متأسفانه هر دم از این باغ بری میرسد. اینبار این بر از سوی محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه ولی فقیه ایران رسیده است. دیپلمات نام برده در اظهار نظری با خبرنگار شبکه ان. بی. اس آمریکا در مورد زندانیان سیاسی و عقیدتی گفته است:
«کسانی که مرتکب جرم شوند و قانون کشور را نقض کنند، نمیتوانند پشت اینکه روزنامهنگار یا فعال سیاسی هستند، پنهان شوند. مردم باید به قانون احترام بگذارند . . . ما باید اجازه دهیم که روند قضایی در ایران طی شود و من معتقدم که در پایان بهترین نتیجه به دست خواهد آمد . . . ما کسى را به خاطر عقیده اش به زندان نمی اندازیم»
در پی اظهارات سخیف این دیپلمات بسیاری از فعالان سیاسی و مطبوعاتی سالیان اخیر آشفته شده و در فضای رسانه ای به گونه ای علیه او سخن راندند و قلم فرسودند که گویی کبریت در انبار باروت رفته است. ادعای محمد جواد ظریف از زوایایی چند قابل تأمل و مداقه بوده و میباشد اما این نه فقط ظریف است که میباید با تیغ نقد مورد جرح قرار گیرد بلکه، برخی از شوریدگان به موضع اخیر وی نیز میباید مورد نقد و جرح قرار گیرند. اکنون این نوشتار به نکاتی چند در باب اظهارات دیپلمات رژیم ولایی همت خواهد گماشت:
اول: نظام های سیاسی را میتوان به دو دسته تقسیم نمود. نظام های سیاسی سکولار- دموکراتیک و نظام های سیاسی مرامی – غیر دموکراتیک.
نظام های سیاسی سکولار- دموکراتیک: این نظام های سیاسی تهی از هر گونه عقیده و مرام بوده و برابر قوانین اساسی آنها که به جهت حقوقی معرف ساختار قدرت میباشد منشأ قدرت و مشروعیت را اراده و خواست جمهور مردم دانسته و از این نگاه تمامی دیدگاه های ایدئولوژیک، مذهبی و غیر مذهبی از حق مشارکت در سرنوشت خود را دارا بوده و میباشند.
نظام های سیاسی مرامی – غیر دموکراتیک: در چنین نظام هایی محتوا و ماهیت قدرت را مرام و ایدئولوژی – مذهبی و غیر مذهبی – شکل داده و می دهند. از نظرگاه حقوقی در نظم سیاسی مرامی – ایدئولوژیک منشأ قدرت و مشروعیت آن را اراده جمهور مردم تعیین ننموده بلکه، مرام و ایدئولوژی ملحوظ در قانون اساسی رکن تعیین کننده مشروعیت قدرت بوده و میباشد. از این حیث مرام و ایدئولوژی نقشی مرکزی و متنی داشته و اراده جمهور مردم به حاشیه سوق داده شده و نقشی پیرامونی به خود گرفته است.
با معرفت به ساخت حقوقی نظام سیاسی میتوان در یافت که نظام مورد نظر تا به چه حد و اندازه میتواند و توانسته است در برابر مرام ها و عقاید موجود در جامعه رواداری به خرج داده تا از وجود زندانیان سیاسی و عقیدتی بری بوده باشد. نظام سیاسی مرامی – ایدئولوژیک بنا بر محتوا و ماهیت مرامیش که فی نفسه منشأ قدرت و مشروعیت بوده تاب و توان تحمل عقاید و مرام های غیر را نداشته و در مواجهه با آنها رواداری را روا ندانسته و نمی داند. در چنین شرایطی آنچه از خروجی نظام مرامی – ایدئولوژیک نتیجه می شود دشمن دیدن غیر و در پی آن جرائم و مجازات های سیاسی و عقیدتی میباشد.
دوم: قانون اساسی مدون جمهوری اسلامی آینه تمام نمای ساخت سیاسی مرامی – دموکراتیک میباشد. در مقدمه و اصول این قانون اساسی امواج قرائت خاصی از اسلام مبتنی بر حاکمیت مطلق فقها بر اراده جمهور مردم به عنوان مرام و ایدئولوژی سیطره داشته و اراده جمهور را در خود غرق نموده و مینماید. نگاهی به اصول پنجم، دوازدهم، بیستم، بیست و چهارم، بیست و هفتم، هفتاد و دوم و یکصد و پانزدهم قانون اساسی دقیقا هژمونی اسلام به قرائت تکفیری دیکتاتور جماران را ظاهر میکند.
آنچه در اولین نگاه از اصول قوق در قانون اساسی جمهوری اسلامی مستفاد شده و میشود فقط یک نقطه برجسته است و آن سلطه قرائتی خاص از اسلام بر اراده خواست جمهور. برابر این ساخت حقوقی هر بینش و نگرش مغایر با این قرائت خاص از اسلام از دایره مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی نفی و در دستگاه معرفتی نظام حاکم با عنوان غیر خودی و دشمن عقیدتی شناخه خواهد شد. برابر چنین تلقی اظهارات اخیر محمد جواد ظریف از اباطیل بوده چرا که برابر ساخت حقوقی جمهوری اسلامی غیر خودی ها دشمن و دشمنی با مرام حاکم جرم و مستوجب مجازات بوده و میباشد.
سوم: تجربه تاریخی جمهوری اسلامی بیانگر این واقعیت است که رواداری نسبت به منتقدان و معاندان روا نبوده و نیست. شواهد ادعای فوق عبارتند از:
*علی مطهری در اظهار نظری گفته است:
« جمهوری اسلامی نیازی به برخوردهای غلط با منتقدان خود ندارد٬ اما در حال حاضر منتقدان خود را بیچاره کرده و استادان منتقد را از دانشگاهها اخراج میکند»
این بیان علی مطهری از این حیث قابل اتکا و استناد میباشد که وی فرزند روحانی بلند پایه ای بوده که در بسیاری از رهبران جمهوری اسلامی به صدق یا کذب خود را وامدار اندیشه های او می دانند. مطهری در شرایطی رفتار جمهوری اسلامی با منتقدان را چنین ترسیم میکند که هنگام ورود خود به عرصه سیاست هدف و آرمانش را بر مبارزه با منتقدان رژیم بنا نهاده بود. اما او خود امروز گلایگی از این دارد که جمهوری اسلامی منتقدان خود را بیچاره کرده و میکند.
*نگاهی به بیانات بی برکت دیکتاتور جماران بدین منظور خالی از توفیق نیست. خمینی میگوید:
« البته انحصار به این معنا که باید اسلام باشد،غیر اسلام نباشد.پیغمبر اسلام هم می گفت لا الله الا الله. این هم انحصار است دیگر. البته انحصار به این معنی که باید اسلام باشد و غیر اسلام نباشد همه ما انحصار طلبیم. مسلمین همه انحصار طلبند پیغمبر ها هم همه انحصار طلب بودند خدای تبارک و تعالی هم انحصار طلب است انحصار طلبی فی نفسه امر فاسدی نیست »
صحیفه نور/ جلد پانزدهم/ صفحه دویست
«اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد. و دولت انقلابی و ارتش انقلابی و پاسداران انقلابی ، هیچ یک ازاینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم ، به طور انقلابی عمل کرده بودیم ، قلم تمام مطبوعات راشکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم ، و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم ، و روسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم ، و چوبه های دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم ، این زحمتها پیش نمی آمد»
صحیفه نور/ جلد نهم/ صفحه دویست و هشتاد و یک
« ما به دیوار می زنیم آن حرفی را که بر خلاف مصالح اسلام باشد»
صحیفه نور/ جلد دهم/ صفحه دویست و بیست و یکم
از این بیانات آینه تمام رخ رژیم ولایت فقیه جز انحصار و زندانی سیاسی و عقیدتی چه نتیجه شده و می شود؟؟؟
*آیت الله سید محمود علوی از اعضای مجلس خبرگان رژیم و وزیر اطلاعات دولت شیخ حسن روحانی در اجلاس سراسری رؤسای آموزش و پرورش کشور به مورخه دوم شهریور نود و سه در حمله به تصوف و دراویش عنوان داشت:
« ما نباید فقط به درس خواندن توجه کنیم و این که از نظر فکری به هرجا که می خواهند، بروند بروند، درویش می شوند، صوفی می شوند ، بی دین می شوند و به سمت اباهیگری می روند کاری نداشته باشیم. اسلام اجازه نمی دهد»
این تکفیر عقیدتی از زبان یک مقام امنیتی نشان از چه دارد؟؟؟ آیا این بیان سند برخورد امنیتی با دراویش گنابادی و به زندان افکندنشان نیست؟؟؟
*آیت الله ناصر مکارم شیرازی از فقهای درباری رژیم در مسئله صد و بیست و یکم رساله عملیه خود حکم به نجاست متصوفه و قائلان به وحدت وجود داده است. او در این حکم میگوید:
« کسانی که عقیده به وحدت وجود دارند یعنی می گویند در عالم هستی یک وجود بیش نیست و آن خداست و همه موجودات عین خدا هستند و کسانی که معتقدند خدا در انسان، یا موجود دیگری حلول کرده و با آن یکی شده، یا خدا را جسم بدانند احتیاط واجب، اجتناب از آنهاست»
آنگاه که چنین حکمی از لسان و قلم فقیه تراز اول حکومتی فوران میکند نباید یقین حاصل نمود که شنیع ترین برخورد ها با دراویش گنابادی در حال انجام بوده و میباشد؟؟؟
*علی خامنه ای به عنوان دیکتاتور فقیه ایران در مقام رسمی به تکفیر شهروندان بهائی پرداخته و حکم نجاست بر آنها مترتب نموده است. او همچنین پیروان خود را از هرگونه معاشرت با بهائیان باز داشته است. نگاهی به پاسخ های دیکتاتور فقیه ایران از شماره سیصد و بیست و نه الی سیصد و سی و یک گویای تمام و کمال ادعای تکفیری گری اوست:
س: خواهشمندیم تکلیف مؤمنین را در برخورد با فرقه گمراه بهائیت و آثار حضور پیروان آن در میان جامعه اسلامی، بیان فرمایید؟
ج: همه مؤمنین باید با حیلهها و مفاسد فرقه گمراه بهائیت مقابله نموده و از انحراف و پیوستن دیگران به آن جلوگیرى کنند..
س: گاهی بعضی از پیروان فرقه گمراه بهائیت برای ما غذا یا چیز دیگری میآورند، آیا استفاده از آنها برای ما جایز است؟
ج: از هرگونه معاشرت با این فرقه ضالّه مضلّه، اجتناب نمایید.
س: بهائیان بسیاری در اینجا کنار ما زندگی میکنند که رفت و آمد زیادی در خانههای ما دارند. عدهای میگویند که بهاییها نجس هستند و عدهای هم آنها را پاک میدانند. این گروه از بهاییها اخلاق خوبی از خود آشکار میکنند، آیا آنها نجس هستند یا پاک؟
ج: آنها نجس و دشمن دین و ایمانِ شما هستند، پس فرزندان عزیزم جدا از آنها بپرهیزید.
پاسخ های دیکتاتور فقیه گویای بسیاری از مظالم رفته به شهروندان بهائی بوده و میباشد. فتوای دیکتاتور فقیه ایران خلاف قرآن و قانون مجازات اسلامی بوده که میتوان در این باب به مقاله اینجانب تحت عنوان “ حقوق برابر بهائیان و مسلمانان از منظر قرآن و قانون” رجوع کرد.
تجربه تاریخی رهبران رژیم ولایت فقیه سرشار و لبریز از چنین مواضع تکفیری بوده و میباشد که منتقدان و مخالفان را یا راهی زندان کرده است و میادین تیرباران و . . . استناد به تمامی مواضع تکفیری آنان اقیانوسی از جوهر می طلبد و جنگل هایی از قلم. بدین جهت این قلم از ارائه اسناد دیگر معذور است.
چهارم: اما چرا و چگونه محمد جواد ظریف، دیپلمات معشوقه اصلاح طلبان اینچنین به سهولت دروغ میگوید؟؟؟ گره کار در یک جا زده شده است و آن ماهیت نظام ولایت فقیه است که در نظام های مرامی -غیر دموکراتیک دسته بندی میشود. محمد جواد ظریف در چنین ساختاری خودی تعریف شده و از این جهت پس از اخذ قبولی در امتحانات مرامی – ایدئولوژیک موفق به پا نهادن به ساختمان دیپلماسی رژیم فقیه شده است. او آن قدر بی شخصیت و ناتوان است که اختیار ریش پرفسوری خود را هم نداشته و ندارد. در چنین معادله ای ظریف میباید تابع مرام و ایدئولوژی قدرت بوده باشد و واقعیت را وارونه جلوه دهد که داده است. اما او چگونه توانسته است بر خلاف احمدی نژاد به انگلیسی هم دروغ بگوید؟؟؟ ظریف منطق صوری ارسطو را به مدد خوانده است. منطقی که قرن های متمادی ست به کار روحانیون آمده و می آید تا با آن صورت را معقول و محتوا را پنهان نمایند. منطق صوری ظریف این است:
شعار منتقدان حکومتی که به حسن روحانی رأی داده اند و ظریف را در جامه حمایت خود گرفته اند قانون گرایی ست. پس همه باید تابع قانون باشیم و سر در برابر قانون فقیه فرود آریم. اما در قوانین حکومت فقیه جرایم عقیدتی ملحوظ نشده است و این جرایم با عناوین امنیتی همچون اقدام علیه امنیت ملی، تشویش اذهان عمومی و . . . پیش بینی شده اند. پس نتیجه آنکه از دید قوانین حکومت فقیه زندان ها در صورت خالی از زندانیان عقیدتی و سیاسی میباشند. اینچنین است که ظریف با تمسک به منطق صوری ارسطو به راحتی دروغ میگوید. از یاد نبریم که دیکتاتور جماران هم با دست یازیدن به چنین منطقی گفته بود:
« دادستان انقلاب موظف است مجلاتی که بر ضد مسیر ملت است و توطئه گر است تمام را توقیف کند، ونویسندگان آنها را دعوت کند به دادگاه و محاکمه کند. موظف است کسانی که توطئه می کنند و اسم حزب روی خودشان می گذارند، روسای آنها را بخواهد و آنها رامحاکمه کند»
صحیفه نور/ جلد نهم/ صفحه دویست و هشتاد و یک
پنجم: در پی دروغ سرایی فراکهکشانی محمد جواد ظریف سونامی اعتراض از سوی اصلاح طلبانی که رأی شان را در سبد شیخ حسن روحانی انداخته بودند رسانه ها را فراگرفت. اصلاح طلبان رأی شان به روحانی را به رخ ظریف و شیخ حسن کشیدند. اما سئوال اساسی در اینجا نهفته است. اگر اصلاح طلبان هدفی جز مقصدی جز دموکراسی و آزادی قلم و بیان نداشتند چگونه دارایی خود را به حساب سیاسی شیخ حسن واریز نمودند؟؟؟ آیا اصلاح طلبان ساخت قدرت دیکتاتوری فقیه را نمی شناختند یا بدان تجاهل می ورزیدند؟؟؟ آیا خاتمیون گمان بر این دارند که راه رفته را تا پایان ادامه دهند؟؟؟