26 خرداد، بمناسبت صد و سیُ و سومین سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (۱۱۷ ) – بخش دوم
در همان روز تهیه و خریداری موتور سیکلت برای تأمین ارتباط بین هوایی و توپحانه ضد هوایی پیگیری شد.
عصر سوم شهریور نامهای به شماره 52252 / 11871 از وزارت جنگ به شهربانی نوشته شد که سه دستگاه موتور سیکلت خریداری یا کرایه نموده تا ارتباط بین نیروی هوایی و توپخانه ضد هوایی را تأنمین نماید.
نامه دیگر به همین مضمون به شماره 10689 / 3/ 20 از اداره بارکشی تند ارتش [ باربری موتوری ] نوشته شد که تقاضای تأمین موتور سیکلت برای منظور مذکوره در فوق را مینماید. نیتجه این تقاضاها فقط آن شد که موتور سیکلت غلامحسین امینی فرزند خانم فخرالدوله توقیف و بعد هم مسترد و جنگ تمام شد.
اگر سخنان سرهنگ امین را قبول داشته باشیم تازه درهمان روز اندیشه تخریب پلهای منتهی به شهر تهران مورد توجه فرماندهان ارتش قرار گرفت:
روز سوم شهریور با آقای مرعشی فشنگ فروش مقیم خیابان فردوسی پیمانی منعقد [ شد] تا ده تن باروت سیاه برای تخریب پلها موقع عقب نشینی تهیه [ کند] که ایشان قرار شد بعد از گرفتن بیعانه به کوههای ساوه رفته تا شوره و سایر مواد اولیه را تهیه و باروت را ساخته تحویل ارتش بدهد در صورتی که هزار تا باطری تخریب ساخت آلمان در ذخایر ارتش ما موجود بود.
رضا شاه میخواست با استعفاء از سلطنت راه را برای پادشاهی پسرش هموار کند. او مایل بود آگاه شود با این کار تا چه حد از وخامت اوضاع و شتاب فزاینده پیشروی نیروهای مهاجم در ایران کاسته خواهد شد؟
منصور استعفای شاه را مقرون به مصلحت ندید و پاسخ داد: چرا اعلیحضرت استعفا بدهند؟ بهتر است بنده با سایر وزراء استعفا بدهیم تا کابینه جدید زمام امور کشور را بدست گیرد و شروع مذاکره با متفقین نماید. شاه با خشم گفت: « تو که هستی. آنها می خواهند من استعفا بدهم و بروم.»
در حالی که منصور و وزیران او سرگشته و پریشان بودند که چه بکنند، شاه به امید اینکه ستاد عالی جنگ که از روز قبل تشکیل شده بود کاری خواهد کرد، از نخست وزیر و وزیران او خواست در جلسه ستاد مزبور که برای نخستین بار درعمارت نوساز و بسیار با شکوه با شگاه افسران تهران در خیابان سوم اسفند بر گزار میشد شرکت کنند و مطالعه و بررسی نمایند آیا ارتش ایران قادر خواهد بود از طریق پایداری جلوی پیشروی مهاجمین را بگیرد یا باید صرفاً از طریق دیپلماسی اقدام شود.
دکتر سجادی وزیر راه آنچه را که در اولین جلسه ستاد عالی جنگ گذشت این چنین شرح میدهد:
به اتفاق نخست وزیر راه وزارت جنگ را در پیش گرفتیم. در سالن وزارت جنگ گوش تا گوش امراء ارتش از قبیل سرلشکر خدایارخان، سرلشکر کریم خان، سرلشکر ضرغامی ، سرلشکر یزدان پناه، سرتیپ ریاضی، وعده ای دیگر امثال رزم آرا وعبدالله هدایت که آن موقع درجه سرتیپی داشتند نشسته بودند. صحبت شروع شد. وزرا گفتند ما هیچ اطلاعی از امور جنگی نداریم. اگر آقایان امراء ارتش تشخیص دهند که ادامه جنگ ممکن ومیسراست ما وزیران کابینه از این تصمیم پیشتبانی خواهیم کرد. اغلب امرای ارتش با غرورعجیبی اظهار عقیده میکردند که قادر به جنگ خواهیم بود و جنگ خواهیم کرد. موضوع داشت به مرحلۀ نهایی میرسید یعنی تصمیم این میشد که نیروهای ایران خواهند توانست با نیروهای مجهز شوروی و انگلیس مقابله نمایند که ناگهان سرتیپ رزم آرا ( سپهبد بعدی و نخست وزیر مقتول در سال 1329 ) و سرتیپ عبدالله هدایت (سرلشکر هدایت وزیر جنگ کابینۀ رزم آرا و نیز وزیر جنگ سالهای پس از 28 مرداد) گفتند خیر اراتش ایران قادر به ادامۀ تحرک نیست چون قوه تحرک ندارد و برای نقل و انتقال سربازان وسایل موتوری لازم است ؛ در صورتی که پادگانهای ما در استانهای شمالی و جنوبی فاقد این وسایل بوده و مهمتر از همه خواربار به قدر پنج روز در انبارها موجود نیست.
بیانات سرتیپ رزم آرا و سرتیپ هدایت محیط مذاکرات را دگرگون نمود. همه در فکر فرو رفتند . امرایی که لحظهای قبل با حرارت میگفتند قادر به ادامه جنگ میباشیم در سکوت محض فرو رفته بودند!
در حقیقت ارتشی که بیست سال پول و امکانات کشور و ملت صرف آن شده بود مانند کودکی که در سنین خردسالی متوقف شده باشد، نوپا و ابتدایی مانده و قادر نبود وظایف خود را در برابر بیگانگان انجام دهد.
با در نظر گرفتن همه موارد بالا بود که دکتر سجادی وزیر راه زبان به سخن گشود و از علی منصور نخست وزیر در خواست کرد: « چون مسلم است ارتش ما، قوۀ تحرک ندارد مراتب به همین نحو به اطلاع اعلیحضرت برسد شاید اجازه بفرمایند با مذاکره مستقیم، تماس با سفارتخانههای شوروی و انگلیس از بمباران شهرهای بلادفاع جلوگیر نماییم.»
اخبار و گزارشهای بسیار موحش و تکان دهندهای از مناطق و استانها و شهرهایی که مورد بمباران هوایی یا یورش متفقین قرار گرفته بودند به تهران میرسید.
لشکرهای ارتش ایران یکی پس از دیگری در حال از هم پاشیده شدن بود. در حقیقت ارتش به دلیل عدم تحرک ناشی از در اختیار نداشتن وسایط نقلیه تندرو، در اختیار نداشتن هواپیمای شکاری برای مقابله با نیروی هوایی انگلستان و شوروی که ستونهای نظامی بدون دفاع را پی در پی مورد حمله و بمباران هوایی قرار میدادند و سربازان را کشته و زخمی میکردند و نیز نداشتن پوشش دفاع ضد هوایی قادر به هیچ عمل مؤثری نبود.
جواد عامری در روز چهارم شهریور طی تلگرافهایی به سفارتخانههای ایران در واشنگتن و آنکارا از نمایندگان سیاسی ایران در آن دو شهر خواست از وزارت خارجه آمریکا و ترکیه بخواهند قوای شوروی و انگلستان را از بمباران شهرها و کشتن افراد بیگناه ایرانی باز دارند.
در پایان روز چهارم شهریور، رضا شاه تصمیم خود را گرفته بود. ارتش ایران که گزارشهای بیست و چهار ساعته گذشته ثابت کرده بود کارایی مقاومت در برابر مهاجمین را ندارد باید از مقاومت دست میکشید و کارها به جای نظامیان به سیاستمداران محول میشد.
رضا شاه بر اساس آنچه میشنید یا میخواند یا برایش بازگو میکردند ، به این نتیجه رسید که نخست وزیرعلی منصور باید تغییر کند و شخص دیگری جانشین او شود که قادر باشد با متفقین باب مذاکره بگشاید و آنها را از ادامه تهاجمات نظامی باز دارد.
نظررضا شاه متوجه مجید آهی وزیر دادگستری کابینه منصور، وزیر قبلی راه، فرد تحصیلکردۀ روسیه تزاری، مسلط به زبانهای روسی و انگلیسی و فرانسه بود که چند سال پیش برای مدتی از نظر رضا شاه افتاده، از مشاغل دولتی بر کنار شده و مدتی را در زندان به سر برده بود. اما مجدداً مورد لطف شاهانه قرار گرفته و در مقام وزیر دادگستری انجام وظیفه میکرد امّا آهی ناراحتی قلبی داشت. و به دلیل تحقییرها و آزارهایی که درروزگار مغضوبیت خود از رضا شاه دیده بود، مایل نبود در آن شرایط تیره و تار این مقام خطیر را بعهده بگیرد.
در عین حال، وزیران منصور با شاه هم نظر نبودند. آنها در آن روزهای بحرانی، هیچ کس را مناسبتر از محمد علی فروغی نمیدیدند که چند سال در جامعه اتفاق ملل به عنوان نماینده ایران حضور یافته و سالی چند نیز در آنکارا مقام سفارت ایران را بعهده داشت.
رضا شاه که از فروغی دل چرکین بود تا حدودی مایل بود زمام امور دو لت را به حسن وثوق (وثوق الدوله) بسپارد که مورد اعتماد و احترام انگلیسها بود و در عقد قرار داد 1919 با سرپرسی کاکس تا مرحله قربانی کردن آبرو و حیثیت پنجاه ساله و نام و اعتبار خانوادگی خود پیش رفته بود امّا به همان دلیل هم در نزد مردم ایران احترام و حیثیتی نداشت، بیگمان انتصاب او به نسخت وزیری ، اگر چه با موافقت انگلیسیها هم روبرو میشد امّا موافق با افکار عمومی نبود و به تنشهای شدیدی میانجامید.
فروغی در میان چند نامزد معدود نخست وزیری رژیم، بیاعتبارو در حال سقوط رضا شاه از دیگران بهتر و مناسبتر بود. دیگر اینکه به دلیل تجارب ممتد خود در دنیای سیاست میتوانست با دیپلماتیهای شوروی و انگلیسی به مذاکره بپردازد و آن بحران وحشتناک را که رژیم پهلوی در غرقاب آن غوطه ور شده بود تا حدودی تعدیل کند. سوم اینکه فروغی به دلیل مغضوبیتش در سال 314 ، نزد افکار عمومی مظلوم و محبوب شده بود. ضمن اینکه توانایی بر خورد با طبقات مختلف و توانایی درک معضلات و پیچیدگیهای جامعۀ ایران را داشت. برکناری و مغضوب شدن فروغی سوابق گذاشته او را در افکار عمومی زائل کرده بود.
شورای عالی دفاع درساعت 13 روز پنجم شهریور که فروغی مأمور تشکیل کابینه شده بود گزارش زیر را تهیه و برای ملاحظه شاه ارسال داشت:
* متن صورت جلسه شورای عالی دفاع کشور:
به فرمان مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاهی شورای عالی دفاع در ساعت12 روز پنجم شهریور ماه 1320 در ستاد ارتش مرکب از هیئت دولت و ستاد جنگی و فرماندهان پادگان مرکز و فرمانده لشکرهای 1 و 2 تشکیل و پس از بررسی اوضاع نظامی و گزارش ستاد جنگی به پیشگاه مبارک ملوکانه و مذاکراتی که با نمایندگان دولتین انگلیس و روس نموده بودند شورا تصمیم گرفت که پیشنهاد نماید:
چون مواضع دفاعی مهم به دست نیروهای بیگانه افتاده و امر مقاومت با فرض آنکه لشکرهای 1 و 2 مرکز برای آخرین وهله در حاشیه پایتخت دفاع نمایند هیچگونه فایدهای برای کشور شاهنشاهی نخواهد داشت، در صورتی که امروز اعلامیه ازطرف دولت مبنی بر ترک مقاومت صادر و به سفارتخانهها ابلاغ بشود بیشتر احتمال میرود از مذاکرات سیاسی که فعلاً در جریان است نتیجه بهتری بدست آید.
این صورت جلسه را که حاوی متن تصمیم شورای عالی دفاع کشوربود بلافاصله رئیس ستاد جنگ سرلشکر ضرغامی و منصور نخست وزیر به حضور رضا شاه میبرند. رضا شاه متن صورتجلسه را میخواند و پس از اینکه چند بار بالا و پایین آن را ورانداز میکند و امضاهای پای ورقه را میبیند. به خط خود در زیر صورت جلسه این جمله را مینویسد: ملاحظه شد تصمیم خواهیم گرفت.(3)
◀ فرو پاشی ارتش:
خسرو معتضد در بارۀ علل «فروپاشی ارتش »آورده است: روز ششم شهریور امربران و پیکهای موتور سوارارتش به واحدهای پادگان مرکز در اطراف شهرمستقر شده بودند مراجعه کردند و تصمیم دولت و ستاد ارتش و ستاد عالی جنگ را مبنی بر ترک مقاومت به فرماندهان آنها ابلاغ کردند.
اجرای این دستور در واحدهای لشکرهای یکم و دوم مرکز واکنش خاصی نیافرید اما واکنش ترک مقاومت در نیروی هوایی جوان و نوپای ایران به گونه دیگری بود. خلبان جوان و مغروری که به شدت تحت تأثیر اخبار جنگی جبهههای نبرد آلمان و انگلستان و شوروی قرار داشتند، نا باورانه دستور ترک مقاومت را شنیدند و به دشواری پذیرفتند جنگ به همین زودی پایان یافته و ارتش ایران با خفت وسرافندگی شکست خوردهاست. خلبان جوان نیروی هوایی هنوزمتن سخنرانیهای پر طمطراق فرماندهان ارتش ایران از جمله سرتیپ عبدالله هدایت را به خاطر داشتند که با صدایی مهیج و کوبنده در حالی که گهگاه مشت بر میز تریبون میگوفتند از رشادت و مردانگی و میهن پرستی دم میزدند.
خلبانان نیروی هوایی که سالهای متمادی به اینگونه خطابهها گوش فراداده و مقالات بیشماری در وصف میهن دوستی و دفاع از کشور خوانده بودند در آن روزها احساس میکردند که فریب خوردهاند و حال که شاه و فرماندهان ارتش هیچ کاری انجام نداده اند برآنهاست که برای حفظ حیثیت هوا نوردی خود دست به کاری بزنند.
نیروی هوایی ارتش ایران به دلیل حضور افسران تحصیلکرده وآشنا به زبانهای خارجی پیوسته در طول دوران سلطنت پهلوی حالت ویژهای داشت و در سالهای آخر سلطنت رضا شاه، عده زیادی از خلبانان آن گرایشهای ناسیونالیستی شدید یافته و به شدت تحت تأثیر تبلیغات رادیو آلمان بودند.
افکارو آرمانهای کمونیستی نیز به صورت نامحسوس و معدود در نیروی هوایی رسوخ یافته تنی چند از خلبانانی که بعدها هستههای سازمان نظامی حزب توده را در نیروی هوایی شکل بخشیدند با عبور ماهرانه از سدهای حفاظتی رکن دوم ارتش به خدمت نیروی هوایی در آمده بودند. با شروع جنگ گهگاه فعالیتهایی از سوی این خلبانان دیده میشد.
منشاً واقعهای که به نام شورش در هنگ هوایی قلعه مرغی در روز هشتم شهریور روی داد علی الظاهرهیچ کشور خارجی نبود و احتمالاً احساسات و افکارحماسی و میهن دوستانه گروهی از خلبانان نیروی هوایی که مانند همه خلبانان در هر نقطه دیگر جهان دلیر و متهور بودند و تسلیم خفت آمیز رضا شاه و ارتش را نمیپسندیدند آن واقعه را به وجود آورد.
امّا نباید از یاد برد که در آن دوران به ویژه از اواخر سال 1319 و سراسر بهار و تابستان 1320 ، فرانتزمایرمأمور کار کشته سازمان S.D و افسرانی ایرانی دلبسته و خیره مانده به پیشرویهای ارتش آلمان، گستره کوچکی از هواداران نازیسم را در متن و حاشیه ارتش ایران به وجود آورده و افکار نازی گرایانه آنسان که ابوالحسن تفرشیان در کتاب خود مینویسد در ارتش به شدت اشاعه یافته بود. هرچند که اکنون مدرک محکمی در اختیار نداریم امّا آیا نمیتوان رابطهای بین آن سخنان آتشین بهرام شاهرخ در رادیو برلین، گزارشهای پرآب و تاب پیروزیهای مکرر ارتش آلمان در جبههها، فعالیتهای محرمانه فرانتر مایر و افسران هوا خواه آلمان با شورش نیروی هوایی یافت؟
در روز ششم شهریور جلسه فوقالعاده مجلس تشکیل شد و محمد علی فروغی کابینۀ خود را معرفی کرد. وطی نطق مختصری گفت:
دولت به ورود در برنامه تفصیلی حاجتی نمیبیند. همین قدر به استحضارنمایندگان محترم می رساند که با نهایت دقت در حفظ مناسبات حسنه با دول خارجه مخصوصاً همسایگان و تعقیب اصلاحات خواهد کوشید و چون دولت و ملت ایران صمیمانه طرفدار صلح و مسالمت بوده و می باشند، برای اینکه این نیت تزلزل ناپذیر کاملاً بر جهانیان مکشوف گردد، دراین موقع که از جانب دو دولت شوروی و انگلستان اقدام به عملیاتی شده که ممکن است موجب اختلال صلح و سلامت گردد، دولت به پیروی از نیات صلح خواهانه اعلیحضرت همایونی به قوای نظامی کشور هم اکنون دستور میدهد که از هرگونه عملیات مقاومتی خود داری نمایند تا موجبات خونریزی و اختلال امنیت مرتفع شود و آسایش عمومی حاصل گردد.
در این لحظه رئیس دولت بدون تشریفات معموله از مجلس تقاضای رأی اعتماد کرد و نمایندگان به اتفاق آرا به او رأی دادند. فروغی از خاطر برد یا نخواست توضیحی در بارۀ ترک مقاومت و تفاوت آن با متارکه جنگ و آتش بس بدهد و وقتی ارتشیان شنیدند که دستور ترک مقاومت داده شده است، بدون اینکه بدانند ترک مقاومت با متارکه جنگ و آتش بس دو جانبه تفاوت دارد دست از جنگ کشیدند و مردم نیز در شهرها با آسودگی خاطر سرگرم کار و کسب شدند در حالی که ارتشهای شوروی و انگلستان ظاهراً بدون اطلاع از ترک مقاومت ارتش ایران به پیشروی و عملیات جنگی خود و بمباران شهرها ادامه میداند و باعث بروز خسارات مالی و تلفات جانی زیادی شدند.
رضا شاه علاوه بر مراجع دولتی و رسمی ایران که با سفارتخانه های شوروی و انگلستان و بیشتر انگلستان در تماس بودند کوشید ابراهیم قوام ( قوام الملک شیرازی ) را که خانوادهاش از دوستداران قدیمی و سنتی انگلستان بودند، به میانجیگری وا دارد. در حالی که قوام میکوشید او را به تسلیم محض در برابر انگلیسیها، اعلام فرمانبری و وفاداری خود به آنان و حتی پناهنده شدن به محوطه سفارت تشویق کند.
بولارد وزیر مختار انگلستان روز ششم شهریور در یادداشتی به وزارت خارجه لندن نوشت:
قوام الملک شیرازی بعد از گفتگو با شاه به دیدار من آمد و چنین گفت:
« شاه از شنیدن این که روسها ممکن است به درگیری ادامه دهند و تهران را فتح کنند خیلی ناراحت است و نمیداند در این صورت چه برسرمملکت و او خواهد آمد.»
بعضی از افسران به شاه توصیه کرده بودند مجدداً اسلحه بردارد و تا آخربجنگد، امّا قوام خلاف آن را توصیه کرده و گفته تنها امید شاه در آنچه انگلیسیها احتمالاً توصیه میکنند نهفته است.
من نشانههای شومی به دست آوردم که شاه در نظر گرفتهاست به سفارتخانه انگلیس پناهنده شود یا به یکی از مستعمرات انگلیس فرار کند. من در جواب با خوشحالی از مناطق وسیعی در ایران صحبت کردم که احتمالاً در هر اتفاقی که بیفتد اشغال نشده باقی خواهند ماند.»
قوامالملک شیرازی و پسرش علی قوام ماندن شاه و خانواده سلطنتی را در قصر سلطنتی تهران به صلاح نمیدیدند و توصیه میکردند همگی اعضای خاندان پهلوی به سفارت انگلستان پناهنده شوند. ستوان یکم حسین فردوست در آن روزها شاهد بود ستوان یکم علی قوام شوهر اشرف پهلوی که اختلافات عمیقی با همسرش داشت سعی میکرد ولیعهد را به پناهندگی در سفارت انگلیس تشویق کند.
شامگاه روز پنجشنبه ششم شهریورعلیرغم پراکنده شدن شایعات نگران کننده و وحشت و اضطراب عمومی، اوضاع در تهران عادی بود و اگر ستون گزارش نمایش فیلمها در سینماهای تهران روزنامه اطلاعات را بپذیریم حتی دوازده سینمای تهران که یکی از آنها در تجریش قرار داشت فیلمهای آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی، روسی، آلمانی ، مصری خود را نمایش میدادند.
امّا بامداد روز بعد، جمعه هفتم شهریور، هواپیماهای شوروی شهر رشت را آماج بمباران هوایی قرار دادند و صدمات و خسارات شدیدی به شهر و سرباز خانه و تلفاتی به مردم و نظامیان لشکر 12 گیلان وارد ساختند. علت بمباران احتمالاً یک شلیک ضد هوایی به وسیله واحد ضد هوایی سربازخانه رشت هنگام مشاهده یک هواپیمای اکتشافی ارتش سرخ بود که سحرگاه آن روز بر فراز رشت و سرباز خانه در حال پرواز بود.
هواپیمای مزبور بلافاصله مراجعت کرد و طولی نکشید که چند اسکادران هواپیمای شوروی بر فراز شهر رشت ظاهر شد و محلات مختلف شهر و به ویژه سربازخانه را به شدت بمباران کرد. محمدعلی مجد، فطنالسلطنه، استاندار گیلان در گزارشی که یک روز بعد به تهران ارسال داشت جزئیات آنچه را که در گیلان روی داده بود شرح داد:
پیرو گزارشهای تلگرافی راجع به وقایع اخیر گیلان این گزارش تقدیم میشود:
پس از اینکه خبر ترک مقاومت به ارتش [ لشکر] گیلان رسید در حدودی که امکان داشت، بر حسب اظهارتیمسار سرتیپ قدر، روز پنجشنبه 6 [ ششم شهریور] او به جاهای لازم اطلاع میدهد.
شب جمعه چراغهای رشت روشن و مردم شادی داشتند ولی صبح جمعه در تمام فرونت (= جبهه] به سربازهایی که دستور داده شده است مقاومت نکنند حمله میشود، از جمله شهر رشت مکرربمباران و خسارات میبیند. از طرف ارتش سرکار سرهنگ فرخ در حدود ساعت 9 مأمور پهلوی [ = انزلی] میشود که به ارتش دولت شوروی مراجعه و سئوال نماید: با اینکه دستور متارکه داده شده چرا تیرباران میشود؟ از طرف آنها اظهار بیاطلاعی میشود و حتی سرهنگ را هم بازداشت میکنند. در این ساعت وضعیت رشت فوقالعاده مشوش، صدای ناله و فریاد ازهمه جا بلند و زن و مردم درکوچهها سرگردان و فرار مینمایند. اعضاء ادارات مکرر به بنده مراجعه و کسب دستور میکردند.
ناچار منزل جناب آقای نخست وزیر [ فروغی ] را گرفتم. پس از مذاکرات تلفونی و کسب دستورها که تکلیف فرماندار و رؤسای ادارات و کارمندان و اهالی چیست به مضمون ذیل جواب داده شد:
« جناب آقای نخست وزیرمیفرمایند: دولت شاهنشاهی ترک مقاومت کرده نه متارکۀ جنگ و این دو با هم فرق دارد. اگر دستورات زیادتری میخواهید به دفتر مخصوص شاهنشاهی مراجعه کنید.» ناچار قصرسعد آباد را گرفته و وضعیت شهرستان را توسط تلفن گزارشاً عرض و مخصوصاً استدعا کرد فرماندار و اعضاء ادارات و اهالی کسب تکلیف میکنند. در حدود ساعت یک بعد از ظهر به ترتیب پایین جواب داده شد: « به عرض رسید. چیزی نفرمودند».
قتل عام یکصد و شصت سرباز یک گروهان سواره نظام در رضائیه در داخل سربازخانه و بمباران شدید سربازخانه رشت واکنشهای زلزله آسایی در تهران آفرید. جنگ جدی و واقعی بود و روسها با اعمال خشونت و بمباران شهر بیدفاع رشت و به ویژه کشتار سربازانی که طبق فرمان ستاد ارتش در سربازخانه مجتمع شده بودند، نشان میدادند که اهل تعارف نیستند. احتمال داده میشد تهران نیز در شبهای بعد به شدت بمباران شود. رضا شاه که هم از بمباران کاخ سعد آباد و هم از احتمال بروز یک انقلاب واقعی که به کشتار او و خانوادهاش منتهی شود به شدت وحشت کرده بود با رسیدن اخبار جسته و گریخته مربوط به بمباران شهر رشت، در صبح روز هفتم شهریور، در شامگاه آن روز، دچار وحشت شدیدی شد. شامگاهان جمعه موجی از شایعات شهر را آکند.
شب شنبه هفتم شهریور اوایل شب بود که شهرت دادند شصت هزار نفر روسی به طرف تهران حرکت کردهاست که وحشت خاصی سراسر شهر را فرا گرفت و همگی آماده فرار شدند و مختاری این موضوع را با ارشدهای شهربانی به میان گذاشت. قریب به نصف شب بود و قتی یک عده عمله از مأمورین شهربانی راه، با بیلهای خود سوار بر یک کامیون، از جلوی پاسگاه امنیه( ینگه امام) عبور مینمودند. امنیهها آنها را ارتش سرخ و بیلهای آنها را سرنیزه تصور نمود و به مرکز گزارش نمودند.
در تعقیب این خبر، سروان مالک رئیس کلانتری پنج معلوم نشد روی چه مدرکی گزارش داد که روسها وارد ایستگاه راه آهن شدند که این اخبار دست به دست هم داده تهران را به طرف اصفهان به حرکت در آورد که معلوم شد همه این خبرها دروغ بود ولی تحت تأثیر همین اخبار ستاد جنگ تا قم رفت و مختاری به اتفاق سرلشکرعبدالرضا افخمی تا کرمان رفتند که روز نهم ستاد به مرکز مرجعت و روز شانزدهم مختاری عودت کرد.
فرارمختاری در شامگاه روز جمعه بدون سروصدا انجام شد ومختاری هنگام عبور از قم به جهانسوز رئیس شهربانی قم خبر داد که رضا شاه هم تهران را ترک گفتهاست و در حال عزیمت به سوی اصفهان است.
رضا شاه در شامگاه روز هفتم شهریور تصمیم خود را برای فرستادن همسران و فرزندانش به اصفهان و جنوب کشور گرفته بود.
در عین حال، او منتظر روشن شدن مذاکرات فروغی و قوامالملک شیرازی با انگلیسیها برای روشن شدن تکلیف خودش بود. مذاکرات فروغی نخست وزیر و علی سهیلی ادامه داشت و قوامالملک نیز به عنوان یک رجل انگلیسی خواه قدیمی گاه بیگاه به سفارت انگلیس مراجعه میکرد و پیامهای خاضعانه رضا شاه را به وزیر مختار خشن و مغرور و بیاعتناء، میرساند.
ادامه بمبارانهای هوایی شهرهای ایران به وسیلۀ نیروی هوایی شوروی باعث بیم و وحشت عمومی شده بود و به رضا شاه این فکر را القا کرده بود که انگلیسیها برای تنبیه او در قبال روشی که در دو سال اخیر در پیش گرفته و بیش از حد لازم به آلمانیها نزدیک شده بود، قصد دارند وی را دست و پا بسته به روسها بسپارند و کوچکترین حمایتی از وی و خانوادهاش نکنند.
برای پیشدستی بر روسها ، به فرمان شاه تعدادی اتومبیل سلطنتی در برابر کاخ ولیعهد توقف کرد تا هرچه زودتر همسران و فرزندان شاه را به اصفهان انتقال دهد.
روزشنبه هشتم شهریور واقعه پیش بینی نشدهای روی داد که به زیان رضا شاه پایان یافت. این واقعه شورش ناگهانی افسران و خلبانان نیروی هوایی ظاهراً در اعتذراض به ترک مقاومت زبونانه و اجباری ارتش ایران بود که در ساعت ده بامداد به صورت یک حادثه خطرناک در آمد و مردم تهران را به شدت وحشت زده کرد. جزئیات واقعه آن چنانکه در مدارک رسمی نیروی هوایی آمدهاست به شرح زیر است:
…سروان امینی وقتی نزد سرگرد مصطفوی رسید اظهارداشت: « جناب سرگرد آمدهام به شما اطلاع بدهم که حسبالامرترک مقاومت اعلام شده و ازاین پس از هرگونه تظاهرات خصمانه بایستی جلوگیری شود.» این خبرکه بدون هیچگونه مقدمهای اعلام شد به نحو بسیار ناراحت کنندهای در افسران و افراد تأثیر گذاشت و بیاختیار همه را مات و مبهوت ساخت و میرفت که صحنۀ نامطلوبی بوجود آورد که سرگرد مصطفوی به وضع موجود خاتمه داد و خطاب به رئیس شعبۀ اطلاعات هنگ گفت: «شاید فراموش کردهاید که ما مأمور دفاع از پایتخت هستیم؛ یعنی مأمور حفاظت از جان و مال مردم بیگناه. در این صورت چگونه میتوانیم بهدستور شفاهی ترتیب اثر داده و از انجام مأموریتی به این اهمیت سرباز زنیم؟ بنابراین دستور شفاهی در این مورد قابل اجرا نیست و من به هیچوجه نمیتوانم به چنین دستور شفاهی ترتیب اثر بدهم و بهمحض اینکه هواپیماهای بیگانه به آسمان پایتخت نزدیک شوند، من و خلبانان گردان طبق دستورالعمل برای دفاع به پرواز درخواهیم آمد. ما برای پشتیبانی و دفاع از این مردم برای چنین روزی آماده شدهایم. اگر میخواهند در برابر هواپیماهای بیگانه عکسالعملی نشان ندهیم باید کتباً دستور دهند و نه بهطور شفاهی.»
افسران و افراد با ملاحظه عکسالعمل فرمانده گردان، نسبت به او ابراز احساسات کردند و سروان امینی هم که وضع را چنین دید، سوار خودروش شده و مراجعت کرد.
پس از گذشت چند دقیقه مجدداً سر و کله سروان امینی پیدا شد و این دفعه ابلاغیهای را به امضای سرهنگ 2 معینی، فرمانده هنگ، مبنی بر لزوم ترک مقاومت ارائه داد.
سرگرد مصطفوی امریه کتبی فرمانده هنگ را چندبار با تردید بالا و پایین کرد و مطابقت امضای آن را مورد دقت قرار داد و چون از صحت آن اطمینان یافت ناگزیر رو به افسران و افراد گردان کرده و گفت: «بچهها! طبق دستور عجالتاً مأموریت ما خاتمه یافته، خواهش میکنم خونسردی خود را حفظ کنید تا ببینم چه پیش میآید.»
* تجمع و فعالیت پنهانی بعد از نیمه شب:
پاسی گذشته از نیمه شبی که فردای پرماجرای هشتم شهریور 1320 هنگ یکم هوایی مستقر در قلعه مرغی را بهدنبال داشت، درحالیکه تقریباً همه به جز عوامل نگهبانی، بهخواب رفته بودند، در قسمتی از هنگ یک فعالیت پنهانی در جریان بود و باوجود دستور ترک مقاومت، نقشهای برای مقاومت در برابر دشمن کشیده میشد که تا فردای آن شب غیر از چند نفر کسی به جریان امر وقوف پیدا نکرد:
آن شب عدهای از افسران و درجهداران جوان هنگ در دفتر سروان احمد وثیق (فرمانده گروه یکم گردان یکم شکاری) دور هم آمده و هرکس شمهای از آنچه را که پیرامون اوضاع مغشوش و نابسامان اخیر کشور شنیده بود، بازگو میکرد. سرانجام – متأسفانه- با جدی پنداشتن شایعات منتشره نتایج غلطی گرفته شد، از جمله اینکه گویا ستاد جنگ، تهران را تخلیه کرده و بهاصفهان انتقال یافته و پایتخت را برای اشغال قوای بیگانه رها ساخته است..» بر مبنای چنین شایعات بیاساس تصمیم میگیرند که فردا رأساً دست بهکار شده و به اصطلاح خودشان با اقدام به مقاومت در برابر نیروی بیگانه صحنهای از فداکاری ایرانی را بهمعرض نمایش گذارند. پس از موافقت حاضران با این تصمیم، برای عملیات فردا مشاغل و مسئولیتهای «گروه مقاومت» را بهشرح زیر تعیین و ابلاغ میکنند:
تعیین مأموریتها:
فرمانده عملیات: سروان احمد وثیق
مأمور آوردن اسلحه و مهمات: سروان نوربهشت
فرمانده داخلی پادگان هنگام عملیات: ستوان یکم سجادی
مأمور آوردن بنزین: ستوان یکم خسروی
مأمور بازداشت سرتیپ احمد خسروانی و سرهنگ 2 معینی: ستوان دوم واثق
مأمور حمل مجروحان: ستوان دوم وظیفه کیا (افسر بهداری)
مأمور پرواز شناسایی روی پایتخت: استوار ابراهیم شوشتری
افسر نگهبان در موقع عملیات: استوار محمد امیرحمزه
قرار شد اتومبیل سرتیپ خسروانی هم برای حمل مجروحان تخصص داده شود. پس از تعیین و ابلاغ مأموریتها، افسران و درجهداران که در دفتر سروان وثیق تجمع کرده بودند، آنجا را ترک کرده و متفرق شدند و هریک برای استراحت به آسایشگاه خود رفت.
*وقایع صبح روز هشتم شهریور 1320:
صبح روز هشتم شهریور 1320 چند دقیقه بعد از صرف صبحانه در باشگاه هنگ، شیپور جمع به صدا درآمد و افسران و افراد یکی پس از دیگری با سرعت در محوطه هنگ جمع شده و در دو صف منظم به انتظار ورود فرمانده هنگ ایستادند، اطلاع رسیده بود که فرمانده هنگ میخواهد برای همه افسران و افراد سخنرانی کرده و دستوراتی بدهد.
فرمان «خبردار» به وسیله ستوان یکم سجادی، ورود سرهنگ دوم معینی (فرمانده هنگ) را اعلام کرد. سرهنگ معینی بعد از فرمان «آزاد» اظهار داشت: «امروز صحبتهایی با شما دارم. بهتر است همگی دور من حلقه بزنید».
آنروز سرهنگ معینی خطاب به افسران و افراد هنگ حرفهایی میزند که مفادش به این شرح است:
«وقتی بنا بر مقتضیات، مأموریت داشتیم که مسلح شده و در مقابل هرگونه حمله احتمالی مقاومت نماییم، حالا هم از طرف همان مقامات امر شده است که مقاومت را ترک و از استعمال اسلحه خودداری کنیم. بنابراین گوشزد مینمایم که ممکن است تا یک ساعت دیگر چتربازان ارتش شوروی وارد فرودگاه شده و نیروی موتوریزه آنها داخل هنگ شوند. البته همانطور که خاطرنشان نمودم هیچکدام از شما حق استعمال اسلحه ندارید… اگر اسلحه خواستید فوراً باید تسلیم کنید و کلید اسلحهخانه در اختیار سروان وثیق قرار بگیرد».
سروان وثیق که با لباس پرواز در میان جمع ایستاده بود و بهسخنان فرمانده هنگ گوش میداد، وقتی مأموریت جدید خود، یعنی تحویل گرفتن اسلحهخانه، را شنید خندهای در گوشه لبانش ظاهر شد و برای تأیید دستور سرهنگ معینی، سریعاً و با صدای بلند که نشانی از تصمیم راسخ داشت، گفت: «جناب سرهنگ! اطاعت میشود، الساعه اسلحهخانه را تحویل میگیریم».
ساعت 0900 روز هشتم شهریور 1320، یعنی کمی پس از پایان سخنان سرهنگ معینی، صدای طبل افراد پاسدار خانه بگوش رسید و این علامتی بود از ورود سرتیپ خسروانی (فرمانده وقت نیروی هوایی) به پادگان. سرتیپ خسروانی که آن روز برخلاف روزهای پیشین تنها نبود، بلکه سرگرد افخمی را نیز به همراه داشت، وقتی داخل پادگان قلعهمرغی شد از خودرو سبز رنگش پیاده شد و از سرهنگ معینی پرسید: سرهنگ! دستورات را ابلاغ کردی؟ سرهنگ پاسخ داد: بله قربان!
خسروانی پس از شنیدن پاسخ مثبت فرمانده هنگ، خطاب به سایر افسران اظهار داشت: «بچهها بروید و خونسرد و آرام باشید».
از شنیدن سخنان فرمانده هنگ و فرمانده وقت نیروی هوایی، فقط عده بسیار معدودی حالت بیتفاوتی از خود نشان میدادند، درحالیکه اکثریت، بهخصوص جوانان حساس، از این پیشامد ناگوار بینهایت متأثر شده و فوقالعاده ناراحت بهنظر میرسیدند. وقتی سروان وثیق زمینه روحی اکثریت افسران و افراد را برای انجام نقشه خود مساعد دید، با اشاره دست همه را بهسمت محوطه گلکاری شده جلو دانشکده دیدبانی دعوت کرد.
سرتیپ خسروانی از دور افسران و افرادی را میدید که دسته جمعی بهسوی محوطه گلکاری جلو دانشکده دیدبانی میروند، ولی هرگز تصور نمیکرد که این تجمع ماجرای غیرمنتظرهای را بهدنبال داشته باشد، بلکه خوشبینانه خیال میکرد که سخنانش در آنها مؤثر افتاده و میروند تا خونسرد و آرام باشند.
هنگامیکه همه جمع شدند، سروان وثیق روی به آنها کرده و گفت: «رفقا! آیا حاضرید برای میهن خود جانفشانی کنید؟ اگر شما غیرت دارید نباید دست روی دست گذاشته و در چنین شرایط حساسی فقط متأثر شوید. ما مرد هستیم و مرد برای هر پیشامد ناگواری چارهای میاندیشد. میگویند تا یک ساعت دیگر چتربازان شوروی وارد میشوند و ناموس ما بهدست آنها میافتد و وطن عزیز ما مورد تاخت و تاز افراد آنها قرار میگیرد. رفقا! هر بیگانهای برای ما بیگانه است. بیایید همگی اسلحه بهدست گرفته و مقاومت کنیم. کلید اسلحهخانه هم نزد من است. آیا حاضرید؟».
با شنیدن حرفهای سروان وثیق افسران و افراد حاضر چند لحظه با هم مشغول تبادلنظر شدند و طبعاً آنان که در جلسه شب پیش شرکت داشته و در جریان سابقه امر بودند، بلافاصله آمادگی خود را اعلام داشته و دیگران را هم به اعلام آمادگی تشویق و تحریک و حتی تهدید کردند و به این ترتیب ظاهراً همگی با پیشنهاد مقاومت مسلحانه روی موافق نشان دادند و سروان وثیق با توجه به موافقت عمومی بار دیگر خطاب به حاضران گفت: «رفقا! در وهله اول باید سرتیپ خسروانی و سرهنگ معینی دستگیر شوند، ولی فراموش نکنید که قضیه باید بدون سر و صدا و با سرعت انجام گیرد، فقط به آنها بگویید مقتضیات ما و کشور ما با آزادی شما وفق نمیدهد و آنها را دستگیر کرده و چند ساعتی در اتاق فرماندهی زیر نظر بگیرید و بلافاصله این سؤال را مطرح کرد که: چه کسی برای این کار داوطلب میشود؟
در پاسخ مثبت به این پرسش، استوار خلبان ابراهیم شوشتری اولین داوطلب بود. سرانجام چهار نفر از استواران داوطلب تعیین شدند تا بهفرماندهی ستوان دوم واثق مأموریت دستگیری سرتیپ خسروانی و سرهنگ 2 معینی را انجام دهند.
* بازداشت سرتیپ خسروانی:
ستوان واثق پس از کسب دستورهای لازم از سروان وثیق، پارابلوم (سلاح کمری) خود را بهدست گرفته و به اتفاق چهار نفر استوار داوطلب بهسوی سرتیپ خسروانی رهسپار شد. سرتیپ خسروانی که هنوز در محوطه هنگ با سرگرد افخمی مشغول صحبت بود، ناگهان صدای آمرانه ستوان واثق را شنید که پارابلوم بهدست فریاد زد: «تیمسار، دستها بالا!» …در این وقت سرهنگ معینی موقع را مغتنم شمرده و از هنگ خارج شد، ولی سرگرد افخمی به حمایت از سرتیپ خسروانی خطاب بهستوان واثق فریاد زد «احمق به تیمسار اهانت نکن!» واثق هم بیدرنگ پاسخش را داد: «خفهشو، تو خائن هستی».
سرگرد افخمی وقتیکه وضع را چنین دید، دست بهسلاح کمری خود برد، ولی پیش از اینکه موفق به تیراندازی با آن بشود، ستوان واثق با فشار روی ماشه پارابلوم خود گلولهای بهسوی افخمی فرستاد که بهدست راست او اصابت کرد، دست افخمی لرزید و نزدیک بود پارابلومش به زمین افتد که آن را بهدست چپ داد و آماده شلیک شد، لیکن باز هم واثق پیشدستی نمود و دو گلوله دیگر پیدرپی شلیک کرد که اولی به گردن افخمی خورد و دومی از مجاورت گونه او رد شد. بهاین ترتیب سرگرد افخمی مجروح گردید و به زمین افتاد و بلافاصله دو نفر از گروه مقاومت او را روی دست گرفته داخل خودرو سرتیپ خسروانی گذاشته و به بیمارستان انتقال دادند.
* آمادگی برای عملیات:
بلافاصله، طبق مشاغلی که قبلاً تعیین شده بود، ستوان یکم خسروی به وسیله کامیونی که در تصرف گروه مقاومت بود، مأمور آوردن بنزین و سروان نور بهشت مأمور اسلحهخانه برای توزیع اسلحه و مهمات بین درجهداران و افراد گروه مقاومت شد. بهمنظور آمادگی برای عملیات بعدی مشغول بهکار شدند.
* اعلامیه «ستاد گروه مقاومت»:
پس از این اتفاقها، سروان وثیق تصمیم گرفت پس از تبادل نظر با افسران، اعلامیهای تحت عنوان «اعلامیه گروه مقاومت» که خود قبلاً متن آن را تنظیم کرده بود، تکثیر و برای اطلاع مردم پایتخت به وسیله هواپیما در شهر منتشر کند. ولی ضمن تجمع و تبادل نظر با افسران، تصمیم گرفته شد پیش از اقدام به پخش اعلامیه، یک پرواز اکتشافی در آسمان تهران انجام گیرد. در اجرای این تصمیم استوار شوشتری و استوار سوادکوهی با دو فروند هواپیما به پرواز درآمده و پس از بازگشت و فرود اطلاع دادند که در شهر خبری نیست، ولی دو زرهپوش را دیدهاند که بهطرف هنگ در حرکتند.
* دستور سرکوبی مقاومت:
سروان حمید ناصری و سروان یدالله امینی که موفق شده بودند صبح همان روز به نحوی از پادگان قلعهمرغی خارج شوند و بهوسیله خودرو کرایه خود را به ستاد جنگ (باشگاه افسران ارتش در خیابان سوم اسفند) برسانند، جریان مقاومت پادگان قلعه مرغی را اطلاع دادند. ستاد جنگ به محض آگاهی از ماجرا، بهوسیله تلفن با سرلشکر بوذرجمهوری، فرمانده وقت لشکر یکم تماس گرفته و دستور سرکوبی مقاومت کنندگان قلعهمرغی را صاد کرد و در ضمن به یگان ضدهوایی هم دستور داده شد تا بهسوی هواپیماهای گروه مقاومت که در آسمان پایتخت پرواز میکردند تیر اندازی شود.
سرلشکر بوذرجمهری با استحضار از جریان امر و دستور ستاد جنگ، گروهان زرهپوش لشکر یکم را مأمور سرکوبی مقاومت کنندگان قلعهمرغی کرد. در اجرای این مأموریت، سروان انصاری، فرمانده گروهان زرهپوش بهمنظور درهم شکستنی مقاومت با چند زرهپوش راه قلعهمرغی را در پیش گرفت و سرهنگ هوایی محمود خسروانی (برادر سرتیپ خسروانی)، رئیس ستاد وقت نیروی هوایی هم برای نجات برادرش، همراه سروان انصاری حرکت کرد.
* شکست مقاومت:
مقاومتی که ناشی از ناتوانی در تسلط براعصاب و عکسالعمل روانی شتابآمیز عدهای جوان کمتجربه، در برخورد با پیشامدهای نامطلوب بوده و پایهای جز طغیان احساسات نداشته و متکی به نتیجهگیریهای سطحی و بیمنطق از شایعات بیاساس باشد و در تصمیمگیریهای آن تعمق عقل سلیم، با برخورداری از اطلاعات موثق و کافی و تجزیه و تحلیل حقایق و ارزیابی عواقب کار، دخالت نکند، بیتردید، محکوم بهشکست و چه بسا مصیبتبار است. به احتمال قوی اگر گردانندگان مقاومت نافرجام قلعهمرغی، پیش از تسلیم به احساساتشان موفق میشدند چند دقیقهای به اصطلاح کلاه خود را قاضی کرده و بهیاری عقل سلیم ابتدا در صدد تحقیق پیرامون صحت و سقم شایعات برآمده و سپس نتایج احتمالی اقدامات خود را پیشبینی نموده و به پاسخ منطقی این پرسش پیمیبردند که: «در شرایط موجود، خود و هموطنانشان ناچار در قبال اینگونه مقاومت و سرپیچی ممکن است چه تاوان سنگینی را متحمل شوند؟» هرگز حاضر نمیشدند که ضمن یک چنین انتحار بیدلیل، تخطی بر حریم انضباط نظامی را روا داشته و این مهمترین اصل سربازی را زیرپا نهاده و نسبت به روح سپاهیگری، یعنی انضباط، سوءقصد بهعمل آورند.
از بررسی وقایع چنین استنباط میشود که سروان وثیق یعنی رهبر گروه مقاومت خود زودتر از دیگران متوجه وضع نابسامان و فرجام نامطلوب مقاومت شده است. وقتیکه خبر نزدیک شدن زره پوشها به قلعه مرغی رسید، گروه مقاومت در صدد تیراندازی به آنها برآمد، ولی سروان وثیق برای جلوگیری از این اقدام خطاب به افسران و افراد اظهار داشت: «رفقا! هدف ما نبرد علیه دشمن است، نه برادر کشی. اینها برادران ما هستند و نباید بهطرف برادران هموطن خود شلیک کنیم. حالا که کار بهاینجا رسیده بهتر است هرکس سعی کند تا هرچه زودتر خود را نجات دهد.»
سروان وثیق بدون اینکه منتظر نتیجه و عکسالعمل حرفهایش بشود، بلافاصله رفقایش را در آغوش کشید و با همه خداحافظی کرده و با عجله جهت فرار بهسوی یکی از هواپیماها رفت. در این موقع استوار ابراهیم شوشتری هم که از ابتدا همفکر و پیرو نظرات سروان وثیق بود، بهدنبال او جهت پرواز بهطرف هواپیمای شکاری دیگری حرکت کرد.
بعداز برخاستن هواپیماهای وثیق و شوشتری، زرهپوشها تیراندازی بهسوی قلعهمرغی را شروع کردند. سروان وثیق با مشاهده تیراندازی زرهپوشها، روی یکی از آنها شیرجه رفته و شلیک نمود و زرهپوش را موقتاً مجبور به توقف کرد، لیکن سرانجام نیروی موتوریزه داخل پادگان قلعهمرغی شد و از گروه مقاومت، جمعی دستگیر و عدهای هم متواری شدند.