“فاجعه” و یا “روز قیامت” و یا “پشیمانیآور” و یا “غمانگیز” و یا “زلزلۀ عظیم” و یا “مهمترین واقعۀ تاریخ اتحادیۀ اروپا” و یا….. تعبیراتی بودهاند که دولتمردان و سیاستمداران برای تعریف نتایج همهپرسی در انگلستان بکار بردهاند. به نظر میرسید و به نظر میرسد که این کسانی که سکّان کشتی سرنوشت اروپا و رابطۀ اتحادیۀ اروپا با کشورهای دنیا و از جمله خاور میانه و به خصوص ایران را در دست دارند امکان چنین نتیجهای را نمیدادند. کسانی که طبق نظر زورمداران ایرانی، گویا “نخست وزیر ایران را هم تا صد سال آینده تعیین کردهاند!” همۀ این بزرگان برای سخنرانی و مصاحبه جهت آرامش دادن به مردم، به رسانهها هجوم بردهاند ولی جملگی با گفتههای خود بیاطلاعی و عجز خود را برای پیشبینی پیشآمدها در روزها و هفتهها و ماههای آینده و پسلرزههای این زلزله، و نیز بیکفایتی خود را برای ارائۀ درمان و راه حل برای این “فاجعۀ غیرقابل انتظار و پیشبینی نشده” به وضوح نشان دادهاند. اینکه در پی خروج انگلیس ار اتحادیۀ اروپا، در آینده دور و نزدیک چه خواهد شد یک مساله است ولی اینکه در ساعات اولیۀ بعد از این واقعه چه اتفاقاتی افتاده و میافتد، مسالۀ دیگری است.
بیش از چهار دهه پیش، دولت انگلیس بدون همهپرسی، در راه ورود به اتحادیۀ اروپا قدم برداشت. سه سال پیش دیوید کامرون، بعد از چهل سال عضویت، به انگلیسیها قول مذاکراتی جدید با اتحادیۀ اروپا برای کسب موقعیتی بهتر برای انگلیس در آن اتحادیه را داد. وی چند ماه پیش به وعدۀ خود عمل کرد و مراحل همهپرسی برای ماندن در اتحادیۀ اروپا و یا خروج از اتحادیه را شروع نمود در حالیکه در تمام این مدت، احتمال اینکه مردم رای به خروج بدهند را غیرممکن فرض میکرد (و گرنه از ابتدا دست به این خودکشی سیاسی نمیزد!) و امروز با مشخص شدن نتایج همهپرسی، استعفا داد و در سخنرانی خود گفت: “من این همهپرسی را برای تثبیت موقعیت خودم، براه نیانداخته بودم”
به لحاظ اقتصادی تا این ساعت، شاهد سقوط پوند انگلیس بیش از ده درصد و سقوط بازار سهام لندن نزدیک به 9 درصد بودهایم. موسسۀ مورگان استانلی در نظر دارد که 2000 نفر از کارمندان خود را از انگلیس خارج کند. سقوط قیمت سهام موسسات پولی/مالی بیشتر از سایر سهام بوده است به طوری که تا این ساعت سقوط بهای 7-8 درصدی در این موسسات در امریکا و 12-15 درصدی در اروپا گزارش شده است.
خروج هیچ کشوری از اتحادیۀ اروپا، در تاریخ این اتحادیه سابقه نداشته است. شاید تا ساعاتی پیش، خروج کشوری چون انگلیس از اتحادیۀ اروپا، ناممکن مینمود. حتی خروج یونان و پرتغال هم در آن روزهای بحرانی، فاجعهآمیز و بعید خوانده میشد. کشورهایی چون سوئیس، از ابتدا عضو این اتحادیه نشدند که بعد خارج شوند که اکنون بتوان تبعات خروج انگلیس از آن اتحادیه را پیشبینی نمود و یا حتی حدس زد.
اکثر سیاستمداران حاکم، انتظار داشتند که نتیجه همهپرسی، ماندن انگلیس در اتحادیۀ اروپا خواهد بود. حتی بعد از تعطیل شدن حوزههای رایگیری، آمار نظرسنجیها توسط “موسسات معتبر نظرسنجی” نشان میداد که نتیجه همهپرسی، خروج از اتحادیۀ اروپا نخواهد بود.
بوریس جانسن، که قبل از صدیق خان، تا چند ماه پیش شهردار لندن بود و سودای نخستوزیری انگلیس را در سر دارد و از رهبران اصلی مبارزات برای خروج انگلیس از اتحادیۀ بوده است، به جای جشن پیروزی، امروز حالتی مضطرب و نامطمئن از خود بروز داد.
سرنوشت مقام نخستوزیری در انگلیس، احتمالا در نشست محافظهکاران در اکتبر 2016 مشخص خواهد شد و ماههای آینده و پیشآمدهای پیش رو، مشخص خواهد کرد که آیا بوریس جانسن به آرزوی نخستوزیری خود خواهد رسید یا نه. به این ترتیب امپراطوری بریتانیا که روزی بود که گفته میشد “خورشید در قلمرو بریتانیای کبیر، هرگز غروب نمیکند” و طبق باور عدهای از ایرانیان “نخستوزیرهای ایران را، حتی تا صد سال آینده هم مشخص کرده است” حتی قادر نیست نخستوزیر خود را در ماههای آینده پیشبینی کند. با نظام پارلمانی انگلیس، نخستوزیر آینده را نه شهروندان انگلیس و بلکه حزب حاکم، و البته در توازن قوای زمان و مکان، معین خواهند کرد.
گرچه اتحادیۀ اروپا هنوز 28 عضو دارد، ولی قرار است چهارشنبه آینده نشستی با حضور 27 کشور اتحادیۀ اروپا و بدون حضور انگلیس انجام شود. سیاستمداران اتحادیۀ اروپا در شرایطی بس سخت و ناگوار قرار دارند و در آنچه که به تصمیمگیریها دربارۀ انگلیس جداشونده و جداشده از اروپا دارند، از یک طرف مجبورند که برخوردی تنبیهآمیز در پیش بگیرند که درس عبرتی شود برای هلند و دانمارک و یونان و اسپانیا و…. سایر کشورهایی که ممکن است بخواهند از اتحادیه خارج شوند، و از طرف دیگر نمیتوانند میزان سختگیریها را زیاد بالا ببرند، چرا که انگلیس در مناسبات اقتصادی دنیا، و بخصوص اروپا نقشی حیاتی دارد. تبعات خدشهدار شدن وضعیت موسسات پولی/مالی میتواند بحرانهایی را در پیش داشته باشد که به مراتب از سقوط بازار سهام و بحرانی که در سالهای 2008-2009 پیش آمد، فاجعهآمیزتر باشد.
در این ماجرا، نقش استقلال و باور به آن، و لزوم پایمردی و استقامت در تلاشها برای هدف استقلال و آزادی (که صد البته بدون روش استقلال و آزادی قابل تصور نیست) بس نمایان شده است. وابستگی کشورهای به ظاهر مستقل که با چانهزنی و کشمکش بر سر منفعتی بیشتر در مجازی که آنرا “منافع مشترک” مینامند، با هم در بحرانی خودساخته گرفتارند.
ولادمیر پوتین، که از هر فرصتی برای کوبیدن غرب در رسانهها استفاده میکند، علیرغم اینکه انگلیس از بیشترین تلاشها را برای سختگیری در تحریمها بر علیه روسیه بکار برده است، در هفتههای اخیر از ابراز نظر در مورد همهپرسی در انگلیس اجتناب نمود و فقط امروز بعد از اعلام نتایج رایگیری، و تا این ساعت فقط قلیلی از مقامات روسیه در این مورد ابراز نظر کردهاند و تبعات اقتصادی آنرا برای روسیه، فاجعهآمیز خواندهاند. هرچه میزان زورمداری و قدرتمحوری در سیاستهای داخلی و خارجی یک کشوری بیشتر باشد، به همان میزان بیشتر استقلال خود را از دست داده است و کمتر به مردم خود و بیشتر به نظام سرمایهداری جهانی وابسته است.
باراک اوباما که رئیس جمهور امریکاست تلاش گسترده و نامتعارفی را برای اثرگذاری در نظر و تصمیم شهروندان انگلیس برای ماندن در اتحادیۀ اروپا را مدیریت کرد. قدرتهای امریکا، بیش از همتاهای خود در اروپا از این رویداد ناخرسند و نگرانند. از زاویۀ قدرت که بنگری، همان نقشی که اسرائیل در خاورمیانه برای غرب دارد، انگلیس در اروپا برای امریکا دارد.
صحبت از اسراییل به میان آوردم که گرچه امروز تا این ساعت این دولت در اخبار نبوده است، ولی اشارهای به این “ابرقدرت خاورمیانه” لازم است. دولت اسرائیل هم با زورمداری و خشونتپروری و خشونتگستری، بر اوضاع سوار است. آقای ناتانیاهو، بیشتر از پیش از مردم دور و به زورپرستان و قدرتمداران نزدیک میشود. بعضی ژنرالهای بلندپایۀ اسرائیل از فاشیسم در این کشور سخن گفتهاند. نخستوزیر اسبق، آقای ایهود باراک، تا آنجا پیش رفت که آپارتاید را در اسرائیل در سخنان چند روز پیش خود مطرح نمود. به یاد بیاوریم تنها مقام غربی که چند سال پیش جرات کرد از دولت اسرائیل انتقادی واضح بکند و حتی آپارتاید در اسرئیل را در عنوان کتابش مطرح کرد، رئیس جمهور اسبق امریکا آقای جیمی کارتر بود. آن زمان ایشان مجبور شد که حرف خود را پس بگیرد ولی امروزه به خاطر حوادث و تغییراتی عظیمی که در دنیا اتفاق افتاده است و مردم دهکدۀ کوچک دنیا، برای خود، خواستار نقش بیشتری در ساختن سرنوشت خویش هستند، اینکه خود سیاتمداران اسرائیلی چنین نظراتی را به زبان بیاورند، اهمیتی فوقالعاده دارد، حتی اگر این ابراز نظرها سیاسی و برای دعوای قدرت در اسرائیل باشد.
اتحادیۀ اروپا که بر پایۀ موازنۀ وجودی ایجاد شد و ادامه یافت، بر اساس نیاز قدرت به تمرکز و تبعیض، به تدریج عرصه را بر استقلال و آزادی شهروندان کشورهای مختلف این اتحادیه تنگ کرده است. در قرنی که گذشت و تا به امروز، طرح به هم پیوستن دولتها در بازار مشترک و اتحادیۀ اروپا در غرب، همزمان با طرح از هم گسستن کشورهای خاورمیانه مطرح بوده است. قدرتهای غرب و اسرائیل، طرح تکه پاره کردن کشورهای خاورمیانه را دارند و حداقل از اوایل دهۀ 1980، خیال خام “موزاییک” کردن ایران را در سر میپرورانند، امروز خود را در مقابل سرنوشتی متعجبانه یافتهاند. حتی جدا شدن اسکاتلند از انگلیس در همهپرسی مجدد در آیندۀ نزدیک، امکانی محتمل است.
در آنچه که مربوط به ما و سرنوشت ایران و ایرانی میشود، میتوان این ماجرا را از منظرهای متفاوت نظاره نمود. ولی به هر ترتیب و از هر زاویهای که بنگری، برای اندیشه و عمل فقط دو مکان متصور است، یکی مردم و حقوق، که منجر به مردمسالاری و حقوقمندی میگردد و دیگری زور و قدرت، که منجر به زورمداری و قدرتسالاری میگردد. این ماجرا و اتفاقات اخیر منطقه و دنیا، اهمیت استقامت و پایمردی در استقلال و آزادی و حقوق را بیش از پیش نمایان کرده است. احقاق حقوق هر فردی به احقاق حقوق بقیۀ افراد کمک میکند و احقاق حقوق هر ملتی، به حقوقمندی در سایر ملتها کمک میکند. منافع در مقابل ضررها قرار میگیرد و منافع ملی یک کشور، به ناچار به ضررهای کشورهای دیگر میرسد. منافع مشترک، دروغی بیش نیست که زورمداران و معتادان به قدرت، به غیر از آن را نمیتوانند ببینند. و این بازی خوردن در روابط قدرت و زور است که در نهایت و حتی در مقام سلطهگر، بحرانهای پیشبینی نشوندهای از نوع خروج انگلیس از اروپا و تبعات آنرا به همراه خواهد داشت.
به منطقه و به ایران بازگردیم.
بعضی از آنانی که خود را “اپوزیسیون” میخوانند و هدفشان این است که آقای خامنهای و نظامش برود و اینان بر مصدر ولایت از نوع دیگری تکیه بزنند و به حق استقلال مردم ایران وفادار نیستند، بدانند که دخالت نظامی در ایران، نقشۀ عقیم و ناموفقی بوده است که بعضی زورمداران در غرب و شرق، قبل از حمله به افغانستان و عراق در سر داشتهاند، منتها جایگاهی که استقلال در فرهنگ مردم ایران داشته است، و در سایر کشورهای منطقه کمتر دیده میشود، کشور را از گزند قشون خارجی، حفظ کرده و خواهد کرد. بهتر است که به مردم روی آورد و به قدرتهای خارجی پشت کرد.
بهتر است که به مردم روی آورد و به قدرتهای داخلی و نمادهای آن هم پشت کنیم و انتظار نداشته باشیم که از طریق قدرتهای داخلی، چه درون نظام و چه در حاشیۀ نظام، ممکن است قادر باشیم وضع بهتری برای خود تصور کنیم.
بعضی از آنانی که خود را “اپوزیسیون” میخوانند و هدفشان این است که آقای خامنهای و نظامش بمانند و در پیشبرد شعار “حفظ نظام از اوجب واجبات است” گوی سبقت را از خامنهایها بردهاند، و به حق استقلال مردم ایران وفادار نیستند، بدانند که این رژیم اصلاحپذیر نیست و هرگونه “اصلاحی” در چهارچوب این رژیم، به افزایش فساد و خشونت و سرکوب میانجامد. هر گونه “انتخابی” در این رژیم به غیر از بد و بدتر و رسیدن به بدترینهایی که پیوسته بدتر شده و میشوند! نمیتواند متصور باشد. بهتر است از حفظ این رژیم با ترساندن مردم و از “خندق” بودن و “خندق” شدن به دور قلعۀ نظام ولایت مطلقه، دست بردارند. بدانند وقتی که این قلعه فرو بریزد، اول این خندق است که پر میشود و از بین خواهد رفت و مردم رها خواهند شد. از دروغهای این گروه نترسیم که اگر رژیم برود داعش، که خود قدرتهای غربی در روابط قوا سازنده و نگهدارندهاش بودهاند، خواهد آمد و آسمان به زمین خواهد رسید. به یاد بیاوریم و پیوسته به خود و به دیگران یادآور شویم که پشت کردن به مردم و چشمپوشی از تجاوز به حقوق و ادامۀ خشونتگستریهای رژیم و رویکرد به قدرت، قدرت داخلی، و انتظار راه حل برای مشکلات از مشکلآفرینی که رژیم مافیایی ولایت مطلقه اهرمهای قدرت داخلی است خطر ظهور پدیدهای چون داعش را در ایران ممکن میکند. هر یک روزی که این رژیم بر روی کار بماند، خطر اینکه ایران سرنوشت سوریه را پیدا کند بیشتر میگردد.
در این روزها، بیش از گذشته، ضروری و بلکه حیاتی است که ما مردم ایران، با عبرتآموزی از سرنوشت سوریه، و با توجه به نتیجۀ همهپرسی در انگلیس که منجر به خروج این کشور از اتحادیۀ اروپا شد و حوادث ممکن در روزها و هفتهها و ماههای آینده در دنیا، بیش از پیش به استقلال به عنوان حقی از حقوق ذاتی بشر، توجه داشته باشیم و به این اصل اصیل مردمسالاری، پیوسته وفادار بمانیم. باور به استقلال و آزادی و پندار و کردار و خودانگیختگی است که ضامن حیات ملی ما بوده و خواهد بود. اعتماد به نفس فردی و اعتماد به نفس ملی است که هر کدام از ما ایرانیان را فعال و مبتکر میکند که با بینهایت راه حلهای خشونتزدا، برای رهایی از ولایت مطلقه، و رسیدن به مردمسالاری، موثر واقع شویم، حال این تاثیرگذاری برای یافتن سرنوشتی بهتر، هر چقدر هم به نظر در ظاهر کوچک بیاید.
علی صدارت
جمعه بیست چهارم ماه جون 2016 برابر با چهارم تیر ماه 1395