back to top
خانهنویسندگانبرگزاري جشنواره جنايات دوران طلايي دهه شصت

برگزاری جشنواره جنایات دوران طلایی دهه شصت

ناظر: به مناسبت انتشار گفتگوی آیـه‌الله منتظری با مسئولان جنایتکار قوه قضاییه

    در این جشنواره  فیلم جنایت بزرگ دهه شصت به نمایش گذارده شد و جوایز به برندگان به شرح زیر  اهداء شد:

«حضرت آیـه‌الله» علی رازینی رییس کنونی دیوان عالی کشور برنده جایزه طناب دار طلایی 

«حضرت آیـه‌الله» ابراهیم رییسی رییس و تولیت استان قدس رضوی برنده جایزه طناب دار نقره ای

«حضرت آیـه‌الله» مصطفی پور محمدی وزیر دادگستری ! دولت حسن روحانی برنده جایزه طناب دار برنزی

کارگردان : آیـه‌الله روح الله مصطفوی خمینی  «رهبر کبیر انقلاب اسلامی»! برنده جایزه مخصوص چوبه دار طلایی

نویسنده و تهیه کننده : حضرت حجه‌الاسلام سید احمد خمینی معروف به یادگار امام که توسط بازیگر اول فیلم کشته شد

بازیگران فیلم جنایت بزرگ دهه شصت  : 

«حضرت آیـه‌الله» سید علی خامنه ای رییس جمهور وقت و رهبر فرزانه فعلی

«حضرت آیـه‌الله» عبدالکریم موسوی اردبیلی رییس شورای عالی قضایی وقت، رییس دانشگاه مفید قم

«حضرت آیـه‌الله» محمد محمدی نیک (ریشهری) وزیر اطلاعات وقت، رییس و تولیت استان مقدس شهر ری

«حضرت آیـه‌الله» محمد موسوی خوئینی ها دادستان انقلاب وقت

«حضرت آیـه‌الله» حسینعلی نیری رییس دادگاه انقلاب وقت و عضو شورای سه نفره ستاد اموال امام و رهبری به همراه حسین شریعتمداری و جواد ایروانی

«حضرت آیـه‌الله» مصطفی پور محمدی نماینده وزیراطلاعات وقت و وزیر فعلی دادگستری دولت حسن روحانی

«حضرت آیـه‌الله» ابراهیم رییسی نماینده دادستان وقت و رییس و تولیت استان قدس رضوی

«حضرت آیـه‌الله» غلامحسین محسنی اژه ای  اکنون دادستان کل کشور

میر حسین موسوی نخست وزیر وقت، محصور کنونی نظام ولایت فقیه مطلقه

حسن حبیبی وزیر  دادگستری وقت

,و…

   بعد از  28 سال، بخشی از سخنان آیـه‌الله منتظری در جلسه با مسئولان قضایی منتشر گردید تا مردم به واقعیات دوران طلایی دهه شصت  پی ببرند،دهه ای که برخی از حامیان روح الله خمینی تلاش می کنند با نشان دادن و مطرح کردن محبت و عدالت و دل رحمی او آن دهه را طلایی بنامند تا بنمایانند که سالهای حکم رانی خامنه‌ای بر ایران ، دوران تباهی و سیاهی است.

    برای اینکه وضعیت دوران طلایی شصت را روشن‌تر سازیم بهتر است که به ابتدای این دهه و یا حتی به سال 59 برگردیم تا بدانیم چگونه توسط  این آدمخوار های بانی داعشیسم که هم اکنون در راس قدرت قرار دارند و دم از حقوق بشر و آزادی می‌زنند و ولایت مطلقه فقیه را برترین دولت جهان تبلیغ می‌کنند، داعشیسم پدید آمد:

● در سال 59 که ابوالحسن بنی‌صدر رییس جمهور ایران بود، دستیاران خمینی که همه چیز را از آن خود می‌دانستند، تلاش داشتند تا  همه مخالفان را از دم تیغ بگذرانند. به همین دلیل نیروهای وابسته به سپاه و نیروهای مختلف امنیتی و اطلاعاتی هر جنایتی که از دستشان بر می‌آمد، مرتکب می‌شدند تا که ایران را از جانبداران دموکراسی و برخورداری ایرانیان از حقوق شهروندی، «پاک سازی» کنند. در آن دوران، آنها که در برابر جنایات حاکمان  مطلق اندیش قرار گرفتند، جز رییس جمهور منتخب مردم، ابوالحسن بنی‌صدر و یاران وفادار او و تعداد اندکی از نیروهای سالم نهضت آزادی و چند روحانی مردم دوست نبودند .

    دورانی که بنی‌صدر در برابر خمینی و تمام یاران جنایتکار او ایستاد دورانی بود که کسی جرات نمی‌کرد به خمینی بگوید بالای چشمت ابرو است. زیرا او خود را نماینده خدا و فرستاده و جانشین پیامبر و ائمه و نماینده امام زمان می‌دانست و از اختیار مردم جز جواز زورگفتن نمی‌دانست .

    خمینی برای اینکه میخ استبداد را بر سراسر کشور ایران بکوبد و به احدی اجازه مخالفت ندهد خود را این چنین معرفی کرده بود:«اگر فقیه عالم و عادل بپاخاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که پیامبر در امر اداره‌ِ جامعه داشت دارا می‌باشد و بر همه‌ی مردم لازم است که از او اطاعت کنند».

   او در جایی دیگر می‌گوید : «این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم(ص) بیشتر از حضرت امیر(ع) بود یا اختیارات حکومتی حضرت امیر(ع) بیش از فقیه است، باطل و غلط است». 

     در همان زمانها، جنتی نیز در تعریفی علاوه بر قدر قدرتی ولی فقیه ملت ایران را نیز صغیر و نا کامل خواند و گفت :«ولی فقیه نسبت به جان و مال و ناموس مردم اختیار دارد. همان اختیاری که پیغمبر اکرم (ص) داشت. فقیه این مقام و ولایت را به منظور حفظ مصلحت امت دارد». 

    به دلیل همین توهمات بود که فراوان دروغ می‌گفت و هر زمان که مصلحت می‌دید ضد سخن زمان پیش خود را می‌گفت و  عمل او تابع توقع قدرت بود. و این، هم برای رییس جمهور و نیز مردم قابل قبول نبود. ولی حامیان امنیتی و اطلاعاتی و روحانی برای اینکه بتوانند احکام جعلی او را بر ایران حاکم نمایند می بایست مردم را تحت فشار و شکنجه و اعدام قرار دهند و به همین دلیل بود که بنی‌صدر در برابر خمینی، بر حقوق مردم ایستاد و او را از ادامه دیکتاتوری بر حذر داشت. این ایستادگی برحق موجب دشمنی نیروهای وفادار خمینی با او شد.

    زمانی که بنی‌صدر از وجود زندانهای مختلف و شکنجه مردم آگاه گشت، در عاشورای سال 59 در میدان آزادی تهران، بر خمینی و شیوه حکومتداری او تاخت  و گفت :

…«در قانون اساسی مگر شکنجه حرام نشده؟ ممنوع نشده؟ در کجای دنیا، در کدام دین و در کدام کشور و حکومت اسلامی 6 نوع زندان وجود دارد؟ چرا اینها تعطیل نمی شود؟

ما الان شش نوع زندان داریم. زندان‌های آقای خلخالی، زندان دادگاه انقلاب، زندان شهربانی، زندان دادگستری، زندان کمیته‌ها ، زندان سپاه پاسداران. ده‌ها و صدها نفر بی‌جهت گرفتار شده‌اند . با این 6 نوع زندان ما چیزی بدتر از گذشته‌ایم. چرا باید هر کس و هر نهادی یک زندان داشته باشد؟ اینها باید تعطیل شوند. جو اسلام جو اعتماد است این همه دستگاههای ترسناک مخوف درست نکنید. چرا هیئتی تشکیل نمی شود که به کار زندان‌های گوناگون برسد؟چرا در رژیم اسلامی، انسان و جان او این همه بی‌منزلت شده است که بتوان مثل آب خوردن محکوم کرد و بدون اینکه کسی بفهمد کار او را تمام کرد؟ چطور می‌شود که اشخاص را می‌گیرند و به زندان می‌برند و ماهها جزو فراموش‌شدگان می‌گردند؟ بس کنید این کارها را. دستگاه قضایی نباید ابزار قدرت شود. اگر این طور شد همان می‌شود که حسین برضدش قیام کرد و شهید شد.»

● این سخنان را بنی‌صدر در سال 59 می‌گفت نزدیک به این سخنان را آیـه‌الله منتظری در سال 67 بر قلم آورد. او در نامه‌ها به خمینی نوشت:

…« حدود هشت سال است با خشونت و اعدام زیاد و بازداشت زیاد و مصادره‌های بیجا حکومت کردیم و به جائی نرسیدیم.

آیا میدانید در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است؟

آیا میدانید عده زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟

آیا میدانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانیهایِ دخترِ جوان بعدا ناچار شدند حدودبیست و پنج نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟

آیا می دانید در زندان شیراز دختری روزه دار را با جرمی مختصر بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟

آیا میدانید در بعضی زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان را به زور تصرف کردند؟

آیا میدانید هنگام بازجوئی دختران استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟

آیا میدانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه‌های بی‌رویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده‌اند و کسی به داد آنان نمی‌رسد؟

و…

و منتظری در جای دیگر به خمینی نوشت:

   «نظام کشور الان به شخص حضرتعالی وابسته است آن هم نه فقط از روی ایمان بلکه قسمت زیادی از راه ترس».

●  در همان زمانها، آیـه‌الله پسندیده برادر خمینی اما شاگرد مدرس که فریاد مردم را شنیده بود در نامه‌ای به برادرش چنین نوشت : …« آیا این ناله‌ها را شما می‌شنوید؟روزی که آن سید بیچاره[بنی‌صدر] را که فقط قصد خدمت داشت و خود شما صد بار گفته بودید که از فرزند به من نزدیکتر است، با آن افتضاح از ریاست جمهوری خلع کردند و یک بدبخت بدعاقبت را که اداره یک کاروانسرا هم از عهده‌اش برنمی‌آید به ریاست جمهوری این مملکت بزرگ و معتبر تعیین کردند، به شما گفتم این شیاطین قصد دیگری دارند و می‌خواهند از این عروسک برای اجرای مقاصد خود استفاده کنند (منظور محمد علی رجائی است). روزی که دستور دادید همه صندوق‌ها را به نام علی آقا خامنه‌ای باز کنند، من و دو سه آدم دلسوز که حداقل یکیشان، یعنی شیخ علی آقا تهرانی بیست سال شاگرد خاص و مورد محبت شما بود، به شما نوشتیم که این انتخاب ایران را بر باد میدهد.گوش نکردید وحالا می‌بینید آنچه نباید می‌دیدید.این همه خونها ریخته شد؛ اینهمه جنایات وقوع پیدا کرد که از ذکر آن به خود می‌لرزم که مبادا قطره‌ای از این خونها به سبب اخوت من و شما دامن مرا بگیرد. فقط برای اینکه شما به جای گوش سپردن به آنها که هم به اسلام و هم به ایران علاقه مند بودند،؛گوش به شیاطین دادید.

    این چه معنا دارد که ما اسلحه از اسراییل بخریم و بعد از جنگ با اسراییل و تحریر جنوب لبنان سخن بگوییم؟  بنده در مورد جنگ و مسایل آن حرف نمی‌زنم که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است. فقط می‌گویم آیا به گوش شما نمی‌رسد که بعضی از نور چشمی‌ها چه دست اندازیها به بیت‌المال مسلمین به اسم جنگ و کمک به جنگ زدگان کرده‌اند. بیش از ۳ ماه است بنده برای دیدن شما وقت خواسته‌ام ولی دفتر شما مرتب می‌گویند وقت ندارید. آن وقت هر روز ملای فلان ده و دادستان بهمان قصبه را به حضور می‌پذیرید. چون لابد به جز مدح و ثنا نمی‌گویند و بدبختانه شاید چون خداوند تبارک به من لسان مداحی نداده حتی باید از برادر خود محروم بمانم. حال روزنامه‌ها یک روزه یک شیخ را آیت ‌العظمی می‌کنند و دیگری را افقه‌الفقها. آن شیخ گیلانی جلاد آیت‌الله می‌شود ودسته دسته ثقه‌الاسلام و حجت‌الاسلام از کارخانه حکومتی بیرون می‌آید.اسمش را هم گذاشته‌اند حکومت جمهوری اسلامی و مسرورید که حکم خدا را در زمین اجرا کرده‌اید؟ خوشا به سعادت آنها که همان روزهای نخست رفتند و این روزها را ندیدند.من نیز دیر و زود می‌روم. تنها، وحشتم برای شماست».

● آیـه‌الله پسندیده از نخست می‌دانست حق با آقای بنی‌صدر است و می‌گفت. اما بعد از همراه شدن آیـه‌الله منتظری و  برخی دیگر از روحانیون و سیاسیون در سالهای بعد با نظر آقای بنی‌صدر که متوجه عمق جنایت و خیانت نظام ولایت شدند، در سال 76 سید محمد خاتمی با برخی شعارهایی که نشان از تاثیر اندیشه‌های بنی‌صدر داشت به ریاست جمهوری رسید.  از آن پس، «خطر بنی‌صدر دوم» را شبکه تبلیغاتی خامنه‌ای  مرتب تکرار می‌کرد. دست‌آویز «خطر بنی‌صدر» حتی در مورد احمدی نژاد، پس از این‌که او با خامنه‌ای قهر کرد و مدت 11 روز در خانه ماند، بکار رفت.  

      این روزها هم دیده و هم شنیده می‌شود که برخی از دستیاران خامنه‌ای، از جمله یکی از برادران معروف طائب، یعنی مهدی طائب می‌گوید: حسن روحانی در خط بنی‌صدر قرار گرفته‌است. در جایی دیگر سردار سعید قاسمی همواره «خطر بنی‌صدر» را مطرح ساخته و حتی جنبش سال 88 را فرآورده اندیشه بنی‌صدر دانسته‌است. علاوه بر این، برخی علت  وجود خطر را این می‌دانند که روحانی سخنانی می‌گوید و دست بکارهائی می‌زند که بنی‌صدر می‌گفت و می‌کرد.

     به راستی این بنی‌صدر کیست که مستبد مدعی ولایت مطلقه و دستیاران او، در طول 36 سال، در وحشت از «خطر بنی‌صدر» بسر می‌برند و هربار که کسی سخن حق می‌گوید، درجا، «خطر بنی‌صدر» را به یاد خود و آلت فعلهاشان می‌آورند؟ به محض اینکه کاری درست انجام می شود آنها را ترس فرا می‌گیرد و به وحشت می‌افتند که نکند انجام دهنده آن کار هم مانند بنی‌صدر ، «رهبر» را به میدان آزمایش بکشاند و او ماهیت خویش را بیش از آن‌که آشکار شده، آشکار بگرداند؟ او کسیست که پایه دروغی را که ولایت مطلقه فقیه است ویران کرده‌است. بنا در معرض فرو ریختن است و خامنه‌ای و دستیاران او و بخشی دیگر از دست‌اندرکاران نظام ولایت فقیه در وحشت فروریختن بنای بی‌پایه‌اند.

● ترس از بنی‌صدر و اندیشه و روش او در کشاندن مدعیانی نظیر خمینی و هاشمی رفسنجانی و خامنه‌ای و بهشتی و محمد یزدی و عبدالکریم موسوی اردبیلی و…، بدان حد است که بعد از حدود 35 سال هنوز هم کسی جرات نکرده‌است حتی سخنان بنی‌صدر را انگونه که بیان داشته بود مطرح سازد. زیرا در همان سالها، وقتی بنی‌صدر به شیوه آنها اعتراض کرد، جنایت پیشگان و دژخیمان آلت فعل خمینی و دستیاران او که در این دوره به مقاماتی رسیده‌اند، فریاد بر آوردند ایهالناس بنی‌صدر در مقابل احکام اسلام ایستاده است. گفتند :

– حجه‌الاسلام ری‌شهری: «اگر مقصود رئیس جمهور از شکنجه، همان تنبیهاتی است که اسلام به عنوان حدود و تعزیرات مطرح می‌کند، ما منکر آن نیستیم، زیرا دستور اسلام است». 

– لاجوردی: «تعزیر می‌کنیم و تعزیر با اجازه حکام شرع است». 

– آیت‌الله محمدی گیلانی: «محارب بعد از دستگیر شدن، توبه‌اش پذیرفته نمی‌شود و کیفرش همان است که قرآن گفته. کشتن به شدید‌ترین وجه. حلق آویز کردن به فضاحت‌بارترین حالت ممکن. تعزیر باید پوست را بدرد، از گوشت عبور کند و استخوان را درهم شکند». 

– آیت‌الله قدوسی: «در زندان‌ها شکنجه صورت نمی‌گیرد، اما مجازات‌های شرعی اسلامی اعمال می‌گردند». 

– آیت‌الله موسوی تبریزی: «یکی از احکام جمهوری اسلامی این‌است که هرکس در برابر این نظام امام عادل بایستد، کشتن او واجب است. زخمی‌اش را باید زخمی‌تر کرد تا کشته شود.این حکم اسلام است. چیزی نیست که تازه آورده باشم». 

– خلخالی نیز بعد‌ها گفت: «بنی‌صدر مرتبا مسئله شکنجه را برای کوبیدن دادگاههای انقلاب عنوان می‌کرد و تا این اواخر دست بردار نبود . بنی صدر تعزیرات شرعی را جزو شکنجه به حساب می‌آورد و می‌خواست با روش اروپایی عمل نماید». 

    به راستی از آن دوران به بعد به جز مواردی که آیهالله منتظری به آن اشاره کرد و تا حدی در دوره سید محمد خاتمی  برزبان‌ها و قلم‌ها جاری شد و برخی افشاگری‌های حجه‌الاسلام کروبی در سال 88 در مورد شکنجه و تجاوز به دختران و پسران و قتل معترضین – که اینک مدیریت کننده آن  جنایت‌ها، سعید مرتضوی، با هدف پاک کردن دست خامنه‌ای از خون بیگناهان، معذرت می‌خواهد – آیا کس دیگری، در درون کشور، به آنهمه جنایت حتی اشاره کرده است؟ به خصوص کسانیکه در آن سالهای سیاه، در جریان کامل شکنجه و قتل و تجاوز بوده‌اند، چرا دم فروبسته‌اند و اجازه می‌دهند جنایتکاران به جنایت افتخار نیز بکنند؟

● در سال های 59 و 60، بنی‌صدر از مخالفت با دستگیری‌ها و شکنجه و اعدام دست بردار نبود. آنهم در شرایط سخت آن سالها،که رییس جمهور بیشتر در جبهه‌ دفاع از وطن و کم‌تر در تهران بود و دشمنان استقلال و آزادی و متصدیان کودتای خزنده، در تهران، در تدارک کودتا بودند. او همچنان فریاد بر می‌آورد و عملکرد خمینی و یارانش را ناقض حقوق انسان و ضدیت با اسلام بمثابه بیان استقلال و آزادی، می‌خواند. او می‌گفت :

– … «امروز اعدام‌های برق آسا انجام می‌گیرد، رفتار نادرست در زندان‌ها ، دستگیر کردن‌های بی‌وجه صورت می‌گیرد و وقتی می‌گویی چرا این کارها را می‌‌کنی؟ افکار عمومی دنیا اینها را به اسلام نسبت خواهد داد، می‌گویند ما اعتنایی به افکار عمومی دنیا نداریم. آنها غرب‌زدگی است.  (هنوز هم برخی از مسئولان همین را می‌گویند)

    با روضه خوانی برای حال امام هر کاری که می‌خواهند می‌کنند و به محض اینکه بگویی چرا این کارها را کردی؟ شروع می‌کنند که این حرف‌ها را زدی حال امام آن طور شد!»

– «دادگاه‌های ما محاکمه صفی می‌کنند. اشخاص را صف می‌کنند، ورقه‌های نوشته شده هم از پیش آماده‌است. فقط جای مدت محکومیت خالی است. می‌آیند جلوی میز محاکمه و حکم هم حکم محکومیت است حالا بر چه اساسی ارزیابی می‌کنند و، درچند دقیقه، خدا می‌داند. بعد حکم را در دست محکوم می‌گذارد و می‌رود! این اموری نیست که در این جمهوری انسان بتواند نادیده بگیرد یا سکوت کند».  (خوانندگان به سخنان آیـه‌الله منتظری در6-7 سال بعد که این روزها منتشر شده از نوار توجه فرمایند تا بدانند، از همان ابتدای بازسازی استبداد، چه کسانی جوانان را محاکمه و اغلب محکوم به اعدام می‌‌کردند)

– بنی‌صدر در جایی دیگر در رابطه با برنده طناب دار طلایی «حضرت آیـه‌الله»علی رازینی این چنین می‌گوید : …«یک سندی به دست من رساندند که یک فهرست 11 نفره بود و زیر آن نوشته بود ده نفر بالا را اعدام کنید! قاضی[حجت‌الاسلام علی رازینی] توجه نکرده بود که اصلا 11 نفر در لیست هستند نه ده نفر. گفتند که حتی پرونده واین حرفها هم برای این یازده نفر تشکیل نشده و تمام پرونده‌شان همین یک ورقه است»!!

     دستگاه قضایی ما به جای اینکه اطمینان ببخشد ترس ایجاد کرده است. فلسفه مجازات در اسلام تنبه است نه ایجاد نفرت و خشونت و انزجار و ترس».

      «مجازات در اسلام برای انتقام نیست برای تنبیه و تنبه است. برای سالم شدن جامعه است. مجازاتی که جامعه را ناسالم ‌کند، احساس ناامنی و عدم اطمینان را تشدید نماید، مجازاتی است که قطعا با ضوابط مکتب ما ناسازگار است».

● سالها گذشت و دژخیمان نظام ولایت مطلقه فقیه که کار را به پایان جنگ درشکست رسانده بودند، برای اینکه خیال خود را از مخالفان راحت نمایند به هنگام سرکشیدن جام زهر قبول قطعنامه سازمان ملل، حکم اعدام جوانانی را که درمحاکمه‌های آن‌چنانی محکوم شده و دوران زندان خود را می‌گذراندند، از خمینی گرفتند و جوانان را در زندانها قتل عام کردند. همان زمان بود که فریاد آیـه‌الله منتظری هم بلند شد و بنای اعتراض را گذاشت. اما چند سال بعد و عجب اینکه برخی‌ها که حدود 30 سال بعد ، در سال 88 ، به برخی جنایت‌ها اعتراض کردند، در آن زمان، سکوت کردند. از آن بدتر اینکه هنوز هم در مورد آن جنایات مهر سکوت بر لب نهاده‌اند. سخن از  افرادی چون موسوی خوئینی‌ها، میر حسین موسوی ، مهدی کروبی، سید محمد خاتمی (این دو، آن زمان مخالف منتظری شدند)، هاشمی رفسنجانی (او در دفاع از آن جنایت، انتشار نوار را حمایت از منافقین می‌خواند و خوب می‌داند که دروغ می‌گوید. زیرا سخن اعتراض به جنایت است. تازه قربانیان جنایت، همگی از مجاهدین خلق نبودند)، حسن روحانی، سعید حجاریان، مصطفی تاج‌زاده (این یکی پوزش خواست)، بهزاد نبوی، و… است که امروز دم از عدالت و آزادی و اصلاحات و مردم سالاری می زنند . جالب‌تر اینکه همان بلاها هم بعدا به سر خود آنها آمد ، یعنی کسانی که می‌توانستند به یاری بنی‌صدر و منتظری بشتابند و مانع از رسیدن ایران به وضعیت کنونی شوند، آن زمان دستیار دیکتاتور شدند و مستبد و دستیارانش ایران را به ویرانه تبدیل کردند.

● باز هم برای روشن شدن مقاومت بنی‌صدر در برابر استبدادیان و دژخیم‌هایشان در دهه شصت به گوشه‌هایی دیگر از آن دوران طلایی توجه فرمایید:

– بنی‌صدر می گوید:  … «وقتی فهرست شکایات واصله از سپاه را طی دو ماه برای آقای موسوی اردبیلی فرستادم کمترین عملی از سوی دستگاه قضایی که باید عدل اسلامی را برقرار سازد مشاهده نشد. آنچه از این فهرست به یادم مانده، 250 مورد شکنجه، 31 مورد قتل و بسیاری موارد توقیف و مصادره بود . با آقای خمینی هم در این باره صحبت کردم. اما هیچ جوابی نداد.» 

    این نکته برای برخی از مسئولان مهم و جالب خواهد بود که وقتی می‌بینند از سوی حاکمان بر کشور چیزی جز شکنجه و تجاوز و فشار بر مردم وجود ندارد و کسی هم به حرف‌های شما گوش نمی‌دهد، بهتر است با مجامع حقوق بشری جهان و عفو بین‌المللی تماس بگیرند همان کار که آقای بنی‌صدر در 35 سال پیش انجام داد.

– او می گوید :…«وقتی نماینده عفو بین‌الملل آمد دفتر من ، به او 400 عکس از انواع شکنجه‌ها را دادم تا آنها را نگاه کند و گفتم : هیچ ملاحظه نکنید . فقط نگویید که این عکس‌ها را از من گرفتید . بگویید که این شکنجه‌ها هست برای اینکه من می‌خواهم شکنجه تعطیل شود ولو در خارج بگویند که دولت از جمله من که رئیس جمهور هستم، مسئول است.  این مسئله‌ای نیست. مسئله این است که این بساط باید تعطیل شود. همین 400 تا عکس را دادم بردند برای آقای خمینی. به نظر من ایشان هیچ پوزشی ندارد نه در پیشگاه خلق، نه در پیشگاه خدایی که به آن معتقد است. و اگر هم معتقد باشد. چون من تردید دارم آدمی که این جور زور بگوید به این آشکاری و به این سهلی آدم بکشد، این بتواند به خدا باور جدی داشته باشد».   

    بنی‌صدر وقتی دید قاضیان جور به اعتراضهای او گوش نمی‌دهند، بی‌محابا نامه‌ای به خمینی نوشت و در آن هشدار داد: «…بخدا این همه خشونت در خور یک حکومت فاشیستى نیست چه رسد به یک حکومت اسلامى. دیروز که از سفر بازگشتم 30 محکوم به اعدام یا اعدام شده اند و یا منتظر اعدام هستند. با این میزان خشونت جامعه همگرائى پیدا نمى کند و جو سنگین‌تر می شود. غالب محکومان بناحق محکوم مى شوند.»

    در آن زمان، گوش‌های مرشد دوران طلایی که تنها به کسب قدرت مطلق می‌اندیشید و مشاورانش نیز او را بر به عهده گرفتن ولایت مطلقه تشویق می کردند، شنوا نبود. لذا بنی‌صدر باز نامه‌ای تاریخی نوشت. آخر تمام جباران تنها به همان زمانی که در رأس قدرت هستند، توجه می کنند و کاری به آینده ندارند. خمینی چون می‌دانست قضاوت تاریخ در باره او چیست، به دژخیمانش دستورداد که اعتنائی به قضاوت تاریخ نکنند. منتظری نیز به قاضیان جور گفت: تاریخ شماها را جنایتکاران خواهد شناخت (نقل به مضمون). آقای بنی‌صدر هم، در مقام  حق و برای آن‌‌که آیندگان بدانند با چه دیوی سر مبارزه برای احقاق حقوق مردم را داشته است، می‌نویسد :

    «…باز اگر این مطلب که مى‌نویسم موجب گرفتاری مجدد زندانى تازه رها شده‌اى نشود، معروض میدارم: در اوین شکنجه رایج است. وقتى براى بازدید می‌روند، یک شب قبل از آن، شکنجه ‌شده‌ها را تخلیه مى‌کنند و بجاى دیگر منتقل مى‌کنند».

٭ مقایسه قربانیان احکام – در واقع تفتیش عقیده – قاضیان جور در سال 67 با قربانیان استبداد پهلوی:

     در زیر یک نمونه از این احکام که در رابطه قتل جوانان در زندانهای ایران در سال 67 صادر شده بود را  می‌آوریم تا نسل امروز با نوع قضا و قضاوت و برخی از چهره‌های ماندگار قوه قضاییه ایران آشنا گردد:

●کشتار حدود 3000 تن از مخالفین(به آمار سازمان مجاهدین 4672 نفر و بر طبق آمار آیت‌الله منتظری 2800 تا 3800 نفر” خاطرات آیت الله منتظری، ج1، ص620 “) اعدام زندانیان در بند درون زندان‌ها در سال 67 که بدستور آقای خمینی انجام گرفت، یکی از سیاه‌ترین  دوران جنایت در سده اخیر ایران بود. برای درک ابعاد  این فاجعه همین بس که بدانیم در طول سالهای قبل از انقلاب چه تعداد از مردم در دوران حکومت پهلوی کشته شده اند

● طبق آمار رسمی بنیاد شهید «مجموع تعداد قربانیان انقلاب ایران از سال 42 تا 57، 3164 تن بوده‌است » بررسی انقلاب ایران،عمادالدین باقی، نشر سرایی، چاپ سوم،1383،ص430.

     اگر تعداد کشته شدگان قبل ازانقلاب را تنها با یک حکم آیـه‌الله خمینی مقایسه کنیم از نتیجه غرق حیرت می‌شویم:

– بنابر حکم خمینی در شهریور 67 بیش از 3400 تن را در طول مدتی اندک به چوبه‌های دار سپردند . این در حالی بود که زندانیان که حکم محکومیت ظالمانه چندساله داشتند و ایام محکومیت خود را می‌گذراندند، با آن نامه معروف آیت‌الله قتل‌عام شدند. متن نامه خمینی به شرح زیر است:

   «از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کرده‌اند و با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری کرده ومیکنند محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رأی اکثریت آقایان حجه‌الاسلام نیری دامت افاضاته ( قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نماینده‌ای از وزارت اطلاعات میباشد. اگر چه احتیاط در اجماع است و همین طور در زندانهای مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب و یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع میباشد،

رحم بر محاربین ساده‌اندیشی است »

در پشت این نامه دستخط سید احمد خمینی به چشم می‌خورد که 3 سئوال را مطرح ساخته است: متن نامه:

   «پدر بزرگوار حضرت امام مدظله‌العالی

   پس از عرض سلام، آیـه‌الله موسوی اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی درباره منافقین ابهاماتی داشته‌اند که تلفنی در سه سئوال مطرح کردند:

1 . آیا این حکم مربوط به آنهاست که در زندانها بوده‌اند و محاکمه شده‌اند و محکوم به اعدام گشته‌اند ولی تغییر موضع نداده‌اند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده‌است، یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشده‌اند محکوم به اعدامند؟

2 . آیا منافقینی که محکوم به زندان محدود شده‌اند و مقداری از زندانشان را هم کشیده‌اند ولی بر سرموضع نفاق می‌باشند محکوم به اعدام میباشند؟

3 . در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پرونده‌های منافقینی که در شهرستانهائی که خود استقلال قضائی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود میتوانند مستقلا عمل کنند؟» (متن نامه در خاطرات آیت‌الله منتظری، ج1، ص625  نقل شد) .

    در پایین متن سیداحمد، پاسخ خمینی به همراه مهر و امضا به چشم می‌خورد:

    «در تمام موارد فوق هرکس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد، حکمش اعدام است. سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید، در مورد رسیدگی به وضع پرونده‌ها در هر صورت که حکم سریعتر انجام گردد همان مورد نظر است». (از خاطرات آیت‌الله منتظری، ج1، ص625 نقل شد)

    منتظری در‌این باره می‌گوید: «به آیـه‌الله موسوی اردبیلی که آن زمان رئیس شورای عالی قضایی بودند پیغام دادم: مگر قاضی‌های شما اینها را به پنج یا ده سال زندان محکوم نکرده‌اند؟مگر شما مسئول نبودی؟… حتی افرادی که نماز می‌خواندند، روزه میگرفتند، طرف را میآوردند به او میگفتند بگو غلط کردم. او هم به شخصیتش برمی‌خورد نمی‌گفت. میگفتند پس تو سرموضع هستی و او را اعدام میکردند! در همین قم یکی از مسئولین قضایی آمد پیش من و از مسئول اطلاعات قم گله میکرد که می‌گوید تندتند اینها را بکشیم از شرشان راحت شویم. من میگویم آخر پرونده‌های اینها را بررسی کنیم یک تجدید نظری در حکم اینها بکنیم. میگوید حکم اینها را امام صادر کرده ما فقط باید تشخیص موضع بدهیم. به بعضی افراد میگویند تو سر موضعی؟! او هم نمی‌داند که قضیه از چه قرار است میگوید بله، فوری او را میبرند اعدام میکنند… اول محرم شد، من آقای نیری که قاضی شرع اوین و آقای اشراقی که دادستان بود و آقای رئیسی معاون دادستان و آقای پورمحمدی که نماینده اطلاعات بود را خواستم و گفتم الان محرم است حداقل در محرم از اعدام‌ها دست نگه دارید. آقای نیری گفت: «ما تا الان هفتصد و پنجاه نفر را در تهران اعدام کرده‌ایم، دویست نفر را هم به عنوان سرموضع از بقیه جدا کرده‌ایم. کلک اینها را هم بکنیم بعد هر چه بفرمایید…»! 

    در انتها، یادآور می‌شود که براساس لیستی که آقای بنی‌صدر در مورد اعدام شدگان چند ماهه اول بعد از کودتای سال شصت به مراکز حقوق بشری داد نام حدود 3000 نفر از کشته شدگان به دستور حکام شرع خمینی آورده شده است .  بنابراین تنها در دو فهرست آماده شده یکی در حد فاصل ابتدای تیر ماه سال 60 تا دیماه همان سال و دیگری حدفاصل مردادماه سال 67 تا آخر شهریور ماه همان سال حدود 7000- 8000 نفر از جوانان این کشور به دار نظام ولایت مطلقه فقیه سپرده شده‌اند. که دوبرابر قربانیان استبداد پهلوی در طول 15 سال می‌شود.

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید