حمله ارتش ترکیه به یک جنگنده روس عملی کاملا سیاسی و در پی یک برنامه ریزی انجام شدهاست. دلائل زیادی براین ادعا میتوان شمرد و شمارش شدهاند. آوردن آنها از گنجایش این متن چکیده خارج است. اما عذر نخواستن ترکیه علیرغم خواست جهانی، دلیلی میتواند باشد براین که تصمیم ساقط کردن هواپیما امری اتفاقی نبوده و از سوی شخص اردوغان گرفته شده است. اگر بپذیریم که این تهاجم به عمد انجام شده باشد، باید بتوانیم دلیلی برای آن داشته باشیم. ورود علنی و رسمی روسیه به جنگ سوریه تا چند ماه پیش، امری واقعی و عملی به نظر نمیرسید. اما در پی توافق وین و چند ملاقات مقامات روسی و آمریکائی و دیدار رؤسای جمهور دو کشور، به ناگهان جهان شاهد استقرار ماشین جنگی روسیه در مرز اسرائیل شد. قدر مسلم، این حرکت نمیتوانست به دور از یک توافق، حتا ضمنی و مشروط با آمریکا صورت گرفته باشد.
مروری بر چگونگی تأسیس اسرائیل و توسعه طلبی آن، به روشنی نشان میدهد که هم تأسیس اسرائیل و هم بزرگ شدنش، در جنگ و در بحرانهای ناشی ازجنگ واقع شدهاند. در زمان جنگ جهانی اول، قول اشغال فلسطین از سوی صهیونیزم جهانی از انگلستان گرفته شد. در پی جنگ دوم جهانی، این قول عملی شد و متعاقب جنگهای مختلف با اعراب، اسرائیل به تجاوزات اشغالگرایانه خود افزود. این بار حضور ارتش روسیه و سپاه پاسداران ایران و ارتش سوریه و حزب الله لبنان در مرزهایش، هم گام با کاهش پشتیبانی بدون قید وشرط آمریکا از توسعه طلبی هایش، خواب راحت را از چشمان صهیونیزم ربوده است. اسرائیل چگونه میتواند خود را ازاین مخمصه خانمان سوز نجات داده و در همین حال موقعیتی فراهم آورد تا بتواند خود را برای همیشه، به مثابه یک کشور در منطقه تثبیت نماید؟ به نظر نمیرسد با سوابقی که در تاریخ کوتاه خود دارد، راهی جز ایجاد بحرانی هرچه عظیم تر مانند به راه انداختن یک ماشین جنگی شبه جهانی که از درون آن بتواند سر بلند کند را داشته باشد. یعنی همان سناریوی جنگ جهانی اول و قرار و مدارش با انگلستان برسر اشغال فلسطین. به ترتیبی که در پی یک قرارداد مبنی بر این که در صورتی صهیونیزم بینالملل موفق شود آمریکا را وارد جنگ کند، پس از پیروزی، انگلستان متعهد شود ترتیبی دهد تا فلسطین به اشغال آنان درآید. یاد آوری میشود که دلیل ناکامی صهیونیزم دراشغال فلسطین در آن زمان با وجود قول و قرار انگلیسیها، مخالفت رئیس جمهور آمریکا بود. در هشتم ژانویه 1918، ویلسون طی نطقی در برابر کنگره آمریکا چهارده اصل را برای پایان دادن به جنگ اول جهانی اعلام کرد. اهم این چهارده اصل، که به چهارده اصل ویلسون شهرت یافت، از این قرارند: 1- در پی این پیمان که در آن تصمیمات در شفافیت وآزاد گرفته شدهاند، هیچ توافق و قول و قرار خصوصی بین المللی مورد قبول نخواهد بود. 2- در مورد آزادی دریانوردی. 3- آزادی بازرگانی با برابری شرائط تجارت. 4- تقلیل دادن سلاحها تا حد احتیاجات مصرف داخلی. 5- تنظیم آزاد وباز و بیطرفانه سرزمینهای مستعمره برپایه حاکمیت ملی و سود مردم آن مناطق انجام شود. اکثر اصول یادشده با اشغال فلسطین توسط صهیونیستها در تضاد بودند. به خصوص در بند اول که پیمان میان صهیونیستها و دولت انگلستان را ملغی میکند. از اظهارنظرهائی که اوباما رئیس جمهور فعلی آمریکا درمورد منطقه ایراد کرده است چنین میتوان استنباط کرد که سیاستهایش درمورد خاورمیانه برمبنای همان اصول ویلسون استوار میباشند. بااین تفاوت که اکنون اسرائیل وجود دارد اما باید از توسعه طلبی دست برداشته و سرزمینهای اشغال شده را ترک کند و دولت فلسطین تشکیل شود. به همین دلیل این بار فرانسه پرچم حمایت از سیاستهای توسعه طلبانه و بحرانزای اسرائیل را به دست گرفته است.
سرنگونی هواپیمای روسی توسط ترکیه نمیتوانسته است بدون پشتیبانی و چراغ سبز کشور یا کشورهائی از اعضای ناتو صورت گرفته باشد. زیرا این ترکیه به تنهائی قادر به تحمل عواقب این حرکت خطرناک نیست. به علاوه، ترکیه به تنهائی چه سودی میتوانستهاست از این عمل گستاخانه ببرد؟ به همین دلیل پس از سرنگونی جنگنده روسی، بلافاصله خواستار تشکیل جلسه کشورهای عضو ناتو شد. آمریکا و بعضی دیگر از اعضاء ناتو نه تنها وارد این بازی نشدند، بلکه از طرفین خواستند با آرامش و خویشتن داری قضیه را فیصله دهند.
ولادیمیر پوتین قبل از این که یک سیاستمدار و یا یک نظامی باشد، یک شخصیت اطلاعاتی است. دیدی کنجکاوانه و تحلیل گرایانه از یک حادثه دارد وبه دنبال عوامل و انگیزههای آن میرود تا بتواند حداکثر بهره را از آن حادثه به دست آورد. به درخواستهای اردوغان جهت مذاکره و حل اختلافات جوابی منفی داد و بدون فوت وقت دست به یک سلسله تحرکاتی زد که در حالت عادی بسیار مشکل و در مواردی غیر ممکن مینمود. کامیونهائی که روزانه از ترکیه تجهیزات و کالا و خدمات به داعش میرساندند را بمباران کرد بدون این که ترکیه موقعیت این را داشته باشد که اعتراض خود را اعلام کند. پایگاههای نظامی خود را با استقرارسامانههای موشکی در خاک سوریه مستحکم تر و مجهزتر نمود. کاری که تا چندی پیش، باورنکردنی به نظر میرسید. اگراستقرار این میهمان ناخوانده در مرزهای اسرائیل طی قرار و مداری موقتی نباشد، به ترکتازیهای اسرائیل پایان خواهد داد اما منطقه شاهد پدید آمدن مسائل جدیدی خواهد بود.
پس از بیمیلی ناتو در ورود به این تحرکات خطرناک، فرانسه به تکاپو افتاد و اولاند رئیس جمهور این کشور، به کشورهای عضو اتحادیه اروپا فشار آورد تا با ورود به جنگ در سوریه، به بهانه مبارزه با داعش، حضور نظامی اعضای ناتو را دراین کارزار عملی سازد. با این کار، روزنه امیدی در دل اسرائیل برای رسیدن به اهدافش روشن شد. اکنون حضور ارتشهای کشورهای غربی بر منطقه سایه افکنده است. و از همه مهمتر این که اسرائیل دیگر در منطقه تنها نیست و عربستان سعودی وشیخ نشینهای حوزه خلیج فارس که فرانسه را با سرمایه مالی خود به اجیری گرفتهاند، یار و یاور آن به حساب میآیند. عربستان سعودی وشیوخ خلیج فارس و کم تر از آن ها ترکیه میتوانند چاشنی شروع جنگی محدود باشند تا اسرائیل را در برآوردن آرزوهایش، یعنی ایجاد بحرانی جهانی یاری رسانند. در حال حاضر اما جنگی همه گیر و تمام عیار وواقعی در سوریه به سود هیچ کس، به خصوص به سود اسرائیل نیست. اسرائیل به دنبال بحران جنگ است نه خود جنگ. اما آیا میتوان چنین بحرانی را با اجتناب از یک درگیری خطرناک ایجاد کرد؟ واگر ایجاد کند، نتیجه مطلوب خویش را به دست خواهد آورد؟ بعید به نظر میرسد که با وجود اوباما در مقام ریاست جمهوری آمریکا، اسرائیل بتواند خواستههای توسعه طلبانه خودش را ارضاء کند. بنابراین، وضعیت موجود تا انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا در حالت بحرانی و نا معلوم خواهد ماند. مگر این که به ابتکار آمریکا تحولاتی صورت پذیرند. اگر تحولاتی انجام بگیرند، بسا در راستای خواستهای اسرائیل نخواهند بود. سرعت تحولات بیانگر آنند که اوباما قصد ندارد وضعیت انفجارآمیز منطقه را رها کرده وحل مسئله فلسطین را برای جانشین خود بگذارد.
زمانه به سود اسرائیل پیش نمیرود، به این دلیل لحظهای را برای ایجاد تشنج از دست نمیدهد. رژیم ولایت فقیه گرچه نیاز به بحران دارد اما ایران را به هیچ قیمتی نباید وارد بازی اسرائیل کند. سیاست درخور اینست که ایران، جانبدار برخورداری هر کشور از حق حاکمیت بگردد و با ایستادن بر این حق، با تمامی کشورهای منطقه روابط دوستانه برقرار کند و سعی کند تخاصم دیگران را با سعه صدر و آرامش پاسخ گوید. هیئت های دوستی و حسن هم جواری ایجاد کند و با سفرهای مرتب و برگزاری نشستهای گوناگون فرهنگی و هنری و محیط زیستی و همکاریهای علمی و فنی و… با رفت و آمدهای مستمر بین کشورهای منطقه، از تنشها بکاهد و شرائط را برای آنکه منطقه صلح را باز یابد، آماده کند.