“علی خامنه ای” رهبر رژیم حاکم بر ایران حرف اول و آخر را در ایران بر زبان رانده و میراند. گرچه او به جهت وجهه شخصیتی متفاوت از رهبر پیشین این رژیم بوده و میباشد اما در هر حال هر آنچه از زبان او به بیرون طراوش کرده و میکند همچون سخنان رهبر پیشین به اوامر و نواهی استمراری در کشور بدل خواهد شد. مواضع اخیر او پیرامون فراگیری یا عدم فراگیری زبان انگلیسی در کشور نیز از این قاعده مستثنی نبوده و نخواهد بود. او سیزدهم اردیبهشت ماه جاری در جمع معلمان کشور عنوان داشته بود:
«زبان علم فقط انگلیسی نیست… زبان های دیگر مثل اسپانیولی، فرانسه، آلمانی و کشورهای شرقی هم زبان علمند . . . نمی گویم از فردا آموزش انگلیسی را تعطیل کنیم، اما بدانیم چه می کنیم»
او همچنین پیش از این نیز در اردیبهشت ماه سال هشتاد و چهار در این مورد متذکر شده بود:
«ناگهان از گوشه ای یک نفر تشخیص داده که باید ما به کودکان دبستانی، از کلاس اول زبان انگلیسی یاد بدهیم؛ چرا؟ وقتی بزرگ شدند، هر کس نیاز دارد می رود زبان انگلیسی را یاد می گیرد. چقدر دولت انگلیس و دولت آمریکا باید پول خرج کنند تا بتوانند این طور آسان زبان خودشان را در میان یک ملت بیگانه ترویج کنند؟»
مواضع اخیر رهبر رژیم حاکم حجم وسیعی از اخبار و تحلیل ها را به خود اختصاص داده است. برخی از مخالفان و منتقدان او مواضع کنونی او را برگرفته از فقدان شعور و شناخت او نسبت به مناسبات کنونی حاکم بر جهان کنونی دانسته و برخی آن را در جهت مخالفت با حسن روحانی و ایجاد بحران برای دولت او ارزیابی کرده اند. مواضع تهاجمی اخیر علی خامنه ای به فراگیری زبان انگلیسی در کشور برخواسته از هر چه که باشد برخواسته از فقدان شعور و عدم شناخت او نسبت به مناسبات کنونی فرا ملی نبوده و نیست. چرا که او خود از دیر زمانی مطالعه ادبیات کلاسیک جهان را پیشه کرده بود. روابط بسیار تنگاتنگ او در پیش از انقلاب با جریان های روشنفکری و ضد ارتجاعی بر مطلعین پوشیده نبوده و نیست. اما سخنان و مواضع اخیر او از چه زاویه ای میباید مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد تا به نتیجه ای منطقی منتج شود؟
اول: علی خامنه ای امروزه مرد قدرت است. امروز روز او در زمین قدرت بازی را به پیش میبرد. بر این اصل او میباید در چارچوب های شناخته شده قدرت به پس و پیش یا این سو و آن سو گام بنهد. قواعد قدرت بر آن است که قدرت به عنوان رابطه مسلط و زیر سلطه میباید در مدار بسته همچنان ادامه یافته و به فربه گی قدرت بیافزاید. هر گونه درنگ و تعلل از سوی قوه مسلط میتواند به شکسته شدن مدار بسته قدرت بیانجامد. از جمله مواردی که میتواند به شکستن این مدار بسته منجر شود ارتباط فزاینده زیر سلطه ها با قوه های خارج از مدار بسته ای است که قدرت آن را ترسیم نموده و مینماید. فراگیری زبان های مختلف من جمله زبان انگلیسی در دنیای کنونی میتواند زیر سلطه ها را با دنیای خارج مرتبط نموده تا همواره زیر سلطه ها از طرق مختلف همچون مطالعه کتب و نشریات خارجی از مدار بسته قدرت بدر آمده و مدار بسته ایجاد شده توسط قوه مسلط را در موضع تهدید قرار دهند. همانگونه که انقلاب مشروطیت در ایران با هجرت ایرانیان به خارج و رجعتشان به داخل مدار بسته قاجار را لرزان و از هم گسست.
دوم: رژیم او بسیاری از تحصیل کردگان غربی همچون “علی اکبر ولایتی” ، “برادران لاریجانی” ، “محمد جواد ظریف” ، “علی اکبر صالحی” را در خود جای داده است که به زبان انگلیسی تسلط کافی و وافی داشته اند. آدم کش حرفه ای او یعنی “حاج سعید امامی” تحصیل کرده امریکا بود و مسلط به زبان انگلیسی. بی شک حاج سعید او در مأموریت های برون مرزی از زبان انگلیسی در جهت منویات رهبر و مقتدای خود به اندازه لزوم و شاید هم فراتر از آن بهره میجسته. علی خامنه ای در سالیان اخیر نامه هایی تبلیغاتی را خطاب به جوانان غربی نوشته است. نامه های او به زبان انگلیسی ترجمه و سپس برای رسانه های جمعی غرب ارسال شده اند. سایت رسمی او زبان انگلیسی را برای کاربران در دسترس قرار داده است. با این وصف او به گونه دقیق از فواید بهره گیری زبان انگلیسی مطلع بوده و میباشد اما قاعده قدرت او را بر آن داشته و می دارد تا مرگ را برای همسایه طلب نماید نه برای خود.
سوم: این اولین موضع گیری علی خامنه ای در باب مخالفت با زبان انگلیسی نبوده است. او در گذشته هم بارها و بارها به مخالفت صریح با ترویج زبان انگلیسی پرداخته است. گزاره های او جهت حمله به ترویج زبان انگلیسی در کشور در پوشش حفظ هویت ملی ایرانیان و زبان و فرهنگ ایرانی استتار شده است. او در پوشش دفاع از زبان فارسی و هویت ایرانی این چنین بر زبان انگلیسی تاخته و میتازد. پیش از این او در هجدهم آذرماه سال هفتاد گفته بود:
«امروز متأسفانه زبان واقعا در حال انحطاط است. در حالی که منابع زبان فارسی ما همچنان محفوظ است. اما آدم میبیند زبانی که در اختیار نویسنده، گوینده، خبرده و حتی شاعر و ادیب، کتاب نویس و امثال اینهاست، به شکل بسیار بدی مطرح میشود و آن وقت این زبان قابل صدور نیست. . . ما باید بدانیم که وقتى این زبان از وطن خودش دور شد و به کشور بیگانه رفت، پارهاى شکستگیها در آن به وجود خواهد آمد؛ باید فکر آن را بکنیم، اینجا مستحکم درستش بکنیم، که در آنجا اقلاٌ چیزى از آن باقى بماند. زبان فارسی مثل همه زبان های دیگر محتاج بازسازی روز به روز است. باید روز به روز شاخ و برگ هایش زیاد بشود و اتساع پیدا کند. متأسفانه این کار نشده است . . .»
او در یازدهم بهمن ماه سال هفتاد گفته بود:
«باید اعتراف کنیم که در کار زبان فارسى تقصیر شده است. نه فقط در این چند ساله اول پیروزى انقلاب که هرکسى به کارى مشغول بود، به این مهم چندان پرداخته نشد، بلکه در گذشته نیز تقصیرهاى بزرگتر و بیشترى صورت گرفت و با اینکه در این کشور ادبا ، شعرا ، فارسى دانان و فارسى گویانن بزرگى بودند، اما در این سنین متمادى، زبان فارسى آن رشدى را که بایستى مىکرد و آن سعیی را که در دنیا باید پیدا مىکرد، پیدا نکرد. یک روز از چین تا روم و همین آسیاى صغیر، مرز زبان فارسى را تشکیل مىدادند. انسان مىبیند که در دوران عثمانى، دیوان و مکاتبات آنها به زبان فارسى بوده است و شعرایى به زبان فارسى داشتند. بهترین شعراى بخشى از دوران عثمانى، شعراى فارسىگو هستند؛ وضع هند و شبه قاره هند هم که معلوم است. بنابراین، نفوذ زبان فارسى بسیار بوده است»
در بیست و چهارم مهر ماه سال نود و یک میگوید:
«هرجا غربیها وارد شدند، فرهنگ های بومی را نابود کردند، بنیانهای اساسیِ اجتماعی را از بین بردند؛ تا آنجائی که توانستند، تاریخ ملتها را تغییر دادند، زبان آنها را تغییر دادند، خط آنها را تغییر دادند. هر جا انگلیسها وارد شدند، زبان مردم بومی را تبدیل کردند به انگلیسی؛ اگر زبان رقیبی وجود داشت، آن را از بین بردند. در شبه قاره هند، زبان فارسی چند قرن زبان رسمی بود؛ تمام نوشتجات، مکاتبات دستگاههای حکومتی، دولتی، مردم، دانشوران، مدارس عمده، شخصیتهای برجسته، با زبان فارسی انجام میگرفت. انگلیسی ها آمدند زبان فارسی را با زور در هند ممنوع کردند، زبان انگلیسی را رائج کردند. شبه قاره هند که یکی از کانونهای زبان فارسی بوده، امروز در آنجا زبان فارسی غریب است؛ اما زبان انگلیسی، زبان دیوانی است؛ مکاتبات دولتی با انگلیسی است، حرف زدن غالب نخبگانشان با انگلیسی است – باید انگلیسی حرف بزنند – این تحمیل شده. در همه کشورهائی که انگلیسیها در دوران استعمار در آنجا حضور داشتند، این اتفاق افتاده است؛ تحمیل شده است. ما زبان فارسی را بر هیچ جا تحمیل نکردیم. زبان فارسی که در هند رائج بود، به وسیله خود هندیها استقبال شد؛ شخصیتهای هندی، خودشان به زبان فارسی شعر گفتند. از قرن هفتم و هشتم هجری تا همین زمان اخیرِ قبل از آمدن انگلیسها، شعرای زیادی در هند بودند که به فارسی شعر می گفتند؛ مثل امیرخسرو دهلوی، بیدل دهلوی – که اهل دهلی است – و بسیاری از شعرای دیگر. اقبال لاهوری اهل لاهور است، اما شعر فارسی او معروفتر از شعر به هر زبان دیگری است. ما مثل انگلیسیها که انگلیسی را در هند رائج کردند، زبان فارسی را رائج نکردیم؛ فارسی با میل مردم، با رفت وآمد شاعران و عارفان و عالمان و اینها به طور طبیعی رائج شد؛ اما انگلیسیها آمدند مردم را مجبور کردند که باید فارسی حرف نزنند؛ برای فارسی حرف زدن و فارسی نوشتن، مجازات معین کردند»
علی خامنه ای از این زاویه در باب ادب فارسی و هویت ایرانی بسیار سخن رانده است که در این مقال فقط به چند مورد از آن ها اشاره رفت. اما اگر واقعا رهبر رژیم ایران درد زبان فارسی و هویت ملی را داشته است چرا و چگونه با اعمال و رفتار خود تا توانسته است جامعه کنونی را از هویت، ماهیت و عقیده تهی نموده است؟؟؟ سیاست های خصمانه او در قبال شهروندان که سال ها به گونه مستمر اعمال شده است جامعه جوان را از هویت خود سرخورده نموده و مضاف بر این جامعه جوان را به سوی رفتارهای تضادی سوق داده است. اکنون هم اگر مفروض این باشد که خامنه ای صادقانه بر آن نیت بوده که به بسط و گسترش زبان فارسی همت گمارد میباید بر حال و روز زبان مادری گریست. چرا که او خود در جامعه منفور است و با ایجاد روحیه تضادی در جامعه حتی صادقانه حق هم بگوید جامعه خود را در تضاد با او تعریف کرده و از راه لج و لج بازی به مخالفت با او بر خواهد خواست. به نظر میرسد با چنین زمینه ای که او خود خالقش بوده زبان فارسی بیش از پیش در جامعه مهجور و زبان انگلیسی در موضع تقویت قرار خواهد گرفت.
چهارم: او مواضع خود را تحت عنوان تهاجم فرهنگی و مبارزه با چنین تهاجمی طرح و عرضه نموده و مینماید. رهبر رژیم حاکم بهتر از هر شخص دیگری به این مهم وقوف داشته و دارد که نهاد روحانیت بیش از هر نهاد دیگری مورد تهاجم علمی و فرهنگی واقع شده است. جامه ای که علی خامنه ای و هم صنفان او بر تن کرده اند از جامه روحانیت تنصیری اقتباس شده است. تفکر حاکم بر روحانیت نیز وضعیتی اسفناک تر از آن را به خود دیده است. مبنای فکری و اجتهادی روحانیت نه شناخت “توحیدی قرآن” بلکه منطق صوری ارسطویی بوده است که از مغرب زمین وارد حوزه های علمیه شده است. این منطق به عنوان ابزار شناخت در اندرون خود ثنویت را مستقر نموده است. این ابزار شناخت خوانش متن دینی اسلام را به گزاره های تضاد ثنوی بدل نموده است. اگر علی خامنه ای سعی به مبارزه با تهاجم فرهنگی غرب دارد بهتر آنکه مبارزه با تهاجم فرهنگی را از حوزه های علمیه آغاز نماید.
پنجم: دیر زمانی ست او با طرح مبارزه با تهاجم فرهنگی غرب به سرکوب و حتی حذف نویسندگان و دگر اندیشان پرداخته است. ساخت برنامه “هویت” از سوی سعید امامی و متعاقب آن حذف فیزیکی وحشتناک دگر اندیشان به همین بهانه وقوع یافت. اکنون با طرح چنین مواضعی از سوی علی خامنه ای بیم آن می رود تا هر آن لحظه حریم امن مدرسین زبان انگلیسی در مدارس، دانشگاه ها و آموزشگاه های خصوصی مورد تهدید قرار گیرد.
اما حکایت همچنان باقی ست. دو روز پس از اعلام موضع علی خامنه ای اظهار نظر رئیس قوه اجرائی نیز بر مانیتور رسانه های خبری قرار گرفت. “حسن روحانی” در این باب عنوان داشته بود:
«اگر میخواهیم به علم جهانی دسترسی داشته باشیم، باید زبانهای خارجی را بیاموزیم البته این که چه زبان خارجی و چند زبان خارجی بیاموزیم، به امکانات، تعداد معلمان آشنا به زبان خارجی ارتباط دارد . . . در مدرسه اگر نود و هشت درصد دانشآموزان یک زبان خارجی را انتخاب کنند، برای آن دو درصد باقیمانده ما نمیتوانیم با امکاناتی که داریم، زبان دیگری بیاموزیم . . . امروز در شبه قاره هند که بیش از یک و نیم تا دو میلیارد جمعیت در آنجا زندگی می کنند به خاطر این که این جمعیت عظیم به زبان انگلیسی مسلط هستند، ببینید در آی . تی چه کار می کنند و چه شغل بزرگی را به دست آوردهاند»
پس از اعلام موضع حسن روحانی اعلام موضع سریع علی خامنه ای به عنوان فصل الخطاب در ساخت قدرت بسیار قابل توجه بود. او در شانزدهم اردیبهشت ماه اخیر گفت:
«نهرو در خاطرات خود میگوید قبل از آنکه انگلیسیها بر هند تسلط پیدا کنند هند یک تمدن پیشرفته داشت نسبت به آن زمان و حتی صنعت و محصولات پیشرفته داشتند. انگلیسیها وارد شدند، حاکمیت آن کشور بزرگ و پهناور را به دست گرفتند و آن را به عقب برگرداندند برای آنکه خودشان رشد کنند. دولت کوچک و دورافتاده انگلیس بر اثر غارت هند به قدرت رسید و آن کشور را به خاک سیاه نشاندند»
رسانه های خبری و تحلیلگران سیاسی گفتار رهبر جمهوری اسلامی و رئیس قوه اجرائی را به عنوان تقابل با هم ارزیابی کرده اند. اما
اول: دامن زدن به چنین مسئله ای از سوی تحلیلگران و رسانه ها با محوریت تقابل میان خامنه ای و روحانی نشان از آن دارد که جو سیاسی حاکم بر کشور تا به چه اندازه منتقدان و مخالفان را مستأصل نموده و به حاشیه رانده است که دل به چنین مسائل و تحلیل هایی خوش نموده اند. مخالفان و منتقدان نه فقط نتوانسته اند به عنوان کنش خود را طرح نمایند حتی در مقام واکنش هم عقیم بوده اند که هر لحظه به انتظار دعوا و تقابل در داخل ساخت قدرت نشسته اند.
دوم: سخنان حسن روحانی در تقابل با سخنان خامنه ای قرار نداشته و ندارد. روحانی خواستار تدریس اختصاصی زبان انگلیسی در کشور نشده است. سخنان او طبق روال معمول از ثنویت برخوردار بوده و میباشد. پس از آخرین اعلام موضع رهبر رژیم حسن روحانی سکوت پیشه کرده است. روحانی به همراه سکوت دستور بررسی آموزش زبان انگلیسی در مدارس را خطاب به شورای انقلاب فرهنگی ابلاغ کرده است. با این حساب در ساختاری که هیچ نشانی از آزادی رؤیت نشده است بی شک گزارش شورای عالی انقلاب فرهنگی هم که تحت سیطره علی خامنه ای قرار دارد معلوم نیست چه از آب بیرون آید.
سوم: بهتر آن بود که حسن روحانی در این باب اظهار فضل نمی نمود. در مدار بسته جمهوری اسلامی مسلط خامنه ای است و زیر سلطه حسن روحانی. اگر روحانی حتی نیت سالم نیز پیشه کرده باشد اما چون اراده شکستن مدار بسته قدرت را نداشته و ندارد نتوانسته است در برابر موضع آخرین علی خامنه ای اعلام موضع نماید. با این حال و روز آنچه به سنت حکومت ولایی بر اریکه خواهد نشست حکم ولی امر خواهد بود. روحانی با چنین عملکرد یک بام و دو هوا مواضع خامنه ای را بیش از پیش تقویت نموده و راه را برای آینده شهروندان مسدود مینماید. چرا که تا مدار بسته قدرت برقرار است سخنان خامنه ای همچون سخنان خمینی از قوه اوامر و نواهی لا یتغییر و مستمر برخوردار خواهد بود.