back to top
خانهدیدگاه هاجمال صفری : کشتاردر مسجد گوهر شاد، بهلول، کشف حجاب، صدیقه دولت...

جمال صفری : کشتاردر مسجد گوهر شاد، بهلول، کشف حجاب، صدیقه دولت آبادی و جنبش زنان (1) قسمت اول

848 Safari-Jamal-848 126 خرداد، بمناسبت صد و سیُ و یکمین

سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق»  (97 )

 

« اگر به تدریج که دختران از مدارس خارج می شدند حجاب رفع می شد چه میشد؟ رفع حجاب از زنان پیرو بى تدبیر چه نفعى براى ما داشت؟…فرض کنیم با هواداران این رژیم موافقت کنید وبگویید دیکتاتور (بدلیل ساختن جاده و یا چند بنا) به مملکت خدمت کرد در مقابل آزدی ما را سلب کرد برای ما چه کرد؟ … دیکتاتور شبیه به پدری است که اولاد خود را از محیط عمل و کار دور کند و پس از مرگ خود اولادى بى تجربه و بى عمل بگذارد. پس مدتى لازم است که اولاد او مجرب و مستعد کار شود یا باید گفت که در جامعه افراد در حکم هیچ اند و باید آنها را یک نفر اداره کند. این همان سلطنت استبدادی است که بود. مجلس براى چه خواستند و قانون اساسى براى چه نوشتند و یا باید گفت که حکومت ملى است و تمام مردم باید غمخوار جامعه و در مقدرات آن شرکت نمایند دراین صورت منجى و پیشوا مورد ندارد. اگر ناخدا یکى است هر وقت که ناخوش شود کشتى در خطر است و وقتى که مُرد کشتى به قعر دریا میرود ولى اگر ناخدا متعدد شد ناخوشى و مرگ یک نفر در سر کشتى مؤثر نیست.

 آقا اگر غمخوار این ملت اند به ترقى و تعالى وطن معتقدند و نمی‌ خواهند به عناوین هیچ و پوچ به آتش نفاق دامن بزنند باید خود را فوق دیگران ندانند و بگذارند که در سایه آزادى و جامعه خودش کشتى متلاطم را به ساحل نجات رساند.»

«دکتر مصدق »

 ( دورۀ  چهاردهم مجلس شورای ملی ، ۱۶ اسفند۱۳۲۲)

 

 صدیقه دولت آبادی در مقاله ای سال 1311 در بارۀ « با حجاب و بی حجاب» می گوید:«اما برای ما آزادی و کشف حجاب به طور خیلی طبیعی پیش آمده، که دولت و افکار منور روی این زمینه زنان را در کشف حجاب مختار گذاشته اند، تا هرکس میل دارد با حجاب و هرکس مایل است بی حجاب معاشرت کند. بنابراین دوم آزادی است که ما از اروپاییان کامل تر داریم.» ولی این سیاست «اصلاحات تدریجی جامعه » همراه با زمان ادامه نیافت زیرا که طبیعت رژیم رضا خانی بر اساس اراده گرائی همراه با قهر و زور بود که با تصورات نادرست از ساختار و بافت های آن زمان جامعه با اعلام رسمی «کشف حجاب 17 دی 1314» باعث واکنش بخش بزرگی از مردم جامعه گردید. 

حافظه وذهنیت تاریخی معاصر ایران نمایانگر این است که رشد، توسعه، نوگرائی و اصلاحات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعۀ ملی توأم با تکوین قوانین موضوعه برای برابری حقوق فطری زن و مرد و از بین بردن تبعیض درحوزۀ عمومی و خصوصی، نیاز به آزادی های فردی و اجتماعی در اندیشه وعمل و فضای باز و…دارد که با هر گونه طرز فکر و روش قهرآمیز نظام های تمامیت خواه، تام گرا و سرکوب گر در تعارض و تقابل است. تجربۀ نظام های« شاه و شیخ» امثال رضا خان و خمینی که یکی با خشونت ویرانگر فرمان«بی حجابی» می دهد ودیگری با جباریت منحط فرمان «با حجابی» صادر می کند نمونۀ بارز شکست تصورات و طرز تلقی آنها از فرد و جامعه است. 

 از طرفی دیگر خوشبختانه تلاش های بیش از یکصد سالۀ زنان ایران برای احقاق حقوق برابر با مردان در حوزه عمومی و حوزه خصوصی و همچنین مبارزۀ پیگیر و خستگی ناپذیر زنان آگاه و پیشرو برعلیه قوانین تبعیض آمیز و پوشش اجباری درجهت مطالبات و خواسته های به حق خود در چهارچوب «اعلامیه جهانی حقوق بشر» انکار ناپذیر و درخور تمجید است. بدون شک برای تحقق برابری حقوق فطری و طبیعی زنان و مردان لزوم همکاری، همیاری و همبستگی همۀ مردان و زنان بیدار و آزادیخواه ضروری است.  

از اینرو، این فصل مجموعه ای است دربارۀ واقعۀ مسجد گوهرشاد در مشهد، بهلول، تعویض لباس، کشف حجاب وجنبش زنان وصدیقه دولت آبادی از پیشگامان جنبش زنان که در سه قسمت دراختیار خوانندگان ارجمند قرار می دهم:

 ◀  مقدمتاً، بطور اجمال از منظر پژوهشگرانۀ یرواند ابراهامیان ، مهر انگیز کار و هوشنگ شهابی در رابطه این فصل مجموعه آغاز می کنم که : 

1 – یرواند ابراهامیان در کتاب « تاریخ ایران مدرن »  که قبلا  آورده ام  می نویسد: کشمکش با مخالفان روحانی به رغم تهاجم رضا شاه به تحصّن کنندگان قم  در سال 1928/ 1308، تا سال 1935 / 1314 چندان در صدر قرار نگرفت و پس از آن تیر از مشهد  فراتر نرفت آنچه این غائله را برانگیخت، رشته ای از اقدامات خصمانۀ رضا شاه  بود که به اعتقاد برخی به این منظور طرّاحی شده بود که به جهان نشان دهد که رئیس[واقعی] کشور کیست. وی فرمان قانون جدید لباس را صادر کرد که  بر اساس آن کلاه پهلوی را با کلاه « فرنگی » جایگزین می کرد؛  کلاهی که با واسطۀ لبه اش مانع ازسجدۀ مؤمنین به هنگام عبادت می شد. اجرای این فرمان  سرسختانه پی گیری شد. این فرمان زنان را – در ابتدا نه به صورت اجباری – به کنار گذاشتن حجاب تشویق و ترغیب می کرد…. » (1)  

« واکنش پیش بینی پذیر درسال 1935 / 1314 روی داد. در تاریخ دهم جولای / 20 تیرماه  – به مناسبت سالگرد به توپ  بستن حرم امام رضا ( ع ) توسّط  روس ها در سال 1911 / 1390 – یک  واعظ محلّی از فرصت برای محکوم کردن این « نوآوری های کفرآمیز» و همچنین فساد گستردۀ دولتی 848 Safari-Jamal-848 2و مالیات های سنگین بر کالاهای مصرفی، استفاده کرد. این امر موجب برانگیختن بسیاری از بازاریان و روستاییان هم جوار شد. آنان در حرم امام رضا متحصّن شدند و شعار می دادند: «شاه یزید دوران  است» و « امام  حسین  ما را از این شاه  شرور مصون دار»  مقامات محلّی طیّ  چهار روز متوالی  با ناتوانی شاهد این حوادث  بودند زیرا نیروهای  نظامی استان و پلیس شهر از تجاوز به حریم حرم سرپیچی کرده بودند. به گزارش کنسول بریتانیا در[ مشهد] ، افسران وحشت زده کلاه های جدید را زیر لباسهای شان پنهان کرده ،این طرف و آن طرف می دویدند، و آماده بودند تا در صورت مواجهه با افسران ارشد، کلاه شان را بر سر بگذارند. این بن بست موقعی به پایان رسید که نیروهای کمکی از آذربایجان وارد صحنه شدند و به حرم هجوم آوردند.  در این کشاکش دویست نفر غیرنظامی جراحت های جدّی برداشتند و بیش از یک صد نفر از جمله زنان و کودکان کشته شدند. در ماه های بعدی، متولّی حرم و سه سربازی که از شلیک به معترضین سرپیچی کرده  بودند ، اعدام شدند.  یک دیپلمات انگلیسی هشدار داد که: «شاه به هنگام نابود کردن قدرت ملّاها سخن ناپلئون را از یاد برده  است که  هدف  اساسی مذهب ممانعت  از کشتار اغنیا به دست فقرا است و هیچ چیزی نمی تواند جای نفوذ مذهبی را پر کند و این ناسیونالیسم  مصنوعی را نجات دهد، ناسیونالیسمی  که احتمالاً  با مرگ شاه از بین خواهد رفت و دوره ای از هرج  و مرج برجای خواهد گذاشت.»

 اما طغیان مردم درمشهد بر سایر مناطق کشور چندان تأثیر گذار نبود. مجتهدان ، به ویژه علمای برجستۀ شهرهای قم و اصفهان، در این زمینه سکوت کردند. از سوی دیگر شاه  نیز اجرای اقدامات بحث برانگیز خود را تسریع  کرد . به سنّت  اعلام آغاز ماه رمضان با شلیک  توپ و کاهش ساعات کاری در این ماه پایان داد. ادارۀ بنیادهای روحانی را از دفتر اوقاف مذهبی به وزارت  معارف منتقل کرد. افزون براین ، پوشیدن چادر را در مکان های عمومی اعم از خیابان ها، ادارات دولتی، سینما ها ، حمّام های عمومی، اتوبوس های شهری وحتّی کالسکه های شهری، صراحتاً ممنوع کرد. به شهروندان عادی فرمان داد تا همسران شان را بدون حجاب در آیین های عمومی به همراه داشته باشند. در این بین، رفتگران، مغازه داران و درشکه چیان نیز به اجرای این فرمان ملزم شدند. بنابر گزارش کنسول انگلیس، امتناع کنندگان از این فرمان به مراکز پلیس معرّفی می شدند. همسر یکی از استانداران کشور بر اثر نارضایی از اجرای این فرمان ، دست به خودکشی زد. بسیاری از زنان نیز ناگزیر به پوشیدن روسری های بلند و لباس هایی یقۀ بسته تا زیرگلو روی آوردند . کنسول بریتانیا تلاش کرده است تا ماجرا را از چشم اندازی وسیع تر توصیف  کند»…(2)  

2 – خانم  مهر انگیز کار در کتاب پژوهشی خود تحت عنوان « مشارکت سیاسی  زنان: موانع و امکانات » در رابطه با دوران  پهلوی اول می نویسد: « با آغاز سلطنت سلسلهٔ پهلوی هر چند نهادهای دموکراتیک اجازهٔ کمترین فعالیت سیاسی به کف نیاوردند، اما در زندگی فردی  و اجتماعیِ زنان ایران وقایع و حوادث دگرگون ساز اتفاق افتاد که در پرتو آن نیازهای روز و مقتضیات اجتماعی آشکار شد. درعصر پهلوی  بحران حقوق زن که  مکتوم و نهفته و در خفا بود، در شکل های خشونت آمیز، خود را نشان داد. زیرا در این عصر بود که  تجددگرایی و سنت گرایی  حول محور حقوق زن برای  نخستین بار در تقابل آشکار با یکدیگر قرار گرفتند. زنان ایران نهادها و نمودهای زندهٔ این  رویارویی  مقدر و اجتناب ناپذیر شدند. حساس ترین  حرکت رضاشاه  در جهت تجددگرایی کشف حجاب در 17 دیماه 1314 شمسی  (1936 میلادی ) بود که  بحران حقوق زن را برملا ساخت. در جریان زمینه چینی برای  کشف حجاب  بود که مراجع  دینی ، به مقابلهٔ صریح و رودررو با رضاشاه قیام  کردند. بخش وسیعی از زنان ایران نیز به طرفداری از مراجع دینی با کشف حجاب اجباری شاه مخالفت  ورزیدند. شمه ای از این  مقابله به روایت تاریخ در مسجد گوهرشاد مشهد اتفاق  افتاد و در جریان آن جمعی از مخالفان کشف حجاب کشته  شدند.

 مورخین ، حتی کسانی که اختناق سیاسی رضاشاهی  را به شدت  مورد نقد قرار داده اند نسبت به  تغییر موقعیت زنان درعصر او، به  داوری مثبت پرداخته اند. از آن جمله گفته اند:«بی شک دوران حکومت رضاشاه  به خاطر پیشرفت قابل ملاحظهٔ زنان در حیات عمومی در یادها خواهد ماند، هر چند این پیشرفت بناگزیر بیشتر زنان طبقهٔ بالا و متوسط را در بر می گرفت. زنان سست شدن قیودی را که هنجارها و ارزش های سنتی برآنها تحمیل  کرده  بود به چشم  دیدند. آنها اکنون این فرصت را دراختیار داشتند که در مشاغل جدیدی از قبیل پرستاری، آموزگاری و نیز در کارخانه ها به کار مشغول شوند. سیاست رسمی این بود که زنان خود را برای برآوردن انتظارات رژیم جدید پهلوی آماده سازند. اصرار بر این  بود که  زنان به لحاظ آموزش ، پوشش و فعالیتهای اجتماعی از خواهران غربی خود تقلید کنند و در سال 1936 میلادی (1314 شمسی ) پوشیدن چادر رسماً غیرقانونی اعلام شد. اما بعضی از این نوآوری ها آرایه ای بیش  نبود. یک جامعهٔ شدیداً مذکر که تکیه اش برشرافت خانوادگی بود، نمی توانست نگرش خود را نسبت به  زنانش تغییر دهد. در واقع، قانون مدنی معروف رضاشاه ، تا آنجا که به  زنان مربوط می شد، هنوز هم در مورد نقش های جنسی و مناسبات میان دو جنس ، مفروضات سنتی را منعکس می کرد، و برای از میان بردن تابعیت قضایی دیرپای زنان از مردان، کار زیادی نمی کرد. اما همهٔ اینها نباید به مکتوم ماندن این واقعیت بینجامد که دوران حکومت رضاشاه به لحاظ ارتقاء منزلت زنان ، شاهد یکی از مهمترین پیشرفتهای تاریخ ایران نو بوده  است . به  اجرا در آوردن  نظام آموزش اروپایی به معنی رواج آموزش در میان زنان نیز بود. دانشگاه تهران از آغاز کار خود، زنان را با شرایطی برابر با مردان می پذیرفت. به این  ترتیب ، نسل جدیدی از زنان تحصیل کرده وارد میدان شدند که  در حیات  اقتصادی و فرهنگی کشور نقشهای هر دم  مهمتری را بر عهده گرفتند. با گذشت زمان تعداد سازمان های زنان افزایش می یافت ، زنان به درجاتی از ایفای نقش در زندگی عمومی دست می یافتند وجامعه به تدریج حضور زنان را در بازار کار می پذیرفت.» (3 ) 

«… رضاشاه به قوهٔ قهریه کشف حجاب کرد و با آنکه توانست با همین شیوه جامعهٔ یکدست محجبهٔ زنان ایران را برای همیشه تکان بدهد، اما هرگز مادر بزرگ و مادران ما نتوانستند چهرهٔ استبدادگر او را که در زمینهٔ چهرهٔ غضبناک پلیس هایی که چادر از سر زنان در معابر عمومی بر می داشتند بازسازی شده بود، فراموش کنند. این است که رضاشاه نزد نسل هایی از زنان ایرانی دو چهره دارد. طرحی از این چهرهٔ مدافع پیشرفت های زنان در قلمرو حیات اجتماعی است و طرحی از این چهره مدعی آزادی آحاد مردم در انتخاب پوشاک است. رضاشاه با کشف حجاب و ایجاد مراکز آموزشی برای زنان و تشویق آنان به سواد آموزی و کسب تخصص و اشتغال، بخشی از جمعیت زنان کشور را فعال کرد، اما از طرفی، به علت شهرت به بی دینی و پرده برداری از نوامیس ، بخش بزرگی از جمعیت ایران که مردمی پای بند به  باورهای دیرینه  بودند خصم او شدند و نوامیس خود را بیش از پیش در پستوی خانه ها از نظر نامحرمان دور نگاه  داشتند.

 در نتیجه : جامعه دچار تضاد فرهنگی و دوگانگی شد. در تمام عصر 57 ساله حکومت پهلوی ، زنان نمود و نماد زنده و متحرک این تضاد و دوگانگی بودند. در گذار از مرحلهٔ کشف حجاب ، تضادها فزونی گرفت وهر یک از بخشهای دوگانه از جامعهٔ متلاطم که درگیر نزاع فرهنگی با بخش دیگر شده  بود، در تفکر و بینش انتخابی خود به افراط  گرایید. تاریخ  تحولات اجتماعی ـ سیاسی ایران گزارشگر این تضادها و افراط گری هاست. چندانکه این سخن عطا هودشتیان که در سمینار «مسألهٔ هویت  درجامعهٔ امروز ایران» پاریس در سال 1375 طرح  شده  به دل می نشیند که گفته است:

با ورود مدرنیته در ایران فضایی که در آن امکان مکالمه هماهنگ میان عناصر تشکیل دهندهٔ جامعهٔ ایرانی وجود داشت از میان رفت . تعادل پیشین دستخوش حادثه گردید و هویت جامعهٔ ایرانی دچار بحران شد. ایران در طول  سدهٔ اخیر درگیر برخورد هویت سنتی پیشین و عناصر وارداتی مدرنیتهٔ غربی  شد. این گونه درگیر شدن به تدریج تحقق یافت و مشخصه های  خود را نیز به سختی  ظاهر نمود. نهادها و اقداماتی  که از حدود انقلاب مشروطه  برپا گردید کم  و بیش دستاورد آگاهانه  یا ناآگانه ورود مدرنیته در ایران بودند. با وجود آنکه هیچ کدام از آن  اقدامات به  کمال تحقق  نیافتند، لیکن مبانی ورود ایران به دوران جدیدی از حیات تاریخی  خود را پایه  ریختند. ایران  جدید نه  کاملاً سنتی  است و نه  تماماً مدرن ، بلکه  جامعه ای است با هویت بحرانی . اما پرسش آن  است  که  چرا و چگونه  مدرنیتهٔ غربی قادر شد هویت پیشین جامعهٔ ایرانی  را بحران زا نماید؟ معنای  دقیق  بحران هویت  کدام  است و آیا راه  خروجی از آن قابل  تصور است ؟»

 همزمان  با دورانی  که  انواع  تنش ها، مخالفتها و بحرانهای  سیاسی  به  علت  اقدامات  رضاشاه  در زمینهٔ حضور زنان  بروز کرد، یک  نیروی  ورزیده  و تحصیلکرده  از جنس  زن  نیز در ایران  تربیت شد که لایق و فرهیخته  و حق خواه بود و می خواست  در موقعیت خود تغییرات مثبت دیگری را ایجاد کند. این  نیرو که بالقوه مبارز و زیاده خواه  بود، در فضای اختناق آمیز سیاسی  نمی توانست آنگونه  که  توان و ظرفیت داشت ، در تشکل های  آزاد فعال بشود. در نتیجه  با وجود ورود به بازار کار و احراز مشاغل نوین که به ایجاد یک نظام ارزشی نوین در کنار یک  نظام ارزشی کهن منجر شد، به دلخواه در عرصهٔ سیاست ندرخشید. به خصوص که رضاشاه هرگز به ایجاد تغییرات مهم در قانون مدنی مصوب 1310 شمسی  ایران توفیق نیافت. قانون مدنی از مرد تصویری برتر، رئیس ، صاحب حقِ ولایت بر همسر و فرزند ارائه داده است و زن را منفعل ، فرودست ، مطیع و گوش به فرمان تصویر کرده است . این تصاویر در قانون مدنی امروز ایران همچنان  باقی است .

 در عصر رضا شاه  زنان  از حقوق  سیاسی  محروم  بودند و قوانین  انتخاباتی  چنانکه  گذشت  زنان  را مانند صغار و مجانین  از رأی  دادن  و انتخاب شدن  منع  کرده  بود. زنان  نمی توانستند در فضای اختناق آمیز سیاسی، این  حقوق را بر پایه ی مبانی  دموکراسی  که  مستلزم  ایجاد تشکل های  مستقل  سیاسی  و غیرسیاسی ، حزب گرایی  و در مجموع  ایجاد جامعه ی  مدنی  است  مطالبه  کنند. در نتیجه  زنان  در نبود جامعه ی  مدنی ، تجارب  لازم را برای  حق طلبی و فعالیتهای سازمان  یافته  کسب  نکردند. در خلاء جامعه  مدنی ، زنان  وابسته  به  دربار پهلوی  و اقمار آن  گاهی  چتر حمایت  خود را می گشودند و جماعات  و سازمانها و انجمن های  زنانه ی  وابسته  را تأسیس  می کردند تا اقلیتی  از زنان  که  تشنه ی  پیوندهای  اجتماعی  شده  بودند بتوانند اندکی  فراتر از زندگی  خانگی  و محفلی ، استعدادهای  خود را بروز دهند. این  سازمانهای  وابسته ، به علت  خصلت حکومتی  خود که  به ویژه در ایران مردم  گریز است ، زمینه های  رشد جنبش  زنان  را مهیا نکرده اند. صرف نظر از نبود جامعه ی  مدنی  و قوانین حمایت کننده که شکل گیری جنبش زنان ایران را به تأخیر انداخته  است ، در تمام  دوران بعد از مشروطه ، مردان نیز مانع حضور زنان شده اند. مردان ایرانی دور شدن زنانِ خود را از خانه و خانواده تاب نمی آوردند و این خروج نامتعارف  را تعرض به نوامیس شان تلقی می کردند. بنابراین زنان ایران حتی در بخش تجددگرا، برای سازماندهی نیروهای پراکنده و ناپیوسته ی خود همواره با دو مانع عمده روبرو بوده اند:

 1ـ فقدان جامعه ی مدنی، که ناشی ازعملکرد اجرایی نیروهای طرفدار اختناق است .

 2 ـ مخالفت مردان  ایرانی که ریشه های عمیق اعتقادی و سنتی دارد…»(4 )  

3 – هوشنگ شهابی در مقالۀ تحلیلی  تحت عنوان « ممنوعیت حجاب و پیامدهای آن» به این نتیجه رسیده بود که: سیاست کشف حجاب رضا شاه بیزاری اکثریت مردم را برانگیخت و در عدم محبوبیت او سهم بزرگی داشت. خشونتی که با آن کشف حجاب بر زنان نافرمان تحمیل شد بیشتر به روش های بلشویک ها در آسیای میانه شباهت داشت  تا به روش آتاتورک در ترکیه  زیرا آتاتورک اجازه داد تا حجاب خود رفته رفته بپوسد و از میان برود. یکی از جنبه های مهم سیاست حجاب رضا شاه این بود که او میان «حجاب » با « پرده»  تمایزی  قایل نشد.  توجیه کشف حجاب اجباری این بود که می خواهند زنان  را به مسیر اصلی تحولات اجتماعی وارد کنند، و به راستی نیز کشف حجاب با گشوده شدن راه آموزش و پرورش برای زنان توأم  شد.  با همه ارزش ستودنی توسعه امکانات تحصیلی برای زنان و نیز ستایش برانگیزی ورود زنان به حیات اجتماعی ، اما راه های معقول تر و سنجیده تری برای اجرای این سیاست ها وجود داشت  تا هم  سنّت تا حدودی رعایت شود و هم علاقه آن برانگیخته گردد ، به خصوص آنکه ایران سنّتی منابع و سرچشمه های فرهنگی لازم برای بهره برداری و مشروعیت بخشیدن به جهت گیری های نوین را در اختیار داشت.  این گفته  رضا شاه درسخنرانی 17 دی  1314 که تاکنون زنان ایرانی  « خارج از جامعه  » قرار گرفته بودند آشکارا مغایر با تجربه  روزانه  میلیون ها زن روستایی  و عشایری ایران بود کوشش برای تأسیس دبستان های مختلط ( پسر و دختر) این واقعیت را نادیده  می گرفت  که بعضی از « مکتب خانه ها ی » سنّتی را زنان اداره  می کردند و در آنها دختران نزدیک  به سن بلوغ در کنار پسران درس می خواندند. این فکر که مشارکت زنان در فعالیت های اجتماعی با آزادی دادن انتخاب لباس به ایشان گسترده تر خواهد شد نه به ذهن  تجددطلبان  خطور کرد و نه ، اگر انصاف دهیم ، به ذهن علما.

در برخی  موارد  برنامه  شاه برای مشارکت دادن زنان در فعالیت اجتماعی از طریق بی حجابی حتی گاه نتیجه وارونه داد و پیامدهای غیر منتظرهای به بار آورد که با نتایج معکوس فاصله چندانی نداشت. بسیاری از زنان در برابر آزارهای پلیس ترجیح دادند در خانه بمانند . پس از آن که دختران مجبور شدند بی حجاب به مدرسه بروند، رسم قدیم مکتب خانه های سنّتی که دختران و پسران را کنار هم درس  می دادند بر افتاد . اگر چه فرصت های تحصیلی و آموزشی برای زنان افزایش و بهبود یافت، اما همین عمل باعث  شد بسیاری از دختران خانواده های سنّتی از تحصیل محروم شوند چون والدین ایشان به خصوص در نواحی مذهبی تر کشور مانند قم دختران خود را از رفتن به مدرسه باز داشتند. مدیران مدارس دخترانه ای که مخالف بی حجابی بودند تهدید به اخراج شدند. تلاش های رضا شاه  برای متحد الشکل کردن لباس های زنان و مردان به شیوه غربی با آن که به قصد ایجاد وحدت ملی از طریق حذف تمایزات طبقاتی و منطقه ای انجام گرفت، در واقع شکاف عمیق دیگری در جامعه ایران پدید آورد، یعنی میان غرب گرایانی که از این سیاست استقبال کردند و داوطلبانه مُدهای اروپایی را برگزیدند( وبا چنان تعصب و شورو اشتیاقی  که حتی باعث حیرت خود اروپائیان شد) و بقیه جامعه  که از دخالت دولت درزندگی خصوصی  خود بیزار بودند. 

  کناره گیری رضا شاه از سلطنت در 1320 و آزادی های سیاسی – اجتماعی که در پی آن فرا رسید، درست همانند عرصه های دیگر، به اجبارهای  پوشاکی نیز پایان داد و بسیاری از ایرانیان به ویژه زنان ، به طور خود انگیخته به لباس های سنُتی خود باز گشتند. برخی  فروشگاه ها اعلان هایی به شیشه های خود چسباندند وهشدار دادند که به زنان بی حجاب چیزی نخواهند فروخت ، و در بعضی  جاها زنان سر برهنه اغلب به تحریک روحانیون مورد آزار واذیت قرار گرفتند.»(5 )

 ◀   واقعۀ «مسجد گوهر شاد» و « کشف حجاب»

حسین مکی در کتاب «تاریخ بیست ساله ایران » در بارۀ واقعه «مسجد گوهر شاد» و « کشف حجاب»  اینگونه شرح می دهد: نخستین کشوراسلامی که اقدام به کشف حجاب از بانوان کرد افغانستان بود که امان الله  خان پادشاه افغانستان مسافرتی به اروپا کرد و درمراجعت از اروپا درسال 1306 شمسی به ایران آمد و از طریق خراسان به کشورش بازگشت.

به محض ورود به پایتخت اعلام نمود که نسوان بایستی بدون حجاب باشند، نخست با همسر خود بدون حجاب درمجامع ومحافل ظاهرشد. این بی پروائی آنهم درکشوری چون، افغاستان موجب قیام عمومی درآن کشور گردید و امان الله خان ناچار به استعفا و ترک کشورشد …

مصطفی کمال پاشا هم که رژیم خلافت وسلطنت آل عثمان را درهم کوفت به تغییر لباس وکشف حجاب و« رفرم هائی» پرداخت که اهم آنها تغییرخط ترکی بود به لاتین و تعطیل روز جمعه را به یکشنبه و تاریخ هجری را به میلادی تبدیل نمود.

 تغییر لباس وکلاه و بعضی رفرم های دیگر تقلیدی ازترکیه بود.

* مخالفت روحانیت با شاپو

قبل از آنکه مسئلۀ تغییر کلاه پهلوی به شاپو به مرحلۀ اجرا در آید برای آنکه از جهت جامعۀ روحانیت  خیالشان راحت شده باشد نخست به فکرافتادند که آنها را محدود و تحت شرایطی بتوانند ازپوشیدن  لباس روحانی که عبارت ازعمامه وعبا بود جلوگیری  نمایند:

*  ایجاد محدودیت روحانیون

 قبل از آنکه طرح تغییرلباس بر سر گذاشتن شاپوبه مرحلۀ اجرا در گذارده  شود برای پیش بینی از مخالفت روحانیون نخست دولت اعلام  نمود از نظر اینکه اشخاص غیر روحانی و یا روحانی نمایان  نتوانند از پوشیدن لباس وعمامه سوء استفاده نمایند باید اشخاصی که به این لباس ملبس هستند از دونفراز مراجع گواهی گرفته باشند که صلاحیت دارند و مجتهدین شهادت نامه  بدهند و آن گواهی را به وزارت معارف برده تحصیل اجازه نمایند والا از این ببعد هیچکس حق ندارد عمامه  بر سر بگذارد مگر از وزارت معارف  کسب اجازه  کرده باشد.

  با این ترتیب نسبت بکسانی که مععم بودند سخت گیری هائی نمودند ومعممین یا در معابر آفتابی  نمی شدند ودرخانه می ماندند و یا اگردرمعابر پیدا می شدند گرفتار پلیس می گردیدند.

کلاه شاپو برسر گذاشتن اجباری می شود دولت فروغی متحد المآلی در این مورد صادرمی نماید ، مردم، مردم علی رغم دستور دولت بی میلی نشان می دهند و استقبال نمی کنند لذا دولت بخش نامه  دیگری صادر می نماید که در زیر نقل می گردد و کارمندان دولت را مجبور می کند که کلاه شاپو بر سربگذارند.

* متحد المآلی  

« در تعقیب متحد المآل نمره 16591 – 1286 اشعار می شود که استعمال کلاه بین الملی برای مأمورین دولتی اجباری است و باید هر چه زودترکلیۀ مأمورین کلاه خود را تغییر دهند و هر یک از مأمورین و مستخدمین تعلل یا استنکاف نمایند فوراً منظر خدمت خواهند شد اگر چنانچه درمحل بقدر  کفایت کلاه یافت نشود اطلاع دهند از طهران فرستاده شود. استعمال کلاه فرم معرف به کپی هم در موقع خدمت مجازاست. وصول این متحد المآلی را اطلاع  دهید.»

 پس ازانتشار این متحد المآل تهدید آمیزکارمندان دولت دیگرچاره ای جز بسر  گذاشتن  این کلاه  نمی بینند.

 ◀  شیراز موجد قیام مشهد  بود

چند ماه قبل از قیام مردم مشهد یعنی دریکی از شبهای جمعۀ ماه ذیحجۀ سال 1353 قمری برابرسال 1313 خورشیدی وزیر معارف ( میرزا علی اصغر خان حکمت) مسافرتی به شیراز می کند و به مناسبتی مجلس جشنی که از پیش تدارک آن دیده شده بود بر پا می کند که عدۀ  زیادی از طبقات  مردم  در آن جشن شرکت نموده بودند. پس از ایراد سخنرانیها و نمایش در خاتمۀ آن عده ای  از دوشیزگان  بر روی صحنه ( سن) نمایان می شوند و ناگهان نقاب  از چهره بر می گیرند  و ارگستر آهنگ  رقص  می نوازد و دختران به پای کوبی می پردازند.

در این هنگام عده ای بعنوان اعتراض از آنجا خارج  می شوند.

روز بعد این خبر در شهرمانند بمبی صدا  می کند و موجب سرو صدای مردم  می شود و عدۀ  زیادی از مردم در مسجد وکیل اجتماع می نمایند، سید حسام الدین فالی که از علماء  و روحانیون متنفذ شیراز  بود به منبر می رود و سخت اعتراض می کند و اعمال جشن را تقبیح و محکوم می نماید. خبرجنبش  شیراز و تعطیل بازار به تهران میرسد ، لاجرم دستورگرفتاری سید حسام الدین  صادر و او را زندانی می کنند.

 خبر گرفتاری فالی  به حوزۀ علمیۀ  قم و مشهد و تبریز می رسد . در تبریز دو مرجع مورد  توجه  یکی  آیت الله سید ابوالحسن انگجی و دیگری آیت الله آقا میرزا صادق آقا در بارۀ تغییر لباس وکلاه  شاپو اعتراض می کنند. از تهران  دستور تعقیب داده میشود که آن دو نفر توقیف و به سمنان تبعید می گردند.

در این جلسات که آیت الله حاج آقا حسین قمی و آیت الله سید یونس اردبیلی و آقازاده فرزند آیت الله  آخوند ملا محمد کاظم خراسانی (صاحب کفافه) و جمعی دیگراز علما و مدرسین درجۀ اول مشهد شرکت داشتند مسئلۀ تغییر لباس  مطرح  و اظهار عقیده می کنند که دنبالۀ تغییر  لباس  به  برداشتن حجاب منتهی خواهد گردید و باید با شدت ازآن جلوگیری نمایند.

  در یکی ازاین اجتماعات که در منزل آیت الله یونس اردبیلی تشکیل یافته بود پیشنهاد می شود که آیت الله حاج آقا حسین قمی به تهران رفته و با رضا شاه وارد مذاکره شود.

حاج آقا حسین قمی که مرجعی صاحب رساله بود قبول می کند و قبل از حرکت از مشهد  تلگرافی به پهلوی می کند و عزیمت  خود را به تهران اطلاع می دهد و بروحانیون  و وعاظ  و مردم مشهد می گوید: من میروم به تهران تا با این شاه صحبت بکنم شاید او را از تصمیمش  منصرف گردانم.

حاج آقا حسین خود را به شهر ری می رساند و در باغ سراج الملک سکونت می نماید.

بلافاصله پس از ورود اطراف باغ سراج الملک را محاصره نموده و از رفت وآمد اشخاص جلوگیری می کنند و بعداً ایشان را به عتبات تبعید می نمایند.

خبر گرفتاری آیت الله حاج آقا حسین قمی که در مشهد  بسیار مورد توجه  بود باعث بیشتر شدن شدت  احساسات و غلیان افکار عمومی می گردد.

لذا اجتماعات مردم در اطراف مراجع فشرده تر گردید و خطبا برای مردم که در منزل آیت الله سید یونس اردبیلی همه روزه اجتماع می کردند به وعظ و خطابه پرداخته و چنین نتیجه می گرفتند که این تغییر لباس مقدمۀ رفع حجاب از بانوان خواهد بود.

بطوریکه گفته اند دراین موقع محمد ولیخان اسدی نایب التولیه درمسئله تغییر لباس به مرکزگزارش داده که در شهر مذهبی و مقدسی چون مشهد عجالتاً موقوف الاجرا گذارده شود، ولی به او دستورداده اند که امر شاه باید اجرا شود.

ازدحام مردم به جائی می رسد که دیگر در منزل آیت الله سید یونس اردبیلی گنجایش نداشته وناگزیر به مسجد گوهرشاد منتقل میگردد. و خطبا به منبر رفته به وعظ و خطابه  پرداخته مردم را دعوت به مقاومت و تهییج می نمایند. مخصوصاً دو نفراز خطبا یک شیخ بهلول و دیگری  نواب  احتشام رضوی  بیش ازسایر وعاظ ابراز احساسات نموده بطوریکه مردم تا پای جان حاضر به مبارزه و قیام می گردند.

بالاخره صبح جمعه 20 تیر ماه 1314 قوای انتظامی اطراف مسجد را محاصره می نماید و زدو خورد  آغاز می گردد.

دراین زدوخوردها عده ای ازدو طرف کشته و زخمی میشوند ولی چون مردم مسلح نبودند تعداد کشته و زخمی از مردم حدود یک صد نفر و از قوای انتظامی دوسه نفر بیشتر نبوده است.

دراین موقع به قوای انتظامی دستور داده می شود اطراف مسجد گوهر شاد را تخلیه و به مراکز خود  مراجعت نمایند ولی شب هنگام با قوای بیشتر و تجهیزات بیشتر اطراف صحن و مسجد را کاملاً  محاصره  می کنند.

مجلۀ سروش درسال دوم شمارۀ 90مورخ شنبه 16 اسفند ماه 1359 که تقریباً یک شماره مخصوص  خود را صرف واقعۀ مسجد گوهرشاد نمود در صفحه 102 در زیرعنوان « بیاد حماسۀ خونین  گوهر شاد» چنین نوشته است:

«… علماء و مجتهدین ، در یکی از جلساتشان در منزل مرحوم  آیت الله  سید یونس اردبیلی تصمیم می گیرند تلگرافی به رضا شاه مخابره کنند  تا او را از این عمل منصرف گردانند . این تلگراف به امضای هشت تن از علماء مسئول  و متعهد  می رسد  و همجنین  قرار میشود که خطبای معروف ، امثال شیخ  مهدی واعظ خراسانی  و شیخ عباسعلی  محقق و…  در مسجد گوهر  شاد  به منبر بروند و مردم را بیدارسازند.

صبح روز جمعه 10 ربیع الثانی 1354 قمری برابر  با 20  تیر ماه 1314 شمسی ، قزاقان مستقر در مشهد برای متفرق ساختن  مردم ،  وارد عمل  می شود.  بی مهبا  به  روی مردم آتش می گشایند و حدود یک صد نفررا کشته و زخمی  می گردانند مردم متفرق نگشته و مقاومت می نمایند وقزاقان  علی الظاهر می گریزند این گریز، بخاطر این بود که آنان دستوری برای اعمال هر چه بیشتر خشونت  جهت متفرق کردن مردم  نداشتند. لذا  بنا بدستور، عقب  نشینی  می نمایند.

848 Safari-Jamal-848 3پس ازاین هجوم ، مردم  اطراف  مشهد با داس و چهار شاخ و بیل و…بطرف مسجد سرازیر می شوند. مسجد گوهر شاد لبریزازجمعیت می شود، روحانیون به ترتیب در منبر حضرت  صاحب الزمان  قرار می گیرند و برای مردم توطئه های رژیم  شاهنشاهی  را افشا می کند . غذای مورد نیاز مردم متحصن  در مسجد از بیرون توسط  پشتیبانان نهضت میرسد. زنان خواستار شرکت در نهضت می شوند.  ی عنی خواستارحضور در متن جریان هستند.

« مسجد  پیرزن » که در وسط  مسجد گوهر شاد واقع  است ،  با زدن چادری  برای زنان شجاع  و آزادۀ مسلمان آماده می گردد. مرحوم  نواب احتشام  رضوی، برای زنان سخنرانی می کند و که روز شنبه  11 ربیع الثانی برابر 21  تیر ماه 1314 مسجد  گوهرشاد دیگرجای سوزن انداختن نیست ، شعارهائی ضد سلطنت و ضد کلاه بین المللی و ضد « حجاب زدائی» داده می شود.  مسجد یکپارچه ، سرود مقاومت سر می دهد.

 دولتیان وحشت خویش را به مرکز خبر میدهند. مرکز تلگرافخانۀ مشهد شاهد رفت و آمد شتابزدۀ  نمایندگان حکومت استعماری است ذات  ملوکانه امر می فرماید که « مسجدیان »  را تار و مار کنند و  همه را  گرفته مجازات  نمایند.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید