back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری : قشقائی ها و نهضت ملّی ایران (۳)

جمال صفری : قشقائی ها و نهضت ملّی ایران (۳)

 

این ملاقاتها در چند نوبت انجام گرفت. توده ا ی ها، به منظور سازماندهی نیروی نظامی ایلی، چند نفر فرماندۀ نظامی از جمله خسرو روزبه، سرهنگ علی اکبر چلیپا، و علی متّقی را به میان قشقایی ها فرستادند. افراد نظامی حزب در میان ارتش نیز، در پی آمادگی نیروی هوایی برای بمباران، فعّالیت خود را شروع کردند. قشقایی ها، دست به عملیات خرابکارانه در پادگان هوایی قلعه مرغی زدند و اکثر هواپیماها را از کار انداختند (زیبایى، بىتا، صص 603 – 604 ).

این مسئله باعث شد تا حکومت در مورد ارتباط توده ا یها با نیروهای مصدّقی، به خصوص ایل قشقایی، حسّاسیت بیشتری به خرج دهد 2. از طرفی، قشقایی ها، از اینکه ناخواسته آب به آسیاب توده ایها بریزند و با عملکرد خود باعث تسلّط توده ا یها بر شهرهای جنوب و یا کلّ مملکت بشوند، نگران بودند و از بدنامی ناشی از این پیشامد می ترسیدند و منتظر اقدام یا دستور نهضت مقاومت ملّی ماندند. سرانجام هم نهضت مقاومت ملّی به قشقایی ها پیغام داد که چون آمادگی چنین کاری را ندارد، از هرگونه اقدام نظامی خودداری کرده و منتظر زمان مناسب باشند (قشقایى، 1371 ،ص 427 ؛ کیانورى، 1371 ،ص 301 ). به این ترتیب، قشقایی ها ازهمکاری با حزب توده امتناع ورزیدند و توده ایها نیز تحت فشار فضای سرکوب حاکم بردورۀ بعد از کودتا، نتوانستند اقدام مؤثّری انجام دهند (گازیوروسکى، برن، 1384 ،ص 141 ).

 

٭  ادامۀ  تلاش موازی  حکومت  و قشقایی ها 

 

مهم ترین درخواست قشقایی ها از حکومت، آزادی مصدّق و یارانش بود. امّا حکومت حاضرنبود به راحتی تن به خطر داده و مشکلات گذشته را گریبانگیرخودش کند. به خصوص که آمریکایی ها پیرو سیاست خارجی خود، در نظر داشتند تا در کشورهای پیرامون روسیه و منطقۀ خطر کمونیسم، حکومت هایی دست نشانده و مستبد تشکیل دهند(گازیوروسکى،1371 ، بخش 4). کاتوزیان، در تحلیل این مورد معتقد است که شاه و حکومت، تحت فشار عواملی از جمله حمایت خانهای قشقایی و با توجّه به موقعیت نامطمئن خویش،آماده بودند تا مصدّق را آزاد و تبعید کنند (کاتوزیان، 1372 ،ص 143 )؛ امّا با توجّه به برنامه های از قبل تعیین شدۀ قدرتهای کودتاچی و اهداف آنها درایران ومنطقه، این موضوع بعید به نظر می رسد، مگر اینکه حامیان مصدّق قادر می بودند حکومت و کودتاچیان را مجبور به این کارها کنند که آن هم اتّفاق نیفتاد.

روز دوّم شهریور، ناصرخان توسّط نادرجهانبانی که عازم تهران بود، برای شاه پیغام فرستادکه: « استدعا و التماس ما این است که مصدّق را آزاد کنند ما هیچ چیز نمی خواهیم و حتّی حاضریم از این مملکت هم خارج شویم… » (قشقایى، 1371 ،ص 418 ). این درحالی بود که اتّحاد و هماهنگی اتّحادیۀ ایلی در حال نابودى بود. در جلسۀ ایلی هشتم مهرماه، این ناهماهنگی برای اوّلین بار رخ نمود و معلوم شد بعضی از خا نها برای جنگ مصمّم نیستند(قشقایى، 1371 ،ص 422 ) و به خصوص، از اینکه مستقیماً با دولت آمریکا رودررو شوند هرا س دارند (قشقایى، 1371 ،ص 423 ).

در هفتۀ اوّل مهر، برخی خوانینِ مخالفِ خانوادۀ صولت ا لدوله، یعنی همان عموزادگانی که در جنگ جهانی اوّل نیز پدرانشان به نفع انگلیسیها و علیه صولت الدوله جنگیدند، برای اعلام طرفداری از حکومت و دیدار با شاه به تهران رفتند. آسیای جوان در آن هنگام با نمایندۀ آنها، امیرحسین قشقایی فرزند احمدخان سرداراحتشام، مصاحبه هایی انجام داد. در آن مصاحبه، نامبرده، ضمن حمایت از شاه، اقدامات برادران قشقایی را جدای از ایل قشقایی عنوان کرد و اعلام نمود که وی و ایل قشقایی آماده اند تا در صورت درخواست حکومت، فرزندان صولت الدوله را دستگیر نموده تحویل دهند( آسیاى جوان، 4( 6)،ص، 14 ). روز چهاردهم مهرماه، ناصرخان، پس از چند روز درخواست و نامه های دوستانه از طرف علی هیئت، درشیرازبا وی ملاقات کرد. در خاطرات ناصرخان چیزی بیشترازردّ درخواست استاندار مبنی بر رفتن وی به تهران نیامده، امّا در همان روز مجلۀ خواندنیها خبر اولتیماتوم نخست وزیربرای به کاربردن نیروی نظامی علیه قشقایی ها را درج کرده بود،: « سران قشقایی شرایط جدیدی 1 برای ابراز اطاعت و پشتیبانی از دولت پیشنهاد کرده اند: 1. تأمین آزادی مطبوعات و رفع کلیۀ قیوداتی که برای تحدید مطبوعات برقرارشده است. 2. احترام به قوانین ملّی شدن نفت واحتراز از سازش با انگلیسی ها؛ و 3. جلوگیری ازبازگشت والاحضرت اشرف به تهران. قشقاییها از شرایط سابق خود دربارۀ آزادی دکترمصدّق وهمکاران او صرف نظر کرده و اظهار داشتند در صورت قبول شرایط فوق مطیع اوامر حکومت خواهند بود… «( خواندنیها، 14 ( 3)،ص 7).

همین مجلّه، از قول روزنامۀ میهن ما، از برکناری نزدیک ناصرخان از ریاست ایل قشقایی وتبعید برادران قشقایی تا اواخرمهرماه خبر داد( خواندنیها، 14 ( 3)،ص 7). هر چند نمی توان به مطالب روزنامه های پس از کودتا اعتماد کامل داشت، رفتار قشقایی ها از آن به بعد آمیخته ای از وفاداری، حسرت از سرشکستگی پیش آمده، و بی تصمیمی و انفعال بود. آ نها، تحت تأثیرانفعال بقیۀ نقاط کشور و به خصوص هشدارهای مستقیم آمریکایی ها، نمی توانستند تصمیم بگیرند و سرگردان مانده بودند. برابر اظهارات محمدحسین قشقایى، رئیس شعبۀ سیا در تهران، گودوین، آخر شهریوربا ناصرخان و قشقایی ها درایل ملاقات و آ نها را تهدید کرده بود که در صورت ادامۀ مخالفت، با آمریکایی ها طرف هستند ومورد حملۀ مستقیم آنها قرار خواهند گرفت (قشقایى، 1384 ،ص 112 ). تأثیراینگونه هشدارها برخانهای قشقایی را، درلابه لای نوشته های ناصرخان به وضوح می توان دید. آ نها اگرچه برای قدرت حکومت ایران اهمیت زیادی قائل نبودند، امّا از اینکه مورد حملۀ نابرابرآمریکاییها قرار بگیرند و یا آغازگرجنگی شوند که قدرتی برتر یک طرف آن باشد، واهمه داشتند(قشقایى، 1371 ،ص 423 ). ازطرفی، تلاش دوگانۀ دولت نیز در بی تکلیفی و   بهم خوردن انسجام داخلی قشقایی ها بی تأثیرنبود. حکومت، از یک طرف، به دنبال آشتی و حلّ مسالمت آمیزمسئله و جذب قشقایی ها بود؛ و از طرف دیگر، تلاش مى کرد تا خانها را از یکدیگر جدا کند و همین تلاش را درحوزۀ متّحدان آنها، یعنى بویراحمدى ها نیز دنبال کرد و در هر دو گروه نیز موفق بود. حکومت، همچنین، با تشکیل و تقویت روزنامه ها و گروههای مخالف قشقایی هاى طرفدار مصدّق، تلاش کرد تا هرگونه اقدامی علیه آنها را موجّه و خواستۀ مردم آنجا جلوه دهد. به عنوان نمونه، می توان از روزنامه هایی مانند حوائج اصفهان در اصفهان و شهاب اعظم در شیراز نام برد، که تبلیغ گسترده ای را علیه برادران قشقایی انجام می دادند. در آن هنگام، گروهی با عنوان «جوانان اصلاح طلب قشقایی » ، که از مدّت زمانى قبل از کودتا از طرف حکومت شروع به فعالیت بر ضد قشقایى ها کرده بودند، از نو دست به کار شدند. سراسر بیانیه های آنها توهین به خانهای قشقایی و دعوت مردم به دوری جستن از آ نها و شورش علیه آ نها بود و در بیانیه ها و تلگرا فهای این تشکّلکه رهبر آن فردی به نام ابراهیم شکوهی بودهمواره نابودی و اعدام «پسران صولت »  خواسته می شد (مارجا: 15652 ). همۀ این عوامل و به خصوص، شکاف داخلی، مسائلی بود که قشقایی ها را به انفعال کشاند. روز پانزدهم مهرماه، زکی خان و جعفرقلیخان دره شور ی از اردو جدا شده و عازم تهران گردیدند. قشقایی ها تحت تأثیر این ناراحتی، با یکدیگر قسم خوردند که تا آخرین نفس جانفشانی کنند و شورایی را برای تصمیم گیری در مسائل تعیین کردند(قشقایى، 1371 ،ص 424 ).

شانزدهم مهر، تلگراف هایی از طرف زاهدی و رئیس مجلس سنا به دست ناصرخان رسید که وی رابرای حضور در مجلس سنا به تهران دعوت   می کردند(قشقایى، 1371 ،ص 425 ).

دو روز بعد، رئیس آمریکایی ادارۀ اصل چهار ترومن در شیراز، با قشقایی ها دیدار کرد و آ نها خواسته های خود را که آزادی مصدّق از جملۀ آ نها بودبا وی در میان گذاشتند تا به اطّلاع دولت برساند(قشقایى، 1371 ،ص 426 ).

روز بیستم مهر، شورای ایلی، به منظور اتّخاذ تصمیم نهایی برپا شد و در تصمیمی که ناصرخان در خاطراتش دلیل آن را پیغام نهضت مقاومت ملّی عنوان کرد، نظرها بر صلح قرار گرفت(قشقایى، 1371،ص 426 ؛ قشقایى، 1384،ص 113 ) و اردوى قشقایى ها حوالى شیراز را رها کرده و به چند دسته تقسیم و درمناطق خود مستقر شدند. ازاینجا به بعد، دیگر قشقایى ها تهدیدى براى حکومت نبودند و تلاش آنها بر این قرار گرفت تا استقلال داخلى خود را حفظ کنند وتسلیم حکومت وآزار و اذیّت مجدّد نگردند و حمایت آرام از نهضت را ادامه دهند.

قشقایى ها در این مورد قراردادى را نیز در میان خودشان امضا نمودند (قشقایى، 1371 ،ص 429 ).

روز چهارم آبان، ناصرخان، اعلامیه اى را در مخالفت با تجدید روابط دولت با انگلیس صادرکرد و در آن، به زاهدى در مورد بازگرداندن انگلیسى ها به کشور و پایمال کردن نهضت مردم و رویارویى با آ نها هشدار داد(قشقایى، 1371 ،ص 430 ).

از این به بعد، خواستۀ قشقایى ها از نمایندگان نظامى و غیر نظامى دولت، احترام گذاشتن به اصول قانون ملّى شدن صنعت نفت بود و از درخواست هاى گذشته خبرى نبود. آ نها حالا نگران بودند که از طرف نیروهاى نظامى مورد تعرّض قرار گیرند و باقى ماندۀ توان خود را تنها در این راه مى توانستند به کار برند.

همزمان با تصمیم قشقایى ها براى پرهیز از حمله و ادامۀ این رویکرد، حکومت تلاش مى کرد تا با حمایت کودتاچیان خارجى، روزبه روز بر مشکلات داخلى فایق آمده و موقعیت خویش را محکم کند. روند حوادث، بازگشت به وضعیت زمان رضاشاه را نوید مى داد.

در این میان، آمادگى قشقایى ها نیز براى اینکه شاید همپاى مقاومت دیگر مناطق کشور درحمایت از آزادى و حکومت ملّى، دست به اقدامى بزنند، راه به جایى نبرد.

به دنبال از هم پاشیدن اتّحادیۀ نظامى قشقایى ها و متّحدانشان، و تلاش حکومت براى جلب سران ایلى، از اواخر آذرماه روند پیوستن برخى خا نها به حکومت آغاز شد. روز بیست و دوّم آذر، زیادخان درّه   شورى و الیاس و فریدون خان کشکولى براى رفتن به تهران حرکت کردند (قشقایى، 1371 ،ص 425 ؛ قشقایی  ، 1384 ،ص 14 ). جدایى زیادخان، که یکى از افراد مؤثّر بود، ازطرف همه با تعجّب روبه رو شد و معلوم کرد که قشقایى ها به قرارداد داخلى خود نیز وفادارنخواهند ماند. این وضعیت، در طرف دیگر اتّحادیه، یعنى در میان بویراحمد یها، نیز پیش آمد ودر آنجا شکاف داخلى به جنگ و برادرکشى و از هم پاشیدگى کامل منجر گردید.

