بمناسبت26 خرداد، صدوسیُ وسومین سالگردتولّددکترمحمّد مصدّق «زندگینامه دکترمحمّدمصدّق»
انگلیسیها در6 اوت 1941 / 15 مرداد 1320 مصمم شدند که قطعاً بر ضد ایران دست به یک اقدام نظامی بزنند. (172 ) اینک نوبت به مرحلۀ بعدی، یعنی مرحلۀ هماهنگی نظامی و سیاسی برنامههای بریتانیا با طرحهای شوروی رسیده بود. انگلیسیها که تلاش داشتند امکان توافق ایرانیان با خواستهها یشان به هیچوجه پیش نیامد، سعی کردند دولت شوروی را متقاعد سازند که یادداشت بعدی آنها، خطاب به دولت ایران، شکل یک اتمام حجت به خود نگرفته بلکه به صورت یک در خواست قاطع و در عین حال دوستانه باشد. ایدن معتقد بود اتمام حجتی که همراه با یک محدودیت زمانی باشد « به ایرانیان فرصت خواهد داد که خواستار کمک دولت ترکیه شده و در صدد جلب حمایت جهان برآیند» و یا نهایتاً حاضر به مذاکره شده یا آن را بپذیرند. (173 ) سفیر شوروی اصرار داشت باید به شاه سه روز مهلت داده شود که به خواستههای متفقین پاسخی مناسب بدهد. ایدن با این امر مخالفت نموده، استدلال میکرد که، اتخاذ این روش برای یک اتمام حجت، مهلت طولانیای به نظرمیآید. مایسکی بازهم خواستار آن شد که وزارت امورخارجه بریتانیا، با توجه به نظریه شوروی، این مسئله را مورد تجدید نظر قراردهد. ایدن پاسخ داد: « برای ما چنین امری امکان پذیر نیست زیرا تصمیم خود را گرفتهایم». بالاخره مایسکی با ایدن که اعتقاد داشت مزیت دراین است که « بدون هشدار قبلی یا محدویت زمانی وارد عمل شوند» توافق نمود.( 174) در واقع با توجه به تصمیم قطعی انگلیسیها مبنی بر اشغال مناطق نفتی، پذیرش خواستههای متفقین توسط ایران میتوانست امر ناگواری به شمارآید. چرا که توسل به اقدام نظامی بر ضد ایران را غیر ضرور و از آن مهمتر تقاضای حقوق ترانزیت را هم منتفی میکرد.
حال این پرسش مطرح میشود که آیا عدم تمایل شوروی به توسل به یک اقدام نظامی علیه ایران بخاطردرگیری سنگین نیروهای نظامیاش با آلمانیها بود یا آنکه شوروی قصد کسب امتیازات سیاسی بیشتری از انگلیسیها را داشت؟
هنگامی که تصمیم نهایی بر اشغال ایران اتخاذ شد، از نمایندگان هر دو کشور خواسته شد که در اواسط اوت 1941 / اواخر مرداد 1320 یادداشتهای مشابهی را تسلیم دولت ایران بنمایند. یادداشت وزارت امور خارجه انگلیس از لحاظ شدت لحن بیسابقه بود. دراین یادداشت پس از تأکید بر احترام بریتانیا نسبت به سیاست بیطرفی ایران و استقلال و تمامیت ارضی کشور، شمهای از اعتراضهای گذشته بریتانیا علیه حضور گستردۀ اتباع آلمان در ایران ذکر شدهبود. بنا به یادداشت مزبور، پاسخهای ایران بدین هشدارها رضایتبخش نبودهاست. هشدارهای مکرر بریتانیا در مورد خطرات بالقوۀ مستتر در این وضعیت جدی گرفته نشده بود و تعداد آلمانیهای اخراجی ناچیز بودند .(175)
« اکنون، تحت چنین شرایطی، دولت اعلیحضرت [ پادشاه بریتانیا] مایل است که به نحوی مؤکد و صریح پیشنهاد خود را مبنی بر آنکه از جامعۀ آلمانی [ مقیم ] ایران در خواست گردد که بدون فوت وقت کشور را ترک گویند تکرار نماید. اگر ایرانیان مایل میباشند تعدادی از تکنیسینهای آلمانی را که در حال حاضر مشاغل مهمی را برعهده دارند بر سر کار خودنگهدارند… در خواست میشود که صورت مفصلی که شامل اسمی آن تکنیسینها…و ماهیت دقیق کاری که برعهده دارند به نمایندۀ بریتانیا درتهران تسلیم شود. دولت بریتانیا خود مایل است با تلاش در جهت یافتن متخصصین بریتانیایی یا بیطرف مناسب و واجد شرایط برای جایگزینی تکنیسینهای آلمانی در این زمینه دولت ایران را یاری دهد….»(176)
در این یادداشت هیچگونه تهدیدی مبنی بر توسل به قوۀ قهریه در صورت عدم پذیرش خواسته های مزبور به چشم نمیخورد.
متفقین پس از تسلیم یادداشتهای خود فرض را بر منفی بودن پاسخ دولت ایران گذاشته و در همین زمینه به تدارک پرداختند.(177) همانگونه که چرچیل اظهارداشت این امر متفقین را متعهد به اقدام می نمود. (178) نخست وزیرایران سعی کرد نمایندگان متفقین را متقاعد سازد که برای پذیرش خواسته هایشان فشار نیاورده و درعوض مذاکرات ادامه یابد. وی اظهار داشت نه چنین ستون پنجمی وجود دارد و نه احتمال پیدایش آن در آینده میرود و تقاضای اخراج اتباع آلمان جز دخالت در حق حاکمیت ایران چیز دیگری نیست و حق حاکمیت نیز مسئلهای نیست که از سوی یک دولت آزاد و مستقل موضوع بحث و مذاکره قرار داده شود. بعلاوه، بر این نکته نیز تأکید گذارد که اگر دولتین بریتانیا و شوروی به قوۀ قهریه متوسل گردند، ایران نیز با توجه به سیاست بیطرفی خود مقاومت مسلحانه در پیش خواهد گرفت. با اینحال، علی منصور به نمایندگان متفقین اطمینان داد که علیرغم تردید وی درصداقت و انگیزۀ متفقین از این اتمام حجت و با اینکه معتقد است اهدافی به غیر از اخراج آلمانیها در سر دارند، دولت متبوع وی برای کاهش حضور آلمانها در کشور اقدامات جدی به عمل آورده است. ( 179)
روز بعد مدیر کل وزارت امورخارجه به دیدار سفیر شوروی رفت و سعی نمود که او را متقاعد سازد که یادداشت شوروی را مسترد داشته و در عوض به مذاکرات شفاهی ادامه دهد. وی این نکته را برای سفیر شوروی روشن ساخت که پاسخ کتبی دولت ایران به یادداشت متفقین منفی خواهد بود و خاطر نشان ساخت که ایران در برابر هر نوع تعرضی به دفاع برخواهد خاست.( 180)
علی منصور که نتوانسته بود متفقین را متقاعد سازد که یادداشت کتبی خود را مسترد دارند ، در 19اوت / 28 مرداد با اتل، سفیرآلمان در تهران، ملاقات کرد تا به مشورت بپردازند. منصور نگرانی عمیق خود را از خطری که از جانب روس وانگلیس کشور را تهدید میکرد ابراز داشت. وی همچنین از مقاومت روسها که نیروهای آلمان را آنچنان دور از مرزهای کشورمشغول داشته بود که نمیتوانستند از لحاظ نظامی به کمک ایران بشابند نیزاظهار نگرانی کرد. علی منصور اظهار داشت: « دولت ایران نزدیک شدن فصل نامساعد جوی در شوروی را که موانع جدّی دیگری را بر سر راه ورماخت [نیروی زمینی آلمان] بوجود خواهد آورد با نگرانی تلقی میکند. با توجه به این شرایط دولت میبایست تلاش کند تا فرصت بیشتر بیابد.» (181)
اتل نخست وزیر ایران را به پیروزی نهایی و قریبالوقوع آلمان بر روسیه که یکی از دشمنان سنتی ایران را از میدان بدرخواهد برد، اطمینان داد و خاطر نشان ساخت که پایداری و سرسختی دولت ایران در آتیه آن کشور نقش تعیین کنندهای خواهد داشت. اتل اطمینان داد که دولت متبوع وی ایران را از لحاظ کسب فرصت یاری خواهد داد. ( 182 )
اتل پیشنهاد کرد از آنجایی که تعدادی از کارمندان و تکنیسیهای بیکار شدهاند و به وجود آنها در آلمان احتیاج است، میتوانند در اسرع وقت به آلمان بازگردند. دولت ایران میتواند ازاین بازگشت داوطلبانۀ آنها بعنوان شاهدی بر بیاساس بودن نگرانی روس و انگلیس استفاده کند. ولی علی منصور با این پیشنهاد موافق نبود. زیرا خط مشی ایران بر آن بود که نگذارد بریتانیا و شوروی چنین تصور کنند که فشار آنها بر ایران با موفقیت توأم بوده است و چنان اقدامی برخلاف این خط مشی خواهد بود. وی مؤکداً خواستار آن شد که معاودت آلمانها حتیالامکان براساس دستورالعمل یا ترتیب حرکت سفارت آلمان در تهران صورت نگیرد. چنین اقدامی« نه تنها تأثیر بس نامطلوبی بر روحیه ایرانیان خواهد داشت بلکه صرفاً دشمن را به عنوان نمودن تقاضاهای بیشتر و بهانههای جدید از دولت ایران تشویق خواهد ساخت.» ( 183 ) علی منصور اعتقاد داشت که تنها راه رهایی ایران از این بن بست در پیروزی آلمان نهفته بود. از نظر او « از فرصتی که هفته به هفته، با پیشروی پیروزمندانۀ نیروهای آلمان، بدست میآید، سپاسگزار بود.» اتل در ادامۀ گزارش خود افزود:« نخست وزیر اضافه کرد که دوستی ایران با آلمان صمیمانه و راسخ است. ایران هیچگاه به اردوی دشمنان آلمان نخواهد پیوست. شاه سعادت آتی کشور خویش را تنها در پرتو همکاری نزدیک با آلمان مشاهده میکند.» (184)
ولی دولت ایران هنگامی در پی کسب فرصت تلاش میکرد که دیگر فرصتی بر جای نبود . بریتانیا و نمایندگانش در ایران از مشورت مقامات دولتی با آلمانها مطلع بوده و میدانستند که پاسخ ایران به متفقین صرفاً به منظور دفعالوقت تنظیم شدهاست. (185 )
پاسخ کتبی ایران به متفقین در21 اوت / 30 مرداد که دال بر احساس اطمینان ازخود ایران بود از نظر بریتانیا، همانگونه که انتظار میرفت، جز رد کلیه خواستههای متفقین چیز دیگری نبود.( 186) در یادداشت ایران آمده بود که دولت انتظار هیچگونه نگرانیای را ندارد زیرا اتفاقی نیافتاده که موجب چنین نگرانیای گردد. از دولت بریتانیا خواسته شده بود از طرح مسائلی که موجب نقض بیطرفی ایران گردد خودداری کنند. یادداشت ایران، بیآنکه به آلمانیهای مقیم ایران اشارهای داشته باشد، به صورت مبهم متعهد شده بود آن دسته از خارجیهایی که دیگربیش ازاین خدمات آنها در تشکیلات دولتی احتیاج نبود و هر خارجی دیگری که شغل معینی نداشت ایران را ترک خواهند کرد و این خط مشی با مراقبت و سرعت بسیار در پیش گرفته شدهاست. معهذا این مسئله به خود دولت ایران مربوط بوده و هرگونه اقدامی را که مقتضی بداند مجری خواهد داشت.
دولت ایران بر بیطرفی خود تأکید بسیار گذاشته و معتقد بود « سیاست بیطرفی اجازه نمیدهد که درقبال اتباع یک کشوراقداماتی صورت گرفته که با ترتیبات متخذه منافات داشته وبرخلاف تعهدات وبیطرفی آنها باشد.» دولت ایران حاضراست برامنیت کشورو حفاظت از حقوق مشروع همسایگانش هر طرح ضروری را به مرحلۀ اجرا در آورد. ولی از پذیرش هر پیشنهادی که به نحوی با سیاست بیطرفی یا حق حاکمیتش منافات داشته باشد معذوراست.» ( 187) متفقین از این پاسخ ایران خشنود نشدند و در نتیجه تصمیم گرفتند که در 25 اوت 1941/ 3 شهریور 1320 ایران را مورد تهاجم قرار دهند.(188)
در23 اوت / اول شهریورشاه شخصاً از طریق کفیل وزارت امور خارجۀ ایران به سفیر بریتانیا پیغامی فرستاده خاطرنشان ساخت که هیچ موجبی برای نگرانی دولت بریتانیا وجود ندارد. وی شخصاً اطمنیان داد که هم اکنون به وزرایش دستور دادهاست که برنامۀ مربوط به آلمانیها را به مورد اجرا در آوردند. وی به سفیر بریتانیا اطمینان داد که روند اخراج آلمانیها تسریع خواهد شد و از تعداد آلمانیها ، بویژه در مراکز عمدۀ تراکم جمعیت، به نحو چشمگیری کاسته خواهد شد.(189)
چنین به نظرمیآید که دولت ایران و شاه تنها پس از تسلیم یادداشت دوم متفقین در16 اوت 1941 / 25 مرداد بود که به عزم راسخ آنها در توسل به نیروی نظامی پیبردند. اگر چه شاه میدانست که روسوها و انگلیسها خواستار دستیابی بیقید و شرط بروسایل حمل ونقل میباشند، ولی تصور میکرد شاید بتوان صرفاً با ارائه خط آهن سراسری برای رساندن مواد جنگی به روسیه رضایت آنها را جلب کرد. شاه از واقعیات حاکم براوضاع جهانی آگاهی درستی نداشت. سادهاندیشی دیپلماتیک و بیاطلاعی وی بیش از حد تصور بود. به نقل از وزیر امور خارجۀ ایران، گزارش شدهاست که شاه در آستانۀ هجوم متفقین در یکی از جلسات هیئت وزرا اظهارداشته بود:« اگراین آقایان راه میخواهند چرا از طریق مذاکره موضوع را با ما در میان نمیگذارند و بعلاوه آیا میدانند که ما برای این راه آهن و راههای دیگر خیلی خرج کردهایم و زحمت کشیدهایم؟ و دراین صورت آیا حاضرند در صورت استفاده ازآنها پول آنرا بدهند و زحمات ملت ایران را جبران نمایند؟» (190) سپس شاه از کفیل امورخارجه، عامری، میخواهد که از نمایندگان متفقین بپرسد که حاضرند در صورت استفاده از راه ترانزیت ایران مخارج آن را جبران نمایند یا خیر؟ به گفتۀ عامری، نمایندگان شوروی و انگلیس در پاسخ به این سئوال سکوت اختیار میکردند (191)
یکی دیگراز نشانههای عدم واقع بینی شاه را میتوان از خلال بررسی برنامههای دفاعی او ملاحظه کرد. به نظر میآمد که وی مصمم بود که به صورت مسلحانه در برابر فشار متفقین به مقاومت برخاسته و از ایران دفاع کند. از اینرو هنگامی که نیروهای انگلیسی در تدارک تهاجم نیروهایشان را در امتداد مرزهای کشور درآوردند، دولت ایران نیز در مقام آمادگی بر آمده و نیروهای مستقر در محورهای مرزی را تقویت نمود. ( 192 )
تیمسار حسن ارفع در خاطرات خود مینویسد که شاه واقعاً به توانایی ارتش ایران در مقاومت در برابر تهاجم مشترک نیروهای روس و انگلیس اعتقاد نداشت. ولی قصد داشت که با تظاهر به اطمینان از توانایی و آمادگی ارتش ایران به مقابله با تهاجم بیگانگان مانع از تضعیف روحیه ملت گردد. (193) در19 اوت / 28 مرداد شاه در مراسم فارغ التحصیلی دانشکدۀ نظام، طی سخنرانی کوتاهی نگرانی خود را از اوضاع ابرازداشت. وی ضمن اشاره به محرومیت دانشجوایان دانشکدۀ نظام از یک ماه مرخصی معمول آنها اظهار داشت که علل و جهت آن را بعدها خواهند فهمید. وی در ادامۀ سخنانش افزود لازم است ارتش و افسران ارتس با کمال توجه به جریان اوضاع علاقمند باشند و در موقع لزوم از هیچگونه فداکاری و جانبازی خود داری ننمایند. ( 194 )
ولی رضا شاه در سالهای آخر حکومتش از آن روی که می خواست در مقام یک پادشاه مشروطه خود را جا زده وعمل نماید دیگر نقش چندان فعالی در سازماندهی و تشکیلات ارتش نداشت. و با کمال شگفتی و برخلاف انتظارش، ارتش هیچگونه مقاومتی در برابر تهاجم بیگانگان از خود نشان نداد.
* تهاجم روس وانگلیس و کناره گیری رضا شاه:
آخرین یادداشت مشترک روسیه و انگلیس در سحرگاه 25 اوت / 3 شهریور، چند ساعتی پس از شروع تهاجم نیروهای آن دو کشور بر قلمرو ایران، تسلیم دولت گردید. در این یادداشت ضمن گله گذاری از امتناع ایران از پذیرش خواستههای متفقین مبنی بر معاودت آلماینهای مقیم ایران، آمده بود که درنتیجه ضرورت یافت که متفقین خود برای حفاظت از منافع حیاتی خویش وارد عمل شوند. در یادداشت بریتانیا آمده بود که بریتانیا علیه استقلال و تمامیت ایران هیچ نظری نداشته وامیدواراست که ایرانیان دست به مقاومت نزنند زیرا مایل نیست که به کشور یا شهروندان آن صدمهای وارد آید. (195)
در یادداشت دولت شوروی به قرارداده 1921 اشاره شده بود که براساس آن دولت شوروی حق داشت در صورت به خطر افتادن امنیتش از سوی یک قدرت ثالث به دخالت نظامی در ایران اقدام کند.( 196)
سفرای بریتانیا و شوروی چند ساعتی بعد از آنکه یادداشتهای دولت متبوع خویش را تسلیم دولت ایران کرده بودند به حضورشاه رسیدند . شاه از آنها خواست که علل حمله به ایران را بیان نمایند. در گزارش سفیر بریتانیا از این ملاقات از قول شاه به نقل میشود که « … اگر علت تهاجم [ شوروی و انگلیس ] آن است که آلمان سراسر اروپا را تسخیر کرده و شوروی و بریتانیا نیز میل دارند ایران را تسخیر نمایند.، ایران را چنان توانا نیست که با این امر مخالفت کند.» سپس وی به سفیر بریتانیا اطمینان میدهد که آلمانیها را اخراج خواهد کرد. (حاضرم که آنها را درعرض یک هفته خارج نماید…اگر آلمانیها را خارج نمایم دولتین بریتانیا و شوروی چه خواهند کرد ؟» ( 197)
بولارد در گزارش خود از این گفتگو، برداشت خویش را چنین توصیف میکند:« شاه پیر و در مجموع فرسوده به نظر میآمد. برداشت هر دو نفرمان [ سفرای روس و انگلیس ]آن بود که وی از لشگرکشی[ متفقین ] جا خورده بود، زیرا تصور میکرد که همه چیز بر وفق مراد پیش میرود و [ اینک] آشکارا ملاحظه میکرد که وزرایش دراین مدت وی را از اوضاع کاملاً مطلع نساخته بودند…. مدت طولانیای را صرف مطلع ساختن وی از خطر آلمان در ایران کردیم و به نظرمیآمد که بسیاری از این [ اطلاعات] برایش تازگی دارد.» (198) سفیر آلمان نیز که چند ساعتی پس از این ماجرا با شاه دیدار کرد، برداشت مشابهای داشت. او را با روحیه ای خراب یافت.(199)
برداشت سفرای خارجی درست بود. آنچنان که ازمنابع چندی برمیآید، شاه پس از برکناری تیمورتاش درسال1933/ 1311تلاش کرد تا ادارۀ کلیه اموررا خود در دست گیرد. درمیان اطرافیانش افراد آنچنان معتمدی نبود که مکنونات ضمیر خویش را با وی درمیان گذاشته یا حتی جرأت طرح حقایقی بدیهی را نیزدرحضورش داشته باشند. شاه مشورت بردار نبود. اگرهم هنوز درمیان اطرافیانش معدود شخصیتهای فرزانه و میانهرو برجای بود هیچیک را توان اقدام یا لب برگشودن نبود. برای مثال میتوان از فروغی نام برد که مورد وثوق شاه بود، ولی فروغی حاضر نبود سخن ازمقولهای به میان آورد که احتمال رنجش شاه را در برداشته باشد. از آن روی از خشم و کینۀ شاه جان بدر بود که بر خلاف تیمور تاش و دیگر رجال مستقل، جانب عزلت گزید. چنین به نظر میآید که شاه دراواخر دوران سلطنتش به نحو فزایندهای جز حرص مال و کسب قدرت فکر و ذکر دیگری نداشتهاست. شگفت نیست که فاجعۀ شهریور بیست را اجتناب ناپذیر بدانیم.(200)
سفیر آلمان طی دیداری که با شاه داشت پیام شخصی هیتلر را تسلیم او ساخت. در این پیام که در 23 اوت / اول شهریور به رشتۀ تحریردرآمده بود، شاه به ادامۀ، سیاست بیطرفی خود و مقاومت همه جانبه در برابراقدامات بریتانیا برای کشاندن این جنگ خانمان بر انداز به قلمرو ایران شویق شده بود، تا آنکه این دوران کوتاه خطربر طرف شده و قدرت مقاومت شوروی کاملاً در هم شکسته شود.(201)
شاه به اتل اظهار داشت که قصد در خواست کمک نظامی از آلمان را ندارد. زیرا آلمان در این لحظه امکان اعطای چنین مساعدتی را ندارد. ولی خواستار آن شد که دولت آلمان ازدولت ترکیه بخواهد که از نفوذ خود استفاده کرده و از دولتین بریتانیا و شوروی بخواهد که به مخاصمات خود با ایران پایان دهند.(202) وایزسا کر در اشاره به مراسلۀ فوقالذکر اتل نوشت: « اینکه توسط ترکیه ، در مقام عجز و لابه، روی به دشمنان خود بیاوریم، اصلاً غیر ممکن است. ولی میتوان در حول و حوش این مطلب با دولت ترکیه گفتگویی دوستانه داشت که بنا به خواست خویش و بر اساس تعهدات پیمانی اش[ با ایران] هرآنچه در توان دارد به کار بندد.»(203 )
شاه از ریاست جمهوری ایالات متحده نیز در خواست کرد که برای اتمام هر چه سریعتر تعرض بریتانیا و شوروی دخالت کند.( 204) پرزیدنت روزولت در پاسخ به درخواست شاه چنین استدلال کرد که اگر موضوع را از هر جهت و از هر جنبه و من حیثالمجموع مورد توجه قرار هیم، اشغال ایران توسط متفقین موجه به نظر میآید. (205)
دولت ایالات متحد که از پیشروی هیتلردر قلمرو روسیه نگران شده بود، با هجوم روس و انگلیس به ایران موافق بود.(206)
هجوم نیروهای روس و انگلیس در سحرگاه 25 اوت 1941/ 3 شهریور 1320 آغاز شد. نیروهای بریتانیا از جنوب غربی و غرب کشور و نیروهای شوروی نیز از سمت شمال حمله آوردند. اولین هدف نظامی بریتانیا تصرف پالایشگاه آبادان و حوزۀ نفتی اهواز بود. (207) معدودی از یگانهای نظامی بریتانیا درعرض چند ساعت بر اهداف اولیه خود دست یافته و پس از چند روز موضع خویش را استحکام بخشیدند.( 208) در واقع ارتش رضا شاه در برابر هجوم نیروهای روس و انگلیس هیچ مقاومت چشمگیری نشان ندادند. امرای ارتش واحدهای خود را بحال خویش گذاشته و گریختند. سربازها نیز تسلیحات نظامی را بر زمین ریخته و به روستاهایشان باز گشتند. در27 اوت / 5 شهریور، نظام دفاعی کشور از هم فرو پاشید. کل تلفات و ضایعات نیروهای انگلیسی و هندی در این عملیات تنها 17 کشته و 42 مجروح بود.(209)
شکست نظامی ایران بر اوضاع سیاسی کشور تأثیری فوری نهاد. کنترل دولت بر اوضاع از میان رفت و نشانی از حاکمیت دستگاه برجای نماند. هیئت وزرا در 28 اوت / 6 شهریور استعفا داده و محمد علی فروغی که مورد اعتماد شاه و متفقین بود دولت خویش را تشکیل داد. (210) فروغی هنگام معرفی هیئت دولت جدید به مجلس اعلام داشت: « چون بطوریکه بخوبی آگاهی دارند دولت و ملت ایران صمیمانه طرفدار صلح و مسالمت بوده و می باشد» به قوای نظامی کشور دستور داده شده که دست از مقاومت بردارند که موجب خونریزی نگردد. در همان روز به دولتین بریتانیا و شوروی اطلاع داده شد که دولت ایران اعلام آتش بس کرده است و حاضر به مصالحه میباشد.(211)
در این میان تاریخ نیز به تکرار حوادث گذشته خویش مشغول شد ” نیروهای انگلیس وشوروی شمال و جنوب کشور را تقریباً برهمان اساسی که در معادۀ 1907 معین شده بود تحت اشغال در آوردند، ولی این باربه جای استفاده از اصطلاح « حوزه نفوذ»، سخن از « حوزۀ اشغالی » به میان آمد. نیروهای هردو کشور، در قزوین، شمال تهران، به یکدیگر پیوستند. تهران اشغال نشد تا از فروپاشی کامل تشکیلات اداری کشور احتراز گردد.( 212 )
در 30 اوت / 8 شهریور، خواستههای شوروی و انگلیس تسلیم دولت ایران شد. آنها پس از تأکید بر حاکمیت و تمامیت ارضی ایران خواستههای ذیل را مطرح ساختند:
الف) دولت ایران باید امر صادر نماید که قشون ایران بدون مقاومت بیشتری از شمال و شرق خطی که از : خانقین – کرمانشاه – خرم آباد – مسجد سلیمان – هفت گِل – گچساران و از آنجا به بندر دیلم که در خلیج فارس واقع شدهاست عقب نشینی نمایند.
در شمال قشون ایران باید از نقاط اشنویه – حیدر آباد – میاندوآب – زنجان – قزوین – نامبردۀ بالا موقتاً بوسیله قشون انگلیس و شوروی اشغال خواهد شد.
ب ) دولت ایران بایستی در ظرف یک هفته کلیه اتباع آلمانی را به انضمام اعضای سفارت آلمان تسلیم نیروهای متفقین نموده و متعهد شود که اجازه ندهد اتباع دیگر آلمان وارد ایران شوند.
د ) دولت ایران بایستی تعهد نماید که مانعی در راه حمل و نقل لوازمی که شامل ادوات جنگی نیز خواهد شد و از طریق خاک ایران بین نیروهای شوروی و انگلیس بعمل خواهد آمد قرار نداده بلکه تعهد نماید تسهیلات حمل و نقل این قبیل لوازم را که بوسیله راه یا خط آهن یا ازطریق هوا حمل می شوند فراهم سازند. بعلاوه ایران میبایست سیاست بیطرفی خود را حفظ نموده و به هیچوجه به اقدامی دست نزند که به منافع انگلیس وشوروی در درگیریشان با آلمان ضربه وارد کند.
در مقابل دولتین انگلیس و شوروی موافقت مینمایند که :
حقوق مربوط به نفت و غیره ایران را کما فیالسابق بپردازند.
وسایل تسهیل لوازم مورد احتیاجات اقتصادی ایران را فراهم سازند.
آنها متعهد شدند که پیشروی زیادتر نیروهای خود را متوقف ساخته و به محض اینکه وضعیت نظامی اجازه دهد قشون خود را از خاک ایران خارج نماید. (213)
دولت ایران موافقت اصولی خود را با این تقاضاها اعلام داشت، ولی خواستههای چندی نیز داشت که از جمله مهمترین آنها عبارت بود از فراخوانی قوای انگلیسی از خرم آباد و دزفول و نیروهای روسی از قزوین، سمنان و شاهرود. (214) مقامات بریتانیا براین خواستهها وقعی نگذاشته، روسها نیز آن را کاملاً رد کردند. در این میان دولت ایران مسئله تحویل اتباع آلمان به مقامات متفقین را همچنان به تعویق میانداخت. گفته میشد که شاه این مسئله را به تعویق میاندازد. در واقع وی هنوز هم تا اندازهای بر دولت و ارتش مسلط بود. ظاهراً شاه که از دورویی و تزویر بریتانیا و فروپاشی قوای نظامیاش درخشم بود، بارها مانع از اجابت خواسته های شوروی – تحویل اتباع آلمانی و استفاده از تسهیلات راه آهن – شده بود. چنین به نظر میآمد که نه تهدید متفقین مبنی بر خلع وی از سلطنت و نه مصلحت اندیشیهای دولت جدید، در تغییر رأی او مؤثر افتاده بود. در31 اوت / 9 شهریور هنگامی که سرلشکر محمد نخجوان، وزیر دفاع جدید، بنا به اشارۀ بریتانیا و بدون مشورت با شاه، کلیه افراد نظامی پارهای از لشکرهای ارتش را مرخص کرد،(215) شاه از عمل خشمگین شده، در جستجوی اسلحهای برای آتش گشودن بر نخجوان و دیگر امرای ارتش بر میآید، سپس آنها را با عصای خود مضروب ساخته و دستور بازداشتشان را صادر میکند.(216)
مقامات بریتانیا ازاین مرحله به بعد تصمیم گرفتند که شاه را از لحاظ سیاسی ناتوان ساخته یا در موقعیت دشواری قراردهند. حضور شاه نه تنها مانع از آن شده بود که دولت خواستههای متفقین را به مورد اجرا گذارد، بلکه بر خلاف منافع بریتانیا نیزعمل میکرد. انگلیسیها از دیرباز باعث و بانی روی کار آمدن رضا شاه محسوب میشدند. حال که شاه به نحو روز افزونی منفورعامه قرارگرفت، هرگونه همکاری بریتاینا با او تنها میتوانست به خرابتر شدن وجهۀ بریتانیا نزد ایرانیان منجر شود.( 217) شاید که با کناره گیری شاه از صحنۀ قدرت، بریتانیا میتوانست دولت دست نشاندهای را در تهران بر سر کار آورده که پارهای اصلاحات اساسی را مجری ساخته و از حمایت مردم برخوردار گردد.
برنامههای فارسی رادیوهای لندن و دهلی مسائل مربوط به قانون اساسی را در ایران به بحث و گفتگو گذاشته و برخی از نارضاییهای ایرانیان را از شاه بیان نمودند.
رادیوهای مزبور مبارزۀ تبلیغاتی گستردهای را بر ضد شاه و تعدیات وی آغاز کردند. آنها شاه را جبارو خود کامه خواندند که برای زراندوزی بیشتر رعایای مفلوک و برهنه را از کشور آواره ساخته است. این مبارزۀ تبلیغاتی که بتدریج شاه را بیاعتبار و مخالفانش را جسورتر ساخته بود، حال آشکارا بیرحمی و شقاوت وی سخن به میان میآورد.
در6 سپتامبر/ 15 شهریوردولتین شوروی و بریتانیا بستن سفارتخانههای بلغارستان، چکسلواکی، روانی و ایتالیا را بر خواستههای پیشین خود افزودند. ( 218) دولت ایران با این خواسته نیز موافقت کرد ولی در جهت تحقق آن اقدامی به عمل نیاورد. متفقین بر این باور بودند که علیرغم حسن نیت دولت ، این شاه است که سر سختی و لجاجت به خرج میدهد. حتی اعلام شد که تمام اتباع آلمان به مقامات بریتانیا و شوروی تحویل داده خواهند شد. ولی درعمل هیچ اقدامی صورت نگرفت.(219) در این میان روزنامه اطلاعات نیز در سرمقالۀ خود تحت عنوان « تأثر مردم » در 11 سپتامبر / 20 شهریور مطالبی را عنوان ساخت که بر کدورت موجود افزود:
« … ما امروز با مشکلات سختی روبرو شدهایم که هیچ منتظر و مستحق آن نبودیم و حتی در تصور و اندیشۀ ما نیز نمیگنجید. راست است که ما با دولت آلمان و ایتالیا جز یک روابط عادی و اقتصادی روابط دیگر نداستهایم ولی میل داشتیم به این روابط حسنۀ ما خللی وارد نیامید و اصل بیطرفی کامل هم که مرام و آرزوی عمومی ملت ایران میباشد همین اقتضا را داشت که ما تمام دول و ملل جهان دارای روابط دوستانه و حسنه باشیم. متأسفانه دولت ما امروز ناگزیر شدهاست که سفارتخانههای برخی کشورها را تعطیل کند. سفارتخانههای ما در پایتخت این کشورها مانند پیش دایر و روابط سیاسی ما هم با آنها بر قرار خواهد ماند. این حقیقت را باید بگوییم که انتظار مردم ایران از دولتین شوروی وانگلیس در عالم همسایگی و دوستی بیش از اینها بوده .» ( 220)
سفیر بریتانیا در تهران ضمن ارسال گزارشی از این مقاله به وزارت امورخارجه بریتانیا اظهار داشت که مقالۀ مزبور توسط ولیعهد که به تمایلات آلمان خواهی شهرت داشت، به ادارۀ روزنامه ارسال شدهاست. دولت فروغی مسئولیت انتشار مقاله فوقالذکر را بعهده نگرفت و دستورتوقیف رزونامه اطلاعات را صادر کرد.(221) چنین به نظر میآمد که شاه قصد داشت برای دفاع از حیثیت خویش در برابر تبلیغات بیامان بریتانیا پیرامون شقاوت و بیعدالتی و خفقان پادشاهی او، با حربۀ مطبوعات وارد میدان شود. حال اگر چنین امری صحت داشته باشد، خود نشان دهندۀ بیاطلاعی و جهل شگفت آور رضا شاه از افکار و آراء پیرامون او است. (22)
در این زمان دولتهای بریتانیا و شوروی مدتی بود که به این نتیجه رسیده بودند که هرچه شاه زودتر از سلطنت برکنار گردد بهتر است و نمایندگان آنها در تهران به این نتیجه رسیده بودند که با وجود شاه هیچ کاری نمیتوان کرد. (223) دولت بریتانیا تصمیم به شورویها پیشنها کرد که به سوی تهران پیش روی گردد. هدف اصلی از این پیشروی سرنگونی شاه و تأمین آن بخش از شبکه راه آهن ذکر شده بود که خطوط شمال کشور از آن می گذشت.(224)
ولی این نکته نیز از نظر دور نماند که هرگونه اشغال نظامی پایتخت میتوانست به اضمحلال تام و تمام تشکیلات اداری کشور منجر شود و متفقین نمیخواستند که بار سنگین ادارۀ روز به روز امورکشور به عهدۀ آنها افتد. از اینرو پیش از آنکه پیشروی مزبور آغاز گردد، وزارت امور خارجۀ بریتانیا از بولارد خواست که به فروغی اطلاع دهد که هدف بریتانیا از این اقدام صرفاً برکناری شاه و بیرون کردن آلمانیها از تهران است. به دولت او [فروغی] که حسن نیتش کاملاً ملحوظ شده و پیمان اتحادی با او منعقد خواهد شد، کاری نیست.(225) در واقع انگلیسیها در اصل بر آن بودند که با اشاره به احتمال اشغال تهران توسط روسها، که اندیشۀ آن نیز برای شاه و حکومتش ناگوار بود، شاه را به کناره گیری وادار نمایند.
هنگامی که شاه از این مسئله آگاه شد، در مورد امکان گنارگیری خود با فروغی که از هواداران اساسی این اندیشه بود به مشورت نشست. (226) شاه در16 سپتامبر / 25 شهریور در آستانۀ اشغال تهران توسط نیروهای متفقین استعفای خود را نوشت و پادشاهی را به پسرش تفویض کرد و تهران را به سمت جنوب ترک گفت. (227)
کنارهگیری رضا شاه اجتناب ناپذیر بود. استبداد بیست سالۀ اقتدار او و لجاجت و سرسختی اخیر وی در برابر پیشنهادات متفقین امکان استمرار پادشاهی او را منتفی ساخته بود. همانگونه که بعدها یکی از رجال ایران اظهار داشت «همان کسی که او را آورد چون دیگر مفید نبود او را برد .» (228) علاوه براین گفته میشود که وی بخاطر استمرار سلسله وجانشینی فرزندش استعفا کرد. (229)
بالاخره دولت بریتانیا بالاکراه (230) با جانشینی محمد رضا، ولیعهد پادشاهی ایران، « مشروط بر حسن رفتار» شاه جدید، موافقت کرد.(231) پادشاه جدید نیز آمادگی خود را برای هرگونه همکاری مورد لزوم به دولت بریتانیا اعلام داشت. (232)
رضایت انگلیس از سیر حوادث ایران را میتوان از خلال اظهارات چرچیل خطاب به مجلس عوام بریتانیا ملاحظه کرد. وی در30 سپتامبر 1941/ 8 مهر 1320 اظهار داشت که : « ماجرای ایران، تا بدین مرحله، یکی از موفقترین و بهترین نمونه کاردانی در اموری بوده که وزارت امور خارجه « بریتانیا» تا کنون بر عهده داشته است.» ( 233)
رضا شاه اجازه نیافت که در ایران بماند و همراه با گروهی ازاعضاء خانوادهاش ایران را ترک گفت. در آغاز با یک کشتی انگلیسی به جزیرۀ موریس اعزام شد، سپس درسال 1942به ژوهانسبورگ در آفریقای جنوبی انتقال یافت. وی در سال 1944 / 1323 در سن شصت و شش سالگی در آنجا در گذشت. ( 234)
با اشغال ایران توسط نیروهای بریتانیا و شوروی و برکناری شاه یک دوره از روابط ایران و انگلیس که مبحث این بررسی را تشکیل میداد به پایان میرسد. حال فرصت آن رسیده که اندکی تأمل کرده و نتایجی چند را خاطر نشان سازیم.
* نتیجه گیری:
چند عامل سیاسی و استراتژیک دائمی درنحوۀ شکل گیر سیاست بریتانیا در قبال ایران دخیل بوده اند. این عوامل عبارتند از :
1 ) ایجاد و نگهداری از یک منطقۀ حائل برای دفاع از هندوستان در برابر هرگونه رخنه یا تجاوز نظامی اتحاد شوروی، حفظ و حراست ایران به مثابه یک دولت مقتدر و مستقل و دوست بر تقسیم کشور به دو حوزۀ نفوذ شوروی و بریتانیا ارجحیت داشت.
2 ) حفاظت از حوزههای نفتی برای شرکت نفت انگلیس و ایران
3 ) تسلط بر خلیج فارس، هندوستان و شرق، که برای جلوگیری از تلاشهای هر قدرت خارجی مبنی بر کسب یک پایگاه دریایی یا استحکامات بندری در آن سامان ضرورت داشت.
از اینرو میتوان چنین نتیجه گرفت که اهداف دیپلماتیک بریتانیا در ایام پادشاهی رضا شاه با اهداف آن امپراطوری در ادوار پیشین یا بعدی این ایام تفاوتی نداشت. شاید بتوان استمرار و تداوم آن را بعنوان وجه مشخصه سیاست بریتانیا در این منطقه توصیف کرد.
از اینرو، نظم و ثبات ایران برای منافع بریتانیا اهمیت اساسی مییابد. لهذا هرگاه ایران دستخوش آشوبهای داخلی و دسایس خارجی قرارمیگرفت، انگلیسیها دست به کار شده و خود تأمین منافع خویش را بر عهده میگرفتند. ولی هنگامی که یک دولت مقتدر مرکزی بر ایران حکمروانی میکرد، دیگر به دخالت گستردۀ بریتانیا احتیاجی نبود زیرا آن حکومت که نسبت به بریتانیا احساسات دوستانهای هم داشت خود بار وظایف و تعهدات انگلیس را بردوش میکشید. حکومت رضا شاه چنان نقشی را برعهده داشت. در سالهای 1925 تا 1941 نظام حاکم بر ایران از طریق توسل به شیوههای سرکوبگرانه به نوعی تمامیت سیاسی دست یافت و با تکیه برتشکیلات نظامی کشور که تحت حاکمیت و نظارت مستقیم شاه بود، ثبات نیم بندی را بوجود آورد. شاه نظم و آرامش را در کشور بر قرار ساخت و دست اتحاد شوروی را از کسب نفوذ و اقتدار در ایران دور نگهداشت . از اینرو سلطنت وی با حوایج بریتانیا تطابق یافت.
با اینحال تلاش بریتانیا در جهت ثبات و آرامش منطقه، تلاشی نبود که ضرورت هماهنگی و تطابق با تحولات اقتصادی داخلی ایران را نیز در نظر نگیرد. هدف بریتانیا تنها حفظ و حراست از ایران بعنوان یک دولت حائل صرف یا بازار پر رونق کسب امتیازات تجاری نبود، بلکه اهدافی به مراتب گسترده تر و بلند مدتی را در نظر داشت. در واقع بریتانیا خواستار آن چنان ایرانی بود که نه اتحاد شوروی و نه حتی خود بریتانیا، بتواند برای دخالت در امور آن یا وارد آوردن فشار اقتصادی بر آن بهانه یا زمینهای بیابند . انگلیسیها امیدوار بودند که ایران در عین برخودداری از اقتدار کافی برای مقاومت در برابر فشار شوروی ، روابط دوستانهاش با بریتانیا نیز محفوظ باشد.
در طول ایام پادشاهی رضا شاه، سیاست بریتانیا بین برداشتهایی که از قرن 19 برجای مانده و ارزشهایی که از ایام اقتدار رضا شاه مطرح گردیده بود، در نوسان بود. وزارت امور خارجۀ بریتانیا دائماً مضار و مزایای شناسایی رسمی دگرگونی حاصله در ایران را سبک و سنگین میکرد. ایران میل داشت که وی نیز در ردیف کشورهای مستقل جهان تلقی گردد و وزارت امورخارجه در شناسایی این امر، حتی به ظاهر هم که شده بود تردید داشت. در واقع برای رفع « عقدۀ قرن نوزدهم » نیزاقداماتی بعمل آمد و سعی گردید خط مشی و سیاستهای بازمانده از ایامی که سپردن منافع بریتانیا به دست یک ایران ضعیف و متشتت امکان ناپذیر بود، به دست فراموشی سپرده شود . ولی تأثیر بر جای مانده از اوضاع و احوال گذشته چیزی نبود که به سادگی و سهولت بر طرف کردد. از نظر انگلیسیها ایران جدید که خود را بسیار جدی میگرفت، همراه با تمایلات ملی گرایانۀ شاه، پدیدۀ تازهای بود که نمیتوانستند یکشبه خود را با آن تطبیق دهند. از اینرو، برای بخشی از مقامات بریتانیا حتی تصور این اندیشه که روابط بریتانیا با ایران بر اساس روابط بینالمللی نوین تنظیم گردد نیزدشوار و ناخوشایند میآمد. آنها هنوز ایران و بویژه خلیج فارس را تافتۀ جدا بافته ای از دیگر نقاط جهان تلقی میکردند. از اینرو، سیاست رسمی بریتانیا برآن بود که سنن گذشته را علیرغم این واقعیت که شاید دیگر با تحولات داخلی ایران تطابق نداشتند، حتیالامکان دست نخورده محفوظ نگهدارد. یکی دیگر از مسائلی که در پیچیدگی بیشتر وضع مؤثر افتاد آن بود که تنها وزارت امورخارجۀ بریتانیا نبود که رسیدگی مستقیم امور ایران را برعهده داشت، وزارت هندوستان [ بریتانیا] وهمچنین وزارت دریاداری بریتانیا که موقعیت نیروی دریایی را در خلیج فارس مدنظر داشت نیز در این امر ذیمداخل بودند. گاهی اوقات نظریات آنها یکسان نبود و عملکرهای متفاوتی داشتند.
از سوی دیگر، اگر چه رضا شاه بارها از حسن ظن بریتانیا نسبت به حکومت او و کشورش یاد کرده بود، ولی انگلیسیها را غیر قابل اعتماد تلقی میکرد. وی در روابط خود با انگلیسیها حساسیت بسیاری نشان میداد. سوء ظن در باب اهداف و فعالیتهای قدرتهای بزرگ ریشه در تاریخ ایران دارد. شاه و وزرایش هنوز دسایس و ترفندهای سیاسی بریتانیا را فراموش نکرده بودند. این بود که درایام پادشاهی رضا شاه روابط ایران و انگلیس، روابط پرتنشی بود.
روابط ایران و انگلیس در دوران مورد بحث مراحل گوناگونی را پشت سر گذاشت. گاه دوستانه و مودت آمیز بود و گاه به خصومت آشکار در میآمد. در فاصله سالهای 1928 تا 1938 مذاکرات جاری برای انعقاد یک پیمان کلی که تمام مسائل مورد اختلاف را در بر گیرد به نتیجه نرسید. در حالیکه حکومت رضا شاه میدانست حق حاکمیت ایران را از قید محدودیتهای غیر ضروری رها ساخته و بریتانیا را به محترم شمردن حقوق و تمایلات مشروع ایران وادار نماید. دولت بریتانیا نیز سعی داشت با کسب یک رشته مواضع حقوقی موقعیت خویش را تثبیت کند. لجاجت بریتانیا در باب برخی از مسائل و سوء ظن ایرانیان در مورد پارهای دیگر از مسائل خود مانع از حصول نوعی توافق و تفاهم شده بود. از آنجایی که انگلیسیها تصمیم گرفته بودند که سیاست سرسختانهای اتخاذ نکنند، ترجیح میدادند که به مواضع قابل دفاع تری عقب نشینی کنند. لازم به تذکر نیست که چنین تاکتیکهایی بر اساس اقتضای زمانه اتخاذ میشد. لهذا هنگامی که تهران در مقام دادخواهی بر میآمد، لندن نیز دست از پارهای از امتیازها و مزایای خویش میشست. برای مثال دفاتر پستی و تلکرافی بریتانیا بسته شد. نیروهای محافظ سفارتخانهها و کنسولگریها منحل گردید. کاپیتولاسیون تا حدودی ملغی شد. ادارۀ تلگرافخانه هند واروپ بر چیده شد. تماسهای بریتانیا با ایالات و طوایف کاهش یافت، و بالاخره پایگاههای دریایی بریتانیا در جزایر ایرانی هنگام وبا سعید تعطیل شد. ولی سیاست پس نشینی بریتانیا به فرجام منطقی آن دنبال نشد و رویه دیرینۀ انگلیس که نشانی از ایام برتری و استیلای گذشته امپراطوری داشت، به صورت کامل از میان نرفت . این مسئله به خصومت و سوء ظن و بدقلقی حکومت شاه میدان داد و مانع از نزدیکی واقعی میان دو کشور گشت.
عوامل پویای چندی نیز بر سیاست خارجی ایران تأثیر نهادند که از اهم آنها میتوان به مواد ذیل اشاره کرد: رقابت انگلیس و شوروی، نفت و تأثیرات سیاسی واقتصادی آن، تشتت ملی، تحارب فراموش ناشدنی سالهای گذشته، منافع خاندان حکومتی و تشیع. ولی نیروی اصلی این حرکت ملی گرایی بود که برای اولین بار مفهوم منافع ملی را در سیاست خارجی ایران وارد کرد. اگر چه شاه و نه اطرافیانش هیچیک در بارۀ کشور مطلوب خویش تصور روشنی درذهن نداشتند، معهذا خود را بنیانگزار استقلال ایران فرض کرده و در برخورد با قدرتهای بزرگ مفهومی چون استقلال ، تمامیت ارضی و احیای کشورباستانی تأثیر عمدهای برعملکرد آنها گذاشته بود. از جمله سیاستهایی که در حصول به اهداف فوقالذکر مورد استفاده قرار گرفت میتوان از ایجاد توازن، برانگیختن قدرتی علیه قدرت دیگر، مسامحه و تعلل ، سیاست قدرت ثالث، دیپلماسی چند جانبه از طریق جامعۀ ملل و سیاست حسن روابط منطقهای یاد کرد. با اینحال جوانب کاربردی – عملی سیاست خارجی ایران بیشتر بر اساس تصمیمهای آتی مبتی بود تا تأمل و تعمق، غرور، عزت نفس و بارسنگین خاطرات بدرفتاریهای گذشته بیگانگان تأثیر عمدهای برآن داشتند. از این موارد گذشته کراراً ملاحضات حفظ آبرو بی اطلاعی از حال و وضع جهانی و عدم کارآیی اداری و کوشش در جهت کتمان بیکفایتیها نیز مزید بر علت میشد.
رضا شاه میل داشت که ایران را تعهدات جاری در صحنه سیاست بینالمللی بدور نگهدارد ولی حکومت وی در موقعیتی قرار نداشت که بتواند فارغ از منافع اساسی بریتانیا یا اتحاد شوروی عمل کند. رضا شاه به خوبی میدانست که بریتانیا از قدرتی چشمگیر برخوردار است و اتحاد شوروی نیز بر سهمی از منافع کشور اصرار دارد. این بود که منافع هر دو را مد نظر داشت. وی امتیازاتی چون شرکت نفت انگلیس و ماهیگیری شوروی را محترم داشت. ولی در عین حال برای آنکه نشان دهد هیچ امتیاز و خواستۀ دیگری را نخواهد پذیرفت، تلاش کرد با کمک و مساعدت دیگر قدرتهای اروپایی ایران را نوسازی کند.
رژیم رضا شاه ملیگرا بود ولی از آنچنان قدرتی برخوردار نبود که با بریتانیا مقابله کند. از سوی دیگر عواید حاصله از عملیات شرکت نفت بخش مهمی از مخارج حکومت و ارتش رضا شاه را تشکیل میداد و دولت بریتانیا از این طریق برحکومت ایران اعمال نفوذ میکرد. ادامۀ راحت و بی دردسر عملیات شرکت نفت هم به نفع رضا شاه بود و هم به نفع بریتانیا. بدون اغراق میتوان گفت که استمرار اقتدار رضا شاه به تمایل انگلیسیها بستگی داشت.
رژیم رضا شاه از یک ضعف اساسی برخوردار بود: از حمایت فعال اهالی کشور برخوردار نبود. روحانیت، ایلات و طوابیف و مشروطه خواهان – هر یک بنا به دلایل خاص خویش – همیشه او را بعنوان موجودی غاصب تلقی میکردهاند. بویژه آنکه در بدو کار از نهضت آزادیخواه برجای مانده از انقلاب مشروطه نیز استفاده کرده سپس آنرا با بیرحمی کامل سرکوب کردهبود. از نظر بسیاری رضا شاه دست نشاندۀ بریتانیا محسوب میشد که توسط آنها بر سر کار آورده شده بود و توسط آنها نیز حمایت میشد. در نتیجه حکومت رضا شاه اغلب متکی به سرکوب و زور و انگیزههای مادی جهت حفظ وفاداری و جلب حمایت بود و بدینوسیله شاه خود را از وجود هر سیاستمدار منتقد محروم ساخته بود.
رضا شاه نه توانست کلیه اختلافات ایران را با بریتانیا حل کند و سیاست هماهنگی با آن قدرت اتخاذ نماید و نه از آنچنان حمایت عمومی برخوردار بود که بتواند در برابر فشار آنها مقاومت کند. در بسیاری از مواقع، بیم و هراس وی از اینکه او را به هواداری از بریتانیا متهم نمایند، مانع از استقرار هرگونه روابط دوستانه با انگلیس میشد. از سوی دیگر وی که میان ترس از شوروی و بیمیلی نسبت به انگلیس در نوسان بود، در نهان امیدوار بود که بریتانیا هیچگاه او را به حال خود رهانکند. این مسئله خود باعث شده بود که وی نتواند بر این نظریه بسیاری از ایرانیان که وی عامل انگلیس است، فایق آید. دولت بریتانیا نیز به نوبت خود برای کسب حسن نظر ایران تلاشی مبذول نداشت. با توجه به منافع حیاتی نهفته در شرکت نفت انگلیس و ایران و مزایای اقتصادی قابل توجهی که میتوانست از طریق مشارکت در برنامۀ صنعتی کردن ایران نصیب بریتانیا شود این بیتوجهی بریتانیا شگفت انگیز مینماید. چنین به نظر میآید که رضا شاه – به عبث- خواستار آن بود که قدرتهای بزرگ بطور کلی و بریتانیا بالاخص، ارج و مقام نظام ساخته و پرداخته او را درک نموده باشند. حال اگر بریتانیا به نحو روشن و صریحی در مقام درک و تأیید اقدامات شاه در جهت بازیابی استقلال از دست رفتۀ ایران بر میآمد شاید که وی ترجیح میداد بجای آنکه برای خنثی کردن فشار شوروی دست دوستی به سوی آلمان دراز کند ، روی به جانب بریتانیا آورد.
نتیجه آن شد، هنگامی که در سالهای 41 – 1940 ایران باردیگر برای بریتانیا اهمیت حیاتی یافت، سوءتفاهم های گذشته، برای استقلال، درروابط دوستانه و روشن میان دو کشور جای چندانی نگذاشته بود. راه تنها بر شدت عمل گشوده شده بود. بریتاینا نیروهای خود را برای محافظت از منافع خویش در حوزههای نفتی و حراست از راه هندوستان به ایران فرستاد، آنها مدعی بودند که حکومت رضا شاه قادر به حفاظت از این موارد نیست. تا بدانجایی که به انگلیسیها مربوط میشد، رضا شاه دیگر مفید بودن خود را از دست داده بود. تا پیش از جنگ وی بخاطر تلاشی که در جهت استقرار یک دولت مستقل در ایران مبذول میداشت یعنی ایجاد یک منطقۀ حائل میان اتحاد شوروی و هندوستان بریتاینیا پدیدۀ مفیدی محسوب میشد. ولی هنگامی که شوروی و بریتانیا علیه آلمان از در اتحاد در آمدند ، وضعیت موجود چنان دگرگون گشت که ثبات و استقلال ایران ارزش سیاسی خود را از دست داد. (4)