همان طور که گفته شد، دولت مرکزی ایران در سالهای واپسین سلطنت قاجار، نیروهای مختلفی در اختیار داشت که شامل نیروهای مسلح زیر میشد:
1 – قزاقها، که در سال 1258 ش به امر ناصرالدین شاه به وجود آمد و زیر نظر روسها بود.
2 – ژاندارمری با 8400 سرباز، زیر فرمان افسران سوئدی که در سال 1290 ش ایجاد شد.
3 – تیپ مرکزی که در سال 1295 ش تأسیس شد و دارای دو افسر خارجی ( سوئدی، لهستانی ) 126 افسر ایرانی و 2142 سرباز بود.
4 – پلیس جنوب که در سال 1295 ش انگلیسیها تشکیل دادند و تحت امر آنها بود.(18)
انگلیسیها پس از آنکه توفیقی در عملی کردن قرارداد 1919 و یکپارچه کردن این نیروها و تحت امر خود در آوردن آن به دست نیاوردند و با اعتراضات گسترده مردم و مجلس ایران مواجه شدند، تصمیم به اجرای نقشهای گرفتند تا کلیه مفاد قرارداد 1919 را به صورت دیگری عملی نمایند. نقشه آنها روی کار آوردن یک حکومت مرکزی قدرتمند و البته دست نشانده در ایران بود.
انگلیسیها تبدیل ایران به یک کشور تحتالحمایه را غیر ممکن دیدند. لذا به تشکیل یک دولت مرکزی قوی متمایل شدند تا بتواند با تهدیدات داخلی ( گیلان، تبریز و سایر نقاط ) و نیز گروههای چپ یا حرکتهای طالب خودمختاری مقابله کند. لذا فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران، ژنرال آیرون ساید، ابتدا به رضاخان کمک کرد، تا قدرت را در تیپ قزاق به دست آورد و سپس او را به انجام کودتا تشویق کرد. ( نقشه کودتا با همکاری سید ضیاء و رضاخان و با حمایت آیرون ساید عملی شد ). با ورود نیروهای قزاق به تهران در سوم اسفند 1299 رضاخان وزیر جنگ و سید ضیاء نخست وزیر دولت جدید شد. کنترل بر تیپ قزاق، از پایههای قدرت حکومت جدید و بخصوص شخص رضاخان بود.(19) پس از به قدرت رسیدن رضاخان، تشکیلات نظامی ایران بر اساس نقشههای از پیش طراحی شده انگلستان تجدید سازمان یافت و اصلاحاتی به عمل آمد.(20)
پس از کودتا رضاخان وزیر جنگ شد و از 26 بهمن 1303 فرماندهی کل قوای ارتش ایران را به عهده گرفت. در این دوره زمانی، یک هیأت نظامی انگلیسی در تهران به سر میبرد و بخش مهم مأموریت آن، بازسازی ارتش بود. این هیأت در این مورد که رضاخان مسلطترین و خوش آتیهترین فرد نظامی ایران درآن زمان برای ریاست ارتش بود(21)، تردیدی نداشت و دولتی ترکیب یافته از سید ضیاءالدین و رضاخان مغلوب نشدنی به نظر میرسید.
بیشتر نظامیانی که در کودتا، رضاخان میرپنج را یاری کردند و سپس مجری اوامر او در دوران وزارت جنگ، نخست وزیری و پادشاهی بودند، در شمار نخبگان کشور در آمدند و گروهی از اهرمهای سلطنت استبدادی وی گشتند. این عده در هموار ساختن رژیم خودکامه پسرش، محمدرضا، نیز، نقش اساسی داشتند(22).
رضاخان پس از کودتا به کار میرزا کوچک خان در گیلان و شیخ محمد خیابانی در تبریز خاتمه داد، شورشهای قبایل را در اقصی نقاط کشور سرکوب کرد، مخالفت نیروهای چپ را فرو نشاند و قدرتش را کاملاً تثبیت کرد. سپس دست به اقداماتی زد که سرانجام به اعلام تأسیس سلسله جدید پهلوی توسط مجلس مؤسسان در آذر ماه سال 1304 ش منتهی شد.
انگلیس که نتوانست با اجرای قرارداد 1919 به اهدافش در ایران برسد، با به قدرت رساندن رضاخان و تشکیل ارتشی منظم به دست او به هدفش رسید. ارتشی که ابزاری در دست استعمار بود. رضاشاه از نظر سیاست خارجی مسئلهای نداشت. انگلیسیها که قوی ترین نیروی منطقه بودند، او را آوردند و از او پشتیبانی کردند. دولت شوروی،(23) که در ضعف کامل بود، از صعود رضا شاه حمایت کرد و بعدها نیز مشکلی برای او ایجاد ننمود. بنابراین در زمینه امنیت ملی، رضا خان مسئله خارجی نداشت. در زمینه داخلی رضا شاه مسائل خود را با همان ابزاری که میشناخت حل کرد؛ یعنی با ارتش(24).
رضا خان علاوه بر وزارت جنگ، فرماندهی دیویزیون قزاق را عهده دار بود و در صدد تشکیل قشونی بود که تمام نیروهای مختلف و رنگارنگ را ضمیمه آن نماید. نیرومندی قشون از دیدگاه قوامالسلطنه نخست وزیر وقت صرفا برای حفظ تمامیت ارضی ایران بود ولی سردار سپه قدرتمندی خود را برای برنامههای آتی خود لازم و ضروری میدانست و بالاخره قوام السلطنه را راضی کرد که ژاندارم و قزاق درهم ادغام شوند و قشون متحدالشکل به وجود آید . قوام السلطنه با متحدالشکل شدن قشون موافقت کرد ولی از واگذاری شهربانی که تحت سیطره افسران سوئدی بود خودداری نمود و بالاخره پس از کشمکشهای زیاد و سخنرانیهای متعدد سردار سپه در ژاندارمری و دادن وعده و عید موافقت افسران ژاندارمری را جلب نمود و با خود همراه ساخت و روز 14 جدی (دی ماه) 1300 فرمان تشکیل قشون متحدالشکل صادر شد. به موجب این فرمان یک ارکان حرب و یک شورای قشونی در ارکان حرب کل قشون که خود از پنج دایره ترکیب میشد به وجود آمد. در همین فرمان پنج لشکر پی ریزی شد که مجموع نفرات آن اعم از افسر و درجه دار و تابین سی هزار نفر بود.(25)
اصلاحات در نیروی مسلح و تقویت ارتش در رأس برنامههای رضا شاه قرار داشت و هزینههای نظامی بزرگترین رقم بودجه را تشکیل میداد. در ارتش ایران سمتهای آزاد برای بیگانگان فقط شامل کارشناسی فنی برای قورخانه سلطنتی و مربیگری سوارکاری بود، هزینههای نظامی به طرز چشمگیری افزایش یافت و در سال 1301، حدود 47 درصد از کل بودجه دولت مرکزی را تشکیل داد. دیویزیون قزاق ایرانی، واحد تفنگداران جنوب ایران، ژاندارمری و سایر واحدهای نظامی در نیروی مسلح واحد متحد شدند. به طوری که در 1303 ش رضا شاه فرماندهی یک ارتش 000/80 نفری را بر عهده داشت.
٭اعزام محصلین به اروپا:
قوام السلطنه در دوره دوم رئیسالوزاریی(1301) در صدد بود عدهای مستشار نظامی از فرانسه برای تعلیم نفرات قشون ایران استخدام کند. ولی سردار سپه وزیر جنگ معتقد بود که اگر عدهای دانشجوی نظامی برای تحصیل به اروپا اعزام شوند مفیدتر خواهد بود. به هر نحوی که بود قوامالسلطنه با تز وزیر جنگ موافقت نمود. لایحه اعزام شصت نفر محصل نظامی به اروپا به مجلس شورای ملی تقدیم و پس از چندین جلسه بحث و مذاکره سرانجام به تصویب رسید و مبلغ 671600 فرانک مخارج تحصیلی یکساله دانشجویان مزبور از محل اعتبارات وزارت جنگ تامین شد. در مرحله نخست در میان صاحب منصبان قشون مسابقه اعزام انجام گرفت و در نتیجه 47 نفر از سرتیپ تا نایب سوم انتخاب و در 13 خرداد 1302 به مدارس نظامی فرانسه اعزام شدند. اعزام محصل نظامی به اروپا همچنان ادامه یافت و هر سال چندین نفر برای تکمیل معلومات نظامی راهی سفر میشدند. در سال اول مجموعا پنجاه دانشجوی نظامی در اروپا به خرج قشون مشغول تحصیل شدند و در سال بعد تعداد صاحب منصبانی که برای تکمیل و تمرین به اروپا سفر کردند 25 نفر و سال سوم این عده به 47 نفر رسید و در سال پنجم 55 نفر بودند و این روند همچنان تا تاسیس دانشگاه جنگ ادامه یافت. عدهای از افراد که با هزینه شخصی به اروپا عزیمت نموده و در مدارس نظامی به تحصیل اشتغال داشتند پس از اتمام تحصیلات و ورود به ایران با درجه افسری استخدام و مطابق رشته تخصصی خود در واحدهای نظامی وارد کار شدند. مانند احمد وثوق فارغالتحصیل مدرسه سن سیر فرانسه، حسین قلی اسفندیاری، حسن علی اسفندیاری، غلام حسین نقدی، ابراهیم ارفع و محمود امین.(26)
در سال 1305 ش با تأیید مجلس گروهی از افسران ایرانی برای گذراندن دورههای آموزشی به مدارس نظامی اروپای غربی و به ویژه فرانسه فرستاده شدند. در سال 1309 ارتش ایران بیش از 100 هزار نفر برآورد میشد که حدود 20 هزار نفر ژاندارم و بقیه افراد نیروهای عادی بودند.(27)
رضا شاه به ارتش مدرن به عنوان پایه اصلی نظام جدید خود تکیه کرد. هنگامی که بودجه دفاعی سالانه از سال 1304 تا 1320 ش بیش از پنج برابر شد و قانون سربازگیری(28) موجب افزایش امکان سربازگیری شد، شمار افراد نیروهای مسلح به 127 هزار نفر رسید. این ارتش با یک نیروی هوایی کوچک، یک هنگ مکانیزه شامل 100 تانک و چند کشتی جنگی در خلیج فارس تکمیل شد. وی به طور منظم و حساب شدهای سران نظامی را با رژیم خود متصل کرد و سطح زندگی افسران حرفهای را به سطحی بالاتر از سایر کارکنان دولتی رساند.(29)
محمدرضا شاه، در کتاب پاسخ به تاریخ در مورد اقدامات پدرش چنین میگوید:
« بعد از حمله به تهران و کودتا، پدرم با لحنی شکوهآمیز میگفت « ای کاش هزار قبضه تفنگ یک دست در اختیارم بود ». و در پی آن به محض این که فرصتی به دست آورد، در صدد تشکیل یک قدرت نظامی مناسب برآمد و در آغاز کار ارتشی مشتمل بر: یک لشکر پیاده، یک تیپ مستقل، و واحدهای ویژه برای تأمین ارتباطات به وجود آورد. او ضمناً در نقاط حساس و استراتژیک جادههای کشور، پاسگاههای کوچکی بر پا کرد. بعد از مدتی نیز نیروی هوایی و دریایی ایران را بنیان نهاد. استخوان بندی اولیه فرماندهان ارتش جدید ایران را افسران فرانسوی تشکیل میدادند و افسران ایرانی هم که میبایست در آینده به فرماندهی ارتش گماشته شوند، برای تحصیل به فرانسه اعزام شدند تا در مدارس نظامی آن کشور مثل « سن سیز » « سومور » یا « سن مگزان » فنون نظامی را بیاموزند.(30)
٭ تاسیس نیروی هوایی:
در همان هنگام که ارتش نوین ایران در حال تشکیل بود ( 1300) در شعبه تنسیقات از دایره عملیات، دفتری هم به نام « دفتر هواپیمایی » پیش بینی شد و نخستین بار در ارتش ایران نام هواپیمایی جزو سازمان ارتش آمد. در حقیقت، این دفتر هسته مرکزی نیروی هوایی ایران گشت. در سال 1301، دولت ایران نخستین هواپیما را از شرکت یونکرس آلمان خرید و در سال بعد دو هواپیمای دیگر به نامهای گیلان و مازندران از همان شرکت خرید و چند ماه بعد چهار هواپیما از شوروی خریداری کرد. بدین ترتیب در آخر سال 1302 ش، نیروی هوایی ایران مرکب از هفت هواپیما بود.(31)
در پنجم اسفند ماه 1304 ش بود که نخستین خلبان ایران، سرهنگ احمدخان نخجوانی، با یک هواپیمای برگه – 19 که از فرانسه خریداری شده بود از فرودگاه نظامی ویلاکوپلی پروازکرد و پس از نشستن در چند شهر، بالاخره در فرودگاه قلعه مرغی تهران با حضور رضا شاه و مقامات دولتی و ارتشی به زمین نشست. در همین روز سازمان هواپیمایی ایران رسمیشد و سرهنگ احمدخان نخجوان به ریاست آن انتخاب شد.(32) در سال 1306 سازمان هواپیمایی توسعه پیدا کرد و تعدادی از داشنجویان نظامی که در فرانسه و شوروی فن خلبانی و مکانیکی را آموخته بودند به ایران بازگشتند و دولت نیز سیزده فروند هواپیمای جدید خریداری نمود. به طوری که جمع هواپیماها به 33 فروند رسید. از این تاریخ اداره هواپیمایی قشون در عملیات جنگی شرکت مینمود. در سال 1311 در ایران مدرسه خلبانی تاسیس شد و بیست دانشجو پذیرفته شدند و مدت آموزش آن دو سال بود . اولین دوره مدرسه خلبانی توانست چهارده خلبان تحویل نیروی هوایی بدهد و به همین ترتیب همه ساله عدهای دانشجو آموزش خلبانی را فرا گرفته به نیروی هوایی ملحق میشدند. در سال 1312 مدرسه دیده بانی هوایی که دوره آن یکسال بود تشکیل گشت . آموزشگاه فنی و کارخانه هواپیما سازی نیز در این سال در نیوری هوایی تاسیس یافت. با توجه به توسعه روز افزون نیروی هوایی وزارت جنگ چهار معلم خلبان سوئدی استخدام کرد و سپس چهار معلم دیگر خلبان از بلژیک به استخدام در آورد و همچنین سرهنگ هوایی سوئدی موسوم به نوروکیست را استخدام کرد و در رأس ستاد نیروی هوایی قرار داد. از متخصصین انگلیسی نیز یک نفر به عنوان کارشناس فنی استخدام شد.(33)
٭ تاسیس نیروی دریایی:
پیشینه نیروی دریایی ایران به عکس نیروی هوایی که سابقهای در ارتش ایران نداشت به سالیان دور باز میگردد. اما ایجاد نیروی دریایی جدید در ایران بدین شرح بود. پس از تشکیل ارتش نوین، کشتی کوچک مظفری ( تنها کشتیای که در اختیار دولت بود ) به تصرف ارتش در آمد و رضا خان در سال 1302 ش آن را پایه نیروی دریایی ایران قرار داد. نیروی دریایی ایران از اول اسفند ماه سال 1303 با یک فروند کشتی و چند تن افسران جزء و عدهای ملاح تشکیل شد. در همین سال ارتش ایران برای سرکوبی ترکمنهای مسلح دشت گرگان، تعدادی از قوای رشت را با یک کشتی ایرانی به نام سفید رود به فرماندهی فیودور نیکلاویچ فون کروزه به سواحل گرگان فرستاد تا قوای زمینی را از راه دریا پشتیبانی کند. موفقیت عملیات این کشتی باعث شد تا فکر تأسیس نیروی دریایی در شمال و جنوب در سر رضا شاه تقویت شود(34).
پس از آن که رضاخان مصمم به سرکوبی شیخ خزعل شد و عازم خوزستان گشت، شخصی به نام حسین موقر یک ناوچه کوچک به نام خوزستان را که متعلق به وی بود به دولت ایران بخشید. این ناوچه که دومین عنصر متشکل نیروی دریایی ایران شد، در عملیات دستگیری شیخ خزعل، برای حمل افراد نظامی در میان اهواز و خرمشهر روی رود کارون به کار گرفته شد. پس از دستگیری شیخ خزعل هم سه کشتی دریاپیما و شطی او هم به تصوف قوای دولتی درآمد و رضا شاه آنها را نیز جزو نیروی دریایی کرد.(35)
سرانجام در سال 1311 ش، سازمان اساسی نیروی دریایی ایران طراحی شد. تا آن سال اسم بیمسمایی به نام قوای بحریه در سازمان ارکان حرب کل قشون وجود داشت که جزء رکن دوم ارکان حرب بود و عملا زیر نظر سرتیپ عبدالرضا خان افخمی رئیس رکن دوم اداره میشد. و با بازگشت نخستین دسته افسران دریایی ایران از اروپا و رسیدن ناوهایی که از ایتالیا خریداری شده بود، نیروی دریایی به فرماندهی سرهنگ غلامعلی بایندر در خلیج فارس تشکیل شد.(36)
٭ ارتش صد هزار نفری:
در سال 1313 رضا شاه به اصرار و پافشاری ذکاءالملک فروغی که سالیانی چند در ترکیه مقام سفارت داشت به دعوت مصطفی کمال آتا ترک به آن کشور عزیمت نمود تا از نزدیک پیاده کردن تمدن غربی را در آن کشور مشاهده کند. در این سفر عدهای از نظامیان همراه شاه بودند. رضا شاه در انتخاب همراهان نظامی خود دقت زیادی به کار برد تا به آتا ترک تفهیم کند که افسران تحصیلکرده و دانشمند در ارتش ایران بسیارند. هیأت مزبور موظف بودند در مدت اقامت در ترکیه ضمن بازدید از واحدهای نظامی و مذاکره با فرماندهان ترک سازمان نظامی ترکیه را مورد توجه قرار داده و گزارشی در این زمینه برای رضاشاه و ارکان حرب کل قشون تهیه نمایند. ابتدا قرار بود رضا شاه فقط دو هفته در ترکیه اقامت نماید ولی بعد این مدت به بیست و پنج روز افزایش یافت و همراهان نظامی شاه توانستند اطلاعات زیادی از ارتش ترکیه تحصیل نمایند. از اینرو پس از بازگشت شاه از ترکیه تغییراتی در شؤن قشون داده شد و نسبت به تجهیز سربازخانهها و سازمان جدید علمی تلاش به عمل آمد و قشون ایران به یکصد هزار نفر افزایش یافت. از اول فروردین 1314 سازمان جدید ارتش پیاده شد.(37) ارتشبد حسین فردوست در خاطراتش در این باره میگوید:« رضا خان به حزب و تحزب اعتقادی نداشت و بنا به تربیت قزاقی خود تنها به ارتش متکی بود و از ارتش آنچه برایش مهم بود پادگان تهران بود وتازه همین پادگان را به دو لشکر کاملا هم قوه تقسیم کرده بود: لشکر یک به فرماندهی کریم آقاخان بوذجمهری و لشکر دو به فرماندهی علی آقاخان نقدی. به این ترتیب یک فرمانده بیسواد(بوذجمهری) در مقابل یک فرمانده با سواد (نقدی) قرار داشت. رضاخان همیشه بین این دو لشکر اختلاف میانداخت به طوری که عملا دشمن و رقیب یکدیگر بودند. در نزد افسران لشکر یک لشکر دو را بیعرضه میخواند و بر عکس. او آتش این اختلاف را تا رفتنش روشن نگه داشت. اگر در این مدت طولانی این دو لشکر به جان هم نیفتادند فقط به خاطر وجود رضاخان بود و بس! ضمنا هر دو لشکر را چنان قدرتمند کرد که اگر تمام لشکرهای ایران هم جمع میشدند قدرت مقابله با آنها را نداشتند. در زمان رضا خان ارتش ایران از یکصد هزار نفر تجاوز نمیکرد که دو لشکر تهران به تنهایی حدود 50 هزار نفر نیرو داشتند و سایر لشکرها روی هم 50 هزار نفر! رضا خان هر چه تجهیزات مدرن از خارج میخرید به این دو لشکر میداد. برایش، توپ و تانک گران قیمت اهمیتی نداشت و اگر داشت برای مرکز بود و نمایش رژه. از این دو لشکر هیچ گاه به واحدهای خارج از مرکز کمکی نمیداد زیرا باید با تمام نیرو در پایتخت میماندند و قدرت او را حفظ میکردند. بدینترتیب تا شهریور20، مقام او تضمین شده به نظر میرسید.»(38)
با آغاز جنگ جهانی دوم، رضا شاه و برنامه توسعه او به یک پایان ناگهانی رسید. نیروهای انگلستان و روسیه که از نفوذ آلمانها در ایران و تمایل رضا شاه به آلمان سخت بیمناک بودند در تاریخ سوم شهریور 1320 ش نیروهای خود را وارد خاک ایران کردند.(39) با وجود تمام اقدامات انجام گرفته و صرف هزینههای فراوان برای تقویت ارتش نوین، ارتش بیش از چند روز نتوانست در مقابل متفقین دوام بیاورد. رضا شاه که همه درها را بر روی خود بسته میدید، ناگزیر به استعفا شد و سرانجام در 25 شهریور تاج و تخت سلطنت را رها کرده و راه تبعید در پیش گرفت. پس از آن، برای رسیدگی به علل فروپاشی ارتش و حیف و میل صدها میلیون تومان جنگ افزار و وسایل، یک کمیسیون ساده هم تشکیل نشد. فرماندهانی که واحدهای خود را رها کرده و گریخته بودند، نه تنها بازخواست نشدند، بلکه شماری از آنها مانند دیگر نخبگان سیاسی دوران رژیم رضاشاهی، درارتش و یا دیگر سازمانهای کشور مشاغل کلیدی را قبضه کردند.(40)(9)
◀میلسپو: ارتش رضاخان ملت را چپاول میکرد:
میلسپو مدیرکل مالیههای ایران در زمان رضا خان بود. او، در در گزارش خود درباره فساد در ارتش ملی رضاخان از فساد گسترده، اختلاس و اخاذی افسران قشون خبر میدهد و مینویسد: «ارتش ملی» رضاخان در واقع همچون ارتش اشغالگری بود که ملت را چپاول میکرد.» و« سربازان عادت کردهاند بدون اینکه حتی به فکر پرداخت بهای اجناس باشند به مال و اموال مردم دستاندازی کنند. » و در گزارش او، به « رفتار غیرقانونی و بیکفایتی افسران ارشد قشون شرایطی بحرانی به وجود آوردهاست که به تازگی آثار و نتایج آن معلوم شدهاست. نارضایتی مردم از غارت اموالشان به دستور بعضی از فرماندهان قشون در ایالات مختلف» اشاره شدهاست.
قبلا، من بطور مفصل، «فساد و غارت در دوران پهلوی اول» را آوردم که در اینجا چکیده آنرا باز میآورم:
خودسری فرماندهان قشون در جنوب ایران، با فرا رسیدن تابستان سال 1925 وضعیت بدتری پیداکرد. دوازده نفرازعشایر منطقه در 25 ژوییه 1925، به کنسولیاری آمریکا در بوشهر پناه بردند. این افراد از دست نیروهای قشون گریختهاند. قشون تمام مردان داخل و خارج شهر را دستگیر و آنها را وادار به حمل ملزومات نظامی میکردند. این کوچنشینان برای ییلاق چادرهایشان را نزدیک کنسولیاری [آمریکا] برپا کرده بودند. این عشایر، ترکهای قشقایی هستند و با پرورش چند بز و بافتن قالی، امرار معاش میکنند… آنها نیمه شب و با رفع شدن خطر دستگیری و کار برای قشون کنسولیاری را ترک کردند.
فولر اطلاعات بیشتری درباره اوضاع بوشهر میدهد و مینویسد: احتراماً چند رویداد را به اطلاع میرساند که نشان میدهد قشون ایران آن موهبت محضی نیست که در تهران دربارهاش تبلیغ میشود. البته قشون حمل و نقل را امنتر و جمعآوری بیشتر عواید را ممکن ساختهاست. اما اقدامات خودسرانه سربازان و افسران آن موجب نارضایتی گستردهای در ایالات دوردستتر شدهاست. بوشهر نمونه خوبی برای درک عملکرد قشون در این ایالات دورافتاده است.
مشکل اصلی ایناست که این نیروها حقوقشان را شش ماه است که نگرفتهان. هرچند حقوق برخی واحدها فقط چهار ماه به تعویق افتادهاست. افراد قشون همیشه مفلس یا بدهکارند. لذا از قدرت بلامنازعشان برای کسب درآمد استفاده میکنند. مثلاً قشون خانه خالی یکی از تجار ثروتمند شهر را برای سکونت موقت افسران خود مصادره کرده و تاکنون به این تاجر هیچگونه کرایهای ندادهاند و امیدی هم نیست که بدهند. آنها هر کالایی که در بازار چشمشان را بگیرد برمیدارند و جابهجایی نیروها هم بهانه میشود برای نپرداختن بدهیشان. رانندگان تاکسی آنقدر بدون کرایه افراد قشون را جابجا کردهاند که با اینکه پیش از این پیدا کردن تاکسی بسیار ساده بود، اکنون همه آنها از سطح شهر ناپدید شدهاند و کسی هم به سمت چنین شغلی نمیرود.
اخیراً هم فرمانی صادر شد که تنفر مردم را به خشم مبدل ساخت. شماری از هواپیماهای وارداتی از فرانسه قادر به پرواز نبودند. لذا آنها را به حمالان و قاطران قابلاطمینان واگذارکردند تا آنها را به شیراز برسانند. قاطرهای زبانبسته که توانایی اعتراض نداشتند، و بار کشان با تجربه نیز این پیشنهاد نهچندان جالب دولت را رد کردند. ولی در عین استیصال دستور صادر شد که با استفاده از زور، افراد کافی را برای حمل این بار به کار بگیرند، لذا نیروهای قشون به خیابانها ریخته و هر کسی را که دم دستشان میآمد با عدالت دموکراتیک دستگیر میکردند، از عشایر و کارمندان دولت گرفته تا تجار آبرومند. هرچند دستگیری تجار متمول پول خوبی به جیب قشون ریخت، ولی مابقی دستگیرشدگان مجبور بودند روزانه در ازای دریافت تکهای نان و جرعهای آب زیر آفتاب سوزان جان بکنند.
تجارتخانههای خارجی عدهای را برای نجات کارمندانشان اعزام کردند و مقامات دولت هم خواستار آزادی کارمندانشان شدند. هرکسی توانست از شهر گریخت یا در حرمها مخفی شد. کوچنشینانی که چادرهایشان را خارج از شهر برپا کرده بودند به این کنسولگری پناه آوردند. بنابراین همین اولین بار هم که دولت ایران نیروهای قشون را در بوشهر مستقر ساخته محبوبیتی برای خودش بهدست نیاورده است… حملونقل بین بوشهر و شیراز و شهرهای داخل کشور همواره با خطر حمله راهزنان کوچنشین همراه بوده است. قشون ایران اکنون امنیت این مسیر را تأمین میکند. اما وضعیت بار کشان چندان بهتر از گذشته نیست. این روزها اجناس و کالاها را به سرقت نمیبرند، بلکه قشون الاغها و قاطرها را برای کارهای خود توقیف و تنها در ازای مبالغ کلان آنها را آزاد میکند. در نتیجه چاروادارها از جابجا کردن اجناس خودداری میکنند. این اعمال تمام انتقادها را متوجه شخص رئیسالوزرا کردهاست و مستشاران آمریکایی نیز بعضاً به دلیل پرداخت نشدن حقوق نظامیان مورد سرزنش قرار میگیرند.»
در 14 سپتامبر 1925: «مشکلات مالی دلیل اصلی نارضایتی ساکنین محلی است… نیروهای قشون دارند کسب و کار را در این منطقه تباه میکنند. زیرا پرداخت حقوقشان بهقدری به تعویق افتادهاست که سربازان عادت کردهاند بدون اینکه حتی به فکر پرداخت بهای اجناس باشند به مال و اموال مردم دستاندازی کنند. به همین دلیل تمام تاکسیها کارشان را تعطیل کردهاند. بودجه لازم از تهران ارسال شده اما بهدست مقامات بوشهری نمیرسد، این در حالی است که پرداخت حقوق برخی از یگانها بین چهار تا شش ماه به تعویق افتاده است.
٭ مشکلات مالی دلیل اصلی نارضایتی ساکنین محلی است:
نیروهای قشون دارند کسب و کار را در این منطقه تباه میکنند زیرا پرداخت حقوقشان بهقدری به تعویق افتاده است که سربازان عادت کردهاند بدون اینکه حتی به فکر پرداخت بهای اجناس باشند به مال و اموال مردم دستاندازی کنند. برخی از بانکداران که احتمالاً باید از اوضاع باخبر باشند محرمانه اظهار میکنند که بهنظر آنها این وجه در شیراز گیر کرده است… کاپیتان ابراهیم، که 25 سال در نیروی دریایی ایران خدمت کرده و متصدی کشتیهای متروک جنگی در این منطقه است، تلاش میکند خود را به تهران برساند و موضوع را گزارش کند. ولی میگوید که قشون اجازه چنین کاری به او نمیدهد. حقوق 32 خدمه زیردست او 9 ماه است که به تعویق افتاده، و این افراد به ساحل آمده و اعتصاب کردند. ولی نیروهای قشون آنها را دستگیر کرده و به کشتیهای خود فرستادند.
روی کار آمدن خاندان پهلوی اوضاع را فقط بدتر کرد. فیلیپ در 30 ژوئن 1926 مینویسد: چند ماه پیش دکتر میلسپو توجه مرا به شرایط نامطلوب تشکیلات مالی کشور جلب کرد که علت اصلیاش استقلال وزارت جنگ از این تشکیلات و امتناع آن از اعمال نظارتهای مالی است… خلاصه اینکه وزارت مالیه سالانه اعتباری کلی به وزارت جنگ تخصیص میدهد که نزدیک به نیمی از درآمدهای دولت است. ولی هیچ حسابرسیای در کار نیست. علاوه بر این، وزارت مالیه مطلع است که قشون وجوه هنگفتی را نیز از سایر منابع داخلی دریافت میکند که آن وزارتخانه رسماً قادر به شناسایی و ثبت آنها نیست…..
٭ فساد در قشون و ملاقات میلسپو با رضا شاه:
فیلیپ در گزارش خود به تاریخ 13 ژوییه 1926 اوضاع قشون را به تفصیل شرح میکند: عطف به گزارش شماره 118 که در 30 ژوئن ارسال شد و در آن آخرین وضعیت قشون ایران را گزارش کرده بودم، احتراماً در این گزارش رونوشتی از نامه دکتر ای. سی. میلسپو، مدیر کل مالیههای ایران، به وزیر مالیه این کشور را به پیوست ارسال میکنم. این نامه به تاریخ هجدهم ژانویه 1926 و شامل یادداشتی محرمانه است که به اوضاع نامطلوب ناشی از پایبند نبودن نهاد نظامی ایران به نظارتهای بودجهای و همچنین رویههای غیرقانونی ادارهکنندگان این نهاد میپردازد. دکتر میلسپو همچنین رونوشتی از این یادداشت را در اختیار وزیر جنگ و رئیسالوزرای کابینه پیشین (فروغی) قرار دادهاست. چند رونوشت نیز جهت اطلاع در اختیار هیأت مستشاران مالی آمریکایی قرار گرفته است.
دکتر میلسپو در ماه مارس گذشته ضمن گفتوگویی که با یکدیگر داشتیم این موضوع را مطرح ساخت. او گفت که تنها یک نسخه رنگ ورو رفته و ناقص از این گزارش برایش باقی مانده که آن را در اختیار من میگذارد. و تقاضا کرد در صورت تهیه رونوشت از گزارش فوق با استفاده از امکانات سفارت یک یا چند نسخه هم در اختیار او قرار بدهم. با توجه به طولانی و ناخوانا بودن سند پیش از تهیه نسخهای مناسب کاری ممکن نبود. از میلسپو پرسیدم که آیا شاه هم گزارش را دیده است؟ پاسخ داد که حتماً فرصت دیدن آن را داشته ولی بعید میداند آن را خوانده باشد.
او افزود که موضوع را شخصاً و بهطور محرمانه با وزرای فوق مطرح ساخته ولی آنها هیچ اقدام مشخصی درباره آن انجام ندادهاند و بعید است در آینده نزدیک اقدامی انجام بدهند. گفتم که به گمان من چنین انتقاد شدیدی از قشون از یکسو و چنین اصلاحات مهم و گستردهای از سوی دیگر، ایجاب میکند که دکتر میلسپو شخصاً موضوع را با شاه در میان بگذارد. از قرار معلوم از زمان بازگشت میلسپو از ایالات متحده در تابستان گذشته شاه هیچ علاقهای به ملاقات او نشان نداده بود. ولی دلیلی نداشت که گمان کنیم نگرش او نسبت به مستشاران آمریکایی تغییر کردهاست.
شاه از زمانی که بر تخت تکیه زده بهشدت درگیر امور مختلف بودهاست و میلسپو هم بهتر دیده بود که عجالتاً اوضاع را به همین منوال رها کند. اطلاعات مندرج در ضمیمه گزارش بسیار مرا متأثر و متحیر ساخت، ولی گمان کردم شاید بهتر باشد پیش از ارایه آن به وزارت امور خارجه اطلاعاتم از این موضوع را با استفاده از منابع دیگر تکمیل کنم. انجام چنین کاری در پایتخت ایران به هیچ وجه ساده نیست، پایتختی که در آن شایعات و انتقادات مخرب همواره شما را احاطه کرده و کسب اطلاعات موثق از منابع معتبر بسیار دشوار است.
شایعات حاکی از رفتار خودسرانه فرماندهان قشون در ایالات مختلف و رفتار عمدتاً مستبدانه قشون در قبال غیرنظامیان در این ایالات بسیار فراوان بود… رفتار غیرقانونی و بیکفایتی افسران ارشد شرایطی بحرانی به وجود آوردهاست که به تازگی آثار و نتایج آن معلوم شدهاست. نارضایتی مردم از غارت اموالشان به دستور بعضی از فرماندهان قشون در ایالات مختلف و همچنین روابط پرتنش فرماندهان با فرمانداران غیرنظامی در چند مورد توجهات را به این وضعیت وخیم جلب کرد. علاوه بر این، معلوم شد که قشون چندین ماه است که حقوق خود را دریافت نکردهاند.
رفتار غیرقانونی و بیکفایتی افسران ارشد قشون شرایطی بحرانی به وجود آورده است که به تازگی آثار و نتایج آن معلوم شدهاست نارضایتی مردم از غارت اموالشان به دستور بعضی از فرماندهان قشون در ایالات مختلف همچنین روابط پرتنش فرماندهان با فرمانداران غیرنظامی در چند مورد توجهات را به این وضعیت وخیم جلب کرد.
بعد از آن خبر دعوای شاه و عبداللهخان- امیر طهماسب- (که جزئیات ماجرا هیچوقت فاش نشد) برکناری عبداللهخان، تغییر دولت و در نهایت اخبار ناآرامی و شورش در خراسان و آذربایجان رسید… اندکی پس از تغییر کابینه، دکتر میلسپو خبر داد که مستوفیالممالک، رئیسالوزرا، و عبدالحسین تیمورتاش، وزیر دربار، (که احتمالاً طرفدار روسهاست، ولی اخیراً روابط خیلی دوستانهای با وزیر مختار بریتانیا دارد و آشکارا هیچ علاقهای به آمریکا نشان نمیدهد)، به دیدار او رفته و اظهار داشتند که با توجه به اوضاع خراسان، وزارت جنگ نیاز فوری به سیصد هزار تومان وام از خزانه مملکتی دارد.
میلسپو اظهار داشت که بدون کسب اجازه از مجلس قادر به پرداخت چنین وامی نیست. البته پیشنهاد کرد علیالحساب مبلغ صد هزار تومان به اعتبار وامی که در اواخر ژوییه به وزارت جنگ تعلق میگرفت به آنها بپردازد. این پیشنهاد رد شد. میلسپو همچنین به من گفت که اخیراً از فروغی، وزیر جدید جنگ، خبردار شدهاست که قشون با یک و نیم میلیون تومان کسری بودجه مواجه است. در صورتیکه چند ماه پیش به او گفته بودند که معوقه قشون فقط سیصد یا چهارصد هزار تومان است. به اعتقاد فروغی این کسری بودجه به سرعت افزایش پیدا خواهد کرد. از زمان تغییر کابینه، میلسپو چندینبار درباره گفتگو با شاه از من مصلحتجویی کردهاست. من هم مؤکداً به او پیشنهاد کردم که حتماً این کار را بکند و اوضاع را صادقانه توضیح بدهد و همزمان آمادگی خود را برای کمک به رفع مشکلات موجود اعلام کند. این ملاقات در هشتم ماه جاری صورت گرفت و رضایتبخش بود. به اعتقاد من این مسئله امتیاز بزرگی در کار میلسپو خواهد بود….
دکتر میلسپو گفت که وزارت مالیه از هزینههای وزارت جنگ هیچ اطلاعی ندارد؛ علیرغم اعتباری که هماینک از خزانه کشور به این وزارتخانه تخصیص یافته است، اعتباری که بیشتر از منابع مملکت است و هیچ حسابرسیای هم انجام نشده، کسری بودجه قشون دائماً رو به افزایش است. بر کسی پوشیده نیست که فرماندهان قشون در ایالات مختلف از مردم پول میگیرند و، در برخی موارد، مالیاتی را که میبایست به دست وزارت مالیه برسد این فرماندهان جمعآوری میکنند و یا مانع اخذ آن میشوند. با این حال پرداخت حقوق قشون مدت مدیدی است که به تعویق افتادهاست. به همین دلیل نارضایتی زیادی در بین غیرنظامیان به وجود آمدهاست. و اینکه این وضعیت نه فقط میتواند به طور جدی وضعیت مالی کشور را به خطر بیندازد، بلکه میتواند از محبوبیت شاه نیز شدیداً بکاهد. لذا او مصرانه از شاه خواست که پرداخت بودجه وزارت جنگ نیز همانند سایر وزارتخانههای دولت تحت نظر وزارت مالیه صورت گیرد.
شاه پاسخ داد که کاملاً مطمئن است که به برخی از فرماندهانش تهمت زدهاند. او شخصاً دستور دادهاست تا تحقیقاتی در این زمینه صورت بگیرد و کسانیکه مقصر شناخته شوند برکنار خواهند شد و افسران قابل اطمینانی جای آنها را خواهند گرفت. او سپس اشاره کرد که قصد دارد ژنرال امانالله میرزا [جهانبانی]… رئیس سابق ارکان حرب را برای بررسی اوضاع مشهد به این شهر بفرستد. (توضیح: اگر گفته شاه صحت داشته باشد، باید گفت شخص ضعیفی را برای این کار انتخاب کردهاست. امانالله میرزا که از تخم و ترکه قاجار است، جدای از تحصیلات اندک نظامی در فرانسه، به هیچوجه توان و کارایی انجام چنین کاری را ندارد.) شاه افزود که میداند مخارج قشون بسیار بیشتر از اعتباری است که وزارت مالیه به آن تخصیص دادهاست، که دلایل متعددی دارد، و یکی از این دلایل ضرورت خرید تسلیحات از اروپاست که به تنهایی بیش از دو میلیون تومان هزینه برداشته است.
شاه گفت که هر چند سعی کرده هر جا امکان دارد اصلاحاتی انجام داده و صرفهجویی کند، دریافته است که مبالغ تخصیصی فعلی کافی نیست؛ ولی پیشنهاد کرده که بودجه قشون افزایش یابد و هزینههای قشون از سایر منابع تأمین شود. میلسپو گفت که فکر نمیکند چنین کاری ممکن باشد. تنها راهی که برای تأمین بودجه اضافی برای قشون به ذهنش میرسد اعطای وام، و یا استفاده از درآمدهای انحصار قند و چای است که قبلاً به ساخت راهآهن اختصاص یافته و یا استفاده از وجوهی است که برای آموزش عمومی و دیگر مصارف ملی در نظر گرفته شدهاست. استفاده از هر یک از این منابع نیازمند تصویب مجلس است که از نظر وی چنین چیزی را تصویب نخواهد کرد. علاوه بر اینکه به گمان او شخص شاه هم موافق این کار نخواهد بود….
میلسپو در همین ارتباط متذکر شد که شاه اخیراً برای تعمیر و بازسازی ساختمانها و باغ اقامتگاه تابستانیاش هشتاد هزار تومان خرج کردهاست. از وزارت مالیه خواسته شد که این هزینه را بپردازد. ولی فقط شش هزار تومان از این وجه قانوناً به عهده آن وزارت بود. شاه ماهیانه چهل هزار تومان از دولت دریافت میکند و طبق گزارشها در چند سال اخیر اموال فراوانی گرد آوردهاست.
میلسپو گمان میکند که هر چند شاه با خوشرویی به توضیحاتش گوش داد، ولی سخنانش تأثیر بسیار اندکی بر شاه داشتهاست. او واقعاً اهمیت و پیامدهای اوضاع سیاسی جاری را نمیداند. ولی مایل است روی کار آمدن وثوق و دوستانش را به تلاش انگلیسیها نسبت بدهد. در مجموع او قدری بدبین به نظر میرسید… شاید این بدبینی تا اندازهای بخاطر اثرات ناامید کننده گفتوگویش با شاه باشد، و شاید هم به این دلیل است که او بیش از حد کار میکند و این روزها وضعیت جسمانی خوبی ندارد….
اشاره کردم که شنیدهام مشکلات سیاسی تا اندازهای مانع از آن میشود که منابع مالی قشون تحت نظارتهای بودجهای درآید. در کمال تعجب به من گفت که واقعاً هم همینطور است… ژنرال بیشتر با رفتارش تا کلماتش مرا متوجه ساخت که قدرتهای خارجی هم مخالف شمول قشون در چارچوب بودجه مملکت هستند و هم مخالف مستشاران مالی آمریکا… میتوانم بگویم که دکتر میلسپو اکنون کاملاً از وضعیت آگاه است. او هیچ توهمی نسبت به مشکلات قشون و یا ضرورت تأخیر در انجام اصلاحات مندرج در یادداشت ضمیمه ندارد. او میخواست که وضعیت کنونی را برای شاه و دولت به خوبی روشن کند، و ظاهراً در این کار موفق بوده است…