back to top
خانهنویسندگاندلایل لزوم عدم شرکت در "انتخابات" نظام، از جهانگیر گلزار

دلایل لزوم عدم شرکت در “انتخابات” نظام، از جهانگیر گلزار

golzar-jahangir-2- در ایران تا  هفته دیگر، “انتخابات” مجلس و “انتخابات” خبرگان برگزار می شود. در دنیا در انتخابات مردم شرکت می کنند تا بتوانند تأثیر گذار در روند تحول جامعۀ خود باشند. در بعضی از کشورهای اروپایی می بینیم که تعداد شرکت کنندگان در انتخابات کم شده است.
 
این روند، دولت مردان و جامعه شناسان و مسئولین آسیب های اجتماعی را به فکر واداشته است که چرا شهروندان تمایل به شرکت در انتخابات را از دست داده اند؟ یکی از دلایل، این است که مردم می گویند فرق نمی کند به کدام دسته و حزب راأی بدهیم، روش عملکرد تمام گروه ها و احزاب با تفاوت های بسیار کم، شبیه هم شده است.
 
عده ای رأی نمی دهند، چون آرمانی در برنامه های احزاب نمی بینند؛ و عده ای رأی نمی دهند، چون زبان اعتراض به مسائلی که ربط مستقیم به آیندۀ آنها را دارد، در رفتار و برنامه های افراد و احزاب نمی بینند. 
 
متخصصین امور سیاسی در کشورهایی که بطور واقعی امور بر اساس نظر و مشارکت مردم سامان داده می شود، روند کم شدن تمایل مردم به شرکت در انتخابات را روند اعتراض مردم به دولت ها می دانند و آن را نگران کننده می دانند. زیرا اگر تعداد کسانی که شرکت نمی کنند بیشتر از حد بشود، مشروعیت سیاسی را از احزاب و از انتخابات و نتیجۀ آنها، می گیرد. اما متخصصین معتقدند این مردم نیستند که بایستی رفتار اعتراضی خود را تغییر دهند، چون مملکت به مردم تعلق دارد، بلکه این احزاب و کاندیداها هستند که موظفند در رفتار خود که باعث بی اعتمادی مردم بدان ها شده است، تجدید نظر نمایند.
 
بعضی از احزابی که در گذشته می توانستند با اکثریت وارد مجلس بشوند، امروز با چند حزب بایستی اتحاد بوجود بیاورند تا حتی بتوانند دولت تشکیل بدهند.
 
چرا انتخابات را هر چند سال در دمکراسی ها انجام می دهند؟ این نوع انتخابات به شهروندان، از جمله این امکان را می دهد که بررسی کنند آیا در چند سال گذشته، وضعیت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی متناسب با قول هایی که نمایندگان داده اند و عمل هایی که کرده اند، تغییری بسوی بهتر شدن وضعیت مردم کرده است؟ در ضمن اگر آن افراد و آن احزاب به قول ها و برنامه های خود عمل کرده اند، شانس آن را دارند که مردم مجدداً به آنها اعتماد کنند و رأی بیاورند.
 
اما آیا ما مردم ایران نیز هم همین کار را انجام می دهیم؟ 
 
در کشور ما از روزی که آقای خمینی (بر اساس فیلمی از وی که در یوتوب هم پیاده شده) به همفکران خود یعنی افرادی که امروز در تمام رئوس قدرت نشسته اند، گفت: “شما بروید مجلس را بدست بگیرید”، به رأی مردم خیانت شد و باب شد که با صندوق سازی و با رأی سازی، عده ای را به مجلس بیاورند و آزادی ها را محدود کنند و انقلاب مردم را که انقلاب پیروزی گل بر گلوله بود را به انحراف ببرند و خشونت و قهر انقلابی را جایگزین آن کنند. همان زمان اما آقای بنی صدر به عنوان اولین منتخب مردم و مدافع حقوق شهروندان، به این روش و آن مجلس قلابی  اعتراض نمود و شکایت کرد. 
 
آقای خمینی در جواب وی گفته بود: “مردم رأی ندارند و ولایت از آن ماست. این انتخابات را از باب اینکه غربی ها اعتراض نکنند، انجام داده ایم”. این طرز تفکر هنوز تغییر نکرده است. آن بخش از شهروندان ایرانی که در “انتخابات” شرکت می کنند و با کلید اجازه ای که با آن رأی در اختیار “نمایندگان” قرار می دهند، گویی جواز انجام هر کاری را برای آنها صادر می کنند.
 
