back to top
خانهنویسندگانجمال صفری: فساد و غارت در دوران پهلوی اول (۵)-...

جمال صفری: فساد و غارت در دوران پهلوی اول (۵)- ۳

js mosadegh 2014071026 خرداد، بمناسبت صد و سیُ و دومین

سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (106 )

 

مشروح مذاکرات مجلس ملى روز  یکشنبه ۳۰ شهریور ماه ۱۳۲۰ ( جلسه: ۱۱۷):

 

    روز یکشنبه ۳۰ شهریور ماه ۱۳۲۰در مجلس شورای ملی« اسامى منتخبه از شعب جهت معاینه وتطبیق جواهرات سلطنتى» اعلام شد که بدینگونه در صورت جلسه مجلس(جلسه 117 )  آمده است:

رئیس- اگر قبول می‌فرمایید مذاکرات را بگذاریم براى موقعى که برنامه طرح خواهد شد (صحیح است) قرار بود عده‌اى براى معاینه جواهرات از مجلس معین شوند (از هر شعبه دو نفر) این اشخاص انتخاب شده‌اند و اسامى آنها به اطلاع می‌رسد:

آقایان: سزاوار- دکتر ملک‌زاده- موقر- شاهرودى- 

اورنگ- صفوى- طباطبایى- معتضدى- مهدوى- شباهنگ- دادور- جعفر اصفهانى.

و ضمناً خواهش کرده بودند که دو سه نفر مقوم هم مجلس معین بکند براى موقعى که معاینه جواهرات به عمل آید وهر چه زودتر شروع به کار کنند آن اشخاص را که در جلسه خصوصى معین خواهند کرد تا مشغول اقداماتى که لازم است بشوند آقاى بیات‏بیات- راجع به این قسمت که فرمودید همان کمیسیونى که معین شده‌است که از طرف مجلس البته یک عده اشخاص کارشناسى را که لازم بدانند خودشان دعوت مى‌کنند و معین خواهند شد و کارشناسان از طرف ۶ مجلس که معین نمی‌شود البته خود آن کمیسیون در صورت لزوم به کارشناس رجو‌ع خواهد کرد.

 وزیر دادگسترى- البته عده کار از طرف مجلس معین شده‌اند به اتفاق اشخاص که از طرف وزارت دارایى و دولت معین می‌شوند اینها هر اقدامى را که لازم بدانند عمل خواهند نمود.

در روز ۶ مهر ماه ۱۳۲۰ نامه‌ای از سوی وزارت دارایی در مجلس شورای ملی خوانده شد: 

    به طوری که در جلسه رسمی مجلس مذاکره شد برای بازدید جواهرات سلطنتی و تطبیق با ثبت دفاتر و اسناد از طرف دولت تصمیم گرفته شد آقایان نامبرده زیر علاوه از آقایان هیئت نظارت اندوخته اسکناس در کمیسیون رسیدگی به این کار شرکت فرمایند خواهشمند است مراتب را در مجلس اعلام فرمایند: جناب آقای تقوی رئیس دیوان کشور- جناب آقای کمال هدایت رئیس دیوان محاسبات- جناب آقای حسین علاء- جناب آقای ابراهیم حکیمی. ( مذاکرات مجلس شورای ملی ۶ مهر ۱۳۲۰ نشست ۱۱۹ نامه از وزارت دارایی درباره جواهرات سلطنتی)

 

مشروح مذاکرات مجلس در روزپنجشنبه  ۸ آبان ماه  1320 ( جلسه 132 ) 

    در روزپنجشنبه  ۸ آبان ماه  1320 ( جلسه  132 ) گزارش وزارت دارایی درباره کمیسیون رسیدگی به جواهرات سلطنتی در مجلس شورای ملی خوانده شد:

ریاست مجلس شورای ملی 

   کمیسیون مرکب از نمایندگان مجلس شورای ملی و منتخبین دولت مأمور رسیدگی به جواهرات سلطنتی صورت مجلس اقدام و رسیدگی‌های خود را برای تقدیم به مجلس شورای ملی به این وزارت ارسال داشته است.

   اینک نسخه اصل صورت مجلس مزبور که به امضای رئیس کمیسیون رسیده در پیوست تقدیم می‌شود. متمنی است مقرر فرمایید به اطلاع آقایان نمایندگان برسد.

رئیس – این را چون مفصل است چاپ می‌کنیم و به اطلاع آقایان می‌رسانم. 

وزیر دارایی – اجازه می‌فرمایید؟ 

رئیس – بفرمایید 

وزیر دارایی – اجازه می‌فرمایید می‌خواستم دو کلمه در موضوع جواهرات عرض کنم. این گزارشی که از طرف کمیسیون جواهرات تقدیم مجلس شورای ملی شده البته چون کمیسیون از طرف این مجلس معین شده لازم بود قبل از این که دوره مجلس تمام شود گزارش آن هم در همین مجلس مطرح گردد. (صحیح است) خلاصه این گزارشی که بعداً چاپ می‌شود آقایان قرائت خواهند فرمود این است که کمیسیون به تمام جواهراتی که محتاج به رسیدگی بوده‌است رسیدگی کرده و چیزی کسر نبوده جز چند فقره و بنده می‌خواستم راجع به آن چند فقره که اظهار شده کسر است یک توضیحاتی عرض کنم که خاطر آقایان مستحضر باشد.

    گفته شده‌است شش حلقه انگشتر (جمعی از نمایندگان – هشت حلقه) بلی هشت حلقه انگشتر و یک گوشواره و پنجاه و چهار دانه مروارید در آن صورت نبوده‌است.

    راجع به انگشترهایش بنده اطلاع دارم در موقعی که کمیسیونی از طرف دولت به مصر اعزام می‌شد برای مراسم عروسی از طرف هیئت دولت تصویب‌نامه صادر شد و اجازه دادند آن هشت حلقه انگشتر را در آن جا به اشخاصی که مقتضی می‌دانند به رسم هدیه بدهند و همین طور هم عمل شده‌است و در صورت مجلس هم هست.

    راجع به گوشواره هم در آن روزی که آقای جم وزیر دربار سابق که حافظ این جواهرات بودند در کمیسیون حاضر شده‌اند آن وقت این گوشواره نبود ولی بعداً معلوم شد که این گوشواره که اشتباهاً نیاورده بودند آن هم حاضر است و در موقع خودش ارائه می‌شود.

    راجع به ۵۴ دانه مروارید مطابق تحقیقی که بنده کردم این مرواریدها به صورتی که اول تهیه شده بود نیست و تغییر شکل پیدا کرده‌است یعنی اول به صورت تسبیح بوده‌است و بعداً به صورت گردنبند درآمده است و در این تغییر بعضی دانه‌ها که به درد گردنبند نمی‌خورد ضمیمه آن نشده چون اطلاع به بنده خیلی دیر رسید فرصت نکردم که راجع به این ۵۴ دانه مروارید تحقیق کافی بنمایم که فعلاً این ۵۴ دانه کجا است و چه شده‌است هنوز تحقیقات دقیق نشده و این را در جلسه آینده پس از تحقیقات به عرض مجلس خواهم رسانید و نیز این را می‌خواستم عرض کنم در همان موقعی که این جواهرات ساخته می‌شد یعنی یک مقدار از جواهرات دولت را برداشتند برای ساختن بعضی قطعات و برای عروسی لازم بود یک مقداری جواهر کسر آمده بود برای آن منظوری که داشتند و آن جواهراتی که از خزانه برداشته بودند کافی نبود و در حدود ۲۴۰ قیراط الماس خارج از جواهرات دولتی به پول اعلیحضرت پادشاه سابق در بازار خریداری شده و اشخاصی که خودشان فروخته‌اند و مأمور تهیه جواهرات بوده‌اند آنها حاضرند و صورت مجلسش هم حاضر است که آنها هم ضمیمه جواهرات شده به اضافه مخارج ساختن و فلز پلاتینی که لازم بوده‌است برای ساختن آنها اعلیحضرت پادشاه سابق پرداخته‌اند اینها هم اضافه می‌شود بر این جواهرات و ضمیمه جواهرات سلطنتی شده‌است به علاوه اگر چند حلقه انگشتر هدیه داده شده‌است به بعضی خارجی‌ها باید عرض کنم که یک مقداری جواهراتی که سلاطین یا اشخاص دیگری به اعلیحضرت پادشاه سابق داده بودند از قبیل قداره و غیره اینها را هم به خزانه دولتی تسلیم کرده‌اند و اینها امروز جزو جواهراتی است که در خزانه بانک ملی ایران موجود است.

بنده خواستم این توضیحات را عرض کنم که خاطر آقایان مسبوق باشد.  

 منصور  نخست وزیر وقت ایران درروز دوشنبه سوم شهریور ماه ۱۳۲۰ اشغال  ایران توسط قوای  متفقین روسیه شوروی و انگلیس علی‌رغم اعلام  بی‌طرفی  به اطلاع نمایندگان فرمایشی مجلس شورای ملی  رساند، در  روز یکشنبه ۶ شهریور ماه  محمد علی  فروغی وزرای   حکومت خود را به مجلس  معرفی نمود.  فروغی هنگام معرفی  عباسقلی گلشائیان به سمت وزارت دارایی ، آقای صفوی راجع به جواهرات سلطنتی از آقای وزیر دارایی پرسید و بدینگونه در باب «غارت و فساد دوران  پهلوی  اول » سخن آغاز کرد : 

رئیس- آقای صفوی

صفوی- از یک هفته به این طرف انتشارات و شایعاتی راجع به جواهرات سلطنتی و پشتوانه اسکناس در شهر جریان یافته که البته همه مطلع شده‌اند. گفته می‌شود که جواهرات دست خورده شده و نقل و انتقال‌هایی داده شده و این انتشارات و مذاکرات موجب تزلزل و نگرانی افکار عمومی‌شده‌است از آقای کفیل وزارت دارایی که به مقام وزارت معرفی شده‌اند سؤال شد که اطلاعات خود را راجع به این موضوع به اطلاع مجلس شورای ملی برسانند حالا هم که آقای نخست وزیر حضور دارند تقاضا می‌شود رفع نگرانی بفرمایند.

(نمایندگان- صحیح است)

وزیر دارایی (آقای گلشائیان) – خاطر آقایان نمایندگان محترم مستحضر است جواهرات سلطنتی از بعد از مشروطیت ایران در قفسه‌ها و صندوق‌هایی که ممهور به مهر وزیر دربار وقت  و وزیر دارایی و رئیس بیوتات سلطنتی بود به موجب ثبت و سیاهه‌های مرتب در تالار موزه و صندوقخانه کاخ گلستان نگاهداری می‌شد.

    جواهرات مزبور یک قسمت آن جنبه تاریخی داشته و به واسطه اهمیت تاریخی و منحصر به فرد بودن آن جزء اثاثیه سلطنتی محسوب و حفظ و نگاهداری آن برای کشور لازم است و یک قسمت که دارای جنبه مزبور نبود به موجب قانون مصوب ۲۵ آبان ۱۳۱۶ مقرر گردید به بانک ملی انتقال داده شده که در موقع مقتضی به ترتیبی که در ماده ۳ آن قانون پیش‌بینی گردیده فروخته شده و حاصل بهای آن منحصراً به مصرف خرید شمش زر برسد. طبق ماده ۲ قانون مزبور مقرر گردید که تفکیک جواهرات از نقطه‌نظر اهمیت تاریخی و منحصر به فرد بودن آن توسط کمیسیونی به عمل آید مرکب از رئیس دولت و دو نفر از وزرا‌ و دو نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی که برای این منظور انتخاب می‌شوند.

   کمیسیون تفکیک جواهرات در ۲۵ دی ماه ۱۳۱۶ مرکب از آقایان جم نخست وزیر وقت و آقای بدر وزیر دارایی و آقای علاء وزیر بازرگانی با حضور آقایان مؤیداحمدی و اعتبار نمایندگان مجلس شورای ملی جلسات خود را تشکیل و جواهرات را تفکیک آن چه قابل فروش تشخیص کردند به موجب صورت مجلس و ثبت ریز آن که موجود است در سی و سه صندوق که به مهر اعضاء کمیسیون ممهور گردیده به انضمام بیست و دو عدد صندلی که دارای روکش طلا بوده در خزانه بانک ضبط و تحویل هیئت نظارت اندوخته بانک شد و آن چه مربوط به اثاثیه سلطنتی بود کماکان در قفسه‌های تالار موزه و صندوق‌های نسوز طبق سیاهه و ثبت به مهر وزیر دربار و وزیر دارایی و رئیس بیوتات ممهور و تحویل رئیس بیوتات گردید.

   فروش جواهراتی که به بانک منتقل گردید نیز به موجب ماده ۳ قانون آبان ۱۳۱۶ محتاج به تشریفاتی است که قانون پیش‌بینی کرده است ولی چون با اوضاع جهان مناسب بنود چیزی از آن فروخته شود عین جواهرات به عنوان پشتوانه اسکناس در خزانه‌های بانک نگاهداری شده تا هر وقت مقتضی شد به ترتیب مقرر در قانون ارزیابی و فروخته شده و برای آن صرف خرید شمش زر بشود.

    این جواهرات در صندوق‌های ممهور به مهر اعضاء کمیسیون تفکیک جواهرات مثل طلا و نقره‌هایی که پشتوانه اسکناس است در خزانه‌های مخصوص که در بانک ملی ساخته شده می‌باشد. کلید خزانه‌های مزبور در پاکتی که به مهر اعضاء هیئت نظارت اندوخته اسکناس که عبارت از دو نفر آقایان نمایندگان مجلس (که فعلاً آقایان مؤید‌احمدی و لیقوانی می‌باشند) وزیر دارایی دادستان دیوان کشور مدیر کل بانک ملی ایران خزانه‌دار کل بازرس دولت در بانک ملی ممهور است بوده و پاکت مزبور در صندوق مخصوصی در وزارت دارایی نگاهداری می‌شود.

     به طوری که توضیح داده شد جواهرات مزبور همان طور که در موقع خود بسته شده الان نیز در صندوق‌های ممهور به مهر اعضاء کمیسیون سابق بوده و در خزانه بانک موجود و صورت ریز آن با تمام مشخصات که به امضاء اعضاء کمیسیون رسیده لاک و مهر شده در وزارت دارایی ضبط است.

درب خزانه محکم است از خارج وارد کرده‌اند اسباب‌ها و رمز مخصوصى دارد اگر تمام کلیدها را هم به آن بیندازید این درب‌ها باز نمی‌شود و این کلیدها را هم به آن بیاندازند این در بها باز نمی‌شود و این کلیدها در پاکت‌هاى مخصوصى است که اینها به مهر اعضاء هیئت نظارت لاک می‌شود و مهر می‌شود و محفوظ می‌ماند و اینها در صندوق‌هاى سر به مهر محفوظ می‌مانند و هر وقت بخواهند خزانه را باز کنند اول آن هیئت حاضر می‌شود و اول مهر پاکت را رسیدگى مى‌کنند و در صورت صحت آن وقت مطابق آن مقررات و تشریفات باز می‌کنند و این طور بروند و درب‌ها را باز کنند البته معمول و معقول نیست همین طور که آقاى وزیر دارایى فرمودند الان هم طلا و هم نقره و هم جواهرات امانى و هم جواهرات پشتوانه در بانک ملى موجود است فقط بنده یک عرضى می‌خواهم بکنم و اضافه بکنم بفرمایش آقاى وزیر دارایى که فرمودند هیئتى از نمایندگان بیایند البته ما هم به هم بسته‌ایم وقطع داریم هر هیئتى از مجلس یا دولت بروند آن جا همه نمایندگان اطمینان دارند همه به نظار بانک اطمینان دارند ولى معهذا براى این که معلوم شود همان طور که حضرت ابراهیم خواست که بداند خداوند چه جورى مرده را زنده می‌کند و خدا گفت مگر اطمینان ندارى گفت چرا لیطمئن قبلى و مسلماً علم‌الیقین است الان شاید به نظر بنده همان طور که آقاى وزیر دارایى هم فرمودند براى این که علم‌الیقین حاصل کرده‌اند که جواهرات سلطنتى و امانى هر دو در بانک موجود است براى این که علم‌الیقین هم داشته باشند بیایند وبچشمان به بینند بهتر این است که بنده می‌خواهم پیشنهاد کنم که یک روزى را تعیین کنند که آقایان نمایندگان بیایند و ببینند هر کس میل دارد و مایل است تشریف بیاورد اینها را باز کنیم و ببینند و اگر لازم باشد هر کس میل دارد البته اجبارى نیست هر کس مایل است بیاید و ببیند دشتى جا نیست چرا بنده جا می‌دهم. چرا بنده جا می‌دهم سیصد نفر هم جا است و بعداً هم ممکن است یک دعوتى بکنند از اطاق تجارت تهران و رؤسا اطاق طهران هم تشریف بیاورند و ببینند این است نظر بنده (نمایندگان صحیح است)

دبستانى- نظر بنده با این فرمایشات تأمین شد نظر بنده این بود که اکتفا نکنند به یک عده‌ای مخصوص هر کس می‌خواهد برود (صحیح است)

نخست وزیر- بنده عرض زیادى ندارم و براى تأیید گفتار آقایان مخصوصاً خواستم خواهش کنم که این اقدام را بکنند و بعداً هم گزارش آن را به مجلس شوراى ملى اطلاع بدهند.

در روز سه شنبه ۲۵ شهریور پس از «  بیانات آقای  محمد علی فروغی نخست وزیر دایر به اعلام استعفای اعلیحضرت رضاشاه پهلوی و قرائت استعفانامه ایشان و اعلام سلطنت والاحضرت ولایتعهد محمد رضا، آقای ‏دشتی  در بارۀ «  حقوق مملکت و حقوق افراد و دولت و  وضع جواهرات سلطنتی  اظهار داشتند: 

رئیس- آقاى دشتى‏

دشتى- البته مطلب خیلى زیاد است و مطلب گفتنى مخصوصاً خیلى زیاد است اما به متابعت از نظر آقاى نخست وزیر ما از تمام مطالب گفتنى صرف‌نظر مى‌کنیم فقط یک موضوع است اینجا که بسیارى از رفقا‌ مجلسى من با من صحبت کردند و این حکایت از این مى‌کند که یک نگرانى فوق‌العاده بین مردم است.

   قسمت اخیر سخنان آقاى نخست وزیر که فرمودند اعلیحضرت همایون جدید میل دارند به این که تمام خرابکارى ترمیم شود بنده را تأیید و تشجیع مى‌کند که این نگرانى آقایان را به عرض آقاى نخست وزیر برسانم. در مدت تقریباً متجاوز از بیست سال اعلیحضرت شاه سابق زمامدار مطلق و اختیار دار بدون نظارت در تمام امور مالى و اقتصادى مملکت بودند مردم عجالتاً مى‌خواستند که این قسمت به طور صریح معلوم شود که حقوق مملکت و حقوق افراد و دولت به طور صحیح حفظ شده باشد خلاصه وکلا میل دارند که بفهمند تعدى و اجحافى به مالیه مملکت نشده‌است و بنابراین بیشتر از هیئت دولت این تقاضا مى‌شود که مواظب این کار باشند ما میل داریم ببینیم چه تدابیرى اتخاذ مى‌کنند البته خود دولت تدابیر حقوقى اتخاذ مى‌کنند و این را باید بدانیم که چه اقدامى مى‌کنند

    مخصوصاً در قسمت جواهرات سلطنتى که اخیراً مطرح بود در این موضوع باید رسیدگى کامل شود و این که صد نفر یا دویست نفر بروند آنجا و جواهرات را ببینید فایده ندارد بلکه باید یک هیئت طرف اعتماد مجلس معین شود که آنها نخست وزیر استدعا کنم که آیا در این خصوص فکرى کرده‌اند و می‌توانند از این بابت اسباب اطمینان مجلس شوراى ملى را فراهم کنند.

[۴-اظهارات آقاى نخست وزیر در جواب بیانات آقاى دشتى]‏

نخست وزیر- بنده همان طورى که عرض کردم نه حالتم و نه فرصتم اجازه نمی‌دادند در این باب به تفصیل عرض کنم به طور اجمال عرض کردم اولاً اعلیحضرت پادشاه جدید کاملاً نظر دارند که مطابق قانون اساسى عمل شود و یکى از مقتضیات قانون اساسى این است که هیئت وزیران در امور مربوطه آن اختیارات داشته باشند که مطابق آن اختیارات و مسئولیتى که در مقابل مجلس شوراى ملى دارند بکنند بنده را شخصاً آقایان مى‌شناسند گمان می‌کنم امتحان خود را هم داده باشم. (صحیح است) اگر غیر از این بود زیر بار نمی‌رفتم و اگر غیر از این باشد زیر بار نخواهم رفت (صحیح است احسنت) بنابراین از امروز به بعد ما امیدواریم بلکه یقین داریم که جریان امور مملکت آن طورى که باید دولت ومجلس شوراى ملى با همکارى تام و تمام به طوری که همه از همه امور مطلع و مستحضرند باشند جریان پیدا کند در مسئله جواهرات که فرمودند حالا بنده نمی‌خواهم عرض کنم درست این است یا نیست در جلسه گذشته آقاى وزیر دارایى گزارش مطلب را دادند البته این تقاضاى آقاى دشتى یک تقاضاى صحیح و معقولى است که درست رسیدگى شود. جواهرات ثبت و دفتر دارد و این را بنده مطمئن هستم که این ثبت‌ها و دفترها هست و محفوظ است و جواهرات هم در بانک ملى هست می‌توانند هر کس را که میل دارند تعیین بفرمایند کمیسیونى از داخل مجلس به هر قسمتى که تصویب می‌فر‌مایید تشکیل بدهند مردمان بصیر در سر فرصت و مجال ببینند تطبیق کنند اگر درست است انشاء‌الله فبها اگر هم درست نیست آن وقت تکلیف معلوم است.

 ۵- بیانات آقاى انوار 

[توضیح جمال صفری:  سید یعقوب انوار همان کسی است که در مجلس  پنجم و مؤسسان بر ضد  حقوق ملت و قانون اساسی مشروطیت عمل کرد و همراه با محمد علی فروغی، تیمور تاش، علی اکبر داور، سید محمد تدیّن، سلیمان میرزا اسکندری و…  یکی از پایه گذاران سلطنت  رضا خان  بود. اینک که رضاخان را از ایران برده بودند، او،  با « الخیر فیما وقع »، بیانات خود را شروع کرد!!] 

رئیس- آقاى انوار

انوار‌- الخیر فیما وقع یک پیش‌آمدى واقع شده‌است که انشاء‌الله الرحمن امیدواریم این پیش آمد نیکى باشد و خیر و سعادت ملت ایران در این پیش آمد باشد که از تحت یک فشار خیلى ممتدى نجات پیدا کردند و من یک خوشوقتى دارم که الان دارم در یک مجلسى صحبت می‌کنم که عموم نمایندگان مجلس مثل مجلس سابق یک روح اتحاد و یگانگى با پشتیبانى از کابینه و دولت دارند که انشاء‌الله امیدواریم تمام خرابی‌هاى سابق ما ترمیم شود که مثلاً ما می‌گوییم سؤال د‌ارم یا استیضاح دارم از فلان وزیر فورى آن وزیر حاضر شود روزنامه‌هاى ما نباید مثل مرغ منقار چیده در قفس آهنین باشند تا کى باید ملت ایران صدا نداشته باشد که بگوید آقا ظلم خانه مرا خراب کرده است (یک نفر از نمایندگان- هنوز مختارى سرجایش هست)

    بعد از این کار، بنده و جنابعالى آقاى دشتى امیدواریم که کارها تحت نظارت خودمان یعنى مجلس شوراى ملى بیاید و بد از این هم باید براى سعادت مملکت کار کنم و وزرا هم بعد از این راه مجلس را گم نکنند. آقاى فروغى شما پرورده مجلس هستید بنده یک روز در جائى گفتم آقا بفرمائید وزراء بیایند در مجلس. گفتند وزرا‌ به مجلس کارى ندارند. به قانون اساسى که باید عمل کنند قانون اساسى روح مردم ایران است. خون‌بهاى مردم ایران است. بایستى مسئول مجلس باشند این که آقاى رئیس‌الوزرا‌ (آقاى نخست وزیر) الفاظ را هم خراب کردند (خنده حضار) نمی‌گوییم که شما در حدود خودتان مختار نباشید ما گفتیم وزرا‌ کدخدایى هستند که در حوزه وزارتى‌شان ولى ما هم این حق را داریم که مطابق قانون عمل کنیم (نمایندگان- مذاکرات کافى است)

[۶- بیانات نخست وزیر در قبال اظهارات آقاى انوار]

آقاى نخست وزیر- فرمایشات آقاى انوار همان طور است که ملاحظه فرمودید و بنده اطمینان می‌دهم و امیدوارم که جریان امور بر طبق دلخواه باشد چیزى را که می‌خواهم عرض کنم این است که متأسفانه به طوری که در جلسه قبل آخر ما آمدیم به استحضار خاطر نمایندگان محترم رساندیم قضایا و پیش‌آمدهاى بر‌خلاف ترصد و میل ما واقع شده‌است که من جمله یکى این بود که در بعضى از قسمت‌هاى کشور ما قواى شوروى و در یک قسمت دیگر قواى انگلیس اقامت کند چیزهاى دیگرى که در آن یادداشت‌هاى ملاحظه فرمودید که آنها چه تقاضا کردند و در مقابل چه تقاضا کردیم و بالاخره چه نتیجه حاصل شد. عجالتاً قرار بر این شده‌است که قواى شوروى و انگلیس در بعضى از قسمت‌هاى خاک ما باشند اینها براى یک مقاصدى آمده‌اند حوائجى دارند و کارهاى دارند ناچار رفت و آمدهایى‌از شهر به آن شهر از آن خط به آن خط می‌کنند. رفت و آمدها برحسب اطمینان‌هاى کتبى و شفاهى که داده شده‌است به هیچ‌وجه مزاحم حال دولت و ملت ایران نخواهد بود و بر ضدیت و مخاصمت و مزاحمت مردم نیست. مثلاً همین الان خبر دادند که قواى خارجى از جاهاى حرکت و به طرف طهران نزدیک می‌شوند هر چند که دولت اقدامات کرده است که قوا نیاید و امیدواریم که این اقدامات موثر باشد ولى فرضاً هم نزدیک طهران هم این را باید خاطر آقایان نمایندگان مسبوق باشد که اینها براى مخاصمت نمى‌آیند براى مقاصد خودشان نسبت به کارهاى که دارند می‌آیند و می‌روند. اگر احیاناً از این حرکات به گوش آقایان خبر برسد آقایان نمایندگان و مردم تصور می‌کنند مقاصد خصمانه دارند آن اندازه که بما اطمینان داده‌اند و ما هم البته اطمینان حاصل کرده‌ایم مطلب این است ولى باز مبادا مثل چند روز پیش مردم در طهران وحشت کنند و اسباب زحمت شوند و کار بر ما سخت شود. مشکلات براى ما ایجاد گردد از این جهت عرض کردم که عموم ملت و عموم مردم مطلع باشند از این جهت پریشان خاطر نباشند و به هراس نیفتند. ( 6 ) 

 

 

  توضیحات و مآخذ:‏

 

(1) منبع: دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جواهرات سلطنتی»، شماره۵۱۶۱.    

http://lib.eshia.ir/23019/1/5161/

2 – سیدمسعود سیدبُنَکدار«معمای جواهرات سلطنتی پس از سقوط پهلوی اول» فصلنامه اسناد بهارستان، ضمیمه‌ سال اوّل، شماره سوم، پاییز ۱۳۹۰ (ویژه‌نامه دومین نشست تخصصی تاریخ مجلس)؛ صص ۱۹۲ ـ ۱۷۷.

 (3 ) دکتر محمد قلی مجد «رضا شاه و بریتانیا» ،(بر اساس اسناد وزارت خارجه آمریکا) ترجمه  مصطفی امیری – مؤسسه انتشارات پپژوهشهای سیاسی – 1389 – صص 410 – 391 

 4- عباسقلی گلشائیان« گذشته‌ها  و اندیش‌های زندگی  یا خاطرات من – جلد اول – انتشارات انتیشتن – 1377- صص 389 – 388    

5  –  پیشین – ص 511    

6 – صورت مشروح  مذاکرات مجلس شورای ملی در باره جواهرات سلطنتی – کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی

 

شمشیر طلایی که به سرقت رفت: 

   پس از استعفای رضاشاه، درمجلس شورای ملی درباره سرنوشت جواهرات سلطنتی برخی از نمایندگان سئوالاتی مطرح کردند و منابع دولتی اظهار داشتند که تصرفاتی در آن نشده‌است. حال آنکه بعداً طبق گزارش رسمی اداره بیوتات سلطنتی معلوم شد در چند نوبت به ویژه هنگام عروسی ولیعهد بخشی از جواهرات سلطنتی که به دربار فرستاده شده بود، به خزانه عودت داده نشده و مورد دستبرد قرار گرفته است.

   علاوه بر آن، در دوران سلطنت محمدرضا شاه نیز مردم مطلع شدند که شمشیر طلای مرصع به گوهرها و سنگهای گرانبها که به منظور برگزاری مراسم و تشریفات تدفین رضاشاه به مصر ارسال شده بود، به ایران بازگشت داده نشده‌است و فاروق پادشاه مصر آن را ضبط نموده و هرچه از وی مطالبه کرده‌اند، از تحویل آن امتناع کرده‌است.

   این قضیه مکتوم بود تا اینکه رژیم سلطنتی مصر واژگون گشت. در این موقع مجله «روزالیوسف» چاپ قاهره طی مقاله‌ای این موضوع را برملا ساخت.

    مجله خواندنیها در شماره 102 سال 12 خود زیر عنوان «چگونه ملک فاروق شمشیر جواهرنشان رضاشاه را بالا کشید» شرحی نگاشته که عیناً ملاحظه می‌فرمائید:

    مجله «روزالیوسف» در شماره اخیر خود (مرداد 1331) این خبر را انتشار داده‌است: مقامات مسئول مصری اخیراً که شروع به تصرف املاک و اموال و کاخهای ملک فاروق، پادشاه سابق مصر کرده‌اند، با یک نامه رسمی از طرف وزارت دربار ایران مواجه شده‌اند که تفصیلات یکی دیگر از ماجراهای فاروق، پادشاه سابق مصر و از بین رفتن قطعه‌ای از جواهرات سلطنتی ایران را فاش می‌سازد.

    جریان قضیه از این قرار است در روزهای جنگ جهانگیر دوم، جسد رضاشاه برای دفن به مصر فرستاده شد، شاه در آن وقت خارج از کشورش در حال تبعید وفات یافته بود و مصر و ایران نیز بر اثر ازدواج سلطنتی روابط کاملاً دوستانه داشتند.

     فاروق، پادشاه سابق مصر دستور داد که برای به خاک سپردن شاه سابق ایران کلیه شعائر و رسومی که برای دفن سلاطین مصر به عمل می‌آید، مراعات شود. 

    ایران نیز قبلاً موافقت خود را با دفن جسد شاه سابق در مقابر سلطنتی مصر اعلام داشته بود زیرا مقامات انگلیسی با بازگشت دادن جسد شاه سابق به ایران مخالفت می‌ورزیدند.

    از طرف دولت و دربار ایران یک هیأت دیپلماتیک فوق‌العاده برای شرکت در تشییع جنازه شاه سابق به قاهره اعزام شد.

   جسد شاه آورده شد و در پیشاپیش آن شمشیر طلایی مرصع به جواهرات گرانبها حمل می‌گردید. این شمشیر از طلای کاملاً خالص بوده و جواهرات روی آن از احجار کریمه و کمیاب بود.

    مراسم دفن خاتمه یافت و جسد رضاشاه مانند سلاطین مصر مومیایی گردید… هیأت عزا که از طرف ایران به قاهره اعزام شده بود خود را برای مراجعت به ایران آماده ساختند و فقط در انتظار دریافت شمشیر طلایی شاه بودند.

    لیکن انتظار این هیأت به طول انجامید و کسی برای آنها شمشیر را باز نیاورد. در این وقت یکی از اعضای این میسیون سراغ شمشیر را از یکی از درباریان مصری که در این مراسم حضور داشت گرفت، مرد درباری دور و برخود را نگاهی کرده و گفت:

    «نمی‌دانم شمشیر را کجا گذاشتند، ولی به هر حال، محفوظ است، یا اینجا… و یا آنجاست… حالا فردا می‌بینم.» فردا گذشت، پس فردا هم به آن پیوست و از مدتی که برای بازگشت میسیون تعیین شده بود چند روزی سپری شد، میسیون ایران مجدداً با دربار مصر تماس گرفت. از طرف دربار چند ساعت مهلت خواستند و پس از این مدت، کارمندان دربار به اعضای هیأت ایران پاسخ دادند: 

    «مولای ما اعلیحضرت پادشاه، خودشان شمشیر را در اتاق مخصوصشان نگه داشته‌اند. ما از اولین فرصت استفاده و ایشان را یادآوری خواهیم نمود که شمشیر را به سفارت ایران بازگردانند… زیرا اعلیحضرت اکنون مشغول هستند!!».

    میسیون اعزامی ایران به تهران بازگشت و ماجرای شمشیر را برای شاه ایران، شوهر خواهر ملک فاروق بازگفتند… شاه ایران به کلی هاج و واج ماند و دستور داد نامه‌ای به دربار سلطنتی در مصر و نامه دیگری هم به سفارت ایران در قاهره نوشته و تقاضا کنند که در ارسال شمشیر برای شاه تسریع نمایند.

    شاه ایران دستور داد که در این نامه‌ها تأکید شود او از نظر قیمتی بودن شمشیر آن را مطالبه نمی‌کند، بلکه از این جهت آن را می‌خواهد که یادگار پدرش می‌باشد.

    دربار سلطنتی مصر جوابی به دربار ایران نداد، سفارت ایران در قاهره به کلیه وسائل ممکنه دیپلماسی و غیردیپلماسی برای دریافت شمشیر متشبث شد اما نتیجه‌ای نتوانست به دست آورد.

    چند ماه گذشت و شاه ایران را امور کشورش از یاد شمشیر بیرون برد، در این وقت بود که تدریجاً روابط دربارهای مصر و ایران رو به تیرگی گذاشت، با وجود این سفارت ایران از هر فرصتی استفاده کرده و موضوع شمشیر طلایی جواهرنشان را یادآور شده و آن را مطالبه می‌نمود.

    سرانجام جنگ به پایان رسید و تصمیم گرفته شد که جسد شاه سابق به ایران بازگشت داده شود.

    میسیون رسمی دولت ایران یک بار دیگر در قاهره حضور یافتند. سفارت ایران برای دربار سلطنتی و مقامات مربوطه وزارت خارجه پیغام داد که حتماً لازم است در موقع حمل جسد شاه سابق، طبق رسوم سلطنتی و درباری ایران، شمشیر باشد… به آنها جواب داده شد که البته، همین طور است و باید از شمشیر طلایی در این مراسم استفاده کرد. اعضای کمیسیون نفسی به راحتی کشیدند.

    وقت تشییع جنازه فرا رسید. ملک فاروق در این مراسم حضور نیافت و از شمشیر مرصع طلائی هم خبری نشد. سفیر ایران در مصر سراغ شمشیر را گرفت، به او جواب دادند که دربار خیلی شمشیر را جستجو کرده اما آن را پیدا نکرده‌اند و ملک فاروق هم اصولاً درباره این شمشیر اطلاعی ندارد… قضیه به همین جا ختم شد. تا اینکه در هفته گذشته پس از برکناری ملک فاروق وقتی که اموال او از طرف دولت بازرسی و مصادره گردید، دولت و دربار ایران مجدداً شروع به مطالبه شمشیر طلائی و مرصع به جواهرات و سنگهای قیمتی و کمیاب را نمودند… مطالبه‌ای که سودی نداشت.

به نقل از: خواندنی‌ها، سال 12- شماره 102

 

دست‌اندازی رضاشاه به جواهرات سلطنتی:

 

    نشریه  «دنیای اقتصاد» در چند شماره  نقد کتاب «خاطرات ابوالحسن ابتهاج » که  توسط  « دفتر مطالعات تاریخ ایران» نقد شده‌است  در دسترس عموم قرار داده‌است و می‌نویسد: « نویسنده و منتقد یادداشتی که نقد کتاب خاطرات ابوالحسن  ابتهاج را برای دفتر مطالعات تاریخ ایران در دستور کار قرار داده ، احساسی دوگانه نسبت به رییس سازمان برنامه و بودجه دارد.

    او از یک طرف معتقد است که ابتهاج شأن علمی بالایی داشته و به همین دلیل هرگز همچون موم در دستان شاه قرار نگرفته است و از طرف دیگر اما وی را فردی وابسته به آمریکا و انگلیس می‌داند. وی در نقد خود از صداقت و شجاعت ابتهاج در نقد رضاشاه و وابستگی‌ خودش به خارجی‌ها نیز نکاتی را یادآور می‌شود. ابتهاج در مقایسه رفتار رضاشاه و قاجار معتقد بوده‌است که شاهان قاجار به دلیل اینکه به مذهب گرایش و علاقه بیشتری داشته‌اند از دست‌اندازی به جواهرات سلطنتی خودداری می‌کرده‌اند.

    بنابراین براساس این مستند تاریخی آقای ابتهاج عملکرد رضاخان را به مراتب ذلت‌بارتر از ناصرالدین شاه می‌داند. همچنین ایشان در زمینه نگهداری از جواهرات سلطنتی به عنوان سرمایه ملت ایران می‌گوید: « بی‌مناسبت نیست به این مطلب اشاره کنم که بعد از قتل نادرشاه و غارت جواهرات، هنگامی که آغامحمدخان قاجار سرسلسله قاجار به قدرت رسید، با پیگیری و بی‌رحمی‌شدید و حتی با قتل و شکنجه کسانی که جواهرات غارت شده را مخفی کرده بودند، قسمتی از آنها را جمع‌آوری کرد. 

    سلاطین سلسله قاجاردرتمام مدت سلطنت خود، باآنکه احتیاج مبرم به پول داشتند و شاید می‌توانستند از راه فروش بعضی از قطعات این جواهرات وضع مالی خود را بهبود دهند، هیچ یک دست به این عمل نزدند. 

     به‌عقیده من آنها به دلیل معتقدات مذهبی فروش جواهرات سلطنتی را بدیمن و شوم و یک نوع خیانت در امانت می‌دانستند. ‌(ص160) در همین حال آقای ابتهاج در مورد شایعه دست‌اندازی رضاخان به برخی جواهرات سلطنتی می‌گوید: «مشرف نفیسی از دوستان نزدیک من بود … وقتی وزیر دارایی کابینه فروغی شد، ریاست بانک ملی را به من تکلیف کرد و من هم پذیرفتم. در آن زمان فرزین وزیر دربار شده بود. 

    چند روز بعد، مشرف مرا خواست و گفت که در این باره با فروغی صحبت کرده و فروغی گفته است حالا که تازه رضاشاه رفته و شایع است که مقداری از جواهرات را هم برده، شاید مصلحت نباشد جوانی را که کسی نمی‌شناسد در راس بانک ملی بگذاریم.» (صص71-70) آنچه در این زمینه مهم است اینکه آقای ابتهاج در خاطرات خود هرگز مساله خارج ساختن برخی جواهرات سلطنتی توسط رضاخان را نفی نمی‌کند، با آنکه فشار افکار عمومی در آن ایام، موجب می‌شود که وی به این پست منصوب نشود.

    آقای ابتهاج همچنین در نقل خاطرات خود از مذاکراتش با محمدحسن میرزا (نایب‌السلطنه احمدشاه) در تهران و پاریس از رفتار و سکنات این شخصیت قاجار به نیکی یاد ‌و جملاتی را علیه رضاخان از وی نقل می‌کند: «در سال 1315 که برای مرخصی به پاریس رفته بودم، یک روز در خیابان ریولی محمدحسن‌میرزا را دیدم و شناختم. او هم مرا شناخت و به طرف من آمد… از حال احمدشاه پرسیدم. گفت کتاب می‌خواند و استراحت می‌کند… محمدحسن‌میرزا با تاثر زیاد گفت:« دیدید این آدم چطور ما را گول زد؟ قرآن مهر کرد و قسم خورد که وفادار بماند و آن وقت اینطور به ما خیانت کرد.» (صص26-25)   در همین حال آقای ابتهاج در مورد رضاخان و پسرش محمدرضا مطالبی را عنوان می‌کند که اعمال آنها در مقایسه با پلشتی‌های دربار قاجار بسیار بی‌اعتبارتر قلمداد می‌شوند. به عنوان مثال در مورد پهلوی دوم می‌گوید: « تقریبا یک ماه پس از این جریان استیونز گزارشی در مورد فعالیت‌های شاه در معاملات به لندن ارسال می‌دارد که قسمت‌هایی از آن به شرح زیر درج می‌شود:… شکی نیست که اشتهای همایونی در معاملات و دخالت در طرح‌های عمرانی تدریجا افزایش پیدا کرده‌است… در واقع کمتر فعالیت اقتصادی است که دست شاه و دوستان او و فامیلش رو به آن دراز نشده باشد… راه موفقیت در معاملات از طریق جلب حمایت او (شاه) است، آن هم به وسیله دلال‌هایی که حسن شهرتشان قابل بحث است و به این ترتیب به تقاضای آنها اولویت داده می‌شود. در این نوع موارد منافع سلطنتی معمولا به طور محرمانه تامین می‌شود و شاه به‌وسیله اشخاص و نوکرهایی که به آنها اطمینان دارد عمل می‌کند. از آن جمله‌اند بهبهانیان و اعضای فامیلش که آنها نیز به نوبه خود استفاده می‌برند.

    من هیچگاه این نوع داستان‌ها را در مورد اینکه چنین معاملاتی از طریق رشوه به شخص شاه انجام می‌شود جدی تلقی نمی‌‌کردم و ترجیح می‌دادم که فکر کنم این معاملات با دادن سهم مخفی و غیره صورت می‌گیرد، ولی تعداد روایت‌های رشوه‌گیری‌های مستقیم و غیرمستقیم اعلیحضرت یا مقربین و فامیل او به‌حدی زیاد است که دیگر نادیده گرفتن آنها غیرممکن است.» (صص435-434)

    همچنین در مورد ظلم و تعدی رضاخان به جان و مال مردم و ثروت‌اندوزی سرسام‌آور وی از این راه و زدوبندها در پروژه‌های اقتصادی روایت‌های بسیاری در خاطرات آقای ابتهاج آمده است. از آن‌ جمله می‌گوید: «دکتر صنیع به تدریج در مازندران املاکی خرید و هنگامی که رضاشاه املاک مردم را ضبط می‌کرد چون حاضر نشد املاک خود را واگذار کند به زندان افتاد و پس از وقایع شهریور 1320 موقعی که رضاشاه از ایران رفت از زندان آزاد شد.» (ص454)

    وی در مورد فساد در پروژه‌های عمرانی در دوره رضاخان می‌گوید: «اصولا رضاشاه به تمرکز کارهای عمرانی اعتقاد نداشت. به‌عقیده او کلیه کارهایی که در راه اصلاحات صنعتی و اقتصادی ایران لازم بود به‌عمل آید باید به ابتکار و دستور او باشد … از آن‌جمله می‌توان سد کرخه را نام‌برد که پس از اتمام آن، هنگامی که می‌خواستند مخزن سد را پر کنند معلوم شد باید از همان آبی استفاده کنند که قرن‌ها به مصرف مشروب کردن مزارع اطراف سد رسیده است و چنانچه بخواهند آن را به‌مصرف سد برسانند، قُرائی که از قرن‌ها پیش از این آب مشروب می‌شدند خشک خواهند شد. از این رو سد کرخه به‌عنوان مجسمه‌ای از کارهای ناصحیح در جای خود باقی ‌ماند. 

    نمونه دیگر کارخانه قندچغندری بود که در شاهی نصب شد و پس از احداث معلوم شد که در آنجا محل مناسبی برای کشت چغندر وجود ندارد و کارخانه را بعد از تحمل خرج زیاد، برچیدند و به اراک منتقل کردند.» (ص304)

     آقای ابتهاج همچنین در مورد انتخاب کرج برای احداث کارخانه ذوب‌آهن از سوی رضاخان و توقف آن بعد از جنگ جهانی دوم در حالی‌که هزینه چشمگیری صرف آن شده بود، می‌گوید: «وقتی با نماینده کنسرسیوم وارد مذاکره شدم او گفت که تاسیس ذوب‌آهن در کرج به این دلیل عملی نبوده که معادن شمال ایران به اندازه کافی سنگ‌آهن نداشته و فقط مصرف دو سال کارخانه را تامین می‌کرده‌است. گذشته از آن زغال‌سنگ این ناحیه برای مصرف کوره‌های ذوب‌آهن مناسب نبود.

    پرسیدم چطور چنین محلی را برای ایجاد ذوب‌آهن انتخاب کردید؟ جواب داد به ما گفتند شاه (رضاشاه) دستور داده‌است محل کارخانه باید همین جا باشد و ما هم ناچار قبول کردیم.» (ص418) مصادیقی از این دست که به دلیل اخذ رشوه یا منافع شخصی سرمایه‌های کلانی از ملت به باد رفته است، در خاطرات آقای ابتهاج درباره دوران پهلوی اول و دوم بسیار یافت می‌شود و ما در اینجا برای پرهیز از تطویل بیش از حد بحث از آنها در می‌گذریم، اما استنباطی که می‌توان از نوع برداشت این کارشناس مالی و اقتصادی از سلسله پهلوی و قاجار داشت به طور مشهود برتری قاجارها نسبت به پهلوی‌ها است.در آخرین فراز از این نوشتار، ضمن تاکید مجدد بر این نکته که در مواضع آقای ابتهاج تناقضات آشکاری درباره حضور سلطه‌گرانه بیگانگان در ایران دیده می‌شود، باید خاطر نشان ساخت این مساله بدون شک متاثر از تعلقات فرهنگی و بعضا وابستگی‌های سیاسی وی بوده‌است. 

    برای نمونه، آقای ابتهاج از یک سو سعی دارد خود را مخالف جدی استخدام یک آمریکایی به نام «آرتور میلسپو» به عنوان رییس کل دارایی ایران مطرح سازد، ولی در همان حال در مقام ارائه توصیه‌ای به نخست‌وزیر برمی‌آید که کاملا در تناقض با موضع اول او است: «به نخست‌وزیر گفتم حالا که دولت یک آمریکایی را آورده که اصلاحاتی انجام دهد بهتر است شما هم وزیر مالیه‌ای داشته باشید که با روحیه و طرز فکر آمریکایی‌ها آشنایی داشته باشد. من آن وقت نمی‌دانستم که قوام‌السلطنه با استخدام میلسپو مخالفت کرده بود.» (ص112) از آنگونه تناقضات که درگذریم باید اذعان داشت خاطرات آقای ابتهاج اطلاعات بسیار ارزشمندی برای تاریخ‌پژوهان دارد، زیرا برخلاف بسیاری از کسانی که اصولا خاطرات را برای تطهیر خود بیان می‌کنند رییس سازمان برنامه و بودجه دهه 30، از ابتدا به نوعی صادقانه وابستگی‌های خود و خانواده‌اش را به انگلیس و سپس نوع نزدیک شدنش را به آمریکایی‌ها در مقام ریاست بانک ملی عنوان می‌کند؛ بنابراین خواننده دقیقا می‌داند خاطرات چه کسی را مرور می‌کند؛ بنابراین آسانتر به واقعیت‌ها دست می‌یابد. 

    همچنین آقای ابتهاج به دلیل مورد اعتماد بودن در محافل انگلیسی و نیز محافل آمریکایی، در جریان بسیاری از تصمیم‌گیری‌ها قرار می‌گرفته است. آخر اینکه وی دارای شأن علمی غیرقابل کتمانی نیز بود؛ بنابراین همانند بسیاری از مدیران دهه 40 و 50 موم دست شاه و آمریکایی‌ها نبوده‌است، همین ویژگی است که بر اهمیت خاطرات آقای ابتهاج می‌افزاید و می‌تواند روشنگر بسیاری از نقاط کور تاریخ معاصر کشورمان باشد.

منبع: روزنامه دنیای اقتصاد- ۱۳۸۹/۰۷/۱۴  – شماره ۲۱۹۴  

 

سرنوشت عبدالحسین دیبا در ملایر:

   دراسناد وزارت خارجه آمریکا به عبدالحسین دیبا در رابطه با جواهرات سلطنتی اشاره  شده‌است  که شرح زندگی و سرانجام سرنوشت اورا در اینجا می‌آورم :

     دکتر باقر عاقلی می‌‌نویسد: عبدالحسین دیبا ملقب به وکیل‏الملک، در1267 در تبریز تولد یافت. پدرش تراب‏خان وزیر خلوت از اعیان و اشراف و مالکین عمده آذربایجان بود و در دربار مظفرالدین شاه مقامى شامخ داشت. ازعموهاى وى، یکی نظام‏العلماء تبریزى بود. عبدالحسین پس از انجام تحصیلات مقدماتى در تبریز براى ادامه‏ى تحصیلات به اروپا اعزام شد و در رشته‏هاى اقتصاد و علوم سیاسى درس خواند و پس از فراغت از تحصیل، به سمت اتاشه افتخارى در سفارت ایران در پاریس مشغول خدمت شد. چند سالى در پاریس اقامت داشت تا به ایران بازگشت و چون غالب منسوبین نزدیک او در وزارت امور خارجه مصدر مقامات حساس بودند، او هم با سمت قنسولى به بادکوبه رفت و مدتى در آن سمت باقى بود. چندى هم در استانبول اقامت داشت و کنسولگرى ازمیر را اداره مى‏کرد و بعد به تهران بازگشت. چندى در وزارت خارجه مصدر خدماتى بود تا به وزارت مالیه انتقال یافت و به ریاست اداره امتیازات منصوب شد. بعد از خلع قاجاریه و سلطنت رضاشاه که مآلا تیمورتاش به وزارت دربار منصوب و مرد قدرتمند ایران شد، نظر به سوابق دوستى و نزدیکى با دیبا، او را به دربار پهلوى برد و ریاست محاسبات دربار را به او سپرد. ضمنا تیمورتاش و دیبا آنقدر به هم نزدیک شدند که شب و روز را با هم به سر مى‏بردند. تیمورتاش به هیچ میهمانى یا مسافرت داخلى و خارجى بدون حضور دیبا نمى‏رفت. در تمام مسافرتهاى سالیانه‏ى او به اروپا، دیبا همراه او بود. این نزدیکى موجب مى‏شد افرادى که با تیمورتاش کار دارند به او متوسل شوند و او نیز حاجت آنها را برآورده مى‏کرد.

    در دوره‏ى هفتم و هشتم مجلس شوراى ملى، دیبا با کمک تیمورتاش به وکالت مجلس شوراى ملى انتخاب گشت. ولى شان خود را بالاتر از این مى‏دانست که در جلسات مجلس شوراى ملى شرکت کند و در همان وزارت دربار مشغول کار بود و مقام و موقعیت ممتازى براى خود بوچود آورده بود. این نزدیکى و تقرب به تیمورتاش که طبعا نزدیکى به شاه بود، موجب شد براى انجام بعضى از تقاضاهاى ارباب رجوع، وجوهى گرفته و تقریبا دیبا کارچاق‏کن تیمورتاش شده بود. وقتى ستاره‏ى بخت تیمورتاش در حال افول قرار گرفت، رضاشاه اول عبدالحسین دیبا را اخراج کرد و به جرم اخذ رشوه از شخصى به نام امیرمنصور فرزند سپهدار رشتى براى وکالت مجلس او را به محاکمه کشیدند. سرانجام محکوم به ده ماه حبس مجرد شد. براى طى دوران محکومیت به زندان ملایر انتقال یافت. پس از خاتمه‏ى دوران محکومیتش آزاد نشد و سالها در زندان باقى ماند تا اینکه در سال 1318 در سن 51 سالگى در زندان ملایر جان سپرد.

    دکتر باقر عاقلی «شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران» ،جلد دوم – چاپ اول – نشر گفتار باهمکاری نشر علم – 1380 –   ص- 691

 

   حسین کاشانی در مقاله ای پژوهشی بنام سرنوشت عبدالحسین دیبا در ملایر اینگونه شرح می‌دهد:

    از کسانی که به دست مأموران رضاشاه خفه شد و به قتل رسید، عبدالحسین دیبا بود. عبدالحسین دیبا نماینده مجلس شورای ملی و رئیس محاسبات وزارت دربار بود. قبل از آنکه مورد غضب واقع شود از محارم نزدیک رضاشاه محسوب می‌شد. با تیمورتاش وزیر دربار هم دوستی نزدیکی داشت. تیمورتاش او را به اتهام اخذ رشوه از کار برکنار کرد و به دستور وی مجلس هشتم شورای ملی دیبا را سلب مصونیت سیاسی کرد. دیبا در زیر شکنجه‌های شدید شهربانی به ناچار اقرار کرد که از امیر منصور فرزند سپهدار اعظم رشوه‌ای به مبلغ 2000 تومان اخذ کرده‌است تا ترتیب انتخاب او را از حوزه انتخابیه رشت به نمایندگی مجلس شورای ملی بدهد. به هرحال، دیبا در دادگاهی که به همین منظور تشکیل شده بود به ده ماه حبس تأدیبی محکوم شد1.

   عبدالحسین دیبا وکیل‌الملک فرزند فضل الله خان وکیل‌الملک وزیر حکومت و برادر کوچکتر حشمت الدوله والاتبار بود. دیبا در ایران و پاریس تحصیلاتی کرده بود و تا زمان محکومیتش مشاغل زیر را عهده دار شده بود: پیشخدمتی شاه، ریاست محاسبات مرکز کنسولی ایران در تفلیس، رئیس محاسبات خزانه و کنسول ایران در باطوم. عبدالحسین دیبا به چند زبان خارجی آشنا بود. دیبا در سال 1306 ق در تبریز متولد شد و در سال 1317 شمسی در حالی که فقط 54 سال سن داشت در شهر ملایر به دست مأموران شهربانی به قتل رسید و در همان جا دفن شد.2

    عبدالحسین دیبا پس از پایان ده ماه حبس تأدیبی‌اش به دستور مختاری رئیس وقت شهربانی کماکان در زندان باقی ماند و در اول اردیبهشت 1316 به زندان ملایر منتقل شد و در 26 خرداد 1317 به دست مأموران شهربانی به قتل رسید. دادستان دیوان کیفر در گزارشی که به دادگاه جنایتکاران شهربانی (پس از سقوط رضاشاه) ارائه می‌دهد به شرح زیر بر نقش مأموران شهربانی در قتل عبدالحسین دیبا اشاره می کند:

ریاست دادگاه‌های دیوان کیفر کارکنان دولت

    یاور محمدکاظم جهانسوزی پسر محمدحسین، 59 ساله، دارای عیال و اولاد، مسلمان، تبعه ایران، اهل و ساکن تهران، بخش 9 عودلاجان، کوچه آبشار، پایور شهربانی، رئیس پیشین شهربانی ملایر و رسدبان 2 محمود فدوی پسر رمضان، 45 ساله، دارای زن و فرزند، مسلمان تبعه ایران، اهل اصفهان، ساکن تهران رئیس پیشین زندان ملایر و عسگر فروتن پسر حسین، چهل وشش ساله، دارای عیال و اولاد، مسلمان، تبعه ایران، اهل تهران، ساکن همدان، رئیس پیشین آگاهی و هادی نظمی پسر حسن، چهل وپنج ساله، دارای زن و فرزند، مسلمان، تبعه ایران، اهل و ساکن ملایر، سرپاسبان سابق شهربانی ملایر و سرپاسبان 2 فتح الله چوبین پسر اسدالله، چهل دوساله، دارای زن و فرزند، مسلمان، تبعه ایران، اهل و ساکن ملایر، پاسبان پیشین شهربانی ملایر، به معاونت رکن الدین مختار فرزند کریم، دارای زن و فرزند، مسلمان، تبعه ایران، اهل و ساکن تهران، خیابان بوعلی، 50 ساله، رئیس پیشین اداره کل شهربانی که همگی به دستور دادستان کیفر در بازداشت می‌باشند، مرحوم عبدالحسین دیبا (وکیل الملک) را در شب 26 خردادماه 1316 در ملایر کشته‌اند.

    شرح قضیه و دلایل آن، طبق رسیدگی‌هایی که به عمل آمد، این است که طبق دستور تلگرافی شماره 3281-16.2.1 به امضاء سرپاس مختار به عنوان شهربانی ملایر، دیبا به ملایر اعزام می‌شود. عین عبارت تلگراف نامبرده این است: «عبدالحسین دیبا از زندان مرکزی تحت الحفظ به زندان آنجا انتقال داده می‌شود. مشارالیه باید در زندان منفرداً توقیف و حتی با زندانیان آنجا هم تماسی نداشته باشد. مأمورین مخصوص طرف اطمینان برای مراقبت او در زندان بگمارید و نهایت مواظبت را بکنید که به هیچ‌وجه مکاتبه با خارج نداشته و همچنین پیغام به خارج ندهد و از انتقال مشارالیه به آنجا کسی حتی مأمورین دولت هم نباید اطلاع پیدا کنند. هرکس از شما سؤال کرد تکذیب کنید و از مراقبت او غفلت نکنید که موجب مسئولیت شدید خواهد بود.

    دیبا به شرح مندرج در دستور مختار در ملایر زندانی و از حقوقی که حتی زندانیان طبق آئین نامه های مصوبه داشته‌اند، محروم می‌گردد. تا شب 26 خرداد 1317 که به دست متهمین نامبرده در صدر ادعانامه کشته می‌شود.3

    ولی الله شادمان، پاسبانی که در زمان قتل دیبا در شهربانی ملایر کشیک می‌داد، برای دادگاه توضیح داد که مأموران شهربانی در محل شهربانی ملایر عبدالحسین دیبا را خفه کرده به قتل رسانده‌اند. شادمان دیده‌ها و شنیده‌های خود را از واقعه قتل دیبا به شرح زیر به دادگاه ارائه داده‌است:

در دو سه سال پیش، یک شب فتح الله چوبین سرپاسبان وکیل کشیک شهربانی بوده، بنده هم در آن شب آنجا بوده و خدمت داشتم و پاس بخش بودم. ساعت 12 نصف شب بود که بنده خوابیده بودم. فتح الله خان بنده را بیدار کرد که بیا موقع کشیک توست؛ تحویل بگیر که من بخوابم.

   کشیک را از او تحویل گرفتم. گفت دفتر کشیک را مهر کن و مراقب باش چون که رئیس هم آمده و با لباس شخصی به زندان رفته. هوشیار باش که خواب نروی و چرت نزنی برایت مسئولیت پیدا شود.

   بنده تازه نشستم پشت میز، دیدم یکی با شلاق زد به شیشه. در اطاق نگاه کردم دیدم رئیس شهربانی، یاور جهانسوزی، است. بنده را صدا کرد بیرون؛ گفت چوبین را بگو بیاید. چوبین را صدا کردم. یاور جهانسوزی به من گفت تو برو دم در شهربانی اگر کسی عارض و معروض آمد برگردان و بگو صبح بیایند. در همان موقعی که رئیس شهربانی بنده را خواست بفرستد دم در که مراقب باشم کسی نیاید، دیدم دیبا نشسته است توی اطاق رئیس شهربانی، همان اطاقی که نزدیک در زندان است و فروتن رئیس آگاهی هم نشسته است پشت میز و دارد از او تحقیقات می‌کند و دیدم که پایش هم پابند داشت. یاور جهانسوزی و نایب فدوی هم دم در اطاق ایستاده بودند و فدوی دستهایش پشت سرش بود و یک دستمالی دستش بود. هادی نظمی وکیل کشیک زندان هم پایین پله‌ها ایستاده است. بنده را فرستادند دم در ایستادم و به طوری که عرض کردم بعد از نیم ساعتی چوبین آمد که رئیس ترا می‌خواهد. رفتم خدمتشان که چه فرمایشی دارید؟ با چوبین هم رفتیم آنجا. بنده دیدم که دیبا را انداخته اند و فدوی و فروتن و هادی خان افتادند رویش.

    بنده و فتح الله که وارد اطاق شدیم، جهانسوزی به فتح الله گفت کمک کن. فتح الله هم رفت، نمی‌دانم سرش را گرفت یا دستش را. بنده دیدم دولا شد. در همین موقع یاور جهانسوزی به من گفت برو زود تابوت و مرده شور را خبر کن بیاید و تابوت را خودت بیاور؛ فقط من بدانم و تو. بنده آمدم به جهانسوزی اطلاع دادم که تابوت حاضر است. دیدم همگی توی حیاط ایستاده‌اند. جهانسوزی به فدوی گفت برو ببین کارش تمام است یا نه. رفت توی اطاق و برگشت گفت تمام است. بنده که وارد شدم. یک پای جهانسوزی به گرده دیبا بود. فدوی هم یک پایش را گذاشته بود روی سینه دیبا یک دستش هم به گلو و دهان دیبا بود. هادی نظمی هم شانه‌های دیبا را گرفته بود؛ فروتن هم روی پاهایش نشسته بود. چوبین هم وقتی وارد اطاق شد و رئیس گفت برو کمک کن رفت آن طرف سر دیبا نمی‌دانم سرش را نگهداشت یا دستش را.4

    عبدالحسین دیبا قبل از کشته شدن زندگی بسیار خفت بار و فقیرانه‌ای در زندان ملایر داشت و «با نهایت سختی و ذلت» عمر می‌گذرانید و وقتی اجازه خواسته بود تا با فروش قرآن خطی و انگشتری اش اندک تغییری در خورد و خوراکش بدهد، رضاشاه ضمن مخالفت با این خواسته تصریح کرده بود که «مگر آنجا مهمانخانه است که می‌خواهد خوش بگذراند؛ باید آن‌قدر بماند تا بمیرد».5

   الله مراد یوسفی سنندجی، پاسبان دیگری که شب قبل از حادثه قتل دیبا در شهربانی ملایر نگهبان کشیک بود، دانسته‌های خود درباره چگونگی و کیفیت قتل عبدالحسین دیبا به دست مأموران شهربانی رضاشاه را برای دادگاه چنین شرح داده‌است:

    آنچه که من اطلاع دارم مرحوم عبدالحسین دیبا را در شهربانی ملایر کشتند و تفصیل آن از این قرار است که یک شب که کشیک بنده بود و در اطاق نگهبانی بودم، تقریباً نیم ساعت بعد از نصف شب بود که خوابیده بودم، یاور جهانسوزی، رئیس شهربانی؛ عسکر فروتن، رئیس آگاهی؛ سید محمود فدوی، رسدبان یک در حالتی که گیوه در پا داشته، آمدند بالای سر بنده. فدوی و جهانسوزی رفتند درب زندان توقف کردند. عسکر فروتن به بنده گفت بدون اینکه کسی بفهمد قراول در شهربانی را بکن توی یک اطاق درش را ببند و کمک کن یک نفر را بیاوریم اینجا، می‌خواهیم از بین ببریم. هرچه برایت می‌گیرم و انعام هم می‌دهیم. یک دست بند هم دست عسکر فروتن بود. من خیلی اصرار کردم که کیست که می‌خواهید از بین ببرید؟ گفت حاجی آقا است و مقصود از حاجی آقا دیبا بود که در شهربانی بین خودمان اسمش را حاجی آقا گذاشته بودیم. گفتم کشیک را تحویل بگیرید من بروم؛ خودتان می‌دانید والا پایور نگهبانی بنده هستم و تمام شهر و مردم طبق دفتر تحویل بنده است. من نمی‌گذارم چنین کاری بکنید. رفت آهسته به جهانسوزی، رئیس شهربانی، مطلب را گفت او هم آمد بالای سر بنده و دو سه تا فحش به بنده داد و شلاقی هم زد به سر من و از در رفتند بیرون. آن شب گذشت فردا ساعت هشت صبح عسکر فروتن باز من را صدا کرد توی اطاق خودش و گفت دیشب ما با شما شوخی کردیم خواستیم ترا امتحان کنیم، اگر این حرفها از دهانت بیرون بیاید اعدام می‌شوی. شب بعد که آمدم نصف شب بروم گشت وقتی رسیدم دم شهربانی دیدم قراول دم شهربانی نیست. ساعت تقریبا یک و نیم بعد از نصف شب بود. رفتم توی شهربانی پشت درخت بید به اطاق رئیس نگاه کردم دیدم عسکر فروتن و جهانسوزی و فدوی توی اطاق هستند و یک جنازه را که دستهایش هم بسته بود توی گونی می‌تپاندند وحشت کنان آمدم بیرون. صبح که آمدم کشیک را تحویل گرفتم دیدم اغلب پاسبانها چشمهاشان اشک آلود است و خداداد پاسبان که مصدر دیبا و قراول بود، آمده سر خدمت و در اطاق دیبا توی زندان بسته است. شهرت بین حبسیها افتاده بود که مدعی‌العموم تهران شب آمده و دیبا را برده‌است. جهانسوزی فردای آن روز همه پاسبانها را به خط کرد و گفت اگر یک موقعی کسی اسرار اداری را دروغ یا راست فاش بکند، اعدام می‌شود و باید همه محرم باشید. ولی در حضور همه آنها به من رو کرد و گفت اگر تو درویش علی هستی من اولاد شمرم ترا دربه در می‌کنم که متمردی.6

   بلافاصله پس از قتل دیبا، سید جعفر غسال در همان نیمه شب ترتیب غسل و شست وشوی او را داده قبل از آنکه آفتاب طلوع کند، جنایتکاران شهربانی جسد را به خاک سپردند:

    سید جعفر می‌گوید: به من گفتند این مرده را ببر بشوی. من گفتم شب نمی‌شود؛ بماند تا صبح. یاور جهانسوزی گفت: فضولی مکن؛ پدرت را درمی‌آورم. آنگاه من حاضر شده و چهار نفر پاسبان مرحوم دیبا را از کیسه کشیده (گویا اول بنا بود با کیسه بدون تشریفات دفنش کنند) در تابوت نهاده حمل نمودند، به غسالخانه رسیدیم. جهانسوزی و فدوی و فروتن هم با ما تا غسالخانه آمدند. من عمل شستشو را انجام دادم و آفتاب نزدیک بود طلوع کند که به دفن مبادرت نمودند. سید جعفر در پاسخ بازپرس که از او پرسیده بود آیا علامات و آثاری در بدن او بود، پاسخ داد: فقط روی او سیاه بوده ولی بدنش مثل بلور سفید بود.7

   روز پس از قتل دیبا، شهربانی شایع کرد که دیبا در انتقال به زندان کرمانشاهان سکته کرده و درگذشته است. و برای این که پاسبانان و مأموران مطلع شهربانی از واقعیت امر اسرار آن قتل فجیع را مکتوم داشته به جایی بروز ندهند از اعتبارات سری شهربانی مبلغ سیصد تومان میان آنان تقسیم شد و یاور جهانسوزی در هشداری شدیداللحن مأموران حاضر در شهربانی ملایر را تهدید کرد که هرگاه کمترین اطلاعی در این باره انتشار دهند «اعدام» خواهند شد.8

* پانوشت ها:

1- همان، صص 799-800

2- همان، صص 800-829 و جهانگیر موسوی زاده، پیشین، جلد اول، صص 113- 120

3- حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، ج 5، ص 175

4- همان ص 176

5- جهانگیر موسوی زاده، پیشین، ج 1، صص 195-196

6- همان، صص 197- 198 و حسین مکی، پیشین، ج 5، صص 178- 179

7- حسین مکی، پیشین، ج 5، ص 177

8- جهانگیر موسوی زاده، پیشین، ج 1، صص 198- 199

* منبع: سایت ملایر زیبا  (به نقل از روزنامه کیهان16/2/1387) 

 

  پی نوشتهای دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جواهرات سلطنتی»، شماره۵۱۶۱.     

 

 پانویس

۱. رضاقلی‌ بن محمدهادی‌ هدایت‌، ملحقات‌ تاریخ‌ روضه الصفای‌ ناصری، ج۸، ص۵۵۱، در میرخواند، ج۸ ـ ۱۰. 

۲.   ولادیمیر فئودوروویچ‌ مینورسکی‌، تاریخچه نادرشاه، ج۱، ص۷۰ـ ۷۱، ترجمه رشید یاسمی‌، تهران‌ ۱۳۱۳ش‌. 

۳.  ابوالحسن‌ بن محمدامین‌ گلستانه‌، مجمل‌التواریخ، ج۱، ص‌۱۶ـ۱۷، چاپ‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌ ۱۳۵۶ش‌. 

۴. رضاقلی‌ بن محمدهادی‌ هدایت‌، ملحقات‌ تاریخ‌ روضه الصفای‌ ناصری، ج۹، ص۲۵، در میرخواند، ج۸ ـ ۱۰. 

۵.  میرمحمد صدیق‌ فرهنگ‌، افغانستان‌ در پنج قرن‌ اخیر، ج۱، قسمت‌ ۱، ص۱۰۴، قم‌ ۱۳۷۴ش‌. 

۶.   ابوالحسن‌ بن محمدامین‌ گلستانه‌، مجمل‌التواریخ، ج۱، ص‌۱۶ـ۱۷، چاپ‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌ ۱۳۵۶ش‌. 

۷.  محمدمهدی بن محمدنصیر استرآبادی‌، جهانگشای‌ نادری‌، ج۱، ص۴۲۸، چاپ‌ عبداللّه‌ انوار، تهران‌ ۱۳۴۱ش‌. 

۸.    محمدمهدی بن محمدنصیر استرآبادی‌، جهانگشای‌ نادری‌، ج۱، ص۴۳۲، چاپ‌ عبداللّه‌ انوار، تهران‌ ۱۳۴۱ش‌. 

۹.    محمدخلیل‌ بن داوود مرعشی‌ صفوی‌، مجمع‌ التواریخ‌، ج۱، ص۱۲۳، چاپ‌ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تهران‌ ۱۳۶۲ش‌. 

۱۰.    محمدخلیل‌ بن داوود مرعشی‌ صفوی‌، مجمع‌ التواریخ‌، ج۱، ص۱۴۲، چاپ‌ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تهران‌ ۱۳۶۲ش‌. 

۱۱.    محمدصادق‌ نامی‌اصفهانی‌، تاریخ‌ گیتی‌گشا، ج۱، ص۵۲، با مقدمه سعید نفیسی‌، تهران‌ ۱۳۶۳ش‌. 

۱۲.    رضاقلی‌ بن محمدهادی‌ هدایت‌، ملحقات‌ تاریخ‌ روضه الصفای‌ ناصری، ج۹، ص۲۶، در میرخواند، ج۸ ـ ۱۰. 

۱۳.    محمدصادق‌ نامی‌اصفهانی‌، تاریخ‌ گیتی‌گشا، ج۱، ص۸۸، با مقدمه سعید نفیسی‌، تهران‌ ۱۳۶۳ش‌. 

۱۴.    محمدحسن‌ بن علی‌ اعتمادالسلطنه‌، تاریخ‌ منتظم‌ ناصری‌، ج۳، ص۱۴۳۳، چاپ‌ محمد اسماعیل‌ رضوانی‌، تهران‌ ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۷ش‌. 

۱۵.  علیقلی‌ بن فتحعلی‌ اعتضادالسلطنه‌، اکسیرالتواریخ‌: تاریخ‌ قاجاریه‌ از آغاز تا سال‌ ۱۲۵۹ ق‌، ج۱، ص۴۳، چاپ‌ جمشید کیانفر، تهران‌ ۱۳۷۰ش‌. 

۱۶. رضاقلی‌ بن محمدهادی‌ هدایت‌، ملحقات‌ تاریخ‌ روضه الصفای‌ ناصری، ج۹، ص‌۲۶۰، در میرخواند، ج۸ ـ ۱۰. 

1۷.  فضل‌اللّه‌ بن عبدالنبی‌ خاوری‌شیرازی‌، تاریخ‌ ذوالقرنین، ج۱، ص‌۴۰، چاپ‌ ناصر افشارفر، تهران‌ ۱۳۸۰ش‌. 

۱۸.  محمدتقی‌ بن محمدعلی‌ سپهر، ناسخ‌ التواریخ‌: تاریخ‌ قاجاریه، ج۱، ص۱۸، چاپ‌ جمشید کیانفر، تهران‌ ۱۳۷۷ش‌. 

۱۹.  محمدتقی‌ بن محمدعلی‌ سپهر، ناسخ‌ التواریخ‌: تاریخ‌ قاجاریه، ج۱، ص۷۱، چاپ‌ جمشید کیانفر، تهران‌ ۱۳۷۷ش‌. 

۲۰.  دریای‌ نور، نامه آستان‌ قدس، ج۱، ص‌۶۸ـ۶۹، شماره مخصوص (آبان‌ ۱۳۴۶). 

۲۱.  فضل‌اللّه‌ بن عبدالنبی‌ خاوری‌شیرازی‌، تاریخ‌ ذوالقرنین، ج۱، ص۴۶، چاپ‌ ناصر افشارفر، تهران‌ ۱۳۸۰ش‌. 

۲۲. رضاقلی‌ بن محمدهادی‌ هدایت‌، ملحقات‌ تاریخ‌ روضه الصفای‌ ناصری، ج۹، ص۳۰۴، در میرخواند، ج۸ ـ ۱۰. 

۲۳.   محمدحسن‌ بن علی‌ اعتمادالسلطنه‌، تاریخ‌ منتظم‌ ناصری‌، ج۳، ص۱۴۳۷، چاپ‌ محمد اسماعیل‌ رضوانی‌، تهران‌ ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۷ش‌. 

۲۴.    فضل‌اللّه‌ بن عبدالنبی‌ خاوری‌شیرازی‌، تاریخ‌ ذوالقرنین، ج۱، ص‌۶۰، چاپ‌ ناصر افشارفر، تهران‌ ۱۳۸۰ش‌. 

۲۵.    رضاقلی‌ بن محمدهادی‌ هدایت‌، ملحقات‌ تاریخ‌ روضه الصفای‌ ناصری، ج۹، ص۳۲۰، در میرخواند، ج۸ ـ ۱۰. 

۲۶.    محمدتقی‌ بن محمدعلی‌ سپهر، ناسخ‌ التواریخ‌: تاریخ‌ قاجاریه، ج۱، ص۹۱، چاپ‌ جمشید کیانفر، تهران‌ ۱۳۷۷ش‌. 

۲۷.    فضل‌اللّه‌ بن عبدالنبی‌ خاوری‌شیرازی‌، تاریخ‌ ذوالقرنین، ج۱، ص۲۹۴، چاپ‌ ناصر افشارفر، تهران‌ ۱۳۸۰ش‌. 

۲۸. فضل‌اللّه‌ بن عبدالنبی‌ خاوری‌شیرازی‌، تاریخ‌ ذوالقرنین، ج۱، ص۳۳۳ـ ۳۳۴، چاپ‌ ناصر افشارفر، تهران‌ ۱۳۸۰ش‌. 

۲۹.   محمدحسن‌ بن علی‌ اعتمادالسلطنه‌، تاریخ‌ منتظم‌ ناصری‌، ج۳، ص۱۵۰۲، چاپ‌ محمد اسماعیل‌ رضوانی‌، تهران‌ ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۷ش‌. 

۳۰.   فضل‌اللّه‌ بن عبدالنبی‌ خاوری‌شیرازی‌، تاریخ‌ ذوالقرنین، ج۱، ص۱۲۹، چاپ‌ ناصر افشارفر، تهران‌ ۱۳۸۰ش‌. 

۳۱.   محمدحسن‌ بن علی‌ اعتمادالسلطنه‌، تاریخ‌ منتظم‌ ناصری‌، ج۳، ص۱۴۶۵، چاپ‌ محمد اسماعیل‌ رضوانی‌، تهران‌ ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۷ش‌. 

۳۲. فضل‌اللّه‌ بن عبدالنبی‌ خاوری‌شیرازی‌، تاریخ‌ ذوالقرنین، ج۱، ص۳۳۹ـ۳۴۰، چاپ‌ ناصر افشارفر، تهران‌ ۱۳۸۰ش‌. 

۳۳.    محمدحسن‌ بن علی‌ اعتمادالسلطنه‌، تاریخ‌ منتظم‌ ناصری‌، ج‌۳، ص‌۱۵۰۳، چاپ‌ محمد اسماعیل‌ رضوانی‌، تهران‌ ۱۳۶۳ـ ۱۳۶۷ش‌. 

۳۴.   فضل‌اللّه‌ بن عبدالنبی‌ خاوری‌شیرازی‌، تاریخ‌ ذوالقرنین، ج۱، ص۷۰ـ ۷۱، چاپ‌ ناصر افشارفر، تهران‌ ۱۳۸۰ش‌. 

۳۵.  محمدتقی‌ بن محمدعلی‌ سپهر، ناسخ‌ التواریخ‌: تاریخ‌ قاجاریه، ج۱، ص۵۵۵، چاپ‌ جمشید کیانفر، تهران‌ ۱۳۷۷ش‌. 

۳۶.  احمدمیرزا قاجار، تاریخ‌ عضدی‌، ج۱، ص۲۹، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوایی‌، تهران‌ ۱۳۷۶ش‌. 

۳۷.  احمدمیرزا قاجار، تاریخ‌ عضدی‌، ج۱، ص۱۲۴، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوایی‌، تهران‌ ۱۳۷۶ش‌. 

۳۸.  احمدمیرزا قاجار، تاریخ‌ عضدی‌، ج۱، ص۱۷۹ـ۱۸۰، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوایی‌، تهران‌ ۱۳۷۶ش‌. 

۳۹.  مهدی‌ بیانی‌، پانصد سال‌ تاریخ‌ جواهرات‌ سلطنتی‌ ایران، ج۱، ص۱۱۱، تهران‌ ۱۳۴۸ش‌. 

۴۰. بانک‌ مرکزی‌ جمهوری‌ اسلامی‌ایران‌، راهنمای‌ خزانه جواهرات‌ ملی، ج۱، ص۴۱، تهران‌ ۱۳۸۰ش‌. 

۴۱. توکا ملکی‌، گزارش خزانه جواهرات‌ ملی‌، ج۱، ص۵۰، دست‌ها و نقش‌ها، ش۲ (زمستان‌ ۱۳۷۶). 

۴۲.  مهدی‌ بیانی‌، پانصد سال‌ تاریخ‌ جواهرات‌ سلطنتی‌ ایران، ج۱، ص۱۱۷، تهران‌ ۱۳۴۸ش‌. 

۴۳.  مهدی‌ بیانی‌، پانصد سال‌ تاریخ‌ جواهرات‌ سلطنتی‌ ایران، ج۱، ص۱۱۸، تهران‌ ۱۳۴۸ش‌. 

۴۴.  مهدی‌ بیانی‌، پانصد سال‌ تاریخ‌ جواهرات‌ سلطنتی‌ ایران، ج۱، ص۱۲۱، تهران‌ ۱۳۴۸ش‌. 

۴۵.  هزینه رویداد میدان‌ توپخانه‌، وحید، ج۱، ص۶۳، ش۲۰۶ (فروردین‌ ۱۳۵۶). 

۴۶.  مهدی‌ بیانی‌، پانصد سال‌ تاریخ‌ جواهرات‌ سلطنتی‌ ایران، ج۱، ص۱۲۶، تهران‌ ۱۳۴۸ش‌. 

۴۷.  مهدی‌ بیانی‌، پانصد سال‌ تاریخ‌ جواهرات‌ سلطنتی‌ ایران، ج۱، ص۱۲۷، تهران‌ ۱۳۴۸ش‌. 

۴۸. توکا ملکی‌، گزارش خزانه جواهرات‌ ملی‌، ج۱، ص۴۷، دست‌ها و نقش‌ها، ش۲ (زمستان‌ ۱۳۷۶). 

۴۹. ایران‌، قوانین‌ و احکام‌، ج۱، ص۵۷ ـ ۵۸، مجموعه‌ قوانین‌ سال‌ ۱۳۱۶، تهران‌: روزنامه رسمی‌کشورشاهنشاهی‌ ایران‌، (۱۳۱۶ش). 

۵۰.  مهدی‌ بیانی‌، پانصد سال‌ تاریخ‌ جواهرات‌ سلطنتی‌ ایران، ج۱، ص۱۲۹، تهران‌ ۱۳۴۸ش‌. 

۵۱.  مهدی‌ بیانی‌، پانصد سال‌ تاریخ‌ جواهرات‌ سلطنتی‌ ایران، ج۱، ص۱۲۹، تهران‌ ۱۳۴۸ش‌. 

۵۲.   مهدی‌ بیانی‌، پانصد سال‌ تاریخ‌ جواهرات‌ سلطنتی‌ ایران، ج۱، ص۱۳۰، تهران‌ ۱۳۴۸ش‌. 

۵۳. بانک‌ مرکزی‌ جمهوری‌ اسلامی‌ایران‌، راهنمای‌ خزانه جواهرات‌ ملی، ج۱، ص۱۲، تهران‌ ۱۳۸۰ش‌. 

۵۴. بانک‌ مرکزی‌ جمهوری‌ اسلامی‌ایران‌، راهنمای‌ خزانه جواهرات‌ ملی، ج۱، ص۱۸، تهران‌ ۱۳۸۰ش‌. 

۵۵. توکا ملکی‌، گزارش خزانه جواهرات‌ ملی‌، ج۱، ص۴۷، دست‌ها و نقش‌ها، ش۲ (زمستان‌ ۱۳۷۶). 

۵۶.  مهدی‌ بیانی‌، پانصد سال‌ تاریخ‌ جواهرات‌ سلطنتی‌ ایران، ج۱، ص۱۳۱، تهران‌ ۱۳۴۸ش‌. 

۵۷.  مهدی‌ بیانی‌، پانصد سال‌ تاریخ‌ جواهرات‌ سلطنتی‌ ایران، ج۱، ص۱۳۲، تهران‌ ۱۳۴۸ش‌. 

۵۸. توکا ملکی‌، گزارش خزانه جواهرات‌ ملی‌، ج۱، ص۵۰، دست‌ها و نقش‌ها، ش۲ (زمستان‌ ۱۳۷۶). 

۵۹. توکا ملکی‌، گزارش خزانه جواهرات‌ ملی‌، ج۱، ص۴۸، دست‌ها و نقش‌ها، ش۲ (زمستان‌ ۱۳۷۶). 

۶۰. بانک‌ مرکزی‌ جمهوری‌ اسلامی‌ایران‌، راهنمای‌ خزانه جواهرات‌ ملی، ج۱، ص۳، تهران‌ ۱۳۸۰ش‌. 

۶۱.   بانک‌ مرکزی‌ جمهوری‌ اسلامی‌ایران‌، راهنمای‌ خزانه جواهرات‌ ملی، ج۱، ص۵، تهران‌ ۱۳۸۰ش‌. 

۶۲.   توکا ملکی‌، گزارش خزانه جواهرات‌ ملی‌، ج۱، ص۴۸ـ۵۲، دست‌ها و نقش‌ها، ش۲ (زمستان‌ ۱۳۷۶). 

 

منابع: 

 (1) احمدمیرزا قاجار، تاریخ‌ عضدی‌، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوایی‌، تهران‌ 1376 ش‌؛

 (2) محمدمهدی ‌بن‌ محمدنصیر استرآبادی‌، جهانگشای‌ نادری‌، چاپ‌ عبداللّه‌ انوار، تهران‌ 1341 ش‌؛

 (3) علیقلی‌بن‌ فتحعلی‌ اعتضادالسلطنه‌، اکسیرالتواریخ‌: تاریخ‌ قاجاریه‌ از آغاز تا سال‌ 1259 ق‌، چاپ‌ جمشید کیانفر، تهران‌ 1370 ش‌؛

 (4) محمدحسن‌بن‌ علی‌ اعتمادالسلطنه‌، تاریخ‌ منتظم‌ ناصری‌ ، چاپ‌ محمد اسماعیل‌ رضوانی‌، تهران‌ 1363ـ 1367 ش‌؛

 (5) ایران‌. قوانین‌ و احکام‌، مجموعه‌ قوانین‌ سال‌ 1316، تهران‌: روزنامه رسمی‌ کشور شاهنشاهی‌ ایران‌،[? 1316 ش]؛

 (6) بانک‌ مرکزی‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌، راهنمای‌ خزانه جواهرات‌ ملی، تهران‌ 1380 ش‌؛

 (7) مهدی‌ بیانی‌، پانصد سال‌ تاریخ‌ جواهرات‌ سلطنتی‌ ایران، تهران‌ 1348 ش‌؛

 (8) فضل‌اللّه‌بن‌ عبدالنبی‌ خاوری‌ شیرازی‌، تاریخ‌ ذوالقرنین، چاپ‌ ناصر افشارفر، تهران‌ 1380 ش‌؛

 (9) «دریای‌ نور»، نامه آستان‌ قدس، شماره مخصوص‌ (آبان‌ 1346)؛

 (10) محمدتقی‌بن‌ محمدعلی‌ سپهر، ناسخ‌ التواریخ‌: تاریخ‌ قاجاریه، چاپ‌ جمشید کیانفر، تهران‌ 1377 ش‌؛

 (11) میرمحمد صدیق‌ فرهنگ‌، افغانستان‌ در پنج‌ قرن‌ اخیر، قم‌ 1374 ش‌؛

 (12) ابوالحسن‌بن‌ محمدامین‌ گلستانه‌، مجمل‌التواریخ، چاپ‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌ 1356 ش‌؛

 (13) محمدخلیل‌بن‌ داوود مرعشی‌ صفوی‌، مجمع‌ التواریخ‌، چاپ‌ عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تهران‌ 1362 ش‌؛

 (14) توکا ملکی‌، «گزارش‌ خزانه جواهرات‌ ملی‌»، دستها و نقشها، ش‌ 2 (زمستان‌ 1376)؛

 (15) ولادیمیر فئودوروویچ‌ مینورسکی‌، تاریخچه نادرشاه، ترجمه رشید یاسمی‌، تهران‌ 1313 ش‌؛

 (16) محمدصادق‌ نامی‌ اصفهانی‌، تاریخ‌ گیتی‌گشا، با مقدمه سعید نفیسی‌، تهران‌ 1363 ش‌؛

 (17) رضاقلی‌بن‌ محمدهادی‌ هدایت‌، ملحقات‌ تاریخ‌ روضه الصفای‌ ناصری، در میرخواند، ج‌ 8 ـ 10؛

 (18) «هزینه رویداد میدان‌ توپخانه‌»، وحید، ش‌ 206 (فروردین‌ 1356)؛

(19) Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l’Orient , new ed. by L. Langles, Paris 1811;

 (20) George N. Curzon, Persia and the Persian question , London 1892.

 

منبع: دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جواهرات سلطنتی»، شماره۵۱۶۱.    

http://lib.eshia.ir/23019/1/5161/

 

پی نوشتهای  «  معمای جواهرات سلطنتی پس از سقوط پهلوی اول»:

 

  ۱ـ صورت مذاکرات مجلس شورای ملّی، دورۀ ۵، جلسۀ ۱۹.

  ۲ـ بیانی، مهدی، پانصد سال تاریخ جواهرات سلطنتی ایران (تهران: بانک مرکزی ایران، ۱۳۴۸)؛ ص۱۲۷.

  ۳ـ اسناد و مکاتبات تیمورتاش وزیر دربار شاه (تهران: مرکز اسناد ریاست جمهوری، ۱۳۸۳)؛ ص۱۸۹.

  ۴ـ تاج‌گذاری شاهنشاهی ایران (بی‌جا: انتشارات شورای مرکزی جشن شاهنشاهی ایران، ۱۳۴۶)؛ ص ۷۹.

  ۵ـ نبوی، حسن، تاریخ معاصر ایران از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید (تهران: انتشارات دانش‌سرای عالی، ۱۳۵۰)؛ ص۵۰۲.

  ۶ـ شمیم، علی‌اصغر، ایران در دورۀ سلطنت قاجار (تهران: مدیر، ۱۳۷۸).

  ۷ـ حجازی، محمد، میهن ما (بی‌جا: انتشارات وزارت فرهنگ؛ ادارۀ کل نگارش، ۱۳۳۸)؛ ص ۷۵۴.

  ۸ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۶، جلسۀ ۵۶، ۲۹ دی۱۳۰۵.

  ۹ـ همان، جلسۀ ۶۳، ۲۳ بهمن ۱۳۰۵.

  ۱۰ـ همان، جلسۀ ۴۴، ۲۹ آذر ۴۴، ۲۹ آذر ۱۳۰۵.

  ۱۱ـ همان، جلسۀ ۵۶، ۲۹ دی ۱۳۰۵.

  ۱۲ـ همان، جلسۀ ۵۶، ۲۹ دی ۱۳۰۵.

  ۱۳ـ همان، جلسۀ ۶۳، ۲۳ بهمن ۱۳۰۵.

  ۱۴ـ همانجا.

  ۱۵ـ همان، جلسۀ ۵۶، ۲۹ دی ۱۳۰۵.

  ۱۶ـ همان.

  ۱۷ـ همان.

  ۱۸ـ مجموعه قوانین پولی و بانکی و سایر قوانین مربوطه، از سال ۱۲۸۵ تا ۱۳۷۰، تهیه و تدوین: منوچهر ضیایی، ج۲ (تهران: بانک مرکزی ایران، ۱۳۷۲)؛ ص ۴۴.

  ۱۹ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۶، جلسۀ ۱۸۸، ۱۲ دی ۱۳۰۶.

  ۲۰ـ بیانی، همان.

  ۲۱ـ ابتهاج، ابوالحسن، خاطرات، ج ۱ (تهران: علمی، ۱۳۷۱)؛ ص۱۶۴.

  ۲۲ـ مجموعه قوانین پولی و بانکی، همان؛ ص۱۵۱.

  ۲۳ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۱، جلسات ۱۳، ۱۱، ۱۲، تاریخ ۶، ۱۶ و۲۰ آبان۱۳۱۶.

  ۲۴ـ همان، دورۀ ۱۱، جلسۀ ۱۳، ۲۰ آبان ۱۳۱۶؛ مجموعه قوانین پولی و بانکی، همان؛ ص۱۶۶.

  ۲۵ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۱، جلسۀ ۱۴، ۲۵ آبان ۱۳۱۶.

  ۲۶ـ همان، جلسۀ ۲۴، ۱۰ بهمن۱۳۱۶.

  ۲۷ـ پهلوی‌ها، به کوشش فرهاد رستمی، ج۱ (تهران: مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر، ۱۳۷۸)؛ صص ۳۵۸ ـ۳۵۳.

  ۲۸ـ بهبودی، سلیمان، شمس پهلوی؛ علی ایزدی؛ رضاشاه، به اهتمام غلامحسین میرزا صالح (تهران: طرح نو، ۱۳۷۲)؛ صص۳۴۰ـ۳۳۹.

  ۲۹ـ ابتهاج، همان؛ ص۱۶۱.

  ۳۰ـ مجموعه قوانین پولی و بانکی، همان؛ ص۱۷۲؛ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۱، جلسۀ ۵۲، ۱۶مرداد ۱۳۱۷.

  ۳۱ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۲، جلسۀ ۲۵، ۲۱ اسفند ۱۳۱۸.

  ۳۲ـ مجموعه قوانین پولی و بانکی، همان؛ صص ۱۷۸ـ ۱۷۷.

  ۳۳ـ گلشاییان، همان؛ صص۶۰۰ – ۵۹۹.

  ۳۴ـ بهبودی، همان؛ ص ۴۰۷.

  ۳۵ـ گلشاییان، همانجا.

  ۳۶ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۲، جلسۀ ۱۱۴، ۲۳ شهریور۱۳۲۰؛ گلشاییان، همان؛ صص۶۲۷ ـ۶۲۳؛ مکی، حسین، تاریخ بیست‌ساله، ج۷، (تهران: علمی ـ ایران، ۱۳۶۳)؛ صص۲۱۴- ۲۱۹؛ د‌ها، حسین، «یادداشت‌هایی در زمینۀ مسائل اقتصادی و اجتماعی ربع قرن اخیر»، مجلۀ خاطرات وحید، شمارۀ ۲۲ـ۲۱؛ صص۱۷ـ۱۶.

  ۳۷ـ صفایی، همان؛ صص ۳۱۱ ـ ۳۰۸.

  ۳۸ـ مکّی، همان؛ صص ۲۲۳ ـ۲۲۲؛ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۲، جلسۀ، ۱۱۵، ۲۵ شهریور ۱۳۲۰.

  ۳۹ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۲، جلسۀ ۱۱۷، ۳۰ شهریور ۱۳۲۰؛ گلشاییان، همان؛ ص۶۲۸؛ مکّی، همان؛ صص ۲۳۳-۲۳۲.

  ۴۰ـ صورت مذاکرات مجلس، دورۀ ۱۲، جلسۀ ۱۱۸، اوّل مهر۱۳۲۰.

  ۴۱ـ مکّی، همان، ج۴ (تهران: نشر ناشر، ۱۳۶۱)؛ صص۶۱-۵۷؛ گلشاییان، همان؛ ص ۶۲۸.

 (ویژه‌نامه دومین نشست تخصصی تاریخ مجلس)؛ صص ۱۹۲ ـ ۱۷۷.

 

پی نوشتهای  محمد قلی مجد «سرقت جواهرات سلطنتی ایران»:

1- دریفوس ، گزارش شماره 131 ( 1845 /00, 891 ) ، مورخ 1 اکتبر 1941 

2 – دریفوس ، گزارش  شماره 150 ( 222 / پی 15 – 1 00 , 891 ) ، مورخ 7 نوامبر 1941 

3 –  همان

4 – همان 

 5 – آرتور سی . میلسپو ، ششمین گزارش سه ماهانه  رئیس کل مالیه ایران، از 22 دسامبر 1923  لغایت 20 مارس 1924 ، ص 45، ضمیمه گزارش شماره 646 ( 362 /51 ، 891 )، مورخ 17  سپتامبر 1924  ارسالی  از سوی موری.

6 –   آرتور سی . میلسپو ، هشتمین گزارش سه ماهانه  رئیس کل مالیه ایران، از 22 ژوئن  1924  لغایت 22 سپتامبر 1924 ، ص 62 ، ضمیمه گزارش شماره 907 ( 375 /51 ، 891 )، مورخ 17  فوریه  1925  ارسالی  از سوی موری.

7 – هافمن فیلیپ، گزارش  شماره 202 ( 1/ 412 , 891 ) ، مورخ 25 اکتبر 1926 

8 – هارت ، گزارش  شماره  16 ( 9 /515 , 891 ) ، مورخ 22 فوریه 1930

9 – هارت، گزارش  شماره 1366 ( 6/ تیمور تاش – 44, 891 ) ، مورخ 24 فوریه 1933

10- انگرت ، گزارش شماره 1155 (505 / 51 , 891 ) ، مورخ 5 نوامبر 1937

11- انگرت ، گزارش شماره 1170 (506 / 51 , 891 ) ، مورخ 24 نوامبر  1937

12 – انگرت ، گزارش شماره 1224 (508 / 51 , 891 ) ، مورخ 31 ژانویه  1938

13 – روزنامه اطلاعات ، مورخ 27 اکتبر 1937 ؛ مذکور در انگرت ، گزارش شماره 1224 ( 508 /51 , 891 ) ، مورخ 31 ژانویه 1938

14 – روزنامه ایران، مورخ 28 اکتبر 1937 ؛ مذکور  در انگرت ، گزارش  شماره 1155 ( 505 /51 , 809 ) مورخ 5 نوامبر 1937 

15 – « فروش جواهرات سلطنتی » ، سرمقاله روزنامه ستاره جهان ، مورخ 12 نوامبر 1937 ؛ مذکور  در گزارش انگرت ، شماره 1167 ( 506 / 51 ، 891 ) مورخ 19 نوامبر 1937 

16 – جیمز اس . موس پسر ، کاردار موقت، گزارش  شماره 1355 ( 510 /51 ,891 ) ، مورخ 27 ژوئیه 1938 

17 – روزنامه اطلاعات ، مورخ 30 ژانویه 1938 ؛ مذکور  در انگرت، گزارش شماره 1224 (508 /51 , 891 ) ، مورخ 31 ژانویه 1938 

18 – همان

19 – دریفوس ، گزارش شماره 150 ( 222 /پی 15 – 1 00 , 891 ) ، مورخ 7 نوامبر 1941 

20 – دریفوس ، گزارش شماره 131 ( 1845 / 00 , 891 ) ، مورخ 1اکتبر  1941

21- مک کلاناهان ، گزارش  شماره  334 ( 558 – 8 / 11, 788 ) ، مورخ 5 اوت  

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید