مقدمه
دموکراسی روانهایست تراکمی که قطره قطره درسایهی مبارزات متداوم اجتماعی شکل می گیرد، در فراروند آن فرهنگ و آداب و سنن مردم و روابط روزمرهی عناصر تشکیل دهندهی جامعه نسبت به امر توزیع قدرت و رویاروئی با تمرکز نا موزون آن تغییر پیدا می کند. مفهوم دموکراسی انتزاعی نیست و درفضایی که بستر اجتماعی آن فراهم نباشد به وجود نمی آید. دموکراسی نیازمند ممارستهای عملی و نظری تک تک افراد جامعه است، در واقع دموکراسی مناسبات به هم تنیده و حاصل تلاش این دو، یعنی فرد و جامعه است و برای اینکه بتواند جان بگیرد و رشد پیدا کند نیاز به نهادها و واحدهای اجتماعی آزاد و خودمختار در محله و شهر، کارخانه و اداره، در دهکده و شهرستان و سرانجام در مجموعهی کشور از طریق مشارکت مردم در امر انتخاب شدن و انتخاب کردن، در شرایط کاملا آزاد و بدون هیچ گونه قید و شرط، فرا از تایید یا رد هر واحد “نگهبان” و ” خیرخواهانه ” دارد.
حفظ سنن، لهجهها، زبانها و گونه گونی روابط روزمرهی زندگی، سازوکارهای ابتدایی دموکراسی هستند. هرعذر وبهانهای که این رنگارنگی را یک دست و یک نواخت و تک رنگ کند، زمینههای تمرکز قدرت و دیکتاتوری را فراهم میسازد و باید به وسیله نیروهای آزادیخواه به طورشدید مورد اعتراض و نفی قرار گیرد. جنبشهای مخالف تمرکز قدرت، خواه با عنوان فدرالیسم، خواه باعنوان خودمختاری، که باید پاسخ گوی نیازهای فرهنگی و ملی هر قوم ایرانی باشد را نمیتوان و نباید سرکوب کرد.
دیکتاتوری پهلوی و رژیم واپسگرای جمهوری اسلامی به جای پاسخگویی به تقاضاهای اقوام ایرانی با توسل به زور، راههای مسالمتآمیز حل مسائل را سد کردند واینک عواقب شوم آن را میبینیم. هیچ نیروی سیاسی معقول و دوراندیشی نباید نسبت به جنبشهای خواستار عدم تمرکز قدرت سالم و غیروابسته به قدرتهای خارجی بیتوجه باشد، چراکه این مبارزات همان زمینههای لازم برای رشد اجتماعی ودموکراسی در ایرانند.
برای بررسی درست و منطقی این جنبشها، پیش از هر چیز باید به گذشتههای این مبارزات پرداخت و علت وجودی آنها را شناخت. گذشتههایی که خالی از اشتباه و تناقض نیستد. گذشتههایی که مملو از خواست به حق وحقوق اولیهی زندگی شهروندی است، اما هرگز نتوانسته از مرحلهی خواست به عمل تبدیل شده و گامی مثبت به پیش بردارد. این مطالبات بخودی خود چیزهاییجدابافته نیستند و باید در چارچوب بقیهی مشکلات ایران طرح و حل شوند.
در مورد جنبشهای خودمختاری در ایران تفسیرهای گوناگونی میشود که تحقیق و تفسیرافرطی آن از واقعیت به دور است. ازجمله مسألهی آذربایجان در سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۶ که تحلیل های ناهمگون درتبیین آن آنچنان است که گاهی حقیقت از چشمها پنهان میماند. عدهای آن را تا مرز جدایی از ایران میبرند تا بتوانند به امر تضییق حقوق قومی مردم آذربایجان مشروعیت ببخشند و حکومت خشونت و زور را تایید نمایند اگرچه انکار نباید کرد در دورهای چنین کوششی از جانب عدهای که کعبهی آمال خود را شوروی میدانستند وجود داشت. اما عدهای دیگر میخواهند در آذربایجان و در تمامی ایران آزادی و دموکراسی وجود داشته باشد و همچنان جزیی از ایران باقی بماند. این نوشته از آن جهت ارائه میگردد که:
۱- نقش قدرت خارحی و عوامل وابسته به آن در روشن شود.
۲- اقوام ایرانی بدانند که فقط در سایهی دموکراسی است که میتوان به خودمختاری در چارچوب ایران دست یافت.
۳- ” یاری ” هر قدرت خارجی برای ایجاد دموکراسی در ایران، ادعایی پوچ بیش نیست و هرکس تن به این پستی بدهد، نه تنها به ایران و ایرانی، بلکه به استقرار دموکراسی درایران و همچنین به تحول فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی لطمه و ضربه وارد میکند.
۴- هدف ما باید بر زمین کوبیدن جمهوری اسلامی از طریق اتکا به نیروی ملت ایران و نیروهای روشنفکر و صلح جوی جهانی باشد برای رسیدن به این منظور باید نیروهای جمهوریخواه داخل و خارج ایران متشکل شوند.
۵- شایسته است نیروهای سیاسی و نمایندگان اقوام ایران با هم به مذاکره و گفتگو پرداخته و به میثاقهای واقعبینانه قابل اجرا برسند.
سرزمین آذربایجان از نظر ثروت طبیعی، یکی از مهمترین مناطق ایران است . مردم آذربایجان در مراحل مختلف و در مواقع حساس اجتماعی مبارزات ارزندهای را برای میهن بزرگ خود وبرای همهی مردم ایران به ثمررسانیدهاند و از این نظر به گردن ملت ایران حق دارند. تفکر و اندیشه های مترقی و مبارزه برای آزادیخواهی به علت هم مرزی با شوروی و ترکیه بیش از سایر نقاط ایران در آذربایجان رواج داشته است. به همین سبب آذربایجان همواره خاستگاه روشنفکران برجستهای بوده است. مصدق، مبارزمترقی ضدامپریالیست و ضد استعمارو ضد ارتجاع ایران در دورانی که نمایندهی آذربایجان بود، در بارهی مردم این خطه میگوید:
” عمری است به آذربایجانیها ارادت دارم ، زیرا این مردمان پاک، واجد تمام صفات خوبند. مردمان وطنپرست، مردمان درست و مردمان مقتدری هستند و به هرکاری اقدام کردهاند پیشرفت نمودهاند. “[2]
محمد مصدق
در زمان رضاشاه این مردم به علت مقاومت در برابر دیکتاتوری و به سبب مبارزه برای فرهنگ قومی خود زیر شدیدترین ضربات بودند و عبداله مستوفی استاندار رضاشاه یکی از مباشرین به اصطلاح مدرنیسم رضاشاهی و سانترالیسم پهلوی بدترین رفتار را با آزادیخواهان و با مدافعین فرهنگ و زبان آذری اعمال میکرد وی با بیشرمی تمام ، در بسیاری از اسناد و مدارک، مردم آذربایجان را ” خر” مینامید.”[3] دربار پهلوی به علت پیروی از شوینیسم فارسی، آموزش زبان ترکی را در مدارس ممنوع کرده بود.
بعد از سقوط دیکتاتور، تشکیلاتی به نام ” جمعیت آذربایجان” در تبریز تاسیس شد و روزنامهی ” آذربایجان” را به مدیریت علی شبستری و سردبیری اسماعیل شمس منتشر نمود که از دموکراسی قومی و ملی وهمچنین از رواج زبان آذری دفاع میکرد. این روزنامه که به دو زبان ترکی و فارسی انتشار مییافت، مورد استقبال مردم قرار گرفت. مقامات دولتی با آن به مبارزه برخاستند و در تهران و سایرشهرستانها از پخش آن جلوگیری به عمل آمد. این جمعیت بارها مورد یورش عوامل ارتجاع یعنی صدرالاشراف و ارفع قرار گرفت. عوامل ارتجاع به طورمرتب به اتحادیههای کارگری و دهقانی که درسالهای جنگ در آذربایجان تاسیس شده و فعال بودند، حمله میکردند و آنها را غارت و کارگران را مجروح و زخمی مینمودند و گاهی میکشتند. این ” آذری کشی” تنها مختص به شهرهای آذربایجان نبود ، در چهارگوشهی ایران هیچ آذربایجانی از گزند زهرآگین عوامل سیدضیا و ارفع در امان نمانده بود. دکتر کشاورز وکیل مجلس درمورد تفتیش خانههای کارگران آذری در مجلس شورای ملی چنین میگوید:
” در بخش پنج وده تهران هر شب از ساعت نه به بعد یک عده پاسبان درب منازل کوچک و محقر را که میدانند اشخاص فقیرو کارگر درآنجا منزل دارند میزنند و شروع به تحقیقات میکنند که آیا در این منزل کارگر ترک زبان وجود دارد یا خیر و شناسنامهی کارگرها را بازبینی می کنند و اگر شناسنامهای از تهران صادر شده باشد با او کاری ندارند ولی اگراز شهرهای آذربایجان صادر شده باشد در این صورت خودش و فامیلش و نمرهی شناسنامهاش را یادداشت میکنند و به این ترتیب اسباب زحمت و نگرانی یک عده برادران ایرانی ما را فراهم میکنند.”[4]
اما مامورین اتحاد جماهیر شوروی نمیخواستند آرامش آذربایجان خدشهدارشود و از” صلح ” طرفداری میکردند. در یک درگیری که در” لیقوان ” یکی ازتوابع تبریز، بین کارگران و خان مرتجع لیقوان، حاج احتشام واقع میشود، از آنجا که آرداشز این مبارزه را رهبری میکند برای مدتها مورد غضب مقامات شوروی واقع شده حتی در خطر نابودی قرارمیگیرد. مامورین سیاسی شوروی، علت مخالفت خود را با حادثهی لیقوان وجود روابط دوستانه بین آنها و حاج احتشام ذکر میکردند و شاید با توجه به نقشهها و سیاستهای استراتژیک آینده نمیخواستند که چنین اقداماتی توسط حزب تودهی ایران انجام گیرد.[5] همین امرموجب شد تا آرداشز از آذربایجان تبعید شود[6] و پیشهوری از این تبعید خیالش راحت گردید زیرا آرداشز مخالف پیوستن حزب توده به فرقهی دموکرات بود.
تشکیل فرقهی دموکرات
محرک اصلی فرقهی دموکرات، سید جعفرپیشهوری بود.[7] علی شبستری و سلاماله جاوید نیز ازعناصر فعال این جنبش بودند[8] پیشهوری پیش از تشکیل فرقه، موافقت مقامات شوروی به ویژه میرجعفرباقراف، رئیس جمهورآذربایجان شوروی را درباکو جلب کرده بود. کنسول انگلیس در تبریز دربارهی نهضت آذربایجان، وضعیت مردم و نقش اتحاد جماهیرشوروی چنین گزارش میدهد: ” چنانچه گفته شود نهضت آذربایجان بدون پشتیبانی روس ها میتوانست موفق باشد غیرقابل قبول است، هنگامی که روسها از این جنبش حمایت کردند هیچ شک نداشتند که در نهایت به نفع خودشان است اما یک خشم واقعی نسبت به دولت بی لیاقت و فاسد ایران در میان کارگران و دهقانان این ایالت همواره وجود دارد که درهر کشوری باشد قادراست قیام خود بخودی را موجب گردد. من باور نمیکنم که روسیه خود قبلأ این نهضت را بر پا کرده باشد، بیشتر به نظر میرسید که آنها یک وضعیت انقلابی اصیل موجود را شعلهورکرده باشند.[9] اما این استنباط چندان با واقعیت تطبیق ندارد، اگرچه وجود نارضایتی و بیعدالتی و فقر را درمیان کارگران نمیتوان کتمان کرد. به هنگام تشکیل فرقهی دموکرات، کمیتهی ایالتی حزب توده، خود را منحل کرد و به فرقهی دموکرات آذربایجان پیوست.
این کمیته دربدو تاسیس به تبلیغ دفاع اززبان مادری ( آنا دیلی ) و به ترویج طرفداری از مقامات و رهبران شوروی پرداخت[10] و حتی عکسهای استالین و فرماندهان نظامی شوروی را درکارخانهها نصب نمود. دکتر کشاورز دربارهی پیوستن کمیتهی ایالتی حزب توده در آذربایجان به فرقهی دموکرات مطالب جالبی را افشا میکند که وابستگی و سر سپردگی عدهای ازسران حزب توده را به شوروی و احساس اطاعت پذیری که در آن زمان در میان برخی از کمونیستها نسبت به اتحاد جماهیرشوروی وجود داشت را به درستی نشان می دهد. روز قبل از اعلام تشکیل فرقهی دموکرات آذربایجان، کمیتهی مرکزی حزب در منزل من جلسه داشت. زیرا من مصونیت پارلمانی داشتم و کلوپ حزب در اشغال سربازان بود. در تهران حکومت نظامی اعلام شده بود؛ حدود ساعت شش عصر اصغر، شوفر من مرا صدا کرد و گفت آقایی به نام پادگان از تبریز آمده و با شما کار فوری دارد. پادگان دبیر تشکیلات ایالتی حزب توده در آذربایجان بود. من ازاتاق خارج شدم و پادگان به من گفت: من همین حالا از تبریز رسیدهام و پیغام خیلی فوری برای کمیتهی مرکزی دارم و نمیدانم کجا میتوانم رفقا را پیدا کنم . جواب دادم اتفاقا جلسهی کمیتهی مرکزی در خانهی من تشکیل شده و همه اینجا هستند و او را وارد اتاق جلسه کردم. او چنین گفت: من از تبریز حالا رسیدهام و فوری باید برگردم من آمدهام به شما اطلاع بدهم که فردا تمام سازمان حزب ما در آذربایجان از حزب توده ایران جدا شده و با موافقت رفقای شوروی به فرقهی دموکرات آذربایجان که تشکیل آن فردا اعلام خواهد شد، میپیوندد. شما میتوانید نزد خود مجسم کنید چه ضربهای به همهی ما وارد شد و چه حالی به ما دست داد. ما خواستیم با پادگان صحبت کنیم ولی چند دقیقه بعد او از جای بلند شد و گفت من برای بحث فرستاده نشدهام من فقط آمدهام به شما خبر بدهم و خدا حافظی کرد و رفت برای اینکه صبح در موقع اعلام تشکیل فرقهی دموکرات در تبریز باشد. مذاکره و بحث طولانی در این باره شد و سرانجام تصمیم گرفتیم که نامهای به حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی بنویسیم و به آنها بفهمانیم که کاری را که میکنند هم به حزب توده ایران و هم به اتحاد جماهیرشوروی زیان میرساند. از پانزده نفر عضو کمیته مرکزی حتی یک نفر اظهار موافقت با کاری که میشد نکرد یا جرات ابراز موافقت نکرد.
بعدها، در مهاجرت، در مسکوبود که بسیاری از اسرار بعضی از رهبران افشا شد. وقتی که دانستیم که کامبخش در مدت سه سال اقامتش درایران و فعالیت در حزب توده چه کارها کرده برای من یقین حاصل شد که کامبخش از تمام جریان آذربایجان قبل از تشکیل آن ( مانند قیام خراسان ) توسط عمال باقراوف در تهران مطلع بود و حتا شاید در ایجاد این جریان دست داشت. به ویژه که پس از شکست آذربایجان در حالی که همهی ما در وضع نیمه مخفی زندگی میکردیم. کامبخش از ایران به شوروی رفت و با عجله به کمیتهی مرکزی حزب توده اطلاع داد که تمام مسئولیتهای حزبی خود را به کیانوری که به گفتهی او تنها کسی بود که درجریان تمام وقایع بود تحویل می دهد.
به هر حال نامهای که بنا بود به کمیتهی مرکزی حزب کمونیست شوروی به عنوان اعتراض نوشته شود انجام شد و من خوب به یاد دارم که ایرج اسکندری مامور نوشتن این نامه شد و پس از قرائت و تصویب آن در کمیتهی مرکزی ارسال شد ولی هیچ وقت جواب این نامه نرسید. بقیهی وقایع آذربایجان و تشکیل فرقه را همه میدانند، فردای آن روز تاسیس فرقهی دموکرات آذربایجان اعلام شد و سازمان حزب تودهی ایران در آذربایجان به این فرقه پیوست. اگر اشتباه نکنم بقراطی عضو کمیتهی مرکزی حزب تودهی ایران درجشن افتتاح فرقه در تبریز نطقی بدون اجازهی کمیتهی مرکزی حزب ایراد کرد.[11]
جمعیت آذربایجان نیز از بانیان فرقهی دمکرات و از امضا کنندگان بیانیهی دوازدهم شهریور ۱۳۲۴ بود. پیشهوری که در نهضت جنگل فعال بود و با عقاید محمدامین رسول زاده، تئوریسین بزرگ سوسیالیست و سوسیال دمکرات آشنایی داشت، در ابتدا سعی مینمود پس از فعالیت و تجربهی بیست وسه ساله دراین نهضت، فرقهی دموکرات را به نحوی به راه اندازد که اصل انجمنهای ایالتی و ولایتی مندرج در قانون اساسی رعایت شده باشد و فرهنگ قومی و ملی مردم آذربایجان از مخاطرات در امان بماند. دیگر همکاران پیشهوری در این نهضت عدهای از زندانیان زمان رضاشاه بودند که اهل آذربایجان بودند و پس از آزادی از زندان به آذربایجان رفته و ساختارتشکیلات حزب توده را در آنجا بنیاد نهاده بودند افرادی همچون داداش تقیزاده، شکیبا ممی فرضی، داود ارمنی، تقی شاهین و یا عده ای از اعضای حزب توده که به عنوان ماموریت به آنجا رفته بودند مانند علی امیرخیزی، حسین ملک، زوولون(با اسم مستعار حسین نوری) و آرداشز که بهطور متناوب به آنجا سفر می کرد.[12]
محمدجعفر پیشه وری
متن بیانیهی دوازدهم شهریور۱۳۲۴
… ایران نیز مسکن اقوام و ملل گوناگون است. این اقوام و ملل هر قدر آزادترزندگی کنند، یگانگی بیشتری خواهند داشت. قانون اساسی ما نیز با تصویب قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی، کوشیده است که بدین وسیله تمام مردم ایران را در تعیین سرنوشت کشور هر چه بیشتر دخالت داده و رفع احتیاجات مخصوص ایالات و ولایات را به خود آنها واگذار نماید.
لذا ” باید هر چه زودتر در اجرا و تکمیل قانون اساسی دست به کار شد و حکومت ملی را از پایین، یعنی از میان خلق و براساس احتیاجات تودههای وسیع و برپایهی خصوصیات مردمی که در ایالات وولایات زندگی می کنند بنا نهاد.” و درپاسخ به کسانی که معتقد بودند که دادن اختیارات به مردم ایالات و ولایات موجب نفاق خواهد شد می گوید: ” وحدت ملی واقعی زمانی میسر میشود که تمام مردم با حفظ خصوصیات و آزادی داخلی خود ترقی نموده و از هر لحاظ بتوانند با هم برابری نمایند ” ما میگوییم: ” در خاک آذربایجان یک خلق چهارمیلیون نفری زندگی میکنند که آنها قیومیت خود را تشخیص دادهاند، آنها زبان مخصوص به خود و آداب و رسوم جداگانهای دارند. این خلق میگوید که ما میخواهیم ضمن حفظ استقلال و تمامیت ایران در ادارهی امور داخلی خود مختار و آزاد باشیم، آذربایجان میگوید تهران به دردهای ما نمی رسد و از تشخیص و رفع احتیاجات ما عاجز است، از ترقی فرهنگ ما جلوگیری میکند، زبان مادری ما را تحقیر کرده و اجازه نمیدهد ما نیز مانند سایر هموطنان خود آزاد زندگی کنیم. با وجود این ما ادعای قطع رابطه با آنجا را نداریم. قوانین کلی و عمومی مملکت را اطاعت خواهیم کرد. در مجلس شورای ملی و حکومت مرکزی دخالت و شرکت خواهیم نمود. زبان فارسی را به عنوان زبان دولتی در مدارس ملی خود توأم با زبان آذربایجانی تدریس خواهیم کرد.
اما با تمام اینها، این حق را بخود قائلیم که صاحب امتیاز خانهی خود شده و امکان ادارهی آن را مطابق میل و سلیقه خود داشته باشیم.
حال که در سایهی مبارزهی جوانان قهرمان کشورهای دموکراتیک اساس فاشیسم سرنگون شده و پوچ بودن نظریهی برتری ملتی بر ملتهای دیگر به ثبوت رسیده و آزادی ملتها در تعیین سرنوشت خود به وسیلهی منشورها و پیمانها اعلام گردیده، در چنین شرایطی طبیعی است که آزادیخواهان و خلق آذربایجان نمیتوانستند به طور منفرد و متفرق، مبارزه در راه آزادی را ادامه دهند، به همین دلیل لازم بود که به خاطر رهبری این مبارزه، سازمان محکم و منظم حزبی به وجود آید.
علت زایش فرقهی دموکرات آذربایجان، نیاز شرایط و تحولات اجتماعی است. هموطنان عزیز، اینک آغازدورهی مبارزهی تاریخی بزرگی است. فرقهی دموکرات آذربایجان شما را از هر صنف وطبقه، جهت عضویت در تشکیلات خود و شرکت در مبارزهی مقدس ملی دعوت میکند. درهای این فرقه برای کلیهی مردم آذربایجان به جز دزدان و خائنین بازاست. هر کس که شعارها و مقاصد ما را قبول کند هر چه زودتر باید عضویت سازمان فرقه را قبول کرده وبه صفوف پرچمداران آزادی آذربایجان و تمام ایران داخل شود.
شعارهای ما از این قرار است:
۱- توأم با حفظ استقلال و تمامیت ایران، لازم است به مردم آذربایجان آزادی داخلی و مختاریت مدنی داده شود تا بتوانند در پیشبرد فرهنگ خود و ترقی و آبادی آذربایجان با مرعی داشتن قوانین عادلانهی کشور، سرنوشت خود را تعیین نمایند.
۲- در اجرای این منظور باید به زودی انجمنهای ایالتی و ولایتی انتخاب شده و شروع به کار نمایند. این انجمنها ضمن فعالیت در زمینهی فرهنگی، بهداشتی واقتصادی به موجب قانون اساسی، عملکرد تمام مأمورین دولتی را بازرسی کرده و در تغییر و تبدیل آنها اظهار نظر خواهند کرد.
۳- در مدارس آذربایجان تا کلاس سوم ابتدایی تدریس فقط به زبان آذری خواهد بود و از آن به بعد زبان فارسی به عنوان زبان دولتی توأم با زبان آذری تدریس خواهد شد. تشکیل دانشگاه ملی (دارالفنون) در آذربایجان یکی از مقاصد اساسی فرقهی دموکرات است.
۴- فرقهی دموکرات آذربایجان درتوسعهی صنایع و کارخانهها به طورجدی خواهد کوشید و سعی خواهد کرد برا ی رفع بیکاری و توسعهی صنایع دستی، وسایل لازم را فراهم نموده و توأم با تکمیل کارخانههای موجود، مؤسسات تولیدی جدیدی ایجاد نماید.
۵- فرقهی دموکرات آذربایجان، توسعهی تجارت را یکی از مسائل ضروری و جدی محسوب می دارد. مسدود بودن راههای تجارتی تا به امروز سبب ازبین رفتن ثروت عدهی کثیری ازدهقانان، به ویژه باغداران و خرده مالکین شده که منجربه فقرو فلاکت آنها گردیده است.
فرقهی دموکرات آذربایجان برا ی جلوگیری از این وضع در نظر گرفته است که در پیدا کردن بازار و جستجوی راههای ترانزیتی که بتوان با استفاده از آنها کالاهای آذربایجان را صادر نمود و از اتلاف ثروت ملی جلوگیری کرد، اقدام جدی نماید.
۶- یکی دیگر از مقاصد اصلی فرقهی دموکرات، آباد ساختن شهرهای آذربایجان است. برای نیل به این مقصود سعی خواهد کرد که هر چه زودترقانون انجمن های شهر تغییر یافته و به اهالی شهر امکان داده شود که به طور مستقل در آباد سازی شهر خود کوششهای لازم را انجام و آن را به شکل معاصر و آبرومندی در آورند، به خصوص تأمین آب شهر تبریز یکی از مسائل بسیار فوری فرقهی دموکرات است.
۷- مؤسسین فرقهی دموکرات آذربایجان به خوبی می دانند که نیروی مولد ثروت و قدرت اقتصادی کشور، بازوان توانای دهقانان است. در نتیجه این فرقه نمی تواند جنبشی را که در میان دهقانان به وجود آمده، نادیده بگیرد و به همین لحاظ فرقه سعی خواهد کرد برای تأمین نیازهای دهقانان گام ها ی اساسی بر دارد.
همچنین تعیین حدود ومشخص نمودن روابط بین اربابان و دهقانان و جلوگیری ازمالیاتهای غیرقانونی که توسط ارزیابان اختراع شده، یکی ازوظایف فرقهی دموکرات است . فرقه سعی خواهد کرد، این مسأله به شکلی حل شود که هم دهقانان راضی باشند و هم مالکان به آیندهی خود اطمینان نموده و با علاقه و رغبت در آباد سازی روستا، شهر و کشور خود کوشش نمایند.
زمینهای بایر و زمینهای متعلق به اربابانی که آذربایجان را ترک کرده و فراراختیار نموده اند و محصول دسترنج خلق آذربایجان را در تهران و سایر شهرها به مصرف می رسانند ، چنانچه به زودی مراجعت ننمایند، به نظر فرقهی دموکرات باید بدون قید و شرط در اختیاردهقانان قرارگیرد. ما کسانی را که به خاطر عیش و نوش، ثروت آذربایجان را به خارج می برند، آذربایجانی محسوب نمیکنیم؛ چنانچه آنها از بازگشت به آذربایجان خودداری نمایند، ما برای آنها درآذربایجان حقی قائل نیستیم. افزون براین، فرقه خواهد کوشید که به طور سهل و آسان، تا آنجا که می تواند بیشتر دهقانان را از نظر وسایل کشت و زرع تأمین نماید.
۸- یکی دیگراز وظایف مهم فرقهی دموکرات مبارزه با بیکاری است. این خطراز هم اکنون خود را به صورت جدی نشان می دهد و این سیل در آینده روز به روز نیرومندترخواهد شد.
در این مورد از طرف دولت مرکزی و مأمورین محلی، کاری انجام نگرفته است. چنانچه کار بدین منوال ادامه یابد بیشتراهالی آذربایجان دچار فنا و نیستی خواهند شد. فرقه سعی خواهد کرد برای جلوگیری از این خطر تدابیرجدی اتخاذ کند. درحال حاضر تدابیری نظیر تأسیس کارخانهها، توسعهی تجارت، ایجاد مؤسسات زراعتی و اقدام به ایجاد راه آهن و راهسازی تا حدودی مفید واقع می شود.
۹- درقانون انتخابات، ستم بزرگی به مردم آذربایجان روا داشته اند. طبق اطلاعات دقیق دراین سرزمین بیش از چهار میلیون نفر آذربایجانی زندگی می کنند. به موجب همین قانون غیرعادلانه، به نمایندگان آذربایجان فقط بیست کرسی داده شده است و این به طورکلی تقسیم متناسبی نیست.
فرقهی دموکرات خواهد کوشید که آذربایجان به تناسب جمعیت خود حق انتخاب نماینده داشته باشد که تقریبا معادل یک سوم نمایندگان مجلس شورا می شود.
فرقهی دمکرات آذربایجان طرفدارآزادی مطلق انتخابات مجلس شورای ملی است. فرقه با دخالت ثروتمندان به طریق ارعاب و فریب در انتخابات مخالفت خواهد کرد. انتخابات باید به طورهمزمان در سرتاسر ایران شروع شده و به سرعت پایان پذیرد.
۱۰- فرقهی دموکرات آذربایجان با اشخاص فاسد، مختلس و رشوه بگیری که در ادارات دولتی جای گرفته اند، مبارزهی جدی به عمل خواهد آورد و ازمأمورین صالح و درستکار دولتی قدردانی خواهد کرد. به ویژه، فرقه کوشش خواهد کرد که معاش و شرایط زندگی مأمورین دولتی آنچنان اصلاح شود که بهانهی دزدی و خیانت برای آنها باقی نماند و آنها بتوانند زندگی آبرومندی را برای خود به وجود آورند.
۱۱- فرقهی دموکرات خواهد کوشید بیش از نصف مالیاتهایی که از آذربایجان گرفته می شود صرف نیازهای خود آذربایجان شود ومالیاتهای غیرمستقیم به طور جدی کاهش یابد.
۱۲- فرقهی دموکرات آذربایجان، طرفداردوستی با کلیهی دولتهای دموکرات به ویژه با متفقین است و برای حفظ و ادامهی این دوستی کوشش خواهد کرد تا در مرکز وشهرستانها دست عناصر خائنی را که می خواهند دوستی بین ایران و دولتهای دموکرات را برهم زنند از امور دولتی کوتاه نماید.
این است مقاصد اصلی بنیانگذاران فرقهی دموکرات، امید ما براین است که هر آذربایجانی وطن پرست – خواه در داخل و خواه در خارج از آذربایجان – در راه رسیدن به این مقاصد مقدس با ما هم صدا و همراه بشود. طبیعی است که اگرانسان خانهی خود را اصلاح نکند نمی تواند برای اصلاح محله، شهرو روستا و یا مملکت خود بکوشد. ما ابتدا ازآذربایجان که خانهی ماست آغازمی کنیم و ایمان داریم که اصلاح و ترقی آذربایجان موجب ترقی ایران خواهد شد و بدین گونه میهن، از دست قلدرها و مرتجعین نجات خواهد یافت.
زنده باد آذربایجان دموکرات – زنده باد ایران مستقل و آزاد
زنده باد فرقهی دموکرات آذربایجان ،
مشعل دار حقیقی آزادی ایران و آذربایجان[13]
ترکیب نیروی انسانی فرقه ی دموکرات
اعضای فعال فرقهی دموکرات از سه گروه تشکیل می شد، یک گروه
” شخصیت های ملی” از جمله علی شبستری، دکتر سلام اله جاوید، مشهدی جعفرکاویان، کبیری، رضا رسولی، غلامرضا الهامی، نظام الدوله رفیعی که بیشتر به دنبال آرمان آزادی و دموکراسی بودند و می خواستند تفاوتهای قومی حفظ و فرهنگ هر قوم رشد طبیعی خود را سیر کند و آداب و رسوم یک قوم بر آداب و رسوم ونحوهی زندگی قومی دیگردرمناسبات کشورتحمیل نگردد.گروه نخست را اغلب فئودالها، خانها و ثروتمندان تشکیل می داد.نزدیکی تعدادی ازآنها به فرقهی دموکرات به قصد حفظ ثروت و موقعیت و منافع فردی بود که به طورمصلحتی دوست وهوادران فرقه شده بودند وهر جا شرایطی پیش می آمد و یا موقعیتی فراهم می شد نسبت به فرقه کار شکنی می کردند. برخی از آنها درپشت پرده با مقامات حکومت تهران ارتباط داشتند وحتی به طورمخفیانه با سفارت انگلیس و آمریکا نیز مرتبط بودند و در ظاهر با شوروی مراوده و روابط نزدیک داشتند.
دستهی دوم، مهاجران یا مهاجرنمایان بودند مانند بی ریا، پادگان، غلام یحیی، میررحیم ولایی، میرقاسم چشم آذر، تقی شاهین ، جهانشاه لو، فریدون ابراهیمی و …..که تعدادشان زیاد بود و بیشتر اموراجرایی فرقهی دموکرات را دراختیارداشتند. اینها فرصت طلبان و مقام پرستانی بودند که گمان می کردند بالاتر ازاستالین خدایی نیست، نه آرمانی داشتند و نه به ایدئولوژی مشخصی معتقد بودند، همه چیز برای آنها شوروی بود؛ با خود می اندیشیدند که اگر دولت شوروی خواست همین جا می مانیم و حکومت و فرمانروایی داریم، اگر شوروی نخواست و یا سیاست او اقتضا نکرد به آن سوی مرزمی رویم و به پاس خدمات گذشتهی خود، نان و نوایی خواهیم داشت.
کوچکترین پیوندی میان آنها و کشورایران و یا آذربایجان وجود نداشت. آنها به معنای واقعی کلمه بی وطن بودند. درعمل نیز تا روزی که امکان داشت در آذربایجان ماندند و از قدرتی که شوروی به آنها داده بود سواستفاده کردند و بد نامی به بارآوردند و هنگامی که شرایط ناهمگون شد هر کدام توانستند به آن سوی مرزگریختند و آنها که نتوانستند به قدر مگس از خود مقاوت نشان ندادند.[14]
گروه سوم را اعضای تشکیلات ایالتی آذربایجان واعضای شورای متحده مرکزی کارگران و زحمتکشان آذربایجان که مسئولیت آن با بی ریا بود، تشکیل میداد. آنها بنا به مصحلت و در واقع به دستوراتحاد جماهیر شوروی خود را منحل کرده و به فرقهی دموکرات آذربایجان پیوسته بودند. این گروه با فعالین اجرایی فرقهی دموکرات یعنی با گروه دوم در تضاد بودند و به طورمرتب بین آنها اختلاف بود. ایوانف مینویسد در ماه اکتبر ۱۹۴۵، کمیتهی ایالتی حزب تودهی ایران با چهار هزارعضو خود به فرقهی دموکرات آذربایجان پیوست.[15]
پیشهوری، رهبر فرقه چندان موافقتی با این دسته نداشت زیرا هم حزب توده را قبول نداشت، هم با رهبران تشکیلات سابق ایالتی آذربایجان مانند آرداشز و طرفدارانش که بیشتر درآذربایجان جمع شده بودند، اختلاف داشت، در واقع آنها از داخل زندان اختلاف نظر داشتند.
این گروه به اندازهی دوگروه دیگر طرفدار مسائل قومی نبودند و در واقع مشکلات را در کل ایران و درسطح کشورمیدیدند حضورشان در این جمعیت بیشتر برای این بود که شوروی خواسته بود.
خامهای مینویسد: ” اینها از قدیم همیشه حقوق بگیر حزب توده بودند و شغل و کار دیگری نداشتند. از این رو همیشه برای معیشت خود نیازمند فرقه بودند و ناچار نمی توانستند دم بزنند. این بود که خون میخوردند و خاموش بودند. من (خامهای) در ضمن این سفر خود تنها با یکی از آنها یعنی داداش تقیزاده توانستم ملاقات کنم . ( لازم به ذکر است که خلیل ملکی در کتاب ” خاطرات سیاسی” به جای داداش تقیزاده، مینویسد: داداشزاده) داداش، یکی از کمونیستهای قدیمی و از چهرههای جالب زندان بود…. وی پس از آزادی از زندان، یکی ازمؤسسان حزب توده و از بنیان گذران تشکیلات حزب در آذربایجان بود. پیش از تشکیل فرقهی دموکرات ادارهی امورتشکیلات حزب را در مراغه بر عهده داشت. پیشهوری او را از مراغه به تبریز آورده و هرگونه مسئولیتی را از وی سلب کرده بودو فقط عضو سادهی فرقه بود. حقوق بخور و نمیری به او میدادند و اتاق محقّری در اختیار او گذاشته بودند. در حقیقت او در این اتاق زندانی بود. وقتی در همان اتاق به دیدن او رفتم وضع او را به تمام معنا تاثّرانگیز یافتم، تنها اثاثیهی جالبی که در این اتاق دیده میشد و در حقیقت تنها دارایی او که از وی نگرفته بودند یک تفنگ برنو بود که لحظهای آن را از خود جدا نمیکرد، مثل اینکه میترسید آن را هم از وی بگیرند. در تمام مدتی که من در نزد او بودم این تفنگ را دردست داشت. چهرهاش غمگین و صدایش گرفته و بغضآلود بود دیگراز رفتار و گفتار با صلابت و مردانه و روحیهی شکست ناپذیری که داداش بیک در زندان داشت کمترین اثری برجای نمانده بود. با اینکه از ملاقات با من خوشحال به نظر میرسید اما اثری بر اندوه و ناراحتی عمیق او نداشت. به شدت از پیشهوری و حکومت او انتقاد میکرد و حتی دشنامهای رکیک میداد. نسبت به همهی رهبران حزب توده که شامل خود من نیزمیشد بدبین بود و می گفت شما ما را تنها گذاشتید و به ما خیانت کردید… چند ماه بعد پیشهوری و رهبران فرقه، هنگام فراراز کشور، این بینوا را دست و پا بسته تحویل دولت دادند و آنها نیز پس از یک محاکمه صحرایی وی را محکوم به اعدام کردند و به دار آویختند. سرنوشت بسیاری دیگر از افراد این دسته یعنی کادرهای سابق حزب توده نیز بهتر از او نبود. شکیبا، این آموزگار ساده دل بشردوست را قطعه قطعه کردند، فرضی را با دشنه و چاقو سوراخ سوراخ ساختند، زوولون را پس از بریدن گوش و بینی و تجاوز به همسرش در حضور او، سربریدند و جسدش را به دور شهر گرداندند. تنها دو سه نفر از اینها اجازه یافتند همراه رهبران فرقه و مهاجران به آن سوی مرز فرار کنند و جان خود را نجات دهند.[16]
علاوه بر کمیتهی ایالتی حزب توده، شورای متحدهی مرکزی کارگران و کشاورزان که زیر نظر بی ریا قرار داشت را باید در این گروه محسوب نمود اگرچه بی ریا وقتی به پیشهوری و فرقهی دموکرات پیوست از پیشهوری هم فرقهای تر شد ولی او یک استالینیست به تمام معنا بود.
خلیل ملکی در خاطرات خود مینویسد عکس بزرگی از استالین در دفتر شورای متحده مرکزی، بالای سر بیریا نصب شده بود که سرانجام به زحمت پایین تر آورده شد و درکنار پنجره نصب گردید. بیریا فرماندهی بیسواد و مقتدر بلامنازع شورای متحدهی تبریز مانند همقطار ارشد خود روستا در تهران، استالینیست متعصبی بود.[17]
با وجود این حزب توده دارای قویترین سازمان کارگری درآذربایجان بود. ملکی درجای دیگر دراین باره مینویسد: طبقهی کارگر آذربایجان یکپارچه در اختیار ما بود. با همت غلام یحیی دربخشی ازروستاهای آذربایجان، دهقانان به سوی حزب گرویده بودند و با تجدید سازمانی که به عمل آمده بود بنا بود غلام یحیی از مرکز تبریز تمام روستاها را تجهیز کند و در سازمان دادن شهرستان تبریز نیز رفقا را یاری دهد.[18]
این بود اوضاع نیروی انسانی فرقهی دموکرات آذربایجان، جا دارد دربارهی ارتش فرقه و حکومت آذربایجان نیز اطلاعاتی داشته باشیم. زیرا ترکیب نیروهای ارتش آذربایجان در واقع تابعی از ترکیب نیروها در داخل کل فرقه بود و بیشترمشکلات و برخوردهای فکری موجود در فرقه را در دستگاه نظامی با برخوردهای نظامی انعکاس میداد.
به اظهارات تفرشیان که یکی از افسران دوران حکومت پیشهوری در آذربایجان بود توجه کنید:
” نیروهای مسلح آذربایجان شکلهای گوناگون داشت. افسران هم چهار نوع بودند. در زمان قیام عدهای از اعضای فرقهی دموکرات یا رهبران اتحادیههای کارگری و دهقانی که با عدهای چریک زیر دست خود در قیام شرکت کرده بودند، درجهی افسری داشتند که خودشان به خود داده بودند و سپس این درجه ها از طرف فرقه تایید شده بود. آنها آموزش نظامی ندیده و در حقیقت در جریان حوادث، افسر شده بودند که موسوم به افسران فدایی بودند. عدهای دیگر از افسرها مسئولین حزبی بودند که به عنوان رهبرسیاسی یا مسئولان اداری به قسمتها فرستاده شده بودند که فرقه به آنها درجهی افسری داده بود. عدهای هم افسرانی بودند که دردانشکدهی تازه تاسیس فرقه آموزش دیده بودند. درست پس از قیام در آذربایجان، دانشکدهی افسری تاسیس شد. عدهای را پس از دوماه آموزش با درجهی ستوان دوم یا ستوان سوم افسر کردند. عدهای هم ما بودیم که با درجههای خود از ارتش ایران آمده و به ارتش آذربایجان پیوسته بودیم. تعداد ما حدود هفتاد نفر بود که ستون فقرات ارتش را تشکیل میدادیم. به این ترتیب چهار نوع افسر درارتش آذربایجان خدمت میکرد که ضوابط استخدامی مشخصی نداشتند.
” افسران فدایی هیچ کس را قبول نداشتند و مدعی بودند که حکومت را به زور اسلحه گرفتهاند و خود را مالک حکومت می دانستند و چون فکر می کردند درجههایشان را در میان خون و انقلاب گرفتهاند، در نتیجه از بقیه معتبرترند. ما خود را تحصیل کرده، آموزش دیده و در نتیجه خود را برای ادارهی قوای مسلح صالحتر از دیگران میدانستیم. این وضع نابسامان انضباط ارتش را به خطر میانداخت.در فرقهی دموکرات ما را به نام افسران فارس (فارس افسر لر) میشناختند، در واقع، یک درجه ترفیع داده بودند که خود این مطلب هم اشکالات تازهای در میان خود افسران ایجاد کرد. زیرا افسرانی که از ارتش ایران جدا شده بودند یک دست نبودند. عدهای در قیام خراسان شرکت کرده بودند. عدهای هم در لشگر قبلی آذربایجان خدمت کرده و بعد از تسلیم پادگانهای آذربایجان به ارتش جدید پیوسته بودند. عدهای هم اصولