* استعفای فروغی
«پس از دستگیری محمد ولی خان اسدی نایب التولیۀ آستان قدس رضوی و جستجو وتهیه مدارک به نامه ای برخوردند که فروغی رئیس الوزراء در بارۀ گرفتاری اسدی نوشته بود:
در کف شیر نر خونخواره ای
غیر تسلیم و رضا کوچاره ای
این نامه را به نظر پهلوی رسانده بودند پرواضح است که او را ناراحت می کند و فروغی را احضار ومورد تعرض قرار می گیرد و امر می کند که فوراً استعفا نماید و خبر آنرا روز دهم آذر 1314 به مطبوعات بدین شرح داده بودن:
« فروغی رئیس الوزراء بواسطۀ علت مزاج استعفای خود را به پیشگاه اعلیحضرت همایونی تقدیم نموده است»
* تشکیل کابینۀ جم
روز یازدهم آذرماه در بارۀ کابینۀ کجدید این خبر به مطبوعات داده شد:
«حسب الامر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی آقای جم به سمت ریاست وزراء انتخاب گردیدند. پست وزارت داخله نیزبا ایشان خواهد بود. سایرآقایان وزراء و رؤسای آدات مستقل کابینۀ سابق درپست های خود باقی هستند.»
کابینۀ جم
اولین کابینۀ محمود جم درتاریخ 13 آبان آذر 1314 شمسی برابر با 9 رمضان 1354 هجری قمری و دسامبر 1935 میلادی بدین شرح به مجلس شورایملی معرفی گردید:
1 – رئیس الوزراء: محمودجم
2- وزیر عدلیه : محسن صدر
3 – باقر کاظمی :وزیر امور خارجه
4 – وزیر مالیه : علیاکبر داور
5- کفیل وزارت جنگ: سرلشکر احمد نخجوان،
6 – وزیر معارف و واوقاف و صنایع مستظرفه: علی اصغر حکمت
7 – وزیر طرق و شوارع : علیمنصور
8 – وزیر پست و تلگراف : نظام الدین حکمت
8 – رئیس کل فلاحت: مصطفی قلی بیات
9 – رئیس کل تجارت: [مظفر] اعلم
10 – رئیس صناعت معادن : [محمدحسن] امین
ولی روز یکشنبه 28 دیماه 1314 علی منصور ازخدمت منفصل و تحت تعقیب قرار گرفت و بجای وی مجید آهی والی فارس به وزارت طرق و شوارع انتخاب گردید.
و در اسفند ماه 1314 سرلشکر جهانبانی بریاست ادارۀ کل صناعت، و در25 فروردین 1315 عنایت الله سمیعی بوزارت امورخارجه و سرلشکرامیر فضلی به کفالت وزارت جنگ تعیین گردید.
در 15 مرداد 1315 صادق وثیقی به کفالت ادارۀ کل تجارت ، و در19 مهر1315دکتراحمد متین دفتری بوزارت عدلیه ، در 25 بهمن 1315 محمود بدربه کفالت وزارت مالیه ، در15 خرداد 1316 حسین علاء بریاست ادارۀ کل تجارت انتخاب شدند.
◀ اعدام اسدی
اطلاعات در یک ربع قرن در مورد اعدام اسدی چنین نوشته است:
« شیخ بهلول نامی درمشهد در تیر 1314 مردم را بوسیلۀ موعظه و خطابه بر علیه حکومت مرکزی اغوا و تحریک می نمود و اجتماعات درمسجد هرساعت بیشتر می شد و صورت بلوا بخود می گرفت و بالاخره درنتیجۀ گزارشاتی که از اوضاع محل به تهران داده شد دستورتفرقه صادرگردید و عدۀ زیادی نظامی اطراف صحن و مسجد را محاصره کردند و چون کار بالا گرفت شلیک شروع کردند و دراین میانه عدۀ زیادی مردم بیگناه مقتول و مجروح گردیدند وشیخ بهلول هم فرارکرد و به این ترتیب موضوع خاتمه یافت ولی اقدامات برای یافتن محرکین ادامه داشت تا روزی که خبری در حراید انتشار یافت مبنی بر اینکه چون محمد ولی اسدی محرک این فتنه و فساد تشخیص داده شد اولاً امورآستانه درتاریخ 4 آذر به آقای پاکروان والی خراسان محول گردید و ثانیاً اسدی حبس و تحت استنطاق و محاکمۀ نظامی قرار گرفت و چندی بعد هم خبری به جراید داده شد که اورا طبق حکم محکمۀ نظامی اعدام کردند. بیش از این کسی از واقعه اطلاع نیافت تا پس از تغییر اوضاع که گفته شد تحریکات برای ایجاد بلوای مشهد از ناجیۀ کسان دیگری بود غیر از مرحوم اسدی ، کسانی که مایل به بقای نایب التولیۀ آستانه قدس نبودن، جریان را برعلیه آن مرحوم به شاه فقید گزارش دادند و اوضاع را از اول تا آخر برعلیه او تمام کردند.»
* انعکاس کشف حجاب
حسینقلی مستعان نویسندۀ معروف که در روز17 دی ماه 1314 سردبیر روزنامۀ ایران مهمترین و بزرگترین روزنامۀ یومیه وقت بود حوادث ایام مقارن 17 دی را از نگاه یک روزنامه نگار برای مجلۀ روشنفکر که مدیرآن دکتر رحمت مصطفوی بود برشته تحریردرآورده که درشمارۀ 433 مورخ 5 شنبه 14 دیماه 1340 درزیرعنوان های: « ولوله و چادر برداری در میان خانواده ها و محافل و مردم. بسیاری از فامیل ها برای اینکه زنهایشان از حجاب بیرون نیایند از مملکت مهاجرت کردند.
عده ای می گفتند: انقلاب و خونریزی می شود جمعی معتقد بودن: دیگرهیچکس نباید زن بگیرد.
مردان متدین قسم خوردند علیه بی حجابی کفن می پوشند وبا دولت جهاد می کنند.
عده ای از حاجی ها زنشان را طلاق دادند.»
به چاپ رسیده که قسمت هایی از آن در ذیل نقل می گردد:
«… به خانۀ یک دوست بسیارعالیمقام رفتم: این مرد بزرگ که از رجال درجۀ اول به شمارمی رفت و بی نهایت هم مورد توجه شخص شاه بود مدتی بود پیش من فرانسه می خواند هفته ای دو روز یا من به منزل او می رفتم و یا او به منزل من می آمد. این دفعه من رفتم . تا نشستم گفت:
افسوس ! امروز آخرین درسمان است.
– چرا؟
می روم به اروپا ، دسته جمعی با خانم وبچه ها…؟
– چطور؟ بی هیچ سابقه، ناگهانی !
– بله ، وضع طوری است که نمی توانم بمانم !
گمان بردم که مرتکب تقصیری شده و از چشم شاه افتاد است. با احتیاط توضیح خواستم گفت:
– بزودی کشف حجاب خواهد شد نمی توانم بمانم!
واقعاً تعجب کردم به مرد منجمد صاحب مقام بسیار عالی، اروپا رفته، دنیا دیده ! با حیرت گفتم:
به این مناسب می خواهی بروید؟ واقعاً عجیب است ؟ اتفاقاً شما و امثال شما باید درتحولی چنین بزرگ پیشقدم باشید. این تحول بزرگی است، اما در هر تحولی عده ای زیر دست و پا می روند: این مسلم است، خصوصاً در مورد این تحول و من نمی خواهم زن و دختران من در جریان این تحول وارد باشند.
او هم با همۀ افراد خانواده اش رفت که رفت…
… غوغای عجیبی بود. واقعاً به قول آن شاگرد عالی مقامم آشوب بزرگی بود که ازیک تحول عظیم باورنکردنی بوجود آمده بود. البته محیط کمابیش آمادگی داشت اما فقط درتهران و یکی دو ایالت دیگر مثلاً گیلان و بعضی قسمتهای خوزستان و فارس ولی در دیگرنقاط اثریک طوفان را بخشید، … دو روز پیش از آن تاریخ یعنی همانروز که برای خرید لباس خانم به لاله زار رفته بودم باد دی ماه در وسط لاله زار چادرخانم مجللی را بلند کرد. این زن که لباس سنگینی هم داشت چنان خودش را بزمین انداخت و چنان هول و هراس وآشفتگی برای پائین آوردن چادرش و پوشاندن تنش بکار برد که خیال کردم سکته اش خواهد زد. همان خانم دو روز بعد بی چادر در مجلس جشن یافته بود.
در سراسر تهران آنقدر روی این موضوع گفتگو می شد که مردم خواب و خوراکشان را فراموش می کردند. بعضی طبقات خصوصاً بازاری ها ماتم گرفته بودند. یک حاجی فلان التجاربسیارمتمول را که درهمسایگی ما بود و یکی دو ماه قبل عزای زن اولش را شکسته و یک زن خوشگل گرفته بود دیدم که چشمانش از حدقه بیرون آمده بود مثل اینکه گلویش را فشرده اند… از ته دل می گفت:
کاش می مردم و این روز را نمی دیدم وناچار بود به مجلس جشن برود و رفت.
… یک حاجی بسیار مقدس در آن محفل بود که از نیکان روزگار بود. در بازار حجره داشت. با من رفیق بود. قسم خورد که ازغلیظش دو شبانه روز است یک لقمه غذا از گلویش پائین نرفته است. من قدری برایش استدلال کردم بخشم آمد و با سوگند های مؤکد گفت:
– نخواهد شد، امکان ندارد، هیچکس زیربار نخواهد رفت. خون راه خواهد افتاد، انقلاب خواهد شد، هزارها نفر از مردان متدین قسم خورده اند که کفن بپوشند و مبارزه وجهاد کنند.
زنان این طبقه نیز وحشت داشتند. شاید درهمان ایام از ده پانزده نفراز این زنان شنیدم که می گفتند هرگز پا خانه بیرون نخواهند گذاشت .
و باز همان روزها مرحوم ساعی خبرنگار روزنامه خبری آورد که چاپ نکردیم. خلاصۀ خبراین بود که چند نفراز آقایان بااسم و رسم رفته اند زنانشان را طلاق داده اند.
یک مرد با تقوی و با سواد ولی متعصب درهمسایگی ما با دو دختر زیبایش را که به مدرسه ناموس می رفتند وتا آن روز مثل همۀ دختر مدرسه ها با چادر بودند از مدرسه بیرون آورد که بی چادر نروند.
اما درطبقات روشنفکرو بین خانم هائی که از مدتها پیش انجمن ها و محافلی داشتند و مقدمات امر را بتدریج فراهم می آوردند و برای روشن کردن و آماده کردن اذهان می کوشیدند شور و نشاطی عجیب وجود داشت. هرگز دست یافتن بر یک نعمت بزرگ یا احراز یک پیروزی درخشان اینقدر ذوق و طرب بوجود نمی آورد؛ این برای همه این افراد بالاتر از یک نعمت و درخشان تراز یک پیروزی بود… یکی از خانم هائی را که مدتی پیش از آن در یکی از محافل زنان که من خود کنفرانسی درآن داشتم دیده بودم پس از اعلام خبر نهضت هفده دی دیدم ؛ وجد و شادی چهره اش را آنقدرعوض کرده بود که نشناختمش .
اما یک عده دیگرهم بودند که مسرتی از یک نوع دیگر داشتند. اینها همان زنان ودخترانی بودند که زیر چادر هزار کار می کردند و آزادی را می خواستند بری آنکه کیف وعیش هوسرانی شان را بحد اعلا برسانند!
از تماشائی ترین و جالب ترین روزهای قرن بود آن روزها…گردش درشهروحضور درمحافل مختلف با مطالب و بگو مگوهای رنگارنگ و متضادی که بگوش می رسید حیرت آور وعبرت انگیز بود. کمیاب نبودند افرادی که جداً اعتقاد به نماسیدن و پیش نرفتن این امر مهم داشتند و مثل آن حاجی مقدس معتقد بودند که خون راه خواهد افتاد.
ولی روز هفدهم دی رسید. جشن های بزرگ منعقد شد. پیش چشم حیرت آلود متعصبین بی آنکه آب از آب تکان بخورد شاه مملکت به اتفاق ملکه درمجلس زنان بی چادری که با شوهرشان آمده بودند حضور بافت و فرمان پر جنجال ولی سعادت بخش کشف حجاب در سراسر کشور منتشر شد .
اما من آنروز فراوان خندیدم … برای یک نویسندۀ کنجکاو که داستانهایش را به نیروی دید و دقتش بوجود می آورد تماشای این مجلس لطف بی پایان داشت…
خانمم مثل کنه بمن چسبیده بود پیوسته رنگ برنگ می شد و رعشه ای داشت. بسیاری از خانمهای، همین وضع را داشتند. زمین خوردن ، پا پیچ خوردن ، تنه های غیر ارادی زدن ، افتادن کلاه از سر و کیف از دست و ازآن جالب تر ریخت ها ، آرایش ها ، لباسها، روسری ها، کلاهها، وبا از آن تماشائی تر قیافه های عده ای از مردان بود که ناچار شده بودند خانمشان را بی حجاب بیاورند و خودشان بیش از خانمشان اشفته ، ناراحت و نامرتب بودند.