در ایران از بعد از کودتا علیه آقای بنی صدر، این واژه باب شد که تنور انتخابات را بایستی گرم نگاه داشت. اگر مردم ولایت ندارند و رأی آنها صوری است، چرا این تنور مهم است؟ در استبدادها، “انتخابا ت” مشروعیتی به حاکمان می دهد که هر کاری خواستند بکنند. در مصر دورۀ مبارک و در عراق دورۀ صدام و در لیبی دورۀ قذافی هم “انتخابات” انجام می شد و آنها اکثریت  مطلق را می آوردند! به ما مردم القا می کنند که رأی دادن حق هر انسان است، از حق خود نگذرید. اما ابتدا باید دانست که رأی دادن وسیله ای برای احقاق حق حاکمیت است. وقتی ما به عنوان شهروند حق حاکمیت مان توسط ولایتی، آنهم مطلقه، سلب شده است، وقتی حق اعتراض نداریم، حق کاندید شدن نداریم، حق تبلیغ نظر نداریم، حق انتخاب بین خوب و خوبتر را نداریم، وقتی زن ایرانی هر روز در تشویش و نگرانی است و روزانه به او القا می شود که تو موجود درجۀ ٢ می باشی، چرا به یکباره رأی دادن، حق می شود؟!
 
اینقدر در جامعه های استبدادی مردم را بین بد و بدتر قرار می دهند که قبول بد را یک موفقیت بدانند. مثل اینکه به کسی که از دندان درد می نالد، بگویند برو خدا را شکر کن که میگرن نداری، نمی دانی چه دردی است! البته این القاء در جوامع ما بی تأثیر هم نیست. در صورتی که ربطی بین درد دندان من، با میگرن نیست .در هر “انتخاباتی” یک سری انسان هایی که سابقۀ بد دارند را رژیم وارد لیست ها می کند، تا شهروندان به افراد ناشناس و لیست های به اصطلاح میانه رو رأی بدهند. این روش تا امروز در ایران، برد داشته است.
 
پدر من دبیر بود. آدم پاک و خوبی بود. همیشه می گفت عبادت بجز خدمت خلق نیست. می گفت چه کنیم نسل ما تربیت شدۀ دورۀ رضا خانی است. به ما یاد داده بودند که خشونت و تهدید و تحدید و تحقیر و مقایسه، موتور حرکت افراد می شود . البته من در طول زندگی، به تجربه آموختم که تشویق، موتور حرکت است و خود را تغییر دادم.
 
در ایران شما هموطنان را هر روز تحقیر می کنند. در واقع این تحقیرها برای آن است که موتور تحول شما از کار بیفتد. این زبان استبداد است. زن که از دید قدرت، ضعیفه است، باید با چنگ و دندان خود، حق تصمیم، حق تحصیل و حق اشتغال را بدست بیاورد و تصدی کند. ۴۰ درصد جوانان بیکارند و حتی از حق این اعتراض و یا سؤال برخوردار نیستند که آینده من چه خواهد شد؟عباس آخوندی “وزیر” راه‌ و شهرسازی در روز ۲۵ بهمن ۹۴ گفت: “در همین زمستان امسال دیدید که برای نفس کشیدن در تهران با مشکل جدی مواجه بودیم؛ در حال حاضر نیز امکان زندگی در تهران از جهت منابع زیستی و هم از جهت روابط اقتصادی وجود ندارد. ما نزدیک به ۵ میلیون فقیر در پیرامون مجموعۀ شهری تهران بزرگ با ۱۲ تا ۱۳ میلیون نفر جمعیت داریم. از جهت انواع بزه‌ ها هم نیازی به گفتن نیست. از هم‌گسیختگی اجتماعی و بحران هویت در تهران و دیگر شهرهای ایران هم نیاز به اثبات ندارد”. وی افزود: “وجود مشکل در حمل و نقل و حرکت در فضای شهری کشور کاملا قابل مشاهده است. برای جابجایی در تهران روزانه ساعت‌ ها باید وقت گذاشت. کسانی که می‌ خواستند شهر را اداره کنند، هم‌ اکنون به وضعیت امتناع و غیر قابل اداره شدن شهر رسیده‌ اند. اولین چیزی که به ذهنشان رسید این بود که شهر را بفروشند. در اوایل فقط پای کوه را می‌ فروختند و ساختمان می‌ ساختند، اما بعد به تدریج همۀ منابع زیستی، آب و هوا، رودخانه و همه چیز را به فروش گذاشتند”.
 
در همین رابطه محمد باقر نوبخت با حضور در نهمین نشست هیأت نمایندگان اتاق بازرگانی ایران، وضعیت «آب»، «محیط‌ زیست» و «صندوق بازنشستگی» را بحرانی دانست. رئیس اتاق بازرگانی ایران نیز در این خصوص، ساعاتی پس از اتمام جلسۀ هیأت نمایندگان در کانال تلگرامی خود در ارزیابی از اظهارات نوبخت، متنی با تیتر «بمب ساعتی اقتصاد ایران» منتشر کرد. محسن جلال‌ پور در این متن نوشت: «وضعیت صندوق‌ های بازنشستگی بیش از حد نگران‌ کننده شده است و بسیاری از صندوق‌ های بازنشستگی در ایران به وضعیتی رسیده‌ اند که بزودی از پرداخت تعهدات خود باز خواهند ماند.» بنا به نوشتۀ وی در کانال رسمی تلگرام خود، این مشکلات ممکن است به جز عواقب اقتصادی، عواقب سیاسی و اجتماعی هولناکی به دنبال داشته باشند.
 
خوب با توجه به این سیاست ها به چه کسانی باید رأی داد. چه کسانی برای این مشکلات که اگر حل نشود، عواقب سیاسی و اجتماعی و فرهنگی هولناکی را در بر دارد، راه حل دارند؟
 
جزو کسانی که کاندیدا شده اند، آقای رفسنجانی است. او لیستی هم بیرون داده و مردم را دعوت کرده که به این لیست رأی بدهند. آقای رفسنجانی از بانیان فساد کشور است. در ترور های داخل و خارج نقش تصمیم گیرنده داشته است. در دادگاه میکونوس که بخاطر ترور سران احزاب کرد ایران، در آلمان تشکیل شد، وی که آنزمان در مقام ریاست جمهوری بود در این دادگاه   به ترور دولتی محکوم شد و جزو ۵ نفری است که مسئولیت در آن قتل ها داشت. در واقع اگر وی به خارج  سفر کند، باید او را به دادگاه برده و حکمش را دستش بدهند. جالب است که آقای رفسنجانی در لیستش، اسامی افرادی همچون دری نجف آبادی و ری شهری را آورده است. این افراد جزو کسانی هستند که ترور و و شکنجه و اعدام  را در ایران رواج به تمام دادند.
 
در فهرست اصول‌ گرایان تا چشم کار می‌ کند، اسم افرادی است که نیروهایی نزدیک به جبهه پایداری و البته وزرای سابق احمدی نژاد از زاکانی و بذرپاش و نبویان و کوثری و فروزنده تا میرکاظمی و نوباوه و فاطمه آلیا و سلیمانی وجود دارد. اگر این افراد در کشورهایی مثل آلمان و یا فرانسه بودند، با این همه فساد بایستی در دادگاه پاسخگو  می بودند.
 
بگذارید لطیفه ای برای شما تعریف کنم. می گویند ٣ نفر را می خواستند اعدام کنند. به آنها ٣ انتخاب پیشنهاد کردند. یعنی به آنها حق انتخاب وسیلۀ اعدام خود را دادند. گفتند می توانید طناب دار، یا تیر و یا گیوتین را انتخاب کنید.
 
اولی گفت طناب که درد دارد و تیر که نمی دانم درست بزنند و شاید مردنم طول بکشد، من گیوتین را انتخاب می کنم. وقتی گیوتین پایین آمد بالای سرش ایستاد. گفتند چون گیوتین عمل نکرد، تو آزادی. نفر بعدی که آدم رندی بود، نزد خود گفت حتما گیوتین خراب است. او گفت من هم گیوتین را انتخاب می کنم. گیوتین مجدداً عمل نکرد و او را نیز آزاد نمودند. نفر سوم گفت طناب دار درد دارد، گیوتین هم که خراب است، من اعدام با تیر را انتخاب می کنم.
 
چرا ما به این لطیفه می خندیم، مخصوصاً که موضوعش کشتن و اعدام است؟ چون درون ما نمی پذیرد که کسی متوجه بشود که گیوتین خراب است و با این حال، قبول مرگ کند. دوم اینکه چون دومی درست عمل کرده و ما کار او را درست می دانیم، به کار سومی می خندیم. حالا حکایت ما است که خودمان می دانیم در این “انتخابات”، اختیار انتخاب نوع اعدام را نیز از ما گرفته اند، ولی هنوزم طناب دار را انتخاب میکنیم؟!!
 
در ایران آقای خامنه ای می گوید اگر با نظام هم مخالفید، باز در “انتخابات” شرکت کنید. آقای خاتمی هم دعوت به شرکت در”انتخابات” می کند. جالب است با اینکه دوستان و همفکرانش را رد صلاحیت کرده اند، دعوت به این شرکت می کند. آقای هاشمی هم لیست می دهد و دعوت می کند. در وطن ما افرادی که یا در جنایات و فسادها دست داشته اند و دارند، به ما مردم می گویند تو حق انتخاب داری و از حقت استفاده کن؛ بیا به من قاتل رای بده. به دید من، بر کسانی که قبول می کنند در” انتخابات” قاتلین شرکت کنند به این امید که با رأی آوردن قاتلان و فاسدان، رژیم به سوی دمکراسی تحول یابد و تصور می کنند دارند انتخاب درستی می کنند، باید نخندید، بلکه گریست.
 
“حق انتخابی” که به ما داده اند، با لیست ها و افرادی که امکان داده شده به آنها رأی بدهیم،  مثل آن جوک است. انتخابی وجود ندارد. در انتها استبداد حاکم است و ما باید به مرگ تدریجی تن دهیم.
 
این دیگر جوک نیست، بلکه واقعیتی است که روزانه مردم با جان و تن خود دارند هزینه می کنند تا این رژیم بماند. ایران را ورشکسته کرده اند، ولی ما هزینه می دهیم. این رژیم می خواهد برای ماندن بر قدرت، بمب اتمی بسازد، ما مردم را تحریم می کنند، هزینه اش را ما ملت باید بدهیم.
 
در مدیریت، شما مرتب تجربه های خود را می سنجید که بنا به هدفی که انتخاب کرده اید، درست عمل کرده اید، یا خیر؟
 
حالا شما بسنجید از ۴ سال قبل تا امروز آیا این مجلس به نفع شما عمل کرده است؟ دوران آقای خاتمی که مجلس و شورای شهر را پشتیبان خود داشت و وزیرانش را هم خودش انتخاب کرده بود و خامنه ای هم پشتیبانش بود، برای شما مهد دمکراسی بود، و اینکه همین حالا در ذهنتان بین بد و بدتر انتخاب می کنید و می گویید بابا، دوران خاتمی شرف داشت به احمدی نژاد. اگر احمدی نژاد بد است، پس چرا می خواهید به وزیران و کارگزارانش رای بدهید؟ خود را گول نزنیم. از تجربۀ دیگر کشورها که موفق شده اند درس بگیریم. در هر نظام استبدادی و ادامۀ استبداد، تحول همیشه بسوی بسته تر شدن رخ داده است. در استبداد راهی برای تحول بسوی دمکراسی موجود نیست. این، یک امر واقع مستمر تاریخ است. ایرانی ها هم خارج از آن نمی توانند منتظر تحول بسوی دمکراسی بشوند. 
 
جمع ما همیشه با شما  هموطنان صادق بوده است. ما بیکار ننشسته ایم. در زمینه های اقتصاد تولید محور و محیط اجتماعی متناسب با برخوردار شدن انسان ها از حقوق خود و دفاع از طبیعت و دادن برنامه ها و پیشنهادات مختلف برای معضلات کشور در چهار چوب حقوقمداری، راه حل داده ایم. راه حل های ما را این نظام نمی تواند عملی کند، زیرا بستر این نظام، ولایت یک شخص و یک گروه است بر جان و مال و ناموس مردم و اعمال استبداد و بکار گیری خشونت بعنوان وسیله.
 
در ایرانی آزاد، امکان تحول برای ما ایرانی ها که حق ما نیز هست، ممکن است.
 
در “انتخابات”، شرکت نکردن، یعنی قبول نکردن برنامه ها و منش این نظام.
 
در “انتخابات” شرکت نکردن، یعنی دست اتحاد و دوستی با هر هموطن در گوشه به گوشۀ این کشور دادن.
 
در “انتخابات” شرکت نکردن، یعنی قبول روش ضد خشونت برای تغییر و تحول بسوی دمکراسی.
 
در “انتخابات” شرکت نکردن، یعنی پیام همدلی با وجدان بیدار جهانی.
 
پس در “انتخابات” شرکت نکنیم و یک همبستگی فعال را بوجود بیاوریم.
 
این رژیم بیشتر از آنچه شما تصور می کنید از مردم می ترسد. اگر یک دل شویم، نیروهای انتظامی و نظامی هم بسوی مردم تغییر نظر خواهند داد. 
 
تا تغییر بسوی دمکراسی، یک قدم بیشتر نمانده. قبول کنیم که ما شهروند حقوقمند هستیم و حق ماست که در آزادی و استقلال و رشد، زندگی کنیم.
 
بیایم، همه با هم، بگوییم: من رأی نمی دهم تا کشورم از بند استبداد نجات یابد. 
 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید