بمناسبت26 خرداد، صدوسیُ وسومین سالگردتولّددکترمحمّد مصدّق «زندگینامه دکترمحمّدمصدّق»
7 – کنفرانس تهران و اعلامیۀ سه دولت بزرگ در بارۀ ایران:
با اینکه از ابتدای سال 1943 ارتش آلمان در کلیۀ جبههها با شکست مواجه شده و مشغول عقب نشینی بود ولی برای هماهنگ ساختن مساعی متفقین و بخصوص گشایش جبهۀ دوم در خاک اروپا که مورد تقاضای شوریها بود، ملاقاتی بین سران کشورهای بزرگ که رهبری جنگ علیه آلمان را به عهده داشتند ضروری به نظر میرسید. به پیشنهاد مارشال استالین نخست وزیر شوروی، تهران برای اجتماع سران کشورهای شوروی، انگلستان و آمریکا در نظر گرفته شد. اما متفقین به هیچ وجه دولت ایران را در جریان کنفرانس نگذاشتند و از مذاکرات آن اطلاعی به دولت میزبان خود ندادند.
روز25 نوامبر، مارشال استالین از مسکو و روز بعد پرزیدنت روزولت و وینستون چرچیل از قاهره وارد تهران شدند و در 28 نوامبر 1943 (6 آذر 1322) کنفرانس تاریخی تهران که اثرانت مهمی در جریان جنگ دوم جهانی داشت در پایتخت کشور ما تشکیل گشت.
در مدتی که کنفرانس تهران جریان داشت اقداماتی به منظور حفظ منافع ایران و روشن نمودن وضع کشور بعد از جنگ از طرف زمامداران ایران به عمل آمد. سهیلی و ساعد مراغهای وزیر امورخارجه، با موتولف و ایدن وزیران خارجۀ شوروی و انگلستان و ژانرال پاتریک هرلی مشاور مخصوص رئیس جمهوری امریکا ملاقات و مذاکره نموده و در 9 آذر تذکاریهای به شرح زیر در بارۀ مساعی ایران در دوران جنگ به نفع متفقین تسلیم سران سه سه دولت نمودند:
…ایران که با ابراز همکاری صمیمانه و خالصانه طبق پیمان سه گانه و تشریک مساعی کامل با متفقین در این ظفر و فیروزی سهیم میباشد قطع دارد که متفقین تمام زحمات و خساراتی را که از اوضاع جنگ به ایران وارد آمده کاملا در نظر خواهند گرفت.
با امتخانی که ایران دراین مدت از همکاری صمیمانه و تشریک مساعی خالصانه خود در تمام شئون و مراحل نشانداده و برای تأمین پیروزی متفقین و برافکندن ریشه ظلم و ستم از جهان مافوق قدرت و توانایی خود و با تحمل مشکلات اقتصادی بیشمار بذل مساعی نموده و بالنتیجه با اعلان جنگ با آلمان اعتماد و اطمینان کامل متفقین را جلب نموده انتظار دارد که متفقین در تحویل رشتههای حیاتی امور مملکتی که فعلا در دست آنها است و واگذاری امنیت کشور به قوای نظامی و انتظامی خود ایران و تأمین جمیع وسائل اینکار اهتمام خاص معمول دارند تا بدین نحو اعتماد و اطمینان موجوده صورت عمل بخود گیرد.
دولت و ملت ایران رجاء واثق دارند که تعهدات کتبی و اطمینانهای شفاهی که از طرف متفقین نسبت به تمامیت و استقلال کامل ایران داده شده است با کمک و مساعدتهای مادی و معنوی در تمام رشتههای سیاسی و اقتصادی تقویت یافته و ایران بتواند بدینوسیله نقش با افتخاری را که در گذشته بین کشورهای متمدن جهان بعهده داشته در آتیه نیز ادامه دهد.
دولت و ملت ایران در قبال این ابراز صمیمیت و یگانگی اطمینان میدهد همانطور که در سختترین موقع جنگ در همکاری صمیمانه و دوستی صادقانه برای پیروزی عاجل متفقین خودداری ننموده از این پس نیز اینرویه دیرینه را در مسائل مربوطه بینالمللی ادامه داده و با متفقین خود تشریک مساعی کامل بنمایند.
دولت و ملت ایران انتظار دارند در این موقع که پیشوایان معظم سه دولت بزرگ در ایران اقامت دارند برای تأیید مراتب بالا اعلامیه صادر و بدینوسیله حسن نیتی را که کرارا کتبا و شفاها نسبت به ایران ابراز داشتهاند بار دیگر تصریح نمایند.
بر اساس این تذکاریه، اعلامیهای در اول دسامبر 1943 ( 9 آذرماه 1322 ) به امضای روزولت و چرچیل و استالین رسید که به اعلامیه تهران معروف است:
رئیس جمهوری کشورهای متحده آمریکا، نخستوزیر اتحاد جماهیر شوروی و نخستوزیر ممالک متحده انگلستان پس از مشورت بین خود و با نخستوزیر ایران مایلند موافقت سه دولت را راجع به مناسبات خود با ایران اعلام دارند.
دولتهای کشورهای متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی و ممالک متحده انگلستان کمکهائی را که ایران در تعقیب جنگ بر علیه دشمن مشترک و مخصوصا در قسمت تسهیل وسائل حمل و نقل مهمات از ممالک ماوراء بحار به اتحاد جماهیر شوروی بعمل آورده تصدیق دارند.
سه دولت نامبرده تصدیق دارند که این جنگ مشکلات اقتصادی خاصی برای ایران فراهم آورده و موافقت دارند که با در نظر گرفتن احتیاجات سنگینی که عملیات جنگی جهانی بر آنها تحمیل میکند و کمی وسائل حمل و نقل در دنیا و همچنین کمی مواد خام و سایر حوائج کشوری کمکهای اقتصادی خود را تا حد امکان به دولت ایران ادامه بدهند.
راجع به دوره بعد از جنگ دول کشورهای متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی و ممالک متحده انگلستان با دولت ایران موافقت دارند که هر نوع مسائل اقتصادی که در پایان مخاصمات ایران با آن مواجه باشد از طرف کنفرانسها یا مجامع بینالمللی که برای مطالعه مسائل اقتصادی بینالمللی تشکیل یا ایجاد شود با مسائل اقتصادی سایر ملل متحده مورد توجه کامل قرار گیرد.
دولتهای کشورهای متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی و ممالک متحده انگلستان در حفظ استقلال و حاکمیت و تمامیت ارضی ایران با دولت ایران اتفاق نظر دارند و به مشارکت ایران با سایر ملل صلح دوست در برقراری صلح بینالمللی و امنیت و سعادت بعد از جنگ بر طبق اصول منشور آتلانتیک که مورد قبول هر چهار دولت است استظهار دارند.
