١٣٩٣/٠٣/٠٢- پیمان حق دوست: روزنامه انقلاب اسلامی چرا تاسیس شد؟ هدف از انتشار آن چه بود؟ راهبرد و عملکرد آن چه سمت و سویی داشت ؟ و سرانجام چرا توقیف شد و به هجرت رفت؟
استقلال، آزادی و عدالت فراگیر و پایدار اجتماعی، اساسی ترین خواست های تاریخی ملت ایران بوده اند. انقلاب سال ۱۳۵۷ مردم ایران برای دست یافتن به همین خواست ها و روزنامهٔ انقلاب اسلامی به منظور تبیین و تحقق همین خواست ها تأسیس و منتشر شد. در واقع بنی صدر به عنوان بیانگر جریان استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی و همکاران او در همان آغازین روز های پیروزی انقلاب، ضرورت رسانه ای که پیوسته از یک سو، اطلاعات درست و بدون سانسور را به مردم برساند و از سوی دیگر، خواست ها و اهداف انقلاب مردم ایران را تبیین کند، عمیقاٌ درک می کردند. در حقیقت در آن هنگامه که افراد و گروه هایی، فارغ از نیاز های اساسی میهن و مردم و دفاع از وطن، در پیش و پشت جبهه، پیوسته در کار بحران آفریدن های بزرگ بودند و می خواستند حرکت انسانی، زیبا، درخشان و تاریخی مردم ایران در پیروز کردن گل بر گلوله را به حاشیه برانند و به نام “انقلاب و انقلابی گری” میدان خشونت و “قاتلیت” بگسترند تا خود قهرمان چنین میدان شوم و وحشیانه ای شوند و بدین وسیله رقیبان و منتقدان را سرکوب کنند تا به هدف خود، که چیزی نبود مگر چنگ انداختن به قدرت انحصاری و زور “مطلقه” و استبداد سیاه، دست یابند، بی شک نیاز به پایگاهی مقاوم و مستحکم احساس می شد که در کنار مردم خسته از استبداد بایستد و خواست های اصیل آنان را مطالبه کند و همچون جهت نمای کشتی انقلاب، مسیر و اهداف اصیل و راستین آن را از میان امواج خروشان خشونت و توفان قدرت طلبی قدرت پرستان بازنمایاند، تا هم راه درست انقلاب از راه های دروغین و انحرافی، بازشناخته شود و هم انقلاب پیروزی گل بر گلوله یک باره به سود خشونت گرایان و قدرت طلبان قاتل گل، با گلوله مصادره نشود.
همین رویکرد بنی صدر و همکاران او را بر آن داشت که با تلاشی خستگی ناپذیر و همه جانبه به انتشار نشریه ای با اهداف پیش گفته اهتمام ورزند و با چنین هدف ها و تلاش ها بود که روزنامه انقلاب اسلامی متولد شد.
صفحات روزنامه انقلاب اسلامی، چه هنگام انتشار در داخل کشور و چه در هجرت، گواه است که در راست راه استقلال و آزادی و عدالت، و در برابر چیره گی بیگانگان بر کشور و استبداد داخلی و ستمگری و زور و خشونت، بی امان مبارزه کرده است و در راه این آرمان ها و ایستادن بر پیمان خویش با مردم هزینه هایی بس سنگین و سهمگین پرداخته است.
شهید سید حسین نواب صفوی با قلم شیوا و توانای خویش چه بسیار زورمداری های زورمداران و انحراف های منحرفین از راه مردم را در روزنامهٔ انقلاب اسلامی افشا می کرد. از این رو بسیار مورد بغض و کینه قدرت پرستان بود. او نپذیرفت که به راه و آرمان مردم پشت کند. نپذیرفت که آزادی خواهی و حقوق مردم خویش را با ناکسان معامله کند، خواست مردم را زیر پا نهد، و به خواستهٔ شیخ گیلانی که از او خواسته بود به گناه ناکرده اعتراف و از آن توبه کند، تن دهد. او زیر شکنجه استوار ایستاد و به پیمان خویش با مردم وفادار ماند. سرانجام شیخ گیلانی، شریح قاضیِ دستگاه ولایت مطلقهٔ استبداد فقیه، حکم اعدام او را صادر کرد و او را مظلومانه به شهادت رساندند. درود خدا بر روح بزرگش باد که جان پاک خویش را مظلومانه تقدیم راه آزادی و حقوق مردم خویش کرد.
سید ابوالحسن بنی صدر، اولین رئیس جمهور منتخب ملت ایران، در حالی که در جبهه های جنگ جان بر کف در حال فرمان دهی و دفاع از میهن و مردم بود، اما در پشت جبهه از برآمدن استبداد جدید غافل نبود. با تمام وجود در برابر آن ایستاد، و با آنکه توطئه ها، تهدید ها و فشار ها بی امان و توان فرسا بودند، کوچک ترین سازش و نرمشی در برابر عفریت استبداد نشان نداد. دسیسه های پیدا و پنهان تشنگان قدرت مطلقه را در کارنامهٔ روزانه خویش در روزنامهٔ انقلاب اسلامی به مردم گزارش می کرد. حتا تهدید و فشار خمینی هم برای ساکت کردن روزنامه و سانسور حقایق مؤثر واقع نشد و سرانجام ریاست جمهوری اش را هم فدای پیمان خویش با مردم و میهن کرد (” من این ریاست جمهوری را می خواهم چه کنم”) و خود ناگزیر جلای وطن کرد تا حقایق و واقعیت های پنهان بی شمار دیگری را که فرصت گزارش آن ها را به مردم نیافته بود، با مردم در میان بگذارد. تا حقایق و واقعیت هایی که دانستن آن ها حق مردم و حق تاریخ این مرز و بوم است، از پردهٔ ابهام و کتمان به در آیند و آشکار شود که چرا و چگونه استبداد و زورمداری این بار در لباس دین پاییده است تا درس این تجربه به کار برانداختن استبداد با هر شکل و شمایلی و برجا کردن حاکمیت مردم، باز آید.
پس از توقیف غیر قانونی روزنامه، مدیر مسئول و سردبیر آن، که پیش تر، تهدید ها و نیرنگ ها نتوانسته بود ایشان را در برابر بی عدالتی ها و ظلم ها و ایجاد خفقان ساکت کند، دستگیر و زیر شکنجه های جسمی و روانی قرار می گیرند و بار ها تهدید به مرگ می شوند.
عکاس نوجوان و بی گناه روزنامه، پس از توقیف روزنامه، مظلومانه و غریبانه دستگیر و اعدام می شود، چرا که بر دیوار های شهر علیه استبداد و اعدام و سرکوب شعار نوشته است.
روزنامهٔ انقلاب اسلامی هنگامی که با شگفتی مشاهده کرد که رهبر انقلاب، که یک روحانی مرجع تقلید بود و از او انتظاری جز راستی و وفای به عهد نمی رفت، پیمان هایی که در برابر چشم جهانیان با مردم بسته بود را یکی پس از دیگری زیر پا می نهد، باز هم از اصول و پیمان خویش با مردم دست نکشید و دنباله رو کور و بی چون و چرای او نگردید. زیرا باور روزنامه بر این بود (و هست) که هدف انقلاب و خواست مردم دست یافتن به استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی پایدار و فراگیر در یک نظام جمهوری بوده است و اسلام را هم در ساحت اجتماعی تضمین کنندهٔ این اصول می شناخته است، همانگونه که در بیان آقای خمینی در پاریس بارها و بارها بدان اشاره شده بود: “جمهوری مانند جمهوری که در سایر جاهای دنیا هست”، “اگر روزی مردم ما را نخواستند، ما هم می رویم”. از این رو روزنامه انقلاب اسلامی، آقای خمینی را چون بیانگر این خواست تاریخی مردم ایران شده بود رهبر انقلاب می دانست، نه هنگامی که به این اصول پشت کرد و با آلت فعل چند قدرت پرست شدن، تبدیل به بیانگر قدرت مطلقه شد. در واقع روزنامهٔ انقلاب اسلامی، با چشمانی باز و با تمام توان، اهداف اصولی انقلاب مردم ایران را پی می گرفت (و می گیرد)، و نه چشم و گوش بسته هر چه رهبر بگوید و بخواهد، حتا اگر اصول اعلام شده و پذیرفته شده انقلاب را که خواست مردم بوده است زیر پا نهد. در این راه حتا تهدید های مستقیم شخص خمینی، با همه قدرت و موقعیت و “هیبتی” که در آن هنگام داشت، هم مؤثر واقع نشد و نتوانست روزنامه را ساکت و بر آن سانسور تحمیل کند، تا جایی که سرانجام با اشارهٔ او، روزنامه توقیف و مسئولان آن دستگیر و زندانی شدند. بدین قرار روزنامهٔ انقلاب اسلامی بر پیمانی که با مردم بسته بود محکم و استوار ایستاد و سخنگوی راستین انقلاب مردم ایران باقی ماند.
روزنامهٔ انقلاب اسلامی از جمله راه کارهای مهمِ جلوگیری و برون رفت از خشونت و برخورد های قهر آمیز، هم میان گروه های سیاسی با یک دیگر، و هم میان گروه های سیاسی با حاکمیت، بویژه در دوران پر تنش انقلاب را، بحث آزاد می شناخت (و می شناسد) و همواره بر این رویه تأکید می ورزید. روزنامهٔ انقلاب اسلامی در واقع پیش گام ایجاد فضایی آزاد و بدون سانسور و فشار بود تا آراء و عقاید بتوانند در آن آزادانه ابراز و مورد نقد و بررسی قرار گیرند، تا از آن میان بهترین راه کار ها و برنامه ها بتوانند برای مدیریت و پیش رفت کشور شناخته و به کار بسته شوند. از این رو همواره صاحب نظران و گروه های سیاسی و غیر سیاسی را به روی آوردن به بحث آزاد در فضایی خالی از هر گونه فشار پیشاروی مردم دعوت می کرد و صفحات روزنامه را به این شیوه بحث های آزاد، اختصاص می داد.
روزنامهٔ انقلاب اسلامی برقراری جریان آزاد اطلاعات و افکار و گزارش بدون سانسور اخبار و رویداد های کشور و عملکرد حکومت به مردم از یک سو و انتشار خواست های مردم و نقد و نظر صاحب نظران دربارهٔ سیاست ها و عملکرد های حکومت را از سوی دیگر حق مردم، که صاحبان اصلی انقلاب و کشور هستند، می دانست (و می داند) و در همین راستا عمل می کرد (و می کند).
روزنامهٔ انقلاب اسلامی از آغاز بر پا شدن “نهاد های انقلاب”، که می رفتند ستون پایه های قدرت استبدادی تازه را تشکیل دهند، با کژی ها، ظلم ها، و زورمداری هایشان، بی امان به مبارزه برخاست. از انتصاب غیر قانونی رئیس قوهٔ قضاییه گرفته تا عملکرد دادگاه های انقلاب که به دستگیری و محاکمهٔ خودسرانه و بدون رعایت حقوق “متهمین” می پرداختند، پیگیرانه مورد نقد و اعتراض روزنامه قرار می گرفت، بدون آنکه متهم و نوع اتهام و مقام دستور دهنده در بیان حق، خللی وارد نماید. در واقع دستگاه “قضایی” نه مرجعی برای تظلمات و دادخواهی ها و احقاق حقوق مردم، بلکه عمدتاً بخشی از باند سیاسی در پی قدرت مطلقه بود، و ابزار سرکوب احزاب و گروه های سیاسی رقیب و منتقدین و معترضین به عملکرد های دستگاه حکومتی. به عبارت دیگر دستگاه “قضایی”، دستگاه سرکوب منقّدین و رقیبان سیاسی حزب جمهوری اسلامی بود، حزبی که رئیس آن، هم زمان رئیس دیوان عالی کشور هم بود. از این روی رئیس جمهور بنی صدر در مصاحبه ای با روزنامه انقلاب اسلامی اعلام کرد: “آقای بهشتی، وقتی مدعی، قاضی است، دادرس، خداست”. کمیته های انقلاب، بخش هایی از سپاه و بسیج و جهاد سازندگی که همه بمثابهٔ دستگاه سرکوب مخالفین سیاسی و استقرار استبداد مطلقه جدید عمل می کردند نیز به طور مداوم مورد اعتراض و نقد و افشای روزنامهٔ انقلاب اسلامی قرار داشتند تا بلکه مانع از برآمدن استبداد جدید به نام دین شود. امروز روزنامهٔ انقلاب اسلامی سربلند است که فریب فریب کاران قدرت طلب و استبداد خواه را نخورد و به درستی تشخیص داد که راه استقلال و آزادی و دموکراسی، با بر کرسی نشاندن زور به هر نام و ظاهر آراسته ای که باشد، ناسازگار است و فریبی بیش نیست. شگفتا که بر آنان که مدعی آزادی خواهی و دموکراسی بوده و هستند، نه تنها هشدار ها در گذشته، کارگر نشد و به بیرون آوردن غول استبداد از شیشهٔ بلورین فریب کمک رساندند، بل امروز هم در دام فریبی دیگر به “اصلاحات” در نظام ولایت (بخوانید استبداد) مطلقهٔ فقیه دل بسته اند.
روزنامهٔ انقلاب اسلامی فعالیت سیاسی را نه وسیله ای برای به دست آوردن قدرت به هر بها، بلکه اساساً برای برپا داشتن حقوق اساسی مردم، رشد و توسعهٔ پایدار، ساختن و پرداختن ایرانی که در آن انسان رها شده از قرن ها استبداد به استقلال و آزای که شایستهٔ آن است که دست یابد، می خواست (و می خواهد). از این روی، قدرت و قدرت پرستی او را در خود نبلعیده بود تا از واقعیت ها غافل شود و چنان کسب قدرت به هر بها خیره اش کند که چشمان تیزبین اش کور شود. هم از این روی، در دوران آغازین پس از انقلاب، در پس رویداد ها و بحران هایی که گروه های قدرت طلب می آفریدند، نشانه های روند استقرار قدرت مطلقه جدید را می دید و افشا می کرد. می دید و برملا می کرد که چه سان طالبان قدرت مطلقه با بحران هایی که از پس هم می آفریدند، به دنبال سرکوب رقیبان سیاسی و بویژه درگیر کردن رئیس جمهور منتخب مردم در بحران های پیاپی و شکست او هم در جبههٔ سیاسی داخلی و هم در جبههٔ دفاع از مرز و بوم کشور در برابر دشمن متجاوز بودند. اما ایستادگی رئیس جمهور بنی صدر و روزنامهٔ انقلاب اسلامی بر موضع حق، سرانجام به شکست قدرت پرستان در هر دو جبهه انجامید و ناگزیر شدند با توسل به خمینی به کودتا روی بیاورند، به روی مردم اسلحه بکشند، دستان ناپاک خویش به خون مردم بی گناه بیالایند، زیان های پر شمار بر کشور تحمیل، و استبداد سیاه دیگری برپا کنند.
در این خصوص اشاره ای هر چند کوتاه به دو رویداد بزرگ، یکی گروگان گیری کارمندان و دیپلمات های سفارت آمریکا در تهران به وسیلهٔ دانشجویان پیرو خط امام، و دو دیگر حملهٔ صدام حسین به خاک ایران، خالی از فایده نیست. با آن که فشار ها از همه سو سنگین و شدید بود، اما روزنامهٔ انقلاب اسلامی به رهبری رئیس جمهور بنی صدر بر پیمان خویش با مردم و آرمان های شان وفادار ماند و در برابر جریان هایی که می خواستند از این دو رویداد وسیله ای برای سرکوب آزادی ها بسازند، با تمام توان ایستادگی کرد.
در ماجرای گروگان گیری، هر چند به ظاهر تنی چند از دانشجویان ساده دل با انگیزهٔ مبارزه با توطئه های آمریکا در ایران، اقدام به گروگان گیری دیپلمات های سفارت آمریکا در تهران کردند، اما در پس پردهٔ این ماجرا، که خمینی آن را انقلابی بزرگ تر از انقلاب اول نامید، توطئه ای طراحی شده از سوی جمهوری خواهان آمریکا برای شکست کارتر در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو بود. در این سو، در ایران اما گروه های قدرت طلب از این فرصت برای تسویه حساب با گروه های سیاسی رقیب و سرکوب آزادی ها بهره گرفتند، بی آنکه بیاندیشند کشور و انقلاب در چه بحران های مخربی فرو خواهد رفت و چه زیان ها بر کشور و مردم وارد خواهد آمد. همین ماجرا سبب شد که مستبد دیگری چون صدام حسین با اشاره و چراغ سبز آمریکا جرأت کند به ایران حمله کند و موجب نابودی سرمایه های عظیم انسانی و مادی دو کشور همسایهٔ ایران و عراق در جنگ ویرانگر هشت ساله شود. دانشجویان بعضاً خود به چنین دامی که برای شان گسترده بودند پی بردند. اسراری که بعد ها از پرده بیرون افتاد، شواهد و مدارکی که پیرامون این ماجرا افشا شد، به روشنی تمام آشکار کرد که “انقلاب دوم” آقای خمینی، انقلابی بود که هم ریگان و حزب جمهوری خواه را در آمریکا به پیروزی رساند، و هم آتش جنگ خانمان سوز هشت ساله را به دست دیکتاتور ابلهی به نام صدام شعله ور ساخت و در صحنهٔ داخلی نیز به قدرت پرستان فرصت داد که به سرکوب رقیبان سیاسی و از بین بردن آزادی ها دست یازند.
قدرت پرستان اما که در انتخابات ریاست جمهوری، از جمله به دلیل آشکار شدن استبداد و تمامیت خواهی و بیان خشونت بار شان از اسلام از یک سو، و استقلال و آزادی خواهی و بیان اسلام متضمن این دو اصل و هم اصل عدم زور از طرف بنی صدر از سوی دیگر، شکست سختی خورده بودند و این شکست، زخمی عمیق بر جان شان نشانده بود که روح شان را همچنان می آزرد، گروگان گیری و سپس جنگ را فرصتی یافتند برای به شکست کشاندن اولین رئیس جمهور منتخب مردم ایران، هم در جبههٔ نبرد با دشمن مهاجم، و هم در جبههٔ سیاسی داخلی. آنان که در میدان اصلی نبرد سیاسی شکست خورده بودند، این بار می کوشیدند ناجوانمردانه با دست یازیدن به دسیسه ها و توطئه های پیاپی در پشت جبهه، رئیس جمهور بنی صدر را به شکست بکشانند. آنان هیچگاه به رقابت سیاسی شرافتمندانه تن ندادند و همواره به جای کسب آراء مردم با راست کرداری و راست گفتاری و ارائهٔ برنامه و راه حل برای امور و مشکلات مردم در عرصه های مختلف حیات اجتماعی، از دسیسه و رانت سیاسی خمینی در یک زمان، و رانت قدرت نامشروع در زمان دیگر، بهره می گرفتند. هیچگاه پشت کردن مردم به ایشان برایشان عبرت نشد و نخواستند علت شکست شان را دریابند و به اصلاح خویش و سیاست هایشان بپردازند، بلکه برای به دست آوردن و حفظ قدرت مطلقه، همواره کژ راههٔ بند و بست و دروغ و افترا و دسیسه های پنهان و آشکار را برگزیدند. افسوس که این پرستش قدرت و کینه توزی کور نسبت به رئیس جمهور و عشق دیوانه وار به شکستن او، آنها را به جایی رساند که مرتکب خیانت های بزرگ کشور و ملت بر باد ده شدند. طرح آتش بس شرافتمندانه ای که می رفت با تدبیر و تلاش های رئیس جمهور بنی صدر، با دریافت غرامت و با اقتدار ایران، به انجام برسد را، با طرح توطئه ای سیاه برای آن که به نام بنی صدر تمام نشود، بر هم زدند و جنگ را “به سود منافع انگلیس و غرب ” و نابودی و ویرانی مردم و میهن طولانی کردند. و در این خیانت بزرگ تا آنجا پیش رفتند که گفتند اگر نصف ایران برود، بهتر از آن است که بنی صدر با پیروزی برگردد. خمینی نیز اما در این آتش که کوردلان قدرت پرست افروخته بودند، بسیار سهیم بود. هم او بود که در پاسخ به پیشنهاد رئیس جمهور برای مراجعه به آراء عمومی و واگذاردن انتخاب به داوری مردم، گفت “اگر همه مردم بگویند آری، من می گویم نه”! و بدین سان هم او که پیش از دست یافتن به قدرت، بیانگر خواست تاریخی مردم ایران شده و ندای آزادی و میزان بودن رأی ملت سر داده بود و در برابر دیدگان مردم خویش و مردم جهان اعلام کرده بود که اگر روزی ما را هم نخواستند، می رویم، پس از آنکه با انقلاب مردم که به سبب همان گفتار ها به سوی او کشیده شده بودند به قدرت رسید، پیمان خویش با مردم بشکست و به خواسته های تنی چند از اطرافیان نابکارش تن داد و به آرمان های انقلاب مردم ایران خیانت کرد و کشور عزیزمان را در میان امواج بحران های پیاپی ویرانگر فرو افکند، تا سرانجام ناگزیر جام زهر سرکشید.
روزنامهٔ انقلاب اسلامی از آغاز تا پایان اشغال سفارت آمریکا و گروگان گیری، در پرتو اندیشهٔ راهنمای استقلال و آزادی و عدالت خواهی که همان خواست های اساسی انقلاب مردم ایران بود (و هست)، ضمن نقد این حرکت، آسیب ها و خسارت های ناشی از آن به کشور را بر شمرد و نسبت به آن هشدار ها داد. هر چه این ماجرا پیش تر می رفت و کشور را درگیر بحران های بیشتر می کرد، به دامنهٔ انتقادات و هشدار های خود می افزود. به ویژه هنگامی که افراد و گروه های زورمدار این رویداد را وسیله ای برای تسویه حساب های سیاسی و سرکوب آزادی های مردم کرده بودند، به رغم فشار های سنگین که از همه سو وارد می شد، بویژه تهدید های شخص خمینی، بی درنگ به میدان می آمد و قاطعانه و محکم به دفاع از آزادی ها و حقوق اساسی مردم بر می خاست.
رویکرد روزنامهٔ انقلاب اسلامی در جریان جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران نیز همین بود. در همان حال که دفاع از میهن، اولویت اصلی روزنامه بود و صاحب امتیاز آن، رئیس جمهور بنی صدر برای فرماندهی، سامان دادن و روحیه بخشیدن به نیرو های رزمنده، با پذیرفتن خطر های لحظه به لحظه، به گونه ای خستگی ناپذیر، شبانه روز در خطوط مقدم جبهه به سر می برد، اما هیچگاه به مستبدان اجازه نداد آزادی ها و حقوق مردم را به بهانهٔ جنگ سرکوب کنند.
روزنامهٔ انقلاب اسلامی همواره مدافع قرائتی از اسلام بود (و هست) که تضمین کنندهٔ آزادی و حقوق اساسی مردم و عدالت اجتماعی است. از بدیهی ترین و مهم ترین شاخص های حقوق مردم و عدالت اجتماعی یکی هم این است که ادارهٔ امور جامعه به شایسته ترین، با صلاحیت ترین و متخصص ترین افراد در حوزه های مختلف سپرده شود. قدرت پرستان اما در برابر این رویکرد منطقی و اصولی روزنامهٔ انقلاب اسلامی، بحث تقابل تخصص و تعهد، مکتبی و غیر مکتبی، برادران ارزشی و غیر ارزشی، و… را پیش کشیدند. به یاد بیاوریم که روند همین فکر به تئوری سازی برای تقسیم شهروندان به درجهٔ یک و دو و حقوق ویژه قائل شدن برای شهروندان درجهٔ یک انجامید که با آئین اسلام و به ویژه شیعه، کاملاً مخالفت دارد. آشکار است که این ترفند هدفی نداشت مگر توجیه تصاحب مواضع قدرت و گسترش حوزهٔ نفوذ به وسیلهٔ افراد بی صلاحیت گروه خودی شان. روزنامهٔ انقلاب اسلامی با این ظلم آشکار بی امان، مبارزه می کرد (و می کند) و با انتشار مقالات تحلیلی فراوان مخالفت چنین رویکردی را با مکتب اسلام بیان می داشت و از سوی دیگر انحرافات و سیاه کاری هایی که پاره ای افراد موسوم به مکتبی مرتکب می شدند را پیاپی و مستند گزارش می داد تا برای همگان روشن باشد که نه هر آن که ادعای مکتبی بودن و علائم ظاهری آن را دارد (ریش و تسبیح و جای مهر بر پیشانی)، واقعاً مکتبی است. امروز بر بسیاری از هم آنان که روزی مدافع سپردن مسئولیت به افراد غیر متخصص و بی صلاحیت “مکتبی” بودند، اگر اندک انصافی داشته باشند، روشن شده است که چه زیان ها و آسیب های فراوانی از جانب آن قماش مکتبی ها به مردم و کشور وارد شده است.
باری، آن چه در بالا بدان اشارت رفت، یادآوری ای بود بسیار کوتاه در بارهٔ اهداف، راهبرد و عملکرد روزنامهٔ انقلاب اسلامی در پر تنش ترین دوران پس از پیروزی انقلاب، زیر فشار ها و تهدید های بس سهمگین آن دوران، (و هم پس از آن). در این باره اما فراوان گفتنی ها هست که در فرصت های دگر بدان ها خواهیم پرداخت.
بدین قرار روزنامهٔ انقلاب اسلامی، با پذیرفتن خطرات بسیار، بر پیمان خویش با مردم محکم و استوار ایستاد و باز همچنان ایستاده و خواهد ایستاد.