بنام خدای زن .
دیشب در بنیاد ابن سینا در شهر ارواین در ایالت کالیفرنیا برای فراگیری از سخنان دلنشین ، گرامی دوستم آرش نراقی به تجمع دیگر مشتاقان پیوستم . سخن در درازای سه ساعت ، همانند آب روانی بس خنک در پس یک روز گرم تابستانی روان را سیراب میکرد . تمامی سخن شنیدنی و زیبا بود ، در تمامی مدت سه ساعتی را که آرش از خدا ، هستی ، انسان ، و مادر ….. سخن میگفت با تحمل همه درد کشنده کمر بر صندلی بسیار بد و نا نشستنی بنیاد سرا پا گوش جان شدم.
او با بهره گیری از اشعار حضرت مولانا ، برای ملاقات با خداوند عاشق و معشوق، ما را به ساحل دریای هستی برده بود ، در همین لحظه بود که ، سخن را در قلب سوآل چنین مطرح کرد : شما تصور میکنید کودک در اولین لحظه پس از تولد، خود را در کدام آینه می نگرد ؟ ” در صورت زیبای مادر ” : مادر بخندد ، کودک نیز و اگر چهره مادر غمگین باشد و کودک نیز .
با شنیدن نام مادر؟ ، این درست لحظه ای بود که ارتباط روانی من با او بنای قطع و ، وصل شدن گذاشت ! بسیار تلاش کردم تا ارتباط این رشته معنوی که تا این زمان بین من و سخن آرش بر قرار بود در همان حالت اتصال باقی بماند اما ؛
برای من که سخن ستایش زن ( و البته زن شایسته ستایش ) را که در مدرسه عشق پدر به مادرم آموخته بودم ، و پدرم دوست داشتن را نیز از مادرم فرا گرفته بودم و تصور میکردم این گونه ارتباط عاشقانه بین همه زن و شوهر ها با همه افتان و خیزانی که داشت یک پدیده جهان شمول باید باشد ، با طرح این سوآل لطیف ، روانم دگر گون شد . به این ضربات انفصال از همراهی با آرش باز خواهم گشت .
من در سال ۱۳۵۰ بنا بر اراده خداوند ، در پیشگاه قرآن قرار گرفتم که ، آرزو میکردم هرگز یا با قرآن آشنا نمیشدم و یا در جامعه ئی زندگی میکردم که قرآن اصول راهنمای دین شان نمیبود !!! زیرا توقع من از پیروان کتاب در حد همان مطالب کتاب باقی می ماند ، اما رابطه این دین با آن اصول راهنما ؟ تفاوت از زمین تا آسمان است .
در سالهای ابتدائی کسب افتخار آشنائی با قرآن ، من هم همانند دیگر مسلمانان در این همه اهانت به زن ، اعم از زدن او ، شهادت نیمه انسانی او ، زمین زیر پای مرد بودنش ، بسنده کردن به ته مانده ئی بنام ارث ؟! از لگاریتم تقسیم ارث در قرآن ، و صدها نا مردانگی های دیگر که فقهای متحجر قرآن خوان ( و نه تلاوت کن ) با استفاده از یک فقه یهودی زده فقهای متحجر فرمان ناشناس موسی بر افکار معلمین قرآن ناشناس و دانش آموزان شرمسار ما حک کرده بودند بسیار رنج میبردم ، و هر روز غمگین تر و شرم سار تر میشدم .
نراقی فیلسوف ، دانشمند ، مولانا شناس ، به همراه مستمعین خود در کنار ساحل در انتظار ملاقات با آب بود تا که ، دست در دست مولانا ، ما را در اقیانوس رحمت وحی به محمد ، سیراب مان کند که ، بهر صورت من به زیر بار سه خبری را که در باره سه زن از سه گوشه جهان در این هفته شنیده و خوانده بودم ، کمر خم کردم و در جدال با این غم کشنده ، طناب پیوند با آرش را رها کردم . خبر ها از این قرار بودند ؛
در سایت خبری بی بی سی از سر گذشت محتوم و شوم دو زن یکی در نایروبی و یکی در هند چنین آمده بود ” دختری بنام تری گوبانگا به همراه شوهر آینده اش در کلیسای جامع آل سنتر در مرکز شهر نایروبی برای بر پائی جشن ازدواجی که برای بر پائی آن سالها بدین منظور تلاش کرده بودند آماده میشدند ، مدعوین شرکت کننده در این مراسم زیبا همگی بر صندلی های شمارش شده جلوس و چشم و گوش دوخته به کشیشان تا ورود عروس خانم و آقا داماد را اعلام نمایند . زمان انتظار به سنگینی مکان می گذشت .
برای داماد ، کشیشان و مدعوین سنگینی زمان ، در حالی عیان تر میشد که همه متوجه غیبت خانم تری تازه عروس شده بودند !! غافل از اینکه خانم تری برای سورپرایز کردن شوهر آینده اش با تصور اینکه چند لحظه غیبت ، نه تنها اشکالی ندارد بلکه بر شیرینی آن نیز می افزاید ؟ بی خبر کلیسا را ترک میکند به امید اینکه با دست پر تر باز گردد .تری برای آوردن هدیه اضافه از درب پشتی کلیسا دوان ، دوان میرود تا خود را به مرکز شهر برساند و هدیه را بر دارد و باز گردد که ؛
به هنگام رفتن به مرکز شهر، اتومبیلی راه او را مسدود و سه نا جوان مرد او را به داخل اتومبیل می کشند و پس از این که هر سه نفر به او تجاوز میکنند ؟!!. با چاقو بجان این دخترک معصوم افتاده و چنان شکم او را میدرند . ضربات به حدی عمیق بود که رحم این نو عروس را نیز پاره کرده بود . رحمی که قرار بود امشب با بار گرفتن از شوهرش برای او و کشورش سازندگانی را در خود پرورانده و ارمغانی برای پدر و مادر و سازندگانی برای کشورشان باشد .
تری نیمه جان رها شده در خیابان را در حالی رهگذران به بیمارستان می رسانند که ، تقریبا امیدی به ماندنش نبود .اما او ، اراده کرده بود تا این بنده معصوم را زنده نگه دارد و نگه داشت ، این در حالی بود که بیمارستان از لباس عروسی که بر تن تری بود متوجه شد که او باید نو عروسی باشد ؟ سپس با تماس با کلیسا متوجه میشوند که ، کشیس و مدعوین به این نتیجه رسیده اند که یا او پشیمان و فرار کرده و یا تصادف و همگی در نهایت بهت زدگی از غیبت خانم تری مجلس را ترک کرده بودند .
ساعتی بعد داماد آینده در کنار تخت تری از مرگ نجات یافته حاضر میشود و به او میگوید هنوز هم با تمام وجودم دوستت دارم ،این در حالی بود که پزشکان معالج تری به او خبر داده بودند که بخاطر جراحات زیادی که به رحم او وارد شده هر گز بچه دار ِنه خواهد شد ؟!. بهر صورت در پس بهبودی تری ، ازدواج در زمانی دیگر و از هر لحاظ متفاوت تر بر گذار شد اما ؛
زمانی زیادی نه گذشت که ، شوهر تری بر اثر ابتلا به بیماری سرطان در گذشت ، تری تصمیم گرفت دیگر ازدواج نکند ، اما چه کسی از تلاقی دو نگاه در آینده بجز ذات مبارک او خبر دارد ، تری با مرد دیگری ازدواج کرد و صاحب دو فرزند دختر شد .از این که این سرنوشت ٍغم انگیز عروس خانم تری در نایروبی به ختم به خیر شد خوشحال شدم اما ،
در همین صفحه در یکی از ایالت های هند حلق آویز شدن دو دختر جوان نظام فکریم را در میان آتش این همه جنایت بر زن از هم پاشید ، در این ایالت زمانی که نامردان رذل به هر دختری تجاوز میکنند بجای اینکه خانواده و قانون از آنها حمایت کند ، مردم در یک تعجمع لذت بخش ؟؟!! گرد هم می آیند تا نظاره گر خود کشی آن دختری که مورد تجاوز قرار گرفته ؟ باشند ؟!!.
من از یک طرف به حدی از این همه جنایت بشر و مخصوصا آنچه که بر علیه زن در این جهان به وقوع میپیوندد آزرده شده بودم و از طرف دیگر بخاطر علاقه زیادی که به محیط زیست و مخصوصا جانوران و حیوانات دارم رو به آنها کردم و برای انواع مختلف آنها ایمیلی فرستادم که ، آیا در بین شما نیز چنین جنایاتی بر علیه یکدیگر انجام میشود ؟ ، چه جواب شرم سار کننده ای از حیوانات شنیدم !! ؛ آنها در جواب گفتند :
اولا ، هر تجاوزی به حقون دیگران اعم از تجاوز جنسی و یا تجاوز به هر حقی چه به یکدیگر و چه بر ما تنها از شما انسانها سر میزند !! . زیرا خداوند ما را بر غریزه خلق کرده و ما نیز مو به مو آنرا بدون هیچ کم و کاستی اجرا میکنیم و در این رهگذر هیچ حقی هم پایمال نمیشود . اما ؛
شما عزیز دردانه های خود را با اختیار و به عنوان جانشین خود خلق کرده و قرار شده که ، هم از حقوق یک دیگر دفاع کنید و هم از حقوق ما ، اما امروز ما از ایمل ارسالی شما بسیار متعجب شدیم و تصور کردیم که شما فقط به حقوق ما متجاوز هستید ، ولی امروز به تلخی در یافتیم که ، نسل شما روز به روز به ویرانی خود و همه ما روی آورده ؟!!. به جنک های درونی و برونی کشور ها و مخصوصا منطقه خاور میانه بنگرید ، شما انسانها هستی زمین زیبای خداوند را که که ودیعه نزدتان گذاشته به نابودی کشیده اید ! کشنده تر این که دیگر هیچ سر زمینی از جنایات شما مصون و محفوظ نیست ، در همین آمریکای شما در روز چهارم جولای ، روز استقلال آمریکا فقط در شهر شیکاگو یکصد نفر با استفاده از اسلحه کشده شدند ،
نراقی گرم در اتصال خشکی آن ساحل و آن دریا بود تا همراهانش را به دنبال حضرت مولانا وارد آن اقیانوس کند وبا این کار فلسفی رابطه بین تجلی امر حضرت خداوند ، آن عاشق و معشوق هستی در قالب وحی به پیامبر عزیز اسلام را بنمایش بگذارد و من نیز که تا بدین لحظه با همه عقب ماندگی ها یم از این بحث جالب آماده ملاقات خداوند معشوق بر سطح آن دریا شده بودم نا گهان ، خبر شوم و شرم آور امروز صبح ، حاکی از این که نماینده جاهل ولایت جهل در شهر مشهد از ذکر نام ( بانوی محترم سرکار خانم سکینه ریخته گرزاده ) همسر اجباری خود بر سنگ قبر او امتناع کرده !!! و ضمن عدم احساس شرم و خفت فرموده و دستور داده بنویسند ” در این مکان همسر نماینده ولی فقیه و امام جمعه مشهد دفن گردیده ؟!!. آخرین بند این اتصال معنوی را در هم پیچید .
ضمن پوزش از گرامی دوست خوبم جناب دکتر آرش نراقی از اینکه ارائه سخن زیبا و دلنشین شان دست مایه نوشتن این مقاله و حک نام سرکار بانو سکینه ریخته گرزاده بر سینه سایت های جهانی شد بسیار سپاسگذارم .
در بازگشت به منزل تصمیم گرفتم از راه دور و به منظور ادای احترام و دفاع از حق سرکار بانو سکینه ریخته گر زاده و ضمن همدردی با تری در نایروبی آفریقا ،و زنان بی دفاع و مظلوم هند به نوشتن این مقاله اقدام و آنرا بیاد مادر از جان عزیزترم که همیشه یادش در اعماق قلبم زنده خواهند ماند به بانوی گمنام مشهدی و دیگر زنان بی دفاع جهان تقدیم کنم ، با آرزوی پذیرش آن و باز یافت رشد زن مسلمان در قرآن کریم .
دوشنبه دهم جولای ۲۰۱۷ آمریکا . نادر انتظام .
شما میتوانید این مقاله و دیگر نوشتار این کوتاه قلم را در سایت انقلاب اسلامی و سایت نادر انتظام مطالعه فرمائید .