مقدمه :
علی رغم اعلام بیطرفی ایران در جنگ دوم جهانی، «آخرین یادداشت مشترک روسیه و انگلیس در سحرگاه 25 اوت1941 / 3 شهریور 1320، چند ساعتی پس از شروع تهاجم نیروهای آن دو کشور به قلمرو ایران، تسلیم دولت گشت». در این یادداشت، از امتناع ایران از پذیرش خواسته متفقین که بازگرداندن آلمانیهای مقیم ایران به آلمان بود، گله وآمده بود که، درنتیجه وقع ننهادن به آن خواسته، ضرورت یافت که متفقین خود برای حفاظت از منافع حیاتی خویش وارد عمل شوند. در یادداشت بریتانیا آمده بود که بریتانیا نسبت به استقلال و تمامیت ارضی ایران هیچ سوءنظری ندارد وامیدوار است ایرانیان دست به مقاومت نزنند زیرا مایل نیستند به کشور یا شهروندان آن صدمه ای وارد آید.
در یادداشت دولت شوروی، به قرارداد 1921 اشاره شده بود که براساس آن دولت شوروی حق داشت در صورت به خطرافتادن امنیتش از سوی یک قدرت ثالث، به دخالت نظامی در ایران اقدام کند.
سفرای بریتانیا و شوروی چند ساعتی بعد از آنکه یادداشتهای دولت متبوع خویش را تسلیم دولت ایران کردند، به حضورشاه رسیدند. شاه از آنها خواست که علل حمله به ایران را بیان نمایند. در گزارش سفیر بریتانیا از این ملاقات، از قول شاه، نقل میشود که« … علت تهاجم [ شوروی و انگلیس ] آناست که آلمان سراسر اروپا را تسخیر کرده و شوروی و بریتانیا نیز میل دارند ایران را تسخیر نمایند، ایران را چنان توانایی نیست که با این امر مخالفت کند.» سپس وی به سفیر بریتانیا اطمینان میدهد که آلمانیها را اخراج خواهد کرد. (حاضرم آنها را درعرض یک هفته خارج کنم…اگر آلمانیها را خارج نمایم دولتین بریتانیا و شوروی چه خواهند کرد ؟»(1)
گرچه بهانه متفقین برای اشغال ایران، وجود عدهای معدود آلمانی در ایران بود، واضح است که علت اصلی هجوم نیروهای انگلیس و شوروی به ایران تنها اینها نبودهاست. وینستون چرچیل درخاطرات خود دربارۀ اشغال ایران توسط متفقین مینویسد:» لزوم ارسال انواع واقسام ساز و برگ و مهمات برای شوروی از یک طرف و اشکالات روزافزون راه اقیانوس منجمد شمالی و نقشههای استراتژیکی متفقین در آینده از طرف دیگر، بیش از پیش ما را برآن میداشت که برای استفاده کامل از ایران به منظور ارتباط با شوروی اقدام فوری معمول داریم. چاه های نفت ایران به منزله عامل مهمی در جنگ به شمار میرفت عده کثیری از آلمانیها در تهران استقرار یافته و جبهه آلمان در ایران روز به روز بهتر میشد. بنابراین ما ازموقعیت استفاده کرده و برآن شدیم که به روسها دست اتحاد بدهیم و به اتفاق مبادرت به لشکر کشی به ایران نماییم .» (2)
سرانجام درسوم شهریور1320، ایران به اشغال قوای نظامی روسیه شوروی وانگلیس درآمد. نیروهای روسیه شوروی ازشمال و شمال شرقی و نیروهای انگلیس ازجنوب وغرب به ایران حمله کردند.
هنگامی حمله کردند که رضاخان وحکومتش درخواب بودند. قبلاً هم مسئولین بلند پایه سیاسی – نظامی ایران از هجوم نظامی متفقین اطلاع نداشتند. از اکثریت کارگزاران سیاسی– نظامی رژیم استبدادی بخاطر بیلیاقتی و اعتیاد به چاپلوسی و سر سپردگی، کجا انتظار میرفت که از خطر آگاه شوند و مانع از وقوع آن و یا دستکم آماده مقابله با آن شوند. عقدههای رضاخان که ناشی از تربیت دوران نوجوانی و جوانیاش بود و طبیعت استبداد باهمین عناصر بیشخصیت تناسب داشت. آنها هم برای کسب مقام و ارضای حرص جاه طلبی، در رفتار، کردار و گفتار به این منش و روش ناپسند عادت کرده بودند. بنابراین، ارتش پوشالی رضاخانی با تلنگری ازهم پاشید و یک روزهم نتوانست دربرابر قوای نظامی اشغالگر روسیه شوروی و انگلیس مقاومت و ایستادگی کند.
براستی این ارتش برای ایجاد « حریم امنیت برای منافع انگلیس در ایران» وسرکوب مردم وعشایر، ایلها و سران آنها شکل گرفته بود. به نوشتۀ سرهنگ ستاد هوائی غلامرضا مصور رحمانی:« قدرت فائقه انگلستان پشت سر رضا شاه بود و به وسیلۀ «اردشیر ریپورتر » و تمام عوامل انگلستان در ایران به نفع او عمل میکرد، انجام یافتن برنامههای انگلستان درایران به وسیلۀ رضا شاه را توأم با تمام آن خشونتها وقتلهای منسوب به مختاری، لباس وطن دوستی! و وطن پرستی! پوشاندند، تا رضا شاه به صورت قابل قبول یک سرباز رشید ولی خشن، که خشونتش را باید به رشادت و وطن پرستی او بخشید جلوهگرشود، نه یک عامل دست نشانده انگلیس».
در روز مبادا که همان شهریور20 بود، به خوبی نشان داده شد، « رشادت» رضا شاه به محض زائل شدن آن قدرت حامی، از صفرهم پائین تربود. چرا که به قول سرریدربولارد، وزیر مختار انگلستان در ایران، فقط به « تصور خطر» ورود ارتش شوروی به تهران، آن مرد به ظاهر مقتدر، به صورت فرد فوقالعاده جبونی ظاهرگشت که نمیدانست چطورفرار کند. و نادانی او درادارۀ کشور، اجازه رشد دولتمردان را نداد.
ارتشبد فردوست در یادداشتهای خود مینویسد:
« پس ازاینکه به او گوشزد شد ورود نیروهای متفقین به ایران اجتناب ناپذیراست، آن مرد پر قدرت، که قدرتش در دستگاه دژخیمی شهربانیش بود، یکباره فرو ریخت و به فردی ضعیف وغیر مصمم تبدیل شد و در ظرف چند روز قیافه و اندامش آشکارا پیرتر و فرسودهتر گردید.»
از لحاظ نظامی، همان نویسنده علت تشکیل ستاد خصوصی جنگ را عبارت میداند از « رضا، خودش خوب میدانست که از مسائل نظامی به فرم جدید اطلاعی ندارد…برای حفظ پرستیژ خودش، که دستورات اشتباه ندهد، خود را کنار کشید… به علاوه رضا سخت دچار ضعف روحی شده بود و آن ابهت و یال و کوپال فرو ریخته بود و نمیخواست بیش ازاین در تصمیم گیریها، که به خونسردی و قاطعیت نیاز داشت، ضعف خود را در مقابل امرا نشان دهد. پیشخدمت رضاخان میگفت او شبها نمیخوابید و دائماً دراتاقش قدم میزد.!»
رضا شاه در بدو سلطنت، « ارتش ایران» را از دریچه چشم یک فرمانده واحد کوچک« هنگ» میدید. زیرا بالاترین ردهای که فرماندهی کرده بود یک « هنگ» بود. و این مطلب، اشتباهات تأسف آور درعین حال مضحکی را موجب شده بود. کما اینکه « نظم» را در ارتش، در این میدید که تمام افراد ارتش، در سراسر ایران، در یک روز معین پالتو بپوشند و در یک روز معین آن را کنار بگذارند! چرا که برای یک « هنگ» در سربازخانه این رویه معقول به نظر میرسید!
میگفتند سپهبد اماناللـه میرزا جهانبانی زحمت کشید تا او را قانع کرد از فرستادن بخشنامهای که سربازان را، چه در ماکو و چه درچاه بهار، در روز معین، وادار به پوشیدن و نپوشیدن پالتو بکنند، خودداری شود و این کار را در حوزهِ صلاحیت فرماندهان همان پادگانها باقی بگذراند.
ارتشبد فردوست در یادداشتهای خود مینویسد:
«این عدم آشنایی پدر و پسر به اصول اولیه خدمت سربازی و دهنبینی همیشگی ناشی از آن، بازار چاپلوسان و شارلاتانها را درارتش بسیار رونق داد و برنامه کار ارتش را تبدیل به صحنه سازیهای دروغی و مبتذل کرد که حتی سازمانهای تعلیماتی هم از آن مصون نماندند».
ارتشبد فردوست در این باره تصریح میکند که:
« در ارتش رضاخان، حرکات نمایشی و لاف و بلوف، جایگزین تمرین و آمادگی رزمی واقعی بود و همین روحیه، امرای رضاخانی ارتش ایران را درشهریور 20 به آن وضع اسفناک انداخت.»(3)
یرواند ابراهامیان در کتاب « ایران بین دوانقلاب» چگونگی وضعیت رژیم رضاخانی در شهریور 20 را اینگونه شرح میکند: « رژیم، دیگر برای مهار مخالفتهای طبقاتی و قومی، هرچه بیشتر به خشونت متوسل میشد، تا جایی که، درسال 1320، بیشتر اروپائیان و ایرانیان دراین فکر بودند که آیا کار سرکوب ادامه خواهد داشت، آیا افسران رژیم را سرنگون خواهند کرد و یا تنشهای اجتماعی دیر یا زود به انقلابی خونین تبدیل خواهند شد؟ ولی ناگهان در شهریور1320، با هجوم نیروهای انگلیس و شوروی این پیش بینیها و تصورات پایان یافت. متفقین، نه تنها به دلایل آشکاری همچون گشودن راهی جدید به روسیه، از بین بردن مأموران آلمانی و حفظ تأسیسات نفتی، بلکه برای پیشدستی بر افسران طرفدار دولتهای محور که احتمالاً تلاش میکردند تا شاه منفور را برکنار و رژیمی طرفدار آلمان ایجاد کنند، ایران را اشغال کردند »
سفیرانگلیس درخرداد1320 به وزارت خارجه هشدار میدهد که « نارضایتی عمومی در ایران، موقعیت مناسبی برای دسیسه چینی آلمانیها فراهم کردهاست. شاه تقریباً مورد تنفرعمومی است و نمیتواند بر حمایت کامل ارتش خود متکی باشد. لحطۀ مناسبی برای برکناری شاه یا حتی گسترش جنگ در ایران را به بقای رژیم حاضر ترجیح خواهند داد. بیشتر مردم معتقدند که جدا از این واقعیت که ایران ضعیفتراز آن است که بتواند در مقابل آلمان و یا روسیه ایستادگی کند، دلیلی برای جنگیدن آنان وجود ندارد. آنها از شاه متنفرند و بنابراین میپرسند که چرا باید برای دوام حکومت وی بجنگند.»
اشغال متفقین، بلافاصله سرنوشت رضاشاه را رقم زد. ارتش، طی سه روز، دراثرحملات هواپیماهای انگلیس و شوروی چنان به سرعت عقب نشینی کرد که فرماندهی عالی متفقین نیز آنرا پیش بینی نکرده بود. یک روز بعد، فروغی، قاضی مستقلی که مجبور به باز نشستگی شده بود، برای مذاکره با متفقین، نامزد نخست وزیری شد. نخست وزیر جدید در عرض یک هفته در خواست صلح نمود و پنهانی متفقین را به برکناری رضا شاه تشویق کرد. انگلیس نیز که خواستار پشتیبانی عمومی بود، در طی ده روز، آشکارا از سوء اداره، حرص و بیرحمی رضا شاه انتقاد کرد. دو هفته بعد، نمایندگان مطیع و دست چین شده آشکارا شاه را به انباشت ثروتی عظیم، کشتار مردم بیگناه و سوء استفاده ازالقاب خود(سردارسپه و فرمانده کل) متهم میکردند. سه هفته بعد، شاه بدون گفتگو با متفقین به نفع ولیعهد خود کناره گیری کرد وبه امید نجات سلطنت، کشور را به سرعت ترک کرد. در آن زمان، سفیر بریتانیا نوشت که اشغال کشور نارضایتی عمومی چندانی پدید نیاورده است. زیرا مردم به سامان و پیشرفت اجتماعی امیدوارند و بنابراین احساس دوستانهای نسبت به نیروهای متفق دارند. سفیرآمریکا هم به نتیجۀ مشابهی میرسد: « سرنگونی و سرانجام مرگ وی در تبعید، که درایران سالهای پادشاهی به مستبدی حریص، بیرحم و مرموز تبدیل شده بود، کسی را متأسف و متأثر نکرد.» پس، سقوط رضا شاه، در واقع پایان دوران سیاست مهار دولتی و آغاز سیاست کشمکش اجتماعی بود. (4)
محمود فروغی فرزند محمد علی فروغی آن زمان را اینگونه توصیف کرده است: « آن موقع دراقدسیه بودیم. میآمدند بازدید میکردند. عرض کنم که، بنابراین، من اول فروردین 1319وارد خدمت وزارت خارجه شدم. بعد از مدتی موقتاً رفتم به وزارت دارایی. مرحوم عضدی معاون وزارت دارایی بود و مرا کردند معاون اداره مستشاری و بعد کفیل اداره مستشاری وزارت دارایی. آن جا بودم که سوم شهریورپیش آمد. دیگر آن روزها، روزهای آخر[ بود]. یعنی حتی میخواهم بگویم سالهای آخرسلطنت رضا شاه واقعاً اوضاع و احوال طوری بود که آدم با همسرش هم که میخواست صحبت کند، باید ملاحظه بکند. حالا دیگر پدر و فرزند، برادر وخواهر[و] اینها که جای خود دارند. هیچ کس جرأت نمیکرد با دیگری حرف بزند. واقعاً که شدیدترین حکومت مطلقهای بود که میشد فکرش را بکنیم.
روز سوم شهریور، من میهمان بودم با زنم و آن موقع یک اولاد داشتم، دختر بزرگم نسرین. ما میهمان بودیم. عصر کسی در را باز کرد و به صاحب خانه خبرداد که انگلیس و روس، صبح حمله کردند، مجلس تشکیل شده. و باورمی کنید این را یواش میگفت. جرأت نمیکرد حتی این را که الان دارد توی مجلس مطرح میشود بلند بگوید. مقصودم این است که این اوضاع و احوالی [ بود] که عرض کردم. برای این خیلی یواش گفت، « بله، صبح سحر روس وانگلیس حمله کردند به ایران و مجلس جلسه فوقالعاده دارد و منصور، نخست وزیر، دارد توضیحات میدهد راجع به این مطلب.» (5)
به نوشتۀ حسین مکی: «در سوم شهریور، متفقین اگر میدانستند که رضا شاه کوچکترین پایگاهی در قلوب مردم دارد محال و غیر ممکن بود که دربرکناری او پافشاری نمایند. همانطور که دیدیم پس از شکست ژاپن در جنگ دوم جهانی دولت ژاپن تغییر کرد ولی« هیروهیتو» در مقام خود پابرجا ماند.
در حقیقت، رضا شاه از خطر تهاجم و نیروی اشغالگر خارجی نمیترسید، چه میدانست اگر او را برکنار سازند، به جان او وخانوادهاش آسیبی نخواهند رساند، بلکه ترس و هراس او از مردم بود، که سالها به آنان ظلم وجور روا داشته بود. اوازاین وحشت داشت که مردم شورش کنند، در مقام دادخواهی برآیند، خود و افراد خانوادهاش را به چنگ آورند و با قطعه قطعه کردن آنها خشم فرو خورده خود را نشان دهند. همانگونه که پس از انقلاب کبیر فرانسه، ملت فرانسه با خانواده بوربنها رفتارکردند و یا همانند انقلاب اکتبردر روسیه که خانوادۀ تزار از کوچک و بزرگ در زیر زمینی یکجا قتل عام شدند. چقدر صائب تبریزی خوب گفتهاست:
شاهی که بر رعیت خود میکند ستم
مستی بود که میخورد از ران خود کباب(6)
بدین ترتیب، بردن رضا شاه توسط انگلیسها، بنفسه، گویای این واقعیت است که بیگانه کردن دولت از ملت که از اواسط دوران قاجار شروع شده بود، با سلطنت پهلوی، کامل شد. و بیش از پیش، صدور ثروتهای ملی و وارد کردن کالاها، محوراقتصاد ایران شد. این شد که بردن رضا شاه را ارتشهای متجاوز وسیله آرام نگاه داشتن مردم ایران کردند. فرزند او را نیز امپراطوری انگلستان به سلطنت ایران منصوب کرد. از 20 شهریور 1320 تا انقلاب 1357، مردم ایران، دو نوبت، یکی در نهضت ملی کردن صنعت نفت به رهبری مصدق و دیگری در انقلاب ایران، کوشیدند دولت را ملی کنند. دو کودتا، مانع از توفیق این تلاش و کوشش شد. ناچار این کوشش تا تحصیل و استقرار دولتی ملی و حقوقمدار ادامه دارد.
◀ملاقات سفرای روس و انگلیس
حسین مکی در کتاب «تاریخ بیست ساله ایران » چگونگی اشغال ایران در جنگ جهانی دوم توسط نیروهای نظامی روسیۀ شوروی و انکلیس را اینگونه بنوشته درآوردهاست: درساعت چهار بامداد روز دوشنبه سوم شهریور [1320] که مردم پایتخت درخواب بودند، زمامداران کشور و در رأس آنان شخص اول مملکت هم در بستر راحت غنوده بودند، با این تفاوت که اینان علاوه برخواب معمول و متعارف، در خواب غفلت و بیخبری که از مدتهای قبل آغوش گشوده بود، نیز بسر میبردند.
در همین ساعت دو دستگاه اتومبیل که یکی پرچم داس و چکش و دیگری پرچم انگلستان را داشت در جلو منزل منصور نخست وزیر توقف نمود. پس از آنکه زنگ منزل مستمراً فشارداده شد، بالاخره مستخدم خانه پشت در آمده ، از هویت مراجعه کنندگان سئوال کرد. پاسخ داده شد سفرای روس و انگلیس بدون فوت وقت هم اکنون میخواهند با نخست وزیر ملاقات نمایند. فوراً منصور را از خواب بیدار کرده و به او گفتند سفرای دولتین انگلستان و شوروی پشت در خانه هستند و میخواهند با شما ملاقات نمایند. منصور دستور داد آنها را به اتاق پذیرائی راهنمائی کنند تا لباس پوشیده به سالن بیاید.
منصور ازاین ملاقات غیرمترقبه و غیر موقع سخت دراندیشه شد که چه اتفاقی افتاده است؟! لذا با شتاب لباس پوشید و به اتاق پذیرائی وارد گشت.
پس از مختصر تعارف معمولی سفرای دولیتین انگلستان و شوروی هر یک یادداشتی تسلیم نخست وزیر کردند که در آن شدیداً از فعالیت آلمان در ایران ابراز نگرانی شده بود و شفاهاً هم توضیح دادند که چون دولت ایران به یادداشتهای مورخ 28 تیرماه و 25 مرداد1320 در باره اخراج اتباع آلمان در ایران توجهی ننمودهاست و تذکرات دولتین متبوعه ما را با حسن نیت تلقی ننمودهاست، ناچارقوای زمینی ودریائی وهوائی ما وارد خاک ایران خواهند شد و آنها را از ایران اخراج خواهند نمود.
منصور که پس ازشنیدن این خبر- که در واقع حکم اعلان جنگ به دولت ایران را داشت- دچار ناراحتی و اضطراب گشتهبود، یادداشتها را دریافت نمود. سپس سفرای دولتین مزبور نیز از جای برخاسته ، خداحافطی کرده و خارج شدند. این ملاقات مجموعآ حدود 25 دقیقه بطول انجامید.
منصور قبل از هر اقدامی به عامری کفیل وزارت امور خارجه اطلاع داد که آماده شود تا به اتفاق به سعد آباد بروند.
وی خاطرات خود را در این مورد بطوری که در کتاب « خاطرهها » آمده چنین بیان کرده است:
◀ خاطره هایی از علی منصور
صورت مصاحبهای از علی منصور درگنجینه اسناد مرکز تحقیقات است که منحصراً راجع است به وقایع سوم شهریور1320- می دانیم که منصور در آن ایام نخست وزیر بود و کاملاً در جریان کارها و علل و جهات ورود ملل متفق به ایران قرار داشت و آنچه در این خاطره گفته است میتواند مورد قبول و معتمد باشد.
* رعایت بیطرفی
منصور میگوید : دولت ایران اصول و وظایف سیاست بیطرفی را که در وقوع جنگ دوم جهانی اختیار کرده بود، با تمام قوا و دقیقاً رعایت واز آن پیروی میکرد و با یک روش صریح و روشن در حفظ کشور از خطر سرایت جنگ و صیانت حقوق مشروع همۀ دولتهایی که با ایران روابط داشتند، خصوصاً دولتهای همسایه، می کوشید، چنانکه بهیچوجه خطری از هیچ طرف متوجه هیچ یک ازآنها نبود. با این حال سفارت انگلیس از همان آغاز جنگ از وجود یک عده آلمانی در ایران که بمنظور معاملات اقتصادی و امور صنعتی و ساختمانی به کشور ما آمده ، مشغول کارهای معینی شده بودند ، اظهار نگرانی میکرد و آنها را جاسوس و عامل تحریک و فساد میدانست و در عین حال نسبت به عناصر روسی هم ابراز بدبینی میکرد. زیرا در آن هنگام، روس و آلمان دوست بودند و همکاری اقتصادی میکردند ولذا انگلیسیها دولت ایران را از اقدامات سری و همدستی عناصر روسی و آلمانی نیز بر حذرمیداشتند. ولی دولت ایران همواره به آنان اطمینان کافی میداد که مقامهای انتظامی کاملاً مراقب هرگونه تشبث و دخالت هستند و جای هیچ گونه نگرانی نیست.
* انگلیس و روس
پس از وقوع جنگ بین آلمان و شوروی این بار نمایندگان انگلیس و روس متفقاً شروع به اظهار نگرانی کردند و باز دولت ایران هر بارجوابهای اطمینان بخش به آنان میداد و موجبات رفع هرگونه توهمی را فراهم میآورد و مخصوصاً توضیخ میداد که دولت ایران اساساً دراینموقع مایل به حضور اتباع خارجی در کشور نیست. ولی به سبب روابطی که با دول دوست دارد طبعاً یک عده از اتباع آنها به ایران رفت و آمد دارند و برخی نیز برای کسب و کار اقامت گزیدهاند. چنانکه بجز آلمانیها از انگلیسیها و هندیها و عراقیها و شورویها نیز عدۀ به نسبت کثیری در ایران هستند و دولت در بارۀ آنها مقررات قانونی و انتظامی را بیهیچ تبعیض و ملاحظهای بطور یکسان و جدی اجرا میکند. اما آلمانیها که در سالهای اخیر بیشتر با ایران مناسبات پیدا کرده و به کارهایی مشغول شده اند بدین علت است که با تسهیلات مخصوص و قیمتهای مناسب، که هیچ یک از کشورها نتوانسته اند با آن رقابت کنند، اجناس و ماشینها و ابزارهای ساختمانی را که برای اجرای برنامههای عمرانی و صنعتی ضرورت دارد به ایران میفروشند و محصولات ایران را نبز به بهترین قیمت میخرند و معاملات به صورت پایاپای انجام میگیرد بیآنکه نیازی به ارز باشد. بدیهی است که برای این کارها حضور عده ای از نمایندگان بازرگانی و مؤسسات صنعتی و مهندسان و معماران آلمانی در ایران ضرورت یافته بود که مطابق آمار رسمی شمار آنها از حدود چهار صد وهفتاد نفر تجاوز نمیکرد. با این که پیشرفت امور برنامهای افزایش عدۀ متخصصان را ایجاب میکرد، خصوصاً برای کارخانۀ ذوب آهن که بسرعت پیش میرفت و نزدیک به پنجاه در صد از کارهای آن پایان یافته و سی در صد ماشینها و مصالح آن آماده شده بود، با اینهمه، نه دولت ایران به پارهای از ملاحظات سیاسی مایل بود عدۀ آنان را افزایش دهد و نه دولت آلمان آمادگی فرستادن عدۀ بیشتری را داشت. زیر وجود اینگونه افراد در خود آلمان بیتشر مورد نیاز بود. اما برای مشوب کردن اذهان دستگهای تبلیغاتی انگلیس و روس، چه در ایران و چه در خارج، شمار آلمانیهای مقیم ایران را به چندین هزار میرسانیدند و میگفتند که همه مشغول تشبث و کارشکنی بر ضد متفقین هستند. در تیرماه1320، دولت شوروی« اسمیرنوف» را به سفارت کبرای آن کشور در ایران تعیین کرد. وی بمحض ورود نزد من آمد و امتنان و خوشنودی دولت شوروی را اعلام کرد و گفت که بنا به تقاضای دولت ایران، از طرف مقامات شوروی درحمل و نقل و عبور محصولات کارخانۀ ذوب آهن، تسهیل و مساعدت لازم بکار برده خواهد شد. در ضمن متقابلاً تقاضا کرد که دولت ایران نیز برای بعضی از کالاها که از طریق جنوب ایران به مقصد شوروی فرستاده میشود اجازۀ عبور صادر کند. من از دوستی و مساعدت دولت شوروی تشکر کردم و در بارۀ عبور محمولات آنها از ایران خاطر نشان کردم که تا آنجا که موجب نقض بیطرفی ایران نشود در این باب مساعدت خواهد شد و مخصوصاً تأکید کردم که دولت شاهنشاهی نهایت علاقه را به حفظ مناسبات دوستانه و حسن همجواری با دولت شوروی داشته و دارد.
*بهانه گیری آغاز میشود
چندی پس از ورود « اسمیرنوف»، وزیر مختارانگلیس« ریدر بولارد» و سفیر شوروی موضوع حضور آلمانیها را در ایران متفقاً تعقیب کردند و دو تذکاریه، مشعر بر تقلیل عدۀ آنها، یکی در بیست و هشتم تیر ماه 1320 و دیگری در مرداد همان سال از سوی آنان تسلیم وزارت خارحه شد که در هفتم و بیستم مرداد پاسخ آنها مبنی بر حفظ اصل بیطرفی و مراقبت دولت در اجرای مقررات انتظامی در مورد عموم خارجیان و رعایت مناسبات حسنه با همسایگان تسلیم هر دو سفارت شد و بعلاوه طی مذاکرات نیز پیوسته خاطر نشان میکردیم که دولت ایران حتیالمقدور به تقلیل اتباع خارجی خصوصاً آلمانیها توجه دارد و از این حیث نباید جای نگرانی باشد.
اما چیزی که از همان آغاز استباط میشد این بود که ابراز نگرانی حضرات از حضور عدهای آلمانی در ایران حقیقتی ندارد و بهانهای بیش نیست و هر چند از آنها بطور خصوصی استفسار میشد که هر گاه مطلب و احتیاج دیگری دارند صریح و آشکار بگویند تا دولت تحت مطالعه در آورد و بر وفق مصلحت تصمیمی بگیرد، چیزی ابراز نمیکردند و این نکته بوسیلۀ وزیر مختار ایران در لندن نیز مرتباً به « آنتونی ایدن » وزیر خارجۀ انگلیس تذکار داده میشد و او هر بار به وزیر مختار پاسخ میداد که مطلب همان است که وزیر مختار انگلیس در تهران به دولت شما گفته است و موضوع دیگری در نظر نیست و وزیر مختار هم میگفت جز کم کردن عدۀ آلمانیها در ایران نظر دیگری ندارند.