«گزارشهای دیپلماتیک آمریکا نشان میدهد که رضا شاه شخصاً در پی پناهندگی به سفارت بریتانیا در تهران برآمده بود ولی سفارت درخواست او را نپذیرفت. در نهایت او ابراز تمایل کرد که به همانجایی برود که از آن آمده بود. دریفوس گزارش میدهد که: «شاه ابراهیم قوام را که پدر دامادش هم بود نزد وزیر مختار بریتانیا فرستاد تا مراتب نگرانی او را از تأخیر [ آتش بش] و ادامه خصومتها ابراز کند . قوام همچنین سعی کرد مزه دهان وزیر مختار را در باره پناه بردن شاه به سفارت بریتانیا از ترس روسها بفهمد، ولی گویا وزیر مختار چندان دلگرمش نکرده بود.» ترس رضا شاه از روسها نبود؛ بلکه از مردم ایران بود، که اگر کوچکترین فرصتی دست میداد، تکه تکهاش میکردند. » (1)
« انگلیسیها تصمیم گرفتند به ولیعهد جوان محمد رضا پهلوی این شانس را بدهند که صلاحیت خود را به اثبات برساند. اگر او بر خلاف انتظار از آب در میآمد همیشه میشد از شرش خلاص شد.»
«دنیس رایت سفیر اسبق انگلیس در ایران» (2)
« آقای ریدر بولارد تنها به قاضی رفته و راضی بازگشته و در کتاب خاطراتش دولت انگلیس را چنان پاک و منزه و دلسوز به حال ملت و مملکت ایران نشان داده که گویی در هیچیک از جنایات و مظالم و تعدیات دوران اشغال ایران شرکت نداشتهاست. و این اصولاً از خصایص استعمار غرب است که سعی میکند ملتها را به بهانۀ حفظ تمامیت و حاکمیت و استقلال، به زیر مهمیز بکشد و غارت کند. هر سه کشور اشغالگر ایران پس از شهریور20، یعنی انگلیس و شوروی و آمریکا در این کشور به یک اندازه جنایت کردند و کوچکترین فرصت را برای زور گویی و چپاول و سلطه گری از دست ندادند با این تفاوت که شورویها بدون پرده پوشی و توسل به بهانههای ظاهر فریب در جهت دستیابی به اهدافشان دراین کشور تاخت و تاز کردند. ولی انگلیسها و آمریکایها با در دست داشتن هیئت حاکمۀ ایران، بدون آنکه واقعاً نیازی به تعرض مستقیم و آشکار داشته باشند. هرچه در توان داشتند انجام دادند و هرچه خواستند بردند. و تازه مدعی حفظ تمامیت ارضی واستقلال ایران هم شده اند. استعمار غرب و شرق هر دو آفت ملل جهان سوم هستند و در مورد ایران مشترکاً مسئول خرابیها، نابسامانیها، قحطیها و جنایاتی میباشند که در این ملک واقع شده است.
«حسین ابوترابیان مترجم کتاب ” شترها باید بروند”» (3)
◀ایران در شهریور 1320 از نگاه انگلیس:
فصلی از خاطرات وینستون چرچیل نخست وزیر اسبق انگلستان مربوط به اشغال ایران در شهریور 1320
« اما مسئله حضور و فعالیت کارشناسان آلمانی در ایران بهانهای بیش نبود و انگلیسیها بلافاصله پس از حملۀ آلمان به روسیه مقدمات حمله به ایران را با همکاری شوروی فراهم کردند. در این مورد خاطرات چرچیل نخست وزیر زمان جنگ انگلیس که چند سال بعد از خاتمۀ جنگ انتشار یافت جای تردیدی باقی نمیگذارد. چرچیل ضمن این خاطرات در فصل مربوط به ایران و خاور میانه (پاییز و تابستان 1941 ) چنین مینویسد:
« برای ما اهمیت فوقالعاده داشت که از راه ایران خط ارتباطی درجه اول و مهمی با روسیه داشته باشیم تا از یک طرف برای روسیه مهمات و مواد کمکی که ارسال آنها از راه اقیانوس منجمد شمالی دشوار دشوار بود، بفرستیم و ازطرف دیگر از لحاظ لشگرکشی و نظامی از ایران استفاده کنیم. در این وقت ما متوجه شدیم که یک هیئت آلمانی که شامل عدۀ زیادی افراد فعال و جدی بود، در تهران مشغول کار است و حیثیت آلمان هم در ایران خیلی زیاد بود… ما از این موقعیت با نهایت خوشوقتی استفاده کردیم تا از راه ایران با روسیه متصل شویم.»(4)
« شورای کابینه انگلستان از روسای سه گانه ستاد ارتش در روز11 ژوئیه سال 1941 [20 تیر 1320]خواست که در این باره مطالعه کنند که آیا در صورتی که دولت مرکزی ایران از قبول یادداشت، درباره «اخراج عناصر آلمانی» خودداری کند، صلاح است که به اتفاق روسها دست به عملیات نظامی در ایران بزنیم تا راه ارتباط با روسیه را تأمین کنیم یا خیر؟ روز 18 ژوئیه [27 تیر 1320] جلسۀ رؤسای ستاد سه گانه خبرداد که صلاح است. باید روش سختی در باره ایران در پیش بگیریم . عقیده ژنرال ویول عیناً همین بود که درمورد ایران به شدت و سختی رفتار شود. شب همان روز ژنرال ویول به وزارت جنگ تلگراف کرده بود و مضمون آن چنین است: سیاست حسن تفاهم و سازشی که ظاهراً دولت انگلستان نسبت به ایران در نظر دارد برای من غیر قابل درک است وکاملاً غیرمنطقی است. برای تأمین دفاع انگلستان لازم است که از هم اکنون آلمانها از ایران بیرون رانده شوند. اگر چنین اقدامی نشود، خیلی احتمال میرود که همان وقایع عراق که به موقع از آن جلوگیری شد در ایران تکرار گردد.
وانگهی لازم است به هر قیمت شده ارتباط خود را با روسها از راه ایران تأمین کنیم. اگر دولت ایران حاضرو مایل به تسهیل نظر ما در این مورد نباشد، کافی است ترتیبی بدهیم که دولت دیگری که بیشتر سر سازش و تسلیم داشته باشد جانشین آن گردد.
برای این منظورعقیده قطعی من این است که باید فشار فوری به حد اعلا شدید به این کشور[ ایران] وارد آورد. و این فشارحتماً موقعی صورت گیرد که هنوزنتیجۀ نهائی جنگ روسها وآلمانها معلوم نیست.»
روز 21 ژوئیه من به ژنرال ویول چنین جواب دادم: «کابینه انگلستان فردا وضع ایران را مورد مطالعه قرار خواهد داد. من به طور کلی با نظریات شما موفق هستم خیال میکنم که باید انگلستان و روسیه مشترکاً یادداشت، به عنوان اخراج آلمانها ازایران به دولت ایران تسلیم کنند. وهیچ مهلتی برای این کار قائل نشوند و حتماً اعلام کنند که ایرانیها مسئول عواقب رد یادداشت خواهند بود. ولی مسئله مهم این است که در صورت جواب رد دولت ایران ما تا چه اندازه قوای آماده برای حمله به این کشور دور افتاده داریم.»
رؤسای هر سه ستاد اظهار داشتند که عملیات نظامی محدود به جنوب ایران خواهد بود و ما حداقل به یک لشکرزمینی و یک گروه نیروی هوائی احتیاج خواهیم داشت تا چاههای نفت را محافظت کنیم . برای این کار مجبوریم این قوای را از عراق که در حال حاضر نیز تعداد نفرات ما در آنجا برای حفظ امنیت داخلی کافی نیست به ایران منتقل سازیم. نتیجه نظریات روسای ستادهای سه گانه این بود که اگر لازم باشد در ظرف سه ماه آینده قوائی به سرحدات ایران فرستاده شود باید جای نفرات آنها را از نیروهای خودمان در خاورمیانه پرکنیم.
* اگر چاههای نفت ایران ویران شود:
با تمام اظهارات رؤسای ستاد سه گانه انگلستان من چندان اطمینان نداشتم که نقشه نظامی مربوط به ایران مورد مطالعه دقیقی که برای تأمین موفقیت ما در صورت زد و خورد احتمالی ضروری بود، قرار گرفته باشد. بدین جهت روز31 ( ژوئیه ) هنگامی که میخواستم به طرف « پلاسنیتا » حرکت کنم دستور دادم که کمیسیون مخصوصی برای مطالعه کاملتر در این باره تشکیل شود. در این دستور چنین ذکر شده بود: تصور نمیکنم این نقشه که نتیجۀ اجرای آن جنگ با ایران (درصورت خود داری این دولت از قبول نظرما) خواهد بود با تمام دقت و مطالعهای که لازمه چنین اقدام وسیع و خطرناکی است، مورد بررسی قرار گرفته باشد. البته تصدیق میکنم که چنین اقدامی ضرورت دارد، اما پیش از شروع آن هرقسمت آن مورد مشاوره ومطالعه و تحقیق و دقت بسیارهم از طرف وزارت امور خارجه، وزارت جنگ، وهم از طرف فرماندهی نظامی ما در خاورمیانه وحکومت هندوستان قرار گیرد. متوجه باشید که با هیچ قیمت نباید دست به چنین اقدام شدید بزنیم پیش از آنکه نقشههای دقیق و کاملی برای مواجهه با کلیه احتمالات ممکنه داشته باشیم. درنظربگیرید که اگر قوای ایران در پادگان اهواز کلیۀ کارگران انگلیسی شرکت نفت انگلیس و ایران را ناگهان دستگیر کنند و به عنوان گروگان نگاه دارند ما چه خواهیم کرد؟ یا روش قبایل بختیاری و مردم نواحی اطراف مراکز نفت نسبت به ما چه خواهد بود؟ سرنوشت تلخ اتباع انگلیسی مقیم تهران چه خواهد شد؟ آیا ممکن نیست دولت مرکزی ایران به قوای خود دستوردهد که چاههای نفت جنوب را ویران کند تا به دست نیروهای مهاجم ما نیفتد ؟ از طرف دیگر در مورد بمباران تهران، باید مراقب بود که از چنین حمله وحشیانه و بیدلیلی خودداری شود، مهمتر از همه این مسئله است که آیا قوایی که در اختیار و در دسترس ما هست آنقدرهست که با وجود مقاومتی که از طرف عناصر ملی و دولتی ایرانیها انتظارمیرود مراکز و نواحی نفت خیز اهواز را اشغال کند؟ در صورت حمله مسلحانه، نقشۀ ما این خواهد بود که در شمال ایران تا کجا پیش برویم؟ فرودگاههای قابل استفاده ما کدامند؟ یک مسئله مهم دیگر که اگر ایرانیها پس ازاشغال کشور خود حاضر نشوند راه آهن را به نفع ما به کاراندازند، ما برای استفاده از راه آهن ایران چه خواهیم کرد؟
« همه این مسایل و بسیاری مسایل دیگر باید به دقت تمام مورد مطالعه قرارگیرند. باید این بار وزرای جنگ و امور خارجه و وزیرامورهندوستان کلیه مسایل را به دقت کامل بررسی کنند . برای اوائل هفته آینده گزارش دقیق ومبسوطی به کابینه جنگ اعلیحضرت تقدیم دارند. دراین فاصله من دستور خواهم داد که برای تمام اقدامات احتیاط لازم اتخاذ گردد. من خودم طرفداراتخاذ این سیاست هستم ولی باید متوجه بود که این سیاست مستلزم عواقب احتمالی بسیارجدی است و نباید قبل از دقت کامل در مورد نتایج احتمالی آن و وضعیات مختلفی که ممکن است ازاین راه پیش آید و قبل از طرح یک نقشه مبسوط و دقیق و تصویب آن از طرف مقامات صلاحیتداردست به اجرای آن زد.»
***
کمیسیونی که به دستورمن تشکیل شد، هنگامی که من در دریا بودم با تلگراف نتیجه مطالعات خود را که مورد تصویب و موافقت کابینه جنگ نیز قرار گرفته بود به من اطلاع داد. جواب یادداشت ما که روز 6 اوت 1941 از طرف دولت ایران داده شده بود، صریحاً نشان میداد ایرانیها از بیرون کردن اتباع آلمانی از کشورخویش خودداری خواهندکرد و بنابراین برای ما چارهای غیراز توسل به زورنبود. مرحلۀ بعد عبارت از این بود که ما طرحهای سیاسی و نظامی خودمان را با طرحهای روسیه تطبیق دهیم. روز13 اوت مستر ایدن وزیر امور خارجه انگلستان، مسترمائیسکی سفیراتحاد جماهیر شوروی را در لندن به وزارت امورخارجه دعوت کرد و در بارۀ متن یادداشت مشترک به دولت ایران با ایشان توافق نظر حاصل شد و مقررگشت که تسلیم این یادداشت آخرین اقدام سیاسی ما باشد. « مستر مائیسگی » به وزیر امورخارجه ما اظهار داشت که دولت شوروی حاضر است، بلافاصله پس از یادداشت از راه نظامی در خاک ایران وارد عمل شود. ولی این کار را جز با شرکت ما نخواهد کرد. وقتی که این خبر را دریافت داشتم، به موجب یادداشتی (19 اوت 1941) اظهار داشتم که « تصور میکنم نظر روسها منطقی است و لازم است تا وقت نگذشته به اتفاق ایشان وارد اقدام نظامی بر ضد ایران بشویم.»
بنا براین دیگر برای ما راهی نمانده بود جز اینکه از مرحلۀ حرف وارد مرحله عمل شویم . اولین اقدام ما این بود که برای مواجهه با موقعیتی که، در آن، مقاومت ایرانیها شدیدتر از اندازهای باشد که ما خیال میکردیم، ترتیب ارسال فوری نفرات و مهمات و مواد جنگی را به خاورمیانه بدهیم. برای مواجهه با خطر مخالفت دولت مرکزی ایران، روز 23 ژوئیه به فرمانده قوای ما در عراق دستور داده شده بود که هرلحظه آماده اشغال چاههای نفت ایران و پالایشگاه آبادان و مراکز نفتی خانقین در 270 میلی شمال آنجا باشد. یادداشت مشترک انگلیس و شوروی به دولت ایران در17 اوت مثل یادداشتهای سابق با پاسخ رضایت بخشی مواجه نشده بود. بدین جهت تاریخ ورود قوای انگلیس و شوروی به ایران روز 25 اوت ( 3 شهریور 1320) تعیین شد. قوای امپراتوری انگلستان چنین موضع گرفته بود:
در نطقه آبادان لشگر پیاده هشتم هندی تحت فرمان ژنرال هاردی. در منطقه خانقین تیپ زره پوش نهم و یک هنگ ارابه جنگی هندی و چهار گردان و یک هنگ توپ خانه انگلیسی تحت فرماندهی ژنرال اسلیم حمایت هوائی توسط یک دسته مشترک شکاری و بمب افکن تأمین میشد. هدف اصلی و فوری تصرف چاههای نفت آبادان و جنوب بود. هدف دوم عبارت بود از پیشرفت مشترک به اتفاق روسها در ایران، و تصرف خطوط اتباطی به منظوراستقرار راه ارتباطی با شوروی تا دریای خزر.
انتظار میرفت از طرف لشگر ده ایرانی که در جبهه جنوب متمرکز بودند و 16 ارابه جنگی سبک داشتند ، سه لشگر ایران که در جبهه شمال متمرکز بودند ابراز مقاومت گردد.
***
مقاومت ایران به قدری زود و سریع درهم شکسته شد که ارتباط ما با کرملین دوباره تقریباً صورت سیاسی صرف پیدا کرد. هدف ما در پیشنهاد این حملۀ مشترک به ایران، این بود که خط ارتباطی بین خلیج فارس و دریای خزر تحصیل کنیم و درعین حال امید ما این بود که با یک همکاری نزدیک و مستقیم بین قوای انگلیس وشوروی روابط صمیمانهتر و دوستانهتر بین خودمان و متفق جدیدمان ( شوروی ) به وجود آوریم. البته این نظر را داشتیم که آلمانها را ازایران بیرون کنیم و به نفوذ نازیها در تهران ودر جاهای دیگرایران خاتمه بخشیم . مسائل مهم و حساس نفت و کمونیسم و آینده ایران پس از پایان جنگ در این موقع تحتالشعاع مقتضیات فوری جنگ قرارگرفته بود. به هرحال نمی بایست روح رفاقت و حسن تفاهم مشترک را در آن هنگام بین ما و رفقای جدیدمان از میان برد.
27 اوت 1941 (ده شهریور 1320)، از نخست وزیر به ژنرال ایسمی و شورای رؤسای ستادهای جنگ: اکنون که مقاومت ایرانیها تقریباً پایان یافته و دیگرجدی به نظر نمیرسد متوجه باشید که هدف ما در ایران منحصراً اشغال مراکز نفت خیز نیست، بلکه علاوه براین، ما باید خطوط ارتباط با روسیه را نیز تأمین و تحصیل کنیم. بنابراین گزارش دهید که نقشههای شما در بارۀ الحاق با روس چیست، برای نقل و انتقالهای واحدهای متوقف د رخاک ایران در هفته آینده چه در نظر گرفته اید؟
3 سپتامبر 1941، از نخست وزیربه سر.ر. بولارد، تهران :
« امیدوارم اشغال تهران ازطرف قوای انگلستان و روسیه لااقل در مرحله حاضر اوضاع، ضروری نباشد. ولی باید دولت ایران با ما ابراز صمیمت و همراهی و وفاداری بکند و از خود جدیت کافی نشان بدهد تا پایتخت اشغال نگردد.
ما تا کنون برضد شاه هیچگونه تصمیم مخالفی نگرفتهایم. ولی اگراز این کار نتایج رضایت بخش نگیریم ناچار طریق نامطبوعی را که از چند سال پیش برای حکومت به ملت خود در پیش گرفته است به حساب خواهیم گذاشت و با او طریق دیگری در پیش خواهیم گرفت. نظر ما این است که آنچه را که مورد احتیاج ماست از راه قراردادهای مستقیم با دولت مرکزی ایران به دست آوریم و هیچ مایل به جلب خصومت علنی حکومت مرکزی ایران نیستم. بهر حال آنچه ضرورت دارد این است که یا از این راه و یا از آن راه، کلیه تقاضاهای ما تأمین شود. به عقیده من بهترین راه تأمین این نظر است که شما آنچه را که ما در نظر داریم ذره ذره و قدم به قدم از دولت مرکزی ایران تحصیل کنید و هر جا که دولت ایران درصدد مقاومت بر آمد او را از امکان اشغال تهران توسط روسها بترسانید.
البته در حال حاضرعملاً برای ما بیمی از این راه نیست. زیرا فعلاً همه توجه روسها معطوف به این است که موادی را از امریکائیان از راه ایران آزادانه دریافت دارند جزاین چیزی نمیخواهند.»
16 سپتامبر1941، نامه نخست وزیر انگلستان به استالین : من خیلی مایلم ما پیمان اتحادی با ایران منعقد سازیم. درعین حال نزدیکی صمیمانه و ثمربخشی بین قوای خودمان در ایران با قوای شما دراین کشور تأمین کنیم. خبرهائی که به من میرسد حاکی از بروز اغتشاشات خطرناک در میان عشایر ایران و سقوط کامل دولت مرکزی است. اگراین اغتشاشات وهرج و مرج توسعه پیدا کند برای اسکات آنها نیروهای نظامی خود را به کاراندازیم. با این ترتیب نه فقط آنها را بینتیجه به کار واداشتهایم، بلکه باعث خواهیم شد که نقل و انتقالهای آنان جاده و راه آهن را نیزدچاراخلال سازد. درحالی که فعلاً ما میخواهیم به هر قیمت هست خطوط ارتباطی را در ایران بازنگاهداریم و آن را توسعه دهیم تا موادی را که به شما میرسد زودتربه دست شما برسانیم. بنابراین هدف باید این باشد که ایرانیها را کمک کنیم تا نظم را در داخله خود حفظ کنند و دراین ضمن ما مشغول ادامه جنگ خودمان باشیم. خیلی خوشوقتم که دستورات صریح و روشنی که آن جناب در این باره دادهاید، جریان مساعد اوضاع را در این صحنه فرعی عملیات تسهیل خواهد کرد.»
روز 21 سپتامبر 1941 تلگرافی به شرح زیر برای « لرد بیوربروک » که در مأموریت مسکو بود نمودم: ژنرال ویول پیشنهاد نمود که از راه بغداد در موقع مراجعت به تهران به تفلیس رود مشارالیه روسی خوب حرف میزند و من پیش بینی مینمایم که اگر قوای ما به اندازه کافی توسعه پیدا کند نامبرده هدایت و یا در صورت امکان فرماندهی آن نیروها را که ما به کمک روسها در جبهه دریای خزر اعزام خواهیم داشت به عهده بگیرد. کمال اهمیت دارد که مشارالیه با اولیای عالیرتبه ارتش روسیه در سراسر جبهه جنوبی و در ایران صحبت نماید. شما ممکن است این مسئله را در مذاکرات خود گنجانیده و مراقبت نمائید که حداکثر از آن استفاده شود.چرچیل »
تلگراف زیر را در 12 اکتبر1941 برای استالین نخست وزیرشوروی به مسکو مخابره کردم:
« ما علاقمندیم که سدی در مقابل پیشروی آلمانها در مشرق ایران ایجاد و در مرحله دوم راهی برای رساندن مهمات به حوزه بحر خزر تأمین گردد. چنانچه شما بخواهید پنج یا شش لشگر روسی را برای استفاده در جبهه جنگ از ایران خارج نمایید، ما مسئولیتهای نظم و نگاهداری و بهبود وضع راه و ارسال تجیهزات را به عهده میگیریم . من از طرف دولت انگلیس تعهد مینمایم که تحصیل هیچ گونه مزایائی به ضرر منافع دولت شوروی چه درایام جنگ و چه پس از جنگ در نظر نیست. به هر حال امضاء پیمان سه گانه برای اجتناب از توسعۀ بینظمی داخلی با خطر بسته شدن راه و رسانیدن مهمات امری است فوری. ژنرال ویول در 18 اکتبر درتفلیس خواهد بود و درهر مسئله که شما به ژنرالهای خود دستور بدهید با مشارالیه مذاکره و حل خواهند نمود. زبان ما از توصیف مبارزه دلیرانه شما قاصراست ولی امیدوارم که عملاً نیز آن را تأیید و تصدیق کنیم .» چرچیل
* شرایطی که به دولت ایران تحمیل کردیم:
در کلیه امور، با سرعت و خوبی با روسیه توافق حاصل شد. شرایطی که به دولت ایران تحمیل گردید عبارت از ترک هرگونه مقاومت، اخراج کلیه آلمانها، بیطرفی در جنگ و استفاده از وسایل ارتباطی ایران از طرف متفقین برای رسانیدن مهمات به روسیه، اشغال بعدی ایران به طورمساالمت آمیز صورت گرفت. قوای روس و انگلیس صمیمانه به یکدیگر رسیدند و تهران در 12 سپتامبر مشترکاً اشغال گشت و شاه روز قبل به نفع فرزند 21 ساله خود استعفاء داد. روز20 سپتامبر شاه جدید حکومت مشروطه را به دست گرفت و پدرش کمی بعد به طور راحتی به تبعید رفت و در ماه ژوئیه 1944 در ژوهانسبورک فوت کرد. غالب نیروهای ما از مملکت خارج شدند و دستههای کوچکی برای حفاظت طرق و وسایل ارتباط گمارده شد و روز 18 اکتبر تهران از قوای روس و انگلیس تخلیه گشت. پس از آن نیروی ما تحت فرماندهی « ژنرال کوئینان» مشغول تهیه وسایل دفاعی درمقابل حملات و تجدید قوای بیشتری در صورتی که به نظر برسد حملات ناگهانی نزدیک میشود شد.
* مقصود واقعی ما در اشغال خاک ایران:
ایجاد یک راه اصلی برای رسانیدن مهمات به روسیه از خلیج فارس مقصود اولی ما از اشغال ایران بود. درهر حال با برقرار نمودن یک حکومت دوست در تهران( فروغی ) بنادر توسعه یافت، کشتی رانی در رودخانه ها بسط پیدا کرد، راههای چندی ساخته شد و راه آهن از نو تعمیرگشت. اقدامات فوق در سپتامبر1941 آغاز و از طرف نیروی انگلیس توسعه یافت و بعد از طرف دولت امریکا تکمیل شد و بدین ترتیب توانستیم که در ظرف چهارسال و نیم مقدار پنج میلیون تن مهمات امریکایی به روسیه برسانیم.(5)
« اعترافات چرچیل این واقعیت را به ثبوت میرساند که نقشۀ حمله به ایران حتی قبل از اولین اخظارانگلستان و شوروی به دولت ایران دربارۀ فعالیت آلمانیها در ایران در اواخر تیر ماه 1320 مورد بررسی قرار گرفته و اخطارهایی که به دولت ایران داده شد جز بهانه جویی و تهیۀ دستآویز برای تهاجم نظامی به ایران دلیل دیگری نداشته است. » (6)
◀ در کابینه چرچیل نخست وزیر وقت انگلیس تصمیم گرفته شد که «رضا شاه باید دیر یا زود کنار برود»:
«دنیس رایت» ( ( Denis Wright سفیر اسبق انگلیس در ایران (۱۹۶۳-۱۹۷۱) که بعد از بازنشستگی، در مقام «ریاست مؤسسه تحقیقات ایرانی در لندن» قرار گرفت، در کتاب « ایرانیان در میان انگلیسیها» چنین مینویسد:
روز 25 اوت 1941 [3 شهریور1320] نیروهای بریتانیایی و روسی به خاک ایران حمله کردند تا منابع نفتی ایران را که برایشان حیاتی بود، به تصرف خود درآورند و به یک مسیر مطمئن و قابل استفاده درهر چهار فصل سال برای رساندن تدارکات به روسیه دسترسی پیداکنند. درعین حال، بریتانیا و روسیه خواستار اخراج یا بازداشت دیپلماتهای آلمانی و ایتالیایی و اتباع آن دو کشور شدند. رضا شاه و دولت او به جای پاسخ دادن به دفعالوقت پرداختند. پس از دو هفته انتظار، کاسۀ صبر انگلیسیها لبریز شد ودر لندن و مسکو این تصمیم پراهمیت گرفته شد که با اشغال تهران پس از یک ضربالاجل 48 ساعته که در آن خواستار بازداشت آلمانها و آغاز اصلاحات حکومتی میشدند، شاه را وادار به تسلیم کنند.
آلیورهاروی [ منشی ایدن وزیر خارجۀ کابینۀ چرچیل] در یادداشت روز 8 سپتامبر 1941 [17 شهریور 1320 ] نوشت: امروز جلسهای در وزارت امور خارجه تشکیل شد که در آن گفته شد:«شاه به علت سیاستهای چپاولگرانهاش وبال گردن است و باید برود. برای جانشینی او یک شاهزادۀ جوان قاجار درانگلستان اقامت دارد که ممکن است به درد این کار بخورد.» همان روز ایمری [وزیر امور هندوستان در کابینۀ چرچیل] یادداشت کرد که آن روز عصر جلسۀ کمیتۀ دفاع تشکیل شد وایران مورد بحث قرارگرفت و آنتونی[ ایدن ] با توجه به رویۀ شاه که به هیچ وجه رضایت بخش نبود، عقیده داشت که آخرین پیشنهادهای ایران را باید رد کنیم و پیشروی به سوی تهران را آغاز نماییم. من اصرار کردم 48 ساعت به آنها مهلت بدهیم تا معلوم بشود پیشنهادهایشان جدی است یا نه، ودرعین حال آمادۀ حرکت به سوی تهران بشویم و حتی پیشروی را آغاز کنیم. سرانجام تصمیم گرفتیم تلفیقی کنیم از پیشنهاد من و در خواست شروع اصلاحات فوری که احتمال قبول آن ازطرف شاه کم بود. آنتونی اکنون کاملاً آمادهاست که سومین پسر رضا [ ظاهراً غلامرضا پهلوی ] و یا دوست قاجار مرا مورد بررسی جدی قراردهد و من پرنس حسن را از ویلز احضار کردهام که به لندن بیاید و او را فردا سر ناهار ملاقات کنم.
روز بعد هاروی در دفترش نوشت: در کابینه تصمیم گرفته شد که « شاه باید دیر یا زود کنار برود. ایرانیها از هم اکنون دارند به ما پیشنهاد میکنند شاه را بیرون کنیم». مسئله این بود که چه شخصی را به جای او بگمارند. از آنجا که « ژنرال یا سیاستمدار برجستهای وجود ندارد که جانشین اوبشود، ما به سراغ سلسلۀ قبلی آمدهایم که آنها هم اعتبار خود را از دست دادهاند.»
روز 10 سپتامبر1941 [ 19 شهریور1320] آنتونی ایدن با ایمری در منزل او در میدان “ایتن” در محلۀ “بلگری ویا” ناهارخورد تا با شاهزاده محمد حسن میرزا، مدعی تاج و تخت ایران، و دومین پسرش حمید آشنا شود. حمید جوان24 سالهای بود که پس از گذراندن دوران آموزش در ناو«ووستر» به عنوان دانشجوی ناوی پیمانی به استخدام شرکت کشتیرانی پست سلطنتی درآمده بود. ایمری در یادداشت آن شب نوشت که « ناهار به خوبی برگزار شد. آنتونی از قرار معلوم حمید جوان را پسندیده است و بعداً گفتگوی بسیار خوبی با پدرش داشت… نظر بولارد[ وزیرمختارانگلیس در تهران] را اکنون در مورد امکان باز گرداندن قاجاریه به سلطنت خواستهایم و همین احتمال را ایرانیها به صورت خود انگیخته مطرح ساختهاند.»
به این ترتیب، دولت بریتانیا امکان بازگرداندن قاجاریان را به سلطنت مورد بررسی قرار داد. سر هارس سیمور که در فاصلۀ سالهای 1936[ 1315] تا 1939[ 1318] وزیر مختار انگلیس در ایران بود و اینک یکی از معاونان وزارت امور خارجه به شمار میرفت و تصدی امور خاورمیانه را بر عهده داشت. مآمور شد ارزیابی دقیقی از موضوع به عمل آورد. او به نوبۀ خود از هارولد نیکلسون کمک خواست که از سال 1925 [ 1304] تا 1927 [ 1306] در سفارت انگلیس در تهران خدمت کردهبود و اکنون نمایندۀ مجلس عوام و عضو شورای سرپرستی سازمان « بی بی سی » بود. نیکلسون روایت خوشمزهای را از ملاقاتش با مدعی تاج و تخت قاجار در روز 13 سپتامبر 1941 [ 22 شهریور1320 ] بروی کاغذ آورده است:
من پرنس حسن ایران را در رستوران بولتن به ناهار دعوت کردهام تا با هارس سیمور، معاون وزارت امور خارجه، ملاقات کند. غرض از ناهار این است که سیمور بتواند قضاوت کند که پرنس حسن یا پسران او ارزش باز گرداندن به سلطنت را دارند یا نه. پرنس بسیار گرم و گیر است ولی افکارش نظم منطقی ندارد. از او می پرسم چه مدت در لندن اقامت خواهد کرد.[ به فرانسه] جواب میدهد هرچه کمتر بهتر، چون حملههای هوایی ممکن است دوباره شروع شوند.
. « Et j`ai tellement peur mon ami »[ و ، من سخت میترسم، دوست من] پس ارشدش چه میکند ؟ تازه از ناو آموزشی « ووستر» فارغ التحصیل شده. پرنس به زمزمه می گوید :
« II s` appelle Drummond »[ اسمش دروموند است.] میپرسم : « ولی آخر چرا؟»
توضیح میدهد: « C`est un nom ecossaise » [ یک اسم اسکاتلندی است] میپرسم فارسی بلد است؟»
با خوشحالی جواب میدهد: .« Mais il pourat bien l`apparendre »[ اما البته او میتواند آن را یاد بگیرد.]
احساس میکنم که ناهار از نقطه نظر سیاسی موفقیت آمیز نبودهاست.
بولارد، وزیر مختار انگلیس در ایران، از طریق تلگراف طرف مشورت قرار گرفت. او در پاسخ ، دولت لندن را از هرگونه کوششی برای بازگرداندن قاجارها به سلطنت بر حذر داشت. بولارد معتقد بود که ناآشنایی پرنس حمید با صحنۀ سیاست در ایران و نیز تحصیلاتش در انگلستان دو عامل منفی هستند که به ضرراو به حساب خواهدآمد. بولارد همچنین عقیده داشت صدها تن از افراد خاندان قاجار که هنوز در ایران زندگی میکردند موجب دردسر بزرگی خواهند شد. این نظرات موافق رأی نخست وزیر ایران محمدعلی فروغی بود که بولارد ظاهراً با او مشورت کرده بود. در نتیجه انگلیسیها تصمیم گرفتند به ولیعهد جوان محمد رضا پهلوی فرصت دهند شایستگی خودش را نشان بدهد. اگر به حد انتظار نمیرسید همیشه امکان برکنار کردنش وجود داشت.
از این رو وقتی که رضا شاه زیر فشار حوادث روز16 سپتامبر 1941 [ 25 شهریور 1320] به نفع پسر ارشد خود از سلطنت کناره گرفت، اولیای بریتانیا پس از مشورت با مسکو تصمیم گرفتند محمد رضا پهلوی بیست و یک ساله را شاه ایران بشناسند» (4)