درنوشته قبلی (نمایش انتخاباتی و ثبات نظام ولایت فقیه) چگونگی سهیم شدن جناحهای حاکمیت در قدرت ولایت مطلقه فقیه از راه غارت اموال ملی یا “بازار سیاسی” را بصورتی خلاصه یادآوری کرده بودم. عده ای از خوانندگان خواستار بسط بیشتر آن شدند.
قدرت (زور) یا سلطه پدیده ایست که از روابط قوا میان انسان ها به وجود می آید. برای انسانی که تنها، مثلا در جنگلی زندگی می کند، قدرت یا سلطه معنائی ندارد. نیرو و قوتی دارد که به کمک آن از پس سختیها و خطرها بر میآید و به زندگی عادی خود ادامه میدهد. حال فرض کنیم که این انسان تنها، یک حیوان قوی را رام کند و در خدمت خویش درآورد، از این به بعد، او با تسلط بر نیرو واستفاده از فنون دفاعی آن حیوان بر امکانات شخصی خود افزوده و آنرا در سلطه بر زیندگان محیط زندگی خود بکار میبرد. بدین رابطه، او صاحب میزانی از قدرت میشود. به این ترتیب، خاصه اول قدرت نوعی وابستگی است که از رابطه سلطه گری پدید میآید. در جوامع بشری هم قاعده براین است که برای حاکمیت مطلق بر جامعه، باید طی یک روند پیچیده (رام کردن-ارعاب)، بساط سلطه گری را پهن کرد. درجوامع مدرن کنونی، به دلیل جمعیت زیاد و گوناگونی آن، یک شخص یا یک گروه کوچک قادر به رام کردن و ارعاب جامعه، بقصد سلطه پذیر کردنش نیست و به استخدام نیروهای بیشتری احتیاج است. شخص و یا حزبی که قصد سلطه بر جامعه را داشته باشند، بسته به روابط اجتماعی و فرهنگ آن جامعه، محتاج همکاری طیفی از اقشار آن جامعه میباشند. بنابراین، روابط اجتماعی و فرهنگی هر جامعهای، نوع ابزار سلطه گری ودامنه آن و روش سیاسی بکاربردنی را مشخص می کنند. به این ترتیب، در جامعهای که اقلا فعالان سیاسی و مدنی آن وارد روابط قوا نشوند، ومدارسلطه گری را نفی کنند، حاکمیت مردم در آن جامعه می تواند استقرار یابد.
قدرت یا سلطه، بنا بر تعریفش میل به خودافزائی و به همین دلیل تمایل به تجرد دارد و از پدیدآورندگان خودش هم فاصله می گیرد. برای مثال، سرمایه که از اول حاصل روابط بهره کشی میان انسان ها بوده و پس از پدیدآمدن به مثابه ابزارقدرتی در دست صاحبش قرار گرفته، اکنون خود صاحب سرمایه را به خدمت خویش در آورده و عنان او را دردست گرفته و در جهان کنونی انسان ها قادر به مهار کردنش نیستند. اکنون “سرمایه” به صورت سلطه گرمطلقی درآمده که خط و مشی زندگی انسان ها را در دست دارد و توسط زیر سلطه ها، یا انسان ها اعمال قدرت می کند. به نوبه خودشان، انسان ها از “سرمایه” بتی مقدس ساخته اند که قادر به کنترل آن نمی باشند. این بت “سرمایه” سلطه گر، در لحظه های زندگی بشر، از سیاست گرفته تا فرهنگ و پوشاک و خوراک و برنامه های زندگی روزمره و…. دخالت مستمر پیدا کرده است. قدرت مطلق یا سلطه مطلق محال است در یک انسان بتواند متمرکز شود. زیرا با احساسات و عواطف انسانی در تضاد قرار می گیرد. به همین دلیل فرعون از انسانیت خودش خارج شد و دعوی خدائی کرد. چند بار خامنه ای در سخنانش از “مقام رهبری” سخن گفت و تعجب مرا برانگیخت که چگونه خود رهبر از چنین مقامی سخن می گوید! او خود را مجری اوامرسلطه گرانه “مقام رهبری” می پندارد و خود را در خدمت آن می انگارد. این گفته خمینی مبنی بر “حفظ نظام از اوجب واجبات است” نمونه روشنی از تقدیس و فرمان بری از “قدرت یا سلطه” می باشد که برای بقاء آن دستور اعدام هزاران نفر را صادر می کند. همچنان که “سرمایه” در “جامعه جهانی” نقش همان امر مقدسی را بازی می کند که به پایش خون های بی گناهان را می ریزند و انسان ها را به بردگی می کشند و آواره می کنند و بی خانمان می سازند.
بنابراین، هدف اصلی جریان های سیاسی و یا هرگروه و اشخاصی که شیفته انتخابات در ایران تحت سلطه بوده و هستند، در وحله اول سهیم شدن در اشکالی از قدرت، مالی یا مقامی، و در مرحله بعدی تصاحب “مقام رهبری” یا همان تسلط کامل بر کشور می باشد. زیرا بنابر آن چه در بالا آمد، سلطه مطلق قابل تقسیم کردن نیست، زیرا ماهیت “ولایت مطلقه” بی مورد شده و از حیز انتفاع ساقط می شود. به همین دلیل است که خامنه ای مرتب بازیگران سیاسی را به “بصیرت” دعوت می کند و به آن ها گوشزد می کند که با تقسیم قدرت “مقام رهبری” و سهیم کردن دیگران در تصمیم گیری، نظام منحل می شود و دست خوشان هم از قدرت کوتاه می گردد. و آن ها باید به حاکمیت تحت امر رهبر در اداره و کنترل جامعه ادامه دهند و از مزایای آن برخوردار گردند. به این ترتیب، نظام ولایت مطلقه فقیه با فساد آمیخته است. پدیدار شدن مستمر میلیاردرهای جدید و وجود مستمر فساد بدون وقفه و همه گیر شدن آن نتیجه این آمیختگی می باشد. قریب چهل سال که از به وجود آمدن میدان فعلی سیاست در ایران می گذرد، همه ما آگاهیم که کم ترین تغییر عملی به سود مردم و کشور صورت نگرفته و هراز گاهی شبیه بازی موش و گربه، اتفاقاتی می افتند که بازیگران آن باز تاب گستردهای به آن میدهند. مانند دوران خاتمی که جناح اصلاح طلب بخش بزرگی از میدان سیاسی را دردست داشت، برای ملت به جز یک سلسله مانورهای تبلیغاتی، دستاوردی نداشت. ویا اتفاقاتی که در انتخابات 88 روی دادند را بدون کم ترین پایه و اساس، کودتا نامیدند و هنوز نظام نان تبلیغاتی آن را می خورد. مردمی هم که به کوچه و خیابان ها درآمدند، با فریب رهبران اصلاح طلب در گردونه میدان سیاسی ساختگی ماندند و سرکوب شدند و لقب خودیهای تند رو و بی بصیرت گرفتند. کم ترین پیام شرکت در انتخابات، پذیرفتن سامانه سلطه گری است و بیشترین آن، شرکت در چرخه سلطه گری و آلوده کردن دست خود به فسادها و جنایت ها و خیانت هائی که فرآورده های سلطه گری هستند می باشد.
http://bayanerochan.blogspot.fr/2016/01/blog-post.html