دولتهای متجاوز به حقوق انسان جهت بقای خویش، علیه یکدیگر جنگ براه میاندازند
در نوشته پیشین به وضعیت روابط سیاسی و اجتماعی در کشور اسرائیل پرداخته شد. در آن نوشته آمد که دو دسته گرایش سیاسی تندرو و متجاوز به حقوق انسان، یکی صهونیستهای تندرو یهودی در اسرائیل و دیگری « اسلامیستها » در نوار غزه با جنگ افروزیهای خویش علیه یکدیگر، ناامیدی سیاسی بشدت ویرانگری را به مردم کشورهای منطقه خاورمیانه، خاصه نیروهای محرکه فعال سیاسی، تحمیل میکنند.
ناامیدی سیاسی سبب میگردد که رژیمهای متجاوز به حقوق انسان در منطقه پا برجا بمانند و به جنایات و خیانتها و فساد های خویش علیه مردم جوامع گوناگون در منطقه، ادامه دهند.
در نوشته کنونی به روابط سیاسی و اجتماعی حاکم در نوار غزه که تحت سیطره حماس قرار دارد، میپردازم. و در پایان به روانشناسی ناامیدی سیاسی، که متجاوزین به حقوق انسان به مردم منطقه و حتی جهان، تحمیل میکنند، خواهم پرداخت.
وضعیت سیاسی و اجتماعی در نوار غزه:
نوارغزه مدت پانزده سال است که بطور وسیعی از تمامی جهان قطع، جدا و بریده شده است. این بخش از سرزمین فلسطین و مردم ساکن در آن، در انزوای سیاسی و اقتصادی بشدت وخیمی گرفتار شده اند. نوار غزه از شمال و شرق به کشور اسرائیل منتهی میشود و از طرف ارتش این کشور در مهار کامل قرار دارد. جنوب نوار غزه با کشور مصر هم مرز است. رژیم حاکم در مصر نیز در جنگهای متواتر مابین حماس و ارتش اسرائیل، هر بار با نمایندگی گرفتن از غرب و اسرائیل واسطه ایجاد آتش بس و صلح میگردد. نوار غزه از جانب غرب خویش به دریا منتهی میگردد.
نوار غزه دو میلیون جمعیت دارد. در صورتیکه وسعت آن تنها 365 کیلومتر مربع است. یعنی یکی از پُر جمعیت ترین بخشهای جهان امروز بشمار میآید. با این وجود اهداف تمامی حملات نظامی ارتش اسرائیل، بیشتر از هوا، دقیقاً در مرکز شهر غزه و بخش غیرنظامی نشین آن است.
بنابر گزارشات متعدی که هر از چندی در مطبوعات معتبر جهان در مورد وضعیت زندگی مردم فلسطین در نوار غزه انتشار می یابند، میتوان بطور خلاصه استنباط ذیل را ارائه داد:
از جنبه روانشناسی اجتماعی بسیاری از مردم ساکن در نوار غزه خاطرات دهشتناک و آزار دهنده روحی ـ روانی ( Trauma ) از جنگهای گذشته مابین حماس و ارتش اسرائیل ـ که در سالهای 2008 و 2009، 20012 و 20014، و در چند هفته پیش، ماه مای سال 2021 رخ دادند، دارند. این خاطرات که همگی ویرانگر روح و تن مردم ساکن نوارغزه هستند، بخصوص هنگام جنگی جدید، بار دیگر بیدار و زنده میگردند و زندگی روزمره مردم این منطقه را بشدت مختل میکنند.
در حقیقت از جنبه روانشناختی میتوان گفت: ترسی دائمی از اعمال خشونت و یا در انتظار خشونت بودن، لحظه ای مردم ساکن در نوار غزه را ترک نمی کند. این خشونتها و یا انتظاروقوع آنها ، هم از بمبارانهای ارتش اسرائیل ناشی میشوند و هم از طرف رژیم حماس، یعنی رژیمی همانند آمران و عاملان رژیم ولایی در ایران، که مردم این جامعه را به گروگان خویش گرفته اند. اعضاء و سردمداران حماس شبیه همجنس های « اسلامیست » خویش در دیگر کشورهای مسلمان، سرتا پا خشونتگر و ویرانگر هستند.
علاوه بر امور بالا بحران جنگ کنونی تمامی مردم ساکن در نوار غزه را به یکباره به پرتگاه نابودی کشانده است.
برای مثال خانمی که در نوار غزه سکونت دارد، به گزارشگران مجله اشپیگل شماره 20 بتاریخ 13 ماه مای 2021 اینطور میگوید: (1)
« ما مردم ساکن در نوار غزه 14 سال است تحت محاصره ارتش اسرائیل زندگی میکنیم. در همین مدت کوتاه ما چندین جنگ خانمانسوز را تجربه کرده ایم. اینگونه جنگها شوک زخمهای روحی ـ روانی کهنه و قدیمی ( Trauma) را بار دیگر در درون ما ساکنان این شهر زنده و فعال میکند. انسانهای ساکن در اینجا این روزها بشدت عصبی هستند. بچه های خردسال آنان در اثر شنیدن صد ای مهیب بمب های اسرائیلی، جیغ میکشند و گریه میکنند. طوریکه والدین آنان به کودکان خرد سال خویش میگویند، صداهای مهیب بمباران شهر، بازی آتش فشانی و ترقّه بازی است. تا شاید این کودکان آرام گیرند. از شب پنجشنبه که پایان ماه رمضان، ماه روزه گیری و عبادت مسلمانان بود، و فردای آن ساکنان مسلمان اینجا می بایستی جشن شادی و سرور میگرفتند، بجای آن، روز عید فطر ترس و التهاب و اضطراب بر دلهای ما چیره گشته بود. »
حماس سازمانی سیاسی است که از جانب ایران و دیگر دولتهای مستبد منطقه حمایت مالی و نظامی میشود. ولی این سازمان از طرف آمریکا و اتحادیه اروپا بمثابه سازمانی تروریستی شناخته می شود. بنابر گزارشات متعدد، حماس کاملاً شبیه رژیم ولی مطلقه خمینی و خامنه ای در ایران، خود و مردم ساکن در شهر غزه را در بن بست سیاسی و اجتماعی شدیدی گرفتار کرده است. طوریکه قادرنبوده درمدت این 15 سال که حکومت میکند، این بخش از سرزمین فلسطین و مردم آنرا از انزوای سیاسی و اقتصادی جهانی بیرون آورد.
وضعیت اقتصادی مردم این بخش از فلسطین نیز، دقیقاً شبیه به وضعیت اقتصادی مردم ایران و یا دیگر کشورهای منطقه مانند عراق، لبنان، سوریه، افغانستان، پاکستان و …. بشدت وخیم است. از زمانیکه پاندمی ویروس کرونا نیز شیوع یافته ، وضعیت مردم ساکن نوار غزه و دیگر کشورهای منطقه، بدتر نیز شده است.
خبرنگار مجله اشپیگل در همان گزارش بالا، از قول باسام نعیم 58 ساله که در شهر بوخوم آلمان تحصیل کرده و در گذشته وزیر بهداشت در حکومت حماس بوده و اکنون عضو شورای رهبری حماس است، ارقام ذیل را منتشر کرده است:
« نوار غزه مدت 15 سال است تحت محاصره اسرائیل است. این محاصره سبب گردیده که 85 درصد ساکنان نوار غزه وابسته به کمکهای بین المللی گردند. 80 درصد این مردم در زیر خط فقر زندگی میکنند. جوانان اینجا بیشترشان بیکار هستند. 95 درصد آب موجود در نوار غزه غیرقابل نوشیدن است. ما در اینجا یک نسل از انسانهایی را داریم که تا بحال نتوانسته اند، از نوار غزه پایشان را بیرون بگذارند. این نسل تا همین امروز هرگز این تجربه را نکرده اند که 24 ساعت شبانه روز را با داشتن برق زندگی کنند. »
از جنبه سیاسی آغاز جنگ امسال از این امر ناشی شد که در اورشلیم جنبشی اعتراضی از جانب فلسطینی های ساکن در آنجا آغاز گردید و بتدریج به اوج خود رسید. پلیس اسرائیل برخوردی بشدت خشونت آمیز و بیرحم با این جنش اعتراضی کرد.
حماس که قصدش سوار شدن بر قطار جنبش اعتراضی فلسطینی ها در اورشلیم بود، به یکباره با پرتاب موشکهای خود به شهرهای اسرائیل، جنبشی را که از دید بعضی از ناظران سیاسی میتوانست تبدیل به انتفاضه Intifada سوّمی گردد، در نطفه خفه کرد.
علاوه بر آن هزینه حمله حماس به اسرائیل برای مردم ساکن در نوار غزه بسیار گزاف تمام شد. البته هم حماس و هم حامیان او در منطقه خاورمیانه، این هزینه بسیار بالا را از ابتدای امر تخمین زده بودند. زیرا این باراول نبود که آنان علیه اسرائیل با پرتاب موشک جنگ براه می انداختند.
یکی از زنان ساکنان نوار غزه بنام خانم رحام اوودا Reham Owda, که 43 سال دارد و مفسر و تحلیلگر سیاسی در شهر غزه است، به خبرنگار اشپیگل در همان گزارش بالا، اینطور میگوید:
« وقتی روز دوشنبه حماس پرتاب موشک به جانب اسرائیل را آغاز کرد، ما دچار بدترین و شدیدترین ترسها شدیم. حماس به خیال خود می خواست به همه مردم دنیا ثابت کند: اورشلیم و مسئله اشغال سرزمینها و خانه های مسکونی مردم فلسطین، “خط قرمز” او محسوب میشوند. حماس به دروغ خود را ” پاسدار معضلات اورشلیم” جلوه گر می کند. این گروه سیاسی خود را بمثابه ” ناجی مسجد الاقصی ” و تنها سازمان سیاسی مبارز برای احقاق حقوق پایمال شده مردم فلسطین، صحنه سازی کرده و به نمایش می گذارد. »
بنابر گزارش فوق، خانم اوودا در گفتگو با خبرنگار اشپیگل، با خشم و عصبانیت تمام خاطر نشان میکند: « متأسفانه اینگونه رفتارهای حماس کارکردها و پیامدهای فاجعه آمیزی برای زنان و مردان فلسطینی دارند.»
در حقیقت طبق نظرات خانم فلسطینی ساکن شهر غزه، حکومت حماس کاملاً شبیه رژیم ولایت مطلقه فقیه خمینی و خامنه ای در ایران است. مشتی آدم جانی و فاسد و خائن به وطن، پس از انقلاب مردم ایران، استبداد خونین و پر فساد خویش را در میهن ما ایران بازسازی کردند. در واقع همه دست اندرکاران این نظام دقیقاً همانند حماس، یک سازمان ترور تحت نام « جمهوری اسلامی ایران » را تشکیل دادند و از آن زمان تا هم اکنون بدروغ خود را پاسدار و ناجی اسلام و انقلاب و ایران جلوه گر می کنند. حال آنکه رفتار آنان در طی بیش از چهل سال، هر روز بیشتر از گذشته، برای مردم ایران فاجعه ببار آورده و می آورد.
روانشناسی ایجاد نا امیدی سیاسی:
در آغاز نوشته پیشین خاطر نشان کردم که آنچه در هفته های گذشته در جنگ میان اسرائیل و حماس رخ داد، آیینه ای است تمام قد، منعکس کننده روابط سلطه گر ـ زیر سلطه ای که بیش از یک قرن است بر مردم جوامع منطقه خاورمیانه مستولی گشته است.
وضعیت سیاسی کشورهای موجود در خاورمیانه بدین صورت است که دو گروه سیاسی تندرو و متجاوز به حقوق مردم، تحت پوشش دو دولت زورمدار با حمایت و کمک قدرتهای سلطه گر منطقه ای و جهانی، جهت بقا حاکمیت خویش علیه یکدیگر جنگ براه می اندازند.
امر بالا در همه جنگها که در منطقه هر از چندی شعله ور میگردند، بخصوص جنگ اخیر میان اسرائیل و حماس، کاملاً قابل مشاهده هستند. از یک طرف اسرائیل همراه با همه حامیان خویش در غرب و شرق جهان، و از جانب دیگر، حماس تحت لوای « تندرو اسلامی » با کمک و حمایت رژیم هایی همچون رژیم ولی مطلقه فقیه در ایران و یا دیگر دولتهای مستبد منطقه، جنگ براه انداختند. ولی هزینه های هنگفت جانی و مالی و تحمیل روانشناختی سیطره ترس و ناامنی، و بخصوص ناامیدی سیاسی را مردم این کشورها میپردازند .
یکی از مهمترین کارکرد ها و پیامدهای اینگونه جنگها ایجاد ناامیدی سیاسی نزد غالب مردم کشورهای منطقه است. در اثر ایجاد ناامیدی سیاسی مردم از صحنه های سیاسی و اجتماعی میهن خودشان رانده و منزوی میشوند. و بجای آنان گروههایی مسلح، که ازهیچ کاری جز کشتن و کشته شدن، سر در نمی آورند، در صحنه سیاسی و اجتماعی این کشورها حضور پیدا میکنند.
حال جای پرداختن به این سئوال است:
چرا نیروهای سیاسی زورمدار و متجاوز به حقوق پنجگانه انسان قادر میگردند مردم جامعه خویش را به کمک دست زدن به اینگونه جنگها، از صحنه های سیاسی و اجتماعی میهن خودشان دور و منزوی کنند؟ بخصوص چرا نیروهای محرکه ی جوان اینگونه کشورها، که سازنده آینده خود و جامعه خویش هستند، مبتلا به بیماری ناامیدی سیاسی میشوند؟
جواب اینست: از جنبه روانشناسی اجتماعی، اگر مستبدین زور مدار در هر جامعه ای قادر گردند چهار احساس منفی و بشدت ویرانگر را در جامعه و بخصوص در میان جانبداران حاکمیت خویش شیوع و رواج دهند، دینامیک این چهار احساس منفی منجر به انزواء و ناامیدی سیاسی در اکثریت
بزرگی از مردم جامعه میگردد.
این چهار احساس منفی عبارتند از:
الف. دشمن تراشیدن
ب. خویشتن را قربانی این دشمن دانستن
ج. ایجاد ترس از این دشمن مهیب و خطرناک
د. بوجود آوردن کینه و نفرت از دشمنی موهوم که مستبدین میسازند
هر گاه این چهار احساس در درون هر فرد و یا افراد جامعه ای بوجود آیند، سبب بقا حاکمیت متجاوزان به حقوق انسان در آن جامعه میگردند.
چرا که چهار احساس مذکور رابطه ای تنگاتنگ با یکدیگر دارند. بدین صورت که: ترس ما از کس و یا چیزی که ما را تهدید می کند، در درون ما نسبت به او ایجاد نفرت میکند و نفرت و ترس ما از کس و یا چیزی ما را بیزار و منزجر، و دست آخر دشمن آن کس و یا چیز می کند. دشمنی نیز همیشه براساس خویشتن را قربانی کس و یا چیزی احساس کردن، خواه در فرد و خواه در بخشی از مردم جامعه، بوجود میآید.
از جنبه سیاسی هر گروه مستبد و تجاوز گر به حقوق انسان، تمامی هم و غم تبلیغاتی خویش را تنها بر اساس ایجاد حس و جو دشمنی نسبت به رقبای سیاسی خویش، به زبان مستبدین « غیرخودی ها »، می گذارد. چرا که اگر در اینکار موفق شود، به هدف خویش رسیده، و حاکمیت خود بر جامعه را استحکام می بخشد.
روانشناسی دشمن تراشی ابتدا در درون خود جامعه، و مابین افراد و گروههای سیاسی مستبد نسبت به رقبای خویش بوجود می آید. دشمنی و جنگ کردن با کشورها و یا جوامع دیگری که در خارج از مرزهای کشور قرار دارند، در حقیقت ادامه همان ایجاد دشمنی ها در درون جامعه و سبقت گرفتن از رقبای سیاسی خویش در درون است.
حال اگر گروههای سیاسی مستبد قادر گردند در درون مردم جامعه خود، بساط دشمنی و جنگ و نزاع را براه اندازند، موفق می شوند، اکثریت بزرگی از مردم جامعه را از صحنه های سیاسی و اجتماعی میهن خودشان بیرون رانند و دچار انزوا و ناامیدی سیاسی کنند.
این کاری است که بیش از صد سال است، در خاورمیانه رسم همه مستبدین حاکم بر کشورهای این منطقه است. البته با یاری و کمک سلطه گران منطقه ای و جهانی که همیشه آتش بیار اینگونه دشمنی ها و جنگها در درون و بیرون جوامع این کشورها هستند.
مثال های تاریخی در این زمینه فراوان وجود دارند. ولی چون در این نوشته بحث جنگ مابین اسرائیل و حماس است، تنها در مورد نیروهای سیاسی تندروی که در دو جامعه اسرائیل و فلسطین حاکم گشته و هر بار آتش بیار جنگها میشوند، اشاره می کنم.
کشور اسرائیل به کمک کشورهای غربی در سال 1948، یعنی پس از جنایات هولناک توسط رژیم های توتالیتر حاکم در اروپا، از جمله نازیهای آلمانی، علیه یهودیان ساکن در سراسر اروپا، تأسیس یافت.
از دید من، کشور اسرائیل از بدو تأسیس خویش گویا این وظیفه را در قبال سلطه گران جهانی خاصه آمریکا، به عهده گرفته که مانع ایجاد صلح و آرامش در منطقه خاورمیانه گردد.
بهترین توجیه ها و مشروعیت دادن های سیاسی به رژیم های مستبد خاورمیانه، از جمله در ایران را، جنگ افروزی های یهودیان تندرو متجاوز به حقوق مردم فلسطین در منطقه، فراهم می کنند.
ابوالحسن بنی صدر در همان عنفوان جوانی خویش، کشور اسرائیل با حاکمیت صهیونیسم متجاوز به حقوق مردم فلسطین را، بمثابه « سرطان در منطقه » نامید. سرطانی که بنابر طبیعت بیمار گونه و متجاوز خویش، هر زمان بیشتر از گذشته در پیکر جوامع این منطقه پیشروی و ویرانگری می کند.
برای مثال رژیم محمد رضا شاه که با کودتای آمریکائی ـ انگلیسی بر ایران حاکم گشته بود، دوست صمیمی و علنی اسرائیل بود. شاه با پولهای نفت مردم ایران پرشمار کمکهای مالی، از جمله ساختن بمب اتم برای کشور اسرائیل را فراهم آورد.
رژیم مستبد ولی مطلقه خمینی و خامنه ای در علن خود را به دروغ دشمن اسرائیل تجلی می دادند، و هنوز نیز می دهند. ولی در دهه شصت به دستور خمینی و با کارگردانی رفسنجانی و خامنه ای، روابط پنهانی با رهبران اسرائیل، خاصه سازمان امنیت این کشور، موساد، برقرار کردند. طوریکه اسرائیل یار و مدد کار رژیم ملاتاریا در ایجاد روابط پنهانی با دستگاه ریگان بر سر معامله با گروگان های آمریکایی، بعلاوه خریدن اسلحه قاچاق برای جنگ ایران و عراق به سه برابر قیمت معمول میانجیگری کرد. (2)
هم اکنون نیز نتانیاهو و خامنه ای هر دو، از فاسد ترین و جنگ افروز ترین سران دو رژیم متجاوز به حقوق مردم منطقه، بیش از همه مردم فلسطین، یار و مددکار یکدیگر در بقای حاکمیت خویش شده اند. نتانیاهو مدت 14 سال است جهت توجیه حاکمیت خود و تندرو ترین یهودیان دشمن مسلمانان و مردم فلسطین، مردم جهان را از « خطر بمب اتمی » خامنه ای و « دشمنی های » ایشان با موجودیت اسرائیل، می ترساند. دروغی بس فاحش که تنها جهت توجیه کشتن مردم نوار غزه کاربرد دارد.
در پایان این نوشته لازم است، چگونگی ایجاد دشمنی و جنگ و ستیز را که مستبدین متجاوز به حقوق انسان، در درون افراد و جامعه ها، بخصوص در پیروان خویش، باعث میگردند را، از دید زیگموند فروید، مبتکر علم و شیوه درمان روانی « روان تحلیلی » Psychoanalyse شناسائی کنیم.
فروید شاید اولین دانشمند علم روانشناختی بود که روابط تو در توی این چهار احساس مخرب: دشمنی، کینه ورزی، ترس و حس قربانی بودن را شناسائی کرد.
او بدرستی معتقد بود، این چهار احساس منفی ویرانگر، منبع روانشناختی ایجاد جنگها توسط نظامهای استبدادی متجاوز به حقوق انسان هستند.
فروید در نوشته معروف خود بنام « روانشناسی توده ها و تحلیل ـ من (انسان) » Massenpsychologie und Ich-Analyse که در سال 1921 انتشار داد، تلاش کرد برای این سئوالها جواب قانع کننده ای بدست آورد:
چگونه دینامیک اجتماعی ایجاد جنگ و خشونت در درون توده های مردم یا همان عوام که از مستبدین پیروی میکنند، بوجود میآید؟ و جنگ و خشونت چه کارکردها و پیامدهایی در درون اینگونه افراد دارند؟
از دید فروید، توده (بزبان آلمانی) Masse که آنرا در زبان فارسی « عامه و انبوه مردم » (فرهنگ فارسی عمید) معنی کرده اند، در واقع هیجان سرایت کننده ای ماورای فرد است. این هیجان سبب میگردد، فرد استقلال و آزادی خویش را از دست بدهد. طوریکه دیگر قادر نیست، غیرعقلانی و تناقض آمیز بودن پندارها و کردارها و گفتارهای خویش را درک و نقد کند. فروید در این مورد مینویسد: (3)
« توده عوام فوق العاده کارپذیر، و قابلیت تأثیرپذیری دارد. توده ساده لوح و زود باور است. افراد تشکلیل دهنده توده اهل نقد کردن نیستند، عدم احتمال برای آنان وجود ندارد….. احساسات توده همواره بسیار ساده و پُر از جوش و خروش هستند. طوریکه میتوان گفت توده شک و تردید و عدم اطمینان را به دل خویش راه نمی دهد. توده خیلی سریع از خود واکنش نشان میدهد. و در این واکنش تا آخرین حدّ ممکن می رود. یعنی کوچکترین ظن نزد او، تبدیل به اطمینانی غیرقابل تغییر میگردد. سرسوزنی انتقاد نسبت به پندار و کردار او، سبب ناسازگاری و انزجار او، و در پایان منجر به نفرت و کینه نسبت به منتقد میگردد…. هر کس خواست بر توده تأثیری بگذارد، نیازی به آوردن دلایل و برهان های عقلانی ندارد. او باید در نظر توده تصاویری بسیار پُر رنگ را ترسیم کند، بیش از اندازه غلّو کند و مدام هر آنچه را بارها گفته است، بازهم تکرار کند. »
خوانندگان گرامی این سطور پس از خواندن نظرات فروید، لطف کنید و به دقت به سخنرانیها و بیانات خمینی و خامنه ای و نتانیاهو گوش دهید و یا آنها را بخوانید، تا بر این امر معرفت یابید، ایجاد خشونت و جنگ تا چه اندازه عملی ابلهانه و بیمارگونه است.
منابع و مأخذها:
(1)
Spiegel Nr. 20 ; Eskalation im Nahen Osten; Stimmen aus Gaza
»Kein Ort hier bietet Schutz« Von Monika Bolliger und Katrin Kuntz
13.05.2021, 17.21 Uhr
(2)
در مورد شناخت بیشتر روابط پنهانی رژیم ولایت مطلقه فقیه با اسرائیل از ابتدای انقلاب، نگاه کنید به سه جلد کتاب « سیاست آمریکا در ایران » بقلم ابوالحسن بنی صدر؛ انتشارات انقلاب اسلامی در هجرت
(3)
Sigmund Freud:
Massenpsychologie und Ich-Analyse; von 1921
Neue Erscheinung 1973 S.72 ff.