تلاقی عجیب:
نکته در خور توجه در مطالعۀ تحولات دوران اولین رئیس جمهور این است که تمامی گروه ها و تمایلات سیاسی اپوزیسیونی در خارج و داخل کشور و در داخل که طبعاً خود در این کودتا نمی توانستند شرکت داشته باشند و بلکه هر یک به نوعی قربانی هم شده اند، نیز در این به نادیده گیری خرداد ۶۰، همراه و همیار کسانی شده اند که آنها را سخت دشمن خود می پندارند. این تمایلات، در مجموع برخوردهای شدید این دوران را در پارادایم جنگ کلاسیک قدرت بین نخبگان سیاسی، تحلیل و تفسیر می کنند و برای مثال می گویند که در خرداد ۶۰ بنی صدر به طور طبیعی به علت اشتباهات اساسی در محاسبات سیاسی درک موازنۀ قدرت و از دست دادن پشتوانۀ اجتماعی اش از صحنه خارج شد. البته این نکته را نیز باید متذکر شد که سازمان ها و گروه هایی وجود دارند که با اینکه بعدها جزوِ قربانیان رژیم شده اند، ولی در این کودتا نقش فعالی را بازی کردند. حزب توده و سازمان چریک های فدایی (اکثریت) از مهمترین این گروه ها می باشند. به نظر می رسد که چنین مواضعی، نتیجۀ مستقیم مواضع سیاست شوروی در مورد اولین رئیس جمهور می باشد. توضیح اینکه، در اوائل ریاست جمهوری بنی صدر، سفیر شوروی با وی ملاقات می کند و پیام دولتش را به ایشان عرضه میکند. در این پیام، دولت شوروی به بنی صدر پیشنهاد می کند که به سه شرط، از بنی صدر، در مقابل مخالفانش، حمایت بعمل خواهند آورد. اول اینکه در مورد افغانستان، سکوت اختیار کند. دوم اینکه، پیمانی با شوروی در مورد حضور ناوگان شوروی در خلیج فارس امضا کند و دیگر اینکه از تکرار نظرش که انقلاب ایران نشانه از زوال شوروی را با خود همراه دارد و هم اینکه در آن کشور نومانکلانتور [nomenclator] ها حکومت می کنند، دست بر دارد. بنی صدر با هر سه شرط به این دلیل که ناقض استقلال ایران و مداخله در امور داخلی ایران است، مخالفت می کند(11). از این زمان به بعد است که حزب توده شدیدترین مواضع را در مورد رئیس جمهور اختیار می کند و بقول آقای کیانوری، معلمی حزب جمهوری اسلامی در چگونگی مبارزه با رئیس جمهور را بر عهده می گیرد.
اگر همانگونه که اسناد و مدارک نشان می دهند، مخالفت بنی صدر در برابر خمینی، مخالفتی اصولی، و نه بر سر قدرت بوده است، آنگاه باید پرسید به چه دلیل در اینجا تحلیل اپوزیسیون جمهوری اسلامی با خواستۀ رژیم همسویی می یابد؟ به نظر می رسد دو دلیل اصلی برای این همراهی با رژیم حاکم در ایران وجود دارد؛ اول، اینکه اگر این جریانات، بخصوص جریانات سلطنت طلب بپذیرند که علت برخوردهای سیاسی در این دوران، نه ریشه در نبرد قدرت، بلکه ریشه در دو نوع دید نسبت به اسلام داشته است، یکی به مثابۀ بیان آزادی و دیگری به عنوان ایدئولوژی قدرت، که یک سوی آن رئیس جمهوری بوده است که برای دفاع از انقلاب و اهداف دموکراتیک و حقوق بشری آن به مخالفت با نظم موجود می پرداخته است و در سوی دیگر عده ای از روحانیت قدرت طلب، به رهبری بهشتی و رفسنجانی و خامنه ای، قرار داشته اند که جز به حذف مخالف و برقراری سلسلۀ حکمرانی روحانیت فکر نمی کردند، لاجرم باید بپذیرند که هدف انقلاب ۵۷ در نزد انقلابیون اهل استقامت، استقرار مردمسالاری بوده است و به همین دلیل با استبداد سلطنتی در افتاند، نه جایگزین کردن استبداد سلطنتی با استبداد دینی نوین.
دلیل دوم اینکه، اگر ما این واقعیت تاریخی را بپذیرم که بعد از انقلاب، جبهۀ طرفداران استقلال و آزادی، ضمن تأکید بر بینش دینی شان بود که با استبداد دینی در افتاده بودند، آنگاه باید بپذیریم که اسلام را نمی توان ذاتاً دینی استبدادی دانست، زیرا مسلمانانی هم هستند که بر اصول استقلال و آزادی تا آخر می ایستند. در حالی که اپوزیسیون های دین ستیز می خواهند طوری وانمود کنند که اسلام همین است که آقای خمینی اعلام و اجرا کرده است و بنابراین هر قرائت دیگری از اسلام، خواه بر آن اسم موازنۀ عدمی نهاده شود، خواه غیر آن، غیر ممکن است. در همین رابطه است که چنین باورمندانی این نظر را در اذهان بسیاری جای انداخته اند که هر انقلابی که در آن، دین، نقش گفتمان مسلط را بازی کند، ضرورتاً، نمی تواند اهداف دموکراتیک داشته باشد. یکی از آخرین نمونه های آنرا می شود در تحقیق جالب ژانت افری و کوین اندرسن در مورد نظرات میشل فوکو در مورد انقلاب ایران دید، که فیلسوف بشدت مورد انتقاد قرار میگیرد که چگونه از انقلابی حمایت کرده که گفتمان اسلامی در آن، گفتمان غالب بوده است(12).
نکتۀ مهمی که دانستن آن برای نسل جوانی که در جستجوی ایرانی آزاد و بی خشونت است لازم است، اینست که زمانی که بعد از کودتای خرداد شصت، سلاخ خانۀ رژیم به شدت بکار افتاده بود و در بعضی از شب ها بیش از صد نفر به جوخۀ اعدام سپرده می شدند و سازمان های حقوق بشری به اعتراض پرداخته بودند و رژیم در توجیه کشتار ادعا می کرد که اسلام حقوق بشر خود را دارد و این سازمان ها مبهوت مانده بودند که چگونه ادعای رژیم را به نقد بکشند، سلطنت طلب ها و استالینیست هایی نیز بودند که حرف و ادعای رژیم را تأیید می کردند و به عنوان کارشناس ایران و اسلام به سازمان های حقوق بشری و جامعۀ جهانی گوشزد می کردند که رژیم راست می گوید و اسلام همان چیزی می باشد که خمینی می گوید. متأسفانه این گروه ها هنوز در اینمورد توضیحی نداده اند. آنان شاید می پنداشتند که الان زمان آن است که یکبار برای همیشه کار دین را تمام کنند. ولی آیا واقعا نمی دیدند که با این نوع کارشناسی کردن که حاوی نوعی دین ستیزی انباشته از کینۀ کور بود، ناخودآگاه به کمک رژیم سرکوب آمده بودند؟ زیرا در هر قرائت خون آلود و هراس افکنانه ای که از دین ارائه شود این مردم ایرانند که گسترده تر قربانی می شوند و مرتکبان جنایت علیه بشریت به راحتی می توانند زیر پرچم به ظاهر دمکراتیک شدۀ اجرای اسلام پنهان شوند، یا اینکه می دیدند ولی باور داشتند که این قیمتی میباشد که باید مردم بپردازند تا یکبار برای همیشه از “شر” اسلام خلاص شوند؟
مقتول می باید کشته می شد:
البته این همراهی و همکاری نانوشته و یا حتی ناخواسته میان اپوزیسیون و رژیم سرکوب ولایت فقیه در سانسور اهمیت تاریخی خرداد ۶۰ به یک کار دیگر هم نیاز داشت؛ برای اینکه افکار عمومی متوجۀ ریشه نزاع سال ۶۰ نشود لازم بود به گونه ای تبلیغ شود که شخصیت اولین رئیس جمهور دست کمی از شخصیت مستبدان دینی درون رژیم نداشته است. در واقع می بایستی گونه ای عمل شود تا او نیز همچون شخصیت مقتول در داستان آگاتا کریستی انسانی شرور، و بنا بر این دارای کیش شخصیت، دین خو و عقب مانده وانمود شود تا خواننده در ته دل با قاتلان احساس همدردی نیز بتواند بکند و یا اینکه آنرا بفهمد. شاید برای تکمیل همین پازل بود که ترور شخصیت آقای بنی صدر از هر طرف، در داخل و خارج، رواج یافت. در همین رابطه بود که نام اولین رئیس جمهور