back to top
خانهنویسندگانمصاحبه با فرانسوا بورگا، ترجمه هادی قدسی : فرانسوا بورگا: «مسئله جنگیدن...

مصاحبه با فرانسوا بورگا، ترجمه هادی قدسی : فرانسوا بورگا: «مسئله جنگیدن با جهادگرایان نیست، بازایستادن از تولید آنها است»

th

و پیش خواندن ترجمه مصاحبه بورگا، اطلاع مهمی دومینیک دو ویلپن، نخست وزیر پیشین فرانسه را نیز می‌آورم. او خاطرات خویش که بتازگی منتشر شده‌است، می‌نویسد: بخشی از کادرهای داعش را امریکائی‌ها و بخشی دیگر را ما فرانسویها تعلیم داده‌ایم. البته ناخواسته!

مصاحبه در لیبراسیون مورخ 4 نوامبر 2016 منتشر شده‌است و روزنامه نگاران مصاحبه کننده: کاترین کالوِ و انستازیا وکرن بوده‌اند

● روزنامه نگار: درآخرین کتاب خود، سیاست شناسی که بورگا است، به دیدگاه خویش در مورد اسلام سیاسی به مثابه یک عکس‌العمل هویتی در برابر سلطۀ استعمار باز می‌پردازد و توضیح می‌دهد که افراط گرائی بعضی جوانان نتیجۀ رویه ما در قبال اسلام و تن ندادن آنها با غربت اسلام در درون جامعه ما است.

    فرانسوا بورگا می‌گوید: « مسئله نه مسئله جنگیدن با جهادگرایان که باز ایستادن از بازتولید آنها است». او می‌گوید ما خود جهادگرایان را تولید می‌کنیم. باید از این کار باز ایستیم.
    قبل از این که به کار تحقیق بپردازد، فرانسوا بورگا یک سفرپیشه بود.در طول بیش از بیست سال، او دنیای عرب را از الجزایر تا سوریه، با عبور از تونس و یمن و لیبی و مصر و فلسطین، تا سوریه و عراق و عربستان پیمود.  به یمن همین تحقیق از نزدیک و کشور به کشوراست که او جهادگرائی که بحث از آنها در انحصار ژیل کپل واولیویه روا است، را از نگاهی دیگر می‌بیند و آنچه را می‌بیند شفاف بیان می‌کند. در کتاب «فهم و درک اسلام سیاسی» (1)، فرانسوابورگا «اسلامیسم» فرآورده سلطه استعماری غرب می‌داند و براین‌است که این سلطه سبب سرخوردگی از غرب و افراط گرائی و تروریسم گشته‌است. او توضیح می‌دهد چرا توپ در زمین ما غربی‌ها است.
     دو روزنامه نگار، به دنبال این مقدمه، پرسش و پاسخ با او را به شرح زیر می‌آورند:
 
● روزنامه نگار: کتاب شما سفرنامه و تحقیق علمی را در هم آمیخته است. چگونه اکتشاف محیط‌های اجتماعی مختلف بر مسیر تفکر شما اثر گذاشته است؟
٭بورگا: مطالعه تطبیقی (الجزایر، مصر، یمن، سوریه، فلسطین و غیره) روش علمی من است. این روش به من اجازه داد تا فرضیه‌هائی را تکامل ببخشم که بیش از سی سال تکامل زیادی نکرده بودند. من به این نظر رسیده‌ام که  محبوبیت «اسلام» گویای برخاستن زیر سلطه برای باز پس گرفتن هویت است. جنوب مستعمره در برابر شمال زایل کننده هویت او، می‌خواهد این هویت را بازیابد. این کتاب، تمام آنچه هم اکنون جریان دارد، از القاعده تا دولت اسلامی و از بهار عربی تا بحران سوریه، را از این دیدگاه توضیح می‌دهد. وقتی رابطه‌ها آشکار می‌شوند،تمامی صحنه‌های پیاپی، در ارتباط با یکدیگر، وضعیت را آن‌سان که هست، گزارش می‌کنند.
    اولین سفرهایم به چند مقصد، یک نوع «برهم افزودن مشاهده‌ها» بودند. انبوه‌کردن مشاهده‌ها برای کارهای واقعا علمی، ضرور هستند. ازاین رهگذر،  قبل از هرچیز یادگرفتم که «عبا و عمامه کسی را ملا نمی‌کند»(2). یک مثال؟ در نپال یک استاد زبان سانسکریت در مورد مصرف الکل به غربی‌ها هشدار می‌دهد: « چگونه شما از بوجود آوردن کودکان ناقص الخلقه واهمه ندارید؟». و در همان‌حال، از اعماق دهانش مخفیانه چیزی را به بیرون می‌آورد و توضیح می‌دهد: «این تریاک است! برای هضم غذا عالی است، شما نمی‌دانستید؟». مشاهده و شهود این تنوع دیدگاه است که به من اجازه داد به تدریج دریابم و دریافته خود را بپذیریم که فرهنگ من غربی، فرهنگی که به ارث برده‌ام لزوما انحصار خوبی و جهان‌شمولی را ندارد. آنانی که خود را هرگز با فرهنگی غیر غربی نزدیک نکرده‌اند، برای ساختن علمی نظریه‌های دیگربودن، گرفتار مشکلات اساسی هستند.

● روزنامه نگار: سرچشمه‌های اصلی اسلام سیاسی چیست؟ آیا یک انتقام از تاریخ استعمار است؟
٭ بورگا: اگر انتقام نباشد، اقلا یک عکس‌العمل است. سلطۀ استعمار، از دید من، اولین عامل تولید اسلام سیاسی و توجیه‌گر اسلام سیاسی از دید گروندگان به آن است. سلطۀ سیاسی ما نتیجۀ درهم شکستن نیروی نظامی کشورهای مسلمان بود. به خصوص، در الجزایر، سلطه اقتصادی ما با از بین بردن رابطه‌های ایلی ممکن گشت. با این سلطه، امکان مصادرۀ وسیع اراضی فراهم آمد. و، بیشاپیش، فرهنگ زدائی کردیم. فرهنگ زیر سلطه خود را به حاشیه رانده شده، کنار گذاشته شده، «عامیانه» تلقی می‌کرد. تحقیر و ناچیز شده، در وضعیت دست نشاندگی سلطه‌گر خارجی، فرهنگ زیر سلطه، در واحدهای متفاوت، «عجیب و غریب» بند از بند گسیخت: پزشکی، معماری، پخت وپز، موسیقی در ضدیت با همتاهای «مدرن» یا «جهانی» خود یعنی غربی‌ها «سنتی» شدند. درهریک از این سه مورد، انتقاد ازاستقلال‌گرائی که پنداری در انحصاراستعمارگر است و ملی کردن‌ها، عکس‌العمل احساساتی اروپائی‌ها را برانگیخت. چنان‌که بعد از ملی کردن کانال سوئز، ناصر با هیتلر مقایسه شد… خوب، ازدید من، اسلامیسم یک پویائی است که از درون آن بازیگران حاشیه‌ای استعمارسابق بهترین بهره را می‌برند.  این بار، استقلال را قطع رابطه با سلطه‌گر تعریف می‌کنند و این تعریف را با کمک گرفتن از یک واژگان و اصطلاح‌های غیر غربی برگرفته، از میراث نیاکان خود، قبل از بند از بند گسیختگی ایجادشده توسط استعمار، بعمل می‌آورند. این همان واژگانی هستند که من  « گفتمان مسلمان»شان می‌نامم.

● روزنامه نگار: چرا یک «واژگان» مسلمان و نه  یک «دستور زبان»؟
٭ بورگا: تاریخ، بکار بردن بس گوناگون این «واژگان» را گزارش می‌کند: نبودن یک «دستور زبان» اسلامی واحد شاهد این مدعااست. راشد غنوشی (سیاستمداراسلامیست تونسی)، البغدادی (رئیس دولت اسلامی) نیست، ولو هردو واژگان اسلامی را به کار می‌برند. در واقع، طیف سیاسی حوزۀ اسلامیست فوق‌العاده وسیع می‌باشد. گذرا بگویم که این گوناگونی می‌بایستی به ما اجازه می‌داد تا برای ایدۀ «اصلاح اسلام» با آرزوی یک رفتار واحد و مرتبط با بکاربردن واژگان اسلامی، محدودیتی قائل شویم.

● روزنامه نگار: آیا «گفتمان مسلمان» بالقوه اسلامیسم است؟
٭ بورگا: از دید من این دو اصطلاح با یکدیگر مرتبط هستند. اما با دادن تعریفی به اسلامیسم که با تعریف عمومی و بسیار منفی از آن یکی نمی‌باشد. من در اسلامیسم، قبل از هرچیز، یک هویت طلبی را می‌بینم. امری نسبتا بی‌اهمیت که بر تاریخ اسلام اثر گذار بوده‌است و، از ِقبَل آن، دسته‌های مختلف دارای فرهنگ اسلامی دوباره وارد گفتمان سیاسی شده‌اند. روند هویت طلبی را در برداشت مسخ کننده واقعیت غربی‌ها که می‌خواهند اسلامیست‌ها را، قبل از هر چیز، مخالفان «مدرن کردن» یا طرفداران خشونت مطلق بنمایانند، خطا است. به هرحال، راشد غنوشی در تدوین و به تصویب رسیدن قانون اساسی فعلی تونس که دمکراتیک‌ترین قانون در جهان عرب است، صاحب نقش می‌باشد. اضافه کنیم که سرچشمۀ هویتی اسلامیسم می‌تواند نه فقط توسط اپوزیسیون، که به دست رژیم‌ها هم به ابزارتبدیل گردد.
 
● روزنامه نگار: با این وجوداسلامیست‌ها اکثر اوقات در اوپوزیسیون هستند…….
٭ بورگا: بله، گاهی نخبه‌های ملی‌گرا، بهنگام استقلال، مستقیما تحت تاثیر فرهنگ لائیک استعمارگران قرار داشته‌اند. آنان در مقابله با احساسات دینی مردم تردید نمی‌کردند. به خصوص برای نشان دادن تقدم و تسلط توسعۀ اقتصادی بر الزامات فرهنگ دینی. بورقیبه در وسط رمضان آب میوه می‌نوشد. بومدین برای رفع مایحتاج مردم قرآن را به چالش می‌کشد. اسلامیست‌ها، از این نخبه‌های ملی‌گرا سئوال می‌کردند: « اگر شما با اسلام ضدیت داشته باشید، چگونه می‌توانید با هژمونی غرب مبارزه کنید در حالی که می‌دانیم اسلام در قلب هویت ماست؟»

● روزنامه نگار: اغلب یک همدردی با سوژه تان به شما نسبت می‌دهند.  آیا می‌پذیرید که امکان بروزانحرافات هویتی ناشی از اسلام هم پدیدار شود؟
٭ بورگا: البته، اما نه کم تر و نه بیشتر از دیگر ادیان. اگر رابطۀ کنونی دنیای غرب با دنیای اسلام، یعنی ماندگاری رابطۀ سلطه گری یکی بر دیگری را لحاظ کنیم، شاید حتی کمتر. من با روش قیاس، آن گونه که کِپِل در کتاب انتقام خدا بکار می‌برد و سه دین توحیدی را هم عرض قرار می‌دهد، موافق نیستم. این روش امکان نمی‌دهد از هویت طلبی با مراجعهِ بنابر موقعِ مسلمانان به دین سر درآوریم. دین نقشی در جنبش برای آزادی جمهوری خواهان فرانسوی بازی نکرد. از این‌رو، بیش از دیگر غربی‌ها، فرانسوی‌ها نمی‌توانند اندر بیابند که رجوع به دین بتواند در روند مدرن سازی سیاسی نقشی غیر از مانع بازی کند. از دید ما فرانسوی‌ها، همانند دوران سلطنت مطلقه، دین از دولت مستبد جدائی‌ناپذیر است.  

● روزنامه نگار: چرا در جهان عرب، اعتراضات سیاسی اجبارا از مجرای دین باوری میسر است؟  
٭ بورگا: در کل چنین نیست. رجوع به اسلام و گرایش به اسلام، از دید من، دارای نیروئی برانگیزنده به حرکت است که از محدودۀ دینی خود فراتر می‌رود. این نیرو درون زا است. وارداتی و از آن استعمارگرنیست. دربرابریک غرب، بیشترمسیحیت زدوده تا مسیحی، واردکردن تقدس، به مثابه یک بعد اضافی، بکار اصدیق هویت مستقل می‌آید.

● روزنامه نگار: به نظرشما، دربرابر خشونت مذهبی همواره باید به دنبال یک علت سیاسی بود؟
٭ بورگا: به نوعی، بله. من ارزش توضیحی برای ادبیاتی که عبور به خشونت را با واژه‌هائی چون «شبکه»، «واگیری»، «مالی» …توضیح می‌دهند قائل نمی‌باشم. فرضیۀ من این‌است که ما شرکت نزدیک در ساختن این جوان هائی داریم که حس می‌کنند نمی‌توانند «فرانسوی کاملی» باشند. در  کام خشونت مذهبی می‌افتند و هویت یک «فرانسوی کاملا جدا» را به خود می‌دهند. ما این افراد را «می‌سازیم» که – از میان شمار زیادی امکانات- یک بیان دوپهلو، شکننده و کلی ازانواع بیان‌های مذهبشان را انتخاب می‌کنند. بنابراین، پناه بردن به یک خشونت مذهبی متعاقب عمل نکردن عمدۀ «با هم زندگی کردن» اروپائی یا شرقی است که فرد را به سوی بریدن می‌راند. به این ترتیب، و فقط به این ترتیب، این رانده شدگان به دنبال فکر راهنمائی می‌گردند که به آنها اجازه دهد این خشونت را توجیه کنند. در این لحظه است که آنها خود را در برابر واژگانِ دو سرِ سلفی «آنها و ما» می‌بینند. بنابراین، برای من، مسئله سرکوب کردن جهادگران نیست، بلکه متوقف کردن بازتولید آنان می‌باشد.

● روزنامه نگار: آیا نظریۀ اولیویه روا را در «اسلامیزه کردن افراط گرائی» که نقش مذهبی‌ها را کم رنگ می‌کند تأیید می‌کنید؟
٭ بورگا: هنگامی که او توضیحات ذات گرایانۀ ژیل کپل را در- «دیوانگان خدا»- انتقاد می‌کند، بدون حاشیه تأیید می کنم. اما نظر او گران تمام می‌شود. زیرا نوع قالب‌ریزی که روا می‌کند و جهادگرایان فرانسوی را به قالب «پا نیکلی» (مترجم- منظور کسانی است که کار نمی کنند) و «نیهیلیست»، افراد نرم تن کاملا بریده از محیطشان در می‌آورد، بیشتر از نظریه کپل، مسئولیت غیر مسلمانان را از دید اندیشه می‌پوشاند. فرضیه الوویه روا که بنابرآن، جهادگرایان در برابر بدنام شدن همه جانبه توسط هم دینان خود، نفوذناپذیر هستند، سخت می‌توان پذیرفت. بنظر او، آنان با استعمار و آنچه کرده‌است آشنائی ندارند! بمب‌های ما؟ قابل مقایسه با مال خودشان نیستند ! جهان اسلام؟ آنان آن را نمی‌شناسند!. این نظر نادرست است. این نظر که همواره ما را بیش از اندازه از مسئولیت مبری می‌کند، خط قرمز   جداکنندهِ من از آن‌است. من معتقدم که درحقیقت ما شرکای غیر قابل جدا کردن این خشونتی هستیم که به سادگی تمام کسانی آن را «اسلامی»، و دیگران «نیهیلیست»ش می‌خوانند.

● روزنامه نگار: استعمار چه اثرهائی می‌تواند بر آنان که در دوره‌استعمار زندگی نکرده‌اند، گذاشته باشد؟
٭ بورگا: حتی اگر آنان با گوشه‌های تاریخ استعماری آشنائی نداشته باشند، جای زخمی که مردمشان تحمل کرده‌اند را در درون خود دارند. آیا جرأت می‌کنیم همین نوع استدلال را با قربانیان آشوا یا نسل کشی ارمنی‌ها داشته باشیم؟ آیا می‌توان نظر آنهائی را پذیرفت که به بهانۀ این که در کشتار شرکت نداشته‌اند، حاضر نیستند مسئولیت خویش را برعهده بگیرند؟

● رزنامه نگار: شما بیشتر شدن ظرفیت ما  را برای پذیرش غریبه چگونه توضیح می‌دهید؟
٭ بورگا: مسئله کنونی جامعۀ فرانسوی «فرون ناسیونال»(3) نیست. این ملت در کلیتش می‌باشد: همان پردۀ اسلام هراسی و نژاد پرستی که توسط چپ به وسیلۀ فلوت نواخته می‌شود، توسط راست با ساکسیفون و توسط فرون ناسیونال … با طبل و شیپورنواخته می‌شود. قلب مکانیزم تنش این پرسش است : «آیاکسانی که دین خودشان را مانند دیگران نقد نمی‌کنند، می‌توانند از ما باشند؟» ما از مسلمانان، تولیدات تاریخی دیگری، انتظار داریم که خود را کاملا با مدل رهائی ما انطباق دهند.

● روزنامه نگار: نتیجه گیری شما صدای هشدار می‌دهد: «تقسیم دااشته‌ها با دیگران یا ترور» …
٭ بورگا: خیلی تازگی ندارد. این هشدار موضوع مقاله‌ای در لیبراسیون در ده سال پیش بوده‌است. این امرفقط به تقسیم داشته‌های اقتصادی مربوط نمی‌شود. باید داشته‌های سمبولیک را هم تقسیم کرد: حق عمومی سخن گفتن، نمایندگی سیاس، حق اظهار و حضور نظرهای دیگر. بنابراین، باید کوشش‌های اصلاح را تقسیم نمود وتا ابد به انتظار دیگری ننشست. تقسیمی جدی و صادقانه که جایگاه دیگری را بپذیرد، این «سلاح واقعی کشتار جمعی تروریسم» و بس مؤثراست. اما کسی نمی‌خواهد به کارش ببرد: هزینۀ زیادی می‌برد.

توضیحات:
1- Comprendre l’islam politique (la Découverte)
2- یک اصطلاح فرانسوی است به معنای این که گول ظاهر را نباید خورد: l’habit ne fait pas le moine
3- حزب راست افراطی فرانسه.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید