۲۶ خرداد، بمناسبت صد و سیُ و سومین سالگرد تولّد دکترمحمّد مصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (۱۱۷ ) – بخش بیستم
جا دارد در اینجا زندگینامۀ دریا دار شهید غلامعلی بایندر را در اختیار خوانندگان ارجمند قرار دهیم:
◀ زندگینامه دریادار غلامعلی بایندر
«غلامعلی بایندر، فرزند دوم مرحوم علیاکبر بایندر (پدر۳ شهید) از تیره ترکان آققویونلو (بایندریه) در سال ۱۲۷۷ در تهران دیده به جهان گشود.
وی تحصیلات متوسطه خود را در مدرسه دارالفنون به پایان رساند وسال ۱۲۹۹ از مدرسه نظام مشیرالدوله با درجه ستواندومی فارغالتحصیل شد.
بایندر پس از دریافت اولین نشان نظامی خود در اردوکشی مازندران، به خاطر شرکت در جنگ با «سیمیتقو» و ابراز شجاعت و نبرد با نیروهای متجاوز روسیه (در شمال کشور) به دریافت نشان ذوالفقار که بالاترین نشان ارتش بود، مفتخر شد.
٭ناوشکن شهید بایندر:
سپس، در خرداد ۱۳۰۲به فرانسه اعزام شد و تا سال ۱۳۰۷، طی مدت ۵ سال، دورههای دانشکده توپخانه «پوآتیه» و دانشکده تکمیلی«مونتن بلو» و دانشگاه جنگ فرانسه را با موفقیت طی و به کشور مراجعت کرد.
در سال ۱۳۱۰ و در شرایطی که با درجه سرگردی مسوولیت فرماندهی هنگ توپخانه لشکر یک مرکز را عهدهدار بود، برای تشکیل نیروی دریایی ایران به همراه یک گروه ۲۰۰ نفری جهت آموزش به ایتالیا عزیمت و پس از خاتمه آموزش به همراه ناوهای خریداری شده جدید به کشور مراجعت و نیروی دریایی نوین ایران را در آبهای گرم خلیج همیشه فارس، عملیاتی کرد.
وی پس از بازگشت به ایران در ۱۳۱۰شمسی به سمت کفیل فرماندهى نیروی دریایى جنوب منصوب و عازم آنجا شد. حضور بایندر در این منصب برای پاسداری از حریم مرزهای آبی ایران بخصوص اروند رود اهمیت زیادی داشت.
اروند رود در مقاطع زیادی از تاریخ، کانون اختلافات بین ایران با همسایگان غربی بود. براساس آخرین قرارداد منعقده بین ایران و پادشاهی عثمانی (قبل از استقلال عراق) مربوط به پروتکل ۱۲۹۲ هجری شمسی(مطابق با ۱۹۱۳ میلادی) و تحدید حدود ۱۹۱۴ میلادی بود که طی آن برای نخستین بار اروند رود، از دهانه آن و به طول ۸۱ کیلومتر به دولت عثمانی واگذار و ورود اتباع ایرانی به اروند رود به منزله ورود به خاک عثمانی تلقی میشد. تا این که دولت ایران پس از استقلال عراق و به رسمیت شناختن دولت آن کشور، طی یادداشتی به جامعه بینالملل و دولت عراق اعلام کرد که قراردادهای منعقده با دولت عثمانی از نظر ایران فاقد اعتبار است.
متعاقب این اعلام نظر روابط دو کشور رو به تیرگی گذاشت و مذاکرات فیمابین آغاز شد. دولت انگلیس که نقش عمدهای در استقلال عراق داشت به منظور تأمین منافع گوناگون خود در هند و تسلط بر خلیج فارس، با گماردن یک افسر انگلیسی به سمت رئیس بندر بصره و ایجاد زمینه حضور وی در جلسات متشکله بین دو دولت ایران و عراق، عملا با دستیابی ایران به امتیاز حاکمیت مشترک در اروند رود مخالفت کرد که نتیجه آن صدور عهدنامه جدیدی در سیزدهم تیر ماه ۱۳۱۶ (مطابق با ۱۹۳۷ میلادی) بین ایران و عراق بود.
در عهدنامه اخیر که باز هم با نفوذ استعمارگرانه انگلیس تدوین شده بود، خط تالوگ (خط عمیق رودخانه) در بخش کوچکی از مسیر اروندرود بهعنوان مرز مشترک معین شده و بقیه خط مرزی در حد کمعمق ساحل ایران منظور و مقرر شد که ظرف مدت یک سال قراردادی جهت تشکیل اداره مشترک اروندرود تنظیم و به امضای طرفین برسد.
رضاخان پس از پذیرش عهدنامه و بدان جهت که در قرارداد اخیرالذکر امتیازات بیشتری از دست ندهد طی حکمی فرمانده وقت نیروی دریایی (ناخدایکم غلامعلی بایندر) را به عنوان نماینده دولت ایران در امور دریایی، به وزارت امور خارجه معرفی کرد.
در سال ۱۳۱۲ به دستور غلامعلی بایندر فرماندهی نیروی دریایی ایران ناو پلنگ به بندر باسعیدوی جزیره قشم رفته و با پایین آوردن پرچم انگلیس، پرچم ایران را در این بندر به اهتزاز درمیآورد. این اقدام، هیجان گستردهای در بحرین و ساحل جنوبی خلیج فارس ایجاد میکند. اما انگلیسیها نیز ساکت نمینشینند و اعتراضات گسترده و پیاپی را علیه دولت ایران اقامه میکنند.
در این میان، رضاشاه و ارکان حرب کل قشون نیز به سرزنش بایندر میپردازند و وی را به دلیل اقدام ابتکاریاش در اخراج انگلیسیها تخطئه میکنند. انگلیسیها نیز از فرصت استفاده کرده و ضمن بازگشت به باسعیدو، تبلیغات زیادی علیه بایندر فرمانده نیروی دریایی ایران راه میاندازند.
با این حال مقاومت دستگاه سیاست خارجی ایران منجر به خروج انگلیسیها از باسعیدو میشود ولی با تاکیدات رضاشاه، بایندر از ادامه سیاست اعتراضی نسبت به انگلیسیها دست برمیدارد.
به این ترتیب، با وجود آزادی باسعیدو، بخش دیگری از خاک ایران یعنی بحرین کماکان در اشغال نظامی انگلیس باقی مانده و بایندر موفق به تداوم سیاستهای خویش نمیشود.
غلامعلی بایندر در سال ۱۳۱۵ در مقام اولین فرمانده نیروی دریایی نوین ایران به درجه ناخدایکمی (سرهنگی) نایل آمد و در سال ۱۳۱۹ به درجه دریاداری (سرتیپی) رسید و برابر مقرارت ارتش، از تاریخ یک روز قبل از شهادت به درجه دریابانی (سرلشکری) نایل شد.
غلامعلی بایندر فرزند خانوادهای بود که دارای ۵ فرزند پسر بود. برادر بزرگتر وی به نام غلامحسین بایندر که او هم از افسران تحصیلکرده نیروی دریایی بود، ۱۱ سال پس از شهادت غلامعلی به سمت سومین فرمانده نیروی دریایی ایران منصوب شد. ۳ برادر کوچکتر شهید دریابان غلامعلی بایندر که آنها هم از افسران برجسته ارتش ایران بودند به ترتیب عبارت بودند از:
سرتیپ مهندس نصرالله بایندر (پسر سوم خانواده)، شهید سرهنگ هوایی اسدالله بایندر (پسر چهارم خانواده) و شهید ناوسروان مهندس دریایی یدالله بایندر (پسر پنجم خانواده).
٭ نحوه شهادت دریابان غلامعلی بایندر:
شهید بایندر که ۴۸ ساعت قبل از شهادت علاوه بر مسوولیت فرماندهی نیروی دریایی، به سمت فرماندهی کل منطقه جنوب خوزستان نیز منصوب شده بود و تیپ مستقل مرزی را تحت امر داشت در ساعت ۴ بامداد سوم شهریور ۱۳۲۰، با شنیدن صدای انفجار، با سرعت از منزل خارج و با استفاده از قایق موتوری و زیر آتش مسلسل نیروهای مهاجم انگلیسی، خود را به مقر فرماندهی رسانده و پس از صدور دستورات لازم به افسران ستاد و فرماندهان، به تلگرافخانه رفته و گزارش وقایع و هجوم نیروهای انگلیسی را به تهران و اهواز مخابره میکند.
آنگاه با حضور در قرارگاه گردان مرزی، عدهای را مامور مقاومت در برابر مهاجمین کرده و خود که مسلح به یک قبضه تفنگ برنو بود به اتفاق سروان ولیالله مکرینژاد که معاون فرمانده گردان یکم هنگ ۸ توپخانه بود با اتومبیل و از راه خشکی عازم خرمشهر شد، تا ستاد فرماندهی عملیات را در منطقه حفار(که از لحاظ نظامی موقعیت مناسبی داشت و بیش از ۲ قبضه توپ ۱۰۵م.م و گروهی سرباز در آنجا مستقر بودند) تشکیل دهد.
اما چند دقیقه بعد از حرکت، با نیروهای موتوریزه مهاجمین انگلیسی مواجه و در حین مقاومت و جنگ و گریز با آنان در شرایطی که تلاش میکردند تا با استفاده از پستی و بلندیهای منطقه، خود را به نهر جاسبی برسانند با رگبار مسلسل متجاوزان انگلیسی در حوالی پاسگاهی نزدیک بیسیم خرمشهر به شهادت رسیدند.
بایندر در روزگار نوجوانى دارای علایق ملى و سیاسى بود. از این رو، زمانى که در مدرسه نظام مشیرالدوله تحصیل مىکرد، داخل فعالیتهای سیاسى شد و همراه با چند تن از همکارانش چون عبدالله هدایت (بعدا ارتشبد) و رزمآرا (بعدا سپهبد و نخستوزیر) به عضویت حزب سوسیال دموکرات درآمد.
دریادار بایندر با توجه به اقامت چند ساله در کشورهای اروپایى به زبانهای انگلیسى، فرانسه، ایتالیایى و ترکى تسلط داشت و به این زبانها به خوبى تکلم مىکرد. وی مردی اهل مطالعه و تحقیق و نویسنده بود. در ایام اقامتش در جنوب به تحقیقات و مطالعات قابل توجهى درباره خلیج فارس دست زد که نتایج برخى از آنها را بعدا منتشر کرد.
آثار مکتوب بایندر عبارتند: ۱. نقشه خلیج فارس (تهران، ۱۳۱۰ش)و 2. خلیج فارس (خرمشهر، ۱۳۱۷ش) و 3. جغرافیای خلیج فارس (تهران، ۱۳۱۹ش) و 4. اصول دریانوردی و 5. آییننامههای توپخانه در ۶ جلد و ۶. راهنمای ناوی و ۷. مقالاتى در مجله ارتش و ۸. دستور تیر توپخانه سبک و ۹. آییننامه مشق پای توپ کوهستانى.
مقاومت جدی دیگر ارتش ایران در شمال صورت گرفت. در آن زمان، ناوسروان یدالله بایندر مسوولیت کفالت فرماندهى نیروی دریایى در دریای خزر را به عهده داشت. در سال ۱۳۲۰ به واسطه اسناد به دست آمده از جاسوسان روسیه در ارتش ایران، متوجه میشود که نیروهای روسیه قصد دارند با بهرهگیری از درگیری جنوب ایران و تخلیه نیروهای نظامی شمال، به ایران حمله کرده و شهرهای شمالی را متصرف شوند.
او درصدد دفاع برمیآید. وی ابتدا از ستاد فرماندهی در تهران کسب تکلیف میکند. اما با وجود پاسخ مخابره شده مبنی بر پرهیز از درگیری به علت کمبود نیرو و عدم توان مقابله، یکتنه تدابیری دفاعی را اتخاذ میکند. بایندر معتقد بود «مملکت به دست یک مشت بزدل اداره میشود و اجازه نخواهد داد تاریخ از او به عنوان یک خیانتکار یاد کند».
وی به همراه ناویهای جوان با دست خالی، وقتی ستاد نیروی دریایی رشت از فرماندهان فراری خالی شده بود، جلوی بمبافکنهای دشمن سینه سپر کردند و از شهر و میهنشان دفاع کردند. او با تنها ناو جنگی که در بندر انزلی وجود داشت بعد از ۳ روز نبرد طاقتفرسا راه نفوذ از طریق دریا را بر ارتش شوروی مسدود کرد. سرانجام بعد از ۳ روز مقاومت توسط هواپیماهای ارتش شوروی هدف قرار گرفت. مزار وی در بندر انزلی در محوطه گمرک بندر انزلی است.
٭بخشی از متن وصیتنامه شهید دریابان غلامعلی بایندر:
تو ای ایرانی که در این سرزمین پهناور زیست میکنی و خلیج فارس را تنها به این انگیزه که بخشی از وطن توست دوست میداری. ای هموطن که کرانههای سوزان خلیج فارس زادگاه توست و این ژرفای زندگیبخش، مرواریدهایش را نثار تو میسازد تا مزد تلاشت را از کام کوسهها به درآری و ماهیانش را هدیه فرزندانت، تا قوت آنان را تامین کنی و تو که فرسنگ ها دورتر از این دریای یرانی، خلیج فارس را تنها از روی نقشه جغرافیا می شناسی، آیا هرگز با خود اندیشیده ای که این آب تلخ و شور پهناوربهترین پاسدار تاریخ تو، شرف تو و ملیت توست؟
تو ای ایرانی که در گوشه ای از این آب و خاک به سر می بری و به فرهنگ و تمدن اسلامی خویش می بالی و افتخار می کنی هیچ می دانی که همین دریا، زاده فرهنگ و تاریخ و تمدن تو بوده است؟
تو ای ایرانی که در دامنه مفرح کوهستان ها، در کرانهِ فیروزفام دریای مازندران، در دشت های گسترده داخل کشور زندگی می کنی و در سایه درختانش آرامش می یابی، در باغه ای مصفایش روح خود را صفا می بخشی و با تماشای طبیعت زیبا و دل انگیز آن غرق در لذت می شوی… و همه شما که در هر منطقه، از مواهب این سرزمین برخوردارید و آنچنان به دهکده و یا شهرستان زادگاه خود دل بسته اید که حتی به هنگام ضرورت نیز به زحمت قادر به ترک آن هستید، هیچ می دانید که اگر روزگاری، که هرگز چنان روزگار مباد، ایران این مرز دریایی خود را از دست بدهد و یا نیروی لازم برای پاسداری از آب های آن نداشته باشد، همه ما چون پرنده ای اسیر در قفس زادگاهمان زندانی خواهیم شد؟
تو ای ایرانی، همواره به یاد داشته باش که اگر چنان روزی فرارسد، همه شیرینی های زندگی در کامت شرنگ خواهد شد.
در قفس سرزمین خود آنقدر محبوس می مانی تا ناگزیر همه دسترنج سالیانه ات، همه آنچه را که با تحمل تلخی ها و مشقات بسیار فراچنگ آورده ای، همه دار و ندارت را به کمترین بها از دست می دهی تا آنچه را که مورد نیاز توست، به بهای جان به دست آوری.
پس هرگاه که به این مرز سوزان و آذرخیز مینگری، یا بر آب های تلخ و شورش گذر داری یا درباره آن سخنی می شنوی نخست به یادآور که این آذر برای آن است که در جان دشمنان ایران درگیرد و این تلخی و شوری برای فروبردن درکام آنان است.
اگر می خواهی سرزمین آباییت بزرگ و سربلند بماند و تو که فرزند و زاده این سرزمینی از این سربلندی ببالی و افتخار کنی، اگر می خواهی که شایسته نام ایران و قوم ایرانی باشی، نخست این مایه زندگی خود را پاسدار باش، این مرز محافظ را نیرو بخش و آن را چنان که به میراث برده ای به دست آیندگان بسپار.(21)
◀ توضیحات و مآخذ:
1- « یادداشتهایی از زندگانی باقر کاظمی» به کوشش: داوود کاظمی و دکتر منصوره اتحادیه (نظام مافی) ، نشر تاریخ ایران ، جلد چهارم 1393 – صص 270 – 265
2 – سرهنگ غلامرضا نجاتی « تاریخ سیاسی بیست و پنج سالۀ ایران» جلد اول – مؤسسه خدمات فرهنگی رسا- 1371 – صص 45 – 42
3- – خسرو معتضد « رضا شاه سقوط و پس سقوط »-مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران – 1376 – صص 150 – 136
4 – پیشین – صص 176 – 161
5 – پیشین – صص 183 – 177
6 – «خاطرات سیاسی رجال ایران، از مشروطیت تا کودتای 28 مرداد 1332 » جلد2 ، به اهتمام : علی جانزاده – انتشارات جانزاده – 1371 – صص 470 – 457
7- رضا شاه و بریتانیا- محمد قلی مجد– ترجمه مصطفی امیری – مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی – بهار 1389 – صص 341 – 303
8 – دکتر محمدقلی مجد « از قاجار به پهلوی» ( اسناد وزارت خارجه آمریکا در سال های 1309-1298 ) ، مترجمین: سیدرضا میرزانی، مصطفی امیری – مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی- 1389 – صص 363 – 361
9 – حسین کاوشی ارتش در دوره رضا شاه – مرکز اسناد انقلاب اسلامی
10 – دکتر محمدقلی مجد« از قاجار به پهلوی» ( اسناد وزارت خارجه آمریکا در سال های 1309-1298 ) – صص 433 – 413
11 – کاوه بیات « امنیههای رضاخانی » ، « نشریه: گفتگو » بهار 1376 – شماره 15
12 – محسن ردادی «سوم شهریور، اشغال ایران و پایان دیکتاتوری رضاخان»، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی
13 – سید مصطفی تقوی « ارتش ایران در شهریور 1320»، سایت مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
14 – دلایل فروپاشی ارتش شاهنشاهی در شهریور 1320 ، روزنامه اعتماد
15 – حسین مکی« تاریخ بیست ساله ایران » جلد هفتم – انتشارات علمی – 1363 – صص 268 – 236
16 – پیشین ، صص 402 – 367
17 – – پیشین – صص 486 – 367
18 – منبع: ادیب نوروزی «نیروهای بریتانیایی در طول اشغال ایران» – سایت دانشجو
http://www.daneshju.ir/forum/f1176/t57093.html
.19 – بیات،کاوه؛ « مقاومت هوایی (قلعه مرغی، 8 شهریور 1320) » – مجله گفتگو ، بهار 1376 – شماره 15 – صص 130 – 121
20 – دریادار امیر هوشنگ آریان پور ، مجموع مقالات تحت عنوان « ارتش شاهنشاهی ایران در دوران سلطنت رضا شاه پهلوی» – تهیه شده در «اندیشگاه ملی ایرانیان» – آبان ماه 1386 – به نقل از خبرگزاری جبهه ملی ایران
21 – خاطرات مهندس احمد زیرک زاده « پرسش های بی پاسخ در سالهای استثنایی »، به کوشش دکتر ابوالحسن ضیاء ظریفی – دکتر خسرو سعیدی – انتشارات نیلوفر – 1376 ، صص 64 – 61
22- « زندگینامه دریادار غلامعلی بایندر – همشهری آنلاین
◀پس از شهریور 20:
جلال فرهمند به روایت اسنادی که به آن استناد میکند مینویسد : ارتش خوش رژه و خوش دک وپز رضاشاهی در مهاجمه سوم شهریور 1320 متفقین با کمترین مقاومت از هم گسیخت و فرو پاشید! سربازان اجباری و بیانگیزه با لباسهای مندرس سربازی و بدون اسلحه از پادگانها به شهرها فرار کردند و با مشقت به مسقطالرأسشان بازگشتند. بسیاری از آنان که زاده شهرها و روستاهای دورافتاده ایران بودند به علت بُعد مسیر و پیادهروی زیاد از گرما و گرسنگی تلف شدند و چه بسیار خانوادهها که از عزیزانشان دیگر خبری به دست نیاوردند.
از سوی دیگر فرماندهان عالی رتبه و نالایق با تبدیل خودروهای ارتشی به ماشینهای شخصی، وسایل خود و آنچه از ماترک پادگانها مانده بود بار کردند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. پادگانهای خالی شده حتی مورد غارت مردم و عشایر و مناطق ناآرام قرار گرفت. مکانهایی که به زور سر نیزه آرام شده بود مجدداَ با رفع سر نیزه عـَلـَم مخالفت با مرکز را بر افراشتند. ارتشی که رضاخان به آن افتخار میکرد در اندک زمانی پس از قبول آتشبس ششم شهریور از هم فرو پاشیده بود. حتی لشکرهای دور از میدان نبرد، یعنی در تهران!
در روز هشتم شهریور کمیسیونی از فرماندهان عالی ارتش شاهنشاهی تشکیل شد و برای جلوگیری از شورشهای احتمالی پیشنهاد انگلیسها را برای مرخص کردن سربازان دو لشکر تهران مورد تصویب قرار داد و احتمالاَ این پیشنهاد که به اصرار سر ریدر بولارد وزیرمختار انگلیس در تهران بود مورد تأیید ولیعهد که به عنوان قائممقام پدرش به عنوان فرمانده نیروهای مسلح در شورای عالی جنگ شرکت میکرد قرار گرفت.
پس از تصویب این تصمیم پیکهای موتور سوار به کلیه پادگانهای تهران اعزام و مرخص کردن نظامیان را ابلاغ کردند. پس از ترخیص سربازان وضعیت پادگانها به کلی به هم خورد. اغلب اثاث پادگانها به غارت رفت. اسبهای گرانبهای مجار به حال خود در لشکر سوار تهران رها شدند و سلاحها در محوطه سربازخانه ریخته شد. رضاشاه روز بعد امرای ارتش را احضار و عدهای از آنها از جمله سرلشکر هوایی احمد نخجوان وزیر جنگ و سرتیپ ریاضی معاون ارتش را شخصاَ مضروب و خلع درجه کرد اما کار از کار گذشته بود و ارتش تقریباَ منحل شده بود.
بهطور کل دلایل شکست سریع ارتش ایران را در چند دلیل خلاصه کردهاند:
1. فقدان ستاد عملیاتی جهت هدایت نیروهای مستقر در شمال، جنوب و غرب کشور.
2. کمبود تجهیزات، مهمات، تانک و توپ و خودروهای زرهی.
3. قرار گرفتن کل آسمان ایران در اختیار متفقین بدون اینکه کوچکترین مقاومتی از سوی ایران شود.
4. ارتش از پشتیبانی مردمی برخودار نبود.
به نظر میرسد دلیل شماره چهار، اصلیترین دلیل شکست ارتش باشد. چه ایرانیان تجهیزات بسیار پایینی نسبت به ارتشهای متفقین داشتند و شکست تسلیحاتی مسلّم بود. ولی آیا ملتی که بارها مقابل قوای بیگانه مقاومت کرده بودند نمیتوانستند از خود جربزهای نشان دهند؟! فقدان روحیه ملی در مردم به دلیل ایجاد حکومت رعب و وحشت و مطلقه رضاخانی و اینکه مردم، کشور را از آن خود نمیدانستند مهمترین دلیل بود. چرا در کشورهای اشغال شده اروپایی چریکهای مقاومت مقابل ارتش نازی قد علم کردند ولی در ایران کوچکترین خبری ثبت نشدهاست؟ مگر این متفقین برای ایرانیان فرقی هم میکردند که چه کسانی باشند؟ به هر حال اینان بیگانه بودند. استبداد توان ایرانی را برده بود چه بسا ایرانیان از رفتن رضاشاه مسرور بودند و آن را نعمتی میدانستند. هر چند که این امر از سوی بیگانگان استعمارگر انجام شده باشد. صحنه تکراری این امر در روز سرنگونی صدام در بغداد و برانداختن مجسمه وی را به یاد میآورد.
با اینکه کشور در اشغال بود ولی سران رژیم و حکومت در پی آن بودند که به احوال و اوضاع داخلی سر و سامان بدهند. متفقین فقط به دنبال کار خود بودند و هر چند دخالتهای زیادی در امور سیاسی ایران داشتند ولی امور نظمیه و امنیتی داخلی را به ایرانیان سپرده بودند. ارتش اندکی بعد شروع به بازسازی خود نمود. ته مانده سربازان و فرماندهان فراری به پادگانهای باقیمانده و نیمه مخروبه عودت داده شدند. اوضاع بسیار بحرانی بود. در ارتش همه امکانات نابود شده بود. سیستم تسلیحاتی، تدارکاتی و ابنیه آسیب جدی دیده بودند. اندک تجهیزات باقیمانده هم نمیتوانست کفایت کند. تنها راه چاره کمک خواستن از متفقین بود که خود بیش از همیشه به کمک احتیاج داشتند. چند ماه اول پس از اشغال ایران شاید حادترین ایام ارتش ایران بود.
در ارتش دفتری به نام دفتر نظامی تشکیل شد که درست یک ماه پس از سوم شهریور وظیفه بازرسی از یگانهای باقیمانده را برعهده داشت، یگانهایی که مضمحل و نامنظم بودند. این سلسله گزارشها که مربوط به مهر و آبان 1320 است به خوبی وضعیت بیسر و سامان تدارکاتی و ستاد ارتش را نشان میدهد ارتشی که از درون و برون آسیبپذیر شده بود و کمترین قدرت اجرایی را داشت.(22)