مترادف شد با انسانی متفرعن، که آخوند مدرن رژیم بوده، و باور بر این داشته که موی زن اشعۀ جنسی تولید می کند و بنابراین لزوما هوادار نظریۀ شعار یا روسری یا تو سری بوده است؛ یا کسی بوده است که حمله به دانشگاه ها و انقلاب فرهنگی را رهبری کرده؛ کسی که در کردستان کشتار کرده و در جنگ، مرتکب خیانت ها شده و لشکرها به زیر آب برده است. البته همانگونه که در این تحقیق خواهیم دید، بنی صدر، در جریان مبارزه، مرتکب اشتباهات بسیار اساسی و گاه باور نکردنی شد که شاید بدون آن اشتباهات، وطن به این سرنوشت دچار نمی شد، ولی آن اشتباهات ربطی به این اتهامات ندارد. برای مثال، بنی صدر بعد از اینکه از جمله عوامل اصلی می شود که آقای خمینی در سعی اولیه اش در اجباری کردن حجاب شکست بخورد، و به قم سفر می کند و به یاد آقای خمینی می آورد که ایشان در پاریس تعهد کرده بودند که زنان در نوع پوشش آزاد می باشند، به تلویزیون میرود و علنا با حجاب اجباری مخالفت می کند. در این جا می باشد که خانم دانشجویی سؤال میکند: «من با چند نفر از پسرهای دانشجو در مورد پوشیدن موی سر زن بحث می کردم و آن را به عنوان حجاب قبول نداشتم… هر کدام از اینها دلیلی را بر پوشیدن موی سر می آوردند و یکی از آنها دلیلی پیش کشید که می گفت: ثابت شده است که موی زن اشعه ای تولید می کند که روی مرد اثر می گذارد به طوریکه این باعث می شود که مرد از حالت عادی خارج شود. حالا از شما می خواهم بگوئید که این نظریه تا چه اندازه درست است؟»(13). ولی این سؤال از بنی صدر، بعنوان پاسخ بنی صدر تبلیغ می شود و مکرر تکرار می شود. برای نمونه خانم دارابی در سالروز زن و در سخنرانی اش میگوید: “بنی صدر به خواهر من گفت که موی زن اشعه ای صادر می کند که مردان را وحشی می کند و آنها را به تجاوز جنسی وا می دارد”(14).
شاید در اینجا لازم باشد که یکی از تجربیات خود را نیز با خواننده در میان بگذارم. در زمان گذراندن تز دکترایم، پروفسور فرد هالیدی، برای مدت کمی استاد راهنمای دوم من شد. در یکی از مراوداتش به من گفت که قرار است در یک سخنرانی این مطلب را ذکر کند که بنی صدر در موی زن اشعه جنسی یافته است. پاسخ دادم که اظهار این سخن به اعتبار آکادمیک شما سخت ضربه خواهد زد، زیرا که من هم سخنرانی را چند بار گوش کرده ام و هم پیاده شدۀ سخنرانی را در کتابی همراه دارم و می توانم که به شما نشان بدهم که این سخن را خانمی دانشجو به عنوان سؤال پرسیده است. پاسخ دادند که بنی صدر این حرف را به خود من گفت. این اظهار جوابی نداشت جز اینکه نامه ای برای بنی صدر بنویسم و سؤال کنم که آیا داستان واقعیت دارد؟ بنی صدر پاسخی نوشت و از من خواست به ایشان برسانم. در نامه بنی صدر سخت به فرد هالیدی تاخته بود و ایشان را متهم به دروغگویی کرده بود و اظهار کرده بود که ایشان را تنها دو بار ملاقات کرده و در هیچ ملاقاتی با ایشان در اینمورد سخن نگفته است و نیز تهدید کرده بود که اگر این دروغ را اظهار کند، او را در مطبوعات افشا خواهد کرد. فرد هالیدی پاسخ نوشته بود که سخنرانی انجام شده، ولی قرار است که متن در کتابی منتشر شود و ایشان آن قسمت را برای چاپ از متن حذف خواند کرد. و این در حالی بود که تا زمانی که بنی صدر رئیس جمهور بود، مانع اجباری شدن حجاب در ادرات شده بود و این نیز یکی دیگر از علل مخالفت های دائمی بنی صدر و رجایی با یکدیگر بود. آقای رجایی قصد داشت که در ادارات ” …نماز جماعت بخوانند و خانم ها حجاب را مراعات کنند”(15).
یا اینکه بنی صدر، مسئول حمله به دانشگاه ها تبلیغ می شود و این در حالی بود که حمله به دانشگاه ها بوسیله حزب جمهوری و اقمار آن از جمله مجاهدین انقلاب اسلامی برنامه ریزی و اجرا شده بود، همانگونه که در نامۀ محمد ملکی، اولین رئیس دانشگاه تهران، به آقای خامنه ای می بینیم: ” حتما از یاد نبرده اید، دبیر سیاسی حزبی که شما از مؤسسین و رهبران آن بودید، طبق مدارک موجود نقشۀ هجوم سیاسی به دانشگاه ها با نام: «انقلاب فرهنگی» و…را برنامه ریزی کرد”(16). و هدف از حمله، که در دو نوار معروف حسن آیت، عضو شورای مرکزی حزب حمهوری اسلامی، آمده بود هیچ نبود جز سرنگونی بنی صدر: ” … مطمئن باشید که نقشه آماده است و اصلاً زیر و رو می شود. تمام مسائل و غیر از مسائلی که شما فکر می کنید می شود بعد از ۱۴ خرداد نه مطلقاً امتحانی خواهد شد، نه دانشگاه باز خواهد بود، دانشگاه تعطیل خواهد بود …خلاصه می خواهد از خودش برنامه ای داریم که بابای بنی صدر هم نمی تواند مقاومت کند…”(17).
برای یک پژوهشگر، وقتی در تحقیق متوجه می شود که حتی در بسیاری از تحقیقات آکادمیک، هدف و قربانی چنین توطئه هایی، بانی و شکارچی چنین نظرات و توطئه هایی تصویر شده است، اولین سؤالی که برایش مطرح می شود اینست که علت معکوس کردن نقش ها را بیابد(18). معکوس کردن ها در مورد شخصی که اعتقاد بر این دارد که بدون آزادی زن، جامعۀ منتقد و ارزیاب پیدا نمی شود(19)؛ فرهنگ مرد سالاری را سخت به چالش میکشد: ” ارزش مرد به پست و ضعیف شمردن زن نیست. زن هنر خلقت است. اگر زندگی دیگری می خواهید، به خودتان رحم کنید و به زن ارزش دهید، ارزشی را که دارد”(20). زنان را معمار سرنوشت خود می داند و از آنها می خواهد که منتظر تغییر کردن مردان ننشینند تا به حقوق خود دست یابند: ” شما زنان ننشینید. خودتان برخیزید و عمل کنید. به خودتان ارزش دهید. برای ارتقاء سطح دانش و بینش تان بکوشید”(21). و یا کسی که آزادی و بحث آزاد را جزء لایتجزای روش آموزش در دانشگاه ها می داند و مخالفتش را با هر نوع از استبدادی مکرر تکرار می کند: ” هیچ نوع استبدادی را بر دانشگاه نمی توان حاکم کرد. اگر گفتند که دانشگاه جای بحث آزاد است، معنایش اینست که آنجا محل چوب و چماق نخواهد بود”(22). و یا: ” از حضور گرایش ها در دانشگاه نترسید، زبان زور را جمع کنید و زبان ابتکار را باز کنید”(23).
پاسخ به این سؤال را بیشتر باید در حاکمیت گفتمان قدرت در بین اکثریت گروه های سیاسی و مذهبی جست. در این گفتمان، وقتی هدف قدرت می شود، دو گانگی بین روش دستیابی به قدرت و اخلاق ایجاد می شود. اخلاق از سیاست رخت بر می بندد و بنابراین هم ترور شخصیت رقیب واجب می شود، و هم توهین به شخصیت اجتماعی مردم، فرض گرفته میشود.
بنابراین، برای اینکه این حقیقت به چشم نیاید که مردم ایران “می دانستند” که انقلاب را با چه هدفی انجام دادند و انتخاب بنی صدر در بهمن ۵۸ با چنان آراء بالایی نشان از این داشت که مردم در برخورد با جبهۀ استبداد، به رهبری حزب جمهوری اسلامی، با انتخاب بنی صدر آگاهانه در صدد ابراز وجود بودند و بدین وسیله می خواستند پیام دهند که خواهان اسلام آخوندی و استبدادی قرون وسطایی نیستند، بلکه خواهان استقرار آزادی ها، رشد و عدالت اجتماعی میباشند، مخالفان این نظر را ترویج کردند که انتخاب بنی صدر به علت موافقت و حمایت خمینی بوده است که انجام شد و بدون چنین موافقتی، چنین انتخابی امکان نداشت. به بیان دیگر گویی مردم ایران نقش گوسفندان چشم و گوش بسته ای را داشته اند که تنها از فرمان چوپان خود اطاعت کرده اند. البته تا مردمی تحقیر نشوند و این تحقیر را نپذیرند، استبداد نمی تواند که بر حاکمیت خود قوام ببخشد. این ادعا در دهها کتاب و مقالات سیاسی و آکادمیک مورد مراجعه نویسنده تکرار شده است. برای نمونه آقای محسن میلانی این نظر را تکرار مکرر کرده اند که: “پیروزی عظیم بنی صدر به علت هم هویتی بود که با خمینی پیدا کرده بود و نه به خاطر محبوبیت خودش. او از یک پایۀ (اجتماعی) قوی محروم بود”(24).
و این در حال است که بنظر می رسد که دلایل مستند فراوانی وجود دارند که نشان می دهد انتخاب بنی صدر، انتخابی بود آگاهانه. با این انتخاب وجدان ملی حساس شدۀ ایرانیان به تمایلات روز افزون حزب جمهوری اسلامی برای انحصار قدرت، و به نیروهای استبدادی پیام فرستاد که انقلاب برای استقرار مردمسالاری بوده که انجام شد و نه جایگزینی یک استبداد با استبدادی دیگر. من در ادامه این تحقیق به پاره ای از آنها می پردازم و سعی خواهم کرد که نشان دهم که مشروعیت نظامی که پسوند جمهوری و اسلامی را بدنبال می کشید، با کودتا بر علیه اولین رئیس جمهور همان نظام، از دست رفت و بیشتر در این رابطه است که می شود فهمید که چرا در پاسخ به کودتای انتخاباتی ریاست جمهوری که به تظاهرات خودجوش منجر شد، در عرض مدت کوتاهی شعارها از رأی من کو”، به مرگ بر اصل ولایت فقیه” و ” استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی” تبدیل شد.
انتخابات ریاست جمهوری:
تاریخ انتخابات در هر کشوری را می توان عینی ترین تاریخ دمکراسی دانست. به همین جهت تحقیق در مورد چنین انتخاباتی باید به گونه ای مستمر و سیستماتیک انجام بگیرد و شگرف اینکه تحقیق در مورد اولین انتخابات ریاست جمهوری، حتی در کارهای آکادمیک، بسیار پراکنده و آشفته انجام شده است. اما برای مطالعۀ اولین انتخابات دموکراتیک تاریخ ایران باید اندکی به عقب برگشت. تصرف سفارت آمریکا و بحران عظیم ناشی از آن در این خصوص نقش مهمی دارند. حمله به سفارت و گروگانگیری را در بازبینی تاریخی می توان به عنوان یکی از مهمترین مراحل تحول انقلاب از مردمسالاری به سمت استبداد قلمداد کرد. در حقیقت می توان گفت که مهمترین مرحلۀ کودتا در نظام بعد از انقلاب با این واقعه شروع شد و اولین ثمرۀ آن هم آماده کردن سوء استفاده از جو ایجاد شدۀ بعد از اشغال سفارت، برای تحمیل اصل ولایت فقیه در متن قانون اساسی در حال تشکیل، بود. در نتیجه روحانیتی که بنا بر تعهد آقای خمینی در پاریس قرار نبود در دولت دخالت کند، در بالاترین سطح از قدرت سیاسی جا گرفت. حزب جمهوری اسلامی، که قبلاً نهایت استفاده را از اشتباهات فاحش دولت زنده یاد بازرگان در معرفی و پشتیبانی و قانونیت بخشیدن به نهادهای انقلابی- بخوانیم اهرم های استبداد- برده بود، در این فضا جان گرفت. این حزب با استفاده از امکانات تبلیغاتی اش بهترین بهره را از نهادها برد. حقیقتاً تصور شکل گیری استبداد خشن بعد از انقلاب بدون شکل گیری قانونی سپاه پاسداران، دادگاه های انقلاب، کمیته ها، بنیاد مستضعفان و جهاد سازندگی و نیز آوردن روحانیانی مانند آقایان رفسنجانی و خامنه ای به درون دولت موقت، شدنی نبود. اما این نهادها در پناه اصل ولایت فقیه، و بر مبنای خوش بینی ملی گراها، امکان آنرا یافتند که استبداد خود را قانونیت ببخشند. در چنین فضایی بود که بخشی از گروه های مردمسالار از بنی صدر می خواهند که خود را نامزد ریاست جمهوری بکند.
بنی صدر ظاهراً با اختیاراتی که در پیش نویس قانون اساسی(25) برای رئیس جمهور پیش بینی شده بود، مایل بود خود را نامزد ریاست جمهوری کند. اما به نظر می رسد که علت حذف اختیارات ریاست جمهوری که در پیش نویس قانون اساسی پیش بینی شده بود، این بود که حزب جمهوری از قبل پی برده بود که امکان پیروزی بنی صدر در انتخابات بسیار جدی میباشد. بعد از انتخابات، حسن آیت اینگونه مسئله را توضیح داد: ” اگر آن پیش نویس را که آنها ( سحابی…) درست کرده بودند، اگر آن تصویب شده بود، اصلاً انقلاب از بین رفته بود. الان بنی صدر رئیس جمهور بود و رئیس جمهور هم همه کاره. هم می توانست مجلس را منحل کند، هم دادگستری و قضاتش را این منصوب می کرد، هم ارتش را، زیر فرماندهی داشت همه چیز زیر نظرش بود. ما توی این قانون آمدیم فرماندهی کل قوا را دادیم به رهبر، در آن بیاید آنرا نماینده خودش کنه، این اصیل نیست، هر وقت خواست میتواند ازش بگیرد، اختیارات کامل را هم که دادیم به مجلس. رئیس جمهور فقط میتواند مدال بگیرد و مدال بدهد و سفرا را به حضور بپذیرد والسلام، هیچ اختیاری ندارد”(26). بنی صدر در رابطه با نیمه تشریفاتی شدن مقام ریاست جمهوری و تغییرات اساسی که در قانون اساسی ایجاد شده بود، و نیز کنترل نهادهای انقلابی به وسیلۀ حزب جمهوری اسلامی و اقمارش، و آگاهی به اینکه رئیس جمهور اهرم های قانونی لازم در مقابل پیشروی حزب جمهوری را ندارد، در بارۀ قصد اولیۀ خود دچار تردید شدید شده بود و در مقابل اصرار همفکران خود برای نامزدی، می گوید: “اینکه شما دارید مرا نامزد می فرمایید، در واقع نامزد مرگ می فرمایید، چون در این قانون اساسی، رئیس جمهور کاره ای نیست و اختیاری نداره. قدرت را هم مثل گوشت قربانی تقسیم کرده اند و هر کس میتونه، دیگری رو فلج میکنه. آن طرف هم، مسئلۀ کردستان و آذربایجان غربی و در مازندران هم- در ترکمن صحرا-، فدایی خلق و تمام کشور بهم ریخته است. گروگان گیری هم که قوز بالای قوز. حالا شما می فرمایید که من بیایم و بروم توی کام مرگ. آن آقایان می خواهند که گوشت قدرت را ببرند و شما می گویید برو جلو و نگذار. این حرف شما معنایش اینه دیگه؟! یعنی در واقع مرا نامزد مرگ می فرمایید”. آقای سلامتیان پاسخ می دهد: “ما شما را نامزد خطر می کنیم. متأسفانه وضعیت جوریست که غیر از این هم نمی شود انقلاب را از کام این آقایان بیرون کشید و راه دیگری نیست”(27).
آقای احمد سلامتیان نیز بعداً در مصاحبه با نویسنده، سخنان بنی صدر را تأیید کردند و اظهار داشتند که علتی که ایشان می خواستند که بنی صدر کاندیدای ریاست جمهوری شود این بود که در قانون اساسی تنها مقامی که با رأی مستقیم مردم انتخاب می شد، رئیس جمهور بود و این برای ایشان مشروعیتی ایجاد می کرد که دیگران نداشتند(28).
پاورقی ها:
11- مصاحبه با بنی صدر: 3 تیر 1389
12- (Janet Afary and Kevin Anderson, Foucault and the Iranian Revolution: Gender and the Seductions of Islam (Chicago: University of Chicago Press, 2005
البته این کتاب از این جهت که تمامی مقالات فوکو در مورد انقلاب ایران را از ایتالیایی و فرانسوی، به انگلیسی ترجمه کرده و نیز بعضی از مباحث مطرح شده، دارای اهمیت بسیار میباشد.
13- ابوالحسن بنی صدر، کار و کارگر در اسلام. چاپ پنجم 1358 ص 99-. 101. البته پیاده شده سخنرانی در کتابی دیگر تحت عنوان خانواده در اسلام منتشر شد. در اینجا نیز آخرین پاسخ بنی صدر به این سوال موجود است:
نویسنده تا کنون موفق نشده است که به نوار سخنرانی بنی صدر که از تلویزیون ملی در آنزمان پخش مستقیم و چند بار دیگر از رادیو و تلویزیون پخش شد، دست یابد. سوالی که برای نویسنده مطرح شد این میباشد، که در حالیکه، بنی صدر این اتهام را تکدیب کرده است، به چه علت رژیم، نوار را منتشر نمی کند، تا اگر بنی صدر در صداقت سخن نگفته باشد، این بی اخلاقی برای مردم مشخص شود؟
14- on International Women’s Day, Parvin Darabi said “Banisadr told my sister that women’s hair puts out a ray that, when it hits a man’s eyes, they go wild and want to rape the women”. See http://www.marzeporgohar.org/index.php?l=1&cat=15&scat=&artid=320
15- هاشمی رفسنجانی، عبور از بحران، موسسه فرهنگی – هنری طاهر-لیلا 1378. ص 55
16- ” نامه محمد ملکی، اولین رئیس دانشگاه تهران، به آقای خامنه ای: ایستاده بر آرمان” علی غریب، ص 44
17- غائله چهارده ام اسفند 1359، انتشارات نجات، 1364. چاپ دوم ص 345-346
18- البته اخیرا کوششهایی شده است که واقعیت حمله به دانشگاهها و هدف از اجرای آن در اختیار مردم قرار بگیرد. مقاله اخیر آقای گنجی را میشود، بعنوان کوششی در ای http://www.roozonline.com/persian/sotun/sotun-item/article/2010/june/29//3-23.htmlن راستا ارزیابی کرد
19- روزنامه انقلاب اسلامی 18 اسفند 1359
20- همان
21- روزنامه انقلاب اسلامی، 24 اسفند
22- روزنامه انقلاب اسلامی، 13 اردیبهشت 1360
23- روزنامه انقلاب اسلامی 20 اردیبهشت 1359
24- Mohsen Milani, along with many other scholars, believes that Banisadr’s landslide victory can be “attributed more to his identification with Khomeini than to his own popularity. He lacked a solid base in Iran”. See Milani, “Ascendance of Shi’i Fundamentalism”. Years later, his views remained unchanged; see Milani, Iran’s Iranian Revolution, p. 175.
25- متن پیش نویس قانون اساسی که مورد موافقت آقای خمینی قرار گرفته بود و ایشان دو بار در سخنرانی حمایت علنی کرده بودند: روزنامه کیهان، 28 خرداد 1358. Kayhan, 18 June 1979 [28 khordad 1358].
برای دیدن متن پیش نویس به سایت زیر مراجعه کنید:
26- غائله چهاردهم اسفند 1359 زیر نظر عبد الکریم موسوی تبریزی. انتشارات نجات. چاپ دوم. 1377 ص343
27- Hamid Ahmadi, Darse Tajrobeh [Lessons of Experience: Abol-Hassan Banisadr’s Memoir in Conversation with Hamid Ahmadi] (Enghelabe Eslami Zeitung, 2003 [1380]), pp. 249
28- مصاحبه نگارنده با احمد سلامتیان، پاریس 20 ماه می 2005
محمود دلخواسته: