طه ، دارای دو بخش میباشد ، ط و ها ، سعد عبد المطلب عدل پژوهشگر مصری کتابی تحت عنوان هیرو گلیف در قرآن منتشر کرده و با یک پژوهش بسیار ارزنده ای به تفسیر حروف مقطعه در قرآن کریم پرداخته .
زبان هیرو گلیف زبان باستانی مصر قدیم بوده . این پژوهشگر عالم ، برا ین باور هست که پیامبرانی همچون حضرات ، ابراهیم ، موسی ، عیسی در مصر زندگی میکرده اند و اگر کتاب های آنها به زبان هیروگلیف نازل نشده باشد ، حتمی آنها به زبان هیرو گلیف آشنائی داشته اند . یا به همین زبان مینوشتند ؟.
سمبل بیان این زبان بصورت شکل اشیاء می بوده
به بیانی قدمت این زبان ۳۳۰۰ سال قبل از میلاد مسیح میباشد . دکتر عدل بر این باور هست که ط در زبان هیرو گلیف یک حرف نیست ، بل یک کلمه هست ( ای مرد ) و ها ، یعنی ( به هوش باش ) ، پس طه = ای مرد به هوش باش . یعنی کل داستان این حرکت نیازمند یک هوش خدادادیست ،نیاز مند به برسمیت شناختن خرد و اندیشه انسان و با استفاده از این خرد و بکار گیری آن به هدف رسیدن است ، هدف آزادیست که ، این امر در نبود زور میسر است و بس ، و بر اندازی و فرو ریختن پایه های کاخ دروغین ظالم ، تنها با این همانی جستن با آفریدگار جهان هستی و نظم و نظام آفرینشی اوست !!. عصا وسیله است و نه هدف ، هدف ( نار ) نیست ! دیدن ( نور ) هست .
تا به امروز همباوران مسلمان من همه گان از عصای موسی گفتند که ، با سپاس از زحماتشان ، آرزو میکنم ، تلاششان پر ارج باد ، اما اگر به آیات قرآن توجه عمیق تری بنمائیم در می یابیم که اولین بیان مبارک حضرت رحمان به این مهمان دهاتی ؟! بیان مهر است و رحمت و پذیرائی و دعوت به آرامش !!. چه خوش آمد گوئی زیبا و خودمانی ؟!.
اجازه دهید تا با تشرف به پیشگاه کلام ، ببینیم منظور قرآن از طرح بیان این دعوت ، آنهم از یک دهاتی سرگردان ، و در شب تاریک و هوای سرد برای چیست ؟ و ما را به چه چیز رهنمود میفرماید ؟ .
إِذْ رَءَا نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُواْ إِنىِّ ءَانَسْتُ نَارًا لَّعَلىِّ ءَاتِیکمُ مِّنهَْا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلىَ النَّارِ هُدًى(10 سوره طه ) ، شب سرد و موسای راه گم کرده ، و بنا بر اقوالی همسر او در شرایط وضع حمل ؟! . موسی فانوس ( نار ) روشنی را از راه دور میبیند . موسی به همراهانش : بروم تا ببینم ، شاید شعله گرمی باشد و راهنمائی ؟! . پس موسی به دو چیز در این شب ظلمانی سخت نیاز مند بود . اجازه دهید مثالی بزنم . زمانی که یک کشتی در میان امواج سهمگین دریا گرفتار می آید و هیچ راه نجاتی به جز یاری دستی از غیب امید دیگری ندارد ؟!. و به قول شاعر :
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل ؟؟ . مسلما ، دیدن نور فانوسی که از ساحل دریا ، با علامت دادنهای خود ، ناخدا را به امید واری به نجات دعوت میکند ، بهترین روزنه امید به نجات خواهد بود .
خالق نور ، به موسی علامت داد که ، نا خدا ، به این نور نگاه کن ! خداوند ، به موسی نور را نمایان فرمود ، موسی هنوز به آن مرحله از تقرب نرسیده بود ! نور را نار دید . اما بهر صورت در این لحظات درماندگی ؟ این بهترین و امیدوار کننده ترین علامت نجاتی بود که موسی را به ادامه حیات دلگرم کرد . براستی آیا هر کدام از ما این لحظات را تجربه نکرده ایم ؟؟! لحظات شیرین دعوت به نجات را یادتان هست ؟ .