وینستون چرچیل ، ژ. و . استالین ، فرانکلین.د. روزولت
ضمنا دولتهای امریکا و انگلستان به منظور ابراز حسن نیت خود و اهمیتی که برای ایران قایل بودند، سفارتهای خود را در تهران به درجه سفارت کبری ارتقاء دادند. سفارت شوروی قبلا در 1304 در آغاز سلطنت رضا شاه به درجه سفارت کبری ارتقاء یافته بود.
نتایج کنفرانس تهران که به مدت سه روز ادامه داشت از لحاظ جریان جنگ بدین قرار بود: ( الف ) ایجاد جبهه دوم و پیاده شدن نیروهای مشترک امریکایی و انگلیسی و کانادایی و فرانسه آزاد به خاک نورماندی در6 ژوئن 1944 . (ب) ضد حمله بزرگ ارتش سرخ در تابستان 1944 که منجر به بیرون راندن قطعی آلمانیها از خاک شوروی گشت. ارتش آلمان که از دو طرف در میان ضربات سهمگین نیروهایی قرارگرفته بود که به مراتب ازآن قویتر بودند، نتوانست پایداری کند و بتدریج ایتالیای مرکزی، بلژیک و کشورهای اروپای شرقی را تخلیه کرد و به سرحدات آلمان عقبنشینی نمود. (3)
◀ ایران و جنگ جهانی دوم : 1941 – 1939« موقعیت ایران در آغاز جنگ»:
دکتر علی اصغرزرگردر نوشتۀ خود « تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس »، فصل به «ایران و جنگ دوم جهانی » اختصاص دارد که نگارنده تمام آنرا، در اینجا، میآورم:
سیاست خارجی ایران مبنی بر استوار ساختن موقعیت خود در برابر دو قدرت شوروی و انگلیس تنها به نزدیکی با آلمان منحصر نبود.سیاست منطقهای و حسن همجواری شاه که در سال 1939 / 1318به نقطۀ اوج خود رسیده بود، نیز دراین جهت قرارداشت. (1) این وجه از سیاست خارجی ایران محتاج توضیحاتی چند است، چرا که در تلاش ایران در جهت اتخاذ یک بیطرفی کامل در ایام جنگ نقش مهمی ایفا کرد.
از روزی که رضا شاه برمسند قدرت قرار گرفت، در قبال ترکیه و افغانستان یک خط مشی بسیار پویا درجهت نزدیکی و دوستی آغاز گشت. این خط مشی به صورت معاهدات متقابل متعددی که منعقد شد نمایان شد. این خط مشی بویژه از لحاظ اختلافات بسیاری که در طول قرون گذشته روابط کشور های مسلمان را هراز چندی تیره و تارمیساخت، به روشنی آشکار میگردد. براساس معاهدات متقابلی که در سالهای1921 و 27 – 1926میان و ایران و همسایگانش منعقد گشت قرار برآن گذاشته شد که روابط فی مابین براساس اصول جدید عدم تعرض، بیطرفی، عدم مداخله در امور داخلی طرفین، غیر قابل نقض بودن مرزهای یکدیگر وهمکاریهای اقتصادی بنیان نهاده شود.
تا سال 1928 / 1307 شوروی در نزدیکتر شدن همسایگان جنوبیاش با یکدیگر نقش عمدهای داشت و معاهدات متقابلی که بین این کشورها به امضاء رسید در مکمل و متمم معاهدات علیهده و مشابهای بود که بین اتحاد شوروی و هریک از این کشورها منعقد شده بود. ولی در15 ژوئن 1928 / 25 خرداد 1307 نمایندگان ایران، ترکیه و افغانستان بر معاهدات موجود فیمابین سه پروتکل جداگانه افزودند. این حرکت مستقل نشان دهندۀ آن بود که این کشورها در حال فاصله گرفتن ازمدار شوروی هستند. بعلاوه مفاد مذکور در این پروتکلها از برخی جهات فراتر از نظام مطلوب شوروی میرفت. اینک امضاء کنندگان این معاهدات از لحاظ حمایت سیاسی از یکدیگر تعهدات مثبت تری را عهده دار میشدند، چرا که متعهد شده بودند در صورت مورد حمله قرار گرفتن هر یک از طرفین با تلاش در جهت یافتن راه حلی مناسب به یاری یکدیگربشتابند. علاوه براین در پروتکلهای جدید برای همکاریهای اقتصادی و مشورت در باب بهبود طرق، خطوط آهن وارتباط های پستی و تلگرافی مفادی در نظر گرفته شده بود.
برای ایران بر قراری روابط حسنه با ترکیه دستاورد بزرگی محسوب میشد. زیرا این امر رهایی اقتصادی مناطق شمالی ایران از سیطرۀ کامل شوری را میسرمیساخت. چرا که حال ایران میتوانست از طریق قلمروترکیه و بنادرآن، دسترسی بیشتری به غرب بیابد. بیاغراق میتوان گفت که وابستگی اقتصادی شمال ایران بر اتحاد شوروی تا حدود زیادی ازعدم دسترسی بیشتر به جهان غرب ناشی شده بود. یکی دیگر از عواملی که به نزدیکی بیشتر ایران و ترکیه کمک کرد، مسئله مشترک آنها درباب نا آرامی عشایر کرد مرزهایشان بود. پس از سرکوب شورش کردها که با اشتراک مساعی طرفین انجام گرفت، در23 ژانویه 1932 / 3 بهمن 1310 اولین عهد نامۀ قطعی سرحدی ایران و ترکیه به امضاء رسید و بدین ترتیب مناقشات چندین صد سالۀ دو کشور در باب مسائل مرزی به پایان رسید. (6) در ماه نوامبر همان سال یک عهد نامه مودت جدید بین دو کشور منعقد شد که در کنار دیگر پیمانهای موجود، مبنای نوینی را بر روابط ایران و ترکیه در سالهای بعد بنیان گذارد .
پس از استقرار اینروابط دوستانه بود که شاه، به همراه یک هیئت عالیرتبه از مقامات ایرانی، بنا به دعوت رییس جمهوری ترکیه ، در ژوئن 1934 / خرداد 1313 از آن کشور دیدار کرد.(7)
در سال 1934 / 1313 روابط ایران با افغانستان، یکی دیگر از همسایگانش، به نحو چشمگیری بهبود یافت. در این سال ترکیه میانجی شده و این دو کشور همسایه بر سراختلافات مرزی خود به توافق رسیدند. (8) تلاشهایی که بهبود روابط با عراق در جریان بود با مشکلات بیشتری روبرو شد، مع هذا در سال 1935 / 1314 امید حصول به تفاهم هم بسیار شده بود.
سیاست حُسن روابط با همسایگان بالاخره به نتیجه رسید. در سپتامبر 1935 نمایندگان ایران، ترکیه و عراق درژنو طرح یک عهد نامۀ عدم تعرض و حل اختلافات فیمابین را بطریق مسالمت آمیزامضاء کردند.(9) ایران و ترکیه همچینن تصمیم گرفتند که در جهت ایجاد یک پیمان امنیت منطقهای که دیگر دولتهای مستقل خاورمیانه را هم در برگیرد، حمایت کشورهای دیگر را جلب کنند. بر این اساس در8 ژوئیه 1937 / 17 تیر ماه 1316 درتهران میان ایران و ترکیه وعراق و افغانستان معاهدهای به امضاء رسید که به پیمان سعد آباد معروف گشت.(10)
این چهارکشوردرمقدمۀ پیمان انگیزۀ خود و تمایلشان مبنی بر«فراهم ساختن موجبات روابط ودادیه و حسن تفاهم بین خود با تمام وسائل موجوده… و برای تأمین و استقرار صلح و امنیت در شرق نزدیک بوسیلۀ تضمینات تکمیلیه در حدود میثاق جامعه ملل …» (11 ) ذکرکردند. در مواد اول و دوم و هفتم این پیمان آمده بود که دول متعاهد، متعهد میشوند که سیاست عدم مداخله مطلق در امور داخلی یکدیگر، مصونیت حدود مشترک یکدیگر را محترم شمرده و در حدود سرحدات خود از تشکیل یا عملیات دستجات مسلح و ازایجاد هرگونه هیئت و یا تشکیلات دیگری برای تخریب مؤسسات موجود یا برای اختلال نظم وامنیت هر قسمتی از خاک متعاهد دیگر جلوگیری کنند. در ماده سوم طرفین را به مشورت با یکدیگر در تمام برخوردهای بین المللی که ممکن بود با منافع مشترکشان تماس پیدا کند متعهد مینمود. در ماده چهارم هریک از دول متعاهد در مقابل یکدیگر متعهد میشدند که در هیچ مورد خواه به تنهایی و خواه به معیت یک یا چند دولت دیگر به هیچگونه عملیات تجاوز کارانه ضد یکدیگر مبادرت ننمایند و مواردی را که از نظر آنها تجاوز محسوب میشد تعریف کردند.
در مورد انگیزۀ انعقاد چنین پیمانی وعلت وجودی آن نظریات مختلفی عنوان شده است. (12) برخی آنرا ساخته و پرداختۀ بریتانیا دانسته و گروهی نیز دست شوروی را در انعقاد آن مشاهده کرده اند، معدودی نیز آنرا حاصل دوراندیشی وابتکار خود دولتهای متعاهد دانستهاند. (13) یکی از صاحب نظران پیمان سعد آباد را پیمانی توصیف کرده که تلویحاً علیه اتحاد شوروی به پا شده بود و شوروی که آنرا نوع دیگری ازیک « کمر بند امنیتی » تلقی میکرد ، موضع خصمانهای در قبال آن داشت. گفته شد که دولت شوروی این پیمان را ساخته و پرداخته بریتانیا و گسترش خطرناک نفوذ آن کشوردر جهت مرزهای شوروی تلقی میکرد (14) وزارت امورخارجۀ بریتانیا درمورد این پیمان هیچ موضع صریح و قاطعی اتخاذ نکرد. تا پیش ازانعقاد این پیمان بریتانیا نسبت به پیمانی که عراق و احتمالاً مصر را هم در بر میگرفت حسن نظر داشت. (15) در واقع عراق متحد بریتانیا محسوب میشد و بدون رضایت آن نمیتوانست پیمان سعد آباد را امضاء کند. از نقطه نظر بریتانیا این معاهده گذشته از آنکه گروهی از دولتهای حائل را متشکل میکرد، با توجه به احتمال بروز تحولاتی در اروپا و مدیترانه صلح و آرامش خاور نزدیک و میانه را تأمین می نمود. در واقع در این پیمان نکته ای که باعث نگرانی بریتانیا شده یا برخلاف منافع آن باشد وجود نداشت. (16)
پس ازانعقاد این پیمان، دکتر اراس، وزیرامور خارجۀ ترکیه اظهارداشت که معاهدۀ مزبوربا رضایت، و درواقع براساس حمایت، اتحاد شوروی و امپراطوری بریتانیا منعقد شده است.(17)
علیرغم این نظریات متفاوت میتوان گفت که انعقاد این پیمان تا حدود زیادی از ابتکار متعاهدین و شرایط بینالمللی آن زمان نشأت یافته بود. اوضاع جهانی در دهۀ 1930و بویژه ظهور قدرتهای نوین در اروپا برای آن دسته از کشورهای خاورمیانه که قصد داشتند در مقابل بریتانیا و شوروی موضع مشترک و مستقل خویش را تأیید و تثبیت سازند، موقعیت مناسب را فراهم ساخت. ترکیه، یکی ازاعضاء فعال پیمان سعد آباد، خود یکی از اعضاء تفاهم نامه عدم تجاوز بالکان محسوب میشد که ، یوگسلاوی و یونان و رومانی را هم در برگرفتهبود. تردیدی نیست که، در سال1935، خطری که ازسوی اقتدار روزافزون ایتالیا و تجاوزش به حبشه، وضعیت در کرانههای مدیترانه و خاور نزدیک و میانه را تهدید میکرد درگردهمایی این کشورها مؤثر افتاد. ( 18)
برای ایران، پیمان سعدآباد یک قرارداد چند جانبه به شمار میآمد و اصولی را مورد تأیید قرار میداد که حاصل تلاشهای مستمرحکومت شاه در جهت استقرار روابط خود با همسایگانش بر اساس مودت و حل مسالمت آمیز مناقشات به شمار میرفت. بدینترتیب موقعیت کشور در برابر روسیه و انگلیس نیز تحکیم میشد. چند هفته پیش از انعقاد قرارداد مزبور، سخنگویان دولتهای ایران و ترکیه اعلام داشتند که علت اصلی همکاری این چهارکشوربر اساس درسی است که از تاریخ فراگرفتهاند. این کشورها فراموش نکردهاند که در آسیا انگیزۀ رقابت روس و انگلیس تا حدودی از این تمایل رقابت آمیزمبنی بر تحت نفوذ قراردادن کشورهایی نشأت گرفتهاست که ضعیفتر ازآن بودند که در مقابل اجانب مقاومت کنند. بنابراین، احساس میشد زمانیکه این کشورها مستقل و مقتدر گردند، نه تنها آن رقابت نهایتاً از میان خواهدرفت، بلکه درآخر، این اتحاد آسیایی پیشرفت خواهد کرد و دو قدرت، ایران و ترکیه را بهم نزدیکتر و به حفظ صلح کمک خواهدکرد.(19)
شاه ودولت ایران حتی تصورمیکردند که درصورت بروزیک جنگ دیگراروپایی بلوک خاورمیانه از چنان استحکام و ثباتی برخوردار خواهد بود که نه تنها خواهد توانست از بیطرفی منطقهای خویش حراست نماید، بلکه میتواند آزادانه در مورد درگیری یا عدم درگیری درجنگ تصمیم بگیرد.(20) ولی پیمان سعد آباد، چون پیمان مشابهاش یعنی پیمان بالکان، نتوانست در وحدت اعضایش مؤثر افتد زیرا آنها در مورد دشمن مشترک خویش اتفاق نظر نداشته و از اهداف و منافع مشترکی برخوردار نبودند. پیمان سعد آباد خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود و از آنچنان استحکام و ثباتی برخوردار نبود که تاب ضربات حاصل از جنگ جهانی دوم را بیاورد.
وقایع اروپا – تقارن توسعه طلبی آلمان در اروپای مرکزی و جاه طلبیهای ایتالیا در مورد شرق نزدیک و خاورمیانه از یک سو وآمادگی متفقین جهت مقابله با آلمان از سوی دیگر – بتدریج تأثیر خود را بر موقعیت ایران آشکار ساخت. اشغال پراگ توسط هیتلر در مارس 1939/ اسفند 1317 تأثیر شگرفی برانگلیس گذاشت و به یکباره سیاست خارجی آن کشور را کاملاً دگرگون ساخت. از روزی که جنگ جهانی اول به پایان رسید سیاست بریتانیا در اروپا براساس حفظ بیطرفی کامل و در نتیجه احتراز از«ائتلافهای دائمی» استواربود. در طول این دوران بریتانیا سعی داشت که از پذیرش هرگونه تعهد نظامی در اروپا شانه خالی کند. ولی اینک ناسازگاری این خط مشی سنتی با تحولات جدی کاملاً اشکار شده بود. حال بریتانیا میبایست به سیاست دیرینۀ خود که مقابله با هر قدرتی بود که میخواست به قدرت مسلط دراروپا بدل شود، بازگردد. (21) انگلستان هرزمان با خطر جنگ روبرو شده بود، سعی کرده بود که با نیرومندترین ترکیب ممکن از نیروهای موجود با حریف احتمالیاش روبرو گردد. لهذا پس از ماجرای پراگ، دولتهای بریتانیا و فرانسه حمایت خود را از لهستان و رومانی درصورت تجاوز آلمان اعلام داشتند. (22) هنگامیکه در7 اوریل / 18 فروردین 1318 همان سال، ایتالیا کشور آلبانی را اشغال و به قلمرو خویش ملحق ساخت، راه حصول یک تفاهم میان ترکیه وانگلیس گشوده شد زیرا ترکیه در واکنش نسبت به خطرایتالیا طبیعتاً در پی متحدین بود و تنها نیرویی که در مدیترانه میتوانست دربرابرایتالیا قدعلم کند بریتانیا بود. در12 آوریل / 23 فروردین دولت بریتانیا خواستاریک تبادل تضمین با دولت ترکیه شد. اندکی بعد نیزهر دو کشورطی یک اعلامیه مشترک مراتب همیاری متقابل خویش را اعلام داشته و پس از یک ماه در 19 اکتبر 1939 / 27 مهر 1318 یک پیمان اتحاد را امضاء کردند.(23)
درهمان ایام، اعلام شد که میان اتحاد شوروی، بریتانیا و فرانسه سلسله گفتگوهایی جریان دارد. هدف از این تلاشها آن بود که یک اتحاد نیرومند برضد آلمان بوجود آید. درگیری ترکیه ، یکی از اعضاء پیمان سعد آباد در بحران اروپا و مذاکراتی که پیرامون اتحاد میان بریتانیا و اتحاد شوروی در جریان بود، نخستین نشانههایی بود که ایران مستقیماً از نزدیک شدن احتمال جنگ تجربه کرد. همانگونه که ملاحظه شد در طول بیست سالی که گذشت رکن اصلی سیاست خارجی ایران در توازن برقرارداشتن بریتانیا در برابر شوروی و تکیه بر یک قدرت ثالث برای حمایت اقتصادی و سیاسی استوار بود. حال ایران با موقعیت متفاوتی روبرو گشته بود: شروع مذاکرات روس و انگلیس در باب اتحادی علیه آلمان. احتمال چنین اتحادی بسیار نگران کننده بود؛ چه از لحاظ تجارب گذشته – حاصل آخرین باری که این دو قدرت به یکدیگر نزدیک شدند تقسیم قلمرو ایران بود – و چه از لحاظ آنکه وحدت در برابر آلمان که طرف عمدۀ بازرگانی ایران محسوب میشد.
هنگامی که دانسته شد که در مذاکرات بریتانیا و فرانسه و شوروی سخنی از تعرض غیر مستقیم به میان آمدهاست، دولت ایران سریعاً در لندن و مسکو و پاریس دست به کار شد.(24) ایران در مقام تفحص برآمده و از جانب دولت بریتانیا به وی اطمینان داده شد که این مذاکرات تنها به چگونگی عملکرد در اروپا محدود بوده و به موقعیت ایران ربطی نداشتهاست. (25) با اینحال بی نتیجه ماندن مذاکرات سه کشور مزبور و انعقاد پیمان عدم تجاوز آلمان و شوروی نتوانست به رفع نگرانی ایران منجرشود. زیرا با همکاری جدید که میان آلمان و شوروی پیش آمده بود توازنی که در سیاست ایران مشاهده میشد، درهم فرو پاشید.
ایران در4 سپتامبر 1939 / 13 شهریور 1318 درست یک روز پس از شروع جنگ جهانی دوم بیطرفی قاطع خویش را اعلام داشت. به سفارت بریتانیا رسماً اطلاع داده شد: «… دراین موقع که متأسفانه دائرۀ جنگ در اروپا مشتعمل گردیدهاست، دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم میرساند که در این کارزار بیطرف مانده و بیطرفی خود را محفوظ خواهد داشت.» (27) از نظر شاه همانگونه که به سفیر بریتانیا اظهار داشت، دولت از آن جهت سیاست بیطرفی اتخاذ کرده بود که« ایران نه بدان اندازه قدرتمند بود که در جنگ شرکت کند و نه تا آن حد ضعیف بود که اجازه دهد حقوقش پایمال گردد» از اینرو به اعتقاد شاه « یک سیاست بیطرفی برای ایران ضرورت داشت و برای قدرتهای متحارب نیز ارزشمند بود» (28)
بدین ترتیب، بیسرفی باید مانع از تکرار تجربۀ جنگ جهانی اول میگشت که طی آن کشور به صورت یک منطقه ویران شده درآمد.(29) از اینرو بیطرفی، چه از لحاظ خارجی و چه از نظر داخلی، بعنوان تنها سیاست میسر و مناسب که ضامن صلح و صفای ایران به شمار میرفت، مطرح گشت.
