back to top
خانهنویسندگانجمال صفری: اشغال ایران توسط قوای متفقین درجنگ جهانی دوم و سقوط...

جمال صفری: اشغال ایران توسط قوای متفقین درجنگ جهانی دوم و سقوط پهلوی اول (۶)

mosadegh melat 06022016بمناسبت ۲۶ خرداد صد و سیُ و سومین سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّدمصدّق»(۱۱۶) – بخش دوم

بررسی بسترسازی‌های انگلیس برای اشغال ایران در جنگ جهانی دوم ؛آلمان‌ها، دستاویز متفقین برای اشغال ایران:

      سجاد راعی‌گلوجه در باره علل اشغال ایران در جنگ جهانی دوم توسط متفقین براین نظر است:   تا پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، انگلیسی‌ها در صدد بودند با افزایش نفوذ آلمان در منطقهِ شمالی ایران موازنه‌ِ اقتصادی به ضرر شوروی تغییر یابد. اما پس از حمله‌ِ آلمان به شوروی همان اقدام خود را دستاویزی برای اشغال ایران قرار دادند و خوی استعماری خود را اثبات نمودند.

    در طرح «هیتلر»، هدف از حمله به شوروی شکست آن کشور و اطمینان از خطر درگیری در دو جبهه و سپس حمله به متصرفات انگلیس در حوزهِ دریای مدیترانه و خاورمیانه با استفاده از موقعیت راهبردی و اقتصادی سرزمین‌های تسخیر شده بود. در صورت موفقیت هیتلر در این مرحله، هدف نهایی وی پیاده کردن نیرو در جزیرهِ انگلیس در اروپا بود تا بدین طریق شکست آن کشور را کامل کند.[1]

     انگلیسی‌ها از این مسئله‌ی مهم آگاه بودند و بدین دلیل بود که برای انگلیسی‌ها موقعیت ایران اهمیت مضاعفی پیدا می‌کرد. بر اساس این واقعیت، در مسئله‌ِ محافظت از امپراتوری مستعمراتی انگلیس، ایران دارای اهمیت و جایگاه خاصی بود. حکومت هند انگلیس در گزارشی در این زمینه نتیجه می‏گیرد:

 «… مسئله‌ی حمله‌ِ احتمالی نیروهای نظامی آلمان به ایران یا به افغانستان و یا هر دو کشور، به‏ عنوان مسئله‌ِ واحدی باید مورد بررسی‌ قرار گیرد. دولت هندوستان جبهه‌ِ گسترده از سوریه تا برمه را به صورت جبهه‌ای پیوسته مشاهده می‏کند. ایران … چه از نقطه‏ نظر سیاسی و چه از نظر نظامی، در طرح‌های سوق‏الجیشی انگلستان در دفاع از خاک هندوستان دارای موقعیت «کلیدی» است. زیرا ایران صاحب نفت بوده و در ضمن موقعیتی مناسب برای انجام دادن عملیات و فعالیت‌های دشمن ارائه می‏دهد.».[2]

     نکته‌ِ دیگر این بود که آلمانی‌ها از هم‌دردی و هم‏نوایی مردم ایران با خود به طور نسبی اطمینان داشتند و انگلیسی‌ها نیز از این نکتهِ مهم آگاه بودند و این امر باعث می‌شد که در صورت شکست شوروی، آلمانی‌ها بتوانند با استفاده از موقعیت ایران، ضربات مهلکی به موجودیت امپراطوری بریتانیا فرود آورند. در هر صورت، با حمله‌ِ آلمان به شوروی در 22 ژوئن 1941م./ اول تیر 1320ه.ش. و اتحاد انگلیس و شوروی به دنبال آن، آرایش سیاسی و نظامی جنگ جهانی دوم در سطح بین‌المللی تغییر اساسی پیدا کرد که تغییر استراتژی شوروی و انگلیس در قبال ایران یکی از پی‌آمدهای مهم آن بود.

     موقعیت راهبردی انحصاری ایران به دلیل قرار گرفتن بین شوروی و خلیج فارس برای حمل تدارکات و مهمات جنگی و نفت ایران و پالایشگاه بزرگ آبادان که سوخت لازم برای حرکت ماشین جنگی متفقین را می‌توانست تأمین کند، موقعیت‏های ویژه‌ای بودند که ادامهِ سیاست بی‏طرفی ایران را در این وضعیت غیرممکن می‌نمود. به عبارت دیگر، بی‏طرفی واقعی ایران برابر با اتحاد با آلمان بود و کنار نهادن این سیاست از سوی ایران ـ‌ خواه به اختیار یا به اجبار ـ به منزله‌ِ قرار گرفتن در جبهه‌ِ ائتلاف ضد آلمان محسوب می‌گشت.

     خطر آلمان برای امپراتوری جهانی انگلیس به حدی جدّی بود که «چرچیل»، نخست‏وزیر وقت انگلیس، دشمنی‌ها و رقابت‌های دیرینه و بی‌پایان سیاسی، اقتصادی و عقیدتی کشورش با شوروی را کنار نهاد و دست اتحاد به سوی «استالین» دراز کرد. چرچیل با درک درست از تحولات جنگ جهانی دوم، دیپلماسی خود را طوری ساماندهی کرد که بر ضدیت و بیزاریش از بلشویک‏ها و کمونیسم، ولو به‏طور موقت تا پایان جنگ جهانی دوم، غلبه کند. به عبارت دیگر، آن‏گونه که «جان لوئیس گدیس» نوشته، او دریافت که «ژئوپلتیک از ایدئولوژی مهم‏تر است.»[3]

     با پیشامدهای ذکر شده، رضاشاه ضمن تأکید بر ادامه‌ِ سیاست بی‏طرفی، سیاست بازدارنده در قبال شوروی و انگلیس در پیش گرفت که مشخص‌ترین آن، برکناری «احمد متین‏دفتری»، نخست‏وزیر مشهور به طرفداری و گرایش به سوی دولت آلمان و انتخاب «رجب‌علی منصور» به جای وی، ممنوع کردن ورود نشریات تبلیغاتی آلمان و تحت نظارت قراردادن فعالیت‌های آلمانی‌های مقیم ایران بود.[4]

     اما شوروی و انگلیس در مجموع سیاست خارجی ایران را در حد رضایت‏بخش و همسو با خود نمی‏دیدند و چیزی جز تسلیم کامل ایران به متفقین و قراردادن همه‌ِ قلمرو و امکانات کشور بدون قید و شرط در اختیار آن‌ها را قبول نداشتند. با توجه به شرایط خطرناک پیش آمده، از فردای حمله‌ِ آلمان به شوروی، انگلیسی‌ها، و با راهنمایی و هدایت آن‌ها شوروی‌ها، دنبال بهانه‌ای برای خارج کردن ایران از حالت بی‏طرفی و کشاندن آن به جبههِ متفقین شدند و به جبر تاریخ به یک اتحاد مقطعی دست زدند. بهترین بهانه برای تحقق آن، حضور آلمانی‌ها و فعالیت ستون پنجم آلمان بر ضد متفقین در ایران بود.

٭ بسترسازی انگلیس برای اشغال ایران:

    الف) طراحی دستاویزی به عنوان خطر ستون پنجم آلمان؛  در دوره‌ی قبل از جنگ جهانی دوم، هم انگلیس و هم شوروی در چارچوب سیاست سازش‌کاری یا دل‌جویی از آلمان، از آن کشور به عنوان مهار همدیگر در ایران استفاده می‌کردند و از این راه اجازه دادند آلمان نفوذ اقتصادی و فنی قابل ملاحظه‌ای در ایران به دست آورد. در این میان، انگلیسی‌ها در صدد این بودند که با افزایش نفوذ آلمان در منطقهِ شمالی ایران موازنه‌ِ اقتصادی به ضرر شوروی تغییر یابد.[5] اما پس از حملهِ آلمان به شوروی همان اقدام خود را دستاویزی برای اشغال ایران قرار دادند و خوی استعماری و ضد ایرانی خود را بار دیگر اثبات نمودند.[6]

     استراتژی شوروی قبل از این، تعامل با آلمانی‏ها و تهدید کشورهای همسایه، از جمله ایران و ترکیه استواربود و این استراتژی تا زمان حملهِ آلمان به آن کشور همچنان ادامه داشت اما از آن پس به ناچار راهبردش را همچون انگلیس تغییر داد.[7] فکر اقدام‌های مشترک و از جمله اشغال ایران ابتدا از سوی انگلیسی‌ها به روس‌ها مطرح شد. آن‌ها نیز با توجه به شرایط زمانی بغرنجی که در آن قرار داشتند از آن استقبال کردند.

     یادداشت جالبی در حاشیهِ گزارش مربوط به مذاکره‌های «هوراس سیمور»، معاون و «آنتونی ایدن»، وزیر خارجه‌ی انگلیس، در مورد ایران به تاریخ 5 مرداد 1320ه.ش. وجود دارد که از ماهیت واقعی طرح خطر ستون پنجم آلمان در ایران پرده بر می‌دارد: «در مورد فعالیت و نفوذ آلمانی‏ها در ایران، ما و روس‏ها مقاصد متفاوتی داریم. هدف روس‏ها این است که نفوذ آلمانی‌ها را در ایران ریشه‏کن سازند. از این رو، در مورد تعداد آن‌ها که همه در شمال ایران هستند غلو می‏کنند. ولی به نظر من، خطر فعالیت نازی‌ها نسبت به تأمین جریان نفت جنوب ایران، در مقایسه با خطر آن‌ها در شمال، نسبتاً ناچیز است.

    تا هنگامی که روس‌ها کنترل کامل قفقاز را در اختیار دارند و نیروهای آن‌ها بر این سرزمین مسلط است، خطری بیش از آنچه منابع نفتی آنان را تهدید می‏کرد وجود ندارد اما اگر آن‌ها کنترل قفقاز را از دست بدهند، خطری که نفت را تهدید می‏کند صورت حاد پیدا می‏کند ‌و فقط در این حالت است مسئله‌ِ اخراج آلمانی‌ها از ایران برای ما مطرح می‏شود.

     از این رو، معلوم می‏شود که هدف‏های ما که به هدف‏های روس‏ها شباهتی ندارد، تنها با بیرون راندن آلمانی‏ها از ایران به دست نمی‏آید. همچنین در صورتی که بر این فرض تکیه نکنیم که در درازمدت روس‏ها کنترل قفقاز را از دست خواهند داد، معلوم می‏شود که در هر حال زمانی فرا خواهد رسید که لازم خواهد شد برای حراست از منابع نفت اقدام کنیم، خواه آلمانی‏ها بیرون رانده شده باشند، چه نشده باشند. پس دور از خرد و منطق است که با استناد به حضور آلمانی‏ها در ایران در صدد تهدید ایرانیان برآییم.»[8]

     نکته‌ِ قابل تأمل دیگر اینکه مقام‌های انگلیسی در مکاتبات محرمانه‌ای که آن زمان داشته‌اند کودتا و هر نوع خطری از جانب آلمانی‌ها را در ایران منتفی و غیرعملی دانسته‌اند و صرفاً در ظاهر برای متقاعد کردن روس‌ها و تأمین منافع کشورشان در شرایط دشواری که قرار گرفته بودند، آلمانی‌های مقیم ایران را به عنوان خطر ستون پنجم طرح کرده‌اند.

