بمناسبت 14 اسفند سالروز درگذشت دکتر مصدق نماد و مظهر آزادی و استقلال و سمبل دمکراسی ایران
«ملت ایران اگر خواسته باشد که در ردیف سایر ملل بزرگ جهان مقام و موقعیتی را که شایسته او و گذشته پرافتخار اوست بار دیگر احراز کند باید از محرومیت و مشکلات نگریزد و از فداکاری و جانبازی نترسد. »
(روزنامۀ اطلاعات، 31/4/1332)
«حیات من و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سر فرازی میلیون ها ایرانی و نسل های متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آمد هیچ تاسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام داده ام .عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر نخواهد پائید.»
(در محکمه نظامی/ ص ۷۷۹)
«دکتر مصدق»
پیشگفتار
در این مجموعه، دیدگاه ها و خاطرات دکترغلامحسین مصدق و برخی از یاران ونزدیکان مصدق دربارۀ منش و فضیلت های انسانی دکترمصدق مظهر و نماد آزادی، استقلال و دمکراسی ایران را می خوانید. پیشگفتار را با علامه علی اکبر دهخدا آغاز می کنم که علاقه و ارادتش به مصدق بیانگر داوری وجدان تاریخی و اجتماعی یکی از برجسته ترین بزرگان ادب ایرانزمین است ودکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، ازاستادان و پژوهشگران نامدار ادب فارسی، دربارۀ علامه دهخدا که چنین بیان کرده است:
« اگر از فردوسی بگذریم، معلوم نیست کدام یک از بزرگان ادب ایران زمین به اندازه ی دهخدا به فرهنگ ملی ما ایرانیان خدمت کرده است. کارعظیم ومردانه ی استاد علی اکبر دهخدا درباره ی واژگان زبان فارسی ازکارهای کارستانی است که توفیق انجام آن را باید موهبتی الهی برای زبان فارسی و برای بنیانگذارآن به شمار آورد.» (1)
سرهنگ جلیل بزرگمهر وکیل مدافع دکترمصدق در دادگاه نظامی در دیدارش با دهخدا روایت می کند:
«زیارت مرا از استاد دهخدا، خداخیربدهد نصرت الله امینی فراهم کرد. با قراری که آقای امینی مقرر داشته اند روزیکشنبه اول آذر ماه 1332 این افتخار نصیبم شد…اول آذر ماه مصادف بود با سیزدهمین جلسه دادگاه بدوی نظامی که در آن روز سرتیپ آزموده در قدح[طعن، سرزنش وشماتت کردن] دکتر مصدق با عنوان کردن دفاع از ادعا نامه و رد اظهارات متهم ردیف اول، رویه همیشگی خود را تعقیب می کرد. جلسه صبح و عصر تشکیل شد. ساعت6 بعد ازظهر پس ازختم جلسه خود را به منزل امینی در خیابان هدایت رساندم و به اتفاق عازم شدیم.
منزل استاد دهخدا خانه ای بود در خیابان ایرانشهر جنوبی در ضلع غربی که وزارت فرهنگ برای سامان یافتن لغت نامه در اختیار استاد قرار داده بودند و سرایدار پیری هم داشت. برای اولین بار استاد را دیدم پوست و استخوانی بیش نبود، برآوردم از وزن او 35 الی40 کیلوگرم نمی بایستی بیشترباشد. ریز اندام، سرش روی سینه خمیده،روی تشکی دوزانو نشسته، جای سیگاری پر از خرده و خاکه و ته سیگار وجعبه سیگار50 تایی سیگارهما، جعبه کوچکی پراز کاغذهای کاهی کمی مقوایی که فیش های لغات را روی آنها می نوشت و برای چاپ انبارمی کرد، با جعبه کوچکی شیرینی راحت الحلقوم، شیرینی پیران، که در تعارف شیرنی به من گفت دراسلامبول به راحت الحلقوم، لقوم می گویند. اتاق کار یا استراحتگاه موقت روزش، مشرف بود به حیاط جنوبی که واردین به حیاط را نشسته ها دراتاق می دیدند. پشت سر امینی بودم که زودتراز من وارد اتاق شد، دهخدا در عبور از جلو پنجره پشت سرامینی مرا، که پالتوی نظامی به تن داشتم، گمان می کنم وحشت ناشی از نفرتی را که سرتیپ آزموده در او خلق کرده بود، زنده کرد. امینی با صدای بلند سلامی گفت و با آن طبع شوخ و جالبش با خنده گفت آقا، آقا، سرهنگ بزرگمهر وکیل آقا را آورده ام.
نزدیکش درمحضرش روی زمین نشستم. دست مرا گرفت که ببوسد، امتناع مؤدبانه کردم، دستم را رها نکرد، گفت دست تو به دست مولایم خورده است که می بوسم. دستم را بوسید. من هم زانوان استاد را خم شدم و بوسیدم. هردو گریان شدیم.
با لعنت به سرتیپ آزموده از حال دکتر مصدق سؤال کرد. من هم کلیاتی، نه ذکر مصیبت به عرضشان رساندم. ازجاهای خوب گفتم و خوشحالش کردم. با چای و لقوم پذیرایی شدیم، ساعتی در خدمتش بودیم. کسب اجازه کردم و رخصت یافتم که هر وقت بتوانم خدمتشان برسم. اضافه کنم جز دیر وقت شبها، که درخانه بسته می شد، بقیه ساعات روز و شب در خانه را بازداشت که هر که آید گو بیا و …» (2)
زنده یاد نصرت الله امینی از یاران مصدق با اشاره به اینکه «دهخدا،عاشق مصدق بود» می گوید:
«او تا روز آخر مرگش علاقه بسیار عجیبی به مصدق داشت، دکتر مصدق هم به دیدار او همیشه اظهار اشتیاق داشت … عاشق همدیگر بودند. اغلب مصدق در امور سیاسی اظهارنظر میکرد. یک روز من در بیمارستان نجمیه که نظارت افتخاری آن را داشتم به اتفاق الهیار صالح، دکتر غلامحسینخان با عجله آمد و گفت زود برویم منزل دهخدا، یک پرستار خواستهاند آمپول بزنند ما هم با عجله رفتیم در حال سکرات بود و احتضار، اما هنوز هوش و حواس داشت. مرحوم معین ایشان را رو به قبله گذاشته بود یعنی نشانده بود، مرحوم آسم شدیدی هم داشت به آقای معین گفتند که من و غلامحسین مصدق و الهیار صالح به دیدارش رفتهایم، و دهخدا با وجودی که توانایی حرف زدن نداشت، گفت من مخلص دکتر مصدقام. شعر” مپرس … که مپرس” را مرتب تکرارمیکرد. آقای معین گفتند منظورتان غزل حافظ است؟ گفت بله… معین رفت دیوان حافظ را آورد و خواند آن غزل معروف را، غزل که تمام شد، دهخدا هم مُرد …»(3)
درد عشقی کشیدهام که مپرس / زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام درجهان و آخر کار / دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان درهوای خاک درش / میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش / سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی / لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش / رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق / به مقامی رسیدهام که مپرس(4 )
دیگر اینکه، دکترفریدون آدمیت مورخ برجسته تاریخ معاصر ایران در رساله «آشفتگی در فکر تاریخی » برای نخستین بار، داوری تاریخی خود را نسبت به دکتر مصدق چنین بیان میکند: “اعتبار شخصیت سیاسی دکتر مصدق در دفاع از حقوق اساسی و نظام مشروطیت است، در تقابل با حکومت فردی و قدرت نامحدود سلطنت، درپیکار برای استقلال سیاسی و اقتصادی مملکت و مبارزه علیه سلطه سیاسی و اقتصادی بیگانگان. او فساد ناپذیر بود، شیاد و افسونگر و بیهمه چیز نبود. موضعگیری سیاسیاش آنگاه که در اپوزیسیون بود و آنگاه که در قدرت سیاسی مسئول بود، تغییر نیافت. این نیست که بر او یا کارنامه جبهه ملی انتقاد وارد نباشد، این خلاف نقد و سنجش تاریخی است. اما این هست که او نسبت به اصولی که یک عمراعلام میکرد: دفاع ازآزادی، دفاع ازحقوق اساسی، دفاع ازاستقلال سیاسی و اقتصادی، یک عمر وفادار ماند. به همین سبب، او در معنی، از لغزشگاه قدرت سقوط نکرد، اعتبارش را در اراده عام از دست نداد.» (5)
توضیح اینکه در متن این نوشته:
با استعانت ازخاطرات دکترمصدق، گفت وگوئی که آقای نصرت الله خازنی “رئیس دفترنخست وزیری حکومت ملی دکتر مصدق” دارد، و گفتگوی «ابوالفتح تک روستا» آشپزکارکنان دکترمصدق وهمچنین خاطراتی از آیت الله سید رضا زنجانی، دکترمهدی آذر، نصرت الله امینی، جلیل بزرگمهر، ایرج افشار، دکترغلامحسین مصدق و دکترسعید فاطمی را دربارۀ خصوصیات اخلاقی و فضیلت های انسانی دکترمصدق و چگونگی درگذشت این رادمرد بزرگ تاریخ ایران در اینجا می خوانید.
جمال صفری اسفند ۱۳۹۴
انقلاب اسلامی در هجرت: این مجموعه که به همت جمال صفری در قالب کتابی گرد آوری شده است در کتابخانه سایت انقلاب اسلامی در هجرت در دسترس خوانندگان گرامی قرار دارد.