اگر خبرنگارهای عکاس امروزی آنروز هم می بودند و عکس های روشن از گوشه های مختلف و از افراد و زن و شوهرهائی که با هم در آن مجالس شرکت می کردند برمی داشتند جالب ترین و مضحک ترین مجموعه های لباس وآرایش زنان دنیا را فراهم آورده بودند.
آشوب تمام شد ، بگو مگو فرونشست ، زن پیروز شد، حجاب بر افتاد ، زن ایرانی دوش بدوش زنان دنیا قرارگرفت ، منتها آنکه خوب بود دوش بدوش خوبها قدم برمی داشت و آنکه بد بود پا بپای بدها میرفت…
وامروز افتخار می کنیم به زنان روشن دل و با تقوایی که مقام واقعی زن را بالا می برند ، و من به سهم خود کمال نفرت را دارم از زنانی که از این آزادی برای هوسرای و مد پرستی و فسق و فجور و ترویج فساد استفاده کردند.
◀ فاجعۀ مشهد در مجلس طرح می شود
اولین مرتبه که فاجعۀ مشهد در مجلس مطرح مطرح شد ، هنگامی بود که در دورۀ پانزدهم در جلسۀ 20 مورخ نهم مهر ماه 1326 که کابینۀ قوام وزرای خود را به مجلس معرفی نموده بود و برنامۀ دولت مطرح بود وعباس میرزا اسکندری بعنوان مخالف و اینکه چرا محمود جم به سمت وزیر جنگ در کابینه شرکت داده شده در بارۀ وقایع مشهد در سال 1314 مطالب بیان می کند و اظهار می دارد که محمود جم باید به دیوان کشور برای محاکمه فرستاده شود. برای مزید اطلاع خوانندگان گرامی قسمتهائی از نطق اسکندری ذیلاً نقل می شود.
«… آقاى محمود جم در ۲۵ تیرماه ۱۳۱۴ وزیر کشور بودهاند، بزرگترین عملى را که نمیدانم اسمش را چه بگویم لقبش را شما بگویید بزرگترین عملى که در تاریخ ایران در ۱۱ قرن پیش نیامده بود ایشان مرتکب شدند وزیر کشورى است که مطابق نوشتهای که موجود دارم دستور داد در سه و نیم بعد از نصف شب گنبد آستان قدس رضوى را به مسلسل بستند. (امیر تیمور- دروغ است، این طور نیست) (اسلامى- آقاى اسکندرى به مرد مسلمات این طور توهین نکنید) (زنگ رئیس- همهمه نمایندگان) (سزاوار- وزیر کشور آن وقت نمیتوانست چنین دستورى بده) اصل ۶۴ قانون اساسى تصریح دارد هیچ وزیرى نمیتواند فرمان پادشاه را مستمسک قرار بدهد و اصل ۴۴ قانون اساسى میگوید وزرا مسئول مجلسین هستند و شخص پادشاه از مسئولیت مبرا است من به شما تصریح میکنم، پادشاه گذشته را هیچ قانونى نمیتوانست محکوم بکند (سزاوار- این حرفها را میخواستند قبل از شهریور بزنید) آقایان نمایندگان در مدت ۱۱ قرن دو وجود محترم، دو وجود آسمانى یکى معصومه قم است یکى على بن موسىالرضا اینها به ایران آمدند مهمان این مملکت بودند در طى قرون هجومهایی که به این مملکت شد، همیشه اینها از طرف ایرانیها و حتى مهاجمین محترم بودند صاحب این آستانه پیشواى عالم تشیع است در عالم اسلام سیصد میلیون به این وجود محترم احترام میکنند، در این شبى که به شما میگویم ۸۰۰ نفر بدون سلاح، مردمى را سیاست دور، اینها اسلحه نداشتند، اینها که نمیخواستند مملکت را تجزیه کنند اینها در آنجا راحت و آسوده خفته بودند که درهاى صحن و مسجد را میبندند و سه و نیم بعد از نصف شب به موجب اعلامیهای که به امضاى آقاى وزیر کشور آقاى محمود جم موجود و الان پیش من است (ملک مدنى- بخوانید آقاى اسکندرى که معلوم بشود) الان بنده به سرکار عرض میکنم (یک نفر از نمایندگان- خارج از موضوع است) من هیچ وقت هیچ چیز خارج از موضوع نمیگویم (ملک مدنى- بسیار مطالب صحیحى است) قبول فرمودید اینها را آقاى ملک مدنى؟ (خنده نمایندگان) بنده خودم را ناراحت میکنم، مردم از ما میرنجند برنجند ما وظیفه داریم این کار را بکنیم این حرفها چیست؟
از طرف وزارت داخله اعلامیه وزارت داخله است، بر طبق راپورت واصله از ایالت خراسان شب نوزدهم شیخ بهلول نامى که سوء سوابق او از شرارت و فساد معلوم و سابقاً تحت تعقیب واقع شده بود در مشهد مقدس جمعى از عوام سده لوح را در مسجد به عنوان موعظه دعوت کرده دو سه روز این عمل را مداومت داده و اراذل و اوبا را دور خود جمع و عنوان کلاه و لباس را پیش کشیده یاوهسراییها نموده و کار را به هتاکى رسانیده مأمورین انتظامات خواستند بدواً با ملایمت و نصیحت او را از این رفتار و گفتگوهاى خلاف و مفسدتآمیز باز دارند مساعى آنها ثمرى نبخشید و بیم اختلال نظم رفته و مردم از این جهت اظهار نگرانى نمودند مأمورین انتظام درصدد تفرقه آنها برآمدند مقاومت نموده مأمورین نظمیه را مورد حمله قرار دادند و بعضى از آنها را مجروح و مقتول نمودند مأمورین ناچار از نظامیان استمداد کردند و اشرار با آنها هم ستیزه نمودند و آلات حرب و قبل که همراه داشتند به کار بردند نظامیان هم مجبور شدند با استعمال اسلحه گرم حفظ نظم را به آنها الزام نمایند در نتیجه اراذل و اوباش که باعث این بىنظمى شده بودند گرفتار و بعضى متفرق شدند ولیکن متأسفانه شیخ بهلول که این مفسده را بر پا کرده بود موفق به فرار شده امنیت و انتظام کاملًا برقرار گردید فعلًا نظمیه مشغول تعقیب قضیه و کشف حقایق میباشد وزارت داخله محمود جم.
بعضى از نمایندگان- چیزى نیست.
حاذقى- اظهار تأسف کردند که یک عده بىگناه کشته شدند.
عباس اسکندرى- جواب آن کشتهها را که میدهید آقایان، آن ۸۰۰ نفرى که سر و دستشان
قطع شد جوابشان را باید داد آنها ایرانى و بیگناه بودند.
امیر تیمور- دروغ میگوید آقاى رئیس بنده اجازه میخواهم جواب بدهم و ماسکها بر داشته شود.
بعضى از نمایندگان- این ارتباطى ندارد این مربوط نیست.
عباس اسلامى- چرا توهین میکنید آقاى اسکندرى اگر میخواهید ملت ایران از شما خوشش بیاید راجع به همه صحبت کنید (صحیح است)
ملک مدنى- آقاى اسکندرى راجع به نخست وزیر هم بفرمایید.
عباس اسکندرى- آقاى ملک مدنى راجع به نخست وزیر فرمودید عرض کنم در ۲۶ شعبان ۱۳۱۷ آقاى محمود جم نخست وزیر بودند و سید حسن مدرس مبارز معروف وکیل شجاع نایب رئیس مجلس را آوردند به ترشیز و به وسیله مأمورین شهربانى که از طهران فرستادند خفه کردند کشتند (سزاوار- شهربانى مستقل بود) این حرفها چیست؟ بنده قبول نمیکنم که بگویند دیگرى گفت کى گفت؟
دفعۀ دیگری که موضوع کشتار مشهد در مجلس مطرح شد موقعی بود که پس زا واقعۀ 15 بهمن دانشگاه که یک محیط ارعاب و ترور و سانسور شدید مطبوعات آزاد بوجود آورده بودند و عده ای از نمایندگان برای تملق گوئی و خود شیرنی طرحی به امضای 60 نفر با قید دو فوریت تقدیم کردند که به رضا شاه لقب کبیر بدهند!
« در فوریت اول و در کلیات بعنوان مخالف مطلبی گفته ام که عیناً از صورت جلسل رسمی در زیر نقل می گردد:
نقل از صورت مشروع مذاکرات مجلس روز یکشنبه 29 خرداد 1328 – جلسه 175
رئیس اگر اجازه میدهید چون وقت خیلى نمانده یک لایحه دو فورى آقای دکتر اقبال آوردهاند باید با آن رأى گرفته شود یکى هم طرحى است از طرف جمعى از نمایندگان با دو فوریت چون نیمساعت بیشتر وقت نداریم قرائت میشود.
تقدیم و تصویب دو فوریت طرح پیشنهادى جمعى از نمایندگان راجع به قدردانى از خدمات اعلیحضرت فقید.
(به شرح زیر قرائت شد)
مقام محترم ریاست مجلس شورای ملى : خواهشمندم طرح تصمیم زیر را مقرر فرمایید در مجلس شورای ملى قرائت و رأى گرفته شود. سلطانى ،
ساحت مقدس مجلس شورای ملى : نمایندگان ملت ایران با توجه به تحولات عظیمى که در دوره زمامدارى و سلطنت اعلیحضرت شاهنشاه فقید رضاشاه پهلوى در شئون مختلف کشور به وقوع پیوست و با سنجش و مقایسه دقیق بین این ترقیات نجاتبخش و اوضاع تأسفانگیز دورههاى قبل از آن اعلام میدارند: از لحاظ ابراز خلوص عقیدت و حقشناسى ملت ایران در برابر مقام جلیل و خدمات بىنظیر اعلیحضرت شاهنشاه فقید و تجلیل از تحول عظیمى که آن اعلیحضرت در کلیه شئون مملکت بوجود آورد و فصل جدیدى در راه تجدید دوران مجد و عظمت تاریخى ایران باز کردهاند (احسنت) و در واقع سلطنت با شکوه آن اعلیحضرت مبدء نهضت اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى و مظهر نشو نیرو و غرور ملى بوده است و از این جهت ملت حقشناس ایران همواره آن شاهنشاه را به نام کبیر یاد کرده است از این رو به پیروى از نیت ملت ایران امضاکنندگان زیر اتخاذ تصمیم ذیل را با قید دو فوریت پیشنهاد میکنیم – مجلس شوراى ملى : به پاس حقشناسى ملت ایران تصویب میکند عنوان رسمى سرسلسله دودمان عظیمالشأن پهلوى اعلیحضرت رضاشاه کبیرخواهد بود این تصمیم باید دو لوحهاى طلا حک و در آرامگاه شاهنشاه فقید نصب گردد (صحیح است).
رئیس – قریب به شصت امضاء دارد و دو فوریت دارد و البته وقتى فوریتها تصویب شد براى طبع و نشرفرستاده میشود و بعد از ۲۴ ساعت یعنی در جلسه بعد مطرح میشود فوریت اول مطرح است آقای مکى مخالفید؟ بفرمایید.
مکى – البته هیچکس منکر نیست که شاه سابق یک خدماتى به این مملکت کرده است (نورالدین امامى- خیلى خدمات کرده یک خدمت نیست) اجازه بفرمایید بنده مطالبم را عرض کنم آقایان هم رأى خودشان را خواهند داد ولى همیشه باید قضاوت منصفانه باشد یعنى در یک جریانى شما نیست به هر یک از سلاطین ایران اگر نگاه کنید بعد از اسلام به این طرف ما سلاطین بزرگ زیاد داشتیم تمام سلاطین بزرگ ایران یک صفات خوبى داشتهاند که یک صفات بدى هم داشتهاند یک نقاط ضعفى داشتهاند مجموعه آنها را بعد از صد سال صد و پنجاه سال که از مرگ آنها گذشته است دنیا و مورخین در تاریخ قضاوت کردهاند الان در این لایحه پیشنهادى از طرف آقای سلطانى بنده میخواهم عرض کنم (امامى – خیلى ها امضاء کردهاند آقای مکى هشتاد امضا دارد) بنده میخواهم عرض کنم در رژیم گذشته یک کارهاى خوبى شده است یک کارهاى بدى هم شده است من به استناد ادعانامهاى که آقای دکتر عبده دادستان دیوان کیفر صادر کردهاند و به استناد حکمى که آقای برزین رئیس دادگاه دیوان کیفر صادر کردهاند و رژیم گذشته را آقایان محکوم کردهاند.
امامى – آقا اجازه ندارد این حرفها را بزند.
رئیس – آقای مکى حالا موضوع مطرح نیست بعد از طبع و نشر وقتى مطرح شد صحبت بفرمایید.
مکى – بنده همین راجع به فوریتش میخواهم عرض کنم این یک موضوعى نیست که ما همین طور در اینجا قضاوت کنیم که یک چنین چیزى هست باید صد سال صد و پنجاه سال دیگر رویش قضاوت بشود که مجموعه خدمات شاه سابق مفید یا مضر به حال مملکت بوده کارهاى خوبش زیادتر بوده یا کارهاى بدش یا به اصطلاح نقاط ضعفشان زیادتر بوده البته ایشان کارهاى بزرگ خیلى در این مملکت کردهاند البته به کارهاى خوبشان ملت سر تعظیم فرود مىآورد ولى کارهاى دیگرى هم هست که نسبت به آنها البته بایستى قضاوت شود این است که بنده خواستم عرض کنم که بلافاصله با یک قیام و قعود این کار را نکنیم طبع و توزیع بشود برود در کمیسیون عقیده مخالف و موافق هم رویش اظهار بشود.
برزین – اجازه میفرمایید؟
رئیس – لزومى ندارد طبع و توزیع میشود بعد مطرح میشود. رأى گرفته میشود به فوریت اول آقایانی که با فوریت اول موافقند قیام کنند (اغلب برخاستند) تصویب شد. فوریت دوم مطرح است آقای نورالدین امامى موافقید؟ (امامى – بلى) آقای کشاورز صدر موافقید؟ (کشاورز صدر – موافقم) آقای حائرىزاده (بعضى از نمایندگان – نیستند) (گفته شد مخالفى نیست) مخالفى ندارد رأى گرفته میشود به فوریت دوم آقایانی که موافقند قیام کنند (اغلب برخاستند) تصویب شد.
طرح نمایدگان در جلسه 176 مورخ سه شنبه 31 خرداد 1328 مطرح گردید حائری زاده بعنوان مخالف صحبت کرد و ضمن بیانات خود مطالبی اظهار داشتند که مختصر آن چنین بوده است:
[ولى ما رضاشاه متعددى نداشتهایم تا بیاییم یکیش را اینجا کبیر به نامیم این جور موضوعات یک چیزى نیست که ما بیاییم اینجا در این مملکت با این تنگى وقت و کارهاى زیادى که داریم روى آن بحث کنیم که این کبیر است یا صغیر در وقایعى که دنیاى امروزه ما بین جنگ اول و دوم بینالمللى اتفاق افتاد حوادث زیادى دیدیم دیکتاتورها، قلدرها و رؤساى جمهور زیادى در جریان آمدند و رفتند بعضى خودشان آمدند و بعضى را آوردند برخى خدماتى کردند و بعضى خدمت و خیانت با هم کردند تاریخ باید قضاوت کند نه فتواى ما در آخر مجلس که به صورت تملق بیشتر شباهت دارد تا به صورت قدردانى و قدرشناسى این حرف براى بچه گول زدن بد نیست ولى براى دیگران فایده ندارد و اساساً نتیجهاى ندارد این موضوع امثال هیتلر موسولینى آتاتورک و دیگران در این فاصله دو جنگ آمدند هر کدام در ملت و مملکت خودشان یک اعمالى داشتند، پردههاى زشت و زیبا البته زیاد بوده است] اگر مقصود از این طرح این بوده است که من بیایم پردههاى زشت را اینجا بگویم و آنها براى خود شیرینى استفاده کنند بنده ذکر نمیکنم پردههاى زشت خیلى است اشخاصی که در محبس کشته شدهاند براى ضبط املاکشان زیاد هستند آقاى برزین و آقاى دکتر عبده دیروز آقاى مکى تذکر دادند که اینها در محکمه حکم محکومیت رژیم گذشته را دادند اینها پردههاى زشت و زیبا زیاد داشتهاند و ما وارد آن بحث نمیشویم باز هم باید این قسمت را روشن کنیم فرض کنید نادر افشار در این مملکت یک کار حسابى کرد وقتى مرد ماده تاریخ خیلى بدى روى او گذاشتند و گفتند نادر به درک رفت ولى روزگار کم کم او را معرفى کرد که نادر یک خدمات بزرگى به این مملکت کرده است و یک مرد بزرگى بوده است به عقیده بعضى نادر افشار جزو مفاخر این مملکت شمرده میشود به عقیده برخى دیگر هم ممکن است همان ماده تاریخ صدق بکند این است که این کار با این کار زیادى که مجلس دارد من این موضوع را یک چاپلوسى بیجایى میدانم یک کار بىربط و بىاثرى است که با این نه صغیر کبیر میشود و نه کبیر صغیر«.
نورالدین امامی بعنوان موافق مطالبی بیان داشت سپس نوبت به مخالف دوم رسید که عیناً از صورت مذاکرات چند جمله آنرا عیناً نقل می نمایم:
رئیس – آقاى مکى.
مکى – میگویند وقتى که یعقوب لیث صفار در حال احتضار بود وصیت کرد (یکى از نمایندگان – کى آقا؟). عرض کردم وقتى که یعقوب لیث صفار در حال نزع و بستر مرگ بود وصیت کرد که بعد از او بر سنگ قبرش بنویسند:
تلک آثارنا تدل علینا
فانظرو ابعدنا الى آثار
آثار ما به صفحۀ گیتی نشان ماست
از بعد ما نگاه به آثار ماکنید
چیزی که دلیل بر عظمت و قدرت یک سلطان میشود اعمال و فتوحات او است که بعد از ۱۵۰ سال دویست سال تاریخ در آن باره قضاوت میکند وقتی که حب و بغض از بین رفته و اعمال خوب کم کم نمودار میشود و آن وقت روی هم رفته میگویند فلان پادشاه وجودش براى یک ملتى مفید بوده یا وجودش به حال یک ملتى مضر بوده است این عنوانى که آقایان پیشنهاد کردهاند، این هیچ اشکالى ندارد که آن را روى طلاى سفید بکنند و ببرند آنجا بگذارند و یا با الماس زینت دهند و ببرند آنجا بگذارند ولى این که مجلس شوراى ملى این را بیاید و یک چنین عنوانى را بدهد مجلس شوراى ملى مگر جامعه مورخین دنیا است یا متخصص تاریخ است که تمام وقایع زندگى را ثبت کرده باشد و تمام بدیهاى او را هم ذکر کرده باشد بعد مجموعهاش را در یک شاهین و ترازوى فوقالعاده حساس گذارده باشند و بگویند ما سنجیدیم و مجموعه کارهاى خوب او بر کارهاى بد او میچربد خیر این طور نیست لقب کبیر را خارجیها و مستشرقینى که میآیند قضاوت میکنند و به آنها میدهند … بعلاوه این تصمیم از طرف مجلس شوراى ملى ایران بنده خیال میکنم و از نظر خارجیها هم مسخره باشد که مجلس شوراى ملى بنشینند و قیام و قعود کنند و بگویند کبیر بوده یا نبوده این را تاریخ باید قضاوت کند و دنیا باید قضاوت کند صد سال که گذشت ۱۵۰ که گذشت باید تصدیق کرد که قضاوت مورخین آن عصر هر چه باشد صحیح است و قضاوت امروز هم من گمان میکنم هر چه باشد درست نیست و این شتابزدگى است و عجله و بنده خیال میکنم روح رضاشاه هم از این شتابزدگى بیجا بیزار باشد …. در دوره حیات رضاشاه و سلطنت او مستشرقین و مورخین به این مملکت آمدند و مخصوصاً من به خاطرم هست که یک کتابى گویا به نام لوسولى دولاپرس که تصور میکنم نویسندهاش یک نفر بلژیکى و یا فرانسوى باشد که عملیات او را نوشته است و نسبت به یک قسمت از عملیات رضاشاه شدیداً انتقاد کرده است و مخصوصاً راجع به راهآهن گفته است که از لحاظ ترانزیت این راهآهن مفیدى نیست و یک راهآهن استراتژیکى است و هر وقتى که یک جنگ عمومى در بگیرد این راهآهن مورد استفاده فاتحین جنگ قرار خواهد گرفت و باعث بدبختى ملت ایران خواهد بود… همچنین راجع به سایر کارها یک ترازو و شاهین حساسى پیدا نمیشود که مجموعاً کارهاى خوب او را با کارهاى بد او بسنجد و بگوید کارهاى بد او زیاد بوده و یا کارهاى خوب او و اصولاً یک چنین شاهینى در هیچ کجاى دنیا نمیتوانیم پیدا کنیم مگر بعد از صد سال، مرور زمان این شاهین را در دسترس مورخین میگذارد که مجموعه کارهاى خوب و بد او وحتى با آن قتلها و آن کشتارهایى که در مشهد و در زندانها و در آن محیط وحشت بیجهت شده است قضاوت کنیم که کارهاى بزرگ او زیاد بوده است یا عملیات زشت او. (7)