26 خرداد، بمناسبت صد و سیُ ویکمین
سالگرد تولّد دکترمحمّدمصدّ ق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (84)
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمیارزد
◀ سیف پور فاطمی بر این نظر است که : دولت فروغی از روز اوّل شروع بکار تهیۀ برنامه جشن تاج گذاری سردارسپه کرده و تاریخ آن را پنجم اردیبهشت 1304 ( بیست وهفتم آپریل 1925) معیّن کرد.
برای برگزاری جشن لازم بود که قصور وعمارت سلطنتی را تعمیر و شهر تهران را برای پذیرائی هزاران نفرمیهمان حاضرسازند. تهران درآنروزها فاقد میهمانخانه های آبرومند ومرفّه بود. ازاین رو دولت ازعدّه ای از صاحبان پارک و خانه های بزرگ تهران درخواست کرد که باغ وخانه های خود را در تهران و شمیران در اختیار کمیسیون مأمور تاجگذاری بگذارند.
شهردار تهران در آن موقع سرتیپ کریم آقای بوذرجمهری یکی از افسرا ن قزّاقخانه بود. در تهران تعمیر خیابانها و جادّه های اطراف شهر آغاز گردید و دولت می کوشید که قسمت شمال شهر و قصور سلطنتی و پارک های اعیان را برای روزجشن سر و صورتی بدهد.
گروه زیادی از محترمین و روحانیون و رؤسای ایلات از ولایات، جمعی هم ازکشورهائی که با ایران رابطه سیاسی داشتند برای جشن تاجگذاری دعوت شدند. دولت می کوشید که جشن تاجگذاری را با حضور اجتماع نمایندگان و زعمای کشور تبدیل بیک مجمع عمومی موافقت با سلطنت او کرده و بکشورهای خارجی وانمود کنند که ارادۀ قاطبۀ ملّت ایران تغییر رژیم را بوجود آورده وسردارسپه محبوب و مبعوث مردم ایران می باشد و در برابر او سر وجان را نتوان گفت که مقداری هست.
از نائین هم برحسب دعوت حکمران یزد ، پدرم و شیخ الاسلام برادرآیت الله نائینی وامام جمعه شهر به جشن تاجگذاری دعوت شدند و سید کاظم جلیلی نمایندۀ یزد درمجلس شورا ومؤسّسان مأمورشد که به نائین آمده ومدعوین را با اتومبیل مشیرالملک یزدی به تهران ببرد. مدت یک هفته تمام مدارس برای جشن تاجگذاری تعطیل بود از اینرو من هم ازاصفهان درملازمت پدرم به تهران رفتم.
کلیۀ قصور وباغهای تهران و شمیران ازقبیل باغ قیطریه متعلّق به صارم الدوله– مجیدیه متعلّق به یمین السلطنه– باغ قوام السلطنه– فرمانیه ومنزل شخصی مرحوم فرمانفرما – باغ سپهسالار– قصر صاحبقرانیه – باغ محمّدیه – باغ سردارجنگ – منزل صمصام السلطنه – باغهای جعفرآباد دزآشوب و سایرعمارات تهران را برای پذیرائی میهمانان خارجی حاضر کرده بودند.
جمعی از مدعوین ایرانی هم در منازل اقوام و دوستان وآشنایان رحل اقامت افکندند. پدرم و من در منزل سلطان محمّد خان عامری اقامت کردیم.هنگام ورود به تهران مشاهده کردیم که در کلیۀ دروازه های تهران مأمورین برای رسیدگی به هویت و مقصد و مقصود تازه واردین مشغول کاربودند و البته این عمل برای ما که از ولایات می آمدیم تعجّب آور بود که درداخل کشور از واردین به پایتخت با این دقّت بازجوئی می کردند . بازجوئی زیاد طول نکشید. سید کاظم اوراق دعوت وزارت کشور و کمیسیون مأمور تاجگذاری را نشان داده وخود را مأمور رسمی دولت اعلام کرد. مأمورین دروازه که عبارت از یکنفر قزّاق و دونفر پلیس نظمیه بودند به احترام اجازۀ ورود به شهردادند و شیخ الاسلام و پدرم یکسر به منزل سلطان محمّد خان عامری در کنار خندق شمال تهران رفته ودر طول اقامت در پایتخت از میهمان نوازی عامری و عصمت خانم همسر او برخوردار بودند. امام جمعه به خانۀ یکی از اقوام زنش که از نوّاب های صفوی و در تهران میزیست وارد شد.
درآن فصل برای ما ولایتی ها تهران منظرۀ زیبائی داشت. هنوزدست ظلم وستم کریم آقای بوذرجمهری دروازه های زیبای اطراف تهران را که هر یک مانند” پاویلیون” بی اندازه قشنگ بود خراب نکرده بود و تمام این دروازه ها با پربها ترین کاشیهای زمان ناصرالدین شاه زینت شده وستون های آن از سنگ مرمرالوان بود. سر در میدان مشق هم آیتی از ظرافت کاری وسنگتراشی و کاشی سازی ایران در دورۀ قاجاریه بود. انسان حقیقتاً از تماشای این سنگهای مرمر و سرستونهای آنها مات ومبهوت شده وبه استادان ونقّاشان آن زمان درود می فرستاد. با کمال تأسّف تمام این آثار تاریخی با کلنگ بیدادگری و نادانی خراب شد.
زیبائی خیابانها وصفای باغها وجویهای آب جاری درپای درختان چنارهای کهن کنارخیابانها و طراوت باغ ملّی وسایرباغهای تهران و شمیران انسان را بیاد گفته های شیخ بزرگوارسعدی می انداخت:
گل سرخش چو عارض خوبان
سنبلش همچو زلف محبوبان(1)
«شهر تهران درآنروزها ناظرحرکت جوانها ی بلوچ ، ترکمن ، بختیاری، قشقائی ، عرب ، شاهسون، کرد ، لر و بویراحمدی بود. خانها و خانزاده ها و رؤسای بزرگ و کوچک ایلات به تهران آمده که درجشن تاجگذاری سردارسپه شرکت کرده و در روز تاجگذاری جزو اسکورت شاه باشند.
درخیابانهای لاله زار، اسلامبول ، ناصریه ، چهار راه مخبرالدوله ، میدان توپخانه میزهای زیاد در جلو مغازه ها مملو ازانواع واقسام شیرینی ها ازقبیل پشمک ، باقلوا، نان برنجی ونقل و چای و شربت دیده می شد و مردم هم در صف منظّمی از میهمان نوازی بازرگانان بهره می یافتند.
جشن تاجگذاری یک هفته طول کشید . هرشب میهمانی وآتش بازی ازطرف شهر داری و وزارتخانه ها و اعیان تهران از قبیل فرمانفرما ، صارم الدوله ، نصرت الدوله ، عین الدوله ، یمین االسلطنه، سپهدار، صمصام السلطنه، سردار جنگ ، امیر مفخّم ، سردار محتشم ، قوام الملک ، شوکت الملک ، صولت الدوله، نیّرالدوله ، حاج مخبر السلطنه ، حاج امام جمعه ، حاج آقا جمال ، آشتیانی ، سالارسعید و رؤسای اصناف بر پا وخلق کثیری برسفرۀ آنها جمع و ازخوان سخاوت آنان حظّ وافر بر می گرفتند.
جوانهای ایلات و افسران خوش اندام و زیبا با لباسهای خوش رنگ سوار براسبهای عربی در خیابانها درحرکت و دلهای مه طلعتان را در زیر چادرها می ربودند. مردم تهران از تماشای اسبها و دیدارجوانها و لباسهای گوناگون بیشترلذّت می بردند تا از خود تاجگذاری .
خانهای بلوچ با سپر و خود و زره ، ترکمن ها با قبا های ابریشمی و کلاه پوستی قرمز، بختیاریها با کلاه نمد سفید وشلوار وار خلقهای گشاد آبی و سبز و گلی و سیاه ، کردها با عمامه های رنگارنگ و قشقائی ها باستره و شلوار های سرخ و سبز و آبی جلوۀ مخصوصی به خیابانهای تهران داده و مرا بیاد حجّاریهای دیوارهای تخت جمشید و نقّاشیهای عمارت چهلستون و تالاراشرف و عالی قاپوی اصفهان می انداختند. بسیاری ازاین خانواده ها بعد از تاجگذاری در تهران ماندند و چند نفرازآنان جزو آجودانهای مخصوص و اسکورت و ندیم شاه در آمدند.
امیر شوکت الملک ، ناصر قشقائی ، آصف کردستانی ، سالار سعید افراد برجستۀ این گروه بودند. تنها امیرشوکت الملک ازگزند شاه مصون ماند وهمیشه مورد مهرشاه بود دیگران یا به زندان افتاده و یا از رفتن به منطقۀ ایل ممنوع بودند. قوام الملک شیرازی هم به امر شاه از سال 1307 به بعد از اقامت در شیرازمحروم و درتهران مقیم بود. یکی دومرتبه به زندان افتاد، ولی در اواخر مورد محبّت رضا شاه و اغلب در سفرها جزو ملتزمین رکاب بود و بالاخره اشرف دختر شاه زن پسر قوام شد و بعداز سوّم شهریور طلاق گرفت.
درتمام قصورسلطنتی تا چند روز قبل ازجشن نقّاش و بنّا وسنگتراش مشغول کاربودند. قصرها وخانه ها ی مرکز را باظرف نقره و طلا و چینی و بلورکه از خانه های شاهزادگان واعیان بعاریت گرفته بودند مجهّز کردند.
اینک شرح داستان مقدّمات سلطنت و تاجگذاری را از قول سرپرسی لرن و خانمش وهرالد نیکلسن که درتمام مدت در کارها دست داشته و از درون پرده وسائل کار را فراهم می کردند در اینجا نقل می کنم:
« انتخابات مجلس مؤسّسان با سرعت چشمگیرانجام شد و مجلس مؤسّسان در ششم دسامبر1925در آمفی تئاتردایره ای شکل که بکاخ وصل است و معمولاً هرسال در آنجا مراسم عاشورا برگزار می شود، گشایش یافت. رئیس موقّتی کشور که قراربود با سخنرانی خود مجلس را افتتاح کند با کالسکۀ شیشه ای متعلّق به سلاطین قاجار که شش اسب آن را می کشیدند وارد محوّطه گردید. این اسب ها را هنگام تخلیۀ نیروهای انگلیس از شمال ایران از آنها خریده بودند. درمحلّ مجلس یک سکوی کوتاه نصب شده و فقط در آنجا یک میز و یک صندلی بزرگ مطلّا قرارداده بودند. عدّه ای با خاک اندازهای بزرگ ذغال سنگ بداخل بخاری آهنی بزرگ اطراف سالن می ریختند.
نزدیک به هزار نفر در این مراسم شرکت کرده بودند. لوئیز( زن سر پرسی لرن) این صحنه را با شکوه و رنگارنگ توصیف کرد. امّا یاد آور شد که بعضی از روحانیون پیرقیافه عبوس و مشکوکی داشتند، زیرا بخوبی میدانستند که دوران آنها بسر آمده است. برروی پلّه ها یک شاهزادۀ قاجار به نام فرمانفرما نشسته بود، سرش را بین دو دست گرفته و به پوتین هایش نگاه می کرد. پس ازاین که همۀ اعیان و رجال جلوس کردند، رئیس تشریفات ( محمود جم ) با صدای بلند ورود رضاخان را اعلام کرد.
«هرالد نیکلسن که برای نخستین بار رضا خان را میدید با خود می اندیشید که او ترکیب ماهرانه ای از خصوصیات شاهنشاه و رئیس موقّتی کشور است و چشم انتظار تأیید مردم می باشد. رضا خان که با سرو وضع شاهانه ای وارد شده بود با فروتنی بسیار و تشریفات کمی داخل مجلس شد. لحظه ای مکث کرد و به جای اینکه بطرف کرسی خطابه برود اشتباهاً به سمت دیگری رفت، اما زود متوجّه اشتباه خود شد. از برابر روحانیون گذشت و کنار صندلی مخصوص ایستاد. قد بلند رضا خان در این محوطه بزرگ به نظر می آمید.»
«رضا خان پس از سلام دادن به نمایندگان مجلس و اعضای نمایندگیهای خارجی نفس عمیق کشید و شروع به خواندن خطابه ای کرد که متن آن در جلویش بود. تفاوت بارزی بین مدعوین درمجلس و صدای توپ که از بیرون بگوش می رسید و حضوررضا خان و صدای زمزمۀ مردم احساس می شد.»
«سخنرانی رضا خان چند دقیقه بیشتر طول نکشید. هنگام سخنرانی بیرق سلطنتی درآن جایگاه باهتراز درآمد. والاحضرت بدون خداحافظی عازم رفتن شد. اما گفتگوی پرسرو صدای روحانیون درجلو در خروجی او را برای لحظه ای متوقّف ساخت.»
آخرین جلسۀ مجلس مؤسّسان در 12 دسامبر 1925 به اتّفاق آراء با سه رأی ممتنع سلطنت او را تصویب کرد و بنیان سلسلۀ جدیدی در تاریخ ایران گذارد. شاه در 15 دسامبردرمجلس شورای ملّی سوگند یاد کرد و روز بعد نمایندگان سیاسی خارجی را در کاخ گلستان به حضور پذیرفت.
“لرن” به عنوان شیخ السفراء به زبان فرانسه صحبت کرد. ( متن نطق لرن به فارسی) سپس متن سخنرانی را به رضا خان تسلیم کرد تا بخواند. رضا خان تا سال گذشته اصلاً سواد خواندن نداشت. این سخنرانی را بادشواری خواند. در پی این تشریفات یک سلام عمومی در باغ گلستان داده شد و رضا خان برای اوّلین بار برتخت طلائی سلطنت نشست.
متن سخنرانی فارسی نطق سرپرسی لرن هنگام جلوس رضا شاه بر تخت سلطنت ایران ( بیست و پنجم آذر 1304):
«در این موقع مسرّت بخش و مهم بی نهایت خوشوقت و مفتخر است که ترجمان تبریکات قلبی مودّت آمیزی است که هیئت نمایندگان سیاسی گرد آمده در این مجلس مایلند تقدیم حضورمقدّس اعلیحضرت همایونی نمایند. جلوس میمنت بار اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی به تخت سلطنت سه هزار سالّ ایران که در نتیجۀ تظاهر ارادۀ ملت از طریق آراء نمایندگان وی درمجلس مؤسّسان صورت گرفت ، مرحلۀ مهمی درتاریخ باستانی و افتخارآمیز ملّت نجیبی می باشد که مزایای اخلاقی و صفات جهان نوازی وی معروف خاطرهمگان است . این مرحلۀ مهم صفحۀ جدیدی در تاریخ ایران گشود و حاکی از طلوع عصر نوین و درخشانی درحیات این کشور باستانی و برای ملّت آن می باشد.
اینک مشاهده می کنیم که در نتیجۀ قبول زمام مهام حکومت و تقبّل بار سنگین مسئولیت از طرف اعلیحضرت اقدس شهریاری و تمایلات شدید و برای احراز آتیۀ درخشان و آنچه که موجب ترقّی و سعادت ملّت ایران است ابراز می دارد. با نهایت افتخار از سوی نمایندگان محترمی که دراینجا افتخارحضور دارند و شخص خودم آرزو می نمایم که آن اعلیحضرت اقدس شهریاری سالیان دراز در انجام وظیفۀ مهمّی که عهده دار شده اند و برای حفظ نیکنامی و حیثیت مملکت و تأمین سعادت ایران و تهیۀ موجبات رفاه و ترقّی ملّتی که آن اعلیحضرت را به مقام سلطنت برگزیده است و دراریکۀ سلطنت مستقر نموده است ، یکدوره طولانی و با شکوه و عظمت و پربرکت برای آن اعلیحضرت آرزو می نمائیم. امیدواریم که تلاشهای دائمی اعیلحضرت شهریاری برای اطّلاع حال ملّت ایران از سپاسگزاری وعلاقۀ همیشگی هر یک از افراد ملّت برخوردارگردد. امید است آن اعلیحضرت همواره بکامیابی های الهی مؤیّد و موفّق باشند.»
لرن برای آن که نیکلسن را باسردار سپه آشنا کند دو روز قبل از پایان مجلس[ مؤسّسان] او را همراه خود به منزل رئیس حکومت موقّتی برد.
نیکلسن در گزارش به « اولی فانت» عضو و زارتخارجه چنین می نویسد:« در برخورد اوّلیه با رضا خان او را یک آدم دهاتی ، ترشرو، اصلاح نکرده و بزرگ جثه دیدم. از صورتش بیرحمی زیاد می بارید و د رلحظات نادری که چهره اش ملایم می نمود خجالتی یا موذی به نظر می رسد.
رضا خان در یک ویلای کوچک زندگانی می کند. به ما سیگار و چای شیرینی تعارف کرد. ناگهان کلاهش را برداشت و یک کلۀ کوچک از ته تراشیده مانند قزاق ها نمایان شد. در این حالت به یک آدم بسیار رزل می ماند اما بعد بتدریج و به آرامی صحبت از شاه شدن و ترتیبات تاجگذاریش و این که همه مدعوین مجلس مؤسّسان عبوس بوده اند و عکسی از فرمانفرما در حال نشستن بر روی پلّه ها گرفته بودند کرد. آنگاه مانند یک افسرقزاق خندید و تا پایان جلسه خصوصی ملاقات ساده و سرحال بود و با قدرت و متین به نظر می رسید. من به او اطمینان ندارم. رضا خان از پرسی لرن زیاد تمجید و ستایش می کند و پرسی لرن هم به خودش می بالد که از آغاز کاراز یک اسب برنده حمایت کرده آنهم چنین برنده ای .»
مراسم تاجگذاری از روی مشاهدات خودم و اظهارات پدرم و سلطان محمّد خان عامری و گفتار پرسی لرن و خانمش :
«کمیسیون مأمور تاجگذاری تحت ریاست تیمورتاش وزیر دربار مرکّب از فروغی وجم و معاضد السلطنه پیرنیا و داور و چند نفر از افرادی که از اروپا برگشته بودند تشکیل شد . وزیر دربارتیمور تاش از خانم لرن خواست که وسایل مورد نیاز تاجگذاری را از انگلستان تهیه کند و اوهم به فروشگاههای معروف لندن تلگرام زد و از مادر و خواهرش خواست که در انتخاب کالاهای مناسب کمک کنند، این وسایل عبارت بود از ظروف چینی و کریستال و ظروف نقره، ظرفهای بزرگ برای غذا و نوشت افزار مواد اوّلیه تهیۀ لباس برای دویست و پنجاه نفر از مستخدمان که قراربود طرح لباس آنها را خانم لرن بدهد. لیدی لرن همچنین طرح لباس کارمندان در بار وظیفه جدیدی که شاه می خواست د ر کشور بوجود بیاورد حاضرکرد.
خانم لرن از این کارخوشحال بود، زیرا او هنرمند و آگاه به این قبیل کارها و مدیر قابلی بود و می دانست که کارها را چگونه انجام دهد و با خوی ریاست طلبی او جور در می آمد.
نمای بیرونی کاخ زیبای گلستان که از کاشیهای رنگین بود و آ ئینه کاری اطاق آئینه برای تاجگذاری شاه تعمیر و حاضر می شد. تا آن زمان اطاق های کاخ گلستان با شمع روشن می شد. خانم لرن اصرار کرد که به آنجا برق بکشند تا جواهرات و تابلوها وسایر کارهای بزرگ هنری که در قابهای شیشه نصب و برای نمایش در و دیوار را زینت می داد در زیر نور چراغهای برق خود نمائی کند و بعلاوه گرد وخاک در ودیوارهارا پاک کرده و از نوگچ بری کردند. خانم لرن بزیر زمینهای کثیف کاخ رفت و تعداد زیادی گونی های سنگین در آنجا پیدا کرد. گونی ها را به اطاقهای بالا آورده وخالی کردند. تاجها، جواهرات، ظروف نقره ، اشیاء زیبا وزینت آلات گوناگون ازمیان گونی ها بیرون آمد. این اشیاء را مرّتب و تمیزکرده و جلا داده و برای تماشای همه حاضرکردند.»
خانم” ویتا سکویل وست” زن هرالد نیکلسن هم که در کار جشن تاجگذاری دست داشته در کتابش می نویسد:
« مقامات رسمی ایرانی علاقمند بودند که تمامی جزئیات تشریفات تاجگذاری بدرستی انجام بشود اا چون اطّلاعات کمی در بارۀ این نوع مراسم داشتند لذا از نمایندگی سیاسی بریتانیا کمک خواستند. نمایندگی بریتانیا از لندن در خواست کرد که یک نسخه از جزئیات مراسم تاجگذاری جرج پنجم را درگلیسای معروف ” وست منسترابی ” برای آن نمایندگی بفرستند.
درخواست فرستادن این سند مهم مایۀ بهت زدگی مقامات رسمی کلیسا شد و یکی ازآنان پرسید که این اژدهای قرمزی را که دردنبالش هستید چه جور جانوری است؟»
هنگامی که همه مشغول تهیۀ جشن روز تاجگذاری بودند رضا شاه درخانه خودش که بعدها قصرمرمر شد و کلیۀ خیابان کاخ را تا مؤسّسّه پاستور که ملک فرمانفرما بود تصرّف کرد ، مشغول تهیۀ طرح حکومت و سلطنت خود بود. تیمور تاش را بسمت وزیر دربار منصوب و دبیراعظم بهرامی را مأمور تشکیل دفتر مخصوص برای تمرکز دادن کارهای کشور و دربار کرد.
چاپلوسان و بادنجان دور قابچین ها هم پایه تملق را بجائی رسانیده که دیگر نه کرسی فلک برای بوسه زدن بررکاب «نابغه عظیم الشان » ایشان کافی و لایق نبود. گاهگاهی هم شاه با اتومبیل رولزرویس در خیابانهای شمال شهر گردش کرده و سری به ساختمانها و کارهای شهرداری میزد. یکی دو مرتبه هم شهربانی گزارش داد که دشمنان قصد سوئی « بذات مقدّس ملوکانه » داشته ولی اعلیحضرت بدون دغدغۀ خاطر تروریست را خلع سلاح کرده و تحویل مأمورین انتظامی داده اند. یکی دونفر از عابرین هم که هنگام عبورشاه عمداً یا سهواً پشت بر او کرده و رسم ادب بجای نیاوردند، مشلّق شدند. جانسوزترین حادثه ها درعمارت عدلیه صورت گرفت که مرد کوری درجلو او بلند نشده بود و شاه هم بدون توجّه ویرا مضروب می سازد. مرد کور فریاد می زند که اگرتو شاه بودی و دیده بصیرت داشتی و می دانستی که برای کور حضور شاه و گدا یکسان است.
نه تدبیر محمود و رای نکوست
که دشمن نداند شهنشه ز دوست
به گفتۀ پدرم، درایام تاجگذاری گروهی از دوستان مدرّس و سردار سپه، به مدرّس اندرز دادند حالا که سردارسپه زمامدار واقعی و ظاهری کشور شده است توهم ازمخالفت دست بردار و یا کنار بیا. ولی مدرس در جواب گفته بود :
« ای جان به فدای آنکه پیش دشمن
تسلیم نمود جان و تسلیم نشد.
من به مردی که بزور انگلیس به سلطنت رسید دست بیعت نمی دهم.» پدرم جداً با این نظر مخالف بود. رضا شاه را در آنروز برای ایران مفید می دانست و معتقد بود که برفرض او ازطرف انگلیسها تقویت شده باشد، ولی اکنون شاه ایران است محال است که منافع کشورش را فدای بیگانگان بکند. دوری مدرّس و مشیرالدوله ومستوفی و مؤتمن الملک وسایر رجال ،میدان را بدست هوچیها و چاپلوسان و دزدان و دغلان د اده ورضا شاه و کشور را بنا بودی خواهد کشید. ولی مدرّس درجواب می گفت« پرتونیکان نگیرد هر که بنیادش بد است.» شماها نمی فهمید رضا خان طبیعتاً قزّاق و ماجرا جو و زورگو است. او به قانون و حقیقت و راستی کارندارد، او همه چیز را برای خود می خواهد. نه عقل و دانش حکومت بر کشوری مثل ایران را دارد و نه اجازه خواهد داد که دیگران بنام او و برای نجات او بکارکشور سروسامانی بدهند. ما حکم جوجه ای را داریم که شغال بسر وقت ما آمده است. اگرنمی توانیم جلو شغال را بگیریم چه فرق می کند که شغال ما را سرشب از میان ببرد یا دم صبح. اگر جدّم در مقابل یزید تسلیم می شد، امروزاثری از حقّ و حقیقت باقی نبود.»
نشریه انقلاب اسلامی در هجرت شماره ۸۳۵ از ۳ تا ۱۷ شهریور ۱۳۹۲