ایلات کهگیلویه و بویراحمد، به عنوان متّحدان همیشگى قشقایى ها در فضاى سیاسى آن زمان کشور، با فرا رسیدن نهضت ملّى شدن صنعت نفت به دو دستۀ طرفدار نهضت و طرفداردربار تقسیم شدند. امّا طرفداران دربار با وجود برخوردارى از حمایت نظامیان، قدرت چندانى در آنجا نداشتند. حدّفاصل حوزۀ ایلى قشقایى تا حوزۀ ایلى بویراحمد و کهگیلویه، ایلات ممسنى در منطقۀ نور آباد ممسنى ساکن بودند که آ نها نیز در آن پیش آمد وضعیتى مانند ایلات بویراحمد داشتند. هنگامى که کودتاچیان سعى در شورانیدن ایلات بر علیه دولت ملّى داشتند و همزمان با شورش ابوالقاسم بختیارى، تلاش براى تشکیل جبهه اى در میان ایلات بویراحمد وممسنی ا نجام گرفت و زمینۀ اتّحاد خانهایى مانند حسینقلى خان رستم و محمدحسین خان طاهرى که از مخالفان دولت بودندفراهم شد تا بتوانند با قدرت خانهاى طرفدار مصدّق به سرکردگى عبدالله خان ضرغام پور و خسروخان بویراحمدى، مبارزه کنند. حمایت ارتش از حامیان دربار درآن زمان و تقویت آنها، باعث کشتارهایى درمنطقۀ ممسنى و بویراحمد گردید که نتیجۀ آن، بروز اختلاف در جبهۀ حامیان مصدّق بود. به این معنى که طوایف طرفدار مصدّق که افرادى از آنها کشته شده بود، چون خواهان انتقام از طرف سردمداران خود، عبدا لله خان و خسروخان بویراحمدى و خانهاى قشقایى بودند، از اینکه نامبردگان نخواستند یا نتوانستند از حیثیّتشان در مقابل رقیب دفاع کنند، ناراضى باقى ماندند. این پیش آمد باعث شد تا هنگامى که اتّحادیه، نیازبه همراهى کامل براى اقدام علیه حکومت کودتا داشت، تعدادى از سردمداران ایلات بویراحمد، باوجود وفادارى به نهضت، از پیوستن به عبدالله خان ضرغام پور خوددارى کنند. ناصرخان قشقایى، براى آرام کردن ایلات بویراحمد دست به کارشد و اختلاف را نیزبرطرف کرد، امّا جبهۀ خانهاى بویراحمد همانند ایل قشقایى ازانسجام ویکدلى درسطح رهبرى برخوردارنبود. دوطرف اصلى حامیان مصدّق در بویراحمد، عبدالله خان ضرغام پور وخسروخان بویراحمدى که برادر نیز بودند، همواره با یکدیگر درتضادّ و کشمکش آشکاربودند. طىّ سالهاى 1322 – 1329 ، خسروخان ازطرف ارتش و دربار درمقابل عبدالله خان تقویت شد و با وى درکشمکش بود. وى، با پیش آمدن نهضت ملّى، با حرارت تمام به حمایت ازمصدّق پرداخت و با عبدالله خان در یک جبهه قرار گرفت. او مشوّق بویراحمدى ها براى اقدام علیه حکومت کودتا بود و به عنوان نمایندۀ آ نها در جلسات مشترک با قشقایى ها شرکت مى کرد . به دنبال تلاش حکومت براى جدا کردن خا نها از یکدیگر، آنها از اختلاف کهنۀ میان عبدالله خان ضرغام پور و خسروخان بویراحمدى استفاده کرده، عبدالله را فریب دادند و وى دراقدامى ناجوانمردانه خسرو را کشت. امّا خیلى زود به اشتباه خویش پى برد چون از طرف حکومت براى ملاقات با شاه تحت فشار قرارگرفت. عبدالله خان، به ناچار به این کارتن درداد و شاه درآن ملاقات از وى خواست تا خسرو دوّم، خسرو قشقایى، را نیز بکشد 1.

با این پیش آمدها وپیوستن تدریجى خانها به حکومت، اتّحاد مخالف حکومت کودتا ازهم پاشید و برادران قشقایى نیز چاره اى جز تسلیم وتبعید نداشتند 2. ازاوّل آبان، که سرلشکرعبّاس گرزن، فرماندۀ نیروهاى جنوب ایران، وارد شیراز شد، تهدید به اقدام نظامى علیه قشقایى ها شدّت گرفت. وى خواهان ملاقات ناصرخان و رفتن وى به تهران بود. با رفتن تدریجى خا نهاى عضو اتّحادیه به تهران، ناصرخان نیز چاره اى جز این کار ندید و ناچار بود تا پیش آمد را بپذیرد. گویى در آن اواخر تلگرافى هم از رادیو خوانده شد که اعلام گردید ازطرف ناصرخان براى شاه ارسال گردیده است که چگونگى آن در خاطرات محمّدحسین خان آمده است ( 1384 ،ص 115 ).

به دنبال درخواست هاى مکرّر سرلشکر گرزن و ملاقات پانزدهم بهمن محمّدحسین خان با وى، قرار شد تا با ناصرخان براى ملاقات با گرزن و رفتنش به تهران صحبت شود و به دنبال درخواست مجدّد سرلشکر و تلگراف وى، ناصرخان روز سى آذر راهى شیرازشد تا از آنجا به تهران برود. ناصرخان، از تهران همراه با خانواده اش عازم سوئیس شد و سپس درکالیفرنیاى آمریکا اقامت گزید (نصیری طیبی، 1382 ،ص 23 ).

با وجود رفتن ناصرخان و محمدحسین خا ن، خسروخان تا یک سال دیگر در میان ایل ماند و دست به جمع آورى نیرو زد، اما وقتى با اولتیماتوم حکومت و حمایت همه  جانبۀ آمریکایىها از دولت ر وبه رو شد، مقاومت را بى فایده دید و ناچار شد درخواست دولت براى خروج ازکشور را بپذیرد. این درخواست، در برگیرندۀ تأمین جانى و مالى بود که از طرف فرماندۀ سپاه جنوب به خسروخان ابلاغ گردید (مارجا: 29036 ). به دنبال این واقعه، خسروخان به تهران رفت و پس از یک شب استراحت در باشگاه افسران، با محافظ تا فرودگاه مهرآباد بدرقه و راهى کشورایتالیا شد و سپس در شهر مونیخ آلمان ساکن گردید(نصیری طیبی، 1382 ،ص 23 ). بدین ترتیب، خانوادۀ ریاست ایل قشقایى، تبعیدى تقریباً پایان را آغاز کردند.

امّا تأمین مالى حکومت جز یک فریب نبود و با خروج خسرو قشقایى از کشور، دست اندازى به املاک وى آغاز شد. به عنوان نمونه در 1334 ، باغ ارم و املاک وابسته به آن، که ملک شخصى خسرو قشقایى بودند، توسّط مهدى فرخ، استاندار وقت فارس و دشمن دیرینۀ قشقایى ها، توقیف شد. بهانۀ این کار، ادّعاى بدهکارى خسرو قشقایى به ادارۀ دارایى فارس از بابت مقدارى شکر بود. باغ ارم و املاک وابسته به آن، قبلاً ملک مرحوم ابوالقاسم خان نصیرالملک بود و خسروخان آ نها را از فرزند وى، عبدالله قوامى، خریده بود (مارجا: 29036 و1743 ). قیمت آن مقدار شکر نود هزار تومان برآورد شد و دست اندرکاران استاندارى، املاک را براى فروش و پرداخت آن مقدار بدهى، کافى نمى دانستند. این در حالى بود که برابر نامۀ محمدحسین قشقایى به وزیر دادگسترى وقت، املاک ارم خیلى قبل از آن تاریخ، پانزده میلیون تومان قیمت گذارى شده بود (مارجا: 29036 ). امّا این ماجرا تنها شامل حال املاک خسرو نگردید و هنگام اجراى اصلاحات ارضى در ایران، حکومت، املاک ورثۀ صولت الدوله را ازقانون کلّى اصلاحات ارضى مستثنا کرد و با تصویب قانونى جداگانه، آ نها را از داشتن حقّ آب و خاک در ایران محروم نمود (مارجا: 77174 ).

 

٭ تحلیلی بر چرایی حمایت  قشقایی ها از نهضت ملّی 

 

حمایت قشقایى ها از نهضت ملّى بدان شکل که تا نهایت پایدار ماند، بى انگیزه یا کورکورانه نبود. در بررسى علّت حمایت رهبران ایل قشقایى از نهضت ملّى ایران، علل و عواملى چند را مى توان دخیل دانست که اگرچه هیچیک از آ نها به تنهایى نمى توانست علّتى تامّ براى آن عملکرد باشد، مجموعۀ آ نها آن کارکرد را شکل مى داد. از جمله آن عوامل باید: 1. تضادّ خانوادۀ قشقایى با خانوادۀ سلطنت و نیز انگلیسى ها؛ 2. دوستى دیرینۀ مصدّق و خانوادۀ قشقایى و خاطرۀ خوب حکومت وى در ایالت فارس؛ و 3. میهن دوستى، راستگویى، وثبات شخصیت رهبران ایل قشقایى والگو بودن رهبرنهضت ملّى از این لحاظ براى آ نها را برشمرد. در ادامه، به بررسى اجمالى هریک ازاین عوامل مى پردازیم.

