علاوه براین از شرکت خواسته شده بود که عایدات ایران را به طلا یا دلار با یک نرخ تسعیر مناسبتر پرداخت نماید. در آخر به نحوی تهدیدآمیز آمده بود «والا دولت ناچارخواهد بود که قرار داد امیتاز را مورد تجدید نظر اساسی قرار دهد»(73)
شرکت نفت در برابر خواستههای ایران مقاومت چندانی نشان نداد و در21 اوت 1940 / 30 مرداد 1319 به تفاهم رسیدند. مقرر شد که فعلاً مبلغ 000،550،1 لیره بابت جبران حقوق از دست رفته ایران در سالهای 39 – 1938 پرداخت گردد و برای سالهای 1940 و1941 دست کم چهار میلیون لیره حقالامتیاز سالانه تضمین گردد و قرار شد پس از انقضای سال 1941 دعاوئی دولت با توجه به اوضاع وقت مورد توجه قرار گیرد. (74 ) آشکار بود که دولت بریتانیا بخاطر موقعیت ضعیف خود در خاور میانه مجبور بود که در برابر آنچه « باج سبیل » شاه میخواندند از در تسلیم درآیند. ولی از نظر لندن، شاه از مشکلات جنگی بریتانیا در آن زمان سوء استفاده کرده و این بود که از شخص شاه کینه به دل گرفتند. این قضیه در ماجرای سقوط شاه تأثیرمستقیم داشت. (75) در واقع نفت ایرا، در آن زمان، از چنان اهمیتی برای انگلیسیها برخوردا بود که به هیچوجه نمیتوانستند آن را به خطر اندازند . احتمال داشت که درصورت سر سختی مقامات شرکت، شاه به لغو مجدد امتیاز اقدام کند که خود میتوانست موقعیت مناسبی را برای بهرهبرداری آلمان وشوروی از این آب گل آلود فراهم سازد.(76)
در آن زمان، چنین شایع بود که عوامل آلمان وشوروی دولت ایران را به خلع ید ازطرفدار آلمان در تشکیلات حاکمۀ ایران سعی داشتند که شاه را به لغو قرارداد و یا نهایتاً ملی کردن شرکت نفت به طورکلی وادارۀ آن به کمک آلمان تشویق نمایند. علی منصور که در آن زمان وزیر صنایع و معادن بود و بعدها به نخست وزیری منصوب شد، بارها بر مسئله نفت ایران با اِتِل، سفیر المان در تهران، به مذاکره نشست. اِتِل در13 آوریل 1941 / 24 فروردین 1320 به برلین گزارش داد که نخست وزیر ایران « بار دیگردر باب این مطلب اظهار نظرنمود که دولت ایران مایل است که در وقت مقتضی خود را از قید امتیاز نفت بریتانیا خلاص نماید تا بر این سرشارترین ثروت کشور دست یابد.
اینچنین امری روابط اقتصادی ایران و آلمان را تا به حد غیر قابل تصوری توسعه خواهد داد.» (78)
ازسوی دیگرانگلیسیها خود بدان حد زیرک بودند که فعلاً با شاه به توافق رسیده و درانتظارزمانی بنشیند که از موقعیت مستحکمتری در منطقه برخوردارگردند. از اینرو، به گفته لرد هالیفاکس توافق حاصله میان شاه و شرکت نفت «یک مصلحت موقت محسوب میشد و به محض آنکه نیروهای ما در خاور میانه به حد کفایت برسد در صورت مشاهدۀ نشانه بدرفتاری از جانب آنان، پیشنهاد کنونی ما به دولت ایران مورد تجدید نظر اساسی قرارخواهد گرفت.» (79) درواقع ازاین زمان بود که انگلیسیها تصمیم گرفتند که نفت را خود قبضه نموده و بدون دخالت ایران به استخراج آن بپردازد.(80)
علیرغم چنین ناهماهنگیهایی که در روابط ایران و انگلیس وجود داشت، دولت بریتانیا تصمیم گرفت کماکان ایران را به مقاومت در برابر فشار شوروی تشویق کند. وزارت امورخارجۀ بریتانیا از این بیمناک بود که در صورت حصول هر نوع توافقی میان آلمان وشوروی، هیتلر درصدد برخواهد آمد که در مقابل جلب رضایت استالین مبنی بر آزادی عمل آلمانها در اروپا و ترکیه، دست شورویها را در ایران آزاد بگذارد.
حال اگر ایرانیان از پشتبانی انگلیسیها اطمینان میافتند، درمقابل خواستههای شوروی مقاومت میکردند. و استالین نیزهر اندازه که با مقاومت بیشتری از سوی ایرانیان مواجه میشد کمتر به پذیرش پیشنهاد آلمانها مبنی برآزادی عمل روسها درایران راغب میشد. مقامات وزارت امور خارجۀ بریتانیا معتقد بودند اگر اشتهای استالین برای دستیابی برایران کور میشد احتمال آن که هیتلر بتواند برای کسب امتیازهای بیشتر از استالین طعمۀ مناسبتری یابد، بسیار کم میشد و هر اندازه که مذاکرات آلمان و شوروی با اشکال مواجه میگردید و به تعویق میافتاد به نفع بریتانیا بود.(81) از اینرو وزارت امورخارجه از بولارد خواست به هر طریق که مصلحت میداند در باب روابط آلمان و شوروی اطلاعاتی را که از نظر او به تشویق بیشتر ایرانیان به مقاومت در برابر فشار وتقاضاهای شوروی منجر خواهد شد در اختیار مقامات آن کشور قرار بده. (82 )
این سیاست حمایت از ایران دراوت 1040 / مرداد 1319 بعد از حملۀ لفظی استالین به ایران خود را نشان داد. مولوتف طی سخنرانی خود در شورای عالی اتحاد شوروی ، در2 اوت 1940 / 11 مرداد 1319 مدعی شد که در اواخر ماه مارس / اوایل سال 1319 دوهواپیمای خارجی از قلمرو ایران بر فراز منطقۀ باکو به پرواز در آمده بودند. مولوتف در ادامۀ سخنانش افزود« باید اظهار شود که تکرار اعزام چنین هواپیماهای اکتشافی خارجیای تنها میتواند به پیچیدهتر شدن روابط ما با همسایگانمان منجر شود.» (83 )
دولت ایران از این مسئله بسیار نگران شد زیرا مولوتف با این سخنان تقریباً ایران را به همدستی با متفقین و برنامۀ آنها برای بمباران مناطق نفتی باکو متهم میساخت.(84 ) از نظر ایرانیان روسها قصد داشتند با طرح چنین اتهاماتی زمینه را برای تقاضاهای بعدی خود ازایران آماده سازند. سراِستفُرد کریپس، سفیر بریتانیا در مسکو در تلاشی در جهت پیشگیری از این اقدام روسها از وزارت امور خارجۀ بریتانیا اجازه خواست که علاقۀ بریتانیا نسبت به حفظ تمامیت و بیطرفی ایران را به مولوتف گوشزد نماید .(85) هالفاکس با این امر موافقت نمود ولی در عین حال براین نکته تأکید گذارد که احتیاط شود روسها تصور نکنند که دولت بریتانیا حاضر است ایران را وجه المصالحۀ خود با شوروی قراردهد. هالیفاکس همچنین به کریپس اظهارداشت که اگر مصلحت میداند میتواند سفیر ایران در مسکو را نیز از این مسئله مطلع سازد. ( 86 )
اما پس از سقوط فرانسه، بیشتر ایرانیان، از جمله شاه و حکومت وی، اعتقاد یافتند که آلمان از متفقین قدرتمندتر است. از اینرو، دربرابر خطر شوروی بیشتر آلمان را حامی بالقوۀ خود تلقی میکردند تا قدرتی دیگر. (87) آلمان نیز به نوبت خود بر میزان تبلیغات و تلاش خود درجهت تضعیف روحیۀ ایرانیان افزوده و بر احساسات ضد انگلیسی در کشور دامن زدند. به همان اندازه که تمایلات آلمان دوستی در ایران توسعه مییافت، انزجارازبریتانیا نیزبیشترمیشد. (88) با این حال علیرغم آنکه افکار عمومی کشور برله آلمانها قرارداشت. شاه خود مصمم بود که بیطرفی مطلق ایران را حفظ کند. او دراقدامی در جهت حفظ توازن موجود در روابط خارجی کشور، احمد متین دفتری ، نخست وزیر ضد انگلیسی کشور را عزل نموده و علی منصور، یکی از رجال محافظه کار را به جای او منصوب کرد. تصمیم شاه دال بر تشکیل یک کابینه بیطرف بعنوان اقدامی در جهت جلب رضایت دول متحارب اروپایی تلقی شد.(89) علاوه بر این از دولت خواسته شد که برای جلوگیری از فعالیت نیروهای ستون پنجم در کلیه نقاط کشور اقداماتی مبذول دارد. ( 90 )
آلمان نیز به نوبه خود به حمایت از سیاست بیطرفی ایران ادامه داد. هدف اصلی دولت آلمان آن بود که مانع از تغییر موضع دولت ایران به نفع متفقین گردد. دولت آلمان از بابت نیات شوروی در بارۀ ایران بسیار نگران بود زیرا هرگونه خطری از جانب شوروی میتوانست باعث آن گردد که ایرانیان به دامن دشمنان آلمان پناه ببرند. دولت آلمان که بسیار مایل بود از بروز چنین حرکاتی جلوگیری کند بارها از مقامات شوروی پیرامون اهداف نهایی شان در ایران پرسشهایی بعمل آورد. ( 91 ) ولی المانها درعین حال از خطر شوروی بعنوان اهرمی در جهت واداشتن ایرانیان به محو نفوذ انگلیس در کشور استفاده میکردند. آلمانها چنین استدلال میکردند که از نظر آنها علت اصلی فشار وارده از سوی شوروی بر ایران در اطاعت و پیروی ایرانیان از دولت بریتانیا نهفته بود(92 )
معهذا، میان موضع نمایندگان سیاسی آلمان در ایران و دیدگاه مقامات حکومتی برلین تعارضاتی به چشم میخورد و اِتِل طی گزارشی به برلین اظهار داشت منافع رایش در گرو یک ایران آزاد و مستقل و از لحاظ نظامی نیرومند است. لهذا بنا به توصیه اِتِل آلمان میبایست برای حصول به چنین مقصودی تمایلات توسعه طلبانۀ شوروی را به جهت دیگری که کمتر با منافع آلمان اصطکاک مییافت سوق دهد. (93 ) ولی مقامات بالاتر آلمان دیدگاه دیگری داشتند و حاضر بودند که بر سر ایران با روسها به مقابلۀ تاکتیکی و موقت دست بزنند. از اینرو دیپلماسی اِتِل نمیتوانست در کاهش نگرانی ایرانیان نسبت به خطر شوروی مؤثرافتد. در واقع دیدار مولوتف از برلین در 15– 13 نوامبر1940 / 24 – 22 آبان 1319 محافل رسمی ایران را به سختی نگران ساخت. درآن زمان شایع شد که آلمانها حاضر شدهاند دربرابر آزادی عمل دراروپا دست شوروی را درایران آزاد بگذارند. (94) موسی اسفندیاری، سفیر ایران در برلین و حمید سیاح مدیر کل وزارت امورخارجۀ ایران، نگرانی خود را با وایزسا کر دبیر وزارت خارجه آلمان در میان گذاشتند. وی اظهارداشت که وزارت امورخارجۀ آلمان از نکتهای که موجب نگرانی آنها باشد بیاطلاع است. و در ادامۀ گفتارش افزود « ولی این راست است که میان ما وشوروی تفاهم کامل برقراراست و این نیز واقعیتی است که دسایس انگلیسیها علیه یک سیاست هماهنگ روسیه با سیاست پیمان سه جانبه [ آلمان و ژاپن و ایتالیا] عبث و بیحاصل است.» (95 )
در تهران علی منصور این شایعات را با اِتِل در میان گذاشت. اِتِل در گزارشی که از این گفتگو به برلین ارسال نمود اظهار داشت: به علت نگرانی فوقالعاددۀ محافل ایرانی، برای اطلاع از نحوۀ برخورد خویش با این مسئله به راهنمائی برلین احتیاج دارد. این امر که ایران موضوع مذاکره قرار نگرفت خود برای آسودگی خاطر ایرانیان کافی است.» (96 ) وایز سا کر در پاسخ به این در خواست پیشنهاد کرد که اِتِل به گفتگوی او ( وایزساکر) با نمایندگان ایران در برلین اشاره کند و آن را بعنوان راهنما مدنظر قرار دهد. اِتِل در 23 نوامبر / 2 آذر گزارش کرد که دستورالعمل مزبور را به کار گرفته و تأثیر آرام بخشی بر نخست وزیر ایران داشته است.»(97)
با توجه به شرح فوق از روابط ایران و انگلیس و شوروی و آلمان این نکته به روشنی مشهود است که حفظ سیاستی بیطرفی، با نوعی موازنۀ ظریف و حساس، ادامه یافت. اتحاد شوروی با بیطرفی ایران مخالف نبود و آلمان نیز به نحو فعالانهای در حمایت از آن تلاش میکرد. ولی دولت بریتانیا نسبت بدان اطمینان خاطر نداشت. آنها از حضور عوامل آلمانی در ایران بیمناک بودند.
* مسئله آلمانیهای مقیم ایران:
نگرانی بریتانیا در مورد این مسئله هنگامی افزایش یافت که به محض شروع جنگ، تعداد قابل توجهی از آلمانیهای مقیم هندوستان و عراق، کشورهایی که هر دو زیر سیطرۀ بریتانیا بودند، وارد ایران و افغانستان شدند. (98) ایران و افغانستان عملاً تنها کشورهای بیطرف خارمیانه محسوب میشدند که اتباع آلمان میتوانستند در آنها آزادانه به تردد بپردازند. وزارت امورخارجۀ بریتانیا از ورود اتباع آلمان به ایران نگران بود. آنها از این نگران بودند که عوامل آلمانی چون جنگ جهانی گدشته یک بار دیگربریتانیا را با مشکلات بسیاری روبرو سازند. بعلاوه ازاین بیمناک بودند که دولت شوروی نیز براساس پیمانی که با آلمانها منعقد ساخته است رخنه و رسوخ عمال آلمان را بداخل ایران تسهیل کند.
وزارت امورخارجۀ بریتانیا درمقام مقابله با ورود عوامل آلمانی ازسیمور، سفیر خود در تهران خواست که با تکیه بر هراس شاه از بلشویسم خطراتی را که پیمان آلمان و شوروی متوجه ایران میساخت، گوشزد نماید و در مقام هشداردادن به ایران، گفته شود که «نظر به اتحاد شوم [ دو] نظام ناسیونال سوسیالیسم و کمونیسم این سوء ظن بجاست که از این پس عوامل آلمان و شوروی به همدستی یکدیگر وارد عمل خواهند شد و بدین ترتیب ایران و همچنین بریتانیای کبیر را در معرض خطر مستقیم قرار خواهند داد.» ( 99)
برای انگلیسیها خطر اصلی در وجود آلمانیهای مقیم ایران نهفته بود که به تعداد بسیار زیادی در نقاط حساس استقرار یافته و از هرنوع آمادگی برخورداربودند. تعداد آلمانیهای مقیم ایران برحسب منبع اطلاعاتی آن متفاوت بود. بنا به ارقام رسمی ایران حدود 690 نفر بودند. (100) انگلیسیها تعداد آنها را، به انضمام زنان و کودکان، بین 2500 تا 3000 نفر تخمین میزدند. (101) روسها مدعی بودند که بین 5000 تا 7000 نفر آلمانی در ایران حضور دارند. این رقم نیازهای تبلغاتی آنان را بر آورده میساخت. (102 ) ولی آنچه از تعداد آلمانیها هم مهمتر محسوب میشد مشاغل و مناصب آنها در صنایع حمل و نقل و راه آهن، مدارس فنی و برخی صنایع کلیدی چون تسلیحات و ادارۀ جدید التأسیس رادیو بود. چنانچه از گزارشات مختلف بر میآید ، تشکیلات آلمانها در ایران نیز براساس اصول سازماندهی مرسوم نازیها، از سلسله شعب وعمال گوناگونی در کلیه بنگاههای تجارتی مهم آلمان در سراسر ایران تشکیل شده بود.(103 ) بدین ترتیب آلمانیها میتوانستند در صورت حمله آلمان به منطقه به صورت یک نیروی ستون پنجم وارد عمل شوند. (104 ) سفارت آلمان با استفاده از« خانۀ آلمان » به مثابه یک مرکز تبلیغاتی، نقش فعالی در سازماندهی اتباع خود در ایران داشت. (105)
آنچه بیش ازهر مسئله دیگری انگلیسیها را نگران میساخت آن بود که شاید آلمانها در ایران به کودتایی اقدام کنند که میتوانست منافع بریتانیا را معرض یک خطر اساسی قراردهد. کودتای مزبورمیتوانست بر اساس نمونههای مشابهی که در اروپا پیاده شده بود ترتیب یابد. اینچنین کودتایی میتوانست در اشکال مختلف پیاده شود، ولی در لحن خصمانه آن علیه انگلیس تردید نبود. در واقع یکی از گرایشات محسوس تبلغات آلمان آن بود که نظام استبدادی شاه و حکومت انگلیس را یکی تلقی کرده و چنین به نظر میآمد که قصد بر اندازی رژیم شاه را دارد .(106 )
دولت ایران از این خطر بالقوۀ آلمانها، بویژه خطری که مرکز ثقل منافع انگلیس یعنی تشکیلات شرکت نفت را تهدید میکرد، غافل نبود. از اینرو دولت در اقدامی در جهت پیشگیری از خطر خرابکاری احتمالی عوامل آلمان در اوایل سال 1940 به شهربانی دستور داد کلیه اتباع آلمانی مقیم خوزستان را به تهران اعزام دارند. علاوه بر این در یک اقدام پیشگرانۀ دیگر، کلیه اطریشیهایی که در طرح راه آهن سراسری ایران شاغل بودند به قسمت شمالی راه آهن انتقال یافتند.(107) شهربانی کلیه خارجیها را زیر نظر گرفت و تردد آنها را محدود ساخت.
ولی نگرانی انگلیسیها کمتر نشد. زیرا شهربانی ایران از چنان قدرتی برخوردار نبود که بتواند از تشکیل یک سازمان مؤثر و کارآی نازی پیشگیری کند. از اینرو در طول سال 1940 و اوایل 1941 نمایندگان سیاسی بریتانیا در تهران به کرّات توجه مقامات ایرانی را به فعالیتهای ستون پنجم آلمان جلب کرده و خواستار کاهش تعداد اتباع آلمانی مقیم تهران شدند (108) مقامات ایرانی نیز هر بار انگیسیها را از نظارت دقیق شهربانی بر رفتار اتباع آلمان مطمئن ساخته و حتی در بعضی مواقع علت اینهمه نگرانی انگلیس را نیز درک نمیکردند.(109)
در حقیقت ایرانیان را در این میان تقصیری نبود. تعداد آلمانیهای مقیم ایران و خطر بالقوۀ آن، با تمام اهمیتی که داشت، نباید باعث دگرگون جلوهدادن موقعیت ایران درآن زمان گردد. تبلیغات متفقین و اقدامات قهرآمیزی که اندکی بعد به بهانۀ خطر ستون پنجم آلمان علیه ایران اتخاذ کردند، خود این توهّم را القاء میکرد که آلمانها بر تمام ارکان کشور مسلط شده بودند. در واقع آلمانها فقط در مرحله ای گام بر میداشتند که روسها و انگلیسیها مدتها پیش، پشت سر گذاشته بودند. بریتانیا از بابت تعداد آلمانیهای مقیم ایران، که در واقع بین 900 – 700 نفر بودند، نگرانی داشت در حالیکه گذشته از بیش از 4000 اتباع خارجی، چون هندیها، که در ایران اقامت داشته و رسیدگی به امور آنها به سفارت انگلیس مربوط میشد ، تنها بیش از 1000 تکنسین انگلیسی در صنعت نفت مشغول بودند.(110)
از اینرو، دولت و مردم ایران نمیتوانستند صرفاً بخاطر جنجال انگلیسیها در مورد خطر بزرگ آلمانها که به صورت هشدارهای مکرر و بالاخره یک اتمام حجت بروز میکرد، نگرانی بسیاری به خود راه دهند. از نظر رضا شاه و حکومت او تعداد آلمانیهای مقیم ایران تنها نوعی عامل توازن محسوب میشد و آنهم موازنهای که مدتها به تعویق افتاده بود. بولارد علت بیتفاوتی ایران نسبت به هشدار انگلیس را درآن میدانست که در واقع ایران از متفقین هراس نداشت، بلکه از آلمان بیمناک بود، بویژه آنکه شوروی را نیز بعنوان حامی آلمان ارزیابی میکرد. این نظر بولارد تا حدودی درست بود. (111)
دراواخر سال1940 / 1319، دولت آلمان تعدادی از عوامل خود را به ایران فرستاد تا از میان آلمانیهای مقیم ایران، کسانی را برگزیند و با عضویت آنها، تشکیلاتی را برای پیشبرد اهداف آلمان تشکیل دهد. در واقع، آلمانها ایران را به یکی از مراکز مهم جاسوسی تبدیل کرده بودند. (112) در بهار و اوائل تابستان 1941/ 1320 پیروزیهای آلمان درکشورهای بالکان زمینۀ مساعدی را برای فعالیتهای ضد انگلیسی و فعالیت عوامل آلمانی در کل خاورمیانه فراهم ساخت.
دراوایل سال 1941 / فروردین 1320، در کنار پیروزیهای نظامی آلمان، رشید گیلانی شاهزاده عبداله، و لیعهد انگلیس خواه عراق، را از بغداد بیرون راند و نیروهای انگلیسی مستقر در کشور را مورد حمله قرارداد. (113) چنین ادعا شد که دولت آلمان از طریق یک رشته اقدامات محرمانه و بخوبی سازمان یافته در این ماجرا دست داشته است . سفارت آلمان در تهران را نیز در این امر دخیل دانستند.(114 )
آلمانها سعی کردند که به رشید گیلانی که با نیروهای انگلیسی درگیر بود کمک برسانند. در 3 مه 1941 / 13 اردیبهشت 1320 هیتلر با ارسال کمک نظامی به عراق بعنوان یک عملیات انحرافی علیه انگلیسیها موافقت کرد .(115) دولت آلمان برای اجرای این طرح خواستارهمکاری ایران شد. آنها معتقد بودند که دولت ایران اگر چه اشکارا اعلام نداشته ولی تلویحاً طرفدار حکومت رشید عالی گیلانی است. (116) از اینرو، آلمانها تصمیم گرفتند که با جلب رضایت دولت ایران آن بخش از تسلیحاتی را که از طریق ترکیه راهی ایران بود یا در عراق بر جای بگذارند یا از ایران به عراق ارسال دارند.
همکاری ایران دراین زمینه ضروری بود. زیر تنها در صورتی حمل تسلیحات از طریق ترکیه مقدورمیشد که دولت ایران قبلاً از طریق دیپلماتیک جواز ترانزیت کالاهای مزبور را کسب میکرد. هنگامی که اِتِل این قضیه را با علی منصور در میان گذاشت وی موافقت اصولی خود را با این طرح آلمانها اعلام داشت ولی اجرای آن را بدون جلب رضایت شاه غیر ممکن دانست. ولی شاه از اهمال مقامات آلمانی در ارسال تجیهزات نظامی مکفی برای ایران خشمگین بود (117)
بریتانیا فرصت آن را نداد که آلمانها به رشید عالی گیلانی کمک برسانند. نیروهای انگلیسی در 18 آوریل 1941 / 29 فروردین 1320در بصره پیاده شد و در جهت حوزههای نفتی پیشروی کردند. در این میان، ژنرال ویول، فرمانده نیروهای [بریتانیا] در خاورمیانه را از فلسطین به سمت عراق سوق داد.(118) نقش استراتژیک خاورمیانه واهمیت حیاتی آن از لحاظ نقشی که میتوانست در پیروزی نهایی متفقین ایفا کند، بریتانیا را برآن داشت تا تمام مساعی خود را درجهت مقابله با نفوذ نیروهای محور در منطقه، بویژه در مناطق نفت خیزعراق و ایران، به کارگیرد. دفاع از خاور میانه و نفت آن درردیف یکی ازاهداف اصلی بریتانیا قرار گرفت. زیرا هرگونه عقب نشینی و ضربهای که در این منطقه وارد میشد، میتوانست شانس پیروزی متفقین را به مخاطره افکند.
قوای انگلیس تلفات سختی بر نیروهای عراق وارد آورده و پس از مدتی عراقیها در31 ماه مه تقاضای آتش بس کردند. تا ماه ژوئن1941/ 29 فروردین 1320 اوضاع مجدداً تحت کنترل انگلیسیها درآمد. رشید عالی گیلانی و دیگر شخصیتهای ضد انگلیسی چون مفتی اعظم فلسطین به ایران پناهنده شدند. انتظار میرفت در آنجا ارتباط آنها با سفیرآلمان برقرار بماند . (119) انگلیسیها پس از ماجرای عراق موفق شدند که عناصر طرفدار محور را از سوریه نیز اخراج کرده و بدین وسیله امنیت را تأمین کنند.(120)
اگرچه ایرانیان درطول شورش رشید عالی رفتار نا مناسبی در پیش نگرفتند(121) ولی انگلیسیها از احتمال همکاری ایرانیان در دسایس آتی نیروهای محورعلیه منافع بریتانیا در خاورمیانه بیمناک بودند.(122) آنها متوجه شدند که آلمانها میتوانند درصورت پیشامد موقعیتی مناسب در خاورمیانه سلسله اقدامات موفقیت آمیزی را به عمل آورند. لهذا برای سرکوب فعالیت آنها با کاهش تعداد افرادشان درایران تلاشهایی صورت گرفت. بنا را برآن گذاشتند که آلمانها سعی خواهند کرد یا از طریق خرابکاریهای و یا با تشکیل یک حکومت طرفدار آلمانها در تهران که امتیاز نفت را لغو سازد و یا در صادرات آن موقتاً وقفهای حاصل کند، بریتانیا را از نفت آبادان محرم نماید. نارضایی عمومی ایرانیان از اوضاع خود میتوانست زمینۀ مناسبی را برای اینگونه توطئهها فراهم سازد، زیرا هر اقدامی درجهت براندازی شاه میتوانست با اقبال عامه روبرو شود.(123)
از اینرو، وزارت امورخارجۀ بریتانیا مؤکداً از بولارد خواست که مقامات ایرانی و بویژه شاه را از این بیتوجهی آشکار خارج کرده و آنها را وادار سازد تا هنوز فرصت باقی است برای پیشگیری از دسایس آلمان خاطرنشان ساخته و توجه شاه را بعنوان نمونهای ازعواقب وخیم دسایس آلمان خاطرنشان ساخته شد وتوجه شاه را به موقعیت موجود وخطراتی که نظام او را تهدید میکرد معطوف دارد.( 124 )
بولارد همچنین میبایست خواستار محدودیت ورود آلمانیهایی می گشت که تحت عنوان متخصص به ایران میآمدند« زیرا ضرورت مقابله با هرگونه اقدامی درجهت ایجاد یک بحران سیاسی در ایران به مراتب از ضرورت تسریع در نصب ماشین آلات آلمانی بیشتر بود.» (125)
نخست وزیر ایران در مذاکرات خود با بولارد گفت که دولت متبوع وی نسبت به خطر بالقوۀ آلمان مستحضرمی باشد و اظهارات آلمان را مبنی بر معصومیتشان در ایران چندان حدی تلقی نمیکند. ولی ممکن نیست که ناگهان ازآنها خواسته شود که ایران را ترک کنند، زیرا اینچنین در خواستی را حمل بر یک انگیزه سیاس خواهند نمود و برای دولت ایران مشکلاتی در بر خواهد داشت. وی تلویحاً اشاره کرد که دولت ایران میبایست سیاست غیر قابل پیش اتحاد شوروی را در نظر میگرفت. ازاین گذشته امکان آن وجود داشت که آلمان نیز دراندک زمانی در خاک عراق، یا لااقل در بخش شمالی آن، درسلک همسایگان ایران درآید. لهذا بهترین راه حل آن بود که تعداد آلمانیها را تا آنجا که حوایج صنعتی اجازه میداد کم نگدارد و بر میزان مراقبت شهربانی بیفزایند. بعلاوه اگر انگلیسیها عراق را تحت کنترل کامل خود نگهدارد، درایران نیز آلمانیها آرام خواهند ماند.(126) بولارد در گزارشی که از پاسخ ایرانیان به لندن فرستاد اظهار داشت که موفق نشدهاست که نخست وزیر را به خود آورد زیرا شاه بر تداوم برنامههای توسعۀ صنعتی کشور مصمم است و لهذا به همکاری آلمانها نیازمند. بولارد نوشت:« اطمینان دارم که دولت ایران حاضر نخواهد شد با اقداماتی که مستلزم خروج تعداد زیاد ازآلمانیها[ازایران] باشد ویا توقیف کشتیهای محور را به منظور پیشگیری از خرابکاری در برداشته باشد، موجبات نارضایی آلمان را فراهم سازد.» (127)
ولی شورش عراق و واکنش سریع بریتانیا در قبال آن، خود برای رضا شاه به نحوی غیر مستقیم یک درس دیپلماتیک محسوب میشد. واقعۀ عراق نشان دهندۀ آن بود که هنوز هم انگلیس از اقتدار چشمگیری در منطقه برخوردار است. بریتانیا بدون کوچکترین تردید و تعللی قیام رشید عالی گیلانی را در هم شکست و شاه متوجه شد که هیچ کشور کوچکی نمیتواند علیه منافع بریتانیا اقدام کند و سر به سلامت دارد. ولی با در نظرداشتن این نکته احتیاط بیشتری در سیاستهای خود مبذول باید داشت، به مراتب بیش از پیش بر حفظ بیطرفی ایران مصمم شد.
*روش و انگلیس در تدارک اشغال ایران:
دولت بریتانیا از ژوئن 1940 / خرداد 1319 هنگامی که پاریس به دست آلمان افتاد و شوروی به لیتوانی اولتیماتوم داد، برآن شد که روابطش را با شوروی بهبود بخشد. ( 128) وزارت امور خارجۀ بریتانیا معتقد بود که دولت شوروی قصد دارد در مقام مقابله با تجاوز آلمان وارد کشورهای بالتیک گردد. از اینرو هنگامی که کرتپس به سفارت بریتانیا در مسکو منصوب شد، دولت بریتانیا سعی کرد با تأکید براین اصل که روسیه از سوی آلمان در معرض خطر قرار دارد، روابط نزدیکتری با شوروی بر قرار سازد. در14 ژوئن 1940 / 24 خرداد 1319 کریپس به مولوتف اظهار داشت که در صورت سقوط فرانسه آلمان مجبور خواهد شد که روی به جانب شرق گذارد و بنابر اطلاعاتشان آلمان این کار را نیز خواهد کرد. ( 129) در26 ژوئن / 5 تیرهمان سال نیز چرچیل توسط کریپس پیامی، با همان مضمون، به استالین فرستاد. ( 130 )
ولی تنها از آوریل 1941 / فروردین 1320 به بعد بود که نزدیکتر شدن بریتانیا به شوروی در زمره اولویتهای سیاسی آنتونی ایدن قرارگرفت. (131) از آن پس، دولت بریتانیا برای بهبود روابط دو کشور اطلاعاتی را که در مورد تمرکز قوای نظامی آلمان و برنامۀ حملۀ آنها به شوروی داشت در اختیار روسها قرار قرار میداد.(132 )
در 2 ژوئن / 12 خرداد سه هفته پیش از حملۀ آلمان به شوروی، ایدن، وزیر امور خارجۀ بریتانیا، ایوان مایسکی، سفیر شوروی در لندن را برای گفتگو پیرامون تحولات جهانی فراخواند. ایدن وی را از تمرکز قابل توجه نیروهای آلمانی در امتداد مرزهای شوروی مطلع ساخته و به او اظهار داشت که عملیات اخیر دولت متبوع وی در عراق نشان دهندۀ عزم بریتانیا در حفظ موقعیت خود در سراسر خاورمیانه، ازجمله ایران، است . ایدن به سفیر شوروی اظهار داشت که آلمانها به هر طریق ممکنی سعی دارند که میان منافع بریتانیا و شوروی در خاورمیانه برخورد ایجاد کنند. به نظراو تنها حصول یک تفاهم متقابل میان انگلیس و شوروی میتوانست از بروز چنین برخوردی ممانعت کند.(132)
با حمله آلمان به شوروی در22 ژوئن 1941/ اول تیر1320 همکاری مورد نظر ایدن امکان پذیر شد. زیرا منافع شوروی و انگلیس در ایران به نحو روزافزونی تطابق بیشتری می یافت. این تحولات سیاست بیطرفی ایران را در موقعیت بسیار دشواری قرارداد. هم روسیه وهم بریتانیا هر دو با حضور تعداد زیادی از اتباع آلمان در خاک ایران مخالف بودند. واکنش ایران در قبال این دگرگونی اساسی در موقعیت بینالمللی ، تأکید بیشتر بر تداوم سیاست بیطرفی بود. ایران در26 ژوئن / 5 تیر بیطرفی خود را در مورد جنگ آلمان و شوروی اعلام داشت. دولت ایران از سفیر خود در مسکو خواست که مقامات شوروی را نسبت به تصمیم راسخ ایران مبنی براستمرارسیاست بیطرفی قاطع خود مطمئن سازد.( 134 )
اینک شوروی نیز که خود با تهاجم نظامی آلمان گریبانگیر بود، نسبت به حضور آلمانیها در ایران نگران گردید. اولین یادداشت شوروی که بیانگر این نگرانی بود در 26 ژوئن / 5 تیر تسلیم دولت ایران گشت. در آن، از حضورعوامل آلمانی در قلمرو ایران ابراز ناخشنودی شده بود.(135) در 30 ژوئن/ 9 تیر مایسکی به ایران اطلاع داد که به نظر وی اکنون دولت شوروی حاضر است در باب سیاستهای طرفین در مناطقی چون خاور میانه که هر دو در آن ذیعلاقه میباشند به مذاکره بنشیند. استالین در اولین ملاقات خود با کریپس در 8 ژوئیه / 17 تیر موافقت خود را با یک اقدام مشترک روس و انگلیس در تهران ابراز داشت. استالین در اشاره به خطر بالقوه حضور اینچنین عدۀ کثیری از آلمانیها در ایران به احتمال تلاش آنها در جهت خرابکاری در تأسیسات نفتی باکو اشاره کرد ( 136) دو روز بعد نیز مایسکی این مسئله را با ایدن در میان گذاشت. مایسکی پیشنهاد کرد که فوراً برای پیشگیری از توسعه خطر مزبور وارد عمل گردند و دولتین [روس و انگلیس] برای اخراج آلمانیها در صورت لزوم ایران را به محاصرۀ اقتصادی تهدید کنند ( 137)
ولی وزارت امور خارجۀ بریتانیا معتقد بود بهتر آن است که برای اخراج آلمانیها نخست از طریق دیپلماتیک وارد عمل شوند و آنگاه در صورت لزوم فشار اقتصادی را نیز مطرح نمایند. شورویها با این امر موافقت کردند. ( 138) در این میان، در 11 ژوئیه / 20، تیر از سرفرماندهی ارتش بریتانیا خواسته شد که در مورد امکان یک عملیات نظامی مشترک برتیانیا و شوروی در ایران در صورت استنکاف دولت ایران از اخراج آلمانیهای مقیم آن کشور، نظر خود را ابراز دارد. سر فرماندهی ارتش بریتانیا توصیه کرد که دولت بریتانیا در قبال ایران موضعی سرسختانه اتخاذ کند. ژنرال ویول فرمانده نظامی بریتانیا در خاورمیانه و همچنین فرماندار کل هندوستان از طرفداران خظ مشی فوقالذکر بودند. ( 139) فرماندار کل هندوستان نسبت به اوضاع سیاسی ایران بسیار نگران بود. زیرا از لحاظ تاریخی دفاع هندوستان پیوند نزدیکی با دفاع از ایران داشته است و اینک« بخش عمدۀ قوای [ لازم ] برای استقرار در امتداد خط مواصلاتی خلیج فارس را هندوستان میبایست فراهم ساخته و بر قرار میداشت.» ( 140) از اینرو، فرماندار کل تأکید داشت از آنجایی که دفاع از ایران در حوزۀ مسئولیت حکومت هند قرار داشت، درهر سیاستی که در مورد ایران اتخاذ میشد نظریات وی نیز میبایست مورد توجه قرار گیرد. (141) وی بارها از دولت بریتانیا خواست که برای اخراج تمام آلمانیها از ایران به اتفاق اتحاد شوروی ایران را تحت فشار قراردهد. علاوه براین، میبایست در مورد ورود مواد جنگی به ایران، بویژه هواپیما و وسایل حمل ونقل، کنترل شدیدی به کار گرفته میشد. وی بار دیگردر 16 ژوئیه / 25 تیر نسبت بدانچه که بیتوجهی دولت بریتانیا در قبال توصیههای حکومت هندوستان تلقی میکرد، شدیداً اعتراض نمود و در20 ژوئیه / 29 تیر نیز پیشنهاد کرد که برای اخراج آلمانیها، ایران مورد تحریم اقتصادی قرارگیرد.( 142 ) برای دولت هندوستان که از دامنه نفوذ آلمانیها در افغانستان بیمناک بود، اشغال نظامی ایران مبرمترین و مناسبترین خط مشی ممکن به شمار میرفت.« زیرا به محض آنکه ما [انگلیسیها] مسئله ایران را یکسره کنیم، افغانستان درمحاصرۀ کامل خواهد بود و واقعاً در برابر یک محاصرۀ اقتصادی مستاصل بوده و نمیتواند ایجاد دردسر نماید یا کاری انجام دهد.» (143)
در واقع از اواسط ماه ژوئیه بریتانیا از سیاست تحبیب ایران دست کشید. بریتانیا متوجه شد که شاه ایران دیگر درمقامی نیست که بتواند از توسعه نفوذ آلمانها در میان ایرانیان جلوگیری کند. وینستون چرچیل استدلال هواداران لشکرکشی به ایران را پذیرفته و طرح مشخصی برای این کار زیر نظر او آماده میشد.(144)
در این میان، ایران نیز کماکان درپی تأمین بیطرفی مطلق خود بود. حتی علی منصور به اتل اظهارداشت که دولت ایران در نظر دارد در صورت هرگونه تهاجم نظامی بریتانیا از آلمان تقاضای کمک کند و به نفع آن کشور وارد جنگ شود. وی همچنین به اتل اظهار داشت که به سفیر انگلیس در تهران نیز کم و بیش همین مطلب را گفتهاست.( 145 ) اتل نیز در مقابل او را به پایداری و سرسختی در برابر حمله و فشارهای بریتانیا تشویق کرد. اتل در گزارش این مطلب به برلین، خاطر نشان ساخت که به اعتقاد او ارتش ایران در برابر حمله بریتانیا مقاومت خواهد کرد و در صورت بروز چنین حالتی دولت ایران از آلمان تقاضای کمک خواهد نمود.(146) در15ژوئیه 1941/ 24 تیر1320سفیر ایران درلندن طی ارسال نامهای به تایمز لندن اظهار داشت ایران مصمم است « تحت هر شرایط یا ترکیب هر شرایطی که پیش آید» بیطرفی خود را حفظ کند. وی گزارش مربوط بدانکه ایران تحت فشار نیروهای محور قرار دارد را تکذیب کرد و گفت ایران از آنچنان اقتداری برخوردار است که زیر بار چنین فشارهایی نرود. قوانین و مقررات ایران اجازه نمیداد که بیگانگان دست به اعمالی زنند که امنیت یا بیطرفی قاطع ایران را خدشه دار سازد. (147)
این مطلب انگلیسیها را قانع نکرد. اولین یادداشت مشترک انگلیس و شوروی در 19 ژوئیه / 28 تیر تسلیم دولت ایران گشت. در یادداشت انگلیس آمدهبود که علیرغم سیاست دولت بریتانیا مبنی بر حفظ استقلال ایران،« تداوم این خط مشی [ بریتانیا ] به تمایل دولت ایران مبنی براقدام به پیشگیریهای لازم در جهت حراست از آزادی و استقلال خود،در برابر نفوذ[سیاستهای ] خصمانه نسبت به بریتانیای کبیر، بستگی دارد. » ( 148) لندن نسبت به تعداد کثیر و فزایندۀ آلمانیهای مقیم ایران نگران بود. چرا که احتمال آن داشت دولت آلمان از وجود آنها برای ایجاد اغتشاش در ایران یا کشورهای همسایه استفاده کند. ازاینرو در یادداشت مزبور کاهش سریع و قاطع تعداد آنها خواسته شده بود. دولت بریتانیا خواستار آن بود که چهارپنجم از آلمانیهای مقیم ایران درظرف یکماه کشور را ترک گویند. درعوض قرارشده بود که برای تسهیل کاردولت طرحی مورد بررسی قرارگیرد که براساس آن درنقاط ضروری، متخصص انگلیسی جایگزین متخصص آلمانی میشدند.( 149) سفیرشوروی نیز درخواست مشابهی را مطرح ساخت.
علی منصور موافقت اصولی خود را با اخراج آن دسته از آلمانیهایی که رفتار مشکوکی داشته یا امکان جایگزینی افراد ایرانی به جای آنها وجودداشت، اعلام کرد و قول داد که صورت اسامی آلمانیهایی را که از ایران خارج میشوند به سفیر بریتانیا بدهد. معذالک این نکته را نیز اظهارداشت که به نظر او دلیلی نداشت که اینچنین تعداد کثیری از آلمانیها در عرض مدتی کوتاه اخراج گردند. این مسئله برخلاف بیطرفی ایران خواهد بود و باعث درگیری ایران با آلمان خواهد شد. (150) د ولت ایران درعین حال که نسبت به ضرورت هشیاری و کاهش تعداد آلمانیها وقوف کامل دارد، دست به اقدامی نخواهد زد که حاکمیت ایران را مخدوش ساخته و باعث سوءظن و انتقامجویی آلمان گردد. (151)
در حالی که دولت ایران خود را با سخن گفتن از« حاکمیت» و « بیطرفی »و امثالهم مشغول ساخته بود، وزارت امورخارجه و سر فرماندهی نظامی بریتانیا بهاین نتسجه رسیده بودند که اگر دولت ایران آلمانیها را اخراج نکند ، تهدید ایران به تحریم اقتصادی، چنانچه شوروی پیشنهاد کرده بود، بیاثر خواهد بود. (152) از نظر وزارت امور خارجه و سرفرماندهی نظامی بریتانیا فقط تهدید ایران به اشغال نظامی مشترک روس و انگلیس از شمال و جنوب است که میتواند ایران را به تأمین خواسته هایشان وادارسازد.(153) دراین میان سراستفورد کریپس نیز در مسکو تلاش میکرد که دولت شوروی را به اتخاذ اقدام نظامی مشابه برضد ایران متقاعد سازد. کریپس طی گفتگویی با مولوتف اظهارداشت که میتوان با طرح این موضوع که در واقع آلمانیهای مقیم ایران بخشی از نیروهای نظامی آلمان یا لااقل پیشقرولان آنها به شمار میروند، براساس معاهدۀ ایران و شوروئ در سال 1921 وارد عمل شد .(154) دیپلماسی انگلیس موفق گشت.
در 28 ژوئیه / 6 مرداد سفیر شوروی در لندن به ایدن اطلاع داد که دولت متبوع وی حاضراست که درصورت برآورده نشدن خواستههایشان ازسوی ایران در یک اقدام نظامی شرکت کند. مایسکی خاطر نشان ساخت که حق نقل و انتقال نیروها و تجیهزات نظامی شوروی توسط راه آهن سراسری ایران نیز باید جزء خواستههای دولتین منظور گردد. وی در ادامۀ گفتارش اظهار داشت شاید برای آن که ایرانیان را متقاعد سازند که این امر با بیطرفی آنها منافات ندارد بهترآن باشد که نمونۀ سوئد را ذکر کنند که علیالظاهر درعین رعایت بیطرفی، تسهیلات تزانزیت مهمی در اختیار نیروهای آلمانی قرار داده بود.(155)
چنین به نظرمیآید که شوروی به همان اجازۀ دولت ایران درمورد عبور تجهیزات جنگی از قلمروش، به اضافۀ تضمین امنیت خطوط مواصلاتی مزبور رضایت داشتهاست. ولی انگلیسیها اصرارداشتند که ایران را به قوه نیروی نظامی تحت اشغال درآورند. ایدن درتلاشی برای متقاعد ساختن روسها به اتخاذ خط مشی مزبور چنین استدلال میکرد که امکان دارد در مرتبط ساختن مسئله حق ترانزیت برای متفقین با تقاضای اخراج آلمانیها با مشکلاتی روبرو شوند. او اظهار داشت که انگلیسیها دراین مدت مدعی بودهاند که حضور تعداد زیادی از آلمانیها برخلاف بیطرفی است. حال اگرمقامات متفقین ازدولت ایران تسهیلات حمل و نقل طلب کنند، مشکل بتوان بر مقولۀ بیطرفی اصرار وزرید. ایدن معتقد بود که اگر با تقاضای نخست آنها موافقت گردد، میتوانند بعدها نیز خواسته دوم خود از تسلیم دولت ایران نمایند.( 156)
دولت شوروی مایل نبود که تا پیش از دریافت پاسخ منفی ایران در مورد تسهیلات ترانزیت مذکور دست به یک اقدام نظامی بزند. ولی ایدن همچنان بر همان اندیشه بود و این بار چنین استدلال کرد که آلمان مدتها است برای کسب حق ترانزیت از طریق ترکیه ، بویژه در ایام انقلاب عراق و درگیریهای سوریه، تلاش میکند. ولی ترکها تاکنون از واگذاری چنین امتیازی خودداری کردهاند. حال اگر متفقین خواستار حق نقل و انتقال از طریق قلمرو ایران گردند، آلمانها نیز میتوانند امتیاز مشابهی را از ترکیه بخواهند. این امر نه تنها باعث توسعۀ جنگ میشود، بلکه دولتهای خاورنزدیک را نیز در معرض حملات ارتش آلمان قرار خواهد داد.(157)
اگر چه استدلال ایدن، از لحاظ منافع بریتانیا، استدلال درستی به شمار میرفت ولی تقاضای اخراج آلمانیها صرفاً بهانهای بود برای اشغال نظامی ایران. رهبران بریتانیا بدین نتیجه رسیده بودند که بهترین بهانۀ ممکن برای اشغال احتمالی حوزههای نفتی جنوب وسیستم حمل و نقل کشور، در تقاضای اخراج آلمانیها نهفته است. از نظر آنها، بعید بود که شاه حتی در برابر فشار سیاسی و اقتصادی این درخواست را اجابت نماید. به نظرآنها، مقامات ایرانی مرعوبتر آن بودند که بتوانند بر ضد آلمانیهای مقیم ایران وارد عمل گردند. علاوه براین، اخراج آلمانیها به معنای وقفه نامحدود و یا حتی ناکامی کامل برنامۀ صنعتی کردن کشور بود که شاه بدان دل بسته بود. ازاین گذشته، شاه از تبلیغات متفقین در باب حضور آلمانیها در ایران منزجر بود و بدان حساسیت بسیار داشت. ( 158)
بتدریج برخی از مقامات ایرانی، منجمله خود شاه، نسبت به میزان صداقت بریتانیا در مورد این خواستهشان به تردید افتاده و سعی کردند که مقصود اصلی آنها را از این قیل و قال در یابند. در 3 اوت 1941 / 12 مرداد 1320، بولارد طی گزارشی به وزارت امور خارجۀ بریتانیا اظهار داشت که وزیر امورخارجۀ ایران سه مرتبه از او پرسیده است که: آیا « ما [ انگلیسیها ] گذشته از اخراج آلمانیها از ایران مقصود دیگری هم داریم یانه؟ من پاسخ دادم خیر. لابد از آن بیم داشت که تقاضای ما بهانهای است برای نوعی اقدام قهر آمیز.» (159)
با توجه به شرایط متفقین دراروپا و موفقیتهای ارتش آلمان در شوروی، دولت ایران میبایست با کمال حزم و احتیاط عمل کرده و تحولات احتمالی آتی را نیز در نظر میگرفت. بر آوردن خواستههای متفقین امر دشواری بود. چرا که از این سوی نیز سفیر آلمان در تهران مدام تهدید میکرد که اقدام دولت ایران در جهت اخراج آلمانیها به قطع روابط منجر خواهد شد. (160) در واقع اگرایران به چنین اقدامی دست میزد، آلمان آنرا بعنوان یک حرکت خصمانه تلقی میکرد. شکست شوروی به دست آلمان، که درآن زمان قطعی به نظر میآمد، خطر انتقامجویی و رویا رویی مستقیم ایران و آلمان را در برداشت.
اما چنین به نظر میآید که احتمال آن داشت ایرانیان باتوجه به فشار موجود اجازه دهند که کمکهای متفقین از طریق قلمرو ایران ارسال گردد. ولی انگلیسیها نظر دیگری داشته و بیشتر در پی بهانهای برای اشغال ایران بودند تا حصول توافق. حال پرسشی که مطرح میگردد آن است که علت این موضع خصمانۀ انگلیسیها چه بود و از اشغال ایران چه نفعی عاید آنها میشد؟
برخی منابع علت اصلی تهاجم متفقین را در ضرورت تأمین یک خط تدارکاتی، به شوروی، ذکر کردهاند. اگرچنین باشد برخی از ایرانیان معتقدند که چرا در این صورت انگلیسیها سعی نکردند که شاه را به همکاری ترغیب نمایند؟ محمد رضا شاه در خاطرات خود ضمن اشاره به این مطلب میگوید «…هرگاه متفقین از آمدن قوای آلمان به ایران نگران بودند چرا بوسیله عقد اتحاد نظامی یا سیاسی از ما کمک نظامی نخواستند؟!…»
اگر متفقین از سخن گفتن در پرده و ابهام خودداری کرده و وضع حقیقی سوق الجیشی خود را با در نظرگرفتن منافع ایران برای رضا شاه مجسم کردهبودند، بدون تردید به مطلب آنها پیبرده بود…»(161)
ولی واقعیت امرآن بود که بریتانیا از نظر اهداف جنگی خویش گذشته از مسئله ترانزیت، الویتهای دیگری نیز در ایران داشت. مهمترین هدف بریتانیا حفاظت از حوزههای نفتی و پالایشگاه آبادان در برابر تهدیدات داخلی و خارجی، یعنی خرابکاری آلمان بود. مقامات انگلیسی براین اعتقاد بودند که صنایع نفتی جنوب، که برای اهداف متفقین اهمیتی حیاتی داشت، هر لحظه میتوانست آماج اقدامات خرابکارانۀ آلمان قرار بگیرد. آن بخش از عوامل آلمان که در ایران بودند، یا آنهایی که امکان داشت توسط چترنجات در ایران فرودآیند، میتوانستند خسارات سنگینی بر تأسیسات مزبور وارد آورند. (162 ). علاوه براین امکان آن وجود داشت که در صورت برکناری شاه از مسند قدرت، چه بر جسب تصادف و چه بر اساس یک طرح سوءقصد، آلمانها بتوانند ارتش ایران را به خدمت خود درآورند و این خود براهداف متفقین در خاورمیانه ضربۀ مهمی به شمار میرفت. ازاین گذشته به نظر انگلیسیها، در صورت شکست روسها و نزدیک شدن آلمانیها به قفقاز فشار آلمانها بر دولت ایران میتوانست به چنان میزانی بالا گیرد که ایرانیان قطعاً در صدد اخراج انگلیسیها بر آیند و منافع بریتانیا در معرض یک خطر جدی قرارگیرد. تنها در صورتی امکان رفع خطرات مذکور میسر میشد که انگلیسیها خود امنیت منابع نفتی را عهده دار میشدند. ( 163 ) درواقع، از روزی که جنگ آغاز شده بود، انگلیسیها در پی بهانهای بودند که منطقه را اشغال کرده و امور نفت را در اختیار گیرند. در این میان آنچه « به مراتب بعد از » حفاظت از حوزههای نفتی قرارداشت، ابراز آمادگی همکاری با شوروی در این بخش از جهان بود .( 164 )
در این مرحله انگلیسیها نسبت به استقامت روسها و ادامۀ آن تردید هایی داشتند و هنوز هم یک اقدام عملی فوری را برای استقرار خط تدارکاتی از طریق ایران درنظر نداشتند. بویژه که آنها در تأمین حوائج نیروهای خودشان در خاورمیانه نیز با مشکلاتی روبرو بودند. (165)
ولی با پیشروی سریع ارتش آلمان در خاک شوروی بر اهمیت استراتژیک ایران افزوده شد. حال نیروهای بریتانیا احساس میکردند که باید هرچه زودتر برای مقابله با تهاجم آلمان از سوی آناطولی و قفقاز به ایران و عراق تدارک لازم را به عمل آورند.(166)
در اواسط ژوئیه 1941/ اواخر تیر1320، وزارت امورخارجه و سازمان اطلاعاتی ارتش بریتانیا براین باور بودند که مقاومت شوروی درعرض 4 تا 6 هفته درهم خواهد شکست و احتمال آن میرود که آلمانیها در اواخر اوت یا اوائل سپتامبر/ اوائل شهریور به قفقاز برسند. ( 167) سقوط شوروی و پیشروی نیروهای آلمان در جهت قفقاز میتوانست تأثیر وخیمی بر اهداف جنگی متفقین داشته باشد. در صورت چنین تحولاتی آلمانها نه تنها بر منابع نفت شوروی دست مییافتند بلکه دروازههای ایران و عراق را نیز گشوده و راه هندوستان را در معرض خطر قرار میدادند. ( 168) در چنین موقعیتی اشغال ایران هم امنیت حوزههای نفتی را تضمین میکرد و هم در برابر پیشرفت ارتش آلمان، به سمت شرق، مانعی بوجود میآورد.(169)
با اینحال، خط تدارکاتی ایران یکی از عوامل مهم هجوم متفقین بود. آشکار بود که ارتش شوروی بدون کمک اساسی متفقین از لحاظ تجهیزات جنگی نمیتوانست در برابر پیشروی آلمانیها مقاومت کند. از اینرو ارسال کمک از طریق ایران یکی از موارد اساسی استراتژی متفقین گشت. مسیر ترانزیت ایران، با خط آهنی که از بندر شاهپور در خلیج فارس تا بندر شاه در بحرخزر امتداد می یافت، مسیری بود که به گفتۀ چرچیل « کوتاهترین و مطمئتن ترین راه » ارسال کمکهای متفقین به شوروی را تشکیل میداد.( 170 ) انگلیسیها معتقد بودند که تنها راه استفاده مناسب از خط آهن ایران در آن بود که تأسیسات مزبور تحت کنترل متفقین در آید و نیروهای متفقین در کنار یک شبکه ضد جاسوسی برای مقابله با عوامل محور، حفاظت از آن را بعهده گیرند. (171)