بگذارید با اتفاقی که هفته گذشته در کشور سوئد افتاده است شروع کنم. شرکت انرژی در سوئد هست به نام Vattenfall این شرکت علاوه بر سوئد در آلمان، هلند، دانمارک، انگلیس دارای نیروگاههای تولید برق است. این نیروگاهها هم با سوخت فسیلی کار می کند و هم نیروگاههای تجدید پذیر و هم نیروگاههای اتمی دارد. اوایل هفته ای که در آن هستیم یعنی هفته ۲۵ سال ۲۰۱۴ مسیحی خبر در داخل این شرکت آمد که از چهارشنبه بنا است راکتور سه نیروگاه رینگ هالس با لوله های اورانیمی که از شرکت دولتی روسیه به نام Rosatom TVEL خریداری شده است بار گذاری شود. بطور قطع برای شرکت سوئدی ارزان بودن دلیل اصلی این خرید بوده است. این خبر همزمان در محافل کاملا تخصصی نیز طرح شد. تا اینجای کار شرکت روسیه جنسی داشته که ارزانتر از همه بوده با شرکت سوئدی که به طبع به دنبال سود دهی هر چه بیشتر است و این قیمت نازل را با آغوش باز استقبال کرده و قراردادی بر این پایه بسته است . نه نزد شرکت سوئدی در آن عیبی هست و نه در نزد شرکت روسیه. این قیمت گذاری و این خرید کاملا در جهت اهدافی است که این شرکتها برای خود قرار داده اند قرار داد. حال بگذارید ببینیم بعد از این قرارداد و بیرون آمدن این خبر نزد محافل متخصص چه پیش آمد.
با درج این خبر و کنجکاو شدن مطبوعات و کند و کاو کردن آنها معلوم شد که شرکت Rosatom TVEL در حال حاضر سالها است درگیر فساد مالی است و از آن مهم تر بسیاری از قوانین امنیتی که یک چنین تولیدی ایجاب می کنند را این شرکت پی در پی زیر پا گذاشته است. و دیگر اینکه معلوم شد که هدف این شرکت دولتی روسی در سه حرف BOO مخفف (Build, Own, Operate) که به معنی بساز، صاحب شو، اداره کن خلاصه می شود. و باز معلوم شد که بیش از ۲۷ درصد از سوخت اروانیم کشورهای بازار مشترک را این شرکت تامین می کند. یواش یواش گوشهای جامعه بخصوص بعد از اتفاقات در اوکراین تیز شد و احساس خطر کرد. متخصصین توانستند برای جامعه سیاست انرژی سوئد را با زبانی که قابل فهم جامعه است در افکار عمومی مطرح کنند. بیان کنند که سوئد به دنبال تعهد نامه ای که بازار مشترک داده و تمامی کشورهای عضو زیر آنرا امضاء کرده اند می باید تا سال ۲۰۳۰ از جمله وابستگی خود را به انرژی خارج از مرزهای خود بخصوص با روسیه بکاهد و برای جامعه مطرح کردند که بیش از نیمی از انرژی اروپا به قیمت ۴۲۱ میلیارد یورد در سال ۲۰۱۲ از خارج مرزهای بازار مشترک وارد این مرزها شده است و این به این معنی است که بازار مشترک کسری بیش از نیمی از انرژی مورد نیاز خود را دارد و با این داده ها کشورهای بازار مشترک روشهای برای رسیدن به هدفی که با استقلال و محیط زیست کشورهایشان همخوانی داشته باشد را اراء داده اند. و دولت سوئد نیز بر اساس این داده ها راهکردهای را گذاشته است و بسیار قبل از این به گاز روسیه نه گفت بود. بر همین اساس دولتمردان در جامعه تبلیغ کردند که حال که به گاز روسیه در جهت استقلال کشور نه گفته شده است پس می باید این کمبود انرژی را از جایی تامین کرد و بهترین راه حل همان انرژی اتمی است به این دلیل باید به داشتن نیروگاه اتمی ادامه دهیم. آنچه که در این خبر آمد که بزرگترین شرکت انرژی سوئد مشغول وابسته کردن سوئد به اورانیوم روسیه است این سوال را برای جامعه مطرح کرد که این یک بام و دوهوا چیست؟ وابستگی، وابستگی است چه به گاز روسیه باشد و چه به اروانیوم روسیه. در این کندوکاو معلوم شد که استراتژی شرکت دولتی روسیه این است که تا می شود دنیا را بخصوص اروپا را به لحاظ انرژی به خود وابسته نگه دارد و این هدف را دولت روسیه برای شرکت دولتی خود گذاشته است و این شرکت در واقع اهرم اجرائی خواستهای دولت روسیه است. به بیان دیگر هدف نهایی این شرکت مالک شدن هر چه بیشتر بازار انرژی اروپا هست. برای مثال وقتی شرکت EON حاضر به دنبال کردن قرارداد ساخت نیروگاه اتمی جدید در شمال دریای بالتیک به دلیل اقتصادی نبودن آن نشد این شرکت حاضر شد ساخت آنرا دنبال کند. و این ساخت هر چند که نمی تواند اقتصادی باشد اما از آنجا که هدف دیگری را این شرکت دنبال می کند لاجرم ساخت و اداره این نیروگاه را می پذیرد. از اینرو بود که در حال حاضر سیاست مداران سوئد مجبور شده اند که خواستهای سبد انرژی را واضحتر کنند تا شاید بتوانند جلوی امثال این راه حلهای کوتاه مدت که به استقلال و امنیت کشور سوئد صدمه می زند را بگیرنند. از اینرو بود که وزیر انرژی و یکی از رهبران احزاب ائتلافی که طرفدار انرژی اتمی است مجبور به توضیح به جامعه شدند. از این ببعد می باید دید که اطلاع رسانی به جامعه و وظیفه بخش تحصیل کرده جامعه به چه منوال ادامه پیدا می کند و بسته به حساسیت جامعه چه راه حلهای نهایی جامعه پیدا می کند. اما قطعی این است که دیگر شرکت سوئدی قادر نخواهد بود به تمدید چنین قراردادی اصرار بورزد هر چند که ارزان باشد. و از همه مهمتر اینکه طرح مشکل و پیدا کردن راه حل در درون خود جامعه صورت می گیرد.
این نوشته سر این ندارد که سیاست انرژی سوئد و یا اروپا را محک بزند بلکه می خواهم بگویم وقتی که جامعه ای یاد گرفت که حساسیت نشان دهد. وقتی یاد گرفت که چون چرا کند وقتی بخش متخصص آن وظیفه خود دانستند که به زبانی ساده مشکل را برای جامعه مطرح کنند. وقتی که جامعه دانست که سرنوشت خودش دست خودش است. وقتی به این راضی نشد که تمامی تصمیمات مهم با مارک محرمانه بودن در پشت درهای بسته گرفته شود و از مسئولان خواست که مشکلات و تصمیمات در جامعه مطرح شود. در آن صورت حتا آنها که با رای همین جامعه به مجلس و دولت راه یافته اند مجبور می شوند پاسخ بدهند و راه حل بیان کنند و تا قبل از اینکه دیر شود و جامعه مجبور باشد قراردادهای مثل قرارداد گروگانگیروی، قرارداد الجزایر برای پایان آتش بس و در این آخر قرارداد بر سر فعالیتهای اتمی ایران را امضاء کند عمل کند و خواستار راه حل بشود. بسیار قبل از اینکه دیگر دیر شده باشد مشکل در درون جامعه طرح می شود و راه حل ها نیز در جامعه مطرح می شود نه در خارج مرزهای جامعه یا در پشت درهای بسته. از اینرو است که چنین قراردادهای مصیبت باری با چنین ابعادی کمتر در دنیای دمکراتیک اتفاق می افتد. و این درست بخاطر مطرح شدن مشکل در جامعه است که در اینمورد به یکباره معلوم می شود که این شرکت دولتی روسیه هدف را گذشته است که اروپا را هر چه بیشتر وابسته به روسیه کند و تا دیر نشده است باید راه حلی برای آن پیدا کرد که کشور سوئد کمتر صدمه پذیر بشود
بگذارید در آینه این خبر سوالی را مطرح کنم و آن این است که چگونه می شود دولتمردان ایران سیاست انرژی را در پشت درهای بسته بگذارند که در آن کشوری که نه تنها دارای منابع سرشار انرژی در داخل هست که کفاف مصرف داخلی را می دهد بلکه دهه بعد از دهه متاسفانه اضافی آنرا به مفت فروخته است تا آتش مصرفش را تامین کند. سیاست انرژی که در آن استقلال انرژی را به وابستگی انرژی اتمی به قیمت خیلی گران تعویض می کند و جامعه حساسیت نشان نمی دهد. سیاستی که تا به امروز معلوم نیست چه میزان هزینه داشتن نیروگاه اتمی و غنی سازی کرده است و اصولا برای چه منظوری این تصمیم را بیست سال پیش گرفته است. اگر بیست سال پیش این تصمیم در جامعه طرح شده بود و جامعه حساسیت نشان می داد آیا امروز می باید مجبور بشویم که چنین قراردادهای را امضاء کنیم. در حقیقت سوال اساسی این است که اینهمه تقصیر کیست. آیا تقصیر بخش روشنفکر جامعه است که به موقع و به زبان خود جامعه برایش موضوع را واضح نکرده است. و یا تقصیر جامعه است که دائم عادت کرده است که خود را به زحمت نیاندازد و امیدوار باشد که مشکل یا خود حل می شود و اگر هم نشد تقصیر او نیست و تقصیر آنهای است که این و یا آن قرارداد را امضاء کرده اند. و یا تقصیر بخش اپوزیسیون است که انتقاد را به نق بدل کرده اند و بجای راه حلی که با توانایی جامعه خوانایی داشته باشد یا راه حلهای کلی که به هیچ کاری نمی آید بدهد و یا بدتر از آن انتقاد را به نق بدل کرده است و کارش این است که بگوید این بد است و این یا آن شخص خائن است که زیر این یا آن قرارداد را امضاء می کند. در اینکه امضاء کننده در پشت درهای بسته گناهی بزرگ به گردن دارد حرفی نیست اما این بدور از انصاف است که همه تقصیرها را به گردن امضاء کننده انداخت. گمان دارم مجموعه همه این عوامل است که روزگار ما را چنین کرده است که مجبور می شویم پی در پی تن به این معامله ها خفت بار بدهیم و در هیاهوی نق و دروغ و ابهام دیگر نه صدای برای ایراد انتقاد سازنده بگوش می رسد و اگر هم به گوش برسد دیگر گوشها چنان از این هم همه گرفته شده است که توان و حوصله شنیدن و عمل کردن از او رفته است. به امید روزگاری که مشکل جامعه در خود جامعه طرح شود و راه حل پیدا کند.
مجید محمدی محقق
۲۰۱۴/۰۶/۲۰