back to top
خانهنویسندگاننادر انتظام: سیر تکامل بشر ، انسان ، آدم .

نادر انتظام: سیر تکامل بشر ، انسان ، آدم .

entezam nader 20062014با نام و یاد مهربان ترین انیس و مونس ما

 در سالگرد حصر نا خدایانه ، ناانسانانه ، نا دین نانه و نا اخلاقانه و بسیار بی رحمانانه ،  سرکار بانو رهنورد و آقایان موسوی و کروبی ،  این مقاله را به آنها و تمامی هموطنان دربندم و کسانی که استبداد آخوندیسم ضد خدا و خلق خدا آنها را ممنوع التصویر ، ممنوع الصدا ( همانند استاد شجریان عزیز ) ممنوع القلم و بقیه آن هشتاد میلیونی که ممنوع النفس شده اند و محیط زیست ایران عزیز که ممنوع الحیات شده و از همه مهمتر پدیده اخلاق و شادی که هر دو ممنوع الحضور شده اند و قلم ها که ممنوع النگا رش شده اند و نام وطن از جان عزیزترم که ممنوع افتخار شده !! و آنانی که ممنوع الخروج و ممنوع الورود شده اند و در راس همه آنها دین با اخلاقم که مظلومانه به پای حفظ قدرت فرعون زمان ذبح غیر شرعی شده و به خودم که بغض فراغ دیدار وطنم حلقومم را می فشارد و در نهایت به آنها که همه خاطرات شان را در وطن جا گذاشتند و اجبارا غربت را وطن کردند ؟! و به خداوند خوبم که از ما دل آزرده شده  تقدیم می کنم .

 ایمیلی  بشرح زیر از دوست فرزانه ام دریافت کردم که ، با توجه به زیبائی و اهمیت سوآل و عدم همخوانی دو دیدگاه دیروز و امروز شاگردان این مکتب ،  بر آن شدم تا با استمداد به آیات مربوطه تفاوت بر داشت شاگردان دیروز و امروز را  با شما گرامیان در میان بگذارم .

 ابتدا مجددا برای چندمین بار یاد آور می شوم که ،

۱این قلم در برابر اساتید گرانقدر مکتب قرآن کریم همیشه نهایت تواضع و احترام خود را به پیشگاه آن عزیزان تقدیم داشته و می دارم .

۲مجددا یاد آور می شوم که ، زحمات گذشته گان چراغ راهنمای ما بوده و هست و من همیشه در نهایت احترام برای آن بزرگواران از حضور خداوند قرآن تقاضای رحمت دارم . پس اگر امروز نظر آن گرامیان را نقد می کنم تنها بصرف دسترسی ما در این برهه زمانی به اطلاعاتی است که آنها از آن در زمان خود بی بهره بوده اند ، منجمله بحث تکامل انسان ( صد البته که منظورم از تکامل ، پذیرش تمامی نظریه جناب داروین نیست ) . که،  قرآن روند تکامل ما را به زیبائی هر چه تمام تر ،  خود  بیان فرموده . اکنون  برسم امانت عین آن ایمیل را با شما درمیان میگذارم و سپس به تفاوت ها می پردازم .

 ” در سورۀ شریفۀ بقره پس از آنکه در بارۀ آفرینش آسمانها و زمین سخن به میان می آید (آیۀ 29) آفرینش آدمیان را بر روی زمین مطرح میسازد و چنین آغاز سخن میفرماید : «و (بیاد آر) آنگاه را که خداوندت به فرشتگان گفت همانا من جانشینی در زمین قرار خواهم داد…»! بدینصورت بحث از آفرینش «انسان» پس از خلقت «جهان» پیش آمده است. در اینجا پرسشی به ذهن خطور میکند که چرا خدایتعالی فرشتگان را پیش از آفرینش آدمیان از خلقت آن‌ها آگاه ساخت؟ و در این کار چه حکمتی وجودداشت؟

ما، در تفاسیر قرآن سخنی در این باره نیافتیم. آنچه به نظر میرسد اینست که چون قضای إلهی بر این امر رفته بود که فرشتگان با آدمیان (در ابلاغ وحی و ضبط اعمال و قبض ارواح…) پیوند داشته باشند از اینرو حضور انسان در صحنۀ آفرینش، به فرشتگان اعلام شد. به علاوه این خبر با وظیفه ای که فرشتگان مدّتی بعد بدان مأمور شدند تا سجده بر آدم کنند بی ارتباط نبود چنانکه از سیاق آیات در این سوره بر می آید.

 

از این مسئله که بگذریم، سخن بر سرآنست که چرا از آدمیان در آیۀ کریمه به «خلیفه» تعبیر شده است؟ و مقصود از خلیفه چیست؟! واژۀ «خلیفۀ» که در أصل «خلیف» بوده و تاء برای مبالغه بر آن افزوده شده است به معنای جانشین می آید و برای یک تن یا یک گروه بکار میرود. امّا آن یک تن یاگروه چه کس یا چه کسانی بوده اند؟

مفسّران در این باره آراء گوناگونی آورده اند. قول راجح نزد بسیاری از ایشان آنست که مراد از خلیفه در اینجا «آدم» (ع) است و مقصود از خلافت وی نیز «جانشینی خدا» بر روی زمین بوده است چنانکه شیخ طبرسی در «مجمع البیان» گزارش نموده و مینویسد: «أرادَ بِالخَلِیفَهِ آدَمَ (ع) فَهُوَ خَلِیفَهُ اللهِ فِی أرضِهِ یَحکُمُ بِالحَقِّ».

در تفاسیر دیگر نیز شبیه همین معنی را ملاحظه میکنیم به ویژه در تفاسیر صوفیّه (مانند تفسیر منسوب به ابن عربی) که در این مقام سخن به مبالغه گفته اند و خلیفه را قطب عالم امکان و مجرای فیض خدا در زمین و آسمان شمرده اند! ولی (باتوجّه به اینکه تعبیر خلیفتی یا خلیفه الله در قرآن نیامده) رأی مزبور با دلالت آیۀ شریفه نمیسازد زیرا اوّلاً اگر خلیفه به معنای «جانشین خداوند» باشد، در آن صورت سخن فرشتگان به کلّی بی مورد میشود که گفتند : أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ (آیا کسی را در زمین میگماری که به فساد در آن می‌پردازد و خونها میریزد؟!) مگر شأن جانشین خدا با آن مرتبۀ والا، از این نسبت‌ها دور و منزّه نیست؟ پس چگونه فرشتگان به کسی که قرار بود به جای خدای سبحان در زمین حکمرانی کند چنین نسبتی دادند؟!

طرفداران خلیفۀُ اللّهی دراینجا به اندیشه افتاده اند تا حلّ مشکل کنند و بنا به گزارش طبرسی گفته اند : خدایتعالی به فرشتگان خبر داد که از نسل آدم (ع) تباهکاران خونریزی پدید خواهند آمد و از اینرو فرشتگان سخن مزبور را عرضه داشتند! ولی روشن است که این ادّعا در متن قرآن جایی ندارد و تفسیر را به بیرون از متن میبرد و ظاهر قرآن بلکه نصّ کتاب خدا دلالت برآن میکند که فرشتگان گفتۀ خود را در برابر اعلامِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً عرضه داشتند، نه سخنانی دیگر. ثانیاً فرشتگان پاک از مفاد گفتار خدایتعالی، آفرینش یک تن را در نیافتند بلکه از خلقت نسلی تازه آگاه شدند که به تباهکاری و خونریزی در زمین میپردازد. پس چگونه میتوان ادّعا نمود که خداوند از تعبیر «خلیفه» تنها به یک تن عنایت داشته و «آدم صفی» را اراده فرموده است؟

تفسیر «المیزان» به خوبی این معنی را پذیرفته که مقصود از خلیفه در این آیۀ کریمه، تنها آدم (ع) نبوده است بلکه عموم فرزندان وی نیز در این مقام دخالت دارند و مینویسد : «فَالخِلافهُ غَیرُ مَقصُورَهٍ عَلی شَخصِ آدَمَ (ع) بَل بَنُوهُ یُشارِکُونَهُ فِیها» (جانشینی، منحصر به شخص آدم (ع) نبوده است بلکه فرزندان وی نیز در این امر بااو مشارکت دارند). بنابراین، خدایتعالی فرشتگان را از پدید آمدن نسلی به عنوان «خلیفه» در روی زمین آگاه ساخت که البتّه نسل مزبور با آدم (ع) آغاز گردید. امّا هنوز پاسخ این سؤال، روشن نشده که چرا عنوان «خلیفه» بر این نسل اطلاق گشته است؟

صاحب تفسیر «المیزان» با وجود آنکه عنوان مذکور را به فرزندان آدم (ع) تسرّی و تعمیم میدهد، با این همه مرقوم داشته است : «الخِلافَهُ المَذکُورَهُ إنَّما کانَت خِلافَهَ اللهِ تعالی» (آن جانشینی که ذکرش در این آیه رفته است بی تردید جانشینی خدایتعالی است)! ولی مشکل اینجا است که چگونه همۀ أبناء آدم (ع) ـ حتّی تباهکاران و جنایت پیشگانشان ـ جانشین خداوند سبحان هستند؟! مگر شرط اصلی در جانشینی، تناسب میان «خلیفه» و «مُستَخلَفٌ مِنهُ» نیست؟ پس چرا باید مفسدان و سفّاکان را جانشین خدای سبحان ـ تعالی شأنُه ـ شمرد؟!

 

  شگفت آنکه مفسّر دانشمند المیزان، خود بدین نکته واقف است و مینویسد: «الخِلافَهُ وَهِیَ قِیامُ شَیءٍ مَقامَ آخَرٍ لا یَتِمُّ إلّا بِکَونِ الخَلِیفَهِ حاکِیاً لِلمُستَخلَفِ فِی جَمِیعِ شُؤُنِهِ الوُجُودِیَّهِ وَآثارِهِ وَأحکامِهِ وَ تَدابِیرِهِ» (جانشینی قیام چیزی است در جای دیگری و این امر، محقّق نمیشود مگر اینکه جانشین در همۀ شؤون وجودی و آثار واحکام و تدابیرش از کسی که به جای او قرار گرفته، نمایندگی کند

بنابرآنچه گفته شد، مشکل جانشینیِ عموم آدمیان از خدای سبحان، قابل حلّ نیست. اینک به روش گذشته باید به سوی قرآن مجید رفت و ملاحظه کرد که از منظر کتاب إلهی آدمیان جانشین چه کسانی میشوند؟ آری، قرآن کریم به صراحت دلالت دارد بر اینکه انسانها ـ خوب یا بد ـ جانشین یکدیگر در روی زمین میگردند چنانکه میفرماید : اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ.  (بیاد آرید زمانی را که ـ خداوند ـ پس از قوم نوح شما را جانشین آنان قرار داد). الأعراف : 69

و نیز میفرماید : اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ عَادٍ (بیاد آرید زمانی را که ـ خداوند ـ پس از قوم عاد، شما را جانشین آنان ساخت) الأعراف : 74

و همچنین میفرماید : ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلَائِفَ فِی الْأَرْضِ مِن بَعْدِهِمْ.  (سپس شمارا بعداز ایشان در زمین، جانشین آنان کردیم). یونس : 14

پس به هدایت قرآن کریم دریافتیم که آدمیان بر روی زمین جانشین یکدیگرند. از اینرو میتوان گفت که آدم (ع) و فرزندانش نیز جانشین شِبه انسانهایی پیش از خود بودند که آنان در دوره ای از ادوارِ زمین می زیستند و سپس به انقراض و نابودی رفتند چنانکه برخی از روایات دینی نیز بدین امر اشارت دارد. از جمله در تفسیر محمّد بن مسعود عیّاشی از امام ابوعبدالله صادق (ع) آمده است که فرمود: «وَما عَلِمَ المَلائِکَهُ بِقَولِهِم: «تَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ» لَولا أنَّهُم قَد کانُوا رَأوا مَن یُفسِدُ فِیها وَیَسفِکُ الدِّماءَ» (اگر فرشتگان کسی را در گذشته ندیده بودند که در زمین به فساد میپردازد و خونها مییزد، در آنصورت، بر این گفتۀ خود که : «تَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ» علم و آگاهی نداشتند

 “” پایان ایمیل .(برگرفته از کتاب بازنگری در معانی قرآن – صفحه 39)

همانطور که در ایمیل ملاحظه می فرمائید  برای قرنهای متمادی فرزندان این مکتب بخود جرات عبور از تفاسیر گذشتگان قرآن  را نداده اند !! و هنوز در بر پاشنه همان تفاسیر می چرخد !!.

 گر چه ، گره حل این معما در باز نگری در چند لغت در آیات مربوطه بیش نیست که، امیدوارم با توسل به قرآن کریم موفق به این امر بشویم . آن لغات مورد بحث عبارتند از ؛

۱ملائکه  ، به عنوان نیروها و یا کارگذارانی که به امر خداوند تحت عنوان پدیده تسبیح به فرمان بری و پاک سازی در جهان مشغولند .

۲تفاوت بین  معنای دو کلمه  (خَلَق‏  به معنای آفرینش  )  و  (جَعل به معنای قرار دادن ) .

۳–  و در نهایت  پذیرش مراحل سه گانه تکامل  بشر ، انسان ، آدم .

مرحله اول ، خلقت بشر از خاک بود ، و ما در پس این خلقت اولیه  بشر نامیده شدیم  ، بنا بر شهادت تاریخ تکامل ، موجودی بودیم نیمه وحشی  ، غار نشین و عاری از انس .

مرحله دوم ، دوران زیبای ارتقاء به مقام انسانیت ، زمانی که به قول قرآن  : ما پدیده زیبای عشق و انس را از مادرمان فرا گرفتیم . سلام بر همه مادران خوب تاریخ .و چه سر نوشت غم انگیزی که ، این زیباترین منشاء حیات  بنا بر فتاوی ملا های بی دین زن ستیز در تمامی طول تاریخ و عرض جغرافیا مقام و منزلت او را ذبح غیر شرعی کردند !! و ضعیفه اش نامیدند . و صد افسوس که در یک ظلم مضاعف به هنگامی که فرزندان نا خلف آنها مرتکب آن همه جنایت می شوند ، نا آگاهان به مادران بی تقصیر آنها اهانت می کنند !!و چه اهانت بزرگی که فرزندان ( نر ) آنها برای دیدن فوتبال مردانه ؟ مادران خود را در بیرون ورزشگاه رها میکنند !! که این فاجعه نیز بنا بر فتاوی ملاها به وقوع می پیوندد و تا زمانی که این تفکر بر جامعه ما حاکم باشد ، ما هنوز در دوران ( بشری ) زندگی می کنیم . و و باز هم بزرگترین قربانی این روش غیر ( انسانی ) زن ما خواهد بود .

 و در نهایت آخرین مرحله تکامل ما،زمانی است که ، بنا بر اراده خداوند موجود انسان مجموعه استعدادها و اسماء را از حضرتش فرا می گیرد و عنوان آدمیت را کسب می کند و سپس جانشین خداونددر زمین می شود  .

یاد آور می شوم که آدم و فرزندان او و صد البته که بسیاری از انسانها هنوز در تقویم دوران بشری ( همان موجود نیمه وحشی ) زندگی و نسبت به یکدیگر رفتار می کنند و همه جنایت ها نیز از فرزندانی سر می زند که هر گز از دایره دوران بشری خارج نشده اند چه رسد به این که آدم شده باشند .!!

به منظور روشن تر شدن مسئله اجازه فرمائید تا ،  به دو آیه قبل از آیه مطرح در ایمیل مراجعه کنیم تا زمان آفرینش بشر ( و نه آدم ) و همچنین نقش ملائکه به عنوان کارگزاران خداوند در هستی بیشتر روشن گردد .

توجه کنید ، در آیه ۲۶ سوره بقره در مورد آفرینش ما و دیگر موجوداتی که احیانا سلول خلقتی آنها نیز به همراه ( دی ان ا )  ما از مکانی دیگر ( آن مکان بر بشر حد اقل تا امروز نا معلوم می باشد ) سوار بر گرده شهاب سنگها از آسمان بالا به آن گلوله آتشین ( که بعدا زمین نام گرفت ) منتقل شدیم چنین میفرماید .

  -(کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ) چگونه به الله کفر می ورزید در حالی که شما موت کرده بودید پس شما را زنده کردیم ) همانطور که مستحضر هستید در قرآن موت به معنای نیستی و نا بودی نیست ، موت یک پدیده انتقال از حالتی به حالت بهتر و بارورتر می باشد ، توجه کنید که ،قرآن کریم در مورد بازگشت ما به قیامت در پس موت موقت مان در این جهان ،  موت موقت گیاهان در فصل زمستان را  مثال می زند  ( سوره حج ۵ و ۶ ) . پس ملاحظه میکنید که ما ( سلول خلقتی ما )  قبل از تشکیل آسمانها ،  در زمین ،  آنهم زمینی با حرارت هزاران درجه گرما در حال بازگشت به حیات دیگری سوای آنچه که در جهانی دیگر داشتم می بودیم ؟!. البته که دانای مطلق تنها اوست  .

در ادامه ، قرآن در آیه بعد میفرماید هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَکُم مَّا فی الْأَرْضِ جَمِیعا ثُمَّ اسْتَوَى.  اوست  که هر آنچه در زمین است را برای شما خلق فرمود . پس اگر قبل از تشکیل آسمانها هر آنچه در زمین آفریده میشد و یا شده بود تنها بخاطر ما آفریده شده ، پس ما  به عنوان  بشر ( بهر شکلی ،اما حتمی نه انسان و یا آدم ) خلقت مان در حال شکل گیری بود . البته اگر ما به تکامل بشر ، انسان  و آدم باور نداشته باشیم ! اصولا پرداختن به این مسائل هیچ معنی و مفهومی نخواهد داشت . به ادامه آیات توجه کنید ؛

۲منظور قرآن از ملائکه نیرو ها و کارگذاران خداوند در زمین هستند و هیچ گونه اختیاری بجز فرمانبری او ندارند  ، که صد البته بسیاری از این نیرو ها به اذن خداوند فرمانبر ما نیز می باشند.

۳سپس  در آیه بعد می فرماید هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَکُم مَّا فىِ الْأَرْضِ جَمِیعًا، اوست آنکه آفرید برای شما آنچه در زمین هست ، و سپس به ایجاد آسمانها پرداخت ، پس آیه می فرماید که شما بودید که برایتان همه چیز را خلق کردیم .

۴و اما در آیه بعد : وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَهِ إِنىّ‏ِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِیفَهً  ، پیچیدگی مسئله در همین جاست که تمامی مفسرین در گذشته و عده ئی هم امروزه ( جعل ) را ( خلق ) ترجمه می کنند !! در صورتی که قرآن در زمانی از خلقت ما صحبت می کند که ما را بشر و سپس انسان می نامید ، از طرف دیگر آدم خلق شدنی نیست ، بل یک عنوان هست که ،  در آخرین مرحله تکامل ما از بشر به انسان ، و آنهم بعد از فراگیری اسماء  ( مجموعه استعدادها و اسماء)  مفتخر به عنوان آدمیت شدیم  .

۵پس در زمانی که آیه می فرماید من جانشینی در زمین قرار می دهم ، ملائکه ( نیرو ها ) به خوبی از گذشته دوران بشری و انسانی ما مطلع بودند ، که اتفاقا سوآل آنها در مورد جنایات و فساد ما مربوط می شود به اطلاعاتی که از آن دوران داشتند ، وبا توجه به محدودیت های خودشان ، تصور می کردند که آفرینش همه موجودات تنها برای تسبیح ( پاک سازی جهان ) می باشد !! .اتفاقا ، آن عده از کسانی که مرتکب چنین جنایاتی می شوند !! حتی هنوز به دوران انسان شدن نرسیده اند !! چه رسد به آدمیت و جا نشینی خداوند در زمین ؟؟.

۶اگر به ادامه آیات توجه کنیم در می یابیم که ، بعد از اینکه انسان اسماء را از خداوند فرا گرفت و به آدمیت رسید ، خداوند هر دو را امتحان فرمود هم ملائکه و هم آدم را وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسمَْاءَ کلَُّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلىَ الْمَلَئکَهِ فَقَالَ أَنبِونىِ بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ( و خداوند مجموعه اسماء را به آدم فرا داد ،  سپس سوآل را به ملائکه عرضه فرمود که آنها گفتند قَالُواْ سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا  إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الحَْکِیمُ . ملائک :  دانای هستی ،  ما را بر آنچه فرمودی علمی نیست ، قطعا تو تنها عالم و حکیم بر جهان  ، هستی .

۷سپس خداوند رحمان رو به آدم  ، خلیفه نو پا ( جانشین خدا در زمین ) فرمود  قَالَ یََادَمُ أَنبِئْهُم بِأَسمَْائهِِمْ  فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسمَْائهِِمْ قَالَ أَ لَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنىّ‏ِ أَعْلَمُ غَیْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ : ( آدم خبر ده آنها را به تمامی اسمائشان ، و آدم خبر داد و خداوند فرمود نگفتم مر شما را که من میدانم  هر آنچه در کل جهان هستی می گذرد.

۸نتیجه حاصله از آیات فوق حاکی از این هست که ؛.

تفکر در آیات قرآن کریم بهترین رهنمود در فهم تکامل هستی و در مرکز آن بشر ، انسان ، آدم می باشد .مسلم که، آدم پس از فراگیری اسماء مستعد پذیرش خلافت ( مامور انجام اوامر خداوند ) در زمین شد .

حتمی باید توجه داشت که موجود آدم ( در تمامی قرون و اعصار ) با پذیرش امانت خلافت که ، هیچ موجود دیگری توان پذیرش آن را نداشت در برابر دو پدیده تقوی و فجور قرارگرفت و همیشه  می گیرد.

همباوران گرامی ، انسان در مقام جانشین خداوند در زمین ، در انتخاب تقوی یا فجور مختار می باشد ، آنها که تقوی ( تقوی از وقایه می آید ، یعنی قبل از اتخاذ هر تصمیمی حتمی بر انجام آن عمل و نتیجه آن تفکر می کند ، باشد که  ، در رهگذر انتخاب خیر ، هم خود و هم همنوعان او در آسایش باشند ).

 و اما آن بشری که با انتخاب جور ، زیستن در ولایت طاغوت را سر لوحه زندگی خود قرار می دهد ، به درستی ،  مصداق گفتار ملائک بوده و هست  و به دلیل  نداشتن هیچگونه اختیاری  ، باید همان کند که ولی طاغوتی او ، او را فرمان میدهد و تاریخ دیروز و امروز بر صحت این دو روش بهترین شاهد این آیات همیشه زنده می باشد ..

با توجه به آیات روشن بالا ملاحظه می کنید که تنها کسانی به مقام والای خلافت ( جانشین ) خداوند نائل شدند و می شوند که تمامی این مراحل را طی نموده و در گذراندن امتحان تقوی ، آن هم در تمامی شئون زندگی  سر بلند در پیشگاه خدا و خلق خدا زندگی می گذرانند  .

بر نسل امروز است تا با توجه به پیشرفت علوم شناخت هستی و مخصوصا  تکامل انسان سوآل امروز خود را به حضور این کلام همیشه زنده عرضه کند و مطمئن باشد که جواب بایسته زمان خویش را می یابد . انشالله

از حضور  آن عده از همراهان گرامی که از به درازا کشیدن مقاله گله دارند پوزش می خواهم برای آن همه سوآل این کمترین جوابی است که می توان تقدیم کرد .به امید آزادی ایران و انسان ایرانی و بازگشت به قرآن کتاب رشد و امید به نجات .

شما می توانید این مقاله و دیگر نوشتار این کوتاه قلم بی مدعا را در سایت انقلاب اسلامی در هجرت و سایت نادر انتظام ( در صورتی که برای چند و چندمین بار سر سپردگان طاغوت آن را نه بسته باشند ) مطا لعه فرمائید . برایتان آرزوی خیر قرآنی دارم و هنوز هم سخت دوستتان دارم .

آمریکا ۱۸ فوریه ۲۰۱۶ . نادر انتظام

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید