مقاله را روبرت پاری، در باره به گروگان گرفتن بودجه دولت امریکا توسط جمهوریخواهها و استفاده اکثریت مجلس نمایندگان از حربه مجازات اقتصادی برضد حکومت اوباما نوشته و در 9 اکتبر 2013، انتشار دادهاست:
● در گذشته، وقتی سیا به جان دولتی خارجی میافتاد که برهمزن نظام توصیف میشد، بخش عمدهای از استراتژی که بکار میبرد، «حربه اقتصادی» بود. این حربه را بکار میبرد تا مگر مردم به تغییر رژیم رضا دهند. اینک جمهوری خواهها، برای متزلزل کردن حکومت اوباما از همین حربه استفاده میکنند:
امریکائیهائی که فعالیتهای سیا را در بیثبات کردن دولتها در اینجا و آنجای جهان مطالعه کردهاند، مشابهاتی میان استراتژی جمهوریخواههای عضو گروه «تی پارتی» و استراتژی سیا مشاهده میکنند. سیا رﮊیمهای کشورهای دیگر را ساقط میکرد و اینان دست بکار فلج کردن حکومت خود امریکا هستند. فکر راهنمایشان ایناست که بنمایانند امریکا حکومت ناکردنی است و حربهای که بکار میبرند، اقتصادی است.
بدینسان، روش آنها همان است که سیا برای برزمین زدن رهبران سیاسی در کشورهای دیگر بکار میبرد وقتی این رهبران مطلوب امریکا نیستند. همانطور که پرزیدنت نیکسون دستور داد سیا در اقتصاد شیلی خرابکاری کند و ثبات سیاسیش را برهم زند.
● سیا میپندارد که بیشتر مردم تنها میخواهد شانس زندگی کردن را داشتهباشند. بنابراین، اگر بحران اقتصادی ایجاد شود و پروپاگاندا دولت را مقصر بباوراند، سرانجام مردم برضد رهبران خود برمیخیزند تا وضعیت عادی را باز یابند.
در حقیقت، روند سیاسی را با تحمیل مشقات اقتصادی بر مردم و رواج بینظمی، در اختیار میگیرد. با استفاده از پروپاگاندا مردم را از رهبران سیاسی بیزار میکند و به انتظار مینشیند تا مردم تن به تغییر مطلوب امریکا بدهند. از زمان تشکیل سیا در سالهای 1940 بدینسو، در طول سالها، سیا این فن در بسیاری کشورها بکار رفته بردهاست:
٭ماجرای کودتا در شیلی:
یکی از عملیات براندازی سیا که بهتر از همه مطالعه شده است و سخت شبیه است به عملیات راستیهای امریکا برضد حکومت اوباما، کودتای شیلی است. در اوائل دهه 1970، سالوادور آلنده، یک سیاستمدار سوسیالیست، در انتخابات ریاست جمهوری شیلی، پیروز شد و شروع کرد به اقداماتی در جهت بهبود وضعیت زندگی قشرهای فقیر شیلی.
پرزیدنت نیکسون، برای جلوگیری از بسط «سوسیالیسم» در امریکای لاتین، به سیا دستور داد برضد حکومت آلنده، جنگ روانی به راه اندازد و اقتصاد شیلی را درهم بریزد. سیا محرمانه وسائل ارتباط جمعی شیلی، از جمله روزنامه المرکوریو را به خدمت گرفت. این وسائل مأمور شدند تبلیغات «عامه فریب» راه بیاندازند و زنان خانهدار و قشرهای فقیر را به شورش برانگیزند. در قلمرو اقتصادی، سیا چنان کرد که دست حکومت آلنده از پول و ارز خارجی کوتاه و میزان بیکاری افزایش یابد.
نوشتهها و خبرهای نادرست وسائل ارتباط جمعی مزدور را دلیل قرارداد بر این که حکومت شیلی در اجرای برنامه عدالت اجتماعی خود شکست خورده است. وقتی آلنده ناگزیر از سازش با جناح راست شد، میان او و داغترین حامیانش که خواهان تغییری بازهم ریشهای تر بودند، جدائی افتاد.
به تدریج که شیلی غیر قابل حکومت کردن میشد، زمینه براندازی خشونت آمیز او آماده میگشت. کودتا به دست پینوشه انجام گرفت و دست راستیها حاکم شیلی شدند و اقتصاد «بازار آزاد» برقرار شد و قدرت و ثروت بیشتری عاید دست راستیهای شیلی و شرکتهای امریکائی حامی آنها شد.
تنها به برکناری و مرگ آلنده بسنده نشد. پینوشه فاشیست هزاران تن از مخالفان را کشت. نه تنها در خود شیلی، بلکه درخاج از آن، حتی در واشنگتن مخالفان رژیم خود را ترور کرد. چنانکه دیپلمات شیلیائی، اولاندو لتولیر و امریکائی همکار او، رونی موفیت، در 1976، در خیابان ماساچوست، با بمب گذاری در خودرو آنها، کشته شدند.
کودتای شیلی برضد دولت آلنده، بسا شناخته شده ترین کودتاهای سیا (بدین خاطر که در اواسط دهه 1970، سنای امریکا درباره آن تحقیق کرد) در کشورهای مختلف دنیا است. در مواردی، حکومتی که سقوطش هدف سیا میشد، بدون بکار بردن خشونت، ساقط میگشت. در موارد دیگری، سرنگون کردن دولتی با خون ریزی انجام میگرفت.
● در مورد نیکاراگوا، در سالهای 1980، ساندیسنیتها حکومت میکردند و اقتصاد کشور سالم بود. ریگان به سیا دستور داد رﮊیم این کشور را تغییر دهد. حکومت ریگان درکار خفه کردن اقتصاد نیکاراگوا شد و در همانحال، سیا مشغول تعلیم دادن به تروریستها و تشکیل ارتشی شد که کنتراها نام گرفتند.
ساندینیستها در انتخابات 1984، پیروز شدند و ریگان فشار اقتصادی را تشدید کرد تا که کمر اقتصاد نیکاراگوا را بشکند و کودکان این کشور ناگزیر شوند میان آشغالها، غذا برای خوردن بجویند. در همانحال، وسائل ارتباط جمعی ساندینیستها را مورد سرزنش قرار دادند و از آنها خواستند به راه آشتی بیایند، همان آشتی که حکومت امریکا میخواهد.
در 1990، کنتراها از سوئی و فاجعه اقتصادی از سوی دیگر، مردم نیکاراگوا را ناگزیر کرد رئیس جمهوری را برگزینند که امریکا حامی او بود. بدینسان ویلتا چامورو، رئیس جمهوری نیکاراگوا شد. بعد از این که چامورو رئیس جمهوری شد، همه آنها که سیا به خدمت گرفته بود، پاداش گرفتند اما وضعیت اقتصادی دهقانان همچنان بدتر شد.
٭ آموختن شیوه زندگی آنگونه که راستیها میخواهند:
● وضعیت امروز امریکا گویای آنست که بسا سیاستمداران راستگرا میخواهند همان راه و روش زندگی که سیا به مردم کشورهای دیگر میآموخت، به مردم امریکا بیاموزند. تنها وسائل ارتباط جمعی در اختیار در خود امریکا به پروپاگاندا مشغول نیستند. وسائل ارتباط جمعی خارج از امریکا نیز به این کار مشغولند. از جمله واشنگتن تایمز متعلق به سان میانگ مون در امریکا و وسائل ارتباط جمعی متعلق به مردوخ در استرالیا. با توجه به نخبههای امریکا، البته بیشتر وسائل ارتباط جمعی در خود امریکا و مشغول پروپاگاندا هستند. محتوی و روش همان است که در کشورهای دیگر بکار میرفت و میرود: کنترل بیش از بیش هرآنچه مردم میبینند و یا میشنوند؛ ایجاد بلبشو هم اقتصادی و هم سیاسی، در حکومت، سرزنش کردنش بخاطر غفلتها و نشاندن در سرهای رأی دهندگان که تنها راه رهائی از وضعیتی که در آنید، اینست که جمهوریخواهها را به حکومت بازگردانید.
● امروز، جمهوری خواهها این شیوه جنگ سیاسی را از آن خود کردهاند. در برابر، دموکراتها کوشیده اند قواعد کهنه را بکار ببرند. حتی وقتی انتخاب میشوند برای حکومت کردن، سعی میکنند با جمهوریخواهها راه بیایند ولو دستور روز را آنها تعیین کنند.
بخلاف دموکراتها و چپها، جمهوریخواهها و راستها خود را برای این جنگ آماده کردهاند. چنانکه پنداری طرح سیا را برای سرنگون کردن یک رﮊیم اجرا میکنند. آنها دهها میلیارد دلار صرف ایجاد دستگاههای تبلیغاتی کردهاند که در تمام 24 ساعت روز و همه روزهای سال کار میکنند. و کارشان ایناست که رقیب را بیاعتبار کنند. در کمین هر پای خطائی هستند که برداشته شود و هر سخنی هستند که بتوانند بدان معنائی را بدهند که میخواهند.
این ماشین تبلیغاتی که انواع وسائل ارتباط جمعی را در بر میگیرد، و از رأس تا قاعده، بطور عمودی، اداره میشود. در نتیجه، یک اطلاع، با سرعت تمام توسط ماشین در سراسر امریکا پخش میشود. رادیوها، تلویزیونها و روزنامهها ﮊورنال و مجلهها و انتشاراتی که به انتشار کتاب مشغولند و بنگاههای فیلم سازی، همساز، پروپاگاندا میکنند. پروپاگاندیستهای راستگرا خوب تعلیم دیدهاند و خوب پول میگیرند و پول برای خرج کردن در اختیار دارند. بطوریکه میتوانند در همه جا حاضر باشند و بیاعتنا به حقیقت، فکر و اطلاعی را که میخواهند القاء کنند.
بدین سان، دموکراتها راست میگویند وقتی «تی پارتی» را مسبب به حال تعلیق درآمدن دولت میشمارند. وقتی سناتور تد کروز و جون بوهنر، رئیس مجلس نمایندگان را عامل متوقف شدن دولت میدانند. چراکه اینها بودند که نگذاشتند 6 ماه بحث در باره بودجه را به تأخیر انداختند و حتی بعد از آنکه سنا رضا داد ارقام بودجه را آنطور که مجلس نمایندگان میخواهد بپذیرد.
● و صدای جمهوریخواهها را میشنویم که مسئولیت بحران مالی را بردوش پرزیدنت اوباما و دموکراتها مینهند بدینخاطر که حاضر به گفتگو نشدهاند. الا اینکه آنچه آنها میخواهند نه مذاکره که القای این فکر به امریکائیان است که چارهای جز روانه کردن دموکراتها و بازگرداندن جمهوریخواهها ندارید. سیاست ایجاد بلبشو در حکومت اوباما، تنها در طول ریاست جمهوری اوباما بکار نرفتهاست. در حکومت کلینتون نیز همین سیاست بکار میرفت. با او، رفتاری میکردند که پنداری رئیس جمهوری نامشروع است و حق ریاست جمهوری را که از آن جمهوریخواهها است، غصب کردهاست.
در این قسمت، نویسنده، بطور مفصل به رفتار جمهوریخواهها با کلینتون رئیس جمهوری امریکا و تقلب آنها در انتخابات ریاست جمهوری بقصد پیروز کردن بوش بر گور میپردازد و به این نتیجه میرسد که جمهوریخواهها دموکراتها را غاصب حق خود که حکومت بر امریکا است، می دانند.
٭ پیروزی تی پارتی:
● در نوامبر 2010، زمینه را آماده کردند برای بازگشت بزرگ جمهوریخواهها. حزب در انتخابات مجلس نمایندگان پیروز شد اما در انتخابات سنا، به پیروز نزدیک شد بیآنکه اکثریت بگردند. اما دراختیار گرفتن کنگره تنها هدف جمهوریخواهها نبود. آنچه آنها واقعاً میخواستند فرستادن رئیس جمهوری از خود به کاخ سفید باتمام اختیار. بعد از توفیق اوباما در کشتن اسامه بن لادن، در اول ماه مه 2011، شانسی که برای جمهوریخواهها ماند برای پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری، در انتخابات 2012، خراب کردن وضعیت اقتصادی امریکا بود. این اقتصاد تازه شروع کردهبود به قد راست کردن.
● برغم نگرانیها نسبت به شکننده بودن بازیافت رونق، – و هشدار مودی درباره اثر ویرانگر بالا نرفتن سقف قرضه امریکا اگر کنگره بالا بردن آن را به تأخیر بیاندازد –، جمهوریخواهها دادن رأی به طرح را تا آخرین لحظه به تأخیر انداختند و این کار را بعد از آن کردند که رقم بزرگی از هزینههای دولت کاستند.
در 2011، اوباما با تن دادن به کاهش هزینهها، موفق شد رونق اقتصادی ضعیفی را حفظ کند. از بیکاری به آن اندازه که انتخاب مجدد او، در انتخابات 2012، را میسر کند، کاسته شد. اما گروه «تیپارتی»، بخاطر واگرد زدنشان، به همان اندازه که جمهوریخواهان «انقلابی» در انتخابات 1988 مجازات شدند، مجازات نشدند. تنها درد را تشدید کردند.
● کارشان نخست خلع کلینتون از ریاست جمهوری بود و بعد ایجاد بحران مالی در دو نوبت و به حال تعلیق درآودن دولت در بار دوم بود. در هردو مورد یک روش را، بطور جنون آمیز، بکاربردند.
با وارد کردن حداکثر خسارت سیاسی به کلینتون، جمهوری خواهها موقعیت ال گور را، بعنوان نامزد دموکراتها در انتخابات ریاست جمهوری، ضعیف کردند. با مواجه کردن اوباما با بحران جدید، گروه تی پارتی فکر میکند میتوانند یا به برد – برد برسند با ناگزیر کردن اوباما به تن دادن به توقعات آنها و یا کار را به رکود اقتصادی جدید و حتی منفی شدن رشد اقتصادی.
رکود و بدتر، رشد منفی اقتصاد، همراه با پروپاکاندای وسائل ارتباط جمعی راستگراها که تقصیر را به گردن اوباما میاندازند، بسیاری از امریکائیها را از تغییر مأیوس میکند. بسا «بازار آزاد» کامل و حکومت کوچک را، تی پارتی بعنوان دوای تمامی دردها بخورد مردم امریکا میدهد و به آنها، میباوراند.
● این ایدههای قدیمی به قشرهای میانه امریکا که در دهههای اخیر کوچک و کوچکتر شدهاند، سودی نمیرسانند. اینان قربانیان سیاست اقتصادی هستند که راستگرا و افراطیهای حزب جمهوری خواه هستند. هراندازه سرمایهداری متمرکز تر میشود، ثروت یک درصد بیشتر و فقر 99 درصد فزونتر میگردد.
باوجود این، هرگاه جمهوری خواهها اجازه یابند راه خود را ادامه دهند و دموکراتها، بنابر عادت، تسلیم شوند، تسلیم ارادی، بسا محور ساخت سیاسی ملی میگردد، فریادهای مردم خفیفتر خواهند شد و یأس همگانی، آنان را به رویه کردن تسلیم، معتاد میکند.
انقلاب اسلامی: 1 – امپراطوری، در دوران انحطاط، گرفتار سرنوشتی میشوند که خود برای ملتهای دیگر تعیین میکنند. همان روشها که در کشورهای زیر سلطه بکار میبرند، سرانجام، به مادر شهر امپراطوری راه میجویند و گروه بندیها، در مبارزه برضد یکدیگر، بکار میبرند. بنابراین، بکاررفتن حربه اقتصادی، در خود امریکا، هم گویای ورود ابر قدرت امریکا به مرحله انحطاط است و هم گویای فقدان جریان آزاد اندیشهها و اطلاعات در جامعه امریکائی است.
2 – تمایل عمومی قدرت به تمرکز و بزرگ شدن است. لذا، سرمایهداری نمیتواند متمرکز و بزرگ نشود. در جریان متمرکز و بزرگ شدن، نمیتواند به قانون، حتی وقتی با آن مساعد است، وفادار بماند. زیرا قانون مساعد امروز، فردا میتواند مزاحم بگردد. از اینرو، حزب کارگزار سرمایهداری نمیتواند به قانون اساسی و قوانین عادی وفادار بماند. رفتار حزب جمهوری خواه و این امر که میخواهد تمام قدرت را داشته باشد، رفتار کارگزار قدرت است. آن فساد بزرگ که بانیان دموکراسی نسبت بهآن هشدار دادهاند، همین فساد است.
3 – روبرت پاری، در نوشته خود، از امور مهمی غافل ماندهاست: الف – همانطور تا اکثریت بزرگ جامعه زیر سلطه، تن به تسلیم و اطاعت ندهند، استبداد برآنها حاکم نمیشود و سلطهگر بیگانه نمیتواند برآنها، از راه به حکومت رساندن اقلیت وابسته، مسلط شود، در جامعه امریکائی نیز، تا این اکثریت حقوق ذاتی خویش را نشناسد و خویشتن را شهروند حقوقمند نشناسد، قدرت نزد اقلیت جمع میشود و نزاع برسر کارگزار قدرت شدن، در این اقلیت، اجتناب ناپذیر میشود. ب – قدرت هرگز نمیتواند از آن اکثریت بگردد. چراکه بدون تمرکز، بکار بردنی نمیشود. بنابراین، اکثریت بزرگ را میباید از فریب بزرگ رها کرد. ج– تنها حقوق هستند که میتوانند از آن اکثریت بزرگ بگردند و این اکثریت بزرگ با برقرارکردن رابطه حق باحق، میان افراد و گروههای خود، تمرکز و بزرگ شدن قدرت را ناممکن میکند. د– هرگاه اکثریت بزرگ قدرت را اصیل تصور کند و به میزانی که رابطهها رابطه قدرت میشوند، بیشتر روحیه تسلیم پیدا میکند. ه – عهد شکنی ذاتی قدرت است. زیرا وفای به عهد، مانع متمرکز و بزرگ شدنش میشود و از میانش میبرد. پس هیچ حزب قدرتمداری نمیتواند تن به وفای به عهد بدهد. حزبی که درپی قدرت مطلق است، مطلقا عهد شکن میشود. در حقیقت، هر «ولایت مطلقهای» به ضرورت، مطلقا عهد شکن است.
شماره ۸۳۹ از ۲۹ مهر تا ۱۲ آبان ۱۳۹۲