موسی به سوی آن روشنائی رو آورد خداوند فرمود ، نگران نباش ؟ به ساحل نجات نزدیکی ؟!. ناخدا در نهایت نا باوری به مسافرین کشتی میگوید ، مژده که، نجات یافتیم، و کشتی را بسوی آن نور در ساحل هدایت میکند . از محتوای کلام موسی چنین بر میآید که، موسی هم نیازمند به یک شعله گرم کننده بود و هم به یک نور راهنما . آیات حاکی از آنند که موسی و همراهانش دریک شب تاریک و سرد در آرزوی یافتن روزنه امیدی بودند ؟
روی سخن قرآن به تمامی کسانی هست که در هر جائی ، به هر نوعی کشتی امیدشان در حال غرق شدن هست ؟ چه زیبا میفرماید : به ساحل نگاه کنید ، فانوس رحمت همیشه روشن هست ، تنها باید جوینده بود و امید وار به رحمت او .
فَلَمَّا أَتَئهَا نُودِىَ یَمُوسىَ(11 زمانی که موسی به آن فانوس ( نار ) نزدیک شد ! ندای آرام بخشی را به گوش جان شنید ، درست مثل زمانی که ناخدای کشتی به ساحل رسیده،صاحب فانوس مژده نجات را به او میدهد ؟. از اینجا به اولین بیان خدای هستی با یک ناخدای نیازمند و سر گردان در بیابان توجه کنید .
همباوران مسلمان گرامی من همگی رفتند به سراغ تقدس مکان ؟!!. ببینید قرآن کریم چه میفرماید ؟ إِنىِّ أَنَا رَبُّکَ .: محققا، و با اطمینان خاطر به تو میگویم که، من رب تو هستم، یعنی این یک فریب و یا یک سراب نیست ، از سوی بالاترین امید دهنده و نجات دهنده هر درمانده ئی دعوت شده ئی . .فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ : کفشهایت را در بیار ؟!این نهایت ایجاد آرامش برای یک مهمان،؟ آنهم به خانه ئی که برای اولین بار بدان جا میروی ؟ . إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى و : باز هم محققا ، تو وارد سر زمین پاکی شده ئی که ، قبل از تو در این وادی دیگرانی نیز مفتخر به چنین مقامی شده اند . اینجا میعاد گاه نوح ، ابراهیم ، و محل ملاقات با هزاران پناهنده دیگر بوده ، و در آینده نیز . اینجا مکان نیست، این وادی دروازه ورود به هستی است، همه به اینجا دعوت میشوند ! اما کمتر کسی نور فانوس رحمت را میبیند . فقط باید کفش ها را از پای گریز در آورد .
خداوند فرمود : من پروردگار تو هستم ، !! و تو اکنون در پاکترین سر زمینی ، به اطرافت نگاه کن ؟ اصلا تو در اطراف این خانه دیوار میبینی ؟ خوب نگاه کن ، اینجا خانه نیست ، وادی عشق است، به بالا نگاه کن ، سقف رنگین هفت طبقه ئی وادی را میبینی ؟! ، زیباست ؟ نه ؟ موسی، از آرامشی که بر این وادی ! حاکم است لذت میبری ؟ این جا من هستم و تو . خواننده گرامی ، فانوس همیشه روشن است ، نا امیدی از رحمت او خطاست .
موسی ، بر سر خوان رحمت دعوت شده ای، به سفره نگاه کن ، رنگین هست، نه ؟ . کفشهات را دربیار ، راحت باش ، در این وادی بین صاحب خانه و مهمان هیچ حائلی نباید وجود داشته باشد ! حتی کفش های تو !!. برای این ملاقات باید عریان شد ؟.
اما چرا خداوند در این اولین برخورد به موسی میفرماید : کفشت را از پایت در بیاور ؟ . توجه کنید ، زمانی که ما دو نفر مهمان و با دو رابطه متفاوت را به منزل خود دعوت میکنیم ، حتمی به هنگام برخورد با هر کدام از این دو مدعو ، رفتار متفاوتی را در پیش خواهیم گرفت ؟ . ما با مهمان شماره یک که ، بسیار رسمی هستیم و رو دربایستی هم داریم ، به هنگام ورود ، او را به مهمان خانه راهنمائی میکنیم و بطور رسمی از او پذیرائی میکنیم . اما ، مهمان شماره ۲ که بسیار او را به خود نزدیک میدانیم ، او را به اطاق نشیمن دعوت و به او میگوئیم خانه خودت هست ، کفش هایت را در بیاور و راحت بنشین ؟ . خوب توجه کنید ، موسی هنوز ابلاغ پیامبری را از خداوند هستی دریافت نکرده ! او یک دهاتی راه گم کرده با اهل و عیال خود در یک شب تاریک و سرد از این جا در حال عبور هست ؟ چشمان نگرانش به دنبال یک فانوس میگردد !! .
خداوند ، به فانوس رحمت امر به روشنائی میفرماید ! و موسای درمانده ؟ فانوس را از راه دور میبیند ؟! و با تمام وجود به همراهانش میگوید ، در بالای آن کوه شعله ئی ( نار ) دیدم ؟ می روم ، شاید هم گرمائی بیاورم ؟ و هم راهنمائی بیابم .
خوبان عزیز من ، مطمئن باشید که هر کدام از ماها با هر باوری ( زیرا همه ما بچه های او هستیم ) در سخت ترین لحظات عمرمان ، او فانوس رحمت را بر سر راهمان روشن فرموده ، شاید یادمان رفته باشد ؟؟!!.
شما تنها به سخنان خداوند جهان هستی ، با یک دهاتی سر گردان نگاه کنید . جالبه !!! خداوند ، عینا به موسی چنین میفرماید که ، کفشت را در بیار و راحت باش این جا خونه خودت هست ؟! . با این بیان مهربانانه به او میفهماند که ، به منزل دوست خوش آمدی ؟.
توجه فرمودید ؟ این ، آن خداوند رحمانی است که ، ما در قرآن افتخار عشق ورزی به او را فرا میگیریم . این،آن خداوند مهربانی است که، با بندگان خودش در هر شرایطی، و مخصوصا به هنگام نیاز ؟ خودش فانوس را روشن میکند، خودش ندا میدهد ، خودش بدون تعارف میفرماید خوش آمدی ، این جا خانه خودت هست ، حتی میتونی کفشهایت را هم در بیاوری .
هموطن ، این آن خدائیست که با تمامی انبیاء تاریخ سخن فرمود. این آن دینیست که انبیاء الهی بر بشریت عرضه کردند ودر طول تاریخ بسیاری از آزادیخواهان جهان از آن پاسداری کردند و میکنند و خواهند کرد . خداوند جهان هستی به پیروزی این دین که با نظم آفرینش این همانی دارد ، قول حفاظت و پیروزی داده . به خداوند اطمینان کنید .
ما اگر در توحید به وحدت نرسیم ، مطمئنا در دو گانگی نابود خواهیم شد . به امید پیروزی .
و اما تخصص منحوس چیست ؟؟!!؛ متخصصین این دین ، نمایندگان دین طاغوتند ! منتها تا دیروز در پس دیوار ریا پنهان بودند ؟!! با سپاس از این انقلاب ، اکنون چهره ها شان عیان شده ؟؟!!.
چرا ؟.
تا قبل از پیروزی انقلاب ، چون آخوندی را خلع لباس نکرده بودند ؟! من نمیدانستم که هر آینه نهاد روحانیت امر به خلع لباس یکی از هم آخوند های خودش را صادر کند ، چون از این به پس او اجبارا بایست به لباس ما آدمها !! ملبس گردد !! این تغییر لباس برای او بزرگترین خفت و اهانت خواهد بود !!!. و در پس این فاجعه !! او هر گز در بین همکاران سابق خود هیچگونه شان و منزلتی نخواهد داشت ؟؟!!. و همیشه به چشم تحقیر به او مینگرند !. در سالهای ابتدائی بعد از انقلاب که، به پاس روشنفکران خفته ما !! و ملت بی پا و کم صبر ما، آخوند تمام سازمانهای کشوری ما را اشغال کرد !! اقدام به تاسیس یک نهاد تخصصی به نام نهاد روحانیت نمود .
بیاد دارم یک شب که تعداد زیادی از مجروحین جبهه را از فرود گاه اهواز با یک هواپیمای ۳۳۰ به مقصد تهران حمل میکردیم، با توجه به اعلام وضعییت قرمز نتوانیستیم در فرود گاه مهر آباد فرود آئیم . پس ما را به مقصد بوشهر هدایت کردند، در آنجا هم به همین دلیل نتوانستیم فرود آئیم . بهر صورت ما را راهی اصفهان کردند . نزدیکی های صبح بود که پس از ۲۵ ساعت بی خوابی و سرگردانی وارد اصفهان شدیم . پس از انتقال مجروحین به آمبولانس های منتظر در فرود گاه ، ما را به یک ساختمان که مربوط به نیروی هوائی اصفهان بود بردند . در پس آن همه خستگی و یک صبحانه بسیار مفصل ؟ روی یک تخت فنری دراز کشیدم ، فکر میکنم برای ۱۰ ساعت روی یک دست غش کرده بودم .
دم دم های غروب بود که ، از دفتر فرود گاه جویای وسیله ئی برای رفتن به شیراز شدم ، در همین اثناء که با شخص محترمی که پشت کانتر فرودگاه بود و ایشان متوسل به هر کسی برای انتقال من به شیراز میشد صحبت میکردم ؟ . در همین اثناء یک سرهنگ با لباس نیروی هوائی به یک آخوندی گفت بفرمائید ؟؟!! من در خدمت شما هستم ؟؟!!.
مودبانه به حضور این جناب آخوند شرفیاب شدم و عرض کردم که حضرت آیت ا… شما به شیراز تشریف میبرید ؟ ، و اگر چنین هست بنده را هم به همراه ببرید . ایشان جویای اسم بنده و سمت و غیره شدند ! که عرض کردم ……………. میدانید بعد از این همه سال تجربه و تحصیل، ایشان به من که، تاز سه ماه بود که ، بهترین زندگی در آمریکا را رها کرده و برای خدمت به وطن از جان عزیز ترم به ایران برگشته ام چه فرمودند ؟؟!! آقا از من به شما نصیحت ! نیک بدانید که بعد از پیروزی انقلاب به رهبری داعیانه رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی …….. دیگر هیچ تخصصی در ایران در برابر تخصص بلامنازع روحانیت ؟؟؟!!! تخصص نا میده نمیشود ؟؟!!!. و شما هم بیاد داشته باشید که از امروز ،همه باصطلاح متخصصین ، مخصوصا آن غربزده ها ؟؟!! بایستی از فیلتر روحانیت که متخصصین واقعی دین و دنیای مردم هستند عبور کنند ؟؟!!.
هموطن ، آنروز تمام وجودم ، ذهنم ، فکرم و جسمم به نجات ایران عزیز مشغول بود ، و نفهمیدم که این نمک به حرامهای جاهل چه نقشه ئی برای هر متخصص عاشق آن کشور داشتند ؟! . امروز پس از ۳۴ سال متوجه شدم که این جنایت کاران وطن فروش و دین فروش ، متخصص ترین ، متخصصان جهان در سلاخی اخلاق ، عدالت ، شرافت ، حق ، و انسانیت و اعتقاد هر انسانی با هر باوری و مخصوصا متخصصین ایرانی هستند . تجربه ۳۵ سال گذشته نشان داد که اگر خدای ناکرده یک روحانی خارج از این ( تخصص ؟؟؟) نیز به علوم دیگری هم آگاهی داشته ، او را یا سر به نیست کردند و یا محصور و محبوس . امروز، مطمئن شدم که این منحوس ترین تخصص در تمامی طول تاریخ و عرض جغرافیای زمین میباشد ، که بخاطر عقده کم خردیشان هیچ تخصص واقعی را نه باور دارند و اگر دستشان برسد او را بهر قیمتی از سر راه ظلم خودشان بر میدارند .
هموطن خوب من، خفت پذیرش ننگ این تخصص برای ملت ما یک بی آبروئی است، نابودی نسل سازنده این سر زمین برزگترین آرزوی این قوم بود . با خواب غفلت شما، با سکوت شما و با پذیرش این شکست !!! با بی تفاوتی شما !! این جماعت با تزریق هر سمی به روح و جسم و باور و اعتقاد و اخلاق و مردانگی و شرافت این ملت، بخصوص نسل آگاه و جوینده به یک یک آرزوهایشان جامه عمل میپوشانند .
مطمئن باشید در پس پیروزی انتخابات حزب جمهوری خواه بر کنگره آمریکا ، این ها در یک معامله ننگین و خیانت بار ( همانند زمان ریگان ) برای بقای خودشان ، تتمه هستی این کشور را نیز در سبد آخرین خیانت خود به این ملت خود به خواب زده تقدیم دولت های غربی خواهند کرد .
عزیزان من ، تصور نکنید که این آرزوی دولت های غربی نیز نیست !! و یا ما با نوشتن این رنجنامه های هشدار دهنده حتی در همین سر زمین نیز از تیر رس هر دوی آنها در امانیم ؟؟!! . اما برای یک انسان عاشق سربلندی و افتخار ایران و ایرانی ، حتی تقدیم جان ؟ کوچکترین هدیه خواهد بود که در سبد اخلاص میگذارد . مطمئن باشید نسل های آینده سکوت امروز شما را نمی بخشند ، حتمی نفریتان هم خواهند کرد ؟!!. امیدم بر این هست که شما فرهیختگان ، تقدیم این عریضه را صرفا به عنوان عشقی که به سربلندی وطنمان دارم بپذیرید و نه یک جسارت ؟! . هنوز هم ضمن انتظار بپا خواستنتان دوست تان دارم .
هفتم ، نوامبر ۲۰۱۴ ، آمریکا . شما میتوانید این مقاله را در سایت سنگر آزادی انقلاب اسلامی در هجرت ، که به معنای مطلق کلمه انتشار آن ، در این سایت را مدیون آزادگی ابو الحسن بنی صدر هستم و سایت naderentezam.com مطاله فرمائید .
اگر شما هم مثل من دلتان برای نجات ایران از شر این تخصص منحوس تنگ شده ، توسط پیک naderentezam@gmail.com برایم پیغام بفرستید ، سپاس ، نادر انتظام