◀ خاطرات یک افسر ارتش:
ﻳﮏ اﻓﺴﺮارﺗﺶ ﮐﻪ ﺑﻌﺪها به ﻤﻘﺎم ﺷﻬﺮدارﯼ ﮐﺮﻣﺎن رﺳﻴﺪ ﻣﺎﻣﻮر ﭘﺬﻳﺮاﺋﯽ از ﺷﺎهﻨﺸﺎﻩ ﻓﻘﻴﺪ در ﻧــﻘﺎط ﺑﻴﻦ راﻩ ﺗﺎ ﺑﻨﺪرﻋﺒﺎس ﺑﻮد. وﯼ ﻧﻴﺰﺧﺎﻃﺮات ﺧﻮدراﭼﻨﻴﻦ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﺮدﻩاﺳﺖ:
اﻋﻠﻴﺤﻀﺮت و واﻻﺣﻀﺮﺗﻬﺎ ﺳﺎﻋﺖ ۶ﺻﺒﺢ ازﮐﺮﻣﺎن ﻋﺎزم ﺑﻨﺪرﻋﺒﺎس ﺷﺪﻧﺪ. ﺳﺎﻋﺖ دﻩ وﻧﻴـﻢ وارد ﺣﺎﺟﯽ ﺁﺑﺎد ﺷﺪﻳﻢ و ﻗﺮارﺷﺪ اﻋﻠﻴﺤﻀﺮت و همراهان ناهار را درﺁﻧﺠﺎ ﺻﺮف ﻓﺮﻣﺎﻳﻨﺪ.
درﺣـﺎﺟﯽ ﺁﺑـﺎد ﺑﻮدﻳﻢ ﮐﻪ اﻃﻼع دادﻩ ﺷﺪ ﮐﺸﺘﯽ درﺁن ﺮوز ﺣﺮﮐﺖ ﻧﻤﻴﮑﻨﺪ و اﻋﻠﻴﺤﻀﺮت ﺑﺎﻳﺪ ﺷﺐ را در ﺑﻨــﺪرﻋﺒﺎس اﻗﺎﻣﺖ ﻓﺮﻣﺎﻳﻨﺪ. ﭘﺲ ازوﺻﻮل اﻳﻦ ﺧﺒﺮﻣﻦ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﺮاﯼ ﺗﻬﻴﻪ وﺳﺎﺋﻞ ﭘﺬﻳﺮاﺋﯽ ﻋﺎزم ﺑﻨﺪرﻋﺒـﺎس ﺷﺪم وﺳﺎﻋﺖ دوﺑﻌﺪ از ﻇﻬﺮ ﭘﺲ ازﺟﺴﺘﺠﻮﯼ زﻳﺎد ﺳﺮاﻧﺠﺎم ﻋﻤﺎرت ﺑﺎﻧک ﻤﻠﯽ را ﺑﺮاﯼ اﻗﺎﻣﺖ اﻳﺸﺎن ﺁﻣﺎدﻩ ﮐﺮدم. ﻣﻘﺎرن ﺳﺎﻋﺖ۶ ﺑﻌﺪ از ﻇﻬﺮ ﺑﻮد ﮐﻪ اﻋﻠﻴﺤﻀﺮت وارد ﺑﻨﺪرﻋﺒﺎس ﺷﺪﻧﺪ. ﭘـﺲ ازﺁﻧــﮑﻪ اﻃﺎﻗﻬﺎﯼ ﻋﻤﺎرت را ﺑﺎزدﻳﺪ ﻓﺮﻣﻮدﻧﺪ. اﻋﻠﻴﺤﻀﺮت درﺣﺎﻟﻴﮑﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻨﻈﺮ ﻣﻴﺮﺳﻴﺪﻧﺪ، ﻓﺮﻣﻮدﻧﺪ: ﻣـﻦ اﮐﻨﻮن ﮐﻪ از ﺧﺎﮎ وﻃﻦ ﻋﺰﻳﺰ ﺟﺪا ﻣﻴﺸﻮم، همه ﭼﻴﺰﺧﻮد را در اﻳﻨﺠﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻪ وﻓﻘﻂ ﻳﮏ ﭼﻴﺰ را ﺑﺎﺧـﻮد ﻣﻴﺒﺮم؛ وﺁن اﻣﻨﻴﺖ ﮐﺸﻮراﺳﺖ ﮐﻪ درﺧﻼل ﺑﻴﺴﺖ ﺳﺎل درﻣﻤﻠﮑﺖ ﺑﻮﺟﻮد ﺁوردﻩام.
ﺳﺎﻋﺖ ﻧﻪ ﺷﺐ اﻋﻠﻴﺤﻀﺮت دﺳﺘﻮر ﺷﺎم دادﻧﺪ و ﭘﺲ ازﺻﺮف ﺷﺎم ﺑﺮاﯼ اﺳﺘﺮاﺣﺖ ﺑﺎﻃﺎق ﺧﻮاب رﻓﺘﻨـﺪ. در اﻳن ﻤﻮﻗﻊ، واﻻﺣﻀﺮت شاهپورﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﻣﺮا اﺣﻀﺎرﮐﺮدﻩ ﮔﻔﺘـﻨﺪ: ﺑﺎﺗـﻔﺎق ﭼﻨـﺪ ﺗـﻦ از واﻻﺣﻀﺮﺗﻬﺎ میخواهیم ﺑﮑﺸﺘﯽ ﺑﺮوﻳـﻢ و ﺷﺐ را در ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺨـﻮاﺑﻴﻢ. ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﻦ ﻳﮏ ﻗﺎﻳﻖ ﻣﻮﺗﻮرﯼ ﺁﻣﺎدﻩ ﮐﺮدم و واﻻﺣﻀﺮﺗﻬﺎ ﺑﺎ ﺁن ﺑﮑﺸﺘﯽ ﻋﺰﻳﻤﺖ ﮐﺮدﻧﺪ. ﺑﺎﻣﺪاد روز ﺑﻌﺪ اﻋﻠﻴﺤﻀﺮت ﻓﻘﻴﺪ درﺣﺎﻟﻴﮑـﻪ ﺧﺎﮎ وﻃﻦ را ﮐﻪ ﻳﮏ ﻋﻤﺮ ﺑﺮاﯼ ﺁﺑﺎداﻧﯽ وﺳﺮﺑﻠﻨﺪﯼ ﺁن رﻧﺞ ﺑﺮدﻩ وﻓﺪاﮐﺎرﯼ ﮐﺮدﻩ ﺑﻮدﻧﺪ، ﺑـﺮاﯼ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﺑﺎر ﻣﻴﻨﮕﺮﻳﺴﺘﻨﺪ، وﭼﻨﺪﻗﻄﺮﻩ اﺷﮏ از ﭼﺸﻤﺎﻧﺸﺎن ﺳﺮازﻳﺮ ﺑﻮد، ﺑﺎﺗﻔﺎق واﻻﺣﻀﺮﺗﻬﺎ ازاﺳﮑﻠـﻪ ﺑﻨﺪرﻋﺒﺎس ﻗﺪم ﺑﺪرون ﻗﺎﻳﻖ ﻣﻮﺗﻮرﯼ ﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ و ﺳﻪ رﺑﻊ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺳﻮارﮐﺸﺘﯽ اﻧﮕﻠﻴﺴﯽ ﮐﻪ درﺑﻨﺪر ﻟﻨﮕﺮاﻧﺪاﺧﺘﻪ ﺑﻮدﺷﺪﻧﺪ و درﺣﺎﻟﻴﮑﻪ ﭘﺲ ازﺑﻴﺴﺖ ﺳﺎل، ﺑﻴﺶ ازﻳﮑﻘﺮن اﻳﺮان راﺑﻪ ﺟـﻠﻮﺑـﺮدﻩ ﺑﻮدﻧﺪ ﺑـﺮاﯼ همیشه ﺧـﺎﮎ وﻃﻦ راﺗﺮﮎ ﮔـﻔﺘﻨﺪ . (8)
◀ روایت جزیره و جنازه « رضا شاه» از کتاب« زندگی و زمانه شاه »:
غلامرضا افخمی در کتاب « زندگی و زمانه شاه » واپسین روزهای زندگی رضا خان را اینگونه شرح میدهد: در ایران شاه از بولارد پرسید آیا به پدرش اجازه میدهند به آرژانتین برود؟ بولارد نسخهای از نامه فرماندار کل بریتانیا در هند را به سهیلی داد تا آن را تسلیم شاه کند، و در ضمن به او بگوید که دولت بریتانیا نگران این است که در امریکای جنوبی امکان دارد برخی از اعضای خاندان سلطنتی آلت دست تبلیغات و شعارهای توخالی آلمان شوند.(1) نگرانی بولارد این بود که رضا شاه در ایران محبوب شده بود. «این خصوصیت این مردم فرومایه است که شاه پیشین، به عنوان قربانی بریتانیا، دوباره محبوب شدهاست. این اسطوره شکل گرفتهاست که ما خودمان را از شر شاه خلاص کردیم زیرا او از استقلال ایران دفاع میکرد و میخواست کشور را مدرن کند. در حالی که ما میخواهیم آن را عبد و عبید خود نگه داریم و کاری کنیم که به دوره استفاده از شترها بازگردد. احتمالا تبلیغات هواداران آلمان در این قضیه موثر است، ولی این فکر تا حدودی هم به این دلیل به وجود آمده که ایرانیها دوست دارند شاه پیشین را با ناپلئون مقایسه کنند و اعتقاد به اینکه آنها برده فرمانروایی بودهاند که مرد بزرگی به شمار میآمده، باعث میشود کمتر احساس خفت و خواری کنند.»(2)
تلگرام بولارد در لندن سرو صدا به پا کرد. ماموران دولت در یادداشتهایی که رد و بدل میکردند ایرانیان را «نژادی غیرمنطقی» مینامیدند. با وجود این «اسطوره پهلوی» خطرناک بود و نیاز به «توجه جدی» داشت و نباید اجازه میدادند گسترش یابد. رفتن شاه پیشین به کشوری بیطرف، یعنی جایی که نمیشد او را کاملا تحت کنترل قرارداد، محال بود. کانادا یا آفریقای جنوبی قابل بررسی بود، این البته از دید مقامات انگلیس لطف بزرگی بود. ایدن در تاریخ ۶ مهر پیام زیر را امضا کرد: «ما نه از نظر اخلاقی و نه طبق قرارداد، نه علنی و نه تلویحی، در این مورد هیچ گونه تعهدی نداریم.» این امکان وجود دارد که شاه بگوید که به مقامات بریتانیایی اعتماد کرده است یا به این دلیل استعفا داده است که به آرمان متفقین کمک کند: «ولی اگر زندانی در دادگاه به گناهش اقرار کند، هیچگونه تعهدی برای قاضی در مورد معافیت وی از اعمال شاقه ایجاد نمیشود، حتی اگر با این کار زحمت دادرسی طولانی را از دوش دادگاه برداشته باشد.» پس شاه پیشین فعلا باید در جزیره موریس میماند(3)، هر چند در نهایت به او اجازه دادند در ژوهانسبورگ، واقع در آفریقای جنوبی، مستقر شود.
شاه سفر غمانگیز پدرش را در دوران تبعید به دقت دنبال و هر بار فرصتی پیش میآمد در مورد رفتاری که نسبت به او میشد به مقامات انگلیسی اعتراض میکرد. شاه نامههایی هم برای او میفرستاد که اغلب با تاخیر به دست پیرمرد میرسید. او انتظار نامههای پدر را هم میکشید که منظم به دستش نمیرسید. او پیامی از عشق و احترام را برای پدرش ضبط و ارنست پرون، دوست سوییسی خود را مامور رساندن آن به پدرش و برگرداندن صدای ضبط شده او کرد. پرون این ماموریت را به انجام رساند. لحن رضا شاه رسمی و ادیبانه است. او از شنیدن صدای پسرش هیجانزده شده است، صدایی «تبدیل شده به امواج نامریی، ولی قلبم چنان آنها را به وضوح دریافت کرده است که میتوانم در بهترین زوایای آن حفظشان کنم.» او با وجود بعد مسافت همواره پسرش را در خاطر داشت و هیچ مانعی نمیتوانست آن را از خاطرش بزداید: «فرزند گرامی، از موقعی که به نفع شما تصمیم به استعفاء از مقام سلطنت گرفتم و برای پیشرفت کارهای شما مصلحت دیدم کشور را ترک نمایم، تمام امیدواری من این بوده که از دور خدمات صادقانه شما به کشور را شاهد باشم. اطمینان داشتم که شما با قوه جوانی و عشق به میهن در مقابل شداید و سختیها پایداری کرده و همهگونه ناملایمات را بر خود هموار خواهید ساخت تا در میدان اجتماع گوی افتخار و نیک نامی را بربایید. من در عین اینکه یک آن و دقیقهای از فکر شما غافل نیستم معهذا خود را به این اندیشه که شما اوقات را به خدمت کشور مصروف مینمایید خوشحال و خوشوقت نگاه میدارم. شما باید نسبت به جریانات همیشه بیدار و آگاه باشید. هیچ وقت دستخوش نصایح فریبندهای که بوی غرض از آن استشمام میشود نشده، ثابت و پابرجا باشید. حال که این بار مسوولیت عظیم را به دوش کشیدهاید نباید از هیچ پیشامدی بهراسید، چون موقعیت شما طوریست که کوچکترین اشتباه از طرف شما ممکن است به قیمت از بین رفتن خدمات بیست ساله و نام فامیل تمام شود. باید به هیچ وجه تسلیم اضطراب نشده، چنان بر جای خود محکم و استوار باشید که هیج قوهای نتواند کمترین حرکتی در اراده ثابت شما ایجاد نماید.»(4)
این پیام به شدت پسر را متاثر کرد و باعث شد هم از نظر عاطفی و هم از نظر ذهنی به حرفهای پدر احساس تعهد کند. در روز اول مرداد ۱۳۲۳ رضا شاه به دلیل سکته قلبی در ژوهانسبورگ درگذشت. پیکر مومیایی شده او را موقتا در مسجد رفاعی مصر به خاک سپردند تا آرامگاهی که مخصوصا برای وی طراحی شده بود به پایان رسد. ساخت این آرامگاه در فروردین ۱۳۲۹ به پایان رسید و شاه گروهی را به ریاست برادرانش، علیرضا، غلامرضا و عبدالرضا که هر یک پسر یکی از زنان پدرش بودند و همچنین چند تن از غیرنظامیان و نظامیان بلندپایه، از جمله صدرالاشراف، نخستوزیر پیشین و سپهبد مرتضی یزدانپناه، به ترتیب به نمایندگی از دولت و ارتش، به مصر اعزام داشت تا پیکر شاه را تا ایران همراهی کنند. شاه به صدر گفت: «یکی از مهمترین آرزوهای من این بوده است که پدرم را با احترامات دینی و قانونی کامل به ایران برگردانم. پیش از آنکه پدرم در آرامگاه ابدی خود قرار گیرد، شما باید پیکر او را برای طواف دادن به مرقد حضرت محمد در مدینه و سپس به حرم حضرت معصومه در قم ببرید و یکی از مراجع بزرگ تقلید باید مراسم نماز را به جا آورد.» او به حسین علا، وزیر دربار، و سپهبد حاج علی رزمآرا، رییس ستاد ارتش، دستور داد جزییات برنامه بازگرداندن پیکر پدرش را آماده کنند و به نظر او برسانند.(5)
این هیات در آغاز با دو مانع روبرو شد. نخست، به دلیل طلاق فوزیه خاندان سلطنتی مصر مناسباتی حسنه با همتای ایرانی خود نداشت. علی دشتی، دولتمردی صاحبنام و چهرهای ادبی که سفیر ایران در مصر بود، پس از اقدام به مکاتباتی چند و کارهایی دیپلماتیک توانست موافقت مقامات مصری را در این مورد جلب کند که شاه فقید به شکلی درخور بدرقه شود. طواف دادن جسد در قم هم مسالهزا بود. دشمنان خاندان پهلوی در میان روحانیان مخالفت خود را با بردن جسد به حرم ابراز داشتند، زیرا به گفته آنها رضا شاه دینستیز بود. صدر با آیتاللهالعظمی بروجردی در قم دیدار کرد. آیتالله بروجردی گفت نمیتواند جلوی فعالان سیاسی را در مورد اظهارنظرهای مزخرف دینی بگیرد. بروجردی متفکرانه گفت: «میدانید ممکن است برخی از روحانیان اظهارنظرهایی ناروا بکنند و در نتیجه احتمال دارد دولت با مشکل روبرو شود: مجازات کردن آنها پیامدهایی ناخوشایند دارد و مجازات نکردن آنها هم به همان نتیجه میانجامد.» بنابراین آیتالله بروجردی توصیه کرد جسد را به قم نبرند. صدر گفتههای بروجردی را با نظر مثبت به شاه گزارش داد ولی شاه باز هم بر تصمیم خود پافشاری کرد.
تابوت رضا شاه به ایران رسید. در اهواز مورد استقبال وزیر دربار، چند تن دیگر از وزرا و نمایندگان مجلس قرار گرفت و مردم برای آن سوگواری کردند. صدر تحت تاثیر احساسات صادقانه زنان و مردان معمولی کوچه و خیابان قرار گرفت: «مردم همه جا گریه میکردند… در اراک، شمار مردم آن قدر زیاد بود که قطار قادر به حرکت نبود. ما پیاده شدیم تا از سوگواران تشکر کنیم. یکی از مردان اصرار داشت شعری را که به این مناسبت گفته بود بخواند و ما هم موافقت کردیم. همه دوباره به گریه افتادند.» مرحله قم هم به خوبی برگزار شد و صبح روز بعد قطار به تهران رسید. شاه وارد قطار شد تا برای آخرین بار جسد پدرش را ببیند. او روی تابوت خم شد و آن را بوسید و بدون آنکه بخواهد از صمیم قلب به گریه افتاد و این حالت به نظر صدر «فوقالعاده رقتبار و تاثرانگیز» آمد.(9)
◀ رضاشاه و جنازهاش در تبعید – تخریب مقبره رضاشاه:
• تبعید رضاشاه به جزیره موریس
حسین کاوشی مینویسد: رضاشاه در حالی که فکر میکرد به شیلی خواهد رفت، سر از جزیره موریس درآورد. روزنامه اطلاعات روز سیزدهم مهر 1320 گزارش داده بود که پادشاه سابق و خانواده سلطنتی که روز جمعه چهارم مهر ماه از بندرعباس با کشتی بندر را حرکت کرده بودند به بمبئی وارد و قرار است با کشتی دیگری به سوی آمریکای جنوبی رهسپار شوند.[1] جزیره موریس [2] آب و هوایی ناسالم، مرطوب، شرجی، استوایی، گرم و غیرقابل تحمل داشت که بیگانگان را از پای درمیآورد.
در راس سازمان اداری جزیره، “سربید کلیفورد”، فرماندار انگلیس جزیره قرار داشت که دولت انگلستان قبلا او را توجیه کرده بود که با شاه برکنار شده، چگونه رفتار کند. محلی که رضاشاه و خانواده او در آنجا زندگی میکردند موکا نام داشت.[3]
اقامت رضاشاه در موریس، هفت ماه به طول انجامید. پس از ورود ایران به پیمان اتحاد سهگانه در بهمن 1320 شرایط به نحو مطلوبی برای خانواده پهلوی تغییر کرده بود. باب مکاتبه میان ایران و موریس گشوده شد و سیل تلگرامها از تهران به موریس و بالعکس جریان یافت.
تلاشهای رضاشاه نزد مقامات محلی برای رفتن از موریس و مسافرت به یک نقطه خوش آب و هوا، مثلا کشور کانادا که آنجا هم دومینیون بریتانیا بود، آغاز کرد. در نیمه دوم اسفند ماه 1320 موافقت مقامات انگلستان، برای مراجعت شمس، فاطمه، شاهپور، حمیدرضا، عصمت پهلوی و چند تن از زنان درباری به تهران اعلام شد. عده این افراد دوازده تن بود که فریدن جم نیز از جمله آنها بود. البته علیرضا، غلامرضا، احمدرضا و محمودرضا در جزیره موریس ماندند.[4]
در خلال آخرین روزهای سال 1320، شاه مستعفی که نمیتوانست بفهمد چرا دولت انگلستان در اعزام او به کانادا مسامحه میکند، سخت به تکاپو افتاد تا خود و دیگر فرزندانش را که در موریس مانده بودند از آب و هوای ناسازگار جزیره که همواره از آن شکایت داشت رهایی بخشد.
سرانجام انگلیسیها از فرستادن رضاشاه به کانادا منصرف شده و تنها موافقت کردند او را به آفریقای جنوبی و بندر دوربان یا شهر ژوهانسبورگ بفرستند و او در آنجا مکانی مناسب بیابد. آب و هوای ژوهانسبورگ هم تا حدودی معتدل بود. اما رضاشاه از فرزندش، محمدرضا خواست تا ترتیب انتقال او را به جایی که مناسب باشد بدهد، در تلگرام او آمده است: “… اساسا قصد ما از تغییر محل به علت بدی آب و هوا و ناخوشی دائمی ما همگی میباشد، والا با خرابی وضع دریاها ما شیفته رفتن به کانادا نیستیم و هر نقطه دیگری را که از آن بویی از تمدن استشمام شود و هوای آنجا با مزاج ما مناسب باشد و بشود اقلا از منزل خارج شد بر اینجا ترجیح میدهیم.”[5]
•عزیمت به ژوهانسبورگ:
سرانجام در روز دوم یا سوم فروردین 1321 از طرف فرماندار جزیره موریس، به علی ایزدی، منشی شاه اطلاع داد که تا چند روز دیگر یک کشتی نظامی از موریس به دوربان خواهد رفت و در این کشتی برای رضاشاه و همراهان او جا ذخیره شده است.
شامگاه روز ششم فروردین 1321، رضاشاه و همراهان او از موکا عازم پورتلویی شدند و در حالی که یک دسته کوچک از سربازان مستعمراتی جزیره موریس نسبت به میهمان جزیره ادای احترام نظامی میکردند، رضاشاه پیشاپیش فرزندان و ملتزمین خود سوار کشتی شد و جزیره را ترک گفت. پس از هشت روز، کشتی باری نظامی به متفقین به دوربان رسید، رضاشاه به اتفاق فرزندان خود، بدون هیچ استقبال و تشریفات نظامی به عنوان مسافران عادی از کشتی پیاده شدند و با تاکسی به طرف خانهای در دوربان عزیمت کردند. مکانی که برای رضاشاه و خانواده او اجاره شده بود بسیار تنگ و کوچک بود و گرمای هوا مزید بر علت شده، شاه مستعفی را به شدت میآزرد. دوربان، نقطه بد آب و هوایی بود و دست کمی از جزیره موریس نداشت. وقتی همراهان شاه به مقامات انگلیسی مراجعه میکردند و زمان عزیمت به کانادا را جویا میشدند آنها نبودن کشتی را بهانه قرار داده و تاریخ مسافرت به کانادا را چهار تا پنج ماه بعد تعیین میکردند.
رضاشاه در صدد برآمد به جای اقامت در دوربان تا زمان عزیمت به کانادا، شهر دیگری را پیدا کند و اطرافیان به او اطلاع دادند که شهر ژوهانسبورگ پایتخت آفریقای جنوبی از نظر آب و هوا بسیار معتدل و خوب است و بهتر است طی پنج ماه زمان لازم تا حرکت به کانادا، در آنجا رحل اقامت گزیند. شاه سابق که روز به روز ضعیفتر میشد از علی ایزدی و دکتر تونکینگ و پسرش علیرضا خواست که سه نفری به ژوهانسبورگ عزیمت کرده در آنجا خانه مناسبی برای او بیابند. آنها در بازگشت به شاه اطلاع دادند که جای خالی فقط در هتل پیدا میشود.
پس از حدود دو ماه اقامت در دوربان، بالاخره شاه مستعفی تصمیم گرفت به ژوهانسبورگ عزیمت کند و در هتل باشکوه سنگهام که یکی از بهترین میهمانخانههای آنجا بود، اقامت اختیار کند.
• درگذشت رضاشاه در ژوهانسبورگ:
رضاشاه پس از تلاش نافرجام برای رفتن به قاهره، سرانجام بر اثر سکته قلبی در ساعت 5 صبح چهارم مرداد 1323 هـ. ش درگذشت. رسیدن خبر درگذشت شاه به ایران، در آن فضای پر از تشنج، برای کسی مهم نبود. روزنامهها چند سطری دو پهلو نوشتند و گروهی که برای تسلیت به دربار رفتند، با فضای خشک و بیحالی رو به رو شدند. در مجلس، سید محمد صادق طباطبایی برای آن که تسلیتی به شاه بگوید و نمایندگان را به مجلس ترحیم دربار بفرستد، ابتدا نمایندگان حزب توده و منفردین را خواست و به آنها نصیحت کرد که سخنی علیه شاه نگویند. آنها نیز ترجیح دادند که هنگام طرح موضوع در جلسه نباشند. مجلس ترحیم رضاشاه، در حالی که پسرش، پادشاه بود، حتی گرمی ترحیم محمدعلیشاه مخلوع را نداشت.[6]
• انتقال جنازه رضاشاه به مصر:
در حالی که مخابره تلگرامها به مقصد ژوهانسبورگ ادامه داشت، بحث پیرامون این موضوع که جنازه چگونه حمل شود، به کجا حمل شود و در چه مکانی دفن گردد، آغاز شد. در دربار تهران سه نظریه مطرح شد:
اول این که جنازه در اسرع وقت با هواپیما یا کشتی به تهران حمل شود و در محل کارخانه ساخته نشده ذوب آهن کرج دفن گردد.
دوم جنازه در تالار بزرگ قصر مرمر زیر گنبد مینایی که نمونه هنر و ابداع معماران ایرانی بود مدفون شود و قصر مرمر به آرامگاه رضا شاه تبدیل شود.
سوم جنازه به مشهد مقدس حمل گردد و در جوار آستان قدس به خاک سپرده شود.
از نظر دولت انگلستان در این زمینه تا نشر نامهها و اسناد رسمی بریتانیا اطلاعی در دست نیست. اما تصور میشود جدا از نظر نه چندان مساعد دو دولت انگلستان و شوروی که در این زمان هنوز کشور را در اشغال داشتند، انگیزههای دیگری هر سه تصمیم را فسخ کرد و نتیجه کار موکول شد به انتقال جنازه مومیایی شده به مصر و امانت گذاردن در مسجد الرفاعی قاهره و صبر و انتظار تا نه سال بعد اساسیترین علل انصراف خاطر دربار از حمل جنازه به ایران، داغ بودن آتش وقایع دوران بیست ساله بود. خشم و تنفر بسیاری از ستمدیدگان، داغدیدگان، خانواده جان باختگان و مال باختگان هنوز فروکش نکرده بود و دادگاه رسیدگی به وقایع جنایی و سیاسی دوران مزبور همچنان برپا بود.
انگیزه مهمی که تشییع جنازه شاه متوفی را به تعویق افکند تمسک به گذشت زمان و پوشیده شدن وقایع در غبار دوران بود. این احتمال که مخالفین سلطنت، ستمدیدگان، یتیمان، بستگان اعدام شدگان دوران بیست ساله، آوردن جنازه شاه را به ایران فرصت مناسبی برای تظاهرات علیه دربار تشخیص دهند و با تجدید خاطرات ناخوشایند گذشته موجودیت سلطنت شاه جوان را هم زیر سئوال برند، علت و عامل اصلی برای به دست نسیان سپردن موضوع تشییع جنازه بود.
زمینه اعتراض و مخالفت کاملا مهیا بود و در مقابل یک مقاله و گفتار ضعیف به نفع سرسلسله، دهها مقاله مخالف و کوبنده در مطبوعات به چاپ میرسید. از اینرو، بنا به دلایل مختلف تصمیم گرفته شد جنازه مومیایی شود و به جای ایران به مصر حمل گردد.
در حقیقت از روز فوت رضاشاه تا زمان انتقال جنازه او به مصر، 90 روز طول کشید. در 23 شهریور 1323 برابر 14 سپتامبر 1944، دولت مصر موافقت خود را با صدور ویزا و پاسپورت برای سپردن رضاشاه و همراهان آنان که باید جسد را با کشتی به مصر انتقال میدادند، اعلام داشت و مراتب توسط سفارت ایران در قاهره به ژوهانسبورگ اطلاع داده شد. بدین ترتیب جنازه رضاشاه مستعفی به صورت مومیایی و به طور موقت در خاک مصر نگهداری شد تا در فرصت مقتضی به ایران انتقال یابد.[7]
• مردهای که شمشیرش را بردند:
پس از منتفی شدن انتقال جنازه رضاشاه به تهران و انتقال آن به قاهره، مراسم تشییع جنازه رسمی در قاهره به عمل آمد. برای این مراسم، شمشیر طلای رضاشاه که مرصع به گوهرها و سنگهای گرانبها بود، به قاهره فرستاده شد تا طبق رسوم درباری، پیشاپیش جنازه حمل شود، ولی ملک فاروق این شمشیر گرانبها را بعد از انجام مراسم تشییع جنازه، به کاخ سلطنتی برد و مراجعات مکرر هیأت اعزامی ایران برای پس گرفتن آن بینتیجه ماند.
ماجرای ربوده شدن شمشیر مرصع رضاشاه از طرف ملک فاروق، پس از کودتای ضد سلطنتی مصر در سال 1953 در مطبوعات مصر انعکاس یافت، ولی دولت جمهوری مصر نیز مدعی شد که اثری از این شمشیر نیافته است.[8]
• انتقال جنازه رضاشاه به ایران:
در فروردین 1329 منصورالملک پس از سقوط دولت ساعد، به نخست وزیری رسید. نارضایتی آمریکا از سیاستهای یک طرفه حکومت ایران که در بند طرفداران انگلیس اسیر بود، دولت ساعد را ساقط کرد. با دیدار محمد رضا شاه از آمریکا، یک بار دیگر کفه ترازوی سیاست داخلی به سود آمریکا چربید. منصور کابینهای آمریکایی از ترکیب درباریان و کسانی که مورد تأیید آمریکا بودند، تشکیل داد. طرفداران انگلیس با نگرانی شاهد تحولاتی بودند که به سود آمریکا در جریان بود. در همین ایام، آیتالله کاشانی نیز از تبعید بازگردانده شد و در میان استقبال مردم وارد ایران شد. مجلس سنا نیز نخستین دوره خود را آغاز میکرد.
در چنین فضایی، شاه جرأت کرد تا جنازه مومیایی شده پدرش را به وطن بازگرداند. رزمآرا در ترتیب مراسم تشییع جنازه از خود قدرتی نشان داد. ناصرالدوله قشقایی در خاطرات خود در این باره مینویسد: “دوشنبه چهارم اردیبهشت ]1329[: چندی است که صحبت آوردن جنازه رضاشاه از مصر است به ایران. به تمام رؤسای عشایر و غیره فشار آوردهاند که باید حتما بیایند برای تشییع جنازه. اتفاقا غالب این اشخاص که احضار میشوند، همانهایی هستند که چندین سال به امر پهلوی تبعید و حبس بوده و یا کسان آنها کشته شدهاند…”[9] همچنین در خاطرات روز شانزدهم همین ماه مینویسید: “این روزها خبری جز آوردن نعش رضاشاه از مصر نیست”.[10]
فروردین ماه 1329، اعلامیه دربار شاهنشاهی در مورد آیین تشییع جنازه رسمی رضاشاه انتشار یافت و در اردیبهشت ماه، شاهپورعلیرضا پهلوی به ریاست هیئتی برای انتقال جنازه رضاشاه به ایران، عازم قاهره شدند. هواپیمای حامل جنازه رضا شاه قبل از آمدن به ایران، به منظور طواف در مکه از قاهره به طرف جده پرواز کرد.
سرانجام هفدهم اردیبهشت 1329، جنازه رضاشاه به وسیله هواپیما و سپس با قطار مخصوص به تهران حمل شد و در حالی که از جانب شاه، اعضای خاندان سلطنت، هیئت دولت، هیئتهای فوقالعاده کشورهای جهان و سایر مقامات لشکری و کشوری مورد تجلیل قرار گرفت! در آرامگاهی که در کنار مرقد حضرت عبدالعظیم (ع) در شهرری برای او ساخته شده بود، به خاک سپرده شد.
شاه در پیامی خطاب به ملت ایران از احساسات پاک و بیآلایش و حقشناسی مردم نسبت به رضاشاه و شرکت آنها در مراسم تشییع جنازه ابراز قدردانی کرد!این در حالی بود که سی سال طول کشید تا پس از پیروزی انقلاب، احساس واقعی مردم نسبت به رضاشاه و در جریان تخریب مقبره وی به خوبی آشکار شود.
تقیزاده رئیس مجلس سنا نیز ضمن بیاناتی، خدمات رضاشاه را ستود و به احترام وی جلسه سنا را تعطیل کرد. البته قبل از دفن جنازه رضاشاه در آرامگاه وی در شهر ری، جریانات دیگری اتفاق افتاد که به آنها اشاره خواهد شد.(10)
◀ توضیحات و مآخذ:
1 – رهآورد ستوده (یادداشتهای دکتر منوچهر ستوده) به کوشش مصطفی نوری. تهران، کتابخانه، موزه و مرکزاسناد مجلس شورای اسلامی – 1390 به نقل از سایت « مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
http://pahlaviha.pchi.ir/show.php?page=contents&id=755
2 – – خاطرات نصرالله سیف پور فاطمی «گزند روزگار » ، نشر شیرازه، تهران، چاپ اول، زمستان 1379، – 144 – 121
3- ماهنامه الکترونیکی بهارستان – شماره 4 ، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران – ص 7
4 – «رضاشاه، خاطرات سلیمان بهبودی، شمس پهلوی علی ایزدی » به اهتمام غلامحسین میرزا صالح- ناشر: طرح نو -1372 – ص 423 –
5 – « رضاشاه، خاطرات سلیمان بهبودی، شمس پهلوی علی ایزدی )» به اهتمام غلامحسین میرزا صالح- صص 432 – 425
6 – «رضاشاه، خاطرات سلیمان بهبودی، شمس پهلوی علی ایزدی » به اهتمام غلامحسین میرزا صالح- ناشر: طرح نو -1372 – صص 456 – 453
7- رضاشاه، خاطرات سلیمان بهبودی، شمس پهلوی علی ایزدی ) به اهتمام غلامحسین – صص 480 – 477
8 – هرندی « ﺁﺧـﺮﻳــﻦ روزهــﺎﯼ رﺿـﺎﺷـﺎﻩ ﺑﺰرگ دراﻳـﺮان» سایت بوتیا نیوز – دوشنبه 14 بهمن 1393
9 – غلامرضا افخمی «زندگی و زمانه شاه» : سایت تاریخ ایرانی، شنبه 26 شهریور 1390
9 – حسین کاوشی « رضاشاه و جنازهاش در تبعید – تخریب مقبره رضاشاه» – سایت پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
◀ پی نوشت ها : خاطرات منوچهر ستوده از شهریور 1320:
[۱]. اطلاعات، چاپ دوم، سال شانزدهم، شماره ۳۶۳۴ ، دوشنبه سوم شهریور ماه ۱۳۲۰.
[۲]. اطلاعات، سال شانزدهم، شماره ۳۹۳۶، چهارشنبه ۵ شهریور ماه ۱۳۲۰.
[۳]. [عباسی خرم، ویلوننواز].
[4]. [سال هشتصد و چهل و هفت هجری قمری].
[۵]. فوقالعاده اطلاعات، شنبه هشتم شهریور ماه ۱۳۲۰؛ اطلاعات، سال شانزدهم شماره ۳۶۳۹، شنبه هشتم شهریور ماه ۱۳۲۰.
[۶]. همان شماره اطلاعات.
[۷]. اطلاعات، سال شانزدهم، شماره ۴۶۴۰ ، یکشنبه نهم شهریور ۱۳۲۰.
[۸]. اطلاعات، دوشنبه ۱۰ شهریور.
[۹]. فوقالعاده تجدّد ایران، دوشنبه ۱۰ شهریور.
[۱۰]. اطلاعات، دوشنبه، شماره ۴۶۴۱، ۱۰ شهریور ماه.
[۱۱]. اطلاعات، شماره ۴۶۴۱، دوشنبه ۱۰ شهریور ماه.
[۱۲]. اطلاعات، شماره ۴۶۴۴، پنجشنبه ۱۳ شهریورماه.
[۱۳]. اطلاعات، چاپ دوم، سال شانزدهم، شماره ۴۶۴۷ ، سهشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۲۰.
[۱۴]. [برخی: قربانی].
[۱۵]. جلسه مجلس شورای ملی در تاریخ بیست و سوم شهریور ۱۳۲۰.
[۱۶]. اطلاعات، سهشنبه، ۲۵ شهریور ماه ۱۳۲۰.
[۱۷]. [نوعی خربوزه به رنگ زرد].
[۱۸]. [نقطهچین در اصل].
[۱۹]. [آخر شعبان هفتصد و هفتاد هجری قمری].
◀ پی نوشتها : فارس و جنگ بین الملل دوم:
1 – برای آگاهی از یک تحلیل مفصل از سیاست « حسن همجواری « رضا شاه ر.ک.
Remazani .R.K.. The Foreign Policy of Iran , 1500-1941 , A Developing Nation in World Affairs , Charlottesville. University Press of Virginia , 1966 , Chapter XI.
2 – برای اگاهی از متن معاهدۀ 22 آوریل 1926 / 2 اردیبهشت 1305 دوستی ایران و ترکیه و معاهده و دوستی و امنیت 27 نوامبر 1927 / 6 آذر 1306 ر.ک.
League of Nation Treaty Series. Vol. CVI. PP.261 – 65. Ibid.. Vol. CVII. PP.445-51 .
3 – برای اگاهی از متن پروتوکل 15 ژوئن 1928 / 25 خرداد 1307 ایران و ترکیه و متن پروتوکل ایران و افغانستان ر. ک.
Vol. CVI.PP.449-501 . Ibid.. Vol. CVI.PP. 265- 66.
4-Ramazani.op.Cit., pp.269-70
نوری اسفندیاری ، فتح الله، رستاخیز ایران، تهران 1335 ، صص 702 – 701 .
5 – نوری اسفندیاری ، پیشین ، صص 94 – 392 و صص 95 – 493 .
6 – برای آگاهی از متن معاهده ر. ک.
.Official Journal. 1935 pp. 237 – 40 League of Nation
7 – برای اگاهی بیشتر از سفر شاه ر.ک. تایمز ( لدندن ) 11 ژوئن 1934 / 21 خرداد 1313 .
8 – برای آکاهی از متن این معاهده ر.ک. توکلی ، احمد، افغانستان ، روابط سیاسی ایران . افغانستان ، تهران ، 1337 ، ص 81 .
9 – همانجا ، ص 97 ؛ همچنین ر.ک.
WATT, D.C. The Sa’dabad Pact of July 8. 1937. Royal Central Asian Society Journal . No. 94. 1962 . P.299.
10 – On The Pact. See WATT.op. Cit.. PP. 296 – 306. FLEURY. Antoine.” La Constitution s’ Un Bloc Oriental . le Pact de Saadabad -, Revue d’ Historie de la Deuxieme Guerre Mondial No. 106 . aVril 1977
11 – بر ای اگاهی از متن ر. ک.
Documents on International Affairs, 1937, Royal Institute of International Affairs, London. Oxford University Press, 1939, PP.531- 32 . See Also League of nations Treaty Series, Vol. CXC. 21-27.
12 – برای اگاهی از تاریخ رسمی این پیمان ر. ک.
Iran. Imperial Court of Iran. Research Centre Archives. Political Document NO. 1857.
13 – برای آگاهی بیشتر ر. ک. توکلی ، پیشین ، صص 105 – 100
14 LENCYOWSKI.G.. Russia and The West in Iran : 1918- 1948. New York. Ithaca. Cornell University Press . 1949. P. 306. See also LENCYOWSKI.G., The Middle East in The World Affairs . New York. . Cornell University Press. 1952 . P.524 .
15- See FO 371/ 18921 . E 6478/41/65. Eastern Central .See also India Office To The Foreign Office . Ibdid.. E 41 / 41 / 65. 1935 .
17 – مورگان ( آنکارا) به وزارت خارجه ، 25 ژوئن 1938 / 4 تیر 1317
FO 371/ 21836. E 4016/ 84 / 65.
18- Journal de Tehran , November 25. 1935. KIRK. George E., A short History of The Middle East . Washington . 1949. P. 208.
19 – The Times of Lodon . June 19. 1937. P.13.
20 – پهلوی ، رضا شاه ، یادگار گذشته : مجموعه سخنرانی های رضا شاه کبیر ، به کوشش عبدالرضا صادقی پور، تهران ، انتشارات جاویدان، ر.ک. سخنرانی 25 اوت 1937 / 3 شهریور 1316 رضا شاه به مناسبت افتتاح دورۀ یازدهم مجلس ، صص 100 – 99.
21 – HALIFAX. Viscount. Speeches on Foreign Policy . edited by H.H.E. Craster. London. Oxford University Press. 1940, P. 287. See speech of june 29. 1939.CARR. E.H..Britain: A Study of Foreign Policy from the Versailles Treaty to the Outbreak of War. London . Longemanns . 1939.pp.174ff.
22- .CARR, Op.Cit., PP.182-83.
23 – برای آگاهی از معاهدۀ سه گانۀ فرانسه و ترکیه و انگلیس ر. ک.
GREAT BRITAIN , Treaty Series no.4. 1940. Cmd, 6165.Lodon . HMSO. 1940.
24 – Iran. Imperial Court if Iran . Op. Cit ., Documents Nos 585 -1 . 585-2 .585-3 . and 585 -5.
25 – Ibid. , Documents No. 585 -5 See also Semour ( Tehran) to Foreign Office . August ist . 19.39.FO 371 / 23265.E. 5531/5531 / 34.
26 – برای آگاهی از متن این بیانیه ر.ک. see Ibid.,Document No., 577.
27 – GREAT BRITIAN < British and Foreign States Papers. 1939 .Vol. 143 . London. HMSO.1951.PP.531-32.
28 – سیمور (تهران) به وزارت خارجه ، 24 نوامبر 1939 / 3 آذر 1318 ، گزارش ملاقاتش با شاه.FO 371 / 23265. E 7436/ 34.
29 – برای اگاهی از افکار عمومی ایران در قبال بی طرفی ر.ک.
ELWELL- SUTTON.L.P.- Neutralism in Iran- The Middle East Jounal. 1959.Vol. XII. PP.32-56.
30 – ر.ک. سیمور ( تهران) به وزارت خارجه ، 29 اکثبر 1939 / 7 ـآبان 1318
◀ پی نوشتها : روایت جزیره و جنازه « رضا شاه» از کتاب« زندگی و زمانه شاه »:
1- Bullard to Foreign Office, No. 1037, 24 October, 1941, E 6943, FO 371/27248.
2ـ همان.
3- E-6943, FO 371/27248.
4ـ غلامحسین میرزا صالح، رضا شاه: خاطرات سلیمان بهبودی، شمس پهلوی، علی ایزدی، تهران، صهبا، ۱۳۷۲، صص. ۵۶۵-۵۶۴.
5ـ در مورد شرح بازگرداندن جسد رضا شاه نگاه کنید به: محسن صدر، خاطرات صدرالاشراف، تهران، انتشارات وحید، ۱۳۶۴، صص. ۵۱۱-۵۰۲.
◀ پی نوشتها : تخریب مقبره رضاشاه – (رضاشاه و جنازهاش در تبعید):
[1]. روزنامه اطلاعات 13/7/1320.
[2]. وسعت جزیره موریس یا “ایل دوفرانس” که متعلق به دولت انگلیس بود هزار و هشتصد و پنجاه و سه کیلومتر مربع و جمعیت آن در حدود 380 هزار نفر بود. از این تعداد 285 هزار نفر هندی و پنج هزار نفر چینی و بقیه سفیدپوستان اروپایی و اهالی بومی بودند و مرکز فرمانروایی آن شهر “پورت لویی” بود.
جزیره موریس در اقیانوس هند و در ششصد کیلومتری مشرف ماداگاسکار که متعلق به دولت فرانسه و در جنوب شرقی قاره آفریقاست واقع شده و در 22 درجه طول جغرافیایی خط استوا و 55 درجه نصفالنهار گرینویچ قرار دارد.
[3]. خسرو معتضد، رضاشاه: سقوط و پس از سقوط، تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1376، ص 227.
[4]. همان، ص 255.
[5]. همان، ص 260-258.
[6]. مرگ در مرداب: خاطراتی از دوران تبعید رضاشاه، ص 72.
[7]. خسرو معتضد، همان، ص 348 و 347.
[8]. مرگ در مرداب: خاطراتی از دوران تبعید رضاشاه، ص 72 و 73.
[9]. سالهای بحران: خاطرات روزانه محمد ناصر صولت قشقایی از فروردین 1329 تا آذر 1332، به تصحیح نصرالله حدادی، تهران : موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1366، ص 53.
[10]. همان، ص 55.