارت مزبور بر لزوم مجازات آنها همین نکته بود، چنانکه  از سایر اخبار  بیسیم  مسکو نیز  این معنی  بوضوح فهمیده  می شود.

    اگر قضایای بیست ساله اتفاقاً روی دایره ریخته  نمی شد،  و ما  این تاریخچه  را ننوشته بودیم ، شاید  پنجاه سال دیگر نبیرگان  ما ایرانیان  که چند  هزار سالست گرفتار  همان سنخ  تواریخ  جعلی و دروغ  می باشند،  کتاب آقای طهماسبی را خوانده   باور می کردند که براستی  ملّت آذربایجان  برای انقراض  قاجاریه  در تبریز و تهران  اقداماتی  کرده اند،  و با وجود  مخالفت  دولت و سانسور و سختگیری حکومتهای  نظامی از این انقلاب ، باز با چه رشادتی مطلب را پیش  برده اند؛ و شاید  براستی  مدرّس  و سایربدبختانی  را که مایل  به تغییر قانون اساسی و اختیار دادن به یک  دیکتاتورنبوده اند، همانطور که آقای  طهماسبی  نوشته، اجنبی  پرست و مهمل  و غیره می شناختند!

    رسم  این کشور بلا دیده  براین جاریست که کاهی را کوهی کنند و  دروغ  را  برای رضای شیطان و برطبق  اصول ماکیاول وکاترین دمدیسی با محکمی بگویند واسنادی هم ضمیمه کنند و مردم را فریب  دهند!

ولی این بازی تا قیامت نباید  دوام کند!

 

◀شب  هشتم  آبان 

 

   باری ، اجتماع مشتی رند وعده ای منفعت طلب و مردم  کشانی چند در باغ مدرسۀ نظام و سرو صدای  دروغی محمّد حسین آیرم که مردم  را در تبریز هر روز واداربه تلکرافات کرده بود، در مردم و ساکنان مرکز اثری نبخشید، تا عاقبت حضرات مجبور به ترور و قتل نفس  شدند!

 

تهدید و وحشت

 

رجال بزرگ سیاسی از قبیل  رئیس الوزراها و وزیران و وجها  در این  هنگام جز همان  شیوۀ حفظ  خود خودخواهی  و محافظه کاری  که در نهادایشان معهود بود.  اثری از خود بروز نمی دادند و این شیوه نیزمؤثّر  و مکمّل  مقصود گردید.

     اعتمادی که بعضی ابراز می داشتند این بود که نمی توان مواد مربوطۀ قانون اساسی را درامر  سلطنت تغییر داد و راهی در خود قانون اساسی برایش نیست، و از لحاظ حقوق اگر هم احیاناً شاه مستعفی یا نابود شود،  پادشاهی  باید دراین خانواده بماند.

احمد شاه نیز در فرنگ با یکی از حقوق دانهای معتبر گفتگو کرده و شنیده بود که طبق قانون نمی  توانند او را منقرض  کنند.

 اما این حرفها در برابر ضعف وسستی  مفرط از طرفی ، و فعالیت و بخت از طرف دیگر بجائی نمی رسید! 

 مردم هم اگر جنبشی  می کردند  با گلوله ی دولت و تغیّر وکلای ملّت که حامی  آن دولت بودند، پاسخ گرمی می شنودند. شش ، هفت  نفر وکیل از جان  گذشته  هم جز  بر باد رفتن  هستی و خرابی زندگی آتیه بلکه محو شدن خود و خانوادۀ خود نتیجه ای  از این مقاومت نمی بردند و امیدها  بکلی  مقطوع بود!

 

مادۀ واحده

شکافی در صف  اقلّیت  رخ داد:  بعضی از رفقای  ما از فرط  یأس از ما جدا شده ، وارد فراکسیونی  به نام اتّفاق  شدند ،  و یکی از آنها، آقای اخگر، بهمراهی  وکیل  بندرپهلوی ، آقای کی استوان ، لایحه ای  بعنوان « تذکّر مهم »  در موضوع  تلگرافات  واصله ( تلگرافاتی  که از غایت استهزا تا به حال  درمجلس شورای ملّی تذکّر آنها هم مایۀ سرافکندگی  بود) و لزوم  توجّه  مجلس  به این عرایض ، تدارک  دیده ، به امضای خود منتشر  کردند.  بلافاصله ، مادۀ  واحده ای  که در تاریخ طهماسبی با امضای وکلا  در صفحۀ 267 آمده و گراور آن در صفحۀ269 نقل شده است، تقدیم مجلس شد و اینست آن:

مادّۀ واحده: 

 مجلس شورای ملّی به نام سعادت ملّت ، انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقّتی را در حدود قانون اساسی و قوانین‌موضوعۀ مملکتی به شخص آقای رضا خان پهلوی واگذار می‌کند. -تعیین تکلیف حکومت قطعی موکول به نظر مجلس مؤسّسان است که برای تغییر‌مواد 36 – 37 – 38 – 40 متمّم قانون اساسی تشکیل می‌شود.

این مادّۀ واحده  از طرف همان آقایان  و مرحوم  داور تهیّه و در زیر زمین قصر رئیس الوزرا روی  میز گسترده  شد و بنای آوردن وکیل و تقاضای امضا به میل و خواهش وعنف و تهدید آغاز گردید؛  و تا روز ششم وهفتم آبان موفّق شدند که هشتاد و چهار نفر ازاعضای فراکسیون ها را  که زورشان  رسیده  بود به پای  میز تاریخی  که مقدّرات  کشور ایران  را تعیین  می کرد، بکشاند!

از رفقای ما  نیزعدّه ای  رفتند  آنها را بردند   گفتند  کاریست  تاریخی ؛  و خلاصه  رفقای  فراکسیون  ما از پانزده  نفر تقریباً به سه ،  چهار نفرتقلیل  یافت!

عجب  اینست که آقای درگاهی با آنهمه  عداوت  داوطلب  شد که  مراهم به  پای میز کذایی ببرد  و عصری به خانۀ  من آمد  من  او را نپذیرفتم  ، و آقای  بوذرجمهری هم برای  جلب آقای سید حسن خان زعیم  وکیل کاشان رفت و او نیزازموافقت  با آقای  کریم  آقا خان  که ظاهراً نسبتی هم با یکدیگر  داشتند، خود داری  کرد!

عصرپنجشنبه، هفتم آبان به میل خودم  به قصر رئیس  الوزرا  شتافتم. صحن  قصر پر بود ازافرادی  که طبعاً در این قبیل  موارد  پی طعمه  و شکار می گردند و آن روزها  ابواب  قصر دیکتاتور بر روی آن بیچارگان باز بود می شد و آن مرد داهی  و عجیب  به چهرۀ  بی نور  اینها  تبسم  می کرد  و به هر  یک لطفی  خاص ابراز می داشت!

عده ای از رجال سیاسی نیز اینجا و آنحا در تکاپو بودند ، مدخل زیر زمین طرف راست مثل راه مورچه  از آیند و روند مملو  بود. 

    متولّیان اکثریت با ماشینها در رفت و آمد  بودند وهرکسی  که  بیرون می رفت  پس از چندی با شکاری تازه  برمی گشت، و او  را یکراست  به کنار میز برده ، قلم  تاریخی  را به دستش  می دادند!

آن روز با رئیس دولت در زیر درخت  بید معلّق  ملاقات  کردم،  و تا آن ساعت از قضیّۀ  مادّۀ  واحده  و میز  وزیر زمین  اطّلاعی  کامل نداشتم .

    دیدن آن منظره  پشتم  را بلرزه  در آورد، خاصّه که دونفر از بهترین دوستانم را – از اعضای  اقلّیت –  دیدیم که یکی از ایشان از میزگردانها  شده ،  دیگری را داور شکار  کرده ، داخل  زیر زمین کرد ،  و رفقای دیگر هم بنوبت آمدند  و امضا کردند!

    ازآمدن پیشمان شدم ! نه ازترس اینکه مرا هم به زیرزمین بکشند! چه ، گوشت من بقدری تلخ بود و سوگندی که در مجلس با قرآن یاد کرده بودم  به درجه ای راسخ  بود که آنها  از من مأیوس بودند، بلکه  پیشمانی ازاین  بود که  چرا دوستانم  را در چنان حالتی  دیده ام.

 

     رئیس  دولت هم آن روز بی پرده سخن گفت . فرمود که آقایان مستوفی ومدرّس خیلی معطل می کنند، دیگر کارازاینها گذشته است، به ایشان بگو هرچه  باید کرد خودشان  بنشینند و سروصورتی بکار بدهند.

 

 ◀  ترور  و مرگ ! 

 روز هفتم آبان تقریباً خیال مردم کشها از پیشرفت عدّه  و آراء  که زیر مادّۀ  واحده در زیرزمین  تهیّه شده بود،  آسوده بود. اما باز به مجلس و به ناطقین اقلّیت و منفردین اعتماد نداشتند و می خواستند   به هر وسیله  که هست آنها  را خفه  و خاموش  سازند!

    جلسه ای  بود. حاج رحیم آقا ، طهماسبی و غیره ، از جمله آقای « ح.»  و آقای  « ب. ا.»  درآنجا  گرد آمده ، تصمیمی مهیب و جانیانه اتّخاذ کردند؛ و قرار  براین شد  که شب هشتم  آبان  اگر کسی از طرف  اقلّیت  حرف زد ، کشته شود!

   بالاخره  قرار اخیر براین  شد که مؤ لّف تاریخ را در آن شب  به قتل آورند!

  جمعی  برای این کار مهیّا شدند. قرار شد که  یاور محمد علی  خان ،  رئیس کمیساریایی 2،  که محلّ او درجلو خان مجلس است، همراه  و معین  این جنایت  باشد ،  آقای « ب.»  مدعی است که طهماسبی   با قتل  ملک الشعرای بهار موافق نبود ، و خدا می داند! هر چه بود شب جمعه، هشتم آبان ماه 1304 ، بر سر دست آمد و زنگ سید محمود، ناظم مجلس ، در گالاریها طنین انداخت و جلسه  به ریاست نایب  دوم  رئیس  تشکیل  گردید.

 

رباعی

چشمت  به سیه  بختی  من ایما کرد

زلف  تو به قتلم  آستین بالا کرد

 بنوشت  خطت به خون  من لایحه ای 

 خال  سیهت  لایحه  را امضا کرد!

 

بالاخره ، روز هفتم  آبان ، با  تصمیمات ابلیسی  به پایان رسید و آفتاب  درافق  خونین غربی  پنهان  شد.

 مرحوم  مدرّس هنوز کسل بود و به مجلس نمی آمد. به من هم گفته شد  که دراین  جلسه حاضر نشوم. مرحوم  مستوفی و مرحوم  مشیرالدوله و آقایان  دکتر  مصدّق و زعیم  نیز خاضر  نبودند. من  ناگزیر بودم  با وجود  غیبت  اکثر رفقا  در جلسه حاضر شوم. (3 ) 

 

 

 ◀   سیاست انگلیس 

    « اسناد وزارت  خارجه آمریکا » آن زمان را  بدین شرح گزارش می کند:  فولر در گزارش مورخ  13 سپتامبر 1925 خود می نویسد:

   احتراماً به اختصارنظراتم را دربارۀ  نگرش وزارت امور خارجه ی بریتانیا به ایران ومستشاران  آمریکایی به عرض می رسانم . گزارش  حاضر حاصل  بررسی اقدامات انگلیس در ایران و تماس هایی است که درطول یک سال و نیم  گذشته با مقامات انگلیسی درایران داشته ام، که در ولایات  بسیاردوستانه والبته درتهران کمتردوستانه بوده است، ودرصحبت هایی که دربحبوحۀ تحوّلات  بسیارجالب اخیربا یکی ازمقامات کنسولی انگلیس در تهران داشتم، اظهارات ایشان نظراتم را تأیید کرد… به گمان من اظهارت محرمانۀ این مقام انگلیسی ، که البته  به دلیل  روابط  بسیار دوستانه مان  ودرخلال گفتگویی صمیمانه که تا پاسی از شب طول کشید ابراز شد، از نظرخودش بیانگر اهداف  وزارت خارجه انگلستان بود. هردوقبول داشتیم که بریتانیا درصدد ضمیمه کردن ایران به امپراطوری خود نیست، و امپراطوری بریتانیا با استیلای خارجی دیگری برایران شدیداً مخالف  است. نکته مورد بحث ما اینجا بود که آیا بریتانیا باید به شکوفایی واستقلال ایران کمک کند، و یا با مخالفت خود ایران  را ضعیف وعقب مانده نگاه دارد . به اوگفتم که انگلیس سیاست درستی را در ایران در پیش نگرفته است ؛ واینکه اگرازمنافع اقتصادی فوری خود چشم پوشی کند ودرهرموقعیت دوستی بدون چشم داشتی به یاران  نشان بدهد ، امکان دارد که انزجارو تنفّرفعلی مردم ]ایران از انگلیس[ طیّ یک دو نسل آینده زدوده شود، وانگلیس، بجای آنکه متّحدی برای دشمن خود بتراشد، دوست و پشتیبانی محکم در مقابل روس پیدا خواهد کرد. مقام انگلیسی پس ازچند ساعت مقاومت ودفاع معمول ازمواضع بریتانیا ، دربحبوحۀ بحث نظرات واقعی اش را ابراز داشت که دراینجا سعی می کنیم عین  جملات  او را تکرار  کنم. « دوستی ایران برای ما (  انگلیسی ها ) پشیزی هم ارزشی ندارد، چون قیمتش را خوب می دانیم. ایران  تا وقتی  دوستی  می کند  که برایش  فایده ای داشته باشد، و به محض اینکه  لقمه ی چرب و نرم تری پیدا کرد به آدم خیانت می کند… البته ایران می داند که هر چقدر هم  که از ما بدش بیاید ، برای حفاظت از خودش ناچار باید به دامن ما بیفتد… ما ایرانی پر رونق و قوی  می خواهیم  البته به شرطی که معقول ( مطیع انگلیسی ها؟) باشد. این چیزی است که ، مثلاً، تا پنجاه سال آینده  می خواهیم باشد . تا در این فرصت جای پایمان را محکم کنیم ، و بعد از آن اگر معلوم شود که  می توانیم  به ایران اعتماد  کنیم و این کشور به دامن روس نمی افتد و امتیازات را لغو نمی کند، آنوقت دست از سرش بر می داریم… باید از حقوقی  که همین  الان داریم  حفاظت کنیم و مراقب  باشیم  که ایرانی ها  هیچ امتیازی را لغو  نکنند . البته  هیچ مخالفتی  با سرمایه  گذاری سایر کشورها در ایران نداریم ،  به شرط آنکه  با منافع ما درتضاد  نباشد. ما مدّعی امتیازات موجود وامتیاز نفت شمال  و راه آهن  هستیم. هرچند قبول داریم که این مورد اخیرهنوزتصویب  نشده، که آنهم  به خاطر این است  که مجلس هنوز  جلسه ای  برای تصویب آن تشکیل نداده است.  شاید ازامتیاز نفت شمال صرف نظر کنیم، هرچند بعید  می دانم  توسعه  نفت  شمال برای هر کشوردیگری هم چندان ساده باشد ، ولی دلیل ندارد  که از امتیاز  راه آهن  هم بگذریم . کاملاً واضح است  که با  انتصاب مستشاران آمریکایی مخالفیم . مگر بعد  از رفتاری که شوستر با ما کرد  انتظار دیگری هم دارید.  ولی تا وقتی  که ادامه  کارشان مخالف منافع  ما نباشد، مانع  کارشان نخواهیم  شد. مخالفتی هم با وام  دادن آمریکا  به ایران نداریم  به شرطی که ضمانت وام چیزی نباشد که با منافع ما تلاقی کند، مثلاً نفت یا گمرکات جنوب.  ما بهترین دوست آمریکا  هستیم ولی دلیل نمی شود که ندانیم سیاست غلطی را در ایران پیش گرفته اید. شما امریکایی ها آرمانگرا هستید. شما هنوز ایرانی  ها را نشناخته اید، در صورتی  که ما نسل ها ست که این مردم  را می شناسیم. ما هم آرمانگراهای بیغرضی، مثل شما  آمریکایی ها ، داشته ایم که همین  پیشنهادهای شما  را برای ایران مطرح کرده اند، ولی بعد از مدّتی  دست برداشتند . تنها تجربه ی شما،  که اتّفاقاً چندان موفّق هم نبود، در مقیاسی  کوچک در فیلیپین بوده است. وقتی به اندازۀ  ما تجربه کسب کنید ، می فهمید که تنها سیاستی که در این  کشور کارگرمی افتد همان سیاستی است که ما  در پیش گرفته ایم – یعنی جنگ  اقتصادی و سیاسی با روس ها در ایران ، که به همین منظور باید همه ی نفوذ خودمان را  در این کشور حفظ کنیم.» او همچنین  گفت  که اگر بواسطۀ  این سیاست  استقلال  ایران به تعویق  بیفتد و به ما وابسته بماند، فقط به نفع خودش است،  البته  کنسول بعداً  گفت  که اینها صرفاً  نظرات شخصی خودش است، که به عنوان  یک دوست ابراز کرده و نه یک مقام  کنسولی ، و از من خواست که آنها را پیش خود محرمانه  نگه دارم.( 1) 

اموری  کمی  پس از «بلوای نان»  با سر پرسی لورن گفتگو کرد:

احتراماً نکاتی را که درگفتگوی اخیرم  با وزیر مختار بریتانیا مطرح شد و شاید برایتان جالب باشد، به عرض می رسانم. به گمانم ] آقای لورن [ در صدد بود که  به شیوه ای دوستانه  اساس سیاست های  دولتش درایران را توضیح بدهد. او با این فرض شروع  کرد که ایالات  متّحده یک رقیب قدرتمند در مرزهای جنوبی مکزیک دارد ، واظهارداشت که هرچند احتمالاً سیاست دولت من به دنبال دست اندازی به خاک مکزیک و یا دست یافتن به حقوق سیاسی دراین کشورنخواهد بود، مسلماً مواظب است که رقیبش نیز به چنین امتیازاتی درمکزیک دست پیدا نکند… خواست دولت بریتانیا این است که تمامیت ایران حفظ شود تا  ازهمجواری  مرزهای  انگلیس و روس  جلوگیری  کند….  از آنجایی که از زمان شروع مأموریت سرپرسی لورن در تهران ، رئیس الوزرایی نسبتاً قدرتمند و دوستدار انگلیس برسر کار بوده و تشکیلات روس ها نیزچندان قدرتی نداشته است ، تعقیب این سیاست برایش سهل تر و تحقّق آن تا حدود زیادی ممکن بوده است. او درارتباط با بازسازی مالی ایران که هم اینک به دست  مستشاران مالی آمریکایی صورت می گیرد گفت تا زمانی که تبعیضی بین انگلیسی ها و آمریکایی نباشد برایشان آرزوی موفقیّت دارد ( که البته شاید باید اضافه می کرد تا زمانی که این هیأت از فعالیّت های اقتصادی خارجی که به مذاق بریتاینا خوش نمی آید حمایت  نکرده  است). اوسپس نظردولتش را دربارۀ توسعه  ی اقتصادی ایران ابراز کرد،  که بعداً معلوم شد هدفش از گفتگوی با من دقیقاً اظهارهمین  نکته بوده است… چنانچه شرکت های آمریکایی علاقه  ای به فعّالیت های اقتصادی درایران پیدا کنند، اوامید واراست  که این فعّالیتها به نحوی باشد که رقابت یا اصطکاکی با شرکت های انگلیسی پیدا نکنند. البته رقابت اقتصادی در بسیاری ازجوامع  رقابت سالمی است ؛  ولی متأسّفانه دراین مملکت ، ناگزیربه اصطکاک سیاسی می انجامد. دولتش اجازه نمی دهد که چنین چیزی اتّفاق بیفتد وبه همین دلیل نمی تواند ایران را عرصه ای برای انجام فعّالیت هایی تلقی کند که شاید در جاهای دیگر نامش را « رقابت سالم » می گذارند… او سپس مشخّصاً  به احتمال اکتشافات نفتی  آمریکا در شمال ایران اشاره کرد، و  عجالتاً فرض را براین  گذاشت که شرکت  نفت انگلیس و ایران هیچ امتیازی برای اکتشاف نفت در پنج ولایت شمالی ایران ندارد . با وجود این گفت،  شرکت خارجی دیگری هم که در این حوزه مشغول به فعالیت شود برای عرضه ی تولیدات خود به بازار  ضرورتاً باید  با شرکت های مستقر در باکو و یا شرکت نفت  انگلیسی و ایران  به توافق  برسد. منظور کاملاً واضح بود. اگرسر پرسی لورن می خواست منظورش  را بدون توسّل به منش دوستانه و جذّابش  بیان  کند،  احتمالاً چنین جملاتی به کار می برد: «  به شما اخطارمی کنم که اگرشرکت های آمریکایی بدون مشارکت انگلیسی ها و یا لااقل بدون جلب نظرآنها  وارد حوزه ی ایران شوند، کلّه پایشان خواهیم کرد.»(2 ) 

   به عبارت دیگر ، بریتانیا مصمّم  بود که استیلای  سیاسی و اقتصادی خود را برایران حفظ  کند،  و بهترین شیوه  برای این کار به قدرت  رسیدن  یک دیکتاتور انگلوفیل بود، یعنی  رضا  ] خان [  در دسامبر 1925 کاملاً معلوم شده بود که اگرجای پای رضا ] خان [  را محکم  نکنند، موقعیتش متزلزل باقی می کاند و باید همواره برای نجات او به کمک بشتابند- چنانکه درسپتامبر1922 ، آوریل  1924 ، مارس 1925 وهمینطوردر بحران جاری به کمکش شتافته بودند. ولی آنطور که « شورش  نان» نشان داد، اوضاع درسپتامبر1925 بمراتب جدی ترازگذشته بود، زیرموقعیت سیاسی رضا  ] خان[را شدیداً تضعیف کرد ومخالفانش ، به ویژه مدرّس ومتّحدانش ، داشتند خودشان را برای یکسره  کردن کار رضا ] خان [ آماده می کردند. علاوه  براین ،  احمدشاه هم قصد خود را برای بازگشت به ایران اعلام کرده بود. دولتی مشروطه به پادشاهی احمد شاه و قدرت داشتن مدرّس مسلماً موجب تضعیف استیلای سیاسی واقتصادی انگلیس می شد. اموری بعداً مدعی شد که انگلیسی ها بیشتر  ترجیح می دادند  که وضعیت  موجود حفظ  شود- اینکه یکی از شاهزادگان قاجار( غیرازاحمدشاه) بر تخت بنشیند وقدرت واقعی نیزدردست رضا] خان[ باشد. با فرا رسیدن پاییزسال 1925لندن دیگر  معتقد شده بود که ادامه این وضعیت امکان ندارد، و راه حل درازمدت به سلطنت رسیدن رضا ] خان [    است. چنانکه درفصل نه اشاره کردم، وزیرمختارانگلیس شرایط لازم برای تغییررژیم را اینگونه  برای فیروز برشمرده بود: « باید  بدون ناآرامی ، دائمی ، وبا « اراده  ی مردمی » باشد . نا آرامی های 23 – 24  سپتامبر ثابت کرد که چنین « اراده ای » وجود ندارد . بنابراین، چارۀ کارایجاد توهّم  وجود  چنین اراده ای  با به راه  انداختن به اصطلاح « جنبش ملّی » بود. ازآنجایی که این سوّمین تلاش برای رساندن رضا ] خان [ به رأس قدرت و تبدیل  کردنش به دیکتاتور ایران بود ، مسلّماً از درس هایی  که از دو تلاش  نافرجام مارس 1924 و فوریه 1925 آموخته  بودند، استفاده  کردند. این بارمقدّمات زیادی برای کارچیدند، ازجمله به راه انداختن « جنبش ملّی » وحضوربموقع نیروهای نظامی درپشت دربهای مجلس وشلّیک « چند  تیربی هدف »  در موقعی که نمایندگان دست به مقاومت زده بودند.

 

« جنبش ملّی »

 

تقریباً ازهفتم اکتبر1925، مخالفت با بازگشت شاه آغازشد: « طیّ دوهفته  ی گذشته روزنامه ها به موضوعی پرداخته اند که توجّه بیشتری را می طلبد. مطبوعات خبراز تعطیلی بازارها وارسال  تلگرام های متعدّد از ولایات مختلف به دولت و مجلس می دهند که درآنها به بازگشت شاه به ایران اعتراض  و نسبت به سلسله ی قاجاراظهارنارضایتی  شده است. اگرچنین مخالفت هایی خود جوش بود می توانست جالب  توجّه باشد ولی از قرار معلوم تمام این نقشه ها را رئیس  الوزرا وعواملش  برای بی اعتبار کردن خاندان  حاکم  در اذهان مردم به اجرا  گذاشته اند . هنوزخیلی زود است که  بدانیم  این  اقدام   زمینه ساز چه نقشۀ دیگریست و یا اینکه اهداف مجریان آن دقیقاً چیست. شایعات بسیاری برسر زبان هاست ، اما  به محض اینکه بتوانم حقایق را از شایعات جدا کنم اطّلاعات بیشتر و دقیق تری دراین باره  برایتان ارسال می کنم.» روزنامۀ ستاره ایران در شمارۀ 8 اکتبر 1925 خود بیانیه ای را به امضای « جمعی از آذربایجانی ها ی مقیم  تهران» خطاب  به نمایندگان  مجلس منتشر ساخت که در آن  با بازگشت  شاه مخالفت و او را تن پروری ، غفلت  از امور مملکت و نوکری بیگانگان متّهم  شده و مسئول عقب افتادگی ایران شناخته شده بود . این روزنامه همچنین اضافه می کند که بازاریان  آذربایجان به نشانه ی اعتراض به بازگشت شاه حجره های خود را  تعطیل کرده وساکنان  این ولایت نیز مراتب اعتراض خود را ازطریق تلگرام به عرض نمایندگان مجلس و رئیس الوزرا رسانده اند. روزنامۀ ستاره ایران درهمین  شماره مطلبی را منتشر می کند  که می گوید  متن تلگرام « کمیته  ی ملّی مختلط  آذربایجان» خطاب به مجلس و رئیس الوزرا است.  کمیتۀ  مزبور تهدید  کرده  بود چنانچه شاه « خائن» به کشوربازگردد، روابط خود را با  تهران « قطع» خواهد کرد. همین  روزنامه درشمارۀ  نهم اکتبرش اعلام  می کند که  بازاریان اصفهان به نشانه  اعتراض به بازگشت  شاه، حجره های خود را تعطیل  کرده اند. روزنامۀ ایران در تاریخ 14 اکتبر1925 می نویسد که « کمیته ی پیگیری دعاوی درمجلس » درنظر دارد تلگرام هایی  را که علیه بازگشت شاه دریافت کرده است، در] صحن علنی  [   مجلس قرائت کند.( 3 ) 

درطول هفتۀ آخرماه اکتبر، « اعتراض»  مردم به بازگشت شاه به خواست  آنها برای سرنگونی سلسله  قاجارمبدل شده بود: « 26 اکتبر، اعلامیه های بی امضائی دارد درمیان مردم پخش می شود که  حاوی  متن تلگرام های ارسالی برای مجلس و رئیس الوزرا از تبریز و کرمان  است و در آنها خواهان خلع  شاه وسرنگونی سلسله قاجار شده اند. در تلگرام های ارسالی از تبریزاعلام شده است که چنانچه  مجلس تا روز سه شنبه ( 27 اکتبر)  تصمیمی نگیرد، آذربایحان روابط خود را با تهران قطع خواهد کرد.. در تلگرام  دیگری  هم ازنمایندگان آذربایجان خواسته اند که درمجلس حاضر نشوند، و آنها  را  تهدید کرده اند که در صورت حضور در مجلس « عواقب و خیمی » در انتظارشان خواهد بود… اقدامات لازم برای خلع  شاه از سلطنت و سرنگونی  سلسله  قاجار  انجام خواهد  شد. علاوه  براین ، پیشنهاد  کرده اند که تمام ولایات ایران  برای انجام  اقدام  مقتضی  به کمیته ی ملی تبریز اختیار تام بدهند. مردم آذربایجان درانتخابات آتی شرکت نخواهند کرد ، مگراینکه مطمئن شوند مجلس جدید صلاحیت بازنگری در قانون اساسی را دارد، به ویژه  از حیث خاتمه دادن به سلطنت سلسله ی قاجار، در تلگرام  ارسالی از کرمان، ازرئیس الوزرا خواسته اند که موقّتاً پایتخت را ترک کند تا مردم  کرمان به تهران بریزند و خواسته هایشان را عملی سازند…29 اکتبر. امروز سه اعلامیۀ بی امضاء دارد درشهر پخش می شود که حاوی  تلگرام  های اعتراض آمیز ارسالی از ولایات مختلف  است. دریکی از این اعلامیه ها که به تاریخ 28 اکتبر  است آمده که تبریز روابطش  را با تهران قطع، و «  نیروهای ملّی »  ادارات دولتی  را اشغال کرده اند. یکی دیگراز این اعلامیه ها از شکل  گرفتن ارتشی  داوطلب در تبریزخبرمی دهد… 30 اکتبر . امروز چهاراعلامیه در تهران پخش شد که اتّحادیه اصناف  تهران ،  تجٌار تهران و« بست نشینان » مدرسه ی نظام ، آنها را امضا کرده و خواهان سرنگونی سلسلۀ قاجار شده بودند.»  روزنامۀ ستاره ایران در شمارۀ  29  اکتبرش مطالبی منتشر ساخت که مدّعی  بود متن  تلگرام های ارسالی  از محمّره، رشت، تبریز و کرمان  است، که  ارسال  کنندگانش  خواهان سرنگونی سلسله ی قاجارو خلع  شاه از  سلطنت  شده بودند. روز نامۀ ایران  نیز در 30 اکتبر « تلگرام های » ارسالی از شیراز و ناصری  را منتشر ساخت که در آنها خواهان  برکناری  شاه شده بودند.  اموری در این باره  توضیح می دهد:«اعتراضاتی »  که در قالب ارسال  تلگرام از ولایات مختلف صورت « تهدید» آذربایجان به جدایی از ایران ، و ژست های به اصطلاح  جنبش  ملّی تا  روز جمعه سی ام اکتبر ادامه داشت . بحثی نیست که پهلوی  و دارو دسته اش  این نقشه  ها را طرّاحی  کرده بودند. درهیچ  یک  ازمراحل  این روند شور و اشتیاق خود انگیخته ای دیده  نمی شد.   خیلی  ها در ایران  تنفّرو انزجار واقعی  شان  را از  شاه و برخی  اعضای  خاندان  سلطنتی  ابراز  کرده و آنها را  بی لیاقت  خوانده اند. با این  همه یادمان نرود  که یکی ازاهداف اصلی قانون  اساسی  1907 این بود که پادشاه  یک مقام  تشریفاتی  بی خاصیت بیشتر  نباشد..»(4 ) اموری ادامه  می دهد: « در گزارش مطبوعاتی  شماره 1236 اینجانب  آمده  بودکه « جنبش  ملّی »  که درنهایت به اقدام قطعی مجلس  در 31  اکتبر  انجامید عمدتاً  جنبشی  ظاهری ساختۀ  دست  رئیس الوزرا بود.  به پیوست  گزارشی  که توسّط  کارمند ایرانی کنسولگری  مان درتبریز تهیه شده و نشان می دهد  که باد از کدام طرف آمده است، ارسال  می گردد که شاید  جالب  توجّه  باشد.» گزارش کارمند  کنسولگری  امریکا  در تبریز  که  در تاریخ  17 اکتبر  1925 تهیه شده حاوی اطّلاعات مفیدی است : « دیروز  حدود 60  نفر  در بازار  به راه افتاده و شعار می دادند « زنده باد پهلوی» ( رئیس الوزرا) و « نابود باد خاندان قاجار» خبر دار  شده ام  که همۀ  آنها را برای  این کار  اجیر  کرده بودند. همینطور عدّه ای، که از بدنام ترین و فاسد ترین آدم ها هستند، درتلگراف خانه مستقر شده اند و به نام  مردم تلگرام های مختلفی به تهران ارسال می کنند. امشب  حدود 100 نفردر اطراف تلگراف خانه جمع شده اند و چند نفر هم در بارۀ سرنگونی  خاندان قاجار سخنرانی  می کنند. رئیس الوزرا از تهران تلگرامی ارسال کرده  به این مضمون که «من مخالفتی با خواست برحقّ مردم ندارم ، ولی همه چیزباید قانونی و آرام انجام شود و نباید هیچ کاری برخلاف نظم عمومی صورت بگیرد و اینکه شخصاً دراین باره سکوت اختیارکرده است .» بازارها بازاست وشهرهیچ جنب وجوشی ندارد. درشهر بزرگی مثل تبریز تنها کمتراز100 نفردارند  به تلگراف خانه می روند. اظهارات فوق بیانگراوضاع واقعی وفعلی تبریز است.» (5 ) 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید