١٣٩٢/٠۶/٢٩- تقی روزبه: زمان شاه حدود یک سال قبل از شتاب گرفتن تحولات مربوط به انقلاب بهمن، مردم ایران بویژه زندانیان سیاسی ناباورانه با پدیده “جیمی کراسی” که گشایش محدودی بود در فضای سیاسی و سرکوب سنگین آن دوره، مواجه شدند. کاهش تدریجی فشار و شکنجه در زندان و نهایتا آزادی آن ها در دمادم انقلاب (و طبعا زیر فشارسنگین خطر فرود بهمنِ بهمن ماه) از ره آوردهای آن بود. در آن زمان بدلایلی دولت آمریکا برآن شد که بطور فعالانه با برگ حقوق بشر در عرصه جهانی و در رابطه با برخی حکومت های وابسته به خود بازی کند و درهمین راستا از آنجا که نگران یکه تازی و سرکوب بیش از اندازه شاه و خیزش های اعتراضی مردم بود، بافشار به شاه و حکومت ایران آن را واداشت که به رفرم های سیاسی کنترل شده و قطره چکانی برای ایجاد فضای بازسیاسی مبادرت ورزد که البته در ایران به دلایلی که خارج از محدوده این بحث است، دیر و نوشداروی پس از مرگ سهراب بود که بنا به مصداق از قضا سرکنجبین صفرا فزود موجب گسترش شعله های جنبش اعتراضی گشت.
القصه! زندانیان نام این گشایش را که معلوم هم نبود از کجا آمده و ابداع چه کسی بود، جیمی کراسی – ترکیبی از نام جیمی کارتر رئیس جمهورآمریکا و پسوند کراسی به معنی قدرت- نهادند. این نام گزاری در عین حال حاکی از آن بود که فعالین سیاسی آن زمان با تشخیص تمایز آن با دموکراسی واقعی حاضر نبودند آن را از جنس دموکراسی- قدرت مردم- بنامند، بلکه براین باور بودند که واژه جیمی با پسوند کراسی ، نام با مسما تری است برای توصیف این پدیده. بهرحال روزگار چرخید و چرخید و از دوره سازندگی و اصلاح طلبی که بیشتر محصول تحولات درونی بود تا فشارهای بیرونی گذشت تا ظاهرا ما بار دیگر با نوعی رویکرد به گشایش در فضای بسته سیاسی و اجتماعی داخل و مناسبات بین المللی مواجه شویم که مسامتحاً و با در نظرگرفتن خود ویژگی ها می توان آن را “روحانی کراسی” نامید. که البته زیر فشارهای سنگین بین المللی برای تغییر در سیاست و رویکرد حاکمیت ایران است و برخلاف جیمی کراسی که معطوف به داخل ایران بود، در وهله اول معطوف به بهبود مناسبات پر تنش بین المللی است. سایر تحولات و از جمله “فضای بازسیاسی” را باید در ذیل آن و مشروط به آن و لاجرم کم دامنه تر از آن دید. بهرحال نشانه هائی از این رویکرد درحال صورت گرفتن است. اکنون سوای عمق و دامنه آن دیگر مشکل بتوان وجود چنین رویکردی و برخی اقدامات اولیه”روحانی کراسی” را که لااقل ربط مستقیمی هم به دموکراسی و گشایش فضای واقعی سیاسی ندارد، بلکه برای تجدید حیات و بقاء خود رژیم و گشودن قفل هائی که تداوم باز تولیدش را دچار تهدید کرده است صورت می گیرد، منکر شد. شعارهای انتخاباتی دیروز کاندید”گفتمان اعتدال و تدبیر و امید” اکنون درحوزه هائی وجه عملی بخود گرفته است: شروع اولین موج آزادی زندانیان سیاسی، آن هم در آستانه سفر روحانی به نیویورک و مقر سازمان ملل و واگذار شدن حق تصمیم گیری در مورد رفع حصر موسوی و رهنورد و کروبی به شورای امننیت ملی، انتقال تصمیم گیری هسته ای به وزارت خارجه، نامه های متقابل اوباما و روحانی و متقابلا رفع تحریم برخی موسسات اقتصادی توسط اتحادیه اروپا، راه اندازی خانه سینما، نرمش قهرمانه ملهم از الگوی صلح “امام حسن” با معاویه درحالی که خامنه ای زمانی تشرزده بود که امروز ما در وضعیت شعب ابی طالب نیستیم بلکه دروضعیت بدر و خیبرقرارداریم!، کنارکشیدن ولو ظاهری و صوری سپاه از برخی حوزه های سیاسی و اقتصادی و همزبانی روحانی و خامنه ای در این مورد، همکاری ایران و روسیه در مورد خلع سلاح شیمیائی دولت سوریه و بشار اسد، اعلام آمادگی برای حل بحران هسته ای و تفویض اختیارات تام به روحانی در این باره، عزل فرهاد دانشجو از ریاست دانشگاه مهم و سراسری “آزاد” که در زمانی نه چندان دور احمدی نژاد با آن همه تلاش و حمایت خامنه ای توانسته بود آن را از چنگ رفسنحانی بیرون آورد… بازگشت برخی از دانشجویان اخراجی و ستاره دار و استادان بازنشسته و تصفیه شده،… و اجازه انتشار بعضی روزنامه های بسته شده و برخی تغییرات گفتمانی چون تأکید بر فاجعه هلوکاست بجای سیاست انکار آن، و تبریک عید یهودیان و … و بطور کلی تغییر لحن و ادبیات دیپلماتیک از صدر تا ذیل، همه و همه نشانه هائی از این رویکرداست. گرچه هنوز همه این ها در مقام سخن و یا دراقدامات اولیه است و تثبیت شده هم نیست.
البته از قبل هم معلوم بود و از جمله با روشن شدن ترکیب اصلی کابینه روحانی که وی اساسا به کدام قبله نمازخواهد گذاشت و گشودن کدام قفل ها را هدف گرفته است: دراین میان گشودن قفل مناسبات به بن رسیده بین المللی و از آن طریق گشایش در اقتصاد قفل شده ایران اولویت های نخست را تشکیل می دادند. مجموعه این تلاش ها و انعطاف ها و یا اگر بتوان گفت تغییرات و از جمله آزادی شماری از زندانیان و یا تلاش برای کاستن از حضور مشهود و علنی سپاه در امور غیرنظامی و.. در ذیل هدف مقدم و اصلی یعنی خارج کردن رژیم از زیرفشار تحریم قابل فهم است. با این همه لازم است که در ارزیابی های واقع بینانه و نزدیک به حقیقت هدف های اصلی و هدف های فرعی یا انضمامی را ازهم تفکیک کرد.
در حقیقت 8 سال سیاست های ویرانگرانه دوره احمدی نژاد که با حمایت کامل خامنه ای صورت گرفت، وضعیت کشور را درحوزه های گوناگون اقتصادی و اجتماعی و دیپلماسی به مرزهای بحران و نزدیک به خطوط قرمزها کشاند. از تورم عنان گسیخته و بیکاری شتابان تا تخریب کامل مناسبات بین المللی و منطقه ای و تحریم و تشدید خطر جنگ …چرخه بازتولید اقتدار رژیم درهمه عرصه ها و مولفه های اصلی اگر نگوئیم دچار ایست و وقفه لااقل می توان گفت که دچار لنگی های جدی و خطرناک شده است. درهمین حال به موازات نارضایتی گسترده در متن جامعه، توازن درونی قدرت در ساختار رژیم بویژه در آستانه “انتخابات” با تشکیل یک جبهه از طیف گسترده منتقدین و ناراضیان رنگارنگ در برابر اصول گرایان حاکم، به طور نسبی به زیان جناح حاکم چرخید. تشتت و شکاف های درونی اصول گرایان حاکم نیز زیر چنین بحرانی باوج خود رسید. نگاهی به افلاس مصباح یزدی به مثابه فتوا دهنده و رهبر معنوی افراطی ها و سرنوشت گزینه های اصلح او برای منصب ریاست جمهوری، افشاگری مجلس اسلامی از عملکرد باندهای چماق دار حامی او در حمله به تجمع قم بخوبی وضعیت و انزوای افراطی ترین بخش حاکمیت را که از بازندگان اصلی انتخابات بودند به نمایش گذاشت. مجموعه چنین عواملی در کل رژیم را در شرایطی مشابه جنگ عراق در سال های پایانی خود بر سر دوراهی پذیرش قطعنامه و یا مضمحل شدن در زیر فشارسنگین جنگ قرار داد.
البته جناح حاکم و شخص رهبر این بار نیز همانند دوره جنگ بطورداوطلبانه نوشیدن جام زهر را انتخاب کردند تا با بدست گرفتن ابتکارعمل و مدیریت بحران بدست خود بتوانند به سلامتی از گردنه های خطرناک بحران عبورکنند. شگفت انگیز است که حتی این بار نیز خشم و نوش رژیم را می توان تؤامان مشاهده کرد. نوش و نرمش در برابر قدرت ها و خشم نسبت به مخالفین خود. اگر در زمان جنگ عقب نشینی و نوشیدن جام زهر را با کشتار زندانیان و اپوزیسیون مخالف کلیت نظام همراه ساخت، این بار نیز البته در تناسب با شرایط جدید و در مقیاسی دیگر، زهر خوردن خود را با لگد زدن به مخالفان خود و بطور مشخص با جنایت حمله به پادگان اشرف همراه کرد. گوئی او به هنگام خوردن جام زهر به همه مخالفین خویش پیام می دهد که مبادا تصورکنند برای آن ها جائی درگشایش ها و “روحانی کراسی” وجود دارد! تقارن زمانی این تهاجم و ههله و شادمانی زایدالوصف رژیم و سران سپاه که کشتار اشرف را حماسه ای مهم تر از مرصاد خواندند، با نوشیدن جام زهر تازه تصادفی نیست. و البته ارتکاب به چنین جنایتی در تقارن با “روحانی کراسی” هشداری است به همه مخالفین و اپوزیسیون برانداز که در تحلیل اوضاع همه وجوه و جوانب آن را بدقت در نظر بگیرند.
بهرحال این بار برخلاف تقلب سال 88 جناح حاکم و شخص خامنه ای درچهارچوب مهندسی پیشا انتخاباتی، مجوز شرکت در انتخابات را به نزدیک ترین و وفادارترین جریان منتقد نظام یعنی تیم رفسنجانی و اعتدال گراها و نه حتی شخص خود وی، داد. با توجه به رویکرد اکثریت شرکت کنندگان به روحانی، بدیهی بود که خامنه ای صلاح خود و نظام را در تعامل و همکاری با این جناح وفادار به نظام و شخص خود و واسپاری قوه مجریه به کسی که هم در راستای استراتژی کمترین تکان قرار داشت و هم حمایت نسبی اکثریت مردم را همراه داشت و هم حامل مناسب ترین برنامه و کادرهای اجرائی برای پاسخ به بحران و تنگناهای موجود بود، دید. البته او که گرگ باران دیده است و با تمامی قوا تلاش خواهد کرد که همه ارگان های سرکوب و قدرت را دست نخورده در چنگ خود نگهدارد و مانع از شکل گیری هرگونه باصطلاح حاکمیت دوگانه گردد.
رئوس برنامه روحانی، معطوف به تنش زدائی درعرصه بین المللی و از این طریق گشایش نفتی و بانکی و رونق بخشیدن به فضای کسب و کار داخلی و فعال سازی بخش خصوصی بهمراه دوز [dose] کوچکی از “آزادی های سیاسی و اجتماعی” کنترل شده است. برکسی پوشیده نیست که او و رفسنجانی و بطور کلی طیف اصلاح طلبان، گفته و ناگفته قائل به کنترل اقتدار مطلق ولی فقیه و ولایت مشروطه در برابر مطلقه هستند که البته درشرایط کنونی ترجیح می دهند بجای تیز کردن آن به شیوه پراگماتیستی و لابی گری و چانه زنی در بالا و پشت پرده و با همراه کردن رهبری با سیاست های خود آن را پیش ببرند تا باصطلاح احتیاط را در برابر حریف خطرناک و بزخوی خود از دست ندهند و بقول ادبیات کوچه و بازار، آسه برو آسه بیا که گربه شاخت نزنه عمل می کنند!. با این همه هیچ چیز تضمین شده نیست و صاحب قدرت مطلقه را حتی یک وجب هم از منبر پائین کشیدن بدون خطر نیست و چه بسا موجب شاخ زدن بشود. باید منتظر این بازی گربه و موش ماند و دید!
دراین وضعیت چه کنشی را می توان پیشه کرد ؟:
الف- قبل از هر چیز بجای بحث های انتراعی و ایدئولوژیک باید اهمیت لحظه را دریافت. یعنی آن فرصتی را که از بهم خوردن تعادل تاکنونی رژیم درحال بوجود آمدن است. دیالوگ پیرامون آن را درمیان کارگران و زحمتکشان و فعالان اجتماعی دامن زد. در مقاله توپ در زمین کیست؟ رفسنجانی و اصلاح طلبان یا..؟ که پیش از انتخابات نگاشته شد دراین مورد چنین آمده:
با این همه نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت که رژیم بخاطر انباشت بحران و نارضایتی عمومی و حاد شدن شکاف های درونیش، گرچه توانسته در صفوف مردم و مسیر تکوین انزوا و سرنگونی اش در امتداد راه پیمائی جنبش 88 اختلال و سکته ای وارد کند، اما همین که ناچار شده به تفویض قدرت صوری و تغییر شیفت مسئولیت به رقبای درونی خود تن بدهد، به درجاتی تعادل وی را بهم زده است که به نوبه خود می تواند منشأ بروز فرصت های بالقوه و بالفعلی برای حرکت به جلو باشد. فرصت هائی که تا یافتن تعادل جدید، اگر مورد بهره برداری جنبش اعتراضی و نیروهای آگاه و پیشرو قرار بگیرد، می تواند با وارد کردن عوامل و بازیگران خارج از محاسبه رژیم، صحنه بازی و سرنوشت آن را بدرجاتی که این بازیگران نقش آفرینی کنند، تغییر دهد. تنها عاملی که می تواند چرخه معیوب دو سر برد برای رژیم را بهم بزند، ورود مستقل مردم به صحنه، سازمان یابی و صف آرائی آن ها حول مطالبات خود و گفتمان خود و اعمال فشار مداوم و پیگیر به دولت و کل حاکمیت برای تحقق مطالبات خود و سرانجام سرنگونی آن است. و گرنه به انتظار معجره و کرامات و وعده و وعیدهای نسیه دولت جدید نشستن تنها می تواند، فرصت های طلائی را به باد دهد و با تمام شدن تاریخ مصرفشان، هم چون تجربه 76 موجب تقویت مواضع و موقعیت جناح حاکم و کانون های قدرتی گردد که اکنون زیر فشار قرارگرفته اند….
ب: آگاهی بخشیدن به رسالت و وظیفه دولت روحانی ( گفتمان اعتدال) و چالش های پیشاروی آن در این مورد در مقاله بحران باز تولید و کابینه نجات چنین آمده:
“ترکیب کابینه پیشنهادی روحانی را، گرچه هنوز از تصویب مجلس نگذشته است (به هنگام نگارش این مقاله)، می توان کابینه سازش برای نجات نظام از بحرانی که گریبانگیرش شده است نامید. بحرانی که برای مواجه با آن حتی یک روز تأخیر و یا تن دادن به ریسک آزمون و خطا در گزیینش افراد کابینه جایز شمرده نمی شود.
آنجا که به چهارچوب حاکمیت و تضادها و بازیگرانش برمی گردد تضاد عمده را باید در چالش بین تأمین شرایط و الزامات مورد نیازِ تغییر از یکسو و ساختار صلب قدرت و کارشکنی نهادها و باندهای وابسته به آن از سوی دیگر دانست. گفتمان اعتدال در اصل تلاشی است برای روز آمدن کردن نسبی نظام به عنوان شرط بقاء آن و در پاسخ به وضعیت تهدید کننده موجود. نوعی رجعت طبقه سیاسی حاکم است به گذشته و “ریش سفیدان و بزرگان نظام” و به مردان”مرد عبور از بحران ها”، که می کوشد با تزریق دوزی از عقلانیت به نظام و دور کردن قطب های افراط و تفریط، با توسل به استراتژی کمترین تکان و تولید کمترین نگرانی، برای خروج از بحران و آچمز شدگی گامی به جلو بردارد، بدون آنکه کل تار و پود نظام بهم ریخته شود و خدای ناکرده نقش گورباچف را بازی کند!. هدف گشودن باریکه راهی برای خروج از بحران است، با رفرم های قطره چکانی و کاملاً بهداشتی، بهمراه مهار مطالبات و بدور از خطرخیزش مردمی، آن هم درمنطقه ای نا آرام و پر تب و تاب. گفتمان اعتدال و تؤسعه کمابیش آمرانه، که در مشورت تنگاتنک با او تنظیم شده است.
صرفنطر از این که بازیگر نهائی و بالقوه اصلی یعنی مردم- همان هائی که از میان کاندیداهای رژیم روحانی را به وسط صحنه راندند- در این معادلات چه نقش محتملی را ایفاء خواهند کرد، تا آنجا که به کشاکس درونی حاکمیت برمی گردد همه چیز مشروط به نتیجه مقابله با بحران و توازن قوای برآمده از آن خواهد بود”.
بنابراین الزاما هیچ چیز از قبل و صرفا با قصد و تصمیم یکی از بازیگران رقم نخواهد خورد. چه بسا دیالتیک توازن نیروهای درحال تغییر و نقش آفرینی نیروهای تازه نفس و بخصوص فشارجنبش های اجتماعی که بر آتشفشانی از انباشت مطالبات معوقه قراردارند نیر در روند رویدادها و تثبیت دست آوردها و یا درهم شکستن پاره ای کارشکنی ها مؤثر باشند.
ج- اهمیت آرایش جامعه حول مطالبات خود
دولت روحانی برای کنترل بحران در کنار امتیاز دادن به بورژوازی، نه برنامه و نه راهی جز مهار مطالبات مردم ندارد. با این همه این مطالبات وجود دارند و مهارشدنی هم نیستند. همیشه ادعاهائی که حکومت ها و سیاستمدارانِ طبقه برخوردار بویژه درمقاطعی که تغییرات اجتناب ناپذیرمی گردد، مطرح می سازند و تناقض بین وعده ها و عمل آن ها آشکار می گردد، بستر مناسبی برای پیشروی از پائین بوجود می آید. فعلیت بخشیدن به این بستر ازطریق برخ کشیدن این دوگانگی ها و مهم تر از آن تبدیل کردن آن ها به لیست مطالباتی مشخص در برابر حاکمیت، برای تشکل یابی و تقویت و توانمندسازی صفوف مستقل ، تحمیل مطالبات و گرفتن فرصت از حاکمیت برای تثبیت موقعیت متزلزل شده خود، از اهمیت زیادی برخورداراست. هم اکنون نیز شاهد موجی ولو نه هنوز نیرومند ولی امید بخش از جانب بخش های مختلفی از جامعه اعم از کارگران و معلمان و زنان و دانشجویان و فعالین حقوق بشر و روزنامه نگاران و هنرمندان و ناشران و خانواده های زندانیان سیاسی برای رهائی زندانیان، اقلیت های مذهبی و تشکل های وابسته به آن ها هستیم که دور هم جمع می شوند و به طرح مطالبات خویش از دولت جدید می پردازند. بی تردید دامن زدن به این موج و فراگیر ساختن آن بستر مناسبی برای بالندگی جنبش مطالباتی و تعمیق و فراروی آن، از وظایف مهم فعالین سیاسی و اجتماعی بشمارمی رود.
باید این نکته را هم اضافه کرد همانطورکه رژیم هم در نوش و نیش و لگد پراکنی خود نشان داده نیروهای اپوزیسیون و بطریق اولی نیروهای ضدسیستم و رادیکال را کسی به ضیافت شامی دعوت نکرده است. بنابراین آن ها باید با وقوف به چنین وضعیتی و باهوشیاری کامل به بهره برداری از شرایط بوجود آمده به پردازند.
2013-09-19
taghi-roozbeh.blogspot.com