جالب آناست که هم آلمان و هم بریتانیا ازاین موضع ایران استقبال کردند. بریتانیا از آن جهت ازاین خط مشی استقبال کرد که در جهت آرام نگهداشتن اوضاع آن بخش از جهان که قدرت بریتانیا تکافوی تضمین امنیت منافع مهمش را نمیکرد، مؤثر بود. (30) آلمان هم به نحو فعالی از اینرویه ایران حمایت کرد. استدلال وزارت امور خارجۀ آلمان این بود که « با توجه به پیوند نزدیک ترکیه با انگلستان و فرانسه چنین به نظر میآید که آنچه از لحاظ سیاسی اهمیت ویژهای یافته آناست که فعلاً به تقویت ایران در بیطرفی کاملاش ادامه داده شود.» (31)
معهذا جنگ روابط خارحی ایران را تحت تأثیرقرارداد. از بدو کار آشکار بود که ایران اگر خواستار حفظ بیطرفی خود بود میبایست مهارت دیپلماتیک بسیاری نشان میداد. سفیر امریکا در تهران از این وضعیت توصیف جالبی ارائه داده است:
«سیاست خارجی ایران در موقعیت سیالی به نظر میآید زیرا دولت اگر بخواهد هم با روسیه روابط حسنه داشته باشد وهم با بریتانیا، میباید بسیار محتاط عمل کند و تردید نیست که شاه در پی ادامۀ راه و روال خویش است و علیالظاهر نسبت به جنگ اروپا موضعی بیتفاوت گرفتهاست. وی بیش از هر چیزمیل دارد که حتیالامکان مانع از تکرار تجربۀ ناگوار [ ایران ] در ایام جنگ گذشته گردد. احتمالاً نه در صدد اقدامی بیپروا برخواهد آمد و نه عامداً نارضایی مسکو را برخواهد انگیخت. ولی هم اکنون عوامل بسیاری در کارند که این مهم را امر دشواری سازند.»(32)
یکی از عواملی که بر دشواری موقعیت ایران افزود روابط آن کشور با شوروی بود.
دولت ایران معاهدات آلمان و شوروی و استونی و شوروی را با نگرانی بسیار تلقی کرد. تقسیم لهستان میان آلمان و شوروی وسیطرۀ آن دو برکشورهای بالتیک، ایران را از احتمال توجه شوروی به مرزهای جنوبیاش در جهت بحر خزر و مناطق شمالی کشور بیمناک ساخت. آنچه شاه و دولت ایران را در آن ایام بیش از هر چیز نگران میساخت این احتمال بود که شاید اتحاد شوروی ازاین موقعیت برای دخالت در امور داخلی ایران و طرح ادعاهای ارضی استفاده کند. وزیر امور خارجۀ ایران این مسئله را با سفیر آمریکا در میان گذاشته بود و او نیز طی گزارشی به واشنگتن دراین باب نوشت که ایران ازآن بیم داشت که « شوروی بتواند براساس یک تفاهم محرمانه با آلمان در صدد احیاء موقعیت مسلط خود بر ولایات شمالی( ایران ) برآید.» (34)
این نکته راباید درنظرداشت که جنگ جهانی درایامی آغاز شد که بین ایران و شوروی هیچ نوع پیمان تجاری وجود نداشت. مدت معادۀ 1935 در سال 1938 منقضی شده بود و هنوز معاهدۀ جدید منعقد نشده بود. این وضعیت نه تنها به کُند شدن مبادلات بازرگانی میان دو کشور منجر شد، بلکه راه ترانزیت ایران و آلمان را هم که از قلمرو روسیه میگذشت، مسدود کرد.(35) تمام این مشکلات بعلاوه مسائلی که بریتانیا در امر حمل و نقل کالاهای آلمان توسط خطوط کشتیرانی آن کشور پیش آورده بود، لطمات بسیاری برتجارت خارجی ایران وارد آورد. اگر چه ایران در روابط خود با شوروی نشانی حاکی از تغییر موضع نشان نداده بود ولی در طول مذاکراتی که در سال 1939 / 1318 برای انعقاد یک پیمان تجاری درمسکو جریان داشت، کلیه اقدامات ایران در این زمینه با سردی تمام طرف مذاکره روبرو بود. اگر معاهدات بیطرفی وعدم تجاوز ایران و شوروی هنوز معتبر بود ولی روی هم رفته حال و هوای خصمانه در روابط آن دو کشور احساس میشد.
آلمانها برای نزدیگتر ساختن ایران به خود از این موقعیت کمال استفاده را بردند. آنها اعتقاد داشتند که دولت ایران بخاطر وابستگی اقتصادیاش بدانها بیشتر ترجیح میدهد که با تکیه برمناسبات خود با آلمان، موضع روسها را تعدیل نماید تا آن که با نزدیکی به ترکیه، بر بیطرفی خود تأکید نهد. زیرا از نظر ایرانیان این آلمان بود که میتوانست تهدید شوروی را خنثی کند. البته این نکته را نیز باید در نظرداشت که توسل آلمان به ماجرای خطر شوروی خود تاکتیک حساب شدهای بود که آلمانها با همدستی روسها طرح کرده بودند. در18 نوامبر1939 / 27 آبان 1318 مولوتوف، وزیرامور خارجۀ شوروی به سفیر آلمان درمسکو اطلاع داد که دولت شوروی در نظر دارد نیروهای خود را در ماوراء قفقازو آسیای میانه تقویت کند و این قصد خود را در آینده نزدیک به مرحلۀ اجرا در خواهد آورد. مولوتوف به سفیر آلمان اظهار داشت که اتحاد شوروی اجازه میدهد آلمان هر آنگونه که میل دارد از این مسئله بخاطر اهداف تبلیغاتی خود استفاده کند و گزارشات مربوط به این مسئله را تکذیب نخواهد کرد.(37)
انگلیسها نیز، براساس منابع مختلف به سرعت متوجه شدند که آلمانها در تبلیغات خود در خاور میانه، با استفاده از مسئله خطر شوروی، پیشرفتهای قابل ملاحظهای تحصیل کردهاند. از اینرو، وزارت امورخارجۀ بریتانیا درمقام مقابله با تأثیراین اقدامات آلمان برسیاست ایران از سفیر جدید خود درایران، بولارد، خواست که برای مقامات ایران روشن کند که چقدر برای روسها مشکل خواهد بود که دراین قسمت از جهان به اقدام نظامی دست بزنند. سفیر بریتانیا میبایست در مذاکرات خود با دولتمردان ایران خطری را که از جانب شوروی متوجه تمامیت ارضی ایران بود ناچیز جلوه دهد تا ایرانیان در روابط خود با شوروی با اتخاذ پایداری و سرسختی بیشتری تشویق گردند. ( 38)
انگلیسیها تبلیغات خود را در خاورمیانه بر این اساس قرار دادند که مقامات ملی در برابر رسوخ و نفوذ شوروی تقویت گردد. سیاست بریتانیا آن بود که مانع از آن گردد که وحشت ایرانیان و افغانها از شوروی به یک هراس بیاساس مبدل گردد. بریتانیا اطلاع داشت که اتحاد شوروی در وضعی نبود که بتواند به نحو مؤثری به یک جنگ تهاجمی مؤثر دست زند و به نفع آنها نبود که از در مخاصمه درآیند.(40)
در این میان دولت آلمان به نحو فعالی به حمایت از اقدامات ایران درجهت عادی ساختن روابط خود با اتحاد شوروی اقدام کرد زیرا با ایجاد اصطکاک در روابط ایران و شوروی، بازرگانی ایران و آلمان رونق مییافت.(41) اما از این طرف از بدو شروع جنگ شخص شاه به نحو روز افزونی نسبت به دوستان آلمانیاش تردید حاصل میکرد. تبلیغات مزورانه و دو پهلوی آلمانها و مسئولیت آنها در شروع جنگ خود عامل مهمی در این شک و تردید شاه بود.(42) علاوه بر این، پیمان آلمان و شوروی باعث سوء ظن ایرانیان نسبت به اهداف آلمانها شد. خشم و غضب شاه ازاین تحولات خود را به صورت عزل وزیردارایی ایران محمود بدر نشان داد. او، بعنوان یکی از طرفداران پرو پا قرص آلمان مشهور بود. (43) بدر که با سفیر آلمان در تهران روابط صمیمانهای داشت از هواخواهان سرسخت آلمان به شمارمیرفت و در توسعۀ منافع اقتصادی و سیاسی آلمان درکشور نقش مؤثری ایفاکرد (44) گذشته از این مسئله، یکی دیگر از تحولاتی که از دگرگونی موضع شاه حکایت داشت، تلاش وی برای نزدیکتر شدن به انگلیس بود.