صولت الدوله، پس از یک دورۀ حمایت ازرضاشاه مورد سوءظن وى قرار گرفت و در نهایت هم در زندان وى درگذشت. حسین مکّى، حمایت قشقایى ها از نهضت ملّى وموضع گیرى آ نها را بعد از کودتا، نتیجۀ همین تضادّ خانوادگى و پدرکشتگى مى دانست. وى معتقد بود که آقایان قشقایى در واقع به این دلیل و در ظاهر به بهانۀ حمایت از مصدّق و نهضت ملى به دنبال تضعیف خانوادۀ سلطنت بودند (مکى، 1378 ،ص 549 ). این موضوع والبتّه برتر ازمسئلۀ پدرکشتگى، عملکرد ظالمانۀ بیست وپنج سالۀ حکومت نسبت به قشقایى ها، اگرچه در موضع آ نها جایگاه برجسته اى داشت امّا همۀ مسئله نبود. در گفته ها و نوشته هاى برادران قشقایى تأثیر این موضوع به صراحت به چشم مى خورد و معلوم است که آ نها در رفتار سیاسى خود همواره به دنبال انتقام از خانوادۀ سلطنت بوده اند 1. با وجود این، به نظر مى رسد که اگر حکومت، سیاست دشمنى را در مورد آ نها متوقّف مى کرد، آ نها نیز آرامش را ترجیح مى دادند. چنا نکه ناصرخان در یک مورد واکنش سیاسى مستقیم، در پیامى به محمّدرضاشاه، خانوادۀ خویش را تهدیدى براى حکومت پهلوى و رضاشاه را قاتل تام پدرش ندانست (قشقایى، 1371 ،ص 158 ).

بر این اسا س، حمایت برادران قشقایى از نهضت ملّى و موضع آ نها بعد از کودتا، نمى توانست فقط نتیجۀ این عامل باشد. باید دانست که برادران قشقایى تنها پدرمردگانِ دخیل در سیاست آن روز نبودند . به عنوان نمونه، منوچهر تیمورتاش، فرزند عبدالحسین تیمورتاش، وزیر مقتول رضا شاه، نیز در آن زمان نمایندۀ مجلس و جزء عوامل اصلى طرفدار دربار و مخالف نهضت بود و از جمله کسانى بود که درکارشکنى هاى مجلس علیه دولت مصدّق نقش اساسى داشتند.

امّا عامل دیگرى که مکمّل مخالفت بزرگان ایل قشقایى با حکومت پهلوى بود و آ نها را به دولت مصدق نزدیک مى کرد، تضادّ دیرینۀ آ نها با انگلیسى ها و همراهى انگلیسى ها با دربار بود. لازم است یادآورى شود که برادران قشقایى از نقش اساسى عوامل انگلیس درهجوم ارتش ایران به مناطق آ نها، پس از شهریور بیست، بى خبر نبودند. آ نها بر این مسئله که بیگانگان دشمن خانواده شان هستند ایمان داشتند و دلیل آن را ایرا ن دوستى و مخالفتشان با منافع بیگانگان مى دانستند. ناصرخان، در این مورد، در گفت وگو با لاجوردى، ضمن اشاره به دغدغۀ همیشگى خود و خانواده اش که آن را خدمت به کشور و پاسدارى از منافع آن و مخالفت با منافع بیگانه برشمرد، مى گوید: «اینکه انگلیسى ها به ما خیلى، البتّه از زمان جدّم و پدرم و خودم لطف دارند روى همین کارها است. مى گویند چرا مملکتتان را دوست دارید.

خودشان مملکتشان را دوست مى دارند حسن است ولى ماها اگر مملکتمان را دوست مى داریم و نوکرى آقایون یا انگلیس یا آمریکا را نکنیم عیب است « (قشقایى، 1983 ).

برادران قشقایى، به دلیل تماس همیشگى با بیگانگان، از هدف واقعى آ نها در کشورآگاه بودندومیدانستند آ نها به غیر از منفعت خود هدفى ندارند و بر این اساس، معمولاً با بیگانگان مخالفت مى کردند و این عامل در حمایت آ نها از دولتى که شعار آن استقلال و بیگانه ستیزى و به خصوص انگلیس ستیزى بود جایگاهى شایسته داشت.

عامل دیگرى که در این میان باید بدان پرداخت، دوستى دیرینۀ خانواده قشقایى با مصدّق است.سابقۀ این دوستى به سا لها قبل، یعنى زمان حکومت مصدّق در ایالت فارس به عنوان والى، در اواخر حکومت قاجار مربوط مى شود. اوّلین خاطرۀ برادران قشقایى از مصدّق، خاطرۀ شیرین بازگرداندن قدرت ایلى به خانوادۀ آ نها به پاسداشت دفاع صولت الدوله از کشور در مقابل انگلیسى ها، هنگام جنگ جهانى اوّل، بود. مصدّق، تا هنگامى که در فارس حاکم بود، با صولت الدوله رابطه اى نزدیک داشت و نامه هاى آ نها به یکدیگر دوستانه است (ترکمان، 1374 ،صص 43 – 45 ). این دوستى در زمان حکومت رضاشاه، که صولت الدوله درتهران زندگى مى کرد، و نیز پس از آن ادامه یافت(قشقایى، 1384 ،ص 20 ). به عنوان نمونه، مى توان به تلاش مصدّق در مجلس چهاردهم براى کمک به قشقایى ها، به منظور بازگرداندن املاکشان به آ نها اشاره کرد که در زمان رضاشاه به زور از آ نها گرفته شده بود. مصدّق، در این مورد حتّى نسبت به محمود بدر، وزیر دارایى کابینۀ صدرالاشرف، که املاک قشقایى ها را به دیگران فروخته بود، در مجلس اعلام جرم کرد(کمام: 102 / 1/ 1/ 58 / 14 ؛ کى استوان، 1327 ،صص 168 – 173 ). امّا موضوع دیگرى که نمى توان آن را نادیده گرفت، تشابه شخصیتى برادران قشقایى با مصدّق است. آقایان قشقایى با روحیه اى ایلیاتى، البتّه با سواد و شعور سیاسى و آگاه به مسائل، و به دور از صد رنگى و سیاست زدگى و منفعت طلبى خاصّ سیاسیون ایرانى، به گفتار و کردارشان پایبند بودند. آنها به اصالت خانوادگى اعتقاد داشتند و همواره نگران بودند تا حیثیت خانواده شان، به خصوص در زمینۀ مسائل ملّى، خدشه دار شود 1. پس، از این لحاظ، مصدّق براى آ نها الگو بود. ملّى گرایى مصدّق و تأکیدش بر بیگانه ستیزى و استقلال سیاسى و نیز استبداد ستیزى وى، دلخواه برادران قشقایى بود و بر این اساس، حمایت از حکومتى که استعمار خارجى و استبداد داخلى را به چالش کشیده بود، چیزى جز یک آرمان و اعتقاد برایشان نبود. ناصرخان، بارها در سخنانش بر این موضوع تأکید کرد که حمایت از مصدق عقیدۀ آ نها بوده که نتوانستند آن را زیر پا بگذارند.

حمایت همه جانبۀ برادران قشقایى از نهضت ملّى، کورکورانه و دور از آگاهى نبود، بلکه آ نها در این مسیر سیاست مستقلّى داشتند و هرجا شایسته ندانستند، با اکثریت جبهۀ ملّى همراهى نکردند. به عنوان نمونه، آ نها، هنگام اقدام نمایندگان طرفدار جبهۀ ملّى براى تصویب لایحۀ آزادى خلیل طهماسبى، قاتل رزم آرا، آن را امضا نکردند ( روزنامۀ رسمى کشور شاهنشاهى، 2183 ،ص 8 ).

 

 

٭ نتیجه 

 

 ازمیان گروههاى همراه نهضت ملّى، قشقایى ها تنها کسانى بودند که براى دفاع از نهضت دست به اقدام جدّى زدند. وفادارى به آرمانهاى نهضت تا درجۀ اقدام خطرناک آرایش نظامى دربرابر کودتاگران، تاوان سنگینى را براى خانوادۀ رهبرى ایل قشقایى رقم زد. قشقایى ها دراین مسیر، در طول چهارماه فعّالیت درو ن ایلى و همراهى ایلات همراهشان در استان فارس و کهگیلویه و بویراحمد فعلى، تلاش کردند تا شاید بتوانند الها م بخش دیگر مناطق باشند واقدامى مؤثّر را براى دفاع از نهضت انجام دهند. امّا تلاش آ نها تحت تأثیر حمایت همه جانبۀ آمریکایى ها از دولت کودتا، تا مرز تهدید به برخورد مستقیم نظامى، نتیجه اى در بر نداشت.

علاوه بر تلاش آمریکایی ها، حکومت کودتا نیز با سیاست دوگانۀ تهدید و احیاى تشکّلها و مخالفان درون ایلى و از طرفى دراز کردن دست دوستى، سعى در انفعال و فرسایش اتّحاد ایلى و فروپاشى آن داشت و در این راه موفّق نیز شد. سازش ناپذیرى رهبرى ایل با کودتاگران و سردرگمى یا ناتوانى آنان در اقدامى مؤثّر، زمان لازم را به دولت داد تا با تسلّط بر اوضاع واجراى برنامۀ بى ثبات سازى اتّحاد، از طریق تبلیغات و شکل دادن گروههاى مخالف، باعث بروز اختلاف و جدایى برخى سران ایل و کنار آمدنشان با حکومت و حتّى درگیرى داخلى و درنتیجه فروپاشى اتّحاد ایلى شود. فرجام این تلاش، تبعید 25 سالۀ برادران قشقایى ازکشور و ضبط املاک و دارایى هایشان بود. در بررسى دلایل حمایت تامّ قشقایى ها از نهضت ملّى، عواملى ازجمله؛ تضادّ خانواده قشقایى با خانوادۀ سلطنت و انگلیسى ها، دوستى دیرینۀ مصدّق و خانوادۀ قشقایى و خاطره خوب حکومت وى در ایالت فارس،و میهن دوستى وراستگویى و ثبات شخصیت رهبران ایل قشقایى و الگو بودن رهبر نهضت ملّى براى آنها را مى توان مؤثّر دانست.(10) 

 

   فخر الدین عظیمی در  «در آمد»  کتاب «  حاکمیّت ملّی و دشمنان آن»   با اشاره  به  اینکه «مصدّق در تاریخ ایران نو چه جایگاهی دارد؟ » و اهمّیت نهضت ملّی ایران در ملّی کردن صنعت نفت ایران  و  خدمات  « قشقایی ها » به نهضت ملّی ایران  می نویسد: با اینکه شاید دربارۀ مصدّق و کارنامۀ سیاسی او بیش از هر دولتمرد دیگری در تاریخ ایران صد سال اخیر پژ وهش و کاوش شده است بازهم شمار نوشته های دانشورانه در این باره انگشت شمار است. اگر انبوه نوشته های موجود و کتابهایی را که همه ساله، مثلا درباره چرچیل، به چاپ می رسد، با آنچه دربارۀ مصدّق منتشر شده است مقایسه کنیم درمی یابیم که دامنۀ پژوهشگری دربارۀ دولتمردان، و دیگر جنبه های تاریخ ایران نو، تا چه اندازه ناچیز است. با این همه، بر اساس دانسته های موجود و نوشته هایی که تاکنون به دست ما رسیده است، می توان پرسش یاد شده را، کمابیش، پاسخ گفت و جایگاه تاریخی مصدّق را از چند دیدگاه بررسی کرد. در اینجا تنها به پردامنه ترین تلاش مصدّق، یعنی کوشش او در برکشیدن حاکمیت ملّی ایران، می پردازم و بررسی جنبه های دیگر کارنامه و بینش او را به مجموعۀ دیگری وامی گذارم که پس از این به چاپ خواهد رسید.

تنها با کاوشگری ژرفانگرانه در تاریخ گذشتۀ این سرزمین می توان دریافت که امپراتوری بریتانیا تا چه اندازه، به پشتوانۀ چه امکانات و نیروهایی، و چگونه بر ایران و سیاست آن چیره بود. یکی از مهم ترین ابزارهایی که این چیرگی را تسهیل و از جهتی توجیه می کرد امتیاز نفتی بود که انگلیسیان در سال ۱۹۰۱، درسالهای افول قاجارها، به دست آوردند. پس از آنکه کمتر از ده سال بعد، جست و جوی نفت به نتیجه رسید و سپس، در آستانۀ جنگ جهانی اوّل، ناوگان نیروی دریایی آن امپراتوریکه هنوز توانمند ترین ناوگان دریایی جهان بودسوخت خود را از ذغال سنگ به نفت تبدیل کرد، نفت ایران و در نتیجه خود ایران، به عاملهای اساسی تداوم حیات آن امپراتوری و پایداری نفوذ و منافعش تبدیل شدند.

در ارزیابی پی آمدهای چیرگی شبه استعماری انگلستان بر ایران شناخت واقعیتها از اسطوره ها و سخنان سنجیده از شعارهای سبکسرانه آسان نیست. امّا برای کسانی از همروزگاران مصدّق که قرارداد ۱۹۰۷ روسیه و انگستان برای تقیسم ایران به دو حوزۀ نفوذ، تیره روزیها و تلخیهای سالهای جنگ جهانی اوّل و دیگر رویدادهای سیاه پس از آن را به یاد داشتند، آن چیرگی واقعیتی بود که با تمام وجود آن را لمس کرده بودند. واقعیت آن چیرگی از مفروضات هستی شناختی و از دستمایه های اصلی جهان بینی آنان بود. برخی آن چیرگی را گریز ناپذیر یا سودمند می دانستند، امّا از دیدگاه مصدّق و کسانی که همانند او می اندیشیدند تلاش برای پایان دادن به امتیازات گستردۀ انگلستان در ایران از لوازم اصلی دستیابی به دولت ملّی استوار و استقلال واقعی کشور بود که در عمل، به سبب چیرگی انگلستان، همچنان مخدوش مانده بود. با کودتای ۲۸ مرداد تلاش برای تحقّق حاکمیت ملّی نافرجام ماند ولی حسّاسیتها دربارۀ معنای استقلال و مشروطیت دامنه دارتر شد و شکاف میان ملّت و نظام پادشاهی خودکامه که به پشتوانۀ آمریکا و انگلستان روزبه روز یکّه تازتر می شد فزونی گرفت. از سوی دیگر، ایرانیان تجربه های مهمّ دیگری اندوختند؛ نفی همۀ آرمانهای مصدّق نیز ممکن نشد. انگلستان پس از سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ نیز با انگلستان روزگار پیشین یکی نبود.

ستیز مصدّق با شرکت نفت و دولت انگلستان، با بیگانه ستیزی حقارت آلود متعارف یکی نبود. هدف تلاش او استعمارزدایی از ایران و استقرار هویّت سیاسی و فرهنگیمدنی ایرانی نو و آزاد بود که در کنار ملّتهای سربلند دیگر بر منافع و سرنوشت خود حاکم باشدایرانی که بتواند سخن خود را به ضرب منطق و به پشتوانۀ قانون و پایمردی و مقاومت بر کرسی بنشاند. در تمام دوران نخست وزیری مصدّق کاری از او صورت نگرفت که در پیشگاه جهانیان و عرف بین المللی، ایرانیان را واپس مانده، قانون ستیز و تمدّن گریز جلوه دهد. از شعارهای ناسزاگویانه و خودنماییهای نابخردانه پرهیز شد. هنگامی که کارمندان انگلیسی شرکت نفت از ماندن و کار در ایران خودداری کردند و راهی کشور خود شدند به دستور مصدّق به شماری از سران آنان قالیچه ای هدیه شد. در مدّتی که هیاتی از تهران برای خلع یداز شرکت نفت به خوزستان رفته بود، کوشش مصدّق بر آن بود که کسانی مانند حسین مکّی را از دست یازیدن به کاری که بر آزرم و آبروی ایران آسیبی برساند بازدارد.

شرکت مصدّق در جلسۀ شورای امنیت سازمان ملل، یا آمادگی برای دفاع از حقوق ایران در دیوان دادگستری بین المللی لاهه، یا برای پرداخت غرامت منصفانه به شرکت نفت در چارچوب قوانین و هنجارهای متعارف بین المللی، همه حاکی از دلبستگی او به این بود که ایران باید نه با دستیازی به خشم و تازشگری و قانون شکنی، بلکه با جنگ افزار قانون و به پشتوانه حقّ، اقتدار اخلاقی وخرد، سخن خود را به کرسی بنشاند. شاید اگر تاروپود همبستگی ملّی گسسته نشده بود، و مدّعیان و ستیزه جویان اندکی به ادّعاهای وطن دوستانه خود دلبستگی نشان داده بودند سرنوشت نهضت ملّی چیزی دیگر بود. امّا دلایل فروپاشی همبستگی ملّی خود بسی پیچیده است. باید پرسید دشمنان دیرین به انگیزۀ چه برداشتها، منفعت جوییها، و محاسبه هایی در ستیزه جویی خود سرسخت تر شدند و یاران گریزان و سپس کینه توز، چرا به راهی رفتند که با اندکی تأمل و دوراندیشی می توانستند فرجام آن را پیش بینی کنند.

به رغم تلاشهای دامنه داری که برای بی اعتبار کردن مصدّق صورت گرفت او به نماد جنبشی تبدیل شد که درسدۀ بیستم، یا دست کم پس از جنگ جهانی دوّم، از مهمترین جنبشهای استعمارستیزانۀ جهان بود. او از پیشگامان اصلی این جنبشها درسدۀ بیستم و پیشرو رهبرانی دیگر، از جمله جمال عبدالناصر، رئیس جمهور، مصر بود. امّا مصدّق برخلاف برخی دیگر از سران این گونه جنبشها، با تمدّن مدرن و هنجارها و ارزشهای آن سرستیز نداشت و برای ایران همان جایگاه، فرصتها و بهروزیهایی را می خواست که کشورهای آزاد و سرافراز از آنها برخوردار بودند. از دیدگاه او دلبستگی به تمدّن مدرن با آنچه از فرهنگ دیرین ایران ماندگار بود، به ویژه با فضیلتهای مدنی کهن، آمیزه ای فراهم می کرد که می توانست دستمایه ای برای پیشرفت به سوی دموکراسی مدرن در کشور باشد، پایه های فرهنگ ملّی را استوار کند و کشورداری را بر بینش و منش ملّیاستوارگرداند. این بینش و منش آمیزه ای از دلبستگیهای وطن دوستانه و آزادیخواهانه و مسئولیتهای مدنی بود. هدف آن دامن زدن به اعتماد به خود و برکشیدن روح تلاش برای پیشبرد مشروطیت و استقلال و سربلندی ایران بود. آمیزه ای از ارزشهای مدرن روزگار روشنگری و گزیده ای از سنّتها و ذخیره های فرهنگیاخلاقی تاریخ گذشته ایران بود

دلبستگی به ارزشهای تمدّن مدرن در شرایطی که وجوهی از این تمدّن چیرگی کشورهای غربی، به ویژه انگلستان، بر ایران را امکان پذیر می کرد کارآسانی نبود. پس از شهریور ۱۳۲۰ سفارتخانه هایی مانند سفارت انگلستان، دوباره جایگاه و نفوذ پیشین خود را باز یافتند. برخورد ایدئولوژیکی دامنه داری که اندکی پس از پایان جنگ جهانی دوّم نمایان شد، نقش سفارتخانه ها را گسترده تر کرد. جهان آوردگاه زورآزمایی دو ابر قدرت و هواداران آنها شد. به جای برخورد خردمندانه و روادارانۀ اندیشه ها، حوزه عمومی زندگی در ایران، میدان کشمکشهای ایدئولوژیکی – سیاسی پردامنه و تلخی شد. کشورهای جهان سوّم، به ویژه ایران، به سبب جایگاه استراتژیکیجغرافیایی خود، از این کشمکشها آسیب فراوان دیدند. در روزگار غلبۀ استالینیسم در شوروی و بر بیشتر نیروهای چپ، مک کارتیسم یا کمونیسم ستیزی در آمریکا، فرهنگ سیاسی ایران زهرآگین تر شد و زمینۀ تساهل ناچیزتر. “لیبرالها، محافظه کاران، و راستگریان دیگر، وابستۀ انگلستان و آمریکا دانسته شدند و چپها اغلب سرسپردۀ شوروی. در این فضای تیره هرکس وابسته به جایی پنداشته می شد و سرسپرده یا خدمتگزار قدرتی بیگانه.

همزمان با گسترش جنبش ملّی دامنه و تلخی این رویارویی گسترده تر شد و هواداران غرب و یاران شوروی در بسیج کینها و پیش داوریها به زیان یکدیگر اندازه نشناختند. ایرانیان کهنسالتر هنوز داستانهای چیرگی عمل انگلستان و ستمهای روسیه را به یاد داشتند. بسیاری از جوانترها نیز جهان را نه تنها عرصۀ رویارویی دو جهان بینی بلکه میدان نبرد نیروهای خیروشر می دیدند. این وضع، آسیب پذیری ایرانیان را که ذهنی توطئه یاب، بیمناک یا نگران داشتند، بیشتر کرد. خودسامانی فکری به چیزی گرفته نمی شد؛ هر اندیشه ای به زمینه طبقاتی یا عواملی دیگر فروکاسته می شد؛ همه در جست و جوی انگیزه های واقعی، هدفهای پنهان و پیوندهای مرموز یکدیگر بودند. کمتر رخدادی بود که بیگانگان در آن دخیل دانسته نشوند.

این نگرش پی آمدهای فکریعملی ناگواری داشت. از سوی دیگر، یکسره هم خیالپردازانه نبود. در روزگار نخست وزیری مصدّق پولهای هنگفتی برای به بازی گرفتن ترتیبات پارلمانی ایران، و در نتیجه بی پایه تر و سست تر کردن آن ترتیبات، هزینه شد. از هیچ تلاشی برای جلب یاری و همکاری شماری از ایرانیان و همراه کردن آنان به پشتوانۀ پاداش یا وعدۀ حمایت، برای به ستوه آوردن و برافکندن دولت مصدّق فروگذار نشد. زمینه های گسترش باج پردازی، رشوه خواری، مزدوری و رفتارهای پرآسیب دیگری که با دلبستگیها و مسئولیتهای ملّی و مدنی سخت ناسازگار بود فراهمتر شد. مقامات سفارتخانه ها و دستگاههای اطّلاعاتی انگلستان و سپس آمریکا به کارهایی دست یازیدند که نه با هیچ معیاری از قانون و اخلاق و عرف هماهنگی داشت و نه با ادّعاهای آزادیخواهانۀ فریب آمیز و نیرنگ آلود خود آنان سازگار بود. در چنین فضایی، در ایران، زمینه برای رشد اتّکاء به نفس ملّی، غرور مدنی، مدارا و خودسامانی فکری تنگ بود. کمتر کسی از اهل سیاست می توانست به دیگری به دیدۀ تردید و بدگمانی ننگرد، یا خود را آماج دسیسه های بدخواهانه نپندارد. زمینۀ پیدایش اعتماد که از بنیادی ترین لوازم همکاری مدنی و پیدایش روحیۀ دموکراتیک است، سخت ناچیز بود.

یادآوری این نکته بجاست که به هیچ روی نباید پنداشت همۀ مخالفان مصدق وابسته این و آن یا مزدور بیگانه بودند. بی گمان گروهی به انگیزه های اعتقادی یا مسلکی و براساس برداشتهای متفاوتی از منافع ملّی و مصلحت عمومی، یا برای پاسداری از منافع خود، با او در ستیز بودند؛ امّا شماری از سیاست پیشگان فرصت طلب و ماجراجویان موقع شناس از گشاده دستیهایی که به پادرمیانی کارگشایان سیاسی انجام می شد بهره ها بردند. در فضای غبارآلود و تیره ای که برشمرده شد تفاوت میان کسانی که به انگیزۀ باورها و برداشتهای خود به میدان ستیز گام نهاده بودند و کسانی که مزدی گرفته بودند تا به خدمتی کمربندند آسان نبود. شماری از ستیزه گران، مخالفان دیگر مصدّق را دست آموز می کردند و از کسانی نیز، بی آنکه خود آنان بدانند، بهره برمی داشتند، امّا واقعیّتی که بیشتر مخالفان مصدّق را در رویارویی با او گستاخ و توانا می کرد بهره مندی آنان از پشتیبانیهای گوناگون مقامات انگلیسی و آمریکایی بود و این مقامات نیز برای پیشبرد هدفهایشان بر یاوران ایرانی خود تکیه می کردند.

کرمیت روزولت، از کارگزاران سازمان جاسوسیاطّلاعاتی آمریکا (سیا CIA) در نوشتۀ گمراه کننده، آشفته و پرازتحریف خود، ضدّ کودتا، این تصوّر را دامن زده است که مأموران آمریکا و انگلستان با صرف اندکی پول و با بسیج اوباش دولت مصدّق را به آسانی فروافکندند؛ امّا این تصّور بسیار ساده نگرانه و نادرست است. کودتا پی آمد تلاشهای پیگیر بود که از نخستین روزهای زمامداری مصدّق آغاز شده بود و کارگزاران انگلستان و آمریکا پولهای هنگفتی صرف به فرجام رساندن آن کردند

برخی گمان کرده اند که اگر مصدّق قاطعیّت بیشتری نشان داده بود کودتاگران شکست می خوردند و ماجرا تمام می شد. برخی نیز ساده نگری دربارۀ شرایط آن روزگار ایران و جهان را تا بدانجا رسانده اند که گمان می کنند اگر مصدق به حزب توده روی آورده بود بر کودتاگران و اوباش بسیج شده غلبه می کرد و کودتا را ناکام می گذاشت. امّا شرایط آن روز ایران و جهان به گونه ای بود که مقامات آمریکایی و انگلیسی، نه تنها کمونیسم، بلکه ناسیونالیسم بی طرفانه را نیز تحمّل ناپذیر می دانستند.آنان برآن بودند که با هرابزار و به هر بهایی چیرگی دوباره خود را بر ایران و ذخایر نفتی آن برقرار کنند و این کار را مستلزم برافکندن دولت مصدّق می دانستند. اگر کوششهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آنان نیز به فرجام نرسیده بود به هیچ روی از تلاش پیگیر و خشونت آمیز برای به روی کارآمدن رژیمی دلخواه خود در ایران دست برنمی داشتند.

در آغاز تیرماه ۱۳۸۳ مؤسّسه ای پژوهشی موسوم به آرشیو امنیت ملّی (وابسته به دانشگاه جرج واشینگتن، در آمریکا) اسنادی سرّی به دست آورد که روشنگر برخی از سیاستهای وزارت امور خارجه و شورای امنیت ملّی آن کشور از پائیز سال ۱۳۳۱ به بعد است. از این اسناد چنین برمی آید که در صورت شکست تلاشهای آمریکا و انگلستان برای برافکندن دولت مصدّق در مرداد ۱۳۳۲، کوششهای آنان به صورتهای دیگر ادامه می یافت. مقامات آمریکایی از مدّتها پیش از مرداد ۱۳۳۲ برنامه ریزی کرده بودند که اگر کودتا نافرجام بماند و حزب توده توانا شود، به پشتوانۀ نیروهای نظامی خود درخاورمیانه، جنگی چریکی درجنوب ایران به راه اندازند؛ بنا بود حزب توده و سیاستمداران ملّی ایران آماج این جنگ باشند. حکومت جمهوریخواه آیزنهاور، رئیس جمهور آمریکا بسیار نگران بود که کودتا ناکام بماند و توده ایها با استفاده از فرصت ناشی از بی ثباتی و گسست اقتصادی، قدرت را در ایران به دست گیرند. از دیدگاه مقامات آمریکایی، رویارویی با این خطر اقدام نظامی را توجیه می کرد. براساس یادداشتی که والتر اسمیت، معاون وزارت امور خارجۀ آمریکا، در ۳۰ اردیبهشت ۱۳۳۲(۲۰ مه ۱۹۵۳) برای رئیس جمهور تهیه کرده بود، سیا با برخی از سران ایل قشقایی به توافق رسیده بود که پناهگاه پنهان امنی در منطقۀ جنوب فراهم کنند که پایگاهی برای چریکهای بهره مند از پشتوانۀ مالی آمریکا و کارگزاران اطّلاعاتی آن کشور باشد. سازمان یاد شده حدود ده نفر ایرانی را برای به کاراندازی فرستنده های رادیویی مخفی آموزش داده، تجهیزات لازم را در اختیار آنها نهاده بود. بنا بود این افراد در مناطق گوناگون کشور مستقر شوند و هنگام نیاز به کار برقراری ارتباط رادیویی با سیا فراخوانده شوند. سیا سرگرم آموزش دادن به شماری دیگر بود. انبوهی جنگ افزار در پایگاه هوایی آمریکا در لیبی آماده شده بود که برای تجهیز ده هزار چریک کفایت می کرد تا بتوانند دست کم شش ماه، بدون نیاز به کمکی تازه، به عملیات بپردازند. تجهیزات دیگری نیز در خاورمیانه آماده شده بود که طیّ سه یا چهار هفته می شد آنها را از طریق پایگاههایی در تهران و تبریز به مناطق عشایر نشین جنوب ایران منتقل کرد. زمینۀ مادّی از جمله طلا و ارز، و افراد لازم نیز فراهم شده بود. سیا سرگرم تهیّۀ نقشۀ تشکیل هشت تیم سه نفره برای ادارۀ ارتش چریکی مخفی خود بود و پیش بینیهای دیگر در مورد گامهایی که می بایست برداشته شود انجام شده بود. بنا بود شمار زیادی هواپیما در جنوب ترکیه مستقر شود و یک نیروی دریایی در نزدیکی بصره گرد آید تا بتوانند از گسترش کمونیسمجلوگیری کنند. همچنین بنا بود از پایگاهی نظامی در عربستان سعودی نیز بهره بگیرند

براساس مدارکی دیگر می دانستیم که سیا برنامه ای داشت که در صورت شکست کودتا و ناگزیر شدن به ترک ایران، نیرویی را در کشور برجا بگذارد که با قشقاییها و احتمالاً عشایر دیگر همکاری کنند. ظاهراً در بهار ۱۳۳۲ یکی از مأموران اطّلاعاتی آمریکا با برخی از قشقاییها در این مورد به توافق رسیده بود. اردشیر زاهدی نیز در نوشتۀ دربارۀ کودتا مدّعی شده است که پدرش برنامه ای برای برپا کردن ایران آزاددر جنوب کشور داشت. در اینجا نکتۀ درخور یادآوری این است که در تابستان سال ۱۳۲۵ که کابینۀ احمد قوام سه تن از سران حزب توده را به وزارت برگماشته بود و خطر آن می رفت که حکومت مرکزی با سید جعفر پیشه وری که در آذربایجان خودمختاری اعلام کرده بود کنار آید، قشقاییها و عشایر دیگر در جنوب به واکنش تهدید آمیز و عملاً به طغیان دست زدند. مقامات انگلیسی در آن رویدادها از درگیری برکنار نبودند. سرلشکر فضل الله زاهدیجانشین مصدّق پس ازکودتابرای مهار کردن عشایر به جنوب گسیل شد. او که در خلال جنگ جهانی دوّم در کنار سران قشقایی هوادار آلمان بود و با قشقایی ها ارتباط داشت از اقدام علیه آنها خودداری کرد. تهدید یا تکاپوی قشقایی ها و عشایر دیگر در تغییر موضع قوام در برابر پیشه وری و حزب توده، یا فراهم کردن بهانۀ لازم برای او در این مورد، مؤثّر بود.

اینکه آیا رویدادهای سال ۱۳۲۵ می توانست با تحوّلات احتمالی در ۱۳۳۲ مشابهتی داشته باشد یا نه، نیازمند تأمّل بیشتری است. دربارۀ اسناد نویافته نیز هنوز نمی توان بدون بررسیهای بیشتر با اطمینان داوری کرد و تفسیر این سندها به فرصتی بیشتر نیاز دارد. درخور یادآوری است که بر اساس آنچه می دانیم دست کم دوتن از سران سرشناس ایل قشقایی، یعنی ناصرخان و خسروخان، از یاوران نهضت ملّی بودند. خسروخان در مقام نمایندگی مجلس، مصدّق را از دامنۀ ماجراجوئیها علیه دولت آگاه می کرد. او و ناصرخان از یاری کردن مصدّق فرو نماندند. ناصرخان شکست مرحلۀنخستین کودتا را به مصدق شادباش گفت و زاهدی را سرزنش کرد. مصدّق نیز از آنان با بزرگداشت و حقشناسی یاد کرده است. قشقایی ها با پشتیبانی از مصدّق شاه را با خطری جدّی روبه رو کرده بودند. این موجب شد پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، از چهارخان بلند پایۀ قشقایی، تنها یک نفرناتوانترین آناندر امان بماند و دیگران روانۀ تبعید شوند.

چنین برمی آید که آمادگی قشقایی ها برای همکاری با آمریکائیاناگر حقیقت داشته باشد و روایت سیا درست و دقیق باشد و برخی از سران اصل ایل در آن درگیر بوده باشندنه برای مقابله با نهضت ملّی، بلکه برای رویارویی یا به قدرت رسیدن حزب توده بوده است. شاید کارگزاران اطّلاعاتی آمریکا موفّق شده بودند کسانی از سران قشقایی را متقاعد کنند که ادامۀ نخست وزیری مصدّق به چیزی جز چیرگی کمونیسم نخواهد انجامید؛ یا آنها باید به انگیزۀ وطن پرستی برای رویارویی یا امکان به قدرت رسیدن حزب توده آماده باشند. به یاد بیاوریم که دستاویز قرار دادن خطر حزب توده و غلبۀ کمونیسم و آوازه گری گسترده در این مورد و دامن زدن به نگرانیها به هر ترفند دروغ پردازانه ای، کارآمدترین ابزار موجود در دست مقامات آمریکا و انگلستان برای برافکندن دولت مصدّق بود. برای داوری سنجیده تر در این مورد باید منتظر سندهای دیگر و آگاهیهای بیشتر بود. در هر صورت، بی آنکه ادّعاها یا ارزیابیهای گزافه گویانۀ سیا را دربارۀ توانائیها و دستاوردهایش در سالهای آغازین دهه ۱۹۵۰ یکسره بپذیریم، نمی توانیم در مصمّم بودن دولتهای آمریکا و انگلستان در برافکندن نخست وزیری مصدّق تردیدی به خود راه دهیم.

نگارنده در کتابی که در پیش رو دارید کوشیده است تصویری از تلاشهایی به دست دهد که از یک سو برای به کرسی نشاندن حاکمیت ملّی ایران و از سوی دیگر برای دست نیافتنی کردن این هدف و برانداختن دولت مصدّق صورت گرفت؛ نقشی از نیروهای درگیر، اهمّیت نسبی آنها و پیوندهای ستیزه گران بومی و بیگانه، ترسیم کند و جنبه هایی از کارنامۀ سیاسی دولت مصدّق را نیز بکاود. بررسی نقش، ترکیب، و انگیزه های یاوران مصدّق، و به ویژه مخالفان او، و ارزیابی قلمرو یا حوزۀ اقتدار و امکانات و دشواریهای گوناگونی که وی در روزگار نخست وزیری پیش رو داشت، درک دوران مهمّی از زندگی سیاسی ایرانیان را آسانتر می کند. بدون ژرفانگری درچندوچون آنچه به مرداد ۱۳۳۲ انجامید، درک بسیاری از دگرگونیها و کامیابی ها و ناکامی های بعدی ناممکن است.

این پژوهش بر تازه ترین سندها و منبعهایی تکیه دارد که تاکنون از آرشیوهای انگلستان و آمریکا یا از منابع ایرانی به دست آمده است. از بازگفت رودیدادهای دانسته، مانند آنچه در سی ام تیر یا نهم اسفند ۱۳۳۱ یا در ۲۵ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ رخ داد و از توضیح دربارۀ تلاشهایی مانند آنچه برای حلّ مسئلۀ نفت صورت گرفت و از برشمردن جزئیاتی که تاکنون بارها دربارۀ آنها نوشته شده است، پرهیز شده است. بی گمان نکته های نادانسته دربارۀ موضوع این پژوهشبا آنکه دربارۀ بسیاری مسائل ابهام چندانی برجا نمانده استکم نیست و در آینده جزئیات بیشتری در دسترس پژوهشگران قرار خواهد گرفت؛ هرچند که اسناد اطّلاعاتیجاسوسی انگلستان همچنان از دسترس دور خواهد ماند. امید به انتشار جزئیات بیشتری از منابع آمریکایی موجّه تر است. شاید کاوش در منابع روسی روشنگر برخی نکته های نادانسته باشد. باید امیدوار بود سندهایی از منابع ایرانی و خاطرات و نوشته های دیگری در آینده در دسترس قرار گیرد یا منتشر شود و بردامنه و ژرفای دانسته های موجود بیفزاید و موجب بازنگری در داوریها و تفسیرهای رایج شود. شناخت شناسی یا دانش تاریخی، مانند همۀدانشهای انسانیاجتماعی، هیچ گاه از منزلتی قطعی و حتمی برخوردار نیست و همیشه درسایۀ یافته ها، پژوهشها و تفسیرهای تازه مورد بازاندیشی و بازنگری قرار می گیرد….

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید