چه عواملی باعث میشوند که یک انسان در رابطه با موضوعی، در یک زمان و مکان خاص، چه تصمیمی بگیرد و چه عملی را انجام بدهد و یا ندهد؟
هر فردی، دارای دانستهها و آموزههای اخلاقی، و تاریخی، و علمی است.
عملکرد روزانه هر فردی، در ابعاد مختلف، از جمله در بُعد فرهنگی، و بُعد اجتماعی، و بُعد اقتصادی، و بُعد سیاسی ساخته و پرداخته میشود.
هر فردی، با دانستهها و آموزههای اخلاقی، و تاریخی، و علمی، دادههای مختلف در قلمروهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی را میسنجد، و از آنها استفاده میکند و تصمیم میگیرد که چه عملی را انجام بدهد و یا انجام ندهد.
افرادی توانا هستند که سرنوشتهای خوب و خوبتری را رقم بزنند که از گذشته و از گذشتهها درس بگیرند، در زمان حال عمل کنند، و در زمان آینده و در آیندهها زندگی کنند.
هر فردی، در یک مکانی زندگی میکند. این مکان زندگی، وطن است که از آن فرد متاثر میگردد و در عین حال، بر او تاثیرگذار است.
در سطح یک فرد، این مکان، این وطن، جسم انسان است. انسان در رابطه خود با خویشتن، میتواند حق وطن را بجا بیاورد و با زندگی سالم، این وطن را سلامت نگاه دارد.
در سطح یک خانواده، کانون خانواده وطن است. اگر روابط اعضای خانواد با خویشتن و با یکدیگر، بر اساس تلاشهای همهجانبه برای احقاق حقوق خود و دیگر اعضای خانواده باشد، اینچنین کانونی، محلی برای رشد و آرامش و نشاط و امید و دوستی و امنیت و… خواهد بود. اعضای یک خانواده، بجای تنشها و تقابلهای کاهنده، روشها و همکاریهای سازنده را معیار روابط خود با خویشتن و خود با دیگران برمیگزینند. اگر برای مثال یک خانواده از پدربزرگ و مادربزرگ و پدر و مادر و دختر و پسر تشکیل شده باشد، گرچه مجموع ریاضی آنها شش نفر است، ولی بازدهی این مجموعه در دوستی و همکاری و همیاری و همسویی و همسازی و رشد و تعالی و تولید و… از این عدد شش، بسیار فراتر خواهد رفت، و در شرایط ایدهآل، حتی ممکن است بتواند تعیین زمان و مکان را هم درنوردد و به بینهایت میل کند.
در سطح یک جامعه و یک ملت، کشور وطنی است که بر جامعه اثر میگذارد، و در عین حال از جامعه متاثر میگردد. این اثرگذاری همهجانبه، در مورد اعضای جامعه نیز صادق است، و اینکه هر فرد با خود، و با بستگان و نزدیکان خود، و با همکاران و دوستان و آشنایان خود، و با سایرین چه گونهای از روابط را برقرار میکند.
–
پندار یک فرد، در دو محل میتواند مکان پیدا کند: یا قدرت و زور و خشونت و… از یک طرف، و یا حق و حقوق از طرف دیگر. اندیشه راهنما و بنمایه تعقل و تفکر یک فرد میتواند قدرتمکان باشد، و یا میتواند حقوقمکان باشد. هرچه مکان پندار یک فرد، به سمت حقوق، بیشتر تمایل داشته باشد، توانایی آن فرد برای ساختن سرنوشتهای خوب و خوبتر در رابطه با خود، در رابطه با دیگری و در رابطه با دیگران، و در رابطه با طبیعت و محیط زیست، بیشتر میشود.
–
ابعاد اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی، اتاقهای دربستهٌ از هم جا شده و مجزایی نیستند. ساختن سرنوشتهای خوب و خوبتر در هر یک از این ابعاد، در رابطه با ابعاد دیگر، در عین حال تاثیرگذار و تاثیرپذیر است. عکس آن هم درست است. بدین معنی که مشوش شدن، و فاسد شد، و، خشن شدن، و رشد منفی کردن، و به قهقرا رفتن، و… هر یک از این ابعاد، تاثیر منفی بر ابعاد دیگر خواهد گذاشت.
–
یک فرد برای فعالیت در ابعاد مختلف زندگی خود، از جمله از دانستههای علمی، و دانستههای تاریخی و دانستههای اخلاقی خود بهره میگیرد.
–
با این بررسی مختصر نکات بس عریض و طویل فوق، سوال مطرح این است که در همه دورههای اخیر «انتخابات» که بسیاری از ایرانیانی که مخالف این رژیم، و مخالف رای دادن، و موافق شرکت در جنبش خودجوش تحریم «انتخابات» بودهاند، چرا در روز آخر، و حتی در ساعات آخر مهلت «رایگیری» به این جنبش مردمی پشت میکنند، و به قدرت روی میآورند؟ پشت به ملت میکنند و روی به دولت میکنند؟
پذیرفتنی نیست که دانستههای تاریخی، و دانستههای علمی، و دانستههای اخلاقی آن دست از هموطنان «رای» دهنده به یک باره در عرض چند ساعت، آنچنان ۱۸۰درجه تغییر میکند که آنها خود را ناچار میبینند که با پای خود به حوزههای «رایگیری» بروند، و با دست خود به این رژیم فاسد و جنایتکار و متجاوز و… مشروعیت بدهند، و بدیت ترتیب خود را شریک جرم رژیم نمایند.
واقغیت این است که در آن زمان، آن اتفاقی که برای بسیاری از این هموطنان روی میدهد، همان عارضهای است که برای بعضی از زندانیان سیاسی، که به مرحله «شکسته شدن» و یا «بریدن» میرسند، روی میدهد، یعنی ابتلا به اضطراب حاد.
بیماری اضطراب، میتواند به شکل مزمن، و یا تحتِ حاد، و یا حاد، بروز کند. در بسیار مواقع، آمیختهای از همه اینها موجود است که در افراد مختلف، در زمانهای مختلف، به درجات مختلف بارز میگردد. بدین معنا که یک فرد به بیماریِ احساسیِ خفیف و مزمنِ اضطراب مبتلا بوده است، ولی به دلایل متفاوت، و در زمانها و مکانها و موقعیتهای مختلف، ممکن است نوع حاد آن عود کند، و حتی به حالت دهشتزدگی و حملات پانیک برسد.
وژدان احساسی، کانون تاثیر و تاثر سایر وژدانها، قلمروهای سیاسی، و اجتماعی، و فرهنگی، و اقتصادی، و بنمایه تعقل و تفکر، و وطن است .
مثالی بیاورم:
رفت و آمد به اینجا و آنجا، و از جمله رانندگی در بزرگراهها و مسافرت با هواپیماها، برای زندگی و رشد انسان، در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی، لازم است. این زندگی و رشد، از دانستههای تاریخی، و علمی، و اخلاقی انسان، تاثیر میگیرد.
افرادی هستند که به علت ابتلا به بیماری اضطراب، از رانندگی در بزرگراهها و مسافرت با هواپیماها میترسند. این افراد، به طور ناخودآگاه و به طرق مختلف، در دانستههای تاریخی و علمی و اخلاقی خود، دست میبرند، و آنها را مخدوش میکنند تا توجیه موجهی برای فرار از آن وضعیتِ احساسی و روانیِ ترسناک، برای پذیرا کردن و مجاب کردن خود و دیگران بسازند! در موارد شدید، بعضی این افراد، حتی با زندانی کردن خود در انفعال، حتی بسیاری از موقعیتهای زندگی خود را هم از دست میدهند.
–
حال به بررسی این بیماری را در جامعه ایرانیان، بپردازیم.
اگر شکی در ذهن کسی موجود است که جامعه ایرانیان مبتلا به اضطراب و افسردگی است، میتواند به اتنتشارات موسسات بینالمللی که این تحقیقات را در کشورهای دنیا انجام میدهند، مراجعه کند و ببیند که متاسفانه ایران در ردههای بسیار بالایی در آمارهای اضطراب و افسردگی و…، و در ردههای پایینی در آمارهای امیدواری و شادی و… قرار دارد. بدون شک ابتلای آن دسته از ایرانیان در بیماری اضطراب مزمن، شکست خوردن آنها در جنگ روانیی است که قدرتها علیه ما مردم براه انداختهاند. روشهای این جنگ روانی و سلاحهایی که در این جنگ در بیرون زندانهای سیاسی مورد استفاده هستند، همانهایی است که در داخل زندانها برای شکستن زندانیان سیاسی بکار برده میشوند.
افزایش استفاده از این روشها و این سلاحها، به اشکال مختلف، باری دیگر، به علت نزدیک شدن به «انتخابات» در جامعه ایرانیان، به سادگی مشهود میگردد. همانطور که در داخل زندان، گزمههای رژیم نمایش «بازجوی بد» و« بازجوی بدتر» و… را براه میاندازند، در خارج زندان هم بازی «اصولگرا» و «اصلاحطلب» و… را مدیریت میکنند. چه در داخل و چه در خارج زندان، هدف قدرتها، حفظ نظام است، که گفت «حفظ نظام، اوجب واجبات است»
–
تا زمان این قلم، اکثریت ایرانیان، به همراه تعداد فراوانی از جامعه سیاسی، موافق تحریم «انتخابات» یا حقیقت را بگویم نمایش انتصابات، هستند.
این رفتارشناسی، در دورههای قبل هم مشاهده شد. آقای علی مطهری مشارکت ناچیز مردم در انتخابات اخیر مجلس را در علن اعتراف کرد. این واقعیت که رژیم ولایت مطلقه در اقلیت است، جدید و سری نیست، قدیم و آشکار است. این قدمت و آشکاری، در اعترافات سران رژیم، بازتابهای فراوان داشته است. آقای محمد بهشتی(https://alisedarat.com/1394/11/02/3020/)، دو سال و یک ماه بعد از انقلاب، ناتوانی خودشان را در مقابله با مردم و نیروهای مردمی، اعتراف کرد و در نامه به آقای خمینی آشکارا نوشت علیرغم اینکه: «…در جمهوری اسلامی هم که امام در رأس آن است و تنی چند از فرزندان امام نیز بخشی از مسؤولیت ها را بر عهده دارند…» در اقلیت هستند. امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست و رژیم هم خوب میداند که تعداد مهمی از ایرانیان، از همه گردانندگان رژیم متنفر هستند.
خوب است که بپرسیم: پس چرا این رژیم توانسته برای خود مشروعت نداشتهای را جعل و به افکار عمومی حقنه کند؟
اکنون هم، دستگاه مغزشویی و ماشین جنگ روانی رژیم، مثل دورههای قبل، تدارک این را میبیند که در روز «انتخابات» و مشخصا در ساعات آخر مهلت «رایگیری» مردم را به دلایل مختلف، مجاب کند که گرچه اینها بد هستند، ولی با مشارکت در جنبش خودجوش فعال تحریم انتخابات، به سرنوشت بدتری دچار خواهند شد.
دانستههای تاریخی و علمی و اخلاقی ایرانیان تا این لحظه، عزم عمومی را بر مشارکت در جنبش فعال و خودجوش تحریم «انتخابات» و تلاش برای هرچه فراگیرتر شدن آن جزم کرده است. این تصمیم جمعی، در دورههای قبلی هم مشاهده شد، ولی باز هم یک عدهای از هموطنان به پای صندوقهای «رای» رفتند!
در آن روزها و ساعات نهایی و مهم، دانستههای تاریخی و علمی و اخلاقی ایرانیان به یک باره عوض نمیشود، ولی اتفاقی که میافتد این است که بیماری عمومی اضطراب مزمن جامعه، به درجه بیماری حاد اضطراب، و حتی پانیک و دهشتزدگیِ جمعی میرسد، و آن دسته از هموطنان گرامی، با ترسیدن و با ترساندن، نه تنها خودشان به حوزهها میروند، بلکه دیگران را هم به زندانی کردن خود در زندان «انتخاب» بد و بدتر میخوانند!
–
در جوامع مختلف، هرچه میزان خشونت کمتر و میزان حقوقمداری و مردمسالاری بیشتر باشد، نگاه ارزشی و قضاوتمندانه بر مشکلات احساسی و بیماریهای روانی، کمتر است. در آن جوامع به این بیماریها، که مربوط به سلسله اعصاب مرکزی است، مانند بیماریهای دیگری که در دستگاههای دیگر بدن عارض میگردند، نگریسته میشوند. بدین ترتیب، سایر اعضای جامعه، با مهربانی و دوستی با یکدیگر، با افزایش سرمایه اجتماعی، به التیام دردهای این بیماران میآیند، و محدودیتها و کمبودهای آنها را جبران میکنند.
برای درمان هر بیماری، اول باید آن را شناخت و تشخیص داد.
بیماریهایی هم که به احساس و روان انسان مربوط میشوند (چه در یک فرد و چه در یک جمع و یا یک جامعه) هم از این قاعده پیروی میکنند. دانستن و تشخیص اینکه خودداری از رانندگی در بزرگراه مربوط به بیماری اضطراب آن فرد است، قدم اولی است که باید آن فرد، و افرادی که با او در رابطه هستند (خانواده، بستگان، دوستان، همکاران،…) بردارند. در این صورت است که آن فرد به خود، و دیگران به آن فرد کمک میکنند که بر آن ترس و اضطراب، چیره شود.
اهمیت مبحث وژدان احساسی، در اینجا مشخص میشود که همانطور که بعضی از زندانیان سیاسی «شکسته شده» و «بریده» از بازجوهای بد و بدتر، فرمانبرداری میکنند، بعضی از اعضای جامعه هم به فرمانهای پوشیده و نهانِ افرادی که مانند همان بازجوها، «استمرارطلب» هستند (و با توجیهات مختلف و به طرق متفاوت میگویند:«حفظ نظام، اوجب واجبات است»)، تسلیم میشوند، و جنبش فعال تحریم «انتخابات» را ترک میکنند.
با این توضیح، هموطنان، همچون یک طبیب حاذق، اول باید به تشخیص این بیماری در خود و یا دیگران برسند، تا بتوانند آن را درمان کنند. در غیر این صورت، باز هم آن حداقل لازمی از ایرانیان که باید در جنبش فعال خودجوش تحریم «انتخابات» شرکت کنند، این بار هم، و در دورههای آینده هم، فراهم نخواهد شد.
–
واژه «وجدان» معرب کلمه مرکب «وژدان» است، با ریشه کوردی، و ترکیبی است از «وژ» به معنی خود، و «دان» به معنی دانستن، و مرکب آن خوددانی، خودآگاهی. بسیاری از ایرانیان هم که این کلمه پارسی وژدان را به شکل معرب وجدان مینویسند، در گفتگو و در بیان، آن را وژدان (با ژ) و نه وجدان (با ج) تلفظ میکنند.
–
با غنا بخشیدن به وژدان احساسی، با افزایش و دقیقتر کردن خوددانی فردی و جمعی در مقوله احساس و روان، با شناخت ترس و اضطرابها و شناسایی علل و عوامل آن، هر کدام از ما به سهم خود و به نوبه خود، میتوانیم در جنگ روانی قدرتها علیه مردم، از خود و از سایر هموطنان، دفاع کنیم.
–
به نظر صاحب این قلم، در این فرصت باقی مانده، بایسته است که همگی به کمک همدیگر تلاش خود را بر این متمرکز کنیم که از خود و از عزیزان خود و از سایر هموطنان خود در جنگ روانی قدرتها علیه مردم، دفاع کنیم و با استفاده از خلاقیت و ابتکار که در هر کسی موجود است، با سلیقه خود و به سهم خود و به نوبه خود، تزویرهای رژیم را برای اینکه مردم را به حوزههای «رایگیری» بکشانند، خنثی کنیم.
مطلب واضح و مهمی در این پایان، به تاکید موکدی محتاج است که این پدافتند، منحصر به دوران «انتخابات» نمیشود. عکسالعمل شدن به قدرتها، و بررسی وژدان احساسی و محدود کردن کاربرد آن به دوران «انتخابات» جفای به خود، و ناچیز کردن ابزاری است که میتواند همهروزه بکار زندگی فردی انسانها، و بکار زندگی جمعی جامعه بیاید.
مردمسالاری یک فرهنگ است، یک آموزه و یک آموزش پیوسته است. هر فردی میتواند همیشه مردمسالارتر بشود. لازم است که هرفردی، از جمله با غنا بخشیدن وژدان احساسی، مردمسالاری را از خود شروع کند، و پیوسته مردمسالارتر شدن را، با خویش و در خود، تمرین کند. در این صورت است که فرهنگ مردمسالاری در جامعه جاگیر و پاگیر میشود.
علی صدارت
https://alisedarat.com/contact-us/ :