back to top
خانهنویسندگانزندگی در استبداد و قدرت مداری و زندگی در آزادی و حقوق...

زندگی در استبداد و قدرت مداری و زندگی در آزادی و حقوق مداری چه مشخصاتی دارند؟، مصاحبهٔ رادیو عصر جدید با جهانگیر گلزار

                                                                             Golzar-Jahanguir-1

 

                                                                                     برای شنیدن این مصاحبه اینجا را کلیک کنید

 

 

رادیو عصر جدید: زندگی در استبداد و قدرت مداری چیست؟
 
جهانگیر گلزار: چند سوأل مطرح کنم تا بخشی را بتوانیم باز کنیم و باهم قدم به قدم پیش برویم. هرکسی باید از خودش سوأل کند که من در زندگی چه هدفی دارم، چه آرمان هایی دارم- البته، بعضی ها آرمان را بر این اساس تصور می کنند که دست یافتنی نیست-، من واقعاً چه آرمانی دارم که می خواهم به آن برسم؟ متناسب با هدف و آن آرمان هایی که دارم، چه روشی را روزمره انتخاب کرده ام؟ آیا روشی که انتخاب کردم، متناسب با هدفی که من دارم و واقعاً دوست دارم به آن برسم، هست یا نه؟ هر کسی برای خودش باید اینها را بنویسد و یک به یک به آنها پاسخ بدهد. باید از خودش سوأل کند که رابطۀ من با دیگران بر اساس کدام روش تفکری، بنا شده، اساس گرفته است. رابطۀ من بر اساس کدامین اصل راهنما است؟ چون هر کسی یک نوع اصل راهنمایی دارد، باید بگوید رابطه اش بر اساس چه اصل راهنمایی شکل گرفته است؟ در حقیقت بنشیند و اصل راهنمای خویش را مو شکافی کند، حلاجی کند و ببیند بر چه اساسی است؟ 
 
می دانیم که هر انسان دارای چهار نوع رابطه است. انسان یک رابطه با خودش، یک رابطه با دیگران، یک رابطه با طبیعت، و یک رابطه با خدا دارد( برای کسانیکه  به خدا اعتقاد دارند). بنابراین ما چهار رابطه داریم. این رابطه ها بر اساس و پایۀ دو نوع بینش می توانند پدید بیایند: یا بر اساس رابطۀ قدرت هستند، یا بر اساس رابطۀ آزادی. رابطۀ سومی را که عنوان می کنند، التقاطی است از این دو. ولی در حقیقت اگر رابطه، التقاطی باشد، همیشه به نفع قدرت تمام می شود. بنابراین، یا رابطۀ قدرت است، یا رابطۀ آزادی. 
 
اگر روابطی بر اساس قدرت برقرار بشوند، اولین سوأل ما این می شود که خودِ این قدرت چیست. این قدرت چیست که براساس آن ما زندگی می کنیم؟ قدرت، بخودی خود وجود ندارد، بلکه آن نتیجۀ نوعی رابطه است: یک رابطه ای بوجود می آید که ما به آن رابطه، می گوییم رابطۀ قدرت. در رابطه ای که مبتنی بر قدرت است، همیشه یک تبعیض وجود دارد. این رابطۀ قدرت از یک نوع تبعیض است که بوجود می آید. یا بهتر است بگوییم قدرت از رابطۀ سلطه گر- زیر سلطه  بوجود می آید، یعنی یک کسی زور می گوید، دیگری قبول می کند که زیر سلطه است. یکی اجحاف می کند، دیگری اجحاف را می پذیرد. یکی حق کشی می کند، دیگری حق کشی را می پذیرد. اگر کسی حق کشی را نپذیرد، آن رابطۀ قدرت را قطع می کند و رابطۀ سطه گر- زیر سلطه نمی تواند بوجود بیاید. بنابراین رابطۀ قدرت، همیشه دو سر دارد: یک سر کسی است که حق را ناحق می کند، و سر دیگر آن را می پذیرد. 
 
بخاطر اینکه روشنتر بشود، چند مثال می زنم. بیاییم درون خانواده را نگاه کنیم، مثلاً به کودک در خانواده نگاه کنیم. یک کودک در خانواده با حقوق و استعدادهای خودش به دنیا می آید. یعنی حقوق، ذاتی فرزند هستند. پدر و مادر در رابطه با کودک و فرزند خودشان تکالیفی را مشخص می کنند که کودک انجام بدهد که در واقع، حقوق کودک و حق انتخاب و استقلال کودک و آزادی آن کودک در نوع انتخابی که دارد را نادیده می گیرند. در این رابطه، کودک آنچه را که حق است از دست می دهد، برای اینکه پدر و مادر به دلخواه خودشان برسند. حتی اگر پدر و مادر تصور کنند که دلخواه آنها بهتر است و بایستی با زور آن دلخواه خودشان را به کودک خویش تکلیف بکنند، این در حقیقت حکم زور است که تحمیل می شود. این رابطۀ پدر و مادر و کودک در واقعِ امر، بر اساس ذهنیت زورمداری یا قدرت مداری برقرار می شود. 
 
یک مثال دیگر می زنیم، بازهم در چهارچوب خانواده بین همسر ها. اگر رابطه با همسر را …

                                              
 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید