سران قشون و سران شهربانی و آگاهی نیروهای خویش را هماهنگ می کنند و قرار می شود بعد از نیمه های شب ، کشتار آغاز شود. قبل از ظهر قزاقان در شهر و در نقاط حساس و استراتژیک مسجد گوهر شاد مستقر می شوند و مسلسلهای سنگین را بر بام های مشرف به حیاط گوهر شاد مستقر می نمایندو شایع می کنند برای حفاظت از بانکها آمده اند . اسدی نایب التولیۀ رضا شاه ، از نقشۀ کشتار مطلع است و چون می داند که مجتهدین هم در مسجد هستند. در صدد برمی آید آنها را از مسجد خارج کند. لذا به دروغ پیام می فرستد که تلگراف شما را اعلیحضرت همایون پاسخ گفته، تشریف بیاورید برای مذاکره . با این حیله، مجتهدین را از کشیک خانۀ مسجد به دارالتولیه می کشانند. شاید هم این مکر را، خود سران و طراحان جنایت ، خلق کردند. برای اینکه ، اگر مجتهدین وعلماء طراز اول در این حمله و یورش کشته شوند ، خراسان یکپارچه آتش خواهد شد و این آتش گسترش خواهد یافت و دیگر به هیچ روی نتوان جلوگیری نمود. پس با این حمله، آنان را از مسجد خارج می سازند.
توپهای سنگین در خیابان تهران روبری مسجد گوهر شاد استقرار یافته و در ذهن مردم مشهد هجوم روسیه را درسال 1330 قمری به سرکردگی ژنرال « ردکو» دو باره زنده کرده است. اما این بار روسها دیگر نیستند که می خواهند حمله کنند، بلکه قزاقان رضا خان هستند.
پاسی از نیمه های شب 12 ربیع الثانی گذشته بود که صدای غرش مسلسلهای قزاقان آسمان مقدس خراسان را بلرزه انداخت و قشون شرق به فرماندهی سرلشکر ایرج مطبوعی و… برای فتح مسجد گوهر شاد به حرکت در آمد و صدای شیپور آغاز جنگ از همه طرف بلند شد.
عده ای از مأمورین مخفی رژیم ، قبلاً وارد مسجد شده بودند و قرار بود آنها ازداخل وارد عمل گشته و راهها را برای ورود نیروهای رضاخان بداخل مسجد هموارسازند. وچنین شد. دژخیمان اسلحه بدست پای بدرون خانۀ خدا گذاردند و همه مسجدیان را از دم تیغ گذراندند و به هیچکس رحم نکردند و بقول خودشان کاری کردند که روسها نکرده بودند.
هنگامیکه سپیده سرمی زد، دیگرنه صدای گلوله ای بود نه صدای « پا علی ، یا علی » و قزاقان فاتح در پناه مسلسل کورو نابینای خویش پای بر روی کشته شدگان بر زمین افتاده می گذاشتند و بدنبال زندگانی بودند که درپناهگاهی از دسترس گلوله بدورمانده بودند.
اینک قزاقان با کشتن بیش از دو هزار تن ( تا پنج هزار تن ) واسیرکردن هزار و پانصد تن ، توانستند فلب مقاومت گران مسجد گوهر شاد را درهم شکنند…»
از روز یکشنبه به توقیف روحانیون شروع می نمایند و عده ای از وجوه علما توقیف وعده ای هم مخفی می شوند. از جمله توقیف شدگان مهم سپیده یونس اردبیلی و آقا زاده فرزند آخوند ملامحمد کاظم که مورد توجه بود و بیش از سی نفر دیگرازمعاریف علما و وعاظ.
و از مردم عده زیادی دستگیر و تقریباً شهرحکومت نظامی می شود و ورود و خروج اشخاص به شهر مستلزم داشتن جواز برای خروج و واردین هم بایستی خود را معرفی نمایند.
لشکر شرق برای دستگیری بهلول جایزه تعیین کرده بود پس از رع غائله ادارۀ شهربانی برای پیدا کردن مسببین واقعه دست بکارشد وعده ای تحت بازجوئی قرارگرفتند و درنتیجه اسدی هم یکی از محرکین معرفی شد که بلافاصله دستگیر و تحت محاکمه دردادگاه نظامی محکوم به اعدام گردید.
از قراری که گفته شد بهلول با تعویض لباس وپوشیدن لباس نیم تنۀ پاسبانی فرارکرد و نیز گفته شد که رانندۀ اسدی او را به مرز افغانستان رسانیده بود.
آقا زاده نخست به حبس طویل المده وسپس در دادگاه تجدید نظر به اعدام محکوم شد. ولی براثراقدام علماء نجف ازاعدام وی صرف نظرو مدتی زندانی شد سپس درمنزل تهران تحت نظر بود و بطوریکه گفته شده هنگامیکه بیمار بود بوسیلۀ پزشک احمدی در سال1316 مقتول گردیده است.
عده ای از محکومین دادگاههای نظامی همچنان در زندان بودند تا پس از شهریور 1320 درمجلس دوره سیزدهم مورد سئوال و اعتراض واقع شد که دولت ناچارهمگی را آزاد کرد.
سرهنگ نوائی پس از وقایع خونین مسجد گوهر شاد ، مورد تشویق قرار گرفت ولی پس از وقایع شهریور1320 خانوادۀ اسدی علیه او شکایت کردند و دادگاه او را محکوم به حبس نمود ومدتی در زندان مشهد بود تا آنکه در زندان بیمارو بطوریکه گفته اند پشتش کرم گذاشت ودر همانجا در گذشت.
کشتاردست جمعی مشهد و دستگیری ومحاکمه عده ای ازعلما و محکوم کردن جمعی دردادگاههای نظامی و صدور مجازات های سنگین و احکام اعدام عده ای رفته رفته در کشور موجب گفتگوها و ابراز نارضایتی هائی شد و نسبت به دیانت رضا شاه ابراز تردید گردید. زیرا مخالفین آنچه در صحن حضرت رضا و اطراف آن واقع شده بود با آب و تاب فراوان برای افراد و آحاد ملت بیان می کردند ومردم هم اینهمه قساوت و خونریزی را تقبیح می کردند مخصوصاً که احترام آستان قدس رضوی را رعایت نکرده ودرمحلی که همواره حتی محل بست مجرمین بود وحکام وقت نسبت به مجرمینی که بست می نشیستند متعرض آنها نمی شدند ، حال چنین خونریزیهائی شده ، بسیار سوء اثر بخشید و تا مدتها صحبت روز مردم بود.
رضا شاه برای آنکه در این مورد مطلبی گفته باشد و خورا معتقد بدیانت اسلام وانمود سازد در سلام عید غدیر در پاسخ تبریک رئیس مجلس ( محتشم السلطنه ) مطالبی بیان نمود که اطلاعات در یک ربع قرن در این باره چنین نوشته است:
« تمدن کنونی با شرایع و اصول دینی مغایرت ندارد: روز 11 اسفند 1315 مراسم سلام عید غدیر خم با جلال بسیاری در کاخ گلستان منعقد گردید. پس ازعرض تبریک از جانب مرحوم اسفندریاری رئیس مجلس ، شاه فقید چنین گفت: « خیلی ها در اشتباه هستند و تصور می کنند معنی تجدد واخذ تمدن امروزی دنیا این است که اصول دیانت و شرایع را رعایت ننمایند و یا کسب تجدد و تمدن مغایرتی با دین و مذهب دارد و حال آنکه اگرمقنن بزرگ اسلام درحال حاضر در مقابل این ترقیات عالم وجود داشت موافق بودن اصول شرایع حقۀ خود را با وضعیت و تشکیلات تمدن امروزنشان می داد، متأسفانه آن افکار روشن و بزرگ صدر اسلام به مرور زمان وسیلۀ سوء استفادۀ بعضی اشخاص قرار گرفت وبالنتیجه کشور را به قهقرا کشانید و ما اکنون در برابرنواقص گذشته قرار گرفته باید این خمود و عقب افتادگی را جبران کنیم.»
انتشاراین بیانات در جراید عوض اینکه آبی بر روی احساسات مردم بریزد شعله آن را بیشترکرد مخصوصاً دراین بیانات پیغمبراکرم را بنام مقنن خوانده بود واز رسالت وخاتم بودن و ولایت و امامیت علی بن ابیطالب(ع) نامی نبرده بود وهرکس بنحوی و مطا بق سلیقه و فهم خود این بیانات را تجزیه و تحلیل و تعللی می کرد.
◀ رفع حجاب
برای برداشتن حجاب بانوان مجالس جشن سخنرانی ابتدا در تهران و شهرهای شمال ایران وسپس بتدریج درسایر شهرها برقرار می گردید ولی پیشرفت زیادی نداشت و اکثریت مردم نه تن ها استقبالی نمی کردند بلکه با نظر تنفر می نگریستند تا روز 17 دیماه 1314 که شاه به اتفاق ملکه و شاهدخت ها در جشن دانشسرای مقدماتی حضور یافتند. دراین روز دو اتومبیل سلطنتی که اولی رضا شاه و دومی ملکه تاج الملوک و شمس و اشرف پهلوی درآن بودند بدون حجاب وارد دانشسرا شدند.
این اولین دفعه بود که خانوادۀ سلطنتی حجاب از سربرداشته بودند، ملکه دیپلم و جوائز دوشیزگان را توزیع نمودند. در این دعوت رئیس الوزراء و جمعی از رجال نیز با بانوان خود مشارکت داشتند، تمام محوطۀ عمارت نو بنیاد دانشسرا را دختران پیشاهنگ پرکرده بود.
شاه پس ازخطابه ای که خانم تربیت ایراد نمود ، در نطقی که خطاب به بانوان آموزگار و دوشیزگان فارغ التحصیل نمود گفت:»
[“بی نهایت مسرورم که میبینم خانمها در نتیجه دانایی و معرفت به وضعیت خود آشنا, و به حقوق و مزایای خود پی بردهاند.
همانطور که خانم تربیـت اشاره نمودند، زنهای این کشـور به واسطه خارج بودن از اجتماع, نمیتوانستند استعـداد و لیـاقت ذاتی خود را بــروز دهند بلکه باید بگویم که نمیتوانستند حق خود را نسبت به کشورو میهن عزیز خود ادا نمایند و بلاخره خدمات و فداکاری خود را آنطور که شایسته است انجام دهند و حالا میرونـد علاوه بر امتیــاز برجستــه مادری که دارا میباشند از مزایای دیگر اجتماع نیز بهره مند گردند.
ما نباید از نظر دور بـداریم که نصف جمعیت کشور ما به حساب نمیآمد یعنی نصف قوای عامله ی مملکت بیکار بود. هیچوقت احصائیه از زنها برداشته نمیشد مثل اینکه زنها یک افراد دیگری بودند و جزو جمعیت ایران به شمار نمیآمدند،خیلی جای تاسف است که فقط یک مورد ممکن بود احصائیه زنها برداشته شود و آن موقعی بود که وضعیت ارزاق در مضیقه میافتاد و در آن موقع سرشماری میکردند و میخواستند تامین آذوقه نمایند.
من میل به تظاهر ندارم و نمیخواهم از اقداماتی که شده است اظهار خوشوقتی کنم و نمیخواهم فرقی بین امروز با روزهای دیگر بگذارم ولی شما خانمها باید این روز را یک روز بزرگ بدانید و از فرصتهایی که دارید برای ترقی کشور استفاده کنید.
من معتقدم که برای سعادت و ترقی این مملکت باید همه از صمیم قلب کار کنیم.
ولی هیچ نباید غفلت نمایند که مملکت محتاج به فعالیت و کار است و باید روز بروز بیشتر و بهتر برای سعادت و نیک بختی مردم قدم برداشته شود.
شما خواهران و دختران من، حالا که وارد اجتماع شده اید و قدم برای سعادت خود و وطن خود بیرون گذارده اید. بدانید وظیفه ی شماست که باید در راه وطن خود کار کنید، شما تربیت کننده ی نسل آتیه خواهید بود، انتظارمان از شما خانمهای دانشمند این است که در زندگی قانع باشید وکارنمائید و از تجمل و اسراف به پرهیزید. سعادت آتیه در دست شماست”]* جشن و پذیرائی در مجلس
سردرمجلس تزئین شده بود برحسب دعوت رئیس مجلس(اسفندیاری) تمام نمایندگان با بانوان خود مجبور بودند در جشن رفع حجاب شرکت نمایند.
اطلاعات در یک ربع قرن در این موضوع می نویسد:
« از آن پس جشن های بسیاری برای همین موضوع در تهران و نقاط مختلف مملکت برقرارگردید و پیشرفت زیادی پیدا شد وموضوع عمومیت یافت ودرعین حال برای اجرای وعملی شدن آن اعمال خشونت آمیز می گردید و بعضی ازمأمورین انتظامی برای برداشتن حجاب شدت عمل به خرج می دادند و نتیجۀ غیر منطقی بودن این کار همین بود که پس شهریور20 دسته ای که با رضایت چادر خود را برداشته بودند و اهمیت آنرا احساس کرده بودند تغییردر وضع خود ندادند ولی دستۀ دیگر در تهران و در تمام شهرستانها دو باره به حجاب برگشتند.»
* خاطرات محمود جم
محمود جم که کشف حجاب در کابینۀ او صورت گرفته درمجلۀ روشنفکر مورخه 5 شنبۀ 14 دیماه 1340 خاطرات خود را در بارۀ کشف حجاب و مذاکراتی که در این مورد درهیئت دولت با حضور پهلوی صورت گرفت به شرح ذیل بیان کرده است:
« روز11 آذر1314 کابینه مرحوم محمد علی فروغی مستعفی شد. درآن کابینۀ من سمت وزیرکشور را داشتم. پس ازاستعفای دولت، من از معاونین و همکاران اداری خود خدا حافظی کرده به منزلم در قلهک رفتم.
اتفاقاً آنروز مرحوم دکتر قاسم غنی نهار میهمان من بود. وحدود ساعت سه بعد ازظهر من و آن مرحوم برای قدم زدن وگردش کردن از خانه بیرون آمدیم.
قلهک آنروز مثل حالا شلوغ و پرجمعیت نبود. بیشتر اراضی اطراف آن که امروز تبدیل به خانه و ویلای مسکونی شده زمینهای زراعتی و باغهای میوه بود.
ما درطول یکی از کشتزارهای گندم قدم میزدیم و بیش ازسه کیلومترازخانه دور شده بودیم که ناگهان پیشخدمت منزل نفس خود را به ما رسانید و خطاب بمن گفت:
– دوباراز دربار تلفن کرده و شما را خواسته اند. تلفن چی گفته که هرکجا هستید بلافاصله خود را بدربار برسانید.
من به خیال اینکه دولت جدید تعیین شده و مرا هم برای یکی از وزارتخانه ها در نظر گرفته اند. فوراً به منزل بازگشتم. در تماس با رئیس دفتر مخصوص ایشان گفتند که از طرف اعلیحضرت(رضا شاه) احضار شده اید. فوراً در کاخ اختصاصی شرفیاب بشوید.
با عجله لباسهایم را پوشیدم وعازم شهر شدم. اعلیحضرت در محوطۀ کاخ مشغول قدم زدن بودند که من به حضور رسیدم. اعلیحضرت به محض آنکه چشمشان بمن افتاد فرمودند:
– جم؛ چرا امروز در وزارت خانه حاضر نشدی؟
قبل از آنکه من جوابی بدهم ایشان اضافه فرمودند:
– بهرحال شما را مأمور تشکیل کابینه می کنم ، بهتر است اعضای دولت تازه نیزهمان وزرای کابینۀ فروغی باشند، بنابراین خیلی زود آنها را احضار کنید و مراسم معرفی را به عمل آورید
دستور اعلیحضرت را بلافاصله اجرا کرده و اعضاء دولت جدید را به کاخ احضار کردم. نیمساعت بعد مراسم معرفی انجام شد. وقتی می خواستیم از حضور مرخص شویم اعلیحضرت بمن امر کردند:
– شما اینجا بمانید کار مهمی دارم.
راستش از حرف شاه کمی دستپاچه شدم فکر کردم اعلیحضرت چه کاری دارند که در شرفیابی قبلی نگفته اند؛ در یک لحظه هزار و یک خیال بنظرم خطور کرد.
اعلیحضرت درآن موقع در طول سالن بزرگ کاخ اختصاصی قدم میزدند. سکوت همه جا را گرفته و جز صدای قدمهای شاه هیچ چیز شنیده نمی شد.
بعد از مدتی اعلسحضرت رو در روی من ایستاده و فرمودند: : این چادرو چاقچور را چطورمیشود از بین برد؟ دوسال است که این موضوع فکر مرا بخود مشغول داشته؛ از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کارمی کنند دیگراز هر چه چادری بود بدم آمده است. اصلاً چادر و چاقچور دشمن ترقی و پیشرفت مردم ما است ؛ درست حکم یک دمل را پیدا کرده که باید با احتیاط به آن نشتر زد و از بینش برد.
من مدتی است به این فکرهستم که زن ایرانی در این قفس سیاه دست و پایش بسته است. بین او و مرد یک دریا فاصله وجود دارد. باید این فاصله را از بین ببریم. مگر زن چی از مرد کمتر دارد اوهم باید پا بپای مرد وارد زندگی شود. سرباز خوب – مهندس خوب و تحصیلکرده خوب باید در دامان زن پرورش پیدا کند. اگر زن امل و نفهم و محبوس باشد چطور می تواند نسل خوب و شایسته پرورش دهد؟
عرض کردم: صحیح می فرمائی قربان. زن باید از اندرون بیرون کشید و زنجیر اسارت را از پای او برداشت.
اعلیحضرت کمی دیگر قدم زدند و بعد فرمودند:
فرمودند چطور است این تحول را از اندرون دربار شروع کنیم.؟
من فکر کردم و بعرض رساندم.
– اگراجازه بفرمائید دروزافتتاح دانشسرای مقدماتی تهران علیا حضرت ملکه وعلیا حضرت شاهدختها به اتفاق اعلیحضرت در محل جشن حاضرشوند . ضمناً به همه بانوان وزراء و رجال نیز دستور خواهیم داد که بدون حجاب در آن جشن حضور یابند.
این عمل اولین قدم برای رفع حجاب خواهد بود. و زمینه ای برای اجرای نیات و مقاصد شاهنشاه در از بین رفتن چادر و چاقچور است.
اعلیحضرت کمی فکر کردند و سپس گفتند:
– بشرط آنکه موضوع در هیئت دولت مطرح و تصویب شود فکر خوبی است. همین حالا بروید و در این باره فکر بکنید که طرح لازم را بریزید . این انقلاب بزرگ باید با فکر و تدبیر صورت بگیرد.
همانموقع مرخص شدم و در سراسر راه فکر برداشتن حجاب و چادر مرا بخود مشغول داشته بود. با نظر اعلیحضرت موافق بودم اما… کار ساده ای نبود، محافل متعصب خار راه بودند.
در آنموقع تشکیل جلسات هیئت دولت به این ترتیب که هفته ای یکبار درنخست وزیری و دوبار در کاخ اختصاصی در حضور اعلیحضرت فقید تشکیل می یافت. اولین جلسه بعد از این شرفیابی یک جلسه عادی بود. من موضوع را با همکاران خود در میان گذاشتم و گفتم ؛ اعلیحضرت مصمم هستند که بهر قیمتی شده این مشکل اجتماعی را از بین ببرند. چنانچه پیشنهاد و یا راهی برای این کار به نظرتان می رسد بگوئید تا بعرض برسانم. کسی حرفی نزد و پیشنهاد شد که وزراء دراین باره 24 ساعت فکر کنند و دنبالۀ مذاکرات و اخذ تصمیم به جلسۀ بعد که قاعدتاً در حضور اعلیحضرت تشکیل می گردید موکول شد.
یادم هست که مخصوصاً فرمودند: نجابت وعفت زن به چادرمربوط نیست زن و روحاً و اخلاقاً باید عفیف باشد ، مگر میلیونها زن بی حجاب خارجی نانجیب اند؟
و بعد افزودند: شرکت همسر و دختران من درجشن افتتاح دانشسرای مقدماتی باید سرمشقی برای همۀ زنان و دختران ایرانی مخصوصاً خانمهای شما و وزرای مملکت باشد. ممکن است در ابتدا این عمل سرو صدا و جنجال زیادی بپا کند ولی بهر حال کاری است که باید انجام بشود. ما با هوچی بازی و تعصب های خشک نمی توانیم کاروان ترفیات مملکت را عقب نگهداریم . زن باید این از این چادر سیاه آزاد بشود.
بعد اعلیحضرت دستور دادند که اجرای اینکار بصورت تصویب نامه دولت در آید و خودشان از مجلس تشریف بردند.
رسم بر این بود که صورت جلسات هیئت دولت را منشی مخصوص نخست وزیر بنویسد ولی من چون باهمیت مذاکرات آن جلسه و تصمیم اخذ شده واقف بودم تصمیم گرفتم که صورت مذاکره آن جلسه را شخصاً تحریر نمایم.
هم اکنون متن این صورت جلسه به خط من در بایگانی نخست وزیری موجود است. روز تحول فرا رسید ، روز هفدهم دی که قرار بود عمارت جدید دانشسرای مقدماتی با تشریفات جدید افتتاح شود فرا رسید.
ما قبلاً اهمیت کشف حجاب و احتمال بروز حوادث و جنجالهای مخالفین را طی تلگرافهای رمز به شهربانی ها و دستگاههای امنیتی ولایات اطلاع داده و دستور اکید داده بودیم که مأمورین دولتی با تمام قوا جلو تظاهرات و سر و صدای مخالفین را بگیرند.
در تهران نیز پیش بینی های لازم را بعمل آورده بودیم.
ساعت دو بعد از ظهر 17 دی که من به اتفاق همسرم که برای اولین بار حجاب از خود بر گرفته و بجای چادر کلاه بسر گذاشته بود به صحن باغ دانشسرای مقدماتی وارد شدیم.
بعد بتدریج سایر ـ آقایان و زرا به اتفاق همسران بدون حجاب خود آمدند. ولوله ای بود. همه یکدیگر را نگاه می کردند، قوای نظامی مراقب بود و خانمهای خیلی خوشحال به نظر می رسیدند و با کنجکاوی زیاد به سرو لباس یکدیگر خیره شده بودند بعضی ها پوزخند میزدند ، بعضی ها می گفتند: خدا عاقبت این کار را به خیر کند و بعضی دیگر که فرنگ رفته و تحصیل کرده بودند بهم تبریک گفتند و این اقدام را یکی از بزرگترین خدمات اعلیحضرت تلقی می کردند.
بهر حال روز بزرگ و عجیبی بود و راستش بخواهید من تشویش داشتم در حالیکه در ته دلم از اینکه می دیدم « زن آزاد شده » احساس خوشحالی می کردم. سرو لباس خانمها درآنروز خیلی دیدنی بود واگر خانمهای امروزی می آمدند و می دیدند که مادرنشان در روز 17 دی 1314 چطور خود را آراسته بودند از خنده غش می کردند. پیراهن ها همه بلند و تا قوزک پا می رسید توالت ها اکثراً ناشیانه بود و کلاههائی که خامهای سرشان گذاشته بودند ، چون بی حجابی خیلی تازگی داشت و زن ایرانی برای اولین بار کلاه را جانشین چادر ولچک کرده بود بسیار تماشائی بودند.
اما جالب ترازهمه این این بود که میهمانان – حتی وزرا – که یک عمر بود با هم دوست و رفیق بودند آنروز برای اولین بار صورت زنهای یکدیگر را می دیدند چونکه تا آنروز هیچ دوستی مجاز نبود صورت زن دوست خود راببیند وبعلاوه جشن 17 دی اولین روزی بود که زن ایرانی در کنار شوهر خود در یک مراسم رسمی و اجتماعی شرکت می جست – تا آنروز همه مجلس در ایران مردانه و زنانه و مجزا از یکدیگر بود و زن و مرد به هیچوجه به اصطلاح « قاطی » نمی شد ولی 17 دی 1314 این رسم را بهم زد و زن نیز در یک جشن ملی و اجتماعی پابپای مرد و با حق مساوی شرکت جست و حالا وقتی من در این کوکتل پارتی ها و مجالس میهمانی می بینم که خانمها با لباس های دکولته و آرایش اروپائی شانه به شانه مرد گل می گوید و گل می شوند بیاد آنروز می افتم که زنان با حالتی ناراحت – خجالتی و نگران در کنار دست شوهران خود ایستاده و برای اولین بار صورت و موی سر خود را در معرض نگاه مردانی دیگر قرار داده بودند و درست حالت آدمهای غریبی را داشتند که تازه وارد دنیا و شهر جدیدی شده اند . بهر حال در این مراسم بود که حتی آقایان وزراء برای اولین بار تواستند با خانمهای یکدیگر آشنا شوند.
بالاخره ساعت 3 بعد از ظهر فرا رسید و اتومبیل مخصوص اعلیحضرت درحالیکه علیاحضرت ملکه پهلوی بدون حجاب در کنار ایشان نشسته بودند به محل جشن وارد شدند.
در اتومبیل دوم نیز والاحضرت شاهدخت شمس، شاهدخت اشرف پهلوی قرار داشتند.
اعلیحضرت ملکه پیراهن تیررنگی بتن داشتند که روی آن پالتوی پوست پوشده بودند. یک کلاه مشکی لبه پهن نیزبسر داشتند والاحضرت شاهدحت ها نیز کلا بر سرداشتند.
در آن روزاعلیحضرت فقید با قیافه متبسم و خندانی به جشن وارد شده و با دیدن دوشیزگان و بانوانی که لباس جدید پوشیده بودند این شعف وخوشحالی هرلحظه بیشتر می شد. بالاخره اعلیحضرت برای ایراد نطق افتتاحیه پشت تربیون رفتتند چند لحظه از بالای تالارچشم به جمعیت دوخته و سپس در حالیکه خنده در لبهایشان بود سخنانی به این شرح ایراد فرمودند:
« بی نهایت مسرورم که می بینم خانمها در نتیجه دانائی و معرفت بوضعیت خود آشنا شده و بی حقوق و مزایای خویش برده اند، متأسفانه تا کنون زن های این کشور بواسطه خارج بودن از اجتماع نتوانسته اند استعداد و لیاقت ذاتی خود را بروز دهند، حتی باید گفت که نمی توانستند حق خود را نسبت به کشور و میهن عزیز خود ادا نمایند و خدمات و فداکاری خود را آنطور که شایسته است انجام دهند.
ولی حالا با تحولی که در زندگی آنان پدیدار شده می روند تا علاوه برامتیاز برجسته مادری از مزایای دیگر اجتماع هم بهره مند گردند.
من میل به تظاهر ندارم و نمی خواهم از اقداماتی که شده است اظهار خوشوقتی کنم و نمی خواهم فرقی بین امروز و روز های دیگربگذارام ولی شما خانمها باید این روز را یک روز بزرگ بدانید و از فرصت هایی که دارید برای ترقی کشوراستفاده نمائید.
خواهران و دختران من:
حالا که وارد اجتماع شده اید و قدم برای سعادت خود و وطن خود جلوگذارده اید بدایند وظیفه شماست که برای بزرگی و اعتلای نام وطن خویش کار کنید . سعادت آینده مملکت دردست شما است. شما تربیت کننده نسل آتیه خواهید بود و شما هستید که می توانید آموزگاران خوبی باشید و افراد خوبی را به جامعه ایرانی تحویل دهید.»
اعلیحضرت پس از ایراد سخنرانی مدتی در میان جمعیت قدم زدند و سر و وضع و لباس خانمها را برانداز کردند.
یادم هست که با خوشحالی فرمودند:
– لباس ها و آرایش ها خوب است. حیف نیست که زن خود را قایم کند و از جامعه بگریزد.
همچنین فرمودند:
– عیب لباسها را خودشان به تدریج برطرف می کنند. برای اول کار خیلی سلیقه به خرج داده اند. باید خیاط ها و کلاه دوزها را تشویق کرد تا مدهای قشنگ و سنگین و ارزانی را ببازار بیاورند. ما میله های زندان را شکستیم – حالا با خود زندانی آزاد شده است که خانه قشنگی بجای قفس برای خودش بسازد.
پس ازچند دقیقه گردش و گفتگو – اعلیحضرت وعلیا حضرت ملکه به کاخ اختصاصی مراجعت فرمودند.
اما قبل از آنکه سوار اتومبیل شوند خطاب به من فرمودند:
– این قبیل جلسات باید تکرارشود تا خانمها بیشتر به آداب و رسوم اجتماع و معاشرت آشنا گردند.
از خودتان شروع کنید، هرهفته یکی از وزراء در باشگاه شاهنشاهی یک میهمانی عمومی ترتیب بدهد. اولین میهمانی را من بر پا کردم. در این جشن که در باشگاه شاهنشاهی واقع در خیابان سعدی ، منزل مرحوم صاحب اختیار بر پا شده بود بیش از پانصد نفر از رجال ، نمایندگان مجلس سفرا و اعیان شهر با بانوان بدون حجاب خود شرکت کردند و به این ترتیب دریچه دنیا نو بروی زنان وطن ما بتدریج باز شد.»
مخبرالسطنه هدایت در بارۀ برداشتن حجاب در «خاطرات و خطرات» چنین نوشته و از قرار این نوشته چنین بر می آید که مخالف بوده است.
* رفع حجب یا حجاب سوقات آنکارا
« مجالس نشاط لولیدن مرد و زن دربساط می آورد و نفس را انتعاش می دهد لیکن شب شب شراب نیززد به بامداد خمار. معروف است جوجه را آخر پائیز می شمرند. فکر تشبّه به اروپائی از آنجا بسر پهلوی آمد ، صورت بلی آراسته است و بیشتر معایب که امروز گریبانگیر ملل است از طرز زندگی بر خاسته، در شرق فقط زنها درچادر نبودند زندگی اعیانی تا درجه ای در پرده بود تجملات در برزن و بازار ظهورنداشت و کمتر تحریک به شک و رقابت می کرد بیشتر دراثر اصطکاک سیاست بود تقلید اروپائی به صورت خوش می نماید به معنی دشوار است و معنی بکارتقلید بولوار دلفریب است تأسی به لابراتوار کار مرد اریب ، ترقی اروپا در افزار سازی است نه دراسکی و فوتبال بازی.
بلی ! پوشیدن رو طبیعی نیست حتی پوشیدن لباس طبیعی نیست تمدن آورده است چه بسیار مردم امروز هم برهنه می گردند آنها را وحشی می خوانیم.
زنهای ما به نیمۀ راه وحشت رسیدند.
چادرچاقچور و رو بند شرعی نبود حجابی که درشرع وارد است خود داری از تظاهر و جلب نظر است، در مکه و مدینه رو بند نیست نصف صورت بازاست با جامعۀ با جامعۀ بلند عبا وچادر پرده ای بود بر سر صد عیب نهان.
چادرو مشکو رسم ایرانیان بود واز آنجا ریشه داشت در شاهنامه در سه جا ذکر چادر شده است: یکی در رفتن کردیه به ایوان بهرام چوبین یکی در ملاقات شیرین و شیرویه و باز در تکلیف کاوس به سیاوش که به مشکو برود که سبب هلاکت او شد. حفاظ فخر نجبا بوده است و ما مدعی تجدید دورۀ پهلوانی هستیم. در تخت جمشید یا نقش های بیستون صورت زن نست.
منیژه منم دخت افراسیاب برهنه ندید تنم آفتاب
در چین تا چهل سال قبل که مسافرتی اتفاق افتاد زن در معابر دیده نشد مگر در محفه یا پرده اندرونی و بیرونی داشتند بشر درهر کار افراط و تفرط دارد «کُلُّ شَیءٍ جاوَزَ حَدَّهُ اِنْعَکَسَ ضِدَّهُ »؛(هر چیزی که از حد خودش تجاوز کند نتیجه ضد آن را می دهد.) (6 )