محمدعلی فروغی میگفت «در کشورِ ایرانْ ملت وجود ندارد.» اصل ولایت مطلقه فقیه نیز بر این باور شکل گرفته است که در ایرانْ ملت وجود ندارد، و مردمی که ایتام هستند و صغار و نادان تنها یک تکلیف دارند، و آن همانا اطاعت از اوامر ولی مطلقه فقیه است.
از قضا گفتمان اصلاحطلبی نیز بر این باور بنا شده که در ایران نه ملت که دولت/قدرت وجود دارد، و این قدرت است که فصلالخطاب است. بنابراین، مورد خطاب همیشه باید دولت باشد و محل عمل نیز باید در درون این قدرت باشد؛ و نقش مردمی که «ملت» نیستند هیچ نیست مگر ترسیدن و پذیرفتن اینکه رژیمْ قَدَر قدرت است و آنها در برابرش عاجزند، و سرنوشت محتوم آنها این است که همیشه بین «بد» و «بدتر»ی که بدترین (ولایت مطلقه فقیه) برای آنها تعیین کرده است «انتخاب» کنند.
گفتمان اصلاحطلبی از همان عناصری تشکیل شده که استمرار استبداد تاریخی را در وطن ممکن کرده است. از آن جمله است خود را ناتوان و استبداد را قدر قدرت فرض کردن و بدین ترتیب در تله «انتخاب» بین «بد» و «بدتر» افتادن. گفتمان اصلاحطلبی سر فرود آوردن در برابرِ غاصب حقوق ملی و ناقض کرامت و حقوق ایرانیان – که ولایت مطلقه فقیه باشد – را عملی خردمندانه، واقعگرایانه و عملگرایانه میداند و بر این اساس رفتارِ خود را توجیه میکند. گفتمان اصلاحطلبی بنای خود را بر ناتوان بودنِ ایرانیان و قدر قدرت بودنِ مافیای حاکم گذاشته است.
عنصر اصلی گفتمان اصلاحطلبی «حقارت» است. انسان ایرانی باید خود را حقیر و عاجز بداند تا بتواند در چارچوبِ زندانِ ولایت مطلقه فقیه – که نفسِ بودنش نفیِ کرامت و حقوق تک تک ساکنان این سرزمین است – عمل کند و «رای» بدهد و با هر رای دادنی بگوید و اعلام کند که صغیر است و ایتام و حقیر، چرا که هر رای دادنی قبل از هر چیز رای دادن به مشروعیتِ نظامِ ولایت مطلقه فقیه است. گفتمان اصلاح طلبی از آنجا که محل عمل خود را درون قدرت استبدادی قرار داده و از همان آبشخور تغذیه میشود، بنابراین هر راه حل و هر فردی که راه حل را خارج از قدرت استبدادی (و قدرت خارجی) قرار دهد «ذهنیتگرا» و بریده از واقعیت توصیف میکند.
در مقابل، گفتمانِ مصدقیِ استقلال و آزادی، بر اصلِ تواناییِ مردم و تعلقِ کشور به ملت بنا شده است. مصدقِ این گفتمان در حرف و عمل خود را «نوکر» ملت و نه رئیس و اربابش تعریف میکند. این گفتمانْ محلِ عملِ خود را در میانِ مردم و بیرون از دستگاهِ قدرتِ استبدادیِ درونی و قدرتِ سلطهگرای خارجی قرار میدهد. گفتمان مصدقی توانایی خود را از عارف شدن مردم به حقوق و تواناییهای خود و در نتیجه مسئولیتپذیری آنها در مقابل سرنوشت خود و وطن میگیرد. برای همین است که مدام مردم را به عارف شدن به کرامت و حقوق ذاتی انسانی و حقوق ملی میخواند. و به یاد آنها میآورد که هر قدر بیشتر بر حقوق و تواناییهای خود عارف شوند، بیشتر در ساختن سرنوشت خود و وطنشان نقش پیدا میکنند.
به بیان دیگر، گفتمان استقلال و آزادی در پی یاری رساندن به تولدی دیگر و انسانی دگرساخته میباشد که خود را از ترسها و ناتوانیها رها کرده است؛ انسانی که شجاعت و کرامت و حقوق را جایگزینِ عناصرِ باوری و روانی کرده است که باعث شد در ابتدا برابر استبداد سر خم کند. اینگونه است که بعد از حدود یکصد و بیست سال تلاشْ، ایران شاهد تولد استقلال و آزادی و مردمسالاری و عدالت اجتماعی در جمهوری شهروندان خواهد بود. این گفتمانْ شما را به بزرگی و کرامت و غرور انسانی و ملی میخواند. از آن سر برنتابید.