٭ در گرگان و غرب و خوزستان چه گذشت؟
در کتاب «از سوم تا بیست و پنجم شهریور» آنگاه از مناطق گرگان و غرب و خوزستان چنین نگاشته یاد شدهاست:
لشگر گرگان
« … دشت گرگان منطقه باز و بلامانعی است که واحدهای تندرو، بویژه گردانهای مخصوص حمله که با وسایل موتوری تندرو مجهز و بوسیله ارابههای جنگی و توپخانه موتوردار پشتیبانی میشوند بسهولت میتوانند در این دشت پیشروی کنند. با یک چنین وضعیت، لشگری که بعنوان پادگان و یا مدافع در گرگان متمرکز میشود، باید وسایل تحرک کامل و سریع موتوری در اختیار داشته باشد تا فرمانده مسئول بتواند در موقع نیاز واحدهای خود را با حداکثر سرعت به مناطقی که مورد تهدید قرار می گیرند اعزام بدارد.
طول خط مرزی که واحدهای کوچکی از نیروی پیاده نظام لشگر گرگان از آن دفاع میکردند در حدود چهار صد کیلو متر است و طبق حساب دقیقی که شده با در نظر گرفتن شماره افرادی که حافظ پاسگاههای مرزی بودهاند از نظر اصول و فنون جنگی این عده فقط میتوانسته اند چهار کیلو متر از این مرز را طبق قوانین جنگ جدید حراست کنند. با توجه به این موضوع اساسی نباید انتظار داشت که پاسگاههای جداجدا و دورافتاده ناحیه سرحدی در مقابل یکی پیشآمد غیر مترقب و تعرضی که با تمام وسایل جنگی لازم انجام میگیرد، بتوانند رشادت و شهامت فوقالعاده از خود نشان دهند.
در شب چهارم شهریور ماه ساعت 4 بعد ازنصف شب پاسگاههای مرزی گرگان که در امتداد رود «اترک» استقرار جسته بودند و موضع جنگی دفاعی آنها رودخانه بود از طرف واحدهای کشور همسایه موردتهدید قرار گرفته و چون با نبودن وسایل کامل، پایداری زیاد در این محل امکان نداشت عدهای از افراد نگهبانان مرز در راه انجام وظیفه مقدس خود به شهادت رسیده و بقیه عقب نشینی مینمایند.
سرهنگ صنف سوار آقای معتضدی که از افسران با اطلاع و مجرب و درستکار ارتش میباشند، کفالت فرماندهی لشگر گرگان را بعهده داشت. هنگ 25 پیاده و هنگ 23 سوار و یک هنگ توپخانه در اختیار این لشگر بود و این واحدها وظیفه دار بودند از این منطقه وسیع دفاع نموده و اگر دستوری از مرکز رسید به مقاومت خود ادامه دهند. مرکز لشگر در شهر گرگان بوده است.
برخوردهای دیگر جنگی بشرح پائین بین لشگر گرگان و واحدهای طرف رخ میدهد:
برخورد دوم درپشت روود گرگان که در فاصله 60 کیلومتری خط مرز جاری است واقع و واحدهائی که در پشت این موضع استقرار داشتهاند بشرح پائین بودهاند:
یک هنگ سوار بوده که قسمتی از سوار نظام خود را در پشت پل رود گرگان مستقر ساخته و بقیه قسمتها را در کوهستان دهلیز نوده و شاهرود برای مسدود کردن راه به فلات تمرکز داده بود.
یک قسمت پیاده نظام هم با وسائل تندرو ( کامیون) پشت پل « پهلوی دژ» و پشت پل « خواجه نفس» تمرکز یافته بود و آماده دفاع بودند.
واحدهای طرف پس از پیشروی و عبور از مرز ساعت 3 بعد از ظهر روز سوم شهریور ماه در پشت روخانه « گرگان» با واحدهای پیاده نظام لشگرگرگان تماس حاصل و زدو وخورد مختصری رخ داده و پس از چند ساعت به خط دفاعی عقب درکوهستانهای جنوبی گرگان در دهلیزهای « زیاریت» و «قزلق» که راههای نفوذی بطرف فلات است عقب نشینی مینمایند.
قسمت سوار که در پشت پل رود « گنبد» متمرکز بود بعد از تماس و تیراندازی توانسنته بود موضع اصلی خود را حفظ نماید.
در دشت وسیع گرگان تنها یک رشته زدو خوردهای مختصر واقع شده و در چهار و پنج و شش شهریور قوای عمده لشگر گرگان که هنگ سوار او در دهلیز نوده و شاهرود و هنگ پیاده و توپخانه او در دهلیزهای زیاریت و قزلق وضعیت دفاعی داشتند هیچ نوع حادثهای رخ نداده ولی نیروی هوائی شوروی فعالیت داشت وواحدهای شکاری پیوسته در اکتشاف بودند.
٭ابلاغ:
روز ششم شهریور ماه، داغستانی نام تلگرافی را که مبنی برترک هرگونه مقاومت بود، از مرکز رسیده بود و مضمون آن بشرح پائین بوده به کفیل فرماندهی لشگر میرساند:
فرمانده لشگر از اینکه حامل تلگراف داغستانی بوده کمی مظنون شده و خود شخصاً در عقب مواضع دفاعی به نزدیکترین شهر رفته و تلگراف حضوری کرده و حقیقت امر را از ستاد ارتش استفسار میکند. ستاد ارتش پاسخ میدهد که متن تلگراف کاملاً درست است و بموقع اجرا بگذارید.
آقای سرهنگ معتضد پس از اطلاع و وقوف به حقیقت امر به ستاد لشگر مراجعت و برای مذاکره با فرماندهان شوروی به گرگان میرود ولی در نتیجه سوء تفاهمی زندانی میشود.
چون از فرمانده لشگر خبری نمیرسد فرمانده هنگ 35 پیاده پس از اطلاع از چگونگی امر عده خود را به استثنای یک گردان که در خط اول قرار داشتند و بنا به امر صادر به سربازخانهها رفته بودند جمع آوری و بطرف مرکز عقب نشینی و خود را به تهران میرساند.
هنگ 23 سوار نیز که به او امر شده بود به نزدیگترین شهری یعنی به شاهرود برود و ترک مقاومت کند به این شهر رسیده و خلع اسلحه میشود. این بود مختصری از پیش آمدهائی که برای لشگر گرگان روی داده بود.
٭ لشگر 5 و 12 کردستان:
کردستان یکی از استانهای کشوراست که با موقعیت جغرافیائی مهم خود از نظر دفاع همیشه اهمیت داشتهاست. بهمین مناسبت در این قطعه از خاک کشور دولشگر پادگان بود که یک سپاه را تشکیل داده و فرماندهی آن با تیمسار سرلشگر حسن مقدم بود. پاسگاههای مرزی این استان از واحدهای نسبتاً مهمی تشکیل یافته و گردانها و گروهانها و یا اسواران سواری که عهده دار حفاظت مرز شدند با مراکز پادگان و ستاد سپاه ارتباط داشتند.
گو اینکه مرزهای این استان نیز خیلی وسیع و کوهستانی است با وجود این محورهای نفوذی آن تحت مراقبت جدی بود. پیش از انکه حوادث شهریور ماه روی دهد، تقریباً در20 مرداد ماه پادگانهای مرزی خبر تمرکز قوای زیادی را در مرز به فرمانده سپاه اطلاع میدهند.
البته این جمله نباید موجب شگفتی خوانندگان بگردد. زیرا همه اهالی کشور کم و بیش از تیرگی اوضاع و سیاست ابهامآمیزی که درآن موقع سران کشور پیش گرفته بودند، اطلاع داشتند و میدانستند که رفت و آمدها و گفت و شنودهای سیاسی که در مرکز صورت میگرفت، گویای آناست که اگر اختلاف نظرهای حاصله از راه سیاسی حل نشود، پای نیروهای مسلح به میان خواهد آمد و بهترین دلیلی که برای اثبات این نظر میتوان اقامه کرد، اظهارت شاه سابق روز اول شهریور ما 1320 دراردوگاه نظامی اقدسیه خطاب به دانشجویان فارغاتحصیل دانشکده و افسران فارغ التحصیل دانشگاه جنگ بود.
دو روز بعد خبر دیگری میرسد که در 24 مرداد ماه به مرزهای ایران تجاوز خواهد شد. ولی معلوم نیست به چه جهاتی انجام این نقشه یک هفت به تأخیر میافتد. فرمانده سپاه در مقابل این اوضاع آشفته و از اینکه در مرکز کشور نیز فعالیت سیاسی شدیدی جریان دارد تا آنجائی که وظیفه دار بوده مراتب را به مرکز اطلاع[ داده] و نیز یک سلسله پیش بینیها کرده و با وسایلی که از مرکز میرسیده پادگانهای استان را آماده برای مقابله با پیش آمدهای غیر مترقبه میسازد.
ساعت چهار بامداد روز سوم شهریور که تجاوز به مرزهای ایران از طرف واحدهای انگلیس آغاز میگردد، واحدهای دولشگر 5 و 12 در دو جبهه اصلی قصر شیرین و گیلان غرب ودر دو جبهه فرعی نفت شاه و پاطاق تمرکز داشتهاند و چون کردستان ناحیه کوهستانی است به این جهت دفاع از جادههای ممکن بود. قوای متجاوز که بیشتر شان موتوریزه و مکانیزه بودند مجبور بودند در درجه اول جادههای شوسه را تحت بازرسی دقیق خود قرار داده بدین وسیله بتوانند به پیشروی خود ادامه دهند.
پس از آنکه بین واحدهای طرف و واحدهای لشگر 5 تماس رخ میدهد زد و خوردهائی وقوع یافته و افراد و سربازان و افسران در همه جا نهایت درجه شهامت را از خود نشان داده و وظیفه خود را چنانکه شایسته بوده انجام میدهند، بویژه یک هنگ توپخانه در تیراندازی و هدف گیری بینهایت ابراز لیاقت کرده و شایستگی خود را ثابت مینماید. در هر حال، تا روز ششم زدو خوردهائی روی داده و پس از رسیدن فرمان ترک مقاومت، واحدهای لشگر 5 و 12 تصمیم بر این می گیرند به مرکز پادگان خود مراجعت نمایند.
دستور ترک مقاومت در 60 کیلومتری بالای کرمانشاه به واحدهای لشگر 5 و 12 ابلاغ و قرار بر این میشود که افراد لشگر 5 به سنندج و لشگر 12 به کرمانشاه آمده و در سربازخانه جا بگیرند. تیمسار سرلشگر مقدم که فرماندهی این سپاه را بعهده داشتند به سرتیپ پور یا فرمانده لشگر 12 در این مورد دستورات لازم میدهند. در ضمن اجرای دستور رسیده از مراکز دایر به ترک مقاومت، فرمانده سپاه با فرمانده نیروهای انگلیس داخل مذاکره شده و قرار براین میشود که واحدهای ایران وانگلیس همیشه 25 کلیومتر باهم فاصله داشته باشند. این تعهد را هردو طرف محترم شمرده و بسوی کرمانشاه حرکت مینمایند.
٭در یک موقعیت باریک:
خبرهای بدی از همه جا میرسد. موضوع متلاشی و متواری شدن لشگرها ورد همه زبانهای است میگویند شاه مرکز را ترک گفته است. در یک چنین وضعتی، واحدهای انگلیس در نظر دارند وارد کرمانشاه شوند. باید مطابق قرار داد متارکه افراد ارتش شهر را تخلیه نمایند. برای اینکه حادثه ناگواری روی ندهد و اسلحه و مهمات لشگر 12 از بین نرود، فرمانده سپاه به فرمانده لشگر دستور میدهد که با افراد خود شهر کرماشناه را تخلیه و به همدان برود. این دستور هنگامیداده میشود که واحدهای انگلیس د ر نظر نداشتند از کرمانشاه جلوتر بیانید.
لشگر 12 به فرماندهی سرتیپ پوریا از شهر کرمانشاه حرکت و قصد داشته است به شهر همدان برسد ولی باز پیش آمدهای تازه و حوادث غیر مترقبه سیاسی و جنگی ایجاب میکند که واحدهای انگلیس به شهر همدان برسند. تیمسار سرلشگرمقدم بلافاصله پس ازاطلاع بر این امر، به سرتیپ پوریا دستور میدهد که با افراد لشگر خود بعوض همدان به ملایر رفته و اگر با مرکز سپاه نتوانست ارتباط برقرار سازد مستقمیاً با ستاد ارتش مربوط و کسب تکلیف کند.
فرمانده سپاه غرب پس از دادن دستورات به سرتیپ پوریا مصمم میشود بطرف سنندج حرکت کرده و افراد لشگر را در جاهای مناسبی استقرار بخشد. البته فرمانده سپاه جز این وظیفهای نداشت و چون تیمسار سرلشگر مقدم که از افسران مجرب و رزیده و خوب ارتش میباشند، تشخیص میدهند که پس از ترک مقاومت ممکن است حوادثی رخ داده واسلحه ومهمات واحدها ازبین رفته و در نتیجه اغتشاش و انقلابی بروز نماید، به این جهت صلاح در آن میبینند که به سنندج رفته و کارها را شخصاً سرو صورت دهند.
٭ برخوردها با سران لشگر فراری:
فرمانده سپاه غرب در آن موقع که بطرف سنندج حرکت مینماید اطلاع پیدا میکند واحدهای شوروی به استان کردستان رسیده و در نظر دارند به شهر سنندج وارد شوند. فرمانده واحدهای انگلیس متمرکز در کرمانشاه که یک ستون از آنها به سوی همدان حرکت کرده بودند بلافاصله ستون دیگری مأمور سنندج خوداری و راه روانسر را پیش گرفته و با واحدهائی که همراه داشت از رودخانه عبور و پس از آنکه اطراف پل بزرگ چوبی رامین گذاری میکنند در آن طرف رودخانه استقرار می جویند. در همان هنگام که باقیمانده افراد لشگر 5 مشغول تهبه وسائل در پیرامون ده روانسرا بودند قافله سران سرلشگر فراری مطبوعی و معینی که با شهامت و دلیری بسیاری جان شیرین خود را بکف گرفته و از میدان در رفته بودند، پیدا شده و پس از استفسار از چگونگی اوضاع بطرف ملایر حرکت میکنند.
٭ سرنوشت لشگر 12:
سرتیپ پوریا در ضمن حرکت بطرف همدان دستور فوری فرمانده سپاه را دریافت و افراد لشگر را از جاده شوسه بیرون برده و روز هشتم شهریور ماه به صحنه میرسد. صحنه دهی است آباد و به آقای دکتر معاون تعلق دارد. افراد لشگر 12 در این محل به استراحت مشغول شده فرمانده لشگر نیز در منزل آقای دکتر معاون نظر به سابقه آشنائی مهمان میشود. در اینجا به فرمانده لشگر خبر میرسد که در مرکز اوضاع آشفته و خراب است و لشگرها منحل و شاه رفته و ستاد ارتش نیز مرکز را ترک گفته است. این خبرهای غیر مترقبه تأثیر شگفت انگیزی درفرمانده لشگرو افسرانش کرده و بلافاصله در صدد چارجوئی بر آمده و بجای اینکه از پاشیده شدن و متواری گشتن افراد لشگر جلوگیری نمایند شورائی تشکیل و صورت مجلسی که خلاصه آن بشرح پائین است تنظیم مینمایند.
چون با فرمانده مستقیم (سپاه) نمیشود ارتباط برقرارکرد ستاد ارتش نیز مرکز را ترک گفته چاره منحصر بفرد این خواهد بود که افراد لشگر هرکجا که میل دارند بروند. البته این صورت مجلس بسیار مفصل و مشروح بوده و بیشتر افسران لشگر نیز آن را امضا کردهاند. باری بفاصله چند دقیقه پس از تشکیل این شورا لشگر12 بوضع تأسف انگیزی منحل گشته و افراد توپخانه لشگر توپها را توی صحرا ریخته و اسبها را سوارو صحنه را ترک می گویند. مقدار زیادی از تفنگهای افراد لشگر زمین ریخته شده، عده دیگری نیز با اسلحه و مهماتی که در اختیار داشتند از پیرامون فرماندهان خود دور میشوند.
این پیش آمد فجیع که قطعاً از روی تدبیر و اندیشه نبوده و بسرعت برق روی داده و سرتیپ پوریا بهیچ وجه نمیتواند از آشفتگی اوضاع جلوگیری کند.
ساعت 5 بعد از ظهر روز هشتم شهریور ماه اتومبیل نمره زرد ارتش لشگر 12 حامل سرتیپی بود که با کمال خجلت و ندامت از عمل سه ساعت پیش خود بطرف ملایر روان بود.
چهار ساعت بعد، این خبردر سراسر کشور شیوع یافته و فرمانده سپاه تیمسار سرلشگر مقدم برای استحضار از چگونگی امر یک نفر از افسران خود را به صحنه روانه میسازد. افسر مأمور در نزدیکیهای صحنه با یکی از افسران لشگر 12 که در امضای صورت مجلس نیز شرکت نداشته برخورد و چگونگی قضیه را پرسیده و به اتفاق آن به روانسر حرکت مینماید. روز نهم شریور ماه فرمانده سپاه بایک دنیا تأسف از این پیش آمد مطلع و بنا بوظیفهای که داشته بوسیله آقای همایونفر رئیس تلگرافخانه غرب مراتب را به ستاد ارتش مرکز اطلاع میدهد. بلافاصله از مرکز دستور میرسد که سرتیپ پوریا از کار منفصل و به مرکز اعزام شود. دستور رسیده بموقع اجرا گذاشته شده و سرتیپ پوریا به تهران آمده و تحویل دادرسی ارتش میشود.
جریان بازجوئی و دادرسی ایشان در مرکز شروع میشود و این خود داستان مفصلی است که مربوط به این تاریخ مختصر نیست. آقای سرتیپ فعلاً از افسران بازنشسته اند و سرنوشت لشگر 12 و فرماندهان رشید آن به اینجا خاتمه مییابد.
٭ لشگر 6 خوزستان:
خوزستان سرزمین ثروت خیزی است که به دفاع آنجا باید خیلی اهمیت داد. بنابراین لشگر6 خوزستان وظیفه بسیار سنگینی از نظردفاع بعهده داشت و در موقع لزوم از پادگان لرستان و فارس، اصفهان و نیروی دریائی جنوب که حافظ کرانههای وسیع ایران بود، میبایستی کمک بگیرد. خطوط ارتباطی این لشگر با مرکز با مقایسه سایر لشگرها خیلی خوب بود و بوسیله راه آهن بطور مستقیم تقویت پادگان از حیث مهمات و اسلحه و خواربار میسر بود.
شهر اهواز که در کنار راه آهن قرار گرفته مرکز پادگان لشگر 6 بود و فرماندهی لشگر با سرلشگر شاه بختی بود که اکنون فرماندهی سپاه غرب را عهده دار هستند. بنابراین مرکز فعالیت جنگی جنوب شهر اهواز بود که وظیفه بسیار مشکلی را بعهده داشت و میبایستی وسایل دفاع منطقه پهناوری را فراهم نماید.
در مورد دفاع از این منطقه پهناور و باز و بلامانع که تقریباً هیچ نوع استحکاماتی در آنجا تعبیه نشده بود، اگر نیروی دریائی قوی وجود داشت بازممکن بود از نفوذ واحدهای بیگانه به داخل خوزستان و رسیدن آن به مراکزحیاتی این استان جلوگیری کرد. نیروی دریائی ایران بمنظور حراست و حفاظت کرانههای ایران و جلوگیری از قاچاق دریائی و عملیات دزدان دریائی بوجود آمده و افسران و افراد آن با کمال درستی و شهامت وظیفۀ خود را انجام میدادند. در چهار بندر تکیه گاه داشت و بندر خرمشهر تکیه گاه اصلی و مرکز ستاد نیروی دریائی و سربازخانههای افراد آن بود و ستاد مرحوم دریاسالار بایندر که روز اول حادثه شهریور شهید شده و در راه دفاع میهن کشته شد، در این بندر بود.
واحدهای دیگر نیروی دریائی در بندرشاهپور، بوشهر و بندرعباس تکیه گاه داشته و مشغول انجام وظیفه بودند. با توجه به اینکه طول کرانههای جنوب ایران چقدر زیاد است میتوان دریافت که نیروی دریائی ایران با چه مشکلاتی در زمان صلح روبرو بود تا چه رسد به زمان جنگ.
٭ تهیههای مقدماتی:
لشگر خوزستان با در نظر گرفتن کمیت و کیفیت فعالیتی که در آن سوی مرزهای ایران در جریان بود و هر روز واحدهای زیادی در بصره پیاده شده و در طول مرز ایران بحرکت درمیآمدند و چنان بنظر میرسید که مقدمات حمله و تجاوزی فراهم میشود، بیکار ننشسته و از بعضی جهات واحدهای خود را تقویت کرده بود و این لشگر تنها واحد جنگی بود که نیروی هوائی در اختیار داشت.
ساعت چهار بعد از نصف شب و روز سوم شهریور ماه تجاوز در طول تمام مرز شروع و در جلو [آبادان] واحدهای انگلیسی بوسیله قایقهای موتوری و کرجی و کشتیهای کوچک و بویژه یکنوع کرجیهای موتوردار که شماره سرنشینان آن به پنجاه نفر میرسید به این طرف رسیده و نیروی هوائی به فعالیت پراخته غرش توپ و صدای گوش خراش مسلسلها منظره عجیب و وحشت آوری در این منطقه پهناور بوجود آورد.
در همین هنگام واحدهای دریائی ایران مورد حمله بخش نیرومندی از کشتیهای انگلیس قرار گرفته و بسیاری از افسران و ملوانان رشید نیروی دریائی شربت شهادت را نوشیده و سایر واحدها دست از جنگ برداشتند.
این غائله بهمان سرعت و شدتی که آغاز یافته بود پس از آنکه زد و خوردهای مختصری بین واحدهای جنگی طرفین روی داد و سربازان و افسران لشگر6 خوزستان نهایت درجه شجاعت و خونسردی را از خود نشان دادند، روز ششم شهریار ماه پایان یافت و افراد لشگر 6 با تمام تجهیزات و اسلحه خود به سرباز خانه مراجعت و از هرگونه مقاومت دست کشیدند. در همین سه روز که از نظر دفاع و حمله ممکن است در نظر خیلیها ناچیز جلوهگر شود، بسیاری از سربازان وافسران لشگر 6 چنان فداکاری و شهامت از خود نشان دادند که مورد تحسین و تمجید واحدهای مهاجم قرار گرفت. همین فداکاریهای فردی و ابراز شهامتها بارزترین دلیل وجود حس میهن پرستی و از خود گذشتگی افراد و سربازانی است که ارتش ما را تشکیل میدهند. چقدر جای تأسف است که از احساسات پاک افراد جوان این کشور بمنظور خدمت به مملکت استفاده نشد و زمامداران ما در جریان 20 سال گذشته نتوانستند و یا نخواستنداز این موهبت بزرگ خدادادی استفاه نمایند.
در هرحال، پس از آن که جنگ در خوزستان نیز پایان یافت و لشگر ششم نیز دچار سرنوشت سایر لشگرها گشت، سرلشگر شاه بختی معلوم نشد برای چه و به چه دلیل بفرماندهی سپاه غرب معین شده و به درجه سپهبدی مفتخر گشت.
٭ لشگر نهم و واحدهای پوششی:
پوشش یک کلمه کاملاً نظامی است و واحدهائی که به این اسم تشکیل میشوند سریع السیرتر از تمام واحدها باید باشند. یعنی اگر عمده قوا فقط از پیاده نظام تشکیل میشود که وسایل موتوری اصلاً در اختیار ندارد واحدهای پوشش حتماً باید با کامیون حرکت نموده تا بتوانند وظیفه اصلی خود را که پوشش عمده قوا باشد بخوبی انجام دهند.
واحدهای پوشش در دفاع از مرزها و حفظ محورهای نفوذی اگر وسایل حرکت سریع در اختیار داشته باشند، میتوانند نقش بسیار مهمی را بازی کنند. از این موضوع که صرف نظر شو، مسأله تقسیمات واحدهای جنگی و تشخیص دادن اهمیت موضعهای جنگی مورد توجه قرار می گیرد.
اصولاً در تمام کشورها مخصوصاً بعد از جنگ بزرگ گذشته و در 23 سال اخیر تقسیمات واحدهای ارتش با توجه به اهمیت مواضع جنگی و نیروی ارتشی همسایگان انجام میگرفت و هیچوقت بنا نبود در یک مجلس مشاوره نظامی نشسته و همه سران ارتش متفقالرأی بگویند چون در فلان محل علوفه زیاد است باید هنگ سوار را در آنجا مستقر داشت. در هر حال با در نظر گرفتن مسائلی که بیشتر آنها جنبه نظامی و لشگر کشی دارد، ما روز پنجم شهریور ماه لشگر نهم ( شرق) را در حالی میبینیم که با نداشتن نیروی پوشش سریعالسیر و سایر لوازم حرکت، باید از750 کیلومتر مرزهای بیپاسگاه و منطقه پهناوری مانند خراسان که از همه جای آن میتوان به داخل کشور رسوخ کرد، دفاع نموده و یا دست کم در بعضی قسمتها مقاومت نماید. موقعیت پادگانهای لشگر نهم در روز پنجم شهریور بشرح پائین بودهاست:
عمده قوای لشگر در مشهد بوده، هنگ سوار پادگان بجنورد را تشکیل میداد. در تربت جام یک هنگ پیاده پادگان بوده و در بیرجند نیز ساخلوهای مختصری وجود داشتهاست.
برخلاف تمام قسمتهای کشور که روز سوم شهریور ماه تجاوز شروع شد در منطقه خراسان صبح روز پنجم شهریور ماه از مرزهای سرخس و باجگیران و بعد، از تمام نقاط مرزی با تلفن به مرکز لشگر ( مشهد) اطلاع داده میشود که واحدهای شوروی از مرزها عبور کردند.
لشگر نهم از چگونگی پیش آمدهای سایر نقاط کشور اطلاع داشت ولی هیچ دستور قطعی و صریحی از ستاد ارتش دریافت نکرده بود که اگر حادثهای رخداد چه وظیفهای را انجام دهد. با وجود این فرمانده لشگر نهم، سرلشگر محتشمی، عمده قوای لشگر را که در مشهد مستقر بود به دو ستون بشرح پائین تقسیم و به سمت موضعهای معینه سوق میدهد:
ستون اول مرکب از یک هنگ پیاده ناقص، دو آتشبار، یک گروهان مهندسی با کامیون و یک گردان سوار و یک اتشبار 105، به فرماندهی سرهنگ محمود دولو مأمور اشغال و حفظ گردنۀ مزدوران در محور مشهد و سرخس میشود.
ستون دوم مرکب از یک هنگ پیاده ناقص، یک آتشبار 75، یک گروهان مهندس با کامیون ، یک گردان سوار و دو آتشبار 105 به فرماندهی سرهنگ 2 افشار مأمور اشغال و حفظ گردنه «امامقلی » در محور قوچان و باجگیران و درگز میشود.
از آنجائی که لشگر وسایل موتوری کافی برای حمل این ستونها نداشته در شهر مشهد شروع به جمعآوری چند کامیون و اتوبوس میشود. ولی رانندگان و صاحبان کامیونها و اتوبوس که بجز ماشین خود به هیچ چیز علاقه ندارند در مدت بسیار محدودی ماشینها را پنچر کرده و طایر آنها را باز کرده و موتورها را از کار انداخته و بهزار وسیله نامشروع متوسل میشوند که کامیون و یا اتوبوسشان به دست فرماندهان و سربازان لشگر نهم نیفتد. با یک چنین وضعیت و نبودن وسیله نقلیه سریعالسیر مطمئن آیا باید انتظار داشت که ستونهای لشگر زودتر به موضعهای دفاعی خود رسیده و در مقابل نیروهای طرف مقاومت نمایند؟
٭ اشغال موضعهای جنگی:
باید اذعان کرد که با موقعیتی که لشگر نهم داشته و با آشفتگی عجیبی که در مرکز و سایر قسمتهای کشورحکمفرما بوده اشغال موضعهای جنگی از طرف دو ستون عمده قوای لشگر شرق با نبودن وسایل کافی حمل ونقل و با در نظر گرفتن اینکه واحدهای هوائی طرف در آسمان صحنه جنگ و تمام خراسان فرمانروا بوده و همه نقاط این منطقه پهناور را بازرسی میکردند کار بسیار مشکلی بوده است.
فرمانده لشگر متوجه اشکالات موجوده شده و چون اطلاع پیدا میکند که ستونهای موتوریزه طرف بمنظور رسیدن به این موضعهای طبیعی و اشغال آنها بسرعت حرکت نمودهاند به دو ستون اعزامی دستور میدهد هرجا با پیشقراولان طرف تماس حاصل شد مقاومت آغاز گردد در ضمن به سایر پادگانهای خراسان دستورات زیر داده میشود:
به پادگان بجنورد دستور داده میشود گردنههای قارلون و بدانلو را در محور غلامان – رباط به بجنورد و مراوه بجنورد را ا شغال نماید و خود را آماده دفاع کند.
پادگان جام مأمور حفظ و اشغال گردنۀ « استای » در محور تربت جام – پل خاتون –زور آباد میشود.
پادگان بیرجند چون فرسخها از مواضع جنگی دور بوده فقط دستور پیدا میکند که خود را برای حرکت آماده کند.
تمام این دستورها، صبح پنجم شهریار ماه از طرف فرمانده لشگر به واحدهای تابعه ابلاغ میشود. در ضمن به هنگ هوائی و اتشبار ضد هوائی مشهد نیز دستور دفاع داده میشود و افسران و افراد این آتشبار در انجام وظیفه خود نهایت درجه شهامت و خونسردی بخرج داده و با اینکه مهماتشان کم بوده بوجه مؤثری از حملات هوائی اولیه طرف جلوگیری میکنند.
در هرحال ستونهای مختلط پس از تهیه مختصر وسایل حرکت، شهر مشهد را ترک گفته و بطرف گردنهها و استحکامات طبیعی حرکت میکنند. ستون اول که مأمور اشغال و حفظ گردنه مزدوران در محور مشهد و سرخس بوده چون با کامیون بحرکت آمده بود بسرعت میتواند خود را به گردنه « مزدوران» برساند.
عمل دیگری که در این مورد به موفقیت این ستون در رسیدن به موضع معینه کمک میکند یک گروهان پیاده نظام از لشگر نهم بوده که از چند روز پیش از وقایع سوم شهریور ماه، پس از پایان مانورهای لشگر، در این گردنه بوده و مأمور جمع آوری و حرکت دادن اثاثیه و لوازم اردوکشی تابستانی هنگ مربوط بودهاست.
روز پنجم شهریار ماه گروهان مأمور گردنه « مزدوران» مورد حمله قرار گرفته ولی با اینکه موقعیت مشکلی داشته به دفاع ادامه میدهد تا ستون اعزامی از مشهد میرسد. زیرا با نرسیدن مهمات و وسایل دیگر فرمانده ستون حس میکند که خطر شدیدی متوجه افراد و افسران خواهدشد.
عملیات ستون اول بهمین جا خاتمه یافته و گردنه « مزدورن» باز شده و واحدهای موتوریزه روسها بسوی مشهد رهسپار میشوند.
ستون دوم که دویست کیلومترازموضع معینه دور بوده و از همه بدتر هیچ نوع وسیله موتوری در اختیار نداشته نمیتواند بسرعت تمام خود را به گردنه « امامقلی » در محور قوچان و باجگیران برساند. به این جهت قوچان از طرف نیروی موتوریزه شوروی اشغال شده ناچار به ستون دوم دستور داده میشود که دهنه « اخلمد» مستقر و دفاع کنند.
این گردنه یکی از بهترین موضعهای دفاعی قطعی خراسان را تشکیل میدهد. پس از آنکه ستون در این محل استقرار میجوید، واحدهای اکتشافی هوائی طرف از وجود ستون مطلع شده و شروع به بمباران میکنند. مقاومت مختصر این ستون که با شهامت و فداکاری افسران و افرادش توأم بوده پایان یافته و ستون از موضع خود عقب نشینی مینماید.
پادگان بجنورد هم مطابق دستورات رسیده از ستاد لشگر عمل کرده و هنگ سوار مواضع خود را اشغال و آماده مقاومت میشود.
ساعت چهار و نیم بعداز ظهر روز پنجم شهریور ماه تازه از مرکز به لشگر تلگراف میرسد که ارتشهای شوروی از مرزهای خراسان تجاوز کردهاند و مقاومت کنید در صورتی که در این موقع 12 ساعت بود که لشگر بنا بدستور فرمانده مربوطهاش با واحدهای طرف تماس یافته و مقاومتهائی نیز روی داده بود.
ساعت 8 بعد از ظهر همین روز از مرکز تلگرافی بدین مضمون به لشگر میرسد:
برحسب امر اعلیحضرت همایون شاهنشاهی لشگر بسمت تهران حرکت کند با استفاده از جاده سبزوار یا از هر محوری که صلاح است عقب نشینی انجام و ترک مقاومت شود.
چون جاده سبزوار و تهران مسدود بوده و لشگر نمیتوانست از این جاده عقب نشینی نماید، ناچار از محور تربت حیدریه و طبس شروع به عقب نشینی میشود.
این عمل در تاریکی شب آغاز میشود برای اینکه مبادا واحدهای لشگر مورد حمله هوائی واقع شوند.
در تعقیب دستور تلگرافی دوم مرکز، دستور دیگری از ستاد ارتش میرسد که لشگر نهم جنگ ننموده و هر زودتر عقب نشینی نماید. نخستین ستونی که ضمن انجام این امر به تربت حیدریه میرسد قسمتهائی بودند که چند کامیون و اتومبیل در اختیار داشتند و ستاد لشگر نهم نیز همراه آنها بود.
صبح روز ششم شهریور ماه ستونهای متحرک لشگر بوسیله نیروی هوائی طرف بمباران میشود فوراً دستور استتار صادر شده و افراد از حرکت دست برداشته ودر تپه و ماهوارهای اطراف جاده پناهنده میشوند.
ستاد لشگر و فرمانده لشگر پس از رسیدن به تربت حیدریه بلافاصله با مرکز ارتباط تلگرافی دایر و دستور میخواهند. بعد از ظهر روز ششم تلگراف دیگری تقریباً به مضمون پائین به لشگر میرسد:
برحسب امر شاهانه تک مقاومت نموده و به عقب نشینی خاتمه داده و واحدها را به نزدیکترین سرباز خانهها عودت دهید.
مراتب بوسیله نماینده مخصوصی به فرمانده واحدهای شوروی اطلاع داده میشود.»( 17)
◀نیروهای بریتانیایی در طول اشغال ایران:
ادیب نوروزی در بارۀ «عملکرد نیروهای بریتانیایی در طول اشغال ایران» اینگونه بررسی میکند:
در مقابل غولهای نظامی جهان که زخم خورده از ابرقدرت آن سالها آلمان بودند رو به رو بود و اگر واقع بین باشیم خواهیم دانست که مقاومت در برابر سیل هجوم آنان غیرممکن بود هرچند میشد آبرومندانهتر شکست را پذیرا شد نه خفت بار!
نتیجه آنکه آسمان نیز به مانند زمین در دستان متفقین بود و حال باید دید در دریا وضع ایران چگونه بود. نیروی دریایی ایران نیز که برعکس نیروی هوائی اندک تحرکی از خود نشان داد با از دست دادن کشتیهای جنگی ببر و پلنگ و به شهادت رسیدن دریادار بایندر فرمانده این نیرو در جنوب به کار خود پایان داد. (نیروی هوائی ایران بدون درگیری آن چنانی اکثر هواپیماهای خود را یا منهدم شده یافت یا در دستان شوروی! اما نیروی دریائی پس از مقاومت این چنین وضعی را تحمل کرد)
نیروی دریائی ایران را میتوان با استخوان بندی قوی دانست که تجهیزات مناسبتری به نسبت نیروی هوائی در اختیار داشت. اما متاسفانه این نیرو نیز به دلیل عدم تجربهِ کافی فرماندهان و نیز عدم توازن کشتیهای جنگی به همراه آن کیفیت پائینتر کشتیهای ایران در مقابل جهازات دریائی(کشتی های جنگی) متفقین کم آورد.
برای اینکه شما کمی و فقط کمی با مهارت نیروی دریائی ایران آشنا شوید خاطرهای کوتاه شده را برای شما تعریف مینمایم:
نیروی دریائی ایران طی یک رزمایش دریائی به قصد آزمایش توان سربازان برای بازپس گیری و نیز اشغال یک جزیره به سمت جزایر اطراف منطقه دریائی خلیج حرکت کرده و تعدادی سربازرا پیاده کرده و سپس راه خود را میکشد و میرود.
تنها مشکلی که در این میان وجود داشت این بود که فرماندهان نیروی دریائی فکر آذوقه و خوار و بار این سربازان را نکرده بودند و یا دور از شان خود میپنداشتند که به این قبیل امور پیش پا افتاده توجه نمایند! برای همین سربازان تنها مجهز به سلاح بودند!
این سربازان بخت برگشته به گمان اینکه کشتیها میروند و سپس آذوقه برایشان میآورند روز را در جزیره شب میکنند اما خبری از کشتیهای نیروی دریائی نیست!
این صبر آنان تا سه روز دیگر هم به طول میانجامد اما کماکان خبری نیست و در این بین تعداد زیادی از سربازان از تشنگی و گرسنگی فوت میکنند. نهایتا در روز چهارم یک کشتی تجاری از آن اطراف میگذرد که معدود سربازان باقیمانده شروع به تیراندازی و سر و صدا میکنند که خوشبختانه افراد داخل کشتی تجاری متوجه آنان میشوند.
کشتی متعلق به کشوری اروپائی بوده که به آنان مقادیری آب و آذوقه میدهد و بیان میکند که بنابر مقررات بینالمللی حق سوار کردن افراد نظامی و جابجایی آنها را ندارد. اما در بندر به نیروی دریائی ایران اطلاع خواهد داد و….. کشتی به قول خود وفا کرده و بالاخره این عملیات فوقالعاده موفق و با برنامه ریزی عالی نیروی دریائی ایران با فتح جزایر و کشتن دشمن فرضی و البته فوت نصف بیشتر گردان خاتمه مییابد !
این عملیات تمرینی نمونهای از وضعیت آمادگی این نیرو را نشان میدهد. البته دیگر نیروهای زمینی و هوائی نیز هیچ دست کمی از اینان نداشتند. حال با این تفاسیر باید نکتهای را عرض کنم:
نیروهای دریائی انگلیسی قبل از اینکه از نظر فیزیکی حمله را شروع نمایند، با یک حقهِ غریب و مکری پلید رسما اندک توان نیروی دریائی ایران را تحلیل میبرند. بدتر از گذشته، به گونهای که در زمان حمله متفقین اکثر فرماندهان نیروی دریائی ایران در خواب به سر میبردند. البته نه خوابی که در شب برای رفع خستگی میکنند. بلکه خواب بعد مهمانی مجلل! و حال این شما و این حقهِ پیراستعمار:
انگلیسیها که به شدت علاقه مند بودند علاوه بر بدست آوردن پلی برای حمل تجهیزات به شوروی دستی نیز بر نفت پالایشگاههای جنوب ایران علیالخصوص آبادان داشته باشند (که بعدها چرچیل دلیل اصلی حمله به ایران علاوه بر کمک به شوروی دسترسی به نفت ایران را اعلام داشت) از ترس اینکه مبادا درگیری شدیدی پیش بیاید که به پالایشگاهها ضربه وارد گردد حقهای مکارانه به کار میبرند.
دریادار انگلیسی به نام (( سر جفری اربونتوف)) برای شب 24 اوت دعوت مفصلی در رزمناو جنگی خود از دریادار بایندر و افسران ارشد نیروی دریائی ایران میکند. تا پاسی از شب گذشته میهمانی به طول میانجامد. به طوریکه در ساعت 4 که حمله آنان شروع شد اغلب فرماندهان ایرانی در خواب بودند و نیروی دریائی نتوانست خود را آمادهِ دفاع کند ( لازم به ذکر است که در بعضی روایات گفته شده بایندر را در رزمناو دستگیر میکنند و تحتالحفظ قرار میدهند تا نتواند سرپست حاضر شود که به ناگاه بایندر فرار مینماید و روز بعد درگیریها آغاز شده و ایشان به شهادت می رسند)
خلاصه اینکه نیروی دریایی ایران نیز که از نظر اهمیت میشود نقش آنرا بعد نیروی زمینی در ایران آن زمان دانست، به بلای نیروهای دیگر (زمینی و هوائی) دچار میشود و شکست میخورد. هرچند به نسبت نیروی زمینی و هوائی مقاومت بهتری انجام میدهد.
باید گفت نیروهای ارتش ایران متاسفانه علی رغم تجهیز نسبتا خوب نتوانستند مقابله غرورآمیزی با متفقین بنمایند والبته به جای آن، این نیروهای مردمی بودند که مطابق معمول دست به مقاومت سلحشورانه زدند و اگر و فقط اگر مقداری از ارادهِ این مردم به خصوص مرزنشین را نیروهای سه گانهِ ایرانی و فرماندهان ارشد کشور میداشتند مطمئنا حداقل این چنین شکست خوار و خفیف کنندهای را ایران زمین متحمل نمیشد.
دلائل عدم توانایی مقابله مناسب ارتش رضاخانی را در سری مقالات قبلی بررسی کردیم و مشخص است که ارتش با چنین وضعیتی توانایی مقاومت در مقابل ارتش قدرتمند نه یک کشور، بلکه سه کشور به صورت همزمان را نداشت.
حال پس از این توضیحات به آغاز حمله تا انتهای حمله می پردازیم و از زبان خاطرات با آن برهه آشنا می شویم. یادآور میشویم که در شب سوم شهریور سفرای بریتانیا و شوروی همزمان به قصد رساندن پیغام آغاز حمله به سمت خانه ی نخست وزیر ایران علی منصور به راه میافتند. ساعت زمان را 4 بعد از نیمه شب نشان میدهد. زنگ در خانهِ علی منصور به صدا در میآید. پیش خدمت به پیشباز مهمانان ناخوانده میرود و مهمانان درخواست ملاقات با نخست وزیر در خواب آرمیده را دارند. مدتی است که اوضاع بر ایران به بهانههای گاه واهی و گاه واقعی، تنگ شده و هر لحظه خطر جنگ ایران را تهدید میکند و علی منصور هنوز شدت خطر را احساس نکرده و خطر هشدارهای سفیران دول متفق را دست پائین میگیرد. تا اینکه مستخدم او را از خواب بیدار میکند و اطلاع میدهد که سفرای دول متفق خواستار دیدار با شما هستند در این ساعت بامداد. با عجله لباس میپوشد وارد سالن میشود.سفرا تقاضای ملاقات جداگانه دارند.ابتدا سفیر روس وارد میشود و نامهای با مضمون اعلام جنگ دول متفق به ایران را به زبان فرانسه قرائت میکند و سپس تحویل علی منصور بهت زده میدهد(منصور زبان فرانسوری را تسلط داشته و به همین خاطر پیام به زبان فرانسه به وی داده میشود و البته نباید از یاد برد که همین عدم تسلط وی به انگلیسی در چند مورد سبب کلاه گذاشتن سفیر انگلیس و… سر او میشود)
علی منصور بهت کرده نامه را خود میخواند و سپس در مقام اعتراض بر میآید. اما سفیر روس بدون هیچ پاسخ و سخنی اتاق را ترک میکند. سفیر انگلیس به مانند سفیر روس وارد میشود و همان نامه را از طرف این بار دولت انگلیس به وی تحویل میدهد. اما این بار علی منصور میتواند او را به سخن در بیاورد. ولی او نیز چنین وانمود میکند که هیچ راهی باقی نمانده بود به جز حمله و سرانجام ساعت 6:30 صبح او نیز منزل نخست زویر ایران را ترک میکند. حال وظیفهِ نخست وزیر است که این خبر مهلک را به اطلاع اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر رضاشاه، در خواب خوش غلطیده برساند. با ترس و لرز صبح ساعت 8 قبل از ساعت مقرر همیشگی که وقت ملاقات با شاه است (ساعت10) به دیدار وی میرود و همین موجب پرسش رضاشاه میشود که چرا الان آمدهای؟! در مقام پاسخ علی منصور این خبر ناگوار را به رضاشاه میدهد. رضاشاه باور نمیکند و به شدت عصبانی میشود که دلیل این حمله ناجوانمردانه چه بوده؟ (اشاره به گفته رضاشاه که این حمله را ناجوانمردانه میدانست) او با خود میگوید که همهِ خواستههایی که متفقین داشتهاند انجام داده. مگر آنان خواستار اخراج آلمانیهای ایران و توقف رابطه با آلمان نبودند؟ و مگر ایران تمام و کمال این مهم را انجام نداده؟ پس چرا حمله کرده اند؟ اما دیگر دیر شدهاست. نیروهای شوروی از شمال و نیروهای انگلیسی با حمایت آمریکا از مغرب و جنوب وارد خاک میهن گشتهاند. امید شاه بر این است که آرزوی دیرینش برای درس عبرت دادن به اروپائیان تحقق یابد. اما …. اما اخبار ناراحت کنندهای پشت سر هم میرسد.
بله دوستان اینگونه جنگ دول متفق بر ضد ایران آغاز گشت. دول متفق که با بهانهای همچون حضور تعداد کثیری مهندس و کارگر آلمانی در ایران که فقط برای پیشبرد اهداف عمرانی وارد ایران شده به راحتی حکم به اشغال ایران دادهاند ( مشخص است از این تعداد آلمانی چند نفری هم جاسوس آلمان باشند اما این دلیلی برای چنین حملهای نمیشود)
هرچند بعدها اهداف اصلی این حمله افشا شد و مشخص شد که مهندسین آلمانی تنها بهانه بودهاند نه بیشتر. لازم به ذکر است که با وجود اینکه متفقین در هر حالتی به ایران حمله میکردند. اما با این وجود باز هم دولتمردان ایرانی با دست دست کردنهای فراوان و ساده انگاریهای مشکوک باعث بدتر شدن اوضاع شدند. به نحوی که بهانههای حمله هرچه پررنگتر میشد و ما نیز اقدامی مقتضی نمیکردیم. شایعات این امر را تصدیق میکند که بعضی از دولتمردان عالی رتبهِ ایران هواخواه آلمان بودند و هنگامی هم که رضاشاه دستور میهد آلمانیها اخراج شوند به آرامی و طمانینه خاصی دست به این کار میزنند و دول متفق با سواستفاده از همین امر آشی را که برای این مرز و بوم پخته بودند چرب تر میکند!
(لازم به توضیح اضافه است که پس از پایان جنگ جهانی مشخص شد بسیاری از اهمال کاران در امر تصفیه نیروهای آلمانی خود وابسته به انگلیس و روس بودند و به دروغ خود را هواخواه آلمان جلوه میداند تا بدین شکل تیشهای مهیبتر بر ریشهِ ایران بزنند و هرچه زودتر جنگ آغاز شود.) به هر صورت ایران از زمین، هوا و دریا مورد هجوم همه جانبه قرار گرفته و حال نوبت ارتش قدرتمند و حماسه ساز شاهنشاهی بود که جواب این حماقت بچه گانه اروپائیان را بدهد! اولین نیروهایی که وارد ایران میشوند روسها هستند به استعداد یک گردان که هر گردان روس از 3 گروهان صدنفره تشکیل میشده یعنی 300 نفر تا ظهر سوم شهریور وارد ایران شده بودند. قوای مقابله کننده ایران بر اساس برخی روایات در منطقه شمال و شمال غربی 40 هزار نفر تخمین زده شده که با توجه به خاطرات ارتشبد فردوست مینویسد، ارتش ایران جمعا 100 هزار نفر نیرو داشت که 50 هزار نفر در لشکر یک و دو در تهران و مابقی در دیگر شهرهای ایران پراکنده بودند) احتمال درستی این رقم را پائین میاورد. اما چیزی که به آن یقین حاصل است ایناست که تعداد نیروهای ایرانی بر قوای روس افزونتر بودهاست. البته به دهها دلیل، من جمله عدم آموزش، عدم تجهیز، عدم اراده و عدم خواست فرماندهان ارشد در منطقه نه تنها اقدام به دفاع ننموده بلکه فرار را بر قرار ترجیح میدهند. لازم به ذکر است که اوضاع لشکرهای ایرانی از نظر آمادگی و پشتیبانی و غیره آنچنان که ذکر میکردهاند نبوده است. برای مثال فرماندهِ لشکر خراسان وضعیت لشکرش را قبل از حمله متفقین چنین شرح میدهد: در حادثه شهریور، سه ماه قبل از آن، از مشهد، اینجانب (سرلشکر محتشمی) که فرماندهی آن لشکر را داشتم به ستاد ارتش گزارش دادم که نیروی شوروی در مرزهای حدود خراسان مشغول تقویت و تکمیل پاسگاههای مرزی از لحاظ عده و تمرکز عدهِ زیادی در بعضی نقاط مجاور مرز و تهیهِ وسائل دفاعی از هرقبیل میباشد و تقاضا نمودم اجازه داده شود لشکر خراسان مواضع حساس را تحکیم نماید و همچنین مقداری مهمات و وسائل دفاعی ارسال بدارند. ولی متاسفانه به پیشنهادات و گزارشات لشکر به هیچ وجه توجهی به عمل نیامد و اساسا تکلیفی معین نگردید تا روز 3 شهریور که نیروی متفقین داخل ایران شدند باز هم در آن مقطع از مرکز اطلاع و دستوری نرسید و بنده فقط به وسیله رادیوهای خارجی کسب تکلیف میکردم!!
باید گفت که در ان زمان صدور هرگونه دستوری برای اتفاقاتی چون شهریور 1320 به عهده وزارت جنگ بود که احتیاط و پیش بینیها را بنماید و در صورت صلاحدید ملزومات مورده نیاز لشکرها را تهیه نماید که خوب این امر همانطور که اشاره شد انجام نشده است.
اما این موضوع دلیل نمیشود که لشکرهای مستقر در خراسان طی عقب نشینی سر از بندر عباس در بیاورند! بله درست خواندید: بندرعباس. طی گزارشاتی به ارتشبد فردوست(ستوان یک زمان شهریور20) این چنین اطلاع داده میشود: لشکر مشهد وضع نمونهای از نظر افتضاح داشت. آنها با وسائل موتوری که داشتند گریختند و بدون هیچ نظم و ترتیبی خود را به کویر زدند. سرعت فرار آنها به نحوی بود که واحدهای جلودارشان حتی به بندرعباس رسیدند و ما مطلع شدیم که تعدادی از واحدهای لشکر خراسان در بندرعباس پیدا شدهاند! این علاوه بر جبن فرماندهان آن ناشی از ترس و وحشتی بود که واحدهای نظامی نسبت به روسها و قساوت آنها پیدا کرده بودند. این سخنان از زبان ارتشبد فردوست یار نزدیک محمدرضاشاه پهلوی و دستیار وی در ستاد جنگ در زمان حملهِ متفقین بیان گشته است. لازم میدانم که جملهِ آخر ارتشبد فردوست مبنی بر ترس وافر ایران از روسها را توضیح دهم:
میگویند رضاشاه از هیچ نیروئی به اندازه سربازان روس ترس نداشته و همیشه آنها را بسیار قسیالقب میدانسته و بر این باور بودهاست که اگر دستشان بروی و خانوادهاش برسد، از دم تیغ میگذرانند.(اشاره به قتل فجیع خاندان رومانفها که حکومت تزاری و شاهنشاهی برپا داشته بودند و مردم با قساوتی فراوان آنان را هلاک کردند) این ترس از شاه ایران به فرماندهان و از آنان به سربازان و مردم ما منتقل گشته بود و حتی خود روسها هم به عمد به آن دامن میزدند تا بدون هیچگونه درگیری فیزیکی برنده میدان باشند. مثلا وقتی تهران در محاصره است و رضاشاه برای تسلیم کامل دست دست میکند و به سرش زده مقاومت کند، سفیر انگلیس که ترس وی از روسها را میدانسته با گفتن اینکه روسها آمادهِ اشغال تهران هستند و اجازهِ دخالت به ما نخواهند داد باعث هرچه بیشتر سست شدن ارادهِ شاه و نهایتا تسلیم کامل وی میشود . حال به اوضاع جبهه های جنگ برمیگردیم.