* اندیشۀ نزدیکی مجدد با انگلستان:
مشکلات اقتصادی ناشی از جنگ، خطر مستمری که مناطق شمالی ایران را تهدید میکرد و سوءظن نسبت به اهداف و برنامههای آلمان شاه را بر آن داشت که در پی کسب حمایت نظامی و اقتصادی روی به جانب بریتانیا آورد. روابط ایران و انگلیس به نحو محسوسی بهبود یافت. شاه خود نسبت به متفقین اظهار تمایل نشان میداد و در واقع اتحاد آلمان و شوروی لاجرم به چنین ابراز تمایلی منجر میشد.(45)
در 31 ژانویه 1940، سرلشکر نخجوان، وزیر جنگ ایران، به صورت غیر منتظرهای، گزارش کاملی را از آمار و ارقام مربوط به هواپیماهای موجود ایران به وابستۀ نظامی بریتانیا در تهران تسلیم کرد و از او در خواست کرد که ایران را در خرید سریع تعدادی هواپیما از بریتانیا یاری دهد. نخجوان گفت که در بهار آن سال به وجود این هواپیماها برای مقابله با تهدید شوروی احتیاج است. سپس وزیر جنگ ایران « از نقطه نظر شخصی و بصورت خصوصی » اظهار داشت زمان آن فرا رسیده که هر دو کشور طرحهای نظامی خویش را هماهنگ سازند. چرا که اهداف و منافع مشترکی دارند. وی در ادامۀ گفتارش افزود با اینحال او در مقامی نیست که این مسئله را به شاه پیشنهاد کند و بهترآناست که از طریق دیپلماتیک طرح گردد.( 46) بولارد در گزارش این امر به وزارت امور خارجه بریتانیا خاطرنشان ساخت که بنظر بعید میآید که چنین دعوتی بدون تأیید یا دستورالعمل شاه طرح شده باشد. ( 47)
با توجه به اوضاع بینالمللی و موضع شاه در آن ایام چنین به نظر میآید که وی سعی داشت به نحو غیر مستقیم اطلاع حاصل کند که آیا دولت بریتانیا حاضر بود در صورت حملۀ شوروی به ایران برنامههای نظامی مشترکی طرح نماید یا خیر. دولت ایران میل داشت که همانند ترکیه، سیاستی متمایل به متفقین درپیش گیرد. یعنی سیاستی مبتنی بر پیوند نزدیک با انگلیس به منظور کسب مساعدت نظامی و اقتصادی مناسب .(48)
تماس ایران با دولت بریتانیا و واکنش دولت بریتانیا نسبت به این حرکت از آن روی که مبین ماهیت دقیق موضع انگلیسیها بطورکلی در قبال ایران و بالاخص نسبت به رژیم شاه بود، ماجرای جالبی است. وزارت امور خارجه و سر فرماندهی نیروهای مسلح بریتانیا پیشنهاد ایران را بدقت مورد توجه قراردادند.(49) وزارت امورخارجۀ بریتانیا بطورکلی براین نظربود که اگر چه دولت بریتانیا نباید نسبت به تقاضای مساعدت ایرانیان موضع بسیار نا امید کنندهای اتخاذ کند، تا مانع ازآن گردد که شاه با روسها وارد معامله شود، معهذا ازهرگونه تعهدی نیز میبایست احتراز کند. استدلال وزارت امورخارجۀ بریتانیا براین بود که در موضع کلی شاه نسبت به بریتانیا دگرگونیای حاصل نشده است؛ وی خواستار مساعدت بریتانیا بود ولی بدانشرط که این مساعدت به نقض بیطرفی ایران منجرنگردد. انگلیسیها براین اعتقاد بودند که شاه خواستار نوعی مذاکره و تضمین محرمانه بود. بعید به نظر میآمد که او با هرگونه ضمانت یا ائتلاف آشکار که به توسعۀ فعالیتهای اطلاعاتی بریتانیا در قلمرو ایران مُنجر گردد موافقت کند، زیرا چنین امری به خصومت اتحاد شوروی میانجامید.(50)
بعلاوه، انگلیسیها نسبت به شاه یا ثبات رژیم او اطمینان چندانی نداشتند، زیرا سیر تحولات کشور تنها به طول عمر وی بستگی داشت. ازاین گذشته، از نظر وزارت امور خارجۀ بریتانیا احتمال آنکه ایرانیان یکی از دشوارترین نوع متحدین، و یا حتی غیر قابل اطمینان ترین آن از کار در آیند بسیار بود. لهذا انگلیسیها میل داشتند که حتی الامکان از هرگونه اتحادی با ایرانیان احتراز نمایند. از نظر آنها« هر قدم از[ همکاری ایران و بریتانیا] توأم با اذیّت و آزردگی بود». (51)
کمیتۀ سر فرماندهی بریتانیا نیز با هرگونه اتحاد یا هماهنگی برنامهمند با ارتش ایران قویاً مخالف بود. کمیتۀ مزبورمعتقد بود که اتحاد با ایران بهای گزافی خواهد داشت. زیرا شاه خواستار حمایت بریتانیا درامر دفاع از شمال ایران در برابر تهاجم روسها بود و تا زمانی که آنها با آلمانها در جنگ بودند تعهد چنین امری برای ارتش انگلیس امکان نداشت. علاوه براین تردید نبود که در صورت تهاجم روسها به ایران، هرگونه اقدام نظامی که مجری گردد باید اساساً اقدامی دفاعی و صرفاً به حفاظت از برخی نقاط استراتژیک جنوب ایران، بویژه حوزههای نفتی، محدود باشد. سر فرماندهی ارتش بریتانیا برآن بود که شاید دولت بریتانیا برای یک اقدام تهاجمی علیه شوروی – یعنی بمباران حوزه های نفتی باکو– به همکاری ایران محتاج گردد: ولی تا زمانیکه صرفاً اهداف دفاعی مطرح باشد به ایران هیچ احتیاجی نخواهد بود. بهرحال حفاظت ازتأسیسات و حوزههای نفتی باکو – به همکاری ایران محتاج نخواهد بود. (52) بهرحال حفاظت ازتأسیسات و حوزههای استخراجی شرکت نفت انگلیس و ایران در برابر حملۀ احتمالی روسها یا اغتشاشهای داخلی خود چه با رضایت یا عدم رضایت ایران، بخشی اساسی از استراتژی بریتانیا را تشکیل میداد. از اینرو به نظر کمیتۀ سر فرماندهی هیچ لزومی نداشت که از قبل برای هماهنگی برنامهها با دولت ایران اقدام گردد. کمیته مزبور توصیه کرد که «حتیالامکان از استقرار نیروهای بریتانیایی در کنار چنین متحدین غیر قابل اتکایی چون ایرانیان » احتراز گردد و در مورد مذاکرات نظامی با ایران پاسخی داده نشود. از نظر آنها بهتر آن بود که دولت بریتانیا منتظر اقدام دیگری به صورت یک تقاضای قطعی و رسمی خود شاه بنشیند. ( 53)
معهذا این نکته مورد تأیید قرارگرفت که درصورت جنگ با شوروی، منافع ایران و بریتانیا یکی خواهد بود. ازاینرو، دولت بریتانیا توصیه نمود که از لحاظ کمک اقتصادی به ایران، بویژه از لحاظ ارائه تجهیزات لازم برای احداث راه آهن و ابتیاع هر چه گسترده تر کالاهای ایران، از هیچ اقدامی مضایقه نشود. (54) علاوه براین وزیر امورخارجه بریتانیا درخواست کرد که با نظرخواهی از سر فرماندهی ارتش خط مشیای را مورد بررسی قراردهند که نمایندگان سیاسی بریتانیا در تهران بتوانند براساس آن در عینحال که از هرگونه تعهد صعب و دشوار شانه خالی میکنند، باعث سلب امیدواری شاه از بریتانیا نیز نگردند. تصمیم گرفته شد که بر این اساس بیانیهای آماده گردد تا هرگاه موقعیت سیاسی اقتضاء کند، یعنی هنگامی که حمله روسها قریبالوقوع مینماید ، اعلام شود.(55)
بر اساس اعلامیهای که آماده گشت بر حمایت معنوی بریتانیا از ایستادگی و پایداری شاه در صورت حمله شوروی تأکید شدهبود. میبایست به شاه اطلاع داده میشد که شکست تهاجم روسها به ایران به همان اندازه که در جهت منافع ایران بود، به نفع انگلیس نیز محسوب میشد. اگر چه دولت بریتانیا نمیتوانست تا زمانیکه با آلمان در جنگ بود، از قبل اقداماتی را که در صورت وقوع چنین احتمالی در پیش خواهد گرفت مشخص سازد، معهذا مایل است که در امر تحکیم دفاع از منافع مشترک هر دو کشور نافع افتد. (56) پیش نویس این بیانیه محفوظ ماند تا در موقع مقتضی به کار آید. مقرر شد که این بیانیه تنها در صورتی تسلیم شاه گردد که دولت ایران خواستار اطلاع از موضع قطعی بریتانیا شده باشد و یا آنکه مورد حمله قرارگرفته باشد. هدف از این بیانیه آن بود که شاه پشتگرم شده و برابر خواستههای شوروی از در تسلیم در نیابد(57) ولی چنین موقعیتی هیچگاه پیش نیامد.
در این میان، مقامات مسئول امور هندوستان در مورد این تحولات دیدگاه کاملاً متفاوتی داشتند. در 23 ژوئیه 1940 / اول مرداد 1319 لئو امری ، وزیر امور هندوستان، طی یک نامۀ محرمانه و شخصی به لُرد هالیفاکس نوشت:
« نمیدانم که این خطر روسیه تا چه حد واقعی است. تصور میکنم که [ روسیه] واقعاً از ورود آلمانها به ایران نگران است و اگر هم اقدامی صورت دهد، سعی خواهد کرد که در ممانعت از چنین امری خود پیش از آلمانها وارد ایران شود. حال اگر خطری وجود دارد من این پرسش را مطرح می کنم که آیا بهتر نیست ما خود به صورتی حساب شده بر سر ایران با روسها به توافق برسیم، همانگونه که گری در سال 1907 انجام داد( یا مانند توافق ریبن تروپ در مورد لهستان در سال گذشته!) وبگذاریم روسها تا زمانیکه منافع ما را در جنوب به رسمیت می شناسند هر چه میخواهند در شمال انجام دهند؟ شاید که چنین معاملهای روسها را برای مدتی آرام نگهدارد. شاید حتی لازم شود که دامنۀ آن به شمال افغانستان نیز امتداد یابد. هرچند که همیشه با چنین چیزی مخالف بودهایم ولی ضروری هم…» (59)
با اینحال، هالیفاکس پیشنهاد امری را نپذیرفت و زمان آن را نامناسب دانست. هالیفاکس معتقد بود که هرگونه پیشقدمی از سوی بریتانیا میتواند بعنوان نشانۀ ضعف تلقی شود. علاوه براین اگر حتی انگلیسها حاضر میشدند که در مورد ایران و افغانستان امتیازانی به شوروی بدهند احتمالی آنکه آنها در مورد آلمان همکاری بیشتری با بریتانیا نشان دهند، باز هم ضعیف بود. بعلاوه احتمال داشت که شورویها در قبال این پیشنهاد بریتانیا «اعتراضی معصومانه» سرداده و قضیه را به دولت ایران اطلاع دهند. و چنین ماجرایی بریتانیا را در موقعیت به مراتب دشواری قرارمیداد. ازاین گذشتۀ، هرگونه توافقی با اتحاد شوروی مستلزم استقرار بخشی از نیروهای مسلح بریتانیا در ایران بود و با توجه به ورود ایتالیا به جنگ و سقوط فرانسه چنین امری امکان پذیر نبود. معهذا، هالیفاکس، بر این نظر شد که اگر روسیه بنا به دلایلی شمال ایران را اشغال کند، شاید در آن صورت دولت بریتانیا بتواند بر سر ایران به توافقهایی با شوروی برسد. چنین توافقی میتوانست متضمن این نکته باشد که اگر شورویها در جهت منافع اساسی بریتانیا در جنوب پیشروی نکنند، بریتانیا نیز شمال برعلیه روسیه وارد عمل نخواهد شد. (59)
با اینکه انگلیسها از اعطاء کمک نظامی به ایران احتراز داشتند، ولی سعی کردند که درعوض از طریق ارائه کمکهای اقتصادی شاه را طرفدار خود نگهدارند. رضا شاه در طول حکمروایی خود از پذیرش هر نوع اعتبار یا وام خارجی امتناع کرده بود، زیرا به مقاصد سیاسی پشت این گونه اقدامات مظنون بود. ولی اینکه مشکلات اقتصادی موجود اورا وادار ساخت که پیشنهاد بریتانیا مبنی بر اعطای اعتباری به مبلغ 000 و 000و 5 لیره برای خرید « مواد لازم برای دفاع و توسعه ایران» از انگلستان را بپذیرد. واسطۀ این اعتبار که قرار داد آن در16 فوریه 1940 / 27 بهمن 1318 به امضاء رسید، سرجان کدمن، مدیر شرکت نفت بود که در مارس 1939 اعطای چنین اعتباری را از سوی لندن به شاه قول داده بود. (60) در واقع اعطای چنین اعتباری یک تلاش سیاسی موقتی برای بهبود موقعیت شرکت نفت محسوب میشد و از اهمیت جندانی برخوردار نبود. در ضمن امکان داشت که از آن برای تسلط بر اقتصاد ایران نیزاستفاده بعمل آید. ( 61)
اگر چه اعتبار مزبور به موقع اعطاء شد ولی بریتانیا درموقعیتی نبود که وسائل و تجهیزات جنگی برای فروش داشته باشد. در واقع ایران در آخر لیست کشورهایی قرارداشت که میتوانستند در زمان جنگ از کمکهای بریتانیا برخوردار باشند. دولت انگلستان حتی پیش از آغاز جنگ تصمیم گرفته بود که دیگر پیش از این تسلیحاتی در اختیار ایران قرار ندهد. علت این تصمیم آن بود که انگلیسیها معتقد بودند ایران هرگز از سیاست بیطرفی اعلان شدهاش دست نخواهد داشت. از اینرو گونه تسلیحاتی که به ایران داده میشد، از نظر بریتانیا به هدر رفته بود. کشورهایی چون ترکیه ، لهستان، مصر و یونان که احتمال میرفت بزودی درگیر جنگ شوند، در مقایسه با ایران ارجحیت داشتند. (62)
این واکنش منفی نسبت به درخواست ایران موجب کدورت شاه و افسردگی مقامات ایرانی شد. شاه که ازاین بازی سیاسی بریتانیا خشمگین شده بود تصمیم به لغو قرارداد اعتبار مزبور را گرفت. در17 ژوئن 1940/ 27 خرداد 1319وزیر دارایی ایران اعلام داشت که ایران تصمیم گرفته قرارداد اعتبار را لغو نماید. زیرا کالاهای مورد لزوم ایران ( ریلهای راه آهن، مهمات و هواپیماهای جنگی) برای تحویل آماده نبودهاست .(63)
ولی این اقدام ایرانیان دلایل دیگری هم داشت. این نکته را باید در نظر داشت که شاه اعتبار مزبور را بالاکراه و مشروط بدان پذیرفته بود که محرمانه تلقی شده و دولت بریتانیا بر تایید و تصویب آن توسط مجلس اصرار نورزد. به گفته وزیر دارایی، شاه از پذیرش آشکار مساعدت بریتانیا بیمناک بود زیرا این مسئله میتوانست به کدورت روسها وآلمانها بیانجامد و با زیر سئوال بردن بیطرفی ایران موقعیت بینالمللی کشور را دشوار نماید. (64) سقوط فرانسه و شکستهای نظامی متفقین در اروپا که اعتبار و نفوذ بریتانیا را خدشه دار ساخت، چنین بیم و نگرانی ای را موجه میساخت.
لغواعتبارمزبورعلت دیگری هم داشت: بین ایران و شوروی نوعی تفاهم بر قرار شده بود. دیپلماسی آلمان نیز تا حدودی در این نزدیکی مؤثرافتاده بود. دولت آلمان در تلاشی برای پیشگیری از نزدیکی ایران به انگلیس، سعی کرد روابط ایران و شوروی را بهبود بخشد.( 65) بر اساس یکی از مفاد قرارداد تجارتی آلمان وشوروی در فوریه 1940 / بهمن 1318 شوروی قول داده بود که برای حمل و نقل کالاهای ایران به آلمان تسهیلاتی فراهم آورد. در25 مارس 1940 / 5 فروردین ماه 1319 ایران وشوروی قرارداد مفصلی در باب تجارت و کشتیرانی منعقد ساختند. ( 66)
اگر چه انگلیسیها از الغای اعتبار مزبور خشنود گشتند ولی نحوۀ افشای آن بعنوان یک توافقنامۀ نیمه محرمانه و انعکاس مفاد آن درجراید، بویژه آنکه پس از سقوط فرانسه، صورت گرفت، باعث نارضایی انگلیسیها شد و آن را نشانۀ بروز احساسات ضد انگلیسی در ایران تلقی کردند. ( 67)
سپس ایران شرکت نفت را تحت فشار قرار داد. از سال 1939 / 1318 میزان استخراج نفت ایران به علت افزایش استخراج نفت دردیگر نقاط، بویژه عراق، کاهش یافته بود. در سال 1939بعلت اشکالاتی که درحمل و نقل نفت وعرضۀ آن پیش آمد و بخاطر کاهش تقاضا در بازار، باز هم تولید نفت ایران کاهش یافت. در سال 1939 تولید نفت از بیش از 10 میلیون تُن در سال 1938، به 5/ 9 میلیون تن کاهش یافت و در سال 1940 هنگامی که امنیت کشتیرانی مدیترانه مختل شده بود و اروپا زیرمهمیز نازیها درآمده بود، تولید نفت ایران به حدود 6 / 8 میلیون تن کاهش یافت و در سال 1941 بعد علت اقدامات جدیدی که برای صرفه جویی در امر حمل ونقل نفت اتخاذ شده بود،(68) تولید نفت ایران به 6/ 6 میلیون تن، به نازلترین سطح تولید در آن دهه، سقوط کرد. ( 69) این خود عایدات ایران را کاهش داد. عایدات ایران ازحقالسهم نفت که در سال 1938 معادل 000و300و 3 لیره شده بود در سال 1939 به 000و770و 2 لیره کاهش یافت. (70) چنین امری باعث ناخشنودی دولت ایران شده بود.
در ژوئیه 1940/ تیر1319وزیر دارایی ایران، شرکت نفت را بخاطرعدم استخراج منابع نفت جنوب به میزان درخواستی دولت ایران، مورد انتقاد قرار داد. اندکی بعد، یک تظاهرات ضد انگلیسی درتهران صورت گرفت.(71) در16ژوئیه1940/ تیر1319وزیرداراییایران طیارسال یک یادداشت رسمی به شرکت نفت انگلیس و ایران اظهار داشت که دولت ایران مصمم است هیچ توضیح و بهانهای را مورد کاهش تولید نفت ایران نپذیرد. تولید نفت میبایست درسال 1940 به حداقل000،000،14 تن بالغ میشد، پرداخت نماید. حال اگر ازعهدۀ این امر بر نمیآید، باید حداکثر میزان استخراجی خود را معین ساخته و باقیمانده را به عهدۀ دولت ایران واگذارکند تا رأساً برای استخراج نفت اقدام نماید. (72 ). علاوه براین، از شرکت نفت درخواست شدهبود که برای جبران خسارات ناشی از طرز پرداخت حقوق ایران که بر دولت وارد آمده بود، اقدامات مقتضی به عمل آید.