back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری : تجدّد ، اصلاحات و توسعه در دوران «پهلوی اوّل...

جمال صفری : تجدّد ، اصلاحات و توسعه در دوران «پهلوی اوّل » (4 ) بخش دوم

846 Safari-Jamal-2◀  میلسپو و مستشاران مالی آمریکایی در ایران 1927- 1922 : «اصلاحات مالی ما به رضا خان کمک کرد تا دیکتاتوری اش را تحکیم کند.»

 

  محمّد قلی مجد در کتاب « رضا شاه و بریتانیا » بنا براستناد « اسناد وزارت خارجۀ آمریکا» می نویسد: آرتور چستر میلسپو (Aurthur Chester Millspaugh) روز اوّل مارس 1883م، در مزرعه ای واقع در 5 مایلی شهر «آگوستا» (Augusta) در ایالت میشیگان متولّد ش  د. دورۀ دبیرستان را در شهر «آگوستا» در سال 1902 به پایان رساند. سال 1908 درجۀ لیسانس از کالج «آلیبون»، در سال 1910 درجۀ فوق لیسانس از دانشگاه ایلی نویز و بالاخره سال 1912 در جۀ دکترای خود را در رشتۀ «اقتصاد» از دانشگاه معروف «جان هاپکینز» دریافت کرد. بعد در سال 1939 یک درجه ی دکترای افتخاری حقوق نیز از طرف دانشگاه ایلی نویز به او اعطا شد.

از سال 1912 به عنوان استاد علوم سیاسی در کالج «ویت من» واشنگتن و از سال 1917 در سمت دانشیار علوم سیاسی دانشگاه «جان هاپکینز» به کار پرداخت. در اوخر سال 1918 در وزارت خارجه آمریکا استخدام شد و به عنوان مشاور درجۀ چهارم در امور اقتصادی نفت مشغول به کار گردید و در همین سمت بود که برای بار اوّل در سال 1922 به استخدام دولت ایران در آمد.

میلسپو اندکی پس از پایان دورۀ نخست خدمت خود در ایران در سال 1927م، از طرف وزارت امور خارجۀ آمریکا به سمت مشاور کلّ امور مالی هائیتی منصوب شد. فعّالیت وی در هائتی سه سال ادامه یافت. وی پس از پایان سال 1929 م، به آمریکا و فعّالیت های دانشگاهی بازگشت و در سال 1930 به تدریس در دانشگاه وهمکاری با مؤ سّسۀ بروکینگز (Brookings Institute) واشنگتن پرداخت تا آن که دوباره در فاصلۀ سال های 1943 تا 1945 به ایران آمد و ریاست کلّ دارایی ایران را به عهده گرفت و دربارۀ مأموریت ثانوی خود در ایران، کتاب «آمریکایی ها در ایران» را نوشت و پس از بازگشت از ایران دوباره در همان شغل سابق در مؤسّسۀ بروکینگز مشغول به کار شد.

 

میلسپو در سال 1949م، بازنشسته شد و در پنج سال آخر زندگی، ریاست شورای نویسندگان (سر دبیری) روزنامه «کالامازوگات» را به عهده داشت. دکتر میلسپو عصر روز 24 سپتامبر 1955 به علّت سکته قلبی در گذشت و در شهر زادگاهش «آگوستا» در ایالت میشیگان به خاک سپرده شد.

دوره ی کوتاه مستشاری مورگان شوستر، مدیر کلّ مالیۀ ایران در سال 1911، این تصویر را ایجاد کرده بود که استخدام یک مشاور مالی آمریکایی، کلید نجات مالی و سیاسی ایران است. شوستر در طول مأموریت کوتاهش در ایران توانسته بود اعتماد و توجّه مردم این کشور را جلب کند. علاوه بر این، آمریکا در حکم وزنه ی متقابلی در برابر بریتانیا و روسیه تصوّر می شد. با انتصاب قوام السلطنه به ریاست کابینه در ماه مه 1921 و تشکیل مجلس چهارم، استخدام یک مشاور مالی آمریکایی با جدّیت پیگیری شد. قوام به رغم این که برادر وثوق الدوله و خودش نیز در گذشته از حامیان بریتانیا بود، تلاش کرد ایران را از چنگال بریتانیا و کابوس دیکتاتوری رضا خان که بر کشور سایه افکنده بود برهاند؛ که آن را باید مایۀ افتخارش دانست.

قوام تلاش داشت با استخدام مستشاران آمریکایی، ایران را به ایالات متّحده نزدیک تر کند. او معتقد بود، شروع کار آن ها آمریکا را نیز درگیر امور سیاسی و مالی ایران خواهد کرد؛ که هر دو به ضرر بریتانیا تمام می شد. طبیعی بود که این سیاست به مذاق انگلیسی ها اصلاً خوش نیاید، چون آن ها ایران را قلمرو انحصاری خود می دانستند. انگلیسی ها هرگز قوام را نبخشیدند؛ چرا که او و مجلس به وضوح تلاش داشتند با استقرار یک هیأت مستشاری آمریکایی در ایران نگذارند ثمره ی کودتا از گلوی انگلیسی ها پایین برود. بنابراین تعجّبی نداشت که- طبق گزارش کنسول آمریکا، برنارد گوتلیب- رضا خان در حضور احمد شاه دست روی قوام بلند کند. قوام به حسین علائی، وزیر مختار ایران در واشنگتن (که بعدها نامش را به حسین علاء تغییر داد)، دستور داده بود تا موضوع اعزام یک هیأت مالی آمریکایی و امکان پرداخت وام به ایران را پیگیری کند. او هم چنین به خصومت وزیر مختار بریتانیا با طرح پیشنهادی آمریکا اشاره کرده، و در انتهای پیامش نوشته بود: «باید با اطمینان کامل کارتان را ادامه بدهید. در این لحظه ی بسیار حسّاس، دولت و مجلس چشم به تلاش های شما دوخته اند و مشتاقانه منتظر دیدن مدرک مستندی از حسن نیّت آمریکا نسبت به ایران هستند.» (1)

همان طور که لحن مأیوسانۀ تلگرام نشان می دهد، اخذ وام از آمریکا؛ استخدام مستشاران آمریکایی؛ و سعی واهی قوام برای به دست آوردن «مدرک مستندی از حسن نیّت آمریکا» تلاش بی ثمری بیش نبود. قوام و مجلس برای نجات ایران از ورطه ی دیکتاتوری رضا خان- که به کمک انگلیسی ها به سرعت دهان باز می کرد- به این تلاش دست زده بودند. صد حیف که مدرک حسن نیّت آمریکا هرگز رو نشد. گویا آمریکایی ها پیشنهاد بریتانیا را برای این که «نگذاریم ایرانی ها ما را به جان هم دیگر بیندازند» پذیرفته بودند. پیش از این، سر پرسی لورن، وزیر مختار بریتانیا، مراتب ناخشنودی دولتش را از احتمال کمک آمریکا به ایران، مستقیماً به اطّلاع سی. ون اچ. انگرت، کاردار آمریکا در تهران، رسانده بود. تلگرام انگرت این نکته را به خوبی نشان می دهد: «همین حالا نامه ی محرمانه ای از وزیر مختار بریتانیا دریافت کردم که حکایت از تعجّب ایشان از تصمیمی داشت که مجلس در ارتباط با وام گرفته است، زیرا [طبق گفته ایشان] رئیس الوزرا «از زمان ورودم [به تهران] دربارۀ شرایط مورد نظر دولت متبوعم برای تسهیل اعطای وام [به ایران] از منابع بریتانیایی در حال مذاکره بوده، علاوه بر این که سِر اوکلند گدیس با وزارت امور خارجه آمریکا بر سر این مسئله به توافق رسیده است که نگذاریم ایرانی ها ما را به جان همدیگر بیندازند. از منابع موثّق شنیده ام که رئیس الوزرا و وزیر مختار بریتانیا عملاً بر سر شرایط اعطای وام از انگلستان به ایران به توافق رسیده بودند.» (2)

 

◀انتصاب میلسپو- 1922

 

به زغم مخالفت انگلیسی ها، قوام به تلاش خود برای استخدام یک مشاور مالی از آمریکا ادامه داد. قوام در تلگرام دیگری که برای علائی فرستاد، به او دستور داد بلافاصله قرار داد میلسپو را امضاء کند: «مجلس در نشست امروزش مورّخ 23 ماه اسد (15 اوت) با افزودن کلمۀ «انتصاب» به مادّه ی 6 قرار داد و اختیارت مدیر کلّ مالیه ها موافقت کرد. این مطلب را به دکتر میلسپو اطّلاع بدهید و بدون فوت وقت قرار داد ایشان را امضاء بفرمایید.- قوام السلطنه» (3) شخصی که به مدیریّت کلّ مالیه های ایران منصوب شد، دکتر آرتور چستر میلسپو (1955- 1883) نام داشت که اقتصاد دانی 38 ساله و تحصیل کرده ی دانشگاه جان هاپکینز بود. میلسپو علاوه بر مسئولیت های دانشگاهی سمت مشاور اقتصادی وزارت امور خارجۀ آمریکا را هم داشت، و همان وزارتخانه او را برای احراز این پست توصیه کرده بود. میلسپو در ماه نوامبر 1922 وارد ایران شد و در ماه اوت 1927 ایران را ترک کرد. بعدها آنهایی که مسئول خروجش از ایران بودند، خائن به وطن لقب گرفتند.

میلسپو از همان ابتدا با خصومت انگلیسیها و آلت دست شان، رضا خان، مواجه شد. معمولاً قوام را به دلیل نقشی که در حلّ بحران آذربایجان در سال های 46- 1945 داشت ستایش می کنند؛ ولی تلاش های جانانه اش برای نجات ایران از دیکتاتوری نظامی بی رحمانه ای که داشت بر روی ایران سایه می انداخت نیز، در خور ستایش است. انگلیسی ها از همان ابتدا دست به کار شدند و چوب لای چرخ هیأت مستشاری گذاشتند؛ بنابراین شکست هیأت از قبل مسلّم بود. رضا خان نیز با حمایت و دل گرمی های حامیان انگلیسی اش، با هیأت مالی آمریکایی شاخ به شاخ شد.

میلسپو در کتاب خود (1946)، به دلیل این که ندانسته، ابزاری برای تحکیم دیکتاتوری رضا خان شده بود خودش را ملامت می کند: «اصلاحات مالی ما به رضا خان کمک کرد تا دیکتاتوری اش را تحکیم کند.» (4) با وجود این، هیأت میلسپو توجّه عمیق وزارت امور خارجه و سفارت آمریکا را به مسایل ایران جلب کرد؛ به نحوی که هم اکنون آرشیو مفصّلی از مکاتبات میلسپو، سفارت آمریکا در ایران، و وزارت امور خارجه آمریکا باقی مانده است. علاوه بر این، گزارش های سه ماهه ی میلسپو درباره ی شرایط اقتصادی و مالی ایران در طول سال های 1923- 1927 اطّلاعات جامعی را درباره ی شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران شامل می شود.

 

خصومت انگلیسی ها با میلسپو و هیأت آمریکایی

 

از همان ابتدا، مقامات آمریکایی از خصومت انگلیسی ها با هیأت آمریکایی و میلسپو کاملاً آگاه بودند. از گزارش های موجود به وضوح پیداست که کاسه ی صبر آمریکایی ها از دست توطئه های انگلیس بر ضدّ هیأت آمریکایی لبریز شده بود. تامس آر. اوونز، کنسول آمریکا در بغداد، این طور به نگرش انگلیسی ها نسبت به میلسپو اشاره می کند: «انگلیسی های زیادی در بغداد آرزوی موفّقیت مستشاران آمریکایی را کرده اند، ولی کاملاً پیداست که بیشترشان به طعنه حرف می زنند و صداقتی در گفتارشان نیست. همه قرائن حاکی از آن است که انگلیسی ها واقعاً دل شان نمی خواهد هیأت موفّق شود، و پنهانی دست به کار شده اند که به نتیجۀ دلخواهشان برسند.» (5) در ماه ژوییه 1923- که هنوز شش ماه بیشتر از ورود هیأت آمریکایی به ایران نگذشته بود- جوزف کورنفلد، وزیر مختار، با لحنی این چنین بدبینانه گزارش می دهد: «متأسّفانه، هر توصیه ای برای اصلاح همه جانبه ی مالیه های ایران با مخالفت قاطع مواجه می شود» (6) چند روز بعد، کورنفلد، بار دیگر ناخشنودی اش را از دست انگلیسی ها ابراز کرد: «روابط میلسپو با نمایندگان خارجی دوستانه است. انگلیسی ها به ویژه ارادت زیادی نشان می دهند، ولی مسلّماً به ضرر هیأت. انگلیسی ها قصد و غرض شومی دارند. حالا که نتوانسته اند از آمدن هیأت جلوگیری کنند، دست به کار شده اند تا از آن ها به نفع خود استفاده کنند و در عین حال نابودشان کنند. متأسّفانه دارند موفّق می شوند. دولت ایران تمایلی ندارد بی چون و چرا توصیه های میلسپو را اجرا کند. اخیراً (میلسپو) در حضور وزرای کابینه بر اخذ مالیات تریاک در اصفهان پافشاری کرد که مشیرالدوله، رئیس الوزرا، در پاسخ گفت، این یک مسئله و خارج از صلاحیت اوست.» (7) علاوه بر این، انگلیسی ها علناً مستشاران آمریکایی را تهدید می کردند که همان رفتاری را با میلسپو خواهند داشت که با شوستر داشتند. البتّه کورنفلد هم بدون فوت وقت این مسئله را به اطّلاع وزارت امور خارجۀ آمریکا رساند: «انگلیسی ها فقط تا زمانی از مستشاران [آمریکایی] حمایت می کنند که به نفع شان باشد. در گزارش شماره 205 سفارت که برای تان ارسال شده است گفتگوی دبیر سفارت بریتانیا و یک کارشناس آمریکایی شهرداری را می خوانید؛ که دبیر سفارت در جواب پافشاری کارشناس شهرداری بر عدم معافیت انگلیسی ها و یا هر تبعۀ خارجی دیگر از عوارض جادّه ای می گوید، اگر هیأت [آمریکایی] نگرش خود را نسبت به انگلیسی ها تغییر ندهد، آن ها هم مجبور خواهند شد همان رفتاری را بکنند که باشوستر کردند. کاردار بلژیک به دبیر سفارت آمریکا گفت که معاون بانک شاهنشاهی ایران به طور محرمانه به او گفته است. اگر هیأتی از ایران برای اخذ وام به لندن بیاید، اوّلین خواست [انگلیسی ها] اخراج مستشاران آمریکایی خواهد بود.» (8)

برنارد گوتلیب، کنسول آمریکا در تهران، شیوۀ کارشکنی انگلیسی ها را در گزارش خود شرح داده است. او می نویسد: «در 21 ژوئن 1923، مجلس با تصویب لایحه ای به دکتر میلسپو اختیار داد که مبلغ 5 میلیون دلار از بانک های آمریکایی برای دولت ایران وام بگیرد. از 73 نماینده مجلس 50 نفر به این لایحه رأی مثبت دادند. با وجود این، فردای همان روز، اصلاحیه ی زیر در مجلس به تصویب رسید: «بازپرداخت مبلغ 5 میلیون دلاری که در مادّۀ 1 ذکر شده است (بعلاوه بهره آن) از محلّ در آمدهای کشور به استثنای در آمدهای حاصل از شرکت نفت انگلیس و ایران صورت خواهد گرفت.» بدین ترتیب بریتانیا عملاً اخذ وام از آمریکا را و تو کرده بود.» گو تلیب می گوید: «بعید است هیچ مؤسّسۀ مالی آمریکایی وامی به این بزرگی را بدون ضمانت نفتی به کشوری بدهد.»

کارشکنی انگلیسی ها در مسئلۀ وام باعث اظهار نظرهای خشمگینانه ای درباره سیاست بریتانیا در ایران شد: «به این ترتیب، مطمئن ترین ضمانتی که ایران برای وامش دارد بلا استفاده می ماند. ظاهراً شکّی نیست که حقّ الامتیازهای نفت را برای ضمانت وام 10 میلیون دلاری که قرار است بعد از اعطای امتیاز نفت شمال به ایران پرداخت شود، کنار گذاشتند.» قرار بود انگلیس این وام 10 میلیون دلاری را در عوض کسب امتیاز نفت پنج استان شمالی ایران به دولت بدهد. گوتلیب اعطای وام 5 میلیون دلاری را بدون ضمانت درآمدهای نفتی صلاح نمی دانست و در گزارش خود افزود: «فکر نمی کنم ثبات سیاسی ایران طوری باشد که بشود این سرمایه گذاری را توجیه کرد. از خاتمه ی کار مجلس قبلی تا تشکیل مجلس فعلی چهار سال طول کشید، و هیچ تضمینی نیست که چنین اتّفاقی برای مجلس بعدی هم نیفتد. مهار دولت عملاً در دست یک نفر است، یعنی وزیر جنگ؛ وزرای کابینه روز به روز عوض می شوند، و کافیست فشار ناشی از اوضاع فقط قدری بیشتر شود تا دولت را هم اسماً و هم رسماً به یک دولت دیکتاتوری تبدیل کند.» (9) خیلی پیش تر در ژوییه 1923 و چندین ماه پیش از انتصاب رضا خان در پست ریاست کابینه در اکتبر 1923، برای گوتلیب و دیگران کاملاً روشن بود که ایران به کجا می رود.

دسیسه چینی انگلیسی ها علیه مستشاران آمریکایی علاوه بر حملات لفظی در روزنامه های تحت حمایت بریتانیا، شامل خصومت و کار شکنی وزرایی نظیر مدیر الملک که یکی از عوامل آشنای انگلیس بود هم می شد. حملات روزنامه ها بی وقفه ادامه داشت. در ماه ژوئن 1924، در همان چند روزنامه ای که از طرف رضا خان اجازه ی کار داشتند، مجموعه مقالاتی به چاپ رسید که در آن ها شدیداً به میلسپو و مستشاران آمریکایی حمله شده بود. از آن جا که روزنامه ها با اجازۀ رضا خان، و وفق مراد انگلیسی ها مطلب می نوشتند، بر کسی پوشیده نبود که منبع این حملات کجاست. کورنفلد در گزارشی نوشت:

ارباب کیخسرو و ذکاء الملک چندان خوش بین نبودند. اگر چه هر دو نفرشان احساس می کردند که این حملات به تحریک انگلیسی ها انجام شده است، تأسّف شان از این بود که دکتر میلسپو هم چندان بی تقصیر نیست. طیّ دو ملاقاتی که با دکتر میلسپو داشتم، ایشان خیلی بی پروا درباره ی مشکلات مالی شان صحبت کردند؛ که عمده ترینش مخالفت های مدیر الملک، وزیر مالیه بود. از آن جایی که مدیر الملک از دوستان بسیار نزدیک انگلیسی هاست، دکتر میلسپو خصومت او با هیأت مالی آمریکا را حمل بر نگرش انگلیسی ها می کند. گزارشی که کلنل مک کورمک، از اعضای هیأت مالی آمریکایی، به آقای موری، دبیر سفارت داده است بیانگر نحوه ی همکاری انگلیسی ها با مدیر الملک و انجام اهدافشان از طریق اوست. او گزارش کرده است که چند روز پیش که با مدیر الملک ملاقات داشته یادداشتی را می بیند که آقای هاوارد، دبیر بخش شرقی سفارت بریتانیا، برای او نوشته و در خواست کرده است که قطعه زمینی دولتی را که مستشاران مالی به دلیل اجاره بهای بسیار ناچیز و مسخره از دست یک ایرانی سر شناس در آورده اند با همان اجاره بها به او برگردانند. دکتر میلسپو فکر می کند که حتماً رابطه ای بین حملات اخیر به مستشاران و مخالفت های کنونی بریتانیا با نفس مأموریت آمریکایی ها در ایران وجود دارد. (10)

کورنفلد حین توضیح دلایل احتمالی این امر میزان ناخشنودی اش را از سیاست بریتانیا در ایران، و مخالفت آن ها با مستشاران آمریکایی نیز آشکار می کند:

 

احتراماً به عرض می رساند که حقایق متعدّدی در اثبات نظرات اینجانب درباره نگرش انگلیسی ها نسبت به مستشاران آمریکایی وجود دارد. مخالفت انگلیسی ها با فعّالیت مستشاران آمریکایی از تلگرامی که وزیر مختار ایران در واشنگتن در تاریخ 15 ژانویه 1922 از رئیس کابینۀ ایران دریافت کرده است، و رو نوشت آن به پیوست این گزارش ارسال می شود، به وضوح پیداست. این که انگلیسی ها بالاخره با فعّالیت مستشاران [آمریکایی] موافقت کردند به هیچ وجه به معنای مثبت بودن نظر آن ها نبود؛ بلکه چاره ای جز این نداشتند. اکراه انگلیسی ها در پذیرش این مسئله از گفته های بسیار سنجیده ی سر پرسی لورن، وزیر مختار بریتانیا در تهران، به آقای جان کلایتن، خبرنگار شیکاگو تریبیون، کاملاً هویداست. در فرمولی که وزیر مختار بریتانیا داده است، و منظورش هم دقیقاً همین است، بریتانیا فقط به شرطی از مستشاران [آمریکایی] حمایت می کند که «نسبت به منافع خارجیان در ایران کاملاً بی طرف باشند.» منظور او از «منافع خارجیان» بدون شک همان منافع بریتانیاست. امپراتوری بریتانیا، که بزرگ ترین طلبکار و یکی از همسایگان ایران است، ظاهراً باید از سامان یافتن مالیه های ایران واقعاً خوشحال باشد، ولی متأسّفانه باید عرض کنم که اصلاً این طور نیست. منافع ایران و منافع بریتانیای کبیر در ایران اصلاً یکسان نیستند. یک ایران جان گرفته و قوی می تواند ابراز وجود کند و بدین وسیله الگویی برای هند شود که مسلّماً انگلیسی ها از چنین چیزی اصلاً خوششان نخواهد آمد. علاوه بر این، جان گرفتن ایران ضرورتاً موجب تضعیف کنترل انگلیسی ها در جنوب ایران خواهد شد؛ یعنی منطقه ای که میدان های نفتی شرکت انگلیس و ایران قراردارد، و در حال حاضر عملاً یکی از استان های بریتانیاست. ضمناً اگر موفّقیت مستشاران آمریکایی ورود سرمایه های کلان از آمریکا را به زندگی اقتصادی ایران توجیه کند، آن وقت بانک شاهنشاهی ایران دیگر نمی تواند بی اعتنا به قیمت نقره در بازار، کاهش یا افزایش ارزش قران را کنترل کند. از نظر من، مستشاران مالی آمریکایی هر چه بیش تر در جهت سعادتمندی و استقلال ایران گام بر دارند، بیشتر با منافع بریتانیا برخورد خواهند کرد، و در نتیجه بیش تر با مخالفت آن ها مواجه خواهند شد. اگر چه این مخالفت ها ضرورتاً موجب شکست هیأت نخواهد شد، ولی پیش از آن که آمریکا بخواهد دست به تعهّدات کلان در ایران بزند، باید این مسئله را مدّ نظر قرار بدهد و تمهیدی بیندیشد. (11)

والاس اس، موری، کاردار موقّت آمریکا در تهران که پس از کورنفلد امور سفارت را می گرداند نیز، مکرّراً به خصومت بریتانیا با هیأت مستشاران آمریکایی اشاره کرده است.

موافقت ظاهری انگلیسی ها با فعّالیت مستشاران مالی آمریکا، و سنگ اندازی پنهان آن ها در هر کاری که هیأت قصد انجامش را داشته، به خوبی دست به دست هم داده و چرخ هیأت را از حرکت بازداشته است. دکتر میلسپو معتقد است که این سنگ اندازی ها را عمدتاً مدیر الملک، وزیر سایق مالیه، انجام می داده که از طرف انگلیسی ها در کابینه ی قبلی منصوب شد، و حالا خوشبختانه عزل شده است. دکتر میلسپو به قدری اطمینان داشت که مخالفت اساسی با کارهایش به تحریک انگلیسی ها انجام می شود که ماه ژوئن گذشته یادداشتی با همین مضمون

برای وزارت امور خارجه ی آمریکا تهیّه کرد و آن را به وزیر مختار آمریکا، آقای سپر، نماینده سینکلر، و ایمبری مرحوم، کنسولیار سفارت، نشان داد، ولی هرگز جرأت نکرد آن را برای وزارت امور خارجه بفرستد. (12)

 

خصومت رضا خان با میلسپو

 

846 Safari-Jamal-3یکی از اصلی ترین دلایل خصومت رضا خان با هیأت تازه منصوب مستشاران آمریکایی ، این بود که رضا خان از همان ابتدا می خواست کنترل مطلق مالیه های دولت را بدون الزام به پاسخگویی درباره نحوۀ هزینه ها داشته باشد. میلسپو و هیأت مالی مانعی جدّی بر سر راه عملی شدن نقشه های رضا خان به حساب می آمدند. به همین دلیل، روابط میلسپو و رضا خان از همان ابتدا پر تنش بود. علاوه بر این، رضا خان به دلیل خصومت انگلیسی ها با هیأت مالی آمریکایی در رفتارش با آن ها گستاخ تر شده بود. تلاش های میلسپو برای محدود ساختن میزان بودجه ای که به ارتش، نظمیه و امنیه اختصاص می یافت، یعنی همان ابزارهای حفظ قدرت برای رضا خان، تنش هایی را بین میلسپو و رضا خان ایجاد می کرد. بسیاری از ناظران اذعان داشتند، حفظ چنین ارتش بزرگی بجز اتلاف منابع، نفع دیگری برای مملکت نداشت. موری در گزارشش درباره ارتش می نویسد:

پس از مشاهده ی وضعیت امروز ایران ناگزیر از خود می پرسیم که اصلاً ارتش به چه درد این مملکت می خورد! آن هم ارتشی که نیمی از در آمدهای سالیانه مملکت را می بلعد؟ کاملاً واضح است که ایران نه بنیه مالی و نه بنیه اقتصادی داشتن چنین ارتش پر خرجی را دارد. ایران با خالی کردن خزانه اش و محروم کردن مزارع از کشاورزانی که نیاز مبرمی به آن هاست، نه توانسته ارتشی بسازد که به تنهایی در مقابل هر یک از همسایگانش داوم بیاورد، و نه ارتشی که حتّی شورش عشایر کشور، نظیر کرد و لر را کاملاً بخواباند. خیر خواهان ایران چاره ای جز تأسّف ندارند که چرا این مملکت درایت منحل کردن «ارتش» و سازماندهی یک ژاندارمری توانمند به استعداد 10 تا 15 هزار پرسنل کاملاً مجهز را ندارد، که مخصوص جنگ های عشایری تعلیم دیده اند، و بهترین وسائط موتوری را برای جا به جایی سریع در اختیار دارند. البتّه تا وقتی که سردار سپه[رضا خان] زنده است، این امیدها همه نقش بر آب است؛ همین سردار سپه ارتش کنونی را ایجاد کرده و هر قدر هم که ناقص باشد، هرگز با کوچک تر شدن موافقت نخواهد کرد. رژیم [احمد] شاه هر قدرهم بد بوده، کمتر ایرانی ای باور دارد که رژیم سردار سپه، در دراز مدت، بهتر از آن باشد. (13)

موری می نویسد، ارتش ایران به دردی نمی خورد، زیرا از شش امیر لشکر آن فقط یکی تعلیمات نظامی واقعی دیده و با سواد است. پنج امیر لشکر دیگرش، مثل رضا خان، بی سواد و قبلاً «درجه دار یا افسر جزء بریگاد قزّاق بودند که پیش از به قدرت رسیدن رضا خان از دوستان صمیمی اش به حساب می آمدند.» (14) بی کفایتی مطلق و بزدلی این امیر لشکرها در ماه اوت 1941 که متّفقین به ایران هجوم آوردند و این ارتش «ملّی» کاملاً بی فایده از آب در آمد، کاملاً ثابت شد. به رغم تلاش های میلسپو برای کاهش بودجۀ نظامی و شبه نظامی، (چنانکه موری اشاره کرده است) پنجاه تا شصت درصد از کلّ وجوه دولتی به ارتش، نظمیّه و امنیّه اختصاص می یافت.

بنابراین، با توجّه به «بی سوادی و بی فرهنگی» رضا خان، ناگزیر آموزش و پرورش هم در اولویت نبود (نگاه کنید به جدول شماره 1،1). این اعدا و ارقام فقط آن هایی است که در بودجۀ عادی مملکت آمده و هزینه هایی را که از محلّ در آمدهای نفتی به اصطلاح خرج خرید تسلیحات می شد، شامل نمی شود.

بودجه ی تخصیصی به ارتش، نظمیه و امنیه در آن سال بیش از 125 میلیون قران، یا 45 درصد کلّ بودجه ی مملکت بود. ولی علاوه بر این، نزدیک به 60 میلیون قران (معادل2/ 1 میلیون لیره) نیز با «رأی» مجلس از محلّ سپرده های نفتی در لندن به خرید تسلیحات اختصاص یافت. وقتی این مبلغ را به بودجه عادی مملکت اضافه کنیم، بودجه ی ارتش، نظمیه و امنیه به 67 درصد کلّ بودجۀمملکت می رسد. با لعکس، بودجه ی آموزش و پرورش یک چهاردهم مبالغی بود که برای نیروهای مسلّح دور ریخته می شد؛ نیروهای مسلّحی که هیچ هدفی بجز حفظ رژیم پهلوی بر سرقدرت نداشت. میلسپو می نویسد، یکی از عواقب بی توجّهی به آموزش و پرورش این بود که بعد از 20 سال حکومت رضا شاه «توده های مردمی ایران هنوز عمدتاً بی سواد و عمیقاً نا آگاه هستند… با وجود این، روند آموزش و پرورش توده ها هنوز کاملاً شروع نشده و هیچ تاثیر محسوسی نداشته است.» (15)

نه فقط بخش عمده ای از این بودجه به خرید از ابزارهای زور تخصیص می یافت، بلکه رضا خان به بهانه ی این که مسایل نظامی محرمانه اند اصرار داشت که هیچ نظارت و کنترلی از طرف میلسپو و وزارت مالیه بر چگونگی هزینه ی آن نباشد. اصرار میلسپو بر اعمال کنترل های مالی و پاسخگویی رضا خان، از جمله حساب و کتاب طلا و اشیاء قیمتی که رضا خان و ارتشش از عشایر غارت کرده بودند، منجر به مشاجره ی لفظی تند رضا خان و میلسپو، و حدّاقل قتل یک کارمند دولت ایران شد که اطّلاعاتی درباره ی بی نظمی های مالی وزارت جنگ در اختیار سیّد حسن مدّرس، از نمایندگان مجلس، و میلسپو قرار داده بود.

به منظور ارعاب سایر کارمندان دولت که شاید سودای ارائۀ اطّلاعات مالی به اشخاصی نظیر مدرّس و میلسپو را در سر داشتند، جسد سر بریده ی حسابدار خاطی را در بیرون از دروازه های مجلس انداختند. کمتر کسی می توانست این پیام را نادیده بگیرد. خوشبختانه، همه ی این وقایع در گزارش ها و یادداشت های دقیق ارسالی میلسپو به وزارت امور خارجه آمریکا ثبت و ضبط است.

جدول شماره 1،1 بودجه ی ارتش، نظمیه و امنیه 1928- 1925 (به قران)

1926/ 1925 1927/ 1926 1928/ 1927 1929/ 1928 الف

وزارت جنگ- 94000000- 94000000- 98000000- 98000000

نظمیه- 11460386- 11615577- 12048224- 15194636

امنیه- 5580000- 5580000- 5580000- 2211600

آموزش و پرورش-7731380- 9935138- 11719725- 13722730

کل بودجه- 246159072- 241215026- 243130815- 276828377

الف- مبالغ پیش بینی شده

منبع: بیستمین گزارش سه ماهانۀ مدیر کلّ مالیه، 23 ژوئن- 23 سپتامبر1927 (416/ 51، 891)؛ بیست و یکمین گزارش سه ماهانۀ مدیر کلّ مالیه، 24 سپتامبر- 22 دسامبر 1927 (417/ 51، 891).

استفاده از خشونت و ارعاب علیه اعضای هیأت مالی

 

با وجود این، روابط میلسپو و رضا خان از همان اوّل شکر آب نبود؛ زیرا میلسپو ابتدا به خواست های مالی رضا خان تن می داد. ولی به تدریج که خواست های رضا خان بیشتر شد، روابط آن دو هم به سرعت رو به وخامت گذاشت. کورنفلد می نویسد: «فعلاً که او [ میلسپو] از حمایت های وزیر جنگ، که [ میلسپو] پرداخت ماهیانه 750 هزار تومان را برایش تضمین کرده، برخوردار است. دولت برای تأمین هزینه هایش دو میلیون تومان از بانک شاهنشاهی ایران دریافت کرده و ضمانت آن را حقّ الامتیاز نفت شرکت انگلیس و ایران قرار داده است.» (16) روابط دوستانه ی رضا خان و میلسپو عمر کوتاهی داشت. رضا خان، وزیر جنگ، به اقتضای خلق و خویش، برای دریافت وجوه بیشتر به ارعاب و خشونت علیه آمریکایی ها متوسّل شد. کورنفلد در گزارش نقل می کند که دو قزّاق رضا خان یک کارمند بلژیکی وزارت مالیه را کتک زده و از او اخّاذی کرده بودند، و سپس می گوید، روش معمول رضا خان برای اخّاذی با توسّل به خشونت و ارعاب در مورد میلسپو نیز به کار بسته شده، ولی نتیجه نداده است:

احتراماً به اطّلاع وزارت خارجه می رساند که در شب 14 آگوست گزارشی دریافت کردم با این مضمون که صبح همان روز دو قزّاق به دفتر میلسپو در وزارت مالیه رفته، و از طرف وزیر جنگ[رضا خان] خواسته بودند که فوراً مبالغ قابل ملاحظه ای پول را که وزارت مالیه به وزارت جنگ بدهکار است بپردازد. وقتی پاسخ مساعدی به آن ها داده نشد، دو افسر قزّاق شروع به فحاشی کردند، و تهدید نمودند که وزارت مالیه را خواهند بست. وقتی دیدند که دکتر میلسپو و همکارانش در مقابل رجز خوانی آن ها کاملاً آرام نشسته اند. بدون این که تهدیدشان را عملی کنند از آن جا رفتند. همان موقع، دکتر میلسپو، سر مترجمش را به همراه یک یادداشت اعتراض شدیداللحن بابت بی احترامی که شده بود به وزارت جنگ فرستاد. وزیر جنگ هم که از رفتار آمرانه ی آن دو افسر به خشم آمده بود، دستور داد که آن ها را شدیداً تنبیه کنند، و از دکتر میلسپو عذرخواهی کرده و به او اطمینان داده بود که هم کاری تمام عیاری خواهد داشت. برای این که از گزارش فوق مطمئن شوم، از آقای والاس اس. موری، دبیر سفارت، خواستم تا ترتیب ملاقات من را با آقای توماس پیرسن، منشی دکتر میلسپو که در زمان وقوع حادثه در آن جا حاضر بوده، بدهد تا بتوانم گزارش دقیقی درباره ی آن چه اتّفاق افتاده است تهیّه کنم.

کورنفلد پس از تأیید گزارش از طرف پیرسن و دیگران، می نویسد:

به رغم ابراز بی گناهی و بی اطّاعی وزیر جنگ از کلّ ماجرا، کاملاً مطمئنم او به افسران قزّاق گفته بود که دقیقاً همان کاری را بکنند که کردند. او در چند مورد دیگر هم همین بلا را بر سر کارمندان بلژیکی آورده بود و شکّی ندارم که اگر در این مورد هم موفّق می شد، این قدر نگران تبرئه کردن خودش نبود. ولی حالا که دستش رو شده، طبیعتاً باید با محکوم کردن اعمال زیر دستانش، سعی داشته باشد تا نظر مساعد مستشاران را جلب کند. (17)

پس از آن که احمد شاه در اکتبر 1923 به اجبار رضا خان در پست ریاست کابینه منصوب، و ایران را برای همیشه ترک کرد، موقعیّت هیأت مستشاران مالی آمریکایی بیش از پیش تضعیف شد:

احترماً به اطّلاع وزارت امور خارجه می رساند که رضا خان از زمان تصدّی ریاست کابینه با بی اعتنایی تحقیر آمیزی با دکتر میلسپو، مدیرکلّ آمریکایی مالیه ها رفتار می کند. اتّفاقات زیر که بیانگر نگرش اوست به این جانب گزارش شده است. اوّل. پس از فوت دکتر رایان، درمدیریت مالیه های شهرداری تهران چنان بی مبالاتی شد که اصرار بانک شاهنشاهی ایران، و به منظور حفاظت از وامی که داده بود، مالیه ها را به دکتر میلسپو سپردند. رضا خان پس از انتصابش به ریاست کابینه دستور داد که همه متکّدیان شهر را از خیابان ها جمع و به خرج شهرداری در جایی نگهداری کنند. دکتر میلسپو به بی اعتنایی کامل رئیس الوزراء به مستشاران مالی و عدم مشورت با آن ها درباره ی هزینه اضافی که بر دوش شهرداری گذاشته بود اعتراض کرد. او متذکّر شد که با توجّه به تعهّدات فعلی اش، شهرداری نمی تواند این هزینۀ اضافی را متحمّل شود. معلوم است که دکتر میلسپو توانسته اوضاع را به خوبی برای رئیس الوزراء تشریح کند. زیرا او به طور خصوصی به دنبال وجوهی برای اجرای این طرح افتاده است. با وجود این، معنی اش این نیست که رئیس الوزراء توصیه ی دکتر میلسپو را با طیب خاطر پذیرفته باشد. بالعکس، از منابع موثّق شنیده ام که رضا خان با خشم درباره ی تلاش دکتر میلسپو برای «دخالت در امور شهرداری که رئیس الوزراء به اعتبار مقامش، رئیس آن نیز به حساب می آید صحبت کرده است.»

دوّم. طبق قانون استخدام دولتی، هیچ تبعۀ بیگانه نمی تواند به استخدام دولت در آید مگر به تصویب مجلس. دکتر میلسپو در اجرای این قانون شاپورگو بومانگو موریس را، که یک زرتشتی تبعۀ هند، و در نتیجه از اتباع دولت بریتانیا بود اخراج کرد. اگر چه [موریس] فقط یک کارمند جزء بود که مسئولیت یک انبار دولتی را بر عهده داشت، توانست[به] حضور رئیس الوزراء شرفیاب شود. او نیز بدون مشورت با دکتر میلسپو به سرپرست کارمند اخراج شده دستور داد که بلافاصله او را به سر کارش برگرداند، و با این کارش نه فقط قرار داد دکتر میلسپو را نقض کرد، بلکه قانون ممنوعیت استخدام اتباع بیگانه را نیز نادیده گرفت. (18)

کنسولگری آمریکا در تهران هم نسبت به وضعیت آینده ی هیأت مالی آمریکا چندان خوش بین نبود. گوتلیب، کنسول آمریکا در گزارشی روابط مستشاران آمریکایی و رضا خان را از زمان رسیدن رضا خان به ریاست کابینه در سال 1923 بررسی کرده است. گوتلیب بعد از توصیف خلق و خوی خشن رضا خان، درباره ی امنیّت فیزیکی آمریکایی ها ابراز نگرانی می کند:

خود مستشاران هم بی نهایت بدبین هستند و خودشان را برای هر اتّفاق احتمالی آماده کرده اند اطمینان دارم که اگر اوضاع به همین منوال پیش برود، به احتمال قوی هیأت مستشاری ظرف شش ماه آینده ایران را ترک خواهد کرد. خروج آن ها از ایران ضربه ی اسفناکی به حیثیت و اعتبار آمریکا در میان مردم خواهد زد، ولی صادقانه بگویم که در همان چند ماه اوّل کاملاً معلوم بود که آن ها موفًق نخواهند شد. آن ها سعی داشتند کاری فوق بشری انجام بدهند، آن هم در شرایطی که همه چیز بر ضدّشان بود. بیش و پیش از همه این که معدود ایرانی هایی که در رأس کار بودند و موضع و همکاری شان به حساب می آمد، آن هم خیلی بیشتر از نگرش توده های نا آگاه مردم، و یا آن عدّه ی قلیل اصلاح طلبان به اصطلاح درس خوانده ای که از دانشگاه های اروپایی برگشته بودند و به دنبال پستی در کشورشان می گشتند، واقعاً نمی خواستند که این مستشاران در کشورشان مشغول به کار شوند. آن هایی که در رأس امور بودند خیلی خوب می دانستند که مملکت دیگر نمی تواند بدون وام سر پایش بایستد؛ و تا وقتی هم که ضمانت قابل قبولی نداشته باشند، نمی توانند از هیچ منبع دیگری غیر از منابع انگلیسی وامی دریافت کنند. چه چیزی بهتر از این که می توانست نظر مساعد وام دهندگان آمریکایی را جلب کند که وام آن ها تحت نظر کارشناس مالی آمریکایی به بهترین نحو به کار انداخته خواهد شد. ولی کسی به ایران وام نمی دهد، و این سرخوردگی، علاوه بر عدم توفیق مستشاران در انجام هر گونه اصلاحات قابل توجّهی که می توانست موقعیت شان را تحکیم کند، اوضاع را بدتر کرده است. با افزایش اخّاذی های رضا خان برای ارتشش و تحکیم قدرت و نفوذ او، تمایل به اخذ وام هم کاهش یافته، چون همه مطمئن هستند که بخش عمده ای از وام به جیب رئیس الوزرا سرازیر می شود.

پرسنل مستشاری نیز اکثراً مترجمان، مشاوران، و منشی های خصوصی هستند که سر در آخور سفارت بریتانیا دارند. شکست قرار داد انگلیس و ایران و اخراج بی مقدّمه ی هیأت مالی آرمیتاژ- اسمیت بی آبرویی بزرگی برای انگلیسی ها بود. به همین دلیل، خیلی راحت می توان فهمید که شکست آمریکایی هایی که جانشین آن ها شدند مسلماً می تواند آبروی رفته شان را برگرداند. با وجود این، کارشکنی و سنگ اندازی آن ها در طول نیم سال گذشته بسیار پنهانی و مخفیانه بوده است. آن ها دست به سینه کناری ایستاده اند، و منتظرند تا مستشاران [آمریکایی] با دست خودشان گورشان را بکنند. یک ناظر بی طرف ناچار به این نتیجه می رسد که هیچ بیگانه ای نمی تواند مالیه های ایران را کنترل کند مگر این که نیروهای مسلّح، یا حدّاقل تهدیدآن را با خود داشته باشد. بله، تا به امروز، مستشاران مالی از حمایت ارتش رضا خان برخوردار بودند، و مسلماً بدون آن هیچ قدرتی نداشتند. ولی چه فایده وقتی که ابزار جمع آوری در آمدها خود بخش عمده ای از آن را می بلعد! (تازه ترین بودجۀ ارتش 9 میلیون تومان بود.) دکتر میلسپو، آن گونه که این مستشاران مالی بریتانیا از جانب لندن حمایت می شود، از حمایت دولتش برخوردار نیست، و نمی تواند باشد. (19 )

 

◀اخّاذی ارتش از مردم عادی و غارت اموال آنها: فارس و خراسان

 

846 Safari-Jamal-4فردای تصویب بودجۀ وزارت جنگ، موری گوشه های تازه ای از رفتار رضا خان را کشف کرد:

روز سوّم دسامبر 1924، دکتر میلسپو اطّلاع داد که سردار سپه در «پیشروی پیروزمندانه اش به سوی دریا» وجوهی را از مأموران مالیه و مقامات گمرک اصفهان و بوشهر گرفته که به 27.000 تومان بالغ می شود، و آن ها را فوراً به حساب خودش ریخته است. موسیو دو کرکهیر، کفیل بلژیکی مدیریت گمرکات، که از کارمندان بسیار با تجربۀ خارجی در ایران است، وقتی فهمید که سردار سپه در فکر دیدار از شهر است، درایت به خرج داد و دستور داد که همه ی وجوهی را که در گمرکات بوشهر اخذ شده است بدون فوت وقت به پایتخت بفرستند. با وجود این، دستور او قدری دیر رسید و ارتش توانست نزدیک به 2000 تومان را مصادره کند . (20)

پس از «پیشروی پیروزمندانه» رضا خان به سوی دریا و دیدار او از بوشهر، یک یکان ارتش در آن جا مستقر شد. جورج گرک فولر، کنسولیار آمریکا در بوشهر، فاش می کند، پس از آرام سازی و غارت عشایر تیره بخت، نوبت به شهروندان غیر نظامی شهری رسیده بود. در این جا گزارش کامل فولر را با هم می خوانیم:

احترماً چندین رویداد را که اخیراً اتّفاق افتاده و نشان می دهد که ارتش ایران واقعاً آن موهبت محضی نیست که در تهران القاء می کنند، به اطّلاع می رساند. نا گفته نماند که ارتش حمل و نقل را امن تر و جمع آوری بیشتر مالیات ها را ممکن ساخته است، امّا اقدامات خودسرانه ی سربازان و افسران آن موجب نا رضایتی گسترده ای در ایالات دور دست تر شده است. بوشهر نمونه ی خوبی برای درک عملکرد ارتش در این ایالات دور افتاده است. مشکل اصلی این جاست که این نیروها حقوقشان را شش ماه است که نگرفته اند، هر چند حقوق برخی یکان ها فقط چهار ماه به تعویق افتاده است. افراد ارتش همیشه مفلس یا بدهکارند، برای همین، قدرت بلا منازع شان منبع اصلی درآمدشان شده است. مثلا آن ها خانۀ خالی یکی از تجّار ثروتمند شهر را برای استفاده موقّت افسران خود مصادره کرده و تاکنون به این تاجر هیچگونه کرایه ای نداده اند- و امیدی هم نیست که بدهند- هر کالایی که چشمشان را بگیرد بر می دارند، و انتقال از آن جا هم بهانه ای می شود برای نپرداختن بدهی شان. رانندگان تاکسی آن قدر بی مزد افراد ارتش را جا به جا کرده اند که به ستوه آمده اند. قبلاً پیدا کردن تاکسی بسیار ساده بود، حالا همه ی آن ها از سطح شهر ناپدید شده اند و کسی هم به سمت چنین شغلی نمی رود.

حمل و نقل کالا از بوشهر به شیراز و شهرهای مرکزی همیشه به خاطر راهزنی عشایر کم و بیش نا امن بود. حالا ارتش امنیت این راه را تامین می کند، ولی وضع چارواداران همان است که بود. البتّه دیگر کالاهای تجاری را نمی دزدند، ولی ارتش خرها و قاطرها را مصادره می کند و فقط با دریافت باج های کلان آن ها را بر می گرداند. نتیجه اش این شده که چاروادارها دیگر چیزی حمل نمی کنند. تعداد زیادی عدل و جعبه این جا معطّل مانده اند چون کاروانی به راه نمی افتد. فقط یک شرکت اروپایی 500 بسته دارد که از شیراز رسیده و برای آن ها سه بار نامۀ مختلف صادر شده است- هر بار که کاروان ها راه می افتادند، ارتش قاطرها را مصادره می کرده و اجناس را کنار جاده می انداخته.

اخیراً هم فرمانی صادر شد که تنفّر مردم را به خشم مبدّل ساخت. تعدادی از هواپیماهای وارداتی فرانسوی قادر به پرواز نبودند، بنابراین کار را به حمّالان و چارواداران قابل اطمینان سپردند تا آن ها را به شیراز برسانند. قاطرهای زبان بسته که نمی توانستند اعتراض کنند، ولی بارکشان با تجربه این پیشنهاد نه چندان جالب دولت را رد کردند. در عین استیصال دستور صادر شد که با استفاده از زور افراد کافی را برای حمل این بار به کار بگیرند، بنابراین افراد قشون به خیابان ها ریختند و هر کسی را که دم دستشان می آمد با عدالت دموکراتیک دستگیر می کردند؛ از عشایر و کارمندان دولت گرفته تا تجّار آبرومند،. دستگیری تجّار متموّل پول خوبی به جیب قشون ریخت؛ ما بقی دستگیر شدگان هم مجبور بودند روزانه در ازای دریافت تکّه ای نان و جرعه ای آب زیر آفتاب سوزان جان بکنند. تجارتخانه های خارجی عدّه ای را برای نجات کارمندانشان اعزام کردند، و مقامات دولت هم خواستار آزادی کارمندانشان شدند. هر کسی که توانست از شهر گریخت و یا در حرم ها مخفی شد. کوچ نشینانی که چادر هایشان را خارج از شهر بر پا کرده بودند به این کنسولگری پناه آوردند. بنابراین، همین اوّلین بار هم که دولت ایران نیروهای قشون را در بوشهر مستقر ساخته، محبوبیتی برای خودش به دست نیاورده است. این اعمال تمام انتقادها را متوجّه شخص رئیس الوزراء کرده است. (21)

با نشستن رضا خان بر تخت شاهنشاهی ایران در دسامبر 1925، و تاجگذاری او در اوایل سال 1926، اخّاذی و بدرفتاری ارتشش به اوج خود رسید. هافمن فیلیپ، وزیر مختار آمریکا در تهران، بلایی که این ارتش به اصطلاح ملّی بر سر مردم مشهد آورد، این گونه گزارش کرده است:

گزارش هایی که در طول ماه های گذشته از ایلات مختلف رسیده بیش از پیش هویدا ساخته است که نگرش مستبدّانه و ظالمانه فرماندهان ارشد ارتش در این ایالات فقط موجب بی اعتباری و بی آبرویی شاه و دستگاه نظامی اش در میان مردم شده است. این فرماندهان چندین بار مبالغ هنگفتی از غیر نظامیان اخّاذی کرده و از جمع آوری قانونی مالیات توسّط مأموران وزارت مالیه جلوگیری کرده اند. اطّلاعات دقیقی درباره ی پول هایی که مقامات نظامی از مردم جمع آوری کرده اند در دست ندارم، ولی می گویند که مبالغ هنگفتی است. از منابع

موثّق شنیده ام که مثلا امیر لشگر مشهد، در آوریل گذشته و پیش از عزیمتش به تهران برای شرکت در مراسم تاجگذاری شاه، نزدیک به 350 هزار تومان از ساکنین این شهر پول جمع کرده است. به رغم مبالغ هنگفتی که از محّل بودجه های تخصیصی خزانه و منابع متعدّد دیگر، در اختیار وزارت جنگ قرار دارد، معلوم شده که حقوق پرسنل ارتش چندین ماه عقب افتاده است. طبق گزارش ها، حقوق اکثر سربازانی که خارج از پایتخت خدمت می کنند از 4 تا 8 ماه پرداخت نشده است. در عین حال، در همه شاخه های ارتش پول زیادی به هدر می رود. دلایلی وجود دارد که شاه از بی نظمی های فرماندهانش در طول این مدّت بی خبر نبوده است. در واقع، بعضی ها معتقدند که قسمتی از این پول ها به جیب خود او هم رفته است.

چند ماه پیش دکتر میلسپو توجّه بنده را به اوضاع نا مطلوب مدیریت مالی مملکت جلب کرد که به سبب خود رأی بودن وزارت جنگ و عدم پذیرش نظارت های بودجه ای از سوی این وزارتخانه ایجاد شده است. خلاصه این که، وزارت مالیه هم چنان بودجه کلّی سالیانه ای به وزارت جنگ اختصاص می دهد که تقریباً به اندازه نیمی از در آمدهای دولت است، و هیچ حساب و کتابی هم پس نمی گیرد. علاوه بر این، وزارت مالیه اطّلاع دارد که ارتش مبالغ هنگفتی پول از منابع داخلی دریافت کرده است که وزارت مالیه آن ها را نمی شناسد. از صحبت هایی که با وزیر مختار بریتانیا داشته ام، که این روزها خود را برای بازنشستگی آماده می کند، با این که هیچ وقت صداقت چندانی درباره ی مسایل روز نشان نداده، این طور دستگیرم شده است که دولت مطبوعش از وضعیت نا به سامان ارتش ایران نگران است. شنیده ام که نگرانی آن ها به خاطر این است که بریتانیای کبیر تمایل دارد ارتشی نسبتاً قوی و کارآمد در مرزهای روسیه حضور داشته باشد. (22)

فیلیپ چند روز بعد در گزارشی با همین مضمون افزود: «شکّی نیست که همان سوء رفتاری که از ارتش در خراسان گزارش شده است، از همه ی یکان هایی که در سایر ایلات مستقر هستند نیز سر می زند. اخیراً شنیده ام که احساس نارضایتی مشابهی در شیراز وجود دارد، که از یک طرف به خاطر عدم پرداخت حقوق سربازان است، و از طرف دیگر به خاطر اخّاذی فرماندهان از غیر نظامیان. این اوضاع دارد ضربه ی بزرگی به حیثیت و اعتبار شاه در کشور وارد می کند.» (23)

شماره ۸۴۶ از ۶ تا ۲۰ بهمن

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید