چرا در جوامع مسلمان نشین استبداد زده، زنان را باید ترساند تا مهار شوند؟
در نوشته پیشین به روانشناسی اعمال خشونت نسبت به زنان پرداختم. در آن نوشته به فرآیند دشمنی با زنان بقصد مهار آنان توسط محرک « حجاب اجباری » در کشورهای مسلمان نشینی همچون عربستان سعودی، افغانستان، ایران و …. پرداختم.
در نوشته کنونی در نظر دارم به روانشناسی مهار زنان بوسیله اعمال خشونت بپردازم:
ما میدانیم که در طول تاریخ در تمامی جهان بدترین و بیشترین ستمها تحت نام ادیان گوناگون در حق زنان اعمال شده و هنوز نیز میشود. البته ابتدا ادیان، هر دینی، بایستی توسط زورگویان مستبد از خود بیگانه شود تا بتوان تحت نام آن دین، مردم، خاصه زنان را مهار کرد.
واژه « از خود بیگانه شدن » یا « از خود بیگانگی» بزبان آلمانی Entfremdung در فلسفه و علوم اجتماعی تعاریف گوناگونی پیدا کرده است. ولی ساده ترین تعریف آن این است: هر گاه هر پدیده اجتماعی مثل انسان، دین، نهاد، دولت، سازمان سیاسی و…. توسط مستبدین قدرت پرست از خود بیگانه شود، دیگر آن پدیده خودش نیست، بلکه چیز دیگری میشود که کارکرد های درست و واقعی خویش را از دست داده و تبدیل به ضد آن پدیده اجتماعی گشته که بنام آن عمل میکند.
برای مثال انسان از خود بیگانه، دیگر خصلت ها و صفات طبیعی انسانی را که باید داشته باشد، ندارد، بلکه کارکرد انسان از خود بیگانه ضد خود انسان گشته است . دین نیز همینطور، دین از جنبه روانشناسی اجتماعی محل دوستی و آشتی و اعتماد و احترام متقابل انسانها نسبت به یکدیگر و همنوعان خویش است، و نه محل جنگ و ستیز و دشمنی، و آزار و اذیت رساندن به انسانهای دیگر، از جمله زنان. نهادهای اجتماعی، دولت و سازمانهای اجتماعی و سیاسی که از خود بیگانه میشوند، دچار همین سرنوشت میشوند.
برای مثال دین از خود بیگانه شده، دیگر دین نیست، بلکه تبدیل به ابزار قدرت و خشونتی گشته دستاویز زورگویان مستبد، برای مهار انسانهای دیگر، بخصوص زنان در جامعه. هدف از مهار زنان نیز، رام و فرمانبر کردن آنان در خدمت گذاری به مردان مستبد است.
در اینصورت دشمنی کردن با زنان و آزار و اذیت رساندن به آنان تحت نام هر دین و مرامی، که هم اکنون در همه جای جهان با شدتی وصف ناپذیر صورت میگیرند، همگی دارای انگیزه ها و اهداف مشترکی هستند. اساسی ترین این انگیزه ها و اهداف: مبارزه با حق برابری میان انسانها است.
بهترین نمونه از این دشمنی ها و آزار رسانی ها را میتوان در کشورهای مسلمان نشینی چون ایران و افغانستان و …. که حاکمان مستبد این کشورها، دین اسلام را از خود بیگانه، و آنرا ابزار قدرت و خشونت گستری و فسادهای خویش در این جوامع کرده اند، مشاهده کرد:
دلیل اصلی این آزار و اذیت رساندن به مردم، خاصه زنان، اینست که مردم کشورهای مسلمان نشین میخواهند صاحب حقوق ذاتی انسانی خویش گردند و در موطن خویش، نظامهای مردم سالار مستقر کنند.
از جنبه روانشناسی اجتماعی اینطور میتوان گفت: زورگویان مستبد با دشمنی کردن با زنان جهت مهار آنان، از اعماق روان خویش دشمنی خود با حق برابری میان انسانها، دقیقتر بگویم، برابری زنان و مردان در حقوق ذاتی پنجگانه ای که دارند را، بروز میدهند.
حتی خشونتها و جنایاتی که در درون خانه ها و زناشویی ها علیه زنان صورت میگیرند، و مستبدین حاکم در کشورهای مسلمان نشین همگی این جنایات را توجیه « دینی » میکنند، تماماً از درون همین روانشناختی اختلال آمیز بروز میکنند. و مبنای آن اینست:
زنان، حق مستقل و آزاد زندگی کردن، که حق ذاتی هر انسانی است، را ندارند. بر مبنی این روانشناختی بشدت بیمارگونه و ویرانگر، مردان مالک خصوصی زنان همسر خویش و یا دختران خود هستند. در اینصورت تحت لوای « حکم دینی » مجازند، هر بلائی که خواستند بر سر همسران زن و دختران خویش در آورند.
در واقع مهار زنان توسط « احکام دینی » امری است جهان شمول که ریشه در روانشناختی بیمارگونه مستبدان دارد. این روانشناسی بشدت اختلال آمیز، دارای علائم Symptomen متعدد روانی ـ اجتماعی است که تماماً ویرانگر همزیستی مسالمت آمیز میان زنان و مردان در اینگونه جوامع است.
در حقیقت مهار کردن هر انسانی، چه زن و خواه مرد، تحت هر نام و صفت دینی و غیره دینی که صورت گیرد، نشانگر از بیگانگی انسانی است که دین و مرام را از خود بیگانه و آنرا توجیه گر زورگویی ها و خشونتگریهای خویش میکند
علاوه بر همه اینها، بیشمار تجارب تاریخی دور و نزدیک به انسانها آموخته است، سرانجام ادیان و مرامهای از خود بیگانه شده، استبدادی خشونت آمیز و ویرانگر است. دقیقاً شبیه به اسلام از خود بیگانه شدۀ ولایت مطلقه فقیه خمینی و حامنه ای در ایران پس از انقلاب، طالبان در گذشته و حال در افغانستان و اسلام وهابیگری عربستان سعودی که ضامن غارت ثروتهای عظیم همه مردم این منطقه است.
شناخت روانشناسی عمل مهار انسان، تحت هر نامی، بخصوص برای زنان اهمیت بسیار زیادی دارد. چرا که افراد مستبد، چه مردان و خواه زنان، که در عمل مهار شرکت میکنند، ( مثل زنان چماقدار در رژیم ولایت مطلقه فقیه که بر خود نام « خواهران زینب » را گذارده اند، و با کشیدن تیغ بر روی صورت زنان « بی حجاب و یا بد حجاب » تلاش میکنند، در ترساندن و مهار زنان شریک مردان مستبد حاکم گردند، در حقیقت بیماری مخرب خویش را تحت لوای « حجاب اجباری اسلامی » و بنام اجرای « حکم دینی » می پوشانند.
در این قسمت از نوشته جهت شناخت عمیق روانشناسی اختلال آمیز شخصیت افراد مستبدی که در صددند، انسانهای دیگر را مهار کنند، با رجوع به جدید ترین پژوهش روانی ـ اجتماعی در این مورد که بتازگی در آلمان انتشار یافته است، امر روانشناختی مهار زنان را بیشتر معلوم میکنم.
مهار زنان در درون خانواده ها که با آزار و اذیت رساندن به آنان بوسیله مردها صورت میگیرد و گاه و بی گاه منجر به قتل آنان نیز میگردد، بشکل بسیار روشنی با آوردن مثال های واقعی در این کتاب توضیح داده میشود.
من در این بخش از مطالعه لازم می بینم، همراه با خوانندگان گرامی این سطور، بطور خیلی کوتاه و خلاصه هسته های عقلانی کتاب فوق را که در اول ماه مارس سال 2021 تحت نام « هر سه روز » در آلمان انتشار یافته است، مطالعه و شناسائی کنیم:
بنابر آمار رسمی انتشار یافته در کشور آلمان در هر سه روز یک مرد شریک زن زندگی کنونی و یا اسبق خویش را بقتل میرساند. بر اساس همین آمار، نویسندگان نام « هر سه روز » را بر کتاب خویش گذارده اند. تصویر روی جلد کتاب را در پائین می بینید.
نویسندگان کتاب: Laura Backes و Margherita Bettoni ؛ نام کتاب: « هر سه روز » پائین صفحه کتاب: « چرا مردها زنان را به قتل میرسانند و ما چه کارهایی علیه این عمل باید انجام دهیم. »
دو خانم نویسنده کتاب در ابتدای تحقیق خویش، با آوردن چندین مثال از دادگاههای محاکمه مردانی که زنان همسر و یا دوست خویش را به قتل رسانده اند، آمار بس دهشتناکی را در مورد خشونتهای خانگی علیه زنان که در سطح جهان صورت میگیرند، به خوانندگان خویش ارائه میدهند. آنها مینویسند:
« در سراسر جهان مردها خیلی بیشتر از زنان بقتل میرسند. تنها در سال 2017 در تمامی جهان نزدیک به هشت نفر از ده قربانی خشونتهای جنائی که به مرگ منتهی شدند، مردها بودند. ارقام فوق از پژوهش و مطالعه ای جهانی که توسط دفاتر سازمان ملل برای « مبارزه با مواد مخدر و جنایات » (UNODC ) صورت گرفته است، انتشار یافته است.
حال اگر ما تنها به جنایات کشتار در روابط زناشویی دقت کنیم، مسئله برعکس میشود. بنابر داده های همین دفاتر ( یو ان او دی سی ) تعداد قربانیان زن کشته شده در روابط زناشوئی از هر ده نفر، هشت نفر شان زنان هستند. این زنان بدست شوهران و یا دوستان حال و یا قدیم مرد خویش، بقتل رسیده اند.»
در ادامه نوشته در جایی دیگر اینطور آمده است:
« در مجلات و روزنامه ها و گزارشهای تلویزیونی جنایاتی چون کشتن زنان در روابط زناشوئی را با نامهایی همچون « سرنوشت غم انگیزه رابطه زناشوئی » و یا « تراژدی خانوادگی »، ( بخصوص وقتی فرزندان نیز در این برخوردهای خشونت آمیز به قتل میرسند) ، و بعضی مواقع نیز از « کشتن شریک زندگی خویش » و یا « قتل در اثر جدایی » نام برده میشوند.
در واقع این دو نام آخرین، در اساس غلط نیستند. ولی مشکل زمانی پیش میآید که در مورد شیوه نظام یافته قتل زنان، که بسیار با اهمیت است، یا سکوت و یا نادیده گرفته میشود. شیوه نظام یافته قتل زنان اینگونه است:
معمولاً جنایتکاران، مردها هستند و قربانیان جنایات، زنان. مردها، زنان « خویش »، نامزدهای « خویش » و یا دوستان زن سابق « خویش » را بقتل میرسانند. زیرا این مردها خود را مالک خصوصی زنان « خویش » میدانند. چون خود را مالک خصوصی زنان میدانند، میخواهند آنان را 1مهار کنند، پیش خود نگاه دارند و نگذارند از شوهران مرد خود جدا شوند، و بدنبال زندگی خود روند.»
تنها در سال 2019 تعداد 309 زن در آلمان قربانیان قتل و یا حمله و سوء قصد مردهای شرکاء زندگی حال و یا گذشته خویش شده اند. ( منبع آمار: دادگاه اداره جنائی فدرال آلمان؛ بخش خشونت در زناشوئی 2019 )
…… به این عمل جنایت که جهت مهار زنان صورت میگیرد، از جنبه حقوقی، واژه « زن کُشی » Femizid را ساخته اند. این واژه حقوقی متأسفانه تنها در چند کشور جهان، که آلمان جزء آنها نیست، بکار برده میشود. در پشت این نامگذاری حقوقی، این باور قرار دارد:
زنان تنها به دلیل جنسیت خویش، چون زن هستند، غالباً بدست مرد ها کشته میشوند. واژه « زن کُشی » توسط سازمان حفاظت از سلامتی در جهان ( WHO ) در سال 2012 به رسمیت شناخته شد. محتوی واژگان « زن کُشی » را اینگونه توضیح میدهند:
نه تنها کشتن زنان توسط شوهران خویش، بلکه زنانی که در اثر ختنه شدن کشته میشوند، و یا از میان بردن نطفه در رحم زنان، بدین خاطر که پسر نیست، سقط جنین میشود. و یا زنان و دخترانی که بجهت تمایل های سکسی غیره معمول و رسمی که دارند، به قتل میرسند. همه این انواع جنایات، بمثابه « زن کُشی » محسوب میشوند. »
قتل زنان شامل هشت مرحله و یا پلکان متواتر است:
در این اثناء و در طی زمان، در مورد عمل زن کُشی تحقیقات روانشناختی جرم شناسی وسیعی صورت گرفته است. برای مثال خانم Jane Monckton-Smith جرم شناس سرشناس انگلیسی از دانشگاه Gloucestershire یک مدل هشت مرحله ای یا هشت پلکانی ابتکار کرده است. از طریق این مدل میتوان دینامیک رو به افزایشی که منجر به قتل زنان میگردد را تحلیل کرد.
خانم پژوهشگر برای ساختن مدل مذکور در کنار مطالعات وسیعی که کرده است، 372 نوع گوناگون از اینگونه جنایات را که توسط همسران مرد کنونی و یا گذشته در بریتانیای کبیر صورت گرفته، شناسائی کرده است. خانم مونکتون اسمیت جرم شناس به این امور بسیار با اهمیت دست یافته است:
« قاتلان زنان غالباً بطور خود جوش و یکباره دست به جنایت نمی زنند، بلکه آنان نقشه قتل را بشکل تأمل یافته، برنامه ریزی شده و مصمم بعمل گشته، به اجرا میگذارند. این جنایات بهیچوجه « جنایت از روی عشق و محبت » نبوده و نیستند. »
در واقع میتوان گفت که این مردان زنان کنونی و یا گذشته خویش را ترور فیزیکی کرده اند. چرا که ترور فیزیکی و کشتن انسانی دیگر همیشه با تأمل و بررسی های گوناگون، برنامه ریزی های گاه بسیار طولانی و سپس دست زدن به عملیات در زمان و مکان از قبل پیش بینی شده ای، صورت میگیرند.
خانم محقق این امر بسیار با اهمیت را نیز از طریق پژوهش خویش، حاصل کرده است:
« انگیزه واقعی همه این قاتلان در 372 مورد زن کُشی که توسط خانم Monckton-Smith جرم شناس بررسی شده است، فقط به فقط کنترل و مهار زنان بوده است. غالباً زنان در ابتدای زناشویی و یا دوستی خویش با اینگونه مردان، کنترل و مهار از جانب آنان را بمثابه عشق و دوست داشتن نسبت به خویش، ارزیابی میکنند. و یا آنکه میخواهند، { دعوا و مکافات مابین شان پیش نیاید.} از جنبه روانشناسی اینگونه مردان توان تحمل از دست دادن مهار و کنترل زنان خویش را ندارند، تا آنجا که دست به قتل همسران خویش میزنند. شعار مردان قاتل مهار کننده زنان اینست: { اگر مال من نبودی، اجازه نداری مال هیچ مرد دیگری باشی. } »
حال باز گردیم به رژیم های مستبدی که بر کشورهای مسلمان نشین یا حاکم هستند و یا میخواهند حاکم شوند و رفتارشان را نسبت به مردم آن جوامع، خاصه زنان، تحت توجیه اجرای « احکام دین اسلام » در پرتو تحقیق بالا، بررسی کنیم.
در دو نوشته پیش مصاحبه اشپیگل با خانم مرضیه رستمی، فعال حقوق انسان در افغانستان را آوردم. ایشان در بخشی از مصاحبه خویش اینطور میگوید:
« طالبان فهرست مرگی تهیه کرده است، و از هم اکنون روی آن دارد کار میکند. در این فهرست اسامی اشخاصی وجود دارد که حاضر نیستند با طالبان همکاری کنند. در فهرست مذکور نامهای کارکنان حکومت، نیروهای امنیتی، قضات و فعالین سیاسی قرار دارند. نام من نیز در این فهرست است.»
در تمامی نظامهای استبدادی تهیه کردن فهرست مرگ، جهت از میان بردن مخالفان سیاسی رسم دست اندرکاران اینگونه نظامها است.
برای مثال رژیم خمینی از همان ابتدای بازسازی استبداد در ایران بعد از انقلاب، فهرست مرگ ترتیب داده بود. هر فرد و یا سازمان سیاسی که حاضر نبود با این رژیم همکاری کند، یعنی در جنایت و خیانت و فساد گستری شریک آنان گردد، نامش در فهرست مرگ آنان بود.
در این فهرست نام زنان زیادی نیز وجود داشت که آنان را در زندانهای رژیم اعدام کردند. شکنجه گران و جانیان این « نظام مقدس » حتی به دختران خرد سال « باکره »، ( طبق موازنی دین از خود بیگانه شده توسط خمینی و پیروان او) ابتدا تجاوز جنسی میکردند و سپس آنان را معدوم میکردند.
بنابر نظر کاملاً درست خانم رستمی « گناه » او و دیگر زنان مدافع حقوق انسان در اینگونه زرژیمها این است:
.« …. من و همکارانم که بیشترشان خانمها هستند، زنان افغانی را تعلیم میدادیم، تا در سیاستهای محلی و منطقه ای محل سکونت خویش، در امور اجتماعی مربوط به خودشان، فعال شوند و فعالیت کنند. مثلاً ما به قربانیان خشونتهای خانگی کمک میکردیم، از خود دفاع کنند و قربانی خشونتهای موجود در درون خانواده های خویش نگردند. من و همکارانم خودمان را بمثابه واسطه میان رهبران مذهبی و جامعه میدانستیم. ما به همه کسانیکه در کشور افغانستان رأی و نظرشان به هیچ گرفته میشود، و به حقوق انسانی و شهروندی آنان مدام تعدی و تجاوز میشود، آموزش اعتماد به نفس میدادیم.
اینگونه امور طبیعتاً برای طالبان هیچ خوش آمد نیستند. آنان نمیخواهند زنان شجاع شوند، آموزش شجاعت فرا گیرند و دفاع از حقوق خویش را بیاموزند.
از دید طالبان، زنان نباید هم به خودشان و هم به دیگر هم جنس های خویش، دفاع از حقوق خویش را آموزش دهند. زنان حق ندارند در روند تصمیم گیریها، چه در خانه های خویش و خواه بیرون از خانه، مشارکت کنند.
روش کار طالبان ( و هر مستبد دیگری در تمام جهان: مترجم) اینست: اول پیشنهاد همکاری میکند، اگر مورد قبول قرار نگرفت، اخطار میکند و سپس به قتل میرساند.» پس هیچ جای تعجب نیست وقتی
در گزارش سازمان ملل میاید:
« اعمال خشونت در افغانستان به اوج خود رسیده است. تنها مابین ماه ژانویه و مارس امسال 2021، بیش از 570 انسان غیرنظامی کشته و صدها نفر دیگر مجروح گشتند. علاوه بر این در مقایسه با همین زمان در سال گذشته، تعداد زنان در میان قربانیان خشونت بطور کاملاً مشهودی افزایش یافته است.
»