     «بولارد» در گزارشی تأکید کرده‌است: «در حقیقت در اینجا [ایران] هیچ‏گونه امکانی جهت عملیات خراب‌کارانه‌ِ آلمانی‌ها وجود ندارد. زیرا که آلمانی‏ها تحت نظر شدید پلیس ایران قرار دارند» و وی در گزارش دیگری نیز اعلام می‏کند که باید نام ایران از فهرست کشورهایی که ستون پنجم آلمان در آن فعالیت دارند حذف شود: «وجود آلمانی‌ها را مستمسک قراردادن شاید بهانه‌ِ خوبی نباشد. زیرا به علت خبرهای چاپ شده در روزنامه‌ها و سایر گزارش‌ها که سخن از حملهِ قریب‌الوقوع انگلیسی‌ها به خاک ایران می‌رود، آلمانی‌ها خود در صدد ترک ایران هستند.»[9]

     «محمد ساعد مراغه‏ای»، سفیر وقت ایران در شوروی نیز معتقد بود که در موضوع آلمانی‌های مقیم ایران «فشار بیشتر از طرف انگلیس است ولی می‌خواهند این فشار به دست روس‌ها باشد.»[10]

    در تاریخ 6 اوت 1941م./ 15 مرداد 1320ه.ش.، آنتونی ایدن، وزیر امورخارجه‌ِ انگلیس ضمن سخنرانی در مجلس عوام این کشور، در مورد اوضاع بین‌المللی گفت: «امروز در ایران تعداد بی‌شماری آلمانی وجود دارند. تجربیات در بسیاری از کشورها چنین نشان داده که این مهاجرین آلمانی یا هر طوری که می‌خواهید اسم‏شان را بگذارید … بی‌اندازه برای کشوری که در آنجا اقامت دارند در مواقع بحران خطرناک هستند.

    روی همین اصل نظر و توجه جدّی دولت ایران را نسبت به خطری که در نتیجهِ ادامهِ اجازهِ اقامت عدهِ بی‌شماری آلمانی در آن کشور ایجاد شده‌است و به ضرر خود آن کشور تمام می‌شود، ‌جلب نموده‌ام.»[11]به دنبال سخنان ایدن، ‌سفارت انگلیس در تهران مکاتباتی که محور تمامی آن‌ها فعالیت آلمانی‌ها در ایران و لزوم اخراج آن‌ها بود،‌ انجام داد.[12]

    لحن و محتوای مکاتبات و یادداشت‌ها روز به روز شدیدتر و تندتر می‌شد. به عنوان مثال یادداشت 10 ماده‌ای 25 مرداد 1320ه.ش. فقط ناظر به ضرورت اخراج و کنترل آلمانی‌ها بوده و لحن تهدید‌آمیزی نداشت؛ اما یادداشت دوم بیشتر شبیه اولتیماتم بود تا تذکاریه؛ در بندهای دوم و سوم تذکاریه آمده است:

 1.«… از قرار معلوم دولت ایران با ابقای اتباع آلمان در ایران بالنسبه به انجام تمایلات دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان در مسئله‌ای که در اثر اوضاع و حوادث جنگ کسب فوریت نموده و می‌نماید بیشتر اهمیت می‌دهد. دولت ایران باید مسئولیتی را که در اثر این تصمیم متوجه می‌شود، عهده‌دار گردد.

 2. در این صورت، دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان خود را مجبور می‌داند اقدامات لازمه برای حفظ منافع حیاتی خود را به عمل آورده و خطری را که از عملیات محتمله‌ِ آلمانی‌ها در ایران ناشی می‌شود، برطرف سازد…»

     دولت ایران نیز در پاسخ به یاداشت‌های سفارت انگلیس، طی تذکاریه‌ای در 30 مرداد 1320ه.ش.، از محتوای یادداشت‌های یاد شده ابراز تأسف کرد و ضمن اشاره به اقدام‌های مربوط به کنترل اتباع بیگانه، اعلام کرد:

 «نظر به مقتضیات کنونی، چنانچه طی مذاکرات اخیر خاطر نشان شده، اجرای این برنامه با دقت و سرعت بیشتری تعقیب می‌گردد. مخصوصاً این اواخر در نتیجه‌ِ همین عمل از شماره‌ِ اتباع بیگانه در ایران کاسته شده، به‏زودی نیز تعداد آنان به میزان قابل‏توجهی تقلیل خواهد یافت. بدیهی است در مورد تقلیل شماره‌ِ بیگانگان،‌ طرز عمل، تشخیص نیازمندی‌ها و سایر جزئیات و کیفیات اجرایی آن بسته به نظر خود دولت شاهنشاهی می‌باشد که با رعایت مقتضیات اقداماتی را که شایسته می‌داند خواهد داشت. در همان حال که دولت شاهنشاهی حاضر است هر اقدامی را که برای حفظ امنیت و صیانت حقوق مشروع همسایگان خود ضروری بداند به موقع اجرا بگذارد، ‌هیچ گونه پیشنهادهایی را که برخلاف سیاست بی‏طرفی یا حق حاکمیت دولت باشد، نمی‌تواند بپذیرد.»[13]

     مکاتبات مشابهی نیز بین سفارت شوروی در تهران و وزارت امورخارجه‌ِ ایران صورت گرفت که بیانگر عزم جدّی متفقین برای اشغال بود. چرا که دولت ایران هرچه به رعایت بی‏طرفی و اصول بین‏المللی تأکید می‏کرد، در مقابل شوروی و انگلیس بر بهانه‏های واهی اصرار می‏کردند.[14] همچنین از گزارش‏ها و مکاتبات موجود چنین برمی‏آید که طرح اشغال ایران قبلاً ریخته شده‌است و مکاتبات و تذکاریه‌ها اقدام‌های ظاهری برای متقاعد کردن افکار عمومی مردم دنیا و به‏ویژه ایرانیانی بوده است که از حکومت رضاشاه ناخرسندی‌ها و عقده‌های درونی فراوانی در دل داشته‌اند.

    آنچه در موضوع آلمانی‌های مقیم ایران جالب است این است که رسانه‌های شنیداری و نوشتاری و مطبوعات انگلیس، شوروی و سفارت‌خانه‏ها و کنسول‌گری‌های آن کشورها در تهران و شهرهای ایران و همچنین در عرصه‌ِ بین‌المللی به صورت هماهنگ و در حجم زیاد به تبلیغ و بزرگ‌نمایی خطر و حتی تعداد آلمانی‌ها پرداختند و در حالی که بر اساس گزارش‌های رسمی تعداد آن‌ها بین 700 تا 800 نفر بیشتر نبودند.

    در برخی اخبار و گزارش‌ها تعداد را بین 3 تا 5 هزار نفر نیز اعلام می‌کردند. اگرچه آلمانی‌ها خود به چندین گروه مختلف تقسیم می‏شدند: «نمایندگان سیاسی، کارشناسان فنی، گردشگران و بازرگانان»؛ «جواد عامری»، کفیل وزارت امور خارجه در زمان اشغال ایران در شهریور 1320ه.ش. در مورد بهانه بودن موضوع حضور آلمانی‌ها در ایران می‏گوید:

    «بهانه را حضور آلمانی‏ها در ایران قرار دادند. خود بولارد در مجلس انگلستان گفت: آلمان‏ها در ایران 3 دسته بودند: یک دسته فنی بودند و یک دسته مأمور سفارت و دسته‌ِ سوم سیاح. به نظر من احصائیه‌ِ بولارد درست بود؛ زیرا فهرست اسامی همهِ آلمانی‌ها در دست ما بود و همه تحت مراقبت بودند و عده‌ِ آنان از 740 نفر تجاوز نمی‌کرد. آمار بولارد نیز با آمار ما مطابق بود…

    به سفیر آلمان نیز گفته بودیم که زمان جنگ است و باید مراقب اعمال خود باشند. به شهربانی دستور داده شده بود اقامت کسانی را که برای سیاحت آمده‌اند تجدید نکند و هر کس 3 ماه مانده، باید از ایران خارج شود. به مأموران فنی هم گفته بودیم که دیگر نیازی به وجودشان نیست و مراجعت کنند. وقتی حضرات ملاحظه کردند که موجبات بهانه‏جویی منتفی شد با عجله و شتاب تمام دست به آن اقدام ناجوانمردانه زدند تا بتوانند روسیه را مجهز و مسلح سازند و از فشار آلمان در غرب اروپا بکاهند، نه آنکه چند آلمانی را بیرون کنند.»[15]

     در زمینه‌ِ بهانه‏تراشی انگلیسی‏ها برای اشغال ایران نقش «میس لمبتون»، رایزن مطبوعاتی سفارت انگلیس در تهران نیز قابل ملاحظه بود. وی در دوره‌ِ قبل از اشغال با زمینه‏ای که حکومت مستعجل «رشید عالی گیلانی» در عراق پدید آورده بود و منافع انگلیس را در معرض تهدید قرار داده بود، از آن بهره‏برداری کرد و با تهیهِ مقالات و انتشار آن‌ها در مطبوعات پرتیراژ و معتبر انگلیسی، مثل منچسترگاردین و غیره و نقل آن‌ها در مطبوعات ایران نسبت به خطر کودتای قریب‏الوقوع در ایران هشدار می‏داد و موضوع ایران و بسترسازی برای اشغال را به یک موضوع جهانی تبدیل می‏کرد.

    وی در این جنگ تبلیغاتی وجود و فعالیت آلمانی‏های مقیم ایران را شاهدی بر مدعای خود می‏گرفت و عنوان می‏کرد که آلمانی‏ها از طریق کودتایی مشابه کودتای رشید عالی گیلانی در عراق که با حمایت آلمانی‏ها انجام داد، می‏خواهند بر نفت ایران مسلط شوند. برخی معتقدند که گزارش‏های اغراق‏آمیز وی به مقامات انگلیسی در انگیزش بیشتر برای اشغال ایران مؤثر بوده است. در جریان این فعالیت‏های اطلاعاتی از همه‌ی آلمانی‏های مقیم ایران، اعم از بازرگانان، کارشناسان فنی و سیاحان و غیره به‏عنوان افسران اطلاعاتی و مأموران مخفی یاد می‏شد.

    براساس گزارش‏های لمبتون روزنامه‏های انگلیس نوشتند که علی‌رغم تأکید رضاشاه به بی‏طرفی، در درون ارتش ایران هسته‏های مقاومتی از عوامل ایرانی نازی‏ها وجود دارد که سرگرم تمهیدات کودتا می‏باشند. جالب‏تر این بود که منابع انگلیسی چنین تبلیغات بی‏پایه‏ای را حتی چند هفته پس از اشغال نیز ادامه دادند. نکته‌ی دیگر این بود که انگلیسی‏ها در این فعالیت تبلیغاتی مقامات شوروی را نیز با خود همراه کرده بودند و روس‏ها در مکاتبه و مذاکره با مقامات ایرانی سخنان انگلیسی‏ها را تکرار می‏کردند.[16]

٭ب) تأسیس بخش فارسی رادیو «بی.بی.سی» در آستانه‌ی اشغال ایران:

    در سال‌های منتهی به اشغال ایران توسط متفقین، رادیو یکه‌تاز میدان رسانه‌ بود. تنها رقیب رادیو، مطبوعات بود که آن نیز به خاطر سرعت خبررسانی و گستره‌ِ پخش و در اغلب مقاطع به دلیل برقراری سانسور، یارای مقابله با رادیو را نداشت. رادیو به سبب امکانات فنی بی‌نظیر خود از نیروی اقناع و نفوذ فراوانی برخوردار بود. در سال‏های منتهی به اشغال ایران در شهریور 1320ه.ش.، شوروی و انگلستان براساس رویه‌ِ رقابت‏آمیز همیشگی خود در ایران به منظور پی‏گیری سیاست‏های تبلیغاتی خود در طول جنگ جهانی دوم به رسانه‌ِ برتر روز، یعنی رادیو روی آوردند و هر کدام به فاصله‌ی اندکی از همدیگر بخش فارسی در برنامه‏های رادیویی برون‏مرزی خود تأسیس کردند.

ابتدا شوروی و به فاصله‌ِ حدود یک سال از آن انگلیس رادیویی به زبان فارسی راه‌اندازی کرد. به علاوه، انگلیس پیش از این بخش فارسی رادیو دهلی را نیز با همان هدف در قلب مستعمرات خود در هندوستان تأسیس کرده بود. آلمان هیتلری نیز برای بهره‏گیری از سلاح تبلیغات، رادیو برلین را پایه‌ریزی کرده بود تا افکار عمومی ایرانیان را به سود و همسویی با کشور متبوع خود سوق دهد. بنابراین، در سال‌های پایانی عصر رضاشاه رادیو مهم‌ترین رسانهِ تأثیرگذار در حیات سیاسی و اجتماعی ایران و جهان به شمار می‏رفت.

    «بی‌.‌بی.‌سی» مختصر شده‌ِ بنگاه سخن‌پراکنی بریتانیاست[17]که در نوامبر 1922م./ آبان 1301ه.ش. توسط صاحبان شرکت‏های انگلیسی فعال در صنعت بی‏سیم در لندن تأسیس شد.[18]

«بی‌.‌بی.‌سی» فارسی که به رادیو لندن نیز معروف است، از قدیمی‌ترین بخش‌های این رسانه به زبانی غیرانگلیسی است که در دی 1319ه.ش./ دسامبر1940ه. با بودجه‌ِ وزارت خارجه‌ِ انگلیس آغاز به کار کرد. نخستین رئیس بخش فارسی رادیو لندن ـ ویکتور گلدنینگ ـ از سوی «راجر استیونس»، رئیس وقت بخش شرقی وزارت خارجه‌ِ انگلیس انتخاب شد. با توجه به اهمیت راهبردی ایران و نقش تبلیغات در این بخش از جهان، عمده‏ترین مأموریت‏های آن این بود که ضمن خنثی‏سازی تبلیغات رادیو برلین، برنامه‌هایی در راستای سیاست‌های جنگی دولت بریتانیا و متفقین سازمان دهد و ذهن ایرانیان را آماده‌ِ برکناری رضاشاه و اشغال ایران کند.[19]

     اولین برنامهِ رادیو «بی.بی.سی» یک ساعت برنامه‌ِ خبری در هفته بود که اخبار جنگ جهانی دوم را پوشش می‏داد. با نزدیک شدن موعد اشغال ایران توسط متفقین مدت و ماهیت برنامه‏های آن افزایش یافت.[20]

    در مجموع اهداف و محورهای برنامه‏های بخش فارسی رادیو «بی.بی.سی» را در ایام اشغال ایران در شهریور 1320ه.ش. می‏توان به شرح زیر جمع‏بندی کرد:

ـ  شایعه‏سازی و شایعه‏پراکنی بر ضد رضاشاه و تقویت آن با مستندات تاریخی مربوط به عملکرد رضاشاه؛

ـ بزرگ‏نمایی خطر حضور آلمانی‏ها در ایران برای منافع متفقین؛

ـ مشروعیت بخشیدن به اشغال ایران؛

ـ شکل‏دهی افکار عمومی ایرانیان در راستای منافع متفقین و ایجاد نگاه مثبت نسبت به آن‌ها؛

ـ شکستن مقاومت ایرانیان در مقابل اشغال‌گران.

    رادیو «بی.بی.سی» توانست با مهندسی افکارعمومی ایرانیان در شهریور ماه 1320ه.ش.، با شایعه‏سازی بر محور خطر ستون پنجم آلمان و در هم آمیختن واقعیت‏ها با ادعاهای غیرواقعی، موفق به شکل‏دهی یک واقعیت تاریخی، یعنی پایان سلطنت رضاشاه شود. غیر از رادیو لندن که مرتباً از رضاشاه انتقاد می‌کرد و افکار عمومی ایران را ضد او تحریک می‌نمود، رادیو دهلی و سایر رادیوهای اقماری امپراتوری انگلیس نیز با رادیو لندن در این زمینه هم‌صدا و هم‏گام بودند.

     از اواخر مرداد 1320ه.ش. رسانه‏ها و مطبوعات انگلیسی و روسی به صورت هماهنگ تبلیغات خود را به بیشترین حد ممکن رساندند. تمرکز تبلیغات در مورد ستون پنجم و جاسوسان آلمانی در ایران و اتحاد رضاشاه با هیتلر و ورود احتمالی ایران به جنگ جهانی دوم و جبهه‌ِ دول محور بود. در حالی که هیچ دلیل و نشانه‏ای واقعی برای معرفی به عنوان مصداق آن همه تبلیغات دروغین وجود نداشت و تنها می‏توان گفت که از احساسات مردم ایران که همواره برای رهایی از سلطه و زورگویی‏های روسیه و انگلیس در جستجوی قدرت سوم بودند به نفع سیاست‏های خود بهره‏برداری می‏کردند.[21]

    متفقین برای توجیه اشغال ایران و برکناری و تبعید رضاشاه، هم‌زمان و هماهنگ با تبلیغات رادیوهای فارسی زبان و مطبوعات که برای مجاب کردن افکار عمومی ایرانیان انجام می‏دادند، سعی می‏کردند با انتشار مقالات و گزارش‏های هدفمند که غالباً صبغه‌ِ اطلاعاتی داشتند و توسط مأموران اطلاعاتی و امنیتی تهیه می‏شدند به مسئله‌ِ اشغال ایران و ضرورت اقدام‏شان جنبه‌ِ بین‏المللی بدهند و آن را حلقه‏ای از حلقه‏های مبارزه با نازیسم و فاشیسم قلمداد کنند. بر این مبنا، مقالات گوناگونی در مطبوعات انگلیس منتشر کردند و از رسانهِ رادیو به زبان‏های مختلف نیز استفاده کردند. حتی در روزهای منتهی به اشغال ایران با هواپیما بر روی شهرهای ایران اعلامیه‏های گوناگونی پخش کردند.

٭التیماتوم نهایی و اشغال ایران:

    در نهایت نیز پس از بسترسازی از راه تبلیغات گسترده‌ِ داخلی و به‏ویژه بین‌المللی[22] و با وجود اعلام آمادگی ایران برای اخراج آلمانی‌ها، سفیران شوروی و انگلیس ساعت 4:15 دقیقه بامداد 3 شهریور 1320ه.ش. به دیدار نخست‏وزیر ایران رفتند و با تسلیم یادداشت‌های مشابهی اعلام کردند ارتش‌های شوروی و انگلیس از مرزها گذشته و وارد خاک ایران شده‌اند.[23]

    نکته‌ِ مهم این است که حتی در مذاکره‌های روز اشغال ایران نیز تمرکز دیپلماسی و تأکید آن‌ها در مورد خطر آلمانی‌های مقیم ایران و همکاری نکردن دولت ایران برای اخراج آن‌ها بوده است. محمد ساعد مراغه‌ای، سفیر وقت ایران در شوروی، در گزارشی که در مورد احضارش به کاخ کرملین در نیمه شب سوم شهریور برای اعلام اشغال ایران از طرف نیروهای متفقین و دلایل آن، می‏نویسد که «مولوتف»، وزیر خارجهِ شوروی به وی گفت:

    «نظر به اینکه عدهِ بسیار مهمی از عمال آلمانی به عناوین مختلفه در ایران ضد دولت شوروی و متحدش انگلستان مشغول دسیسه و تحریکات می‏باشند و دولت ایران به یادداشت‏های دوستانه‌ِ انگلیس و شوروی وقعی نگذاشته و چنان که تقاضا شده بود اقدامی در اخراج آنان از خاک ایران به عمل نیاورده و بلکه رویه‌ِ خصمانه هم نسبت به ما و انگلیسی‏ها اتخاذ نموده‌است، دولت شوروی طبق ماده‌ی 6 قرارداد مودت 1921م. به ارتش سرخ امر داده است که وارد خاک ایران شوند.»[24]

    گرچه انگلیس و شوروی هم‌زمان و با یک انگیزه و بعد از تسلیم یاداشت‌های کاملاً مشابه ایران را اشغال کردند، روس‌ها تجاوز خود را به قرارداد «مودت» 1921م. وصل کردند ولی انگلیسی‌ها حتی بدون چنین مستمسکی اقدام به اشغال ایران کردند و آن قدر دروغ گفتند که بارها به تناقض‏گویی افتادند.[25]

 چرچیل در بخشی از سخنرانی خود در 22 شهریور 1320 در رابطه با ایران گفت:

    «راجع به ایران برای رساندن قوا و مهمات از انگلستان به روسیه 3 راه موجود است: یکی راه قطب شمال از طریق آرخانگل، دیگری راه شرق اقصی از طریق ولادیوستک، سوم از طریق ایران که فاصله پانصد مایلی بین خلیج‌فارس و بحر خزر می‌باشد. از مدت‌های دراز آلمان‌ها با حقه‌بازی‌های مخصوص‌شان در ایران مشغول بوده‌اند. سیاحان و اشخاص فنی و دیپلمات‌های آلمانی مشغول اغوا و زیر پا نشستن مردم و دولت شاهنشاهی ایران بوده‏اند که یک عده ستون پنجم در ایران ایجاد کنند که بر حکومت تهران تسلط داشته و نه فقط چاه‌های نفت را اشغال و منهدم کنند ـ چاه‌های نفتی که حائز عواید بزرگ و مهم بود و من شخصاً به آن نهایت اهمیت را می‏دهم ـ بلکه در نظر داشتند که مطمئن‌ترین و کوتاه‏ترین طریق را که ما می‌توانیم به روسیه برسیم، ببندند. بنابراین، ما لازم دیدیم مطمئن شویم که این اقدامات به جایی نرسد و در نتیجه ما اخراج آلمانی‌ها را از دولت ایران خواستیم. وقتی که با فشار محلی دولت ایران درخواست ما را اجرا نکرد، قشون روس و انگلیس با قوای کافی و در حقیقت با قوای عظیم از جنوب و شمال وارد ایران شدند.»[26]

    در روزهای پس از اشغال نیز با وجود اعلام رسمی ترک مخاصمه در روز 6 شهریور 1320ه.ش. از سوی دولت ایران[27] تا زمانی که به مناطق از پیش تعیین شده نرسیدند به پیشروی خود ادامه دادند.

*نتیجه‏گیری:

     رفتار و ادبیات به کار گرفته‏ شده از سوی انگلیسی‌ها در مورد دولت ایران در موضوع درخواست اخراج آلمانی‌ها طوری بود که در هر صورت راه را برای اعمال فشار بر ایران هموار می‌کرد. خواسته به صورتی بود که انجام یا انجام ندادن و یا انجام ناقص آن در مرحله‌ی اثبات تفاوت چندانی نداشت و بستگی به نظر انگلیسی‏ها داشت که آن را بپذیرند یا نه. برای ایران غیرممکن و غیرعملی بود که در ظرف مدت حداکثر 13 روز 80 درصد آلمانی‌ها را که غالباً کارشناسان فنی و اقتصادی بودند بدون امکان جایگزنی سریع و بر خلاف سیاست بی‏طرفی و برخلاف معاهده‌ی موجود میان دو کشور اخراج کند.

در هر حال، رضاشاه بایستی این نکته را در نظر می‌داشت که نفت جنوب ایران تا چه اندازه‌ای برای انگلیسی‌ها ارزش داشت و مهم‏تر از آن، هیچ بدیلی به جای آن وجود نداشت. در ضمن، اگرچند صد نفر، یا با پذیرش اغراق ادعا شده، چند هزار آلمانی اگر آن همه خطرناک بودند که می‏توانستند سرنوشت جنگ جهانی دوم را از طریق اقدامات خراب‌کارانه در ایران به سود آلمان و متحدان آن کشور تغییر دهند، در آن صورت متفقین در مقابل ده‏ها میلیون آلمانی چطوری مقاومت کردند و در نهایت نیز پیروز شدند؟

    با توجه به این حقیقت و اظهارنظرهای آشکار مقام‌های انگلیسی که نقل شد، طرح خطر آلمانی‌ها بهانه و مناسب‏ترین و کارسازترین دستاویز برای هرگونه برخورد با ایران و اقدام به اشغال آن بود که همین‌طورهم شد. در تحلیل نهایی می‏توان گفت که روس‌ها و انگلیسی‌ها با دستاویز قراردادنِ فعالیت آلمانی‌ها و ستون پنجم آلمان در ایران بر ضد متفقین به مثابه ابزاری کارساز برای خارج کردن ایران از حالت بی‏طرفی استفاده کردند. (2)

ایران و جنگ جهانی دوم:

    مریم تاجی عینی می‌نویسد: انفعال حکومت رضاشاه در قبال جنگ جهانی دوم و ورود سهل متفقین به کشور، از فقدان حمایت مردمی و انسجام لازم در ساختار قدرت سیاسی پهلوی اول حکایت می‌کند. در این مقاله، فرایند وقوع جنگ جهانی دوم و موضع‌گیری‌های ایران در قبال آن مرور شده است:

    با شروع جنگ جهانی دوم در سال 1318.ش/1939.م، اوضاع جهان دگرگونه شد و اغلب کشورهای جهان به حمایت از متفقین یا متحدین مجبور گشتند. در این میان کشور ایران، با وجودی که از همان ابتدا سیاست بی‌طرفی اتخاذ نمود، به‌واسطه سیاستهای رضاشاه (1304ــ1320.ش)، مبنی بر طرفداری از آلمان هیتلری و نیز به ‌دلیل موقعیت استراتژیک، مورد توجه دول متفق قرار گرفت. از این ‌رو، با حمله متفقین در سوم شهریور 1320.ش، ایران عملاً به صحنه منازعه میان دول متخاصم تبدیل گشت. تاثیرات منفی این حمله با ناکارآمدی ارتش 127‌هزار نفری رضاشاه، چنان جوّ سرخوردگی و یأسی در جامعه ایران، به‌ویژه در میان نظامیان جوان، به وجود آورد که اغلب ایشان با استفاده از فضای باز سیاسی ناشی از ورود متفقین و سقوط دیکتاتور (رضاشاه)، جذب گروهها و دستجات مختلف شدند. ازاین‌‌رو، در میان نظامیان سه گرایش متفاوت ناسیونالیست، سلطنت‌طلب و چپ‌گرا، به‌وجود آمد. در این مقاله سعی بر آن‌است که ضمن تشریح اوضاع منتهی به جنگ جهانی دوم و موضع‌گیری ایران در قبال آن، به نحوه مواجهه نیروهای نظامی با این مساله پرداخته و چگونگی جذب ایشان در سه گروه فوق بررسی گردد.

٭زمینه‌های آغاز جنگ جهانی دوم:

   یگانه پیروز جنگ جهانی اول، دولت بریتانیا بود. در این زمان، روسیه درگیر انقلاب بلشویکی بود، عثمانی در بحران تجزیه قلمرواش به سر می‌برد و آلمان نیز سقوط رایش دوم را شاهد بود. ظهور جمهوری وایمار در آلمان و فشار دول پیروز جنگ نوعی حس سرخوردگی و خشم را در میان آلمانها به‌وجود آورده بود. بحران اقتصادی 1929.م، بر شدت ضعف جناح میانه‌رو و قدرت‌گیری تندروهای ناسیونال ــ سوسیالیست به رهبری هیتلر افزود. به‌طوری‌که هیتلر توانست با تصویب رایشتاگ، در سال 1933.م، قانون اساسی جمهوری وایمار را ملغی و دیکتاتوری خود را به مدت چهار سال در آلمان برقرار سازد. با قدرت‌گیری هیتلر، سرکوب مخالفان و میلیتاریزه‌کردن آلمان، که بر بستر خواست توده‌ها نضج می‌گرفت، در دستور کار قرار گرفت.[1] قدرت روزافزون نیروهای نظامی آلمان با نوعی حمایت ضمنی جهان سرمایه‌داری همراه بود. زیرا آنان در تحلیلهای خود بر این باور بودند که نیروی نظامی قدرتمند نوظهور فاشیسم در آلمان، سرانجام کمونیسم را به ورطه نابودی می‌کشاند.

    بدین‌ترتیب کشمکشهای اردوگاه‌ها در جهان، موجبات به‌وجود آمدن دوران صلح نیمه ‌مسلح (1938ــ1936.م) را فراهم آورد.[2] سال 1938.م را سال پایان دوران صلح نیمه‌مسلح دانسته‌اند. زیرا در اروپا نیز میان کشورهای سرمایه‌داری شکاف عمیقی به‌وجود آمد و این حکومتها به دو بخش دیکتاتورهای فاشیست و کشورهای لیبرال تقسیم شدند.[3]

    حادثه آنشلوس (لفظ آلمانی به معنای الحاق: Anschluss) یا الحاق اتریش سرآغاز کشورگشایی‌های آلمان فاشیست شد.[4] به‌دنبال الحاق اتریش به آلمان، هیتلر واگذاری فوری مناطق آلمانی‌زبان چک‌اسلواکی را تقاضا نمود و تهدید کرد در صورت رد تقاضایش، به جنگ اقدام خواهد کرد. نوئل چمبرلن، نخست‌وزیر انگلستان، به واسطه سیاست محافظه‌کارانه خود مصمم شد، حتی به قیمت تسلیم چکسلواکی به آلمان، مانع از وقوع جنگ گردد و سرانجام در بیست‌ونهم سپتامبر 1938.م، کنفرانسی با شرکت چهار رهبر آلمان (هیتلر)، ایتالیا (موسولینی)، انگلیس (چمبرلین)، و فرانسه (ادوارد دالادیه)، در مونیخ تشکیل شد و جزئیات تجزیه چک‌اسلواکی معین گشت. بدین‌سان، آلمان در اکتبر 1938.م، مناطق آلمانی‌زبان چک را تصرف کرد.[5] به‌رغم اغماضهای بیش از حد چمبرلن در برابر توسعه‌طلبی‌های هیتلر و پیمان محرمانه عدم تعرض میان روسیه و آلمان در بیست‌وسوم اوت 1939.م،[6] هیتلر در اول سپتامبر 1939.م به لهستان لشکر کشید و متعاقب آن، انگلستان و فرانسه به آلمان اعلان جنگ کردند. حمله آلمان به لهستان، انگلیس و فرانسه را در موقعیت دشواری قرار داد، زیرا آنها متعهد شده بودند که متفق خاوری‌شان (لهستان) را در صورت حمله آلمان یاری نمایند.[7]

    بدین‌ترتیب جنگ جهانی دوم در اول سپتامبر 1939.م میان آلمان و ایتالیا، ازیک‌سو، و فرانسه و انگلستان، از سویی دیگر، آغاز شد و سایر کشورهای اروپایی نیز، به استثنای سوئد، سوئیس، اسپانیا، پرتغال و ترکیه، یکی پس از دیگری وارد جنگ شدند. سرانجام با حمله هیتلر به روسیه و نقض پیمان عدم تعرض در ژوئن 1941.م، روسیه نیز، با زیرپا نهادن آرمان سوسیالیسم، به فرانسه و انگلستان پیوست.[8]

٭مواضع ایران در قبال جنگ جهانی دوم :

    یک روز پس از شروع جنگ جهانی دوم، (چهارم سپتامبر 1939.م/1318.ش) محمود جم، نخست‌وزیر ایران، طی اطلاعیه‌ای اعلام کرد: «در این موقع که متاسفانه نایره جنگ در اروپا مشتعل گشته‌است، دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم می‌رساند که در این کارزار بی‌طرف مانده و بی‌طرفی خود را محفوظ خواهد داشت.»[9] زیرا به اعتقاد رضاشاه «ایران نه بدان اندازه قدرتمند بود که بتواند در جنگ شرکت کند و نه تا آن حد ضعیف بود که اجازه دهد حقوقش پایمال گردد.» ازاین‌رو «یک سیاست بی‌طرفی برای ایران ضرورت داشت و برای قدرتهای متحارب نیز ارزشمند بود.»[10]

   متعاقب بیانیه محمود جم، علی‌اصغر حکمت، وزیر کشور، نیز به اتباع بیگانه آگاهی داد که از ابراز هرگونه احساساتی که منافی بی‌طرفی کشور ایران باشد جداً خودداری نمایند.[11] خبرگزاری پارس نیز در دوازدهم شهریور 1318.ش خبر بی‌طرفی ایران را مخابره کرد.[12] همچنین مظفر علم، وزیر امورخارجه، در سیزدهم شهریور مراتب بی‌طرفی ایران را به اطلاع سفارت‌خانه‌های مستقر در تهران رسانید.جالب اینجاست که آلمان و انگلستان هر دو از این موضع استقبال کردند. زیرا انگلستان به دلیل درگیری‌اش در منطقه‌ای دیگر، توانایی برقراری امنیت را در این منطقه نداشت. استدلال وزارت امورخارجه آلمان نیز از بی‌طرفی ایران چنین بود: «باتوجه به پیوند نزدیک ترکیه با انگلستان و فرانسه چنین به‌نظر می‌آید که آنچه از لحاظ سیاسی اهمیت ویژه‌ای یافته، آن‌است که فعلا به تقویت ایران در بی‌طرفی کاملش ادامه داده شود».[13]

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید