۱– از آنها که در این خیانت نقش داشتند قبل از اینکه مثل رفسنجانی بمیرند شکستن سانسور و جبران این خیانتها را خواستن باشد تا مسائل از ابهام بیرون بیاید و درمانی بر زخمهای قربانیان این خیانتها بگرد آنهم بدون حس انتقامگیری، با این روش، استبداد سالها بود که شکسته شده بود.
۲– راه حل دوم که اسمش را “واقع گرائی”، “اصلاحطلبی” نامیدند تسلیم مقابل کودتاگر بود و اینکه آنچه شده، شده این استبداد امروز واقعیت دارد باید به آن عادت کرد و با آن زندگی کرد ولی باید طوری عمل کنیم که خدائی نکرده مجبور به سرکوب بیشتر برای نیازش نشود! و باید به استبداد دینی اجازه داد نمایش قدرتش در تسلیم کردن ملت را با رفتن در انتصابات نشان دهد! و بعد هم باید جشن گرفت!! و آنرا “واقع بینی” خواند. طرفداران این “راه حلّ” برای توجیه تسلیمشان حتا پای امام حسن را هم وارد صحبتهایشان کرده و میکنند که نمیشود همیشه راه امام حسین را انتخاب کرد گاهی باید راه امام حسن را برگزید!! چقدر فریب!! برای آرام کردن درد وجدان در تسلیم!!! چرا؟ چون امام حسن وقت جنگ با معاویه برای احیای حقوق انسان دیدعده ای از یارانش برای “منافع”، حقوق خود و همرزمانشان را با معاویه معامله کرده اند و شکست یعنی نابودی حقوق انسان در منطقه تحت حکومت او، بنام دفاع از آن حقوق صلح کرد تا در باورها ارزش آن حقوق را قوی کند تا قابل خرید نشوند، اما امام حسین وقتی یزید تسلیم شدن او را مقابل استبدادش و زیر پا گذاشتن حقوق انسان برای بقای استبدادش را خواست، ایستاد و نه گفت هر دو یک هدف داشتند، حفظ و احیای حقوق انسان.
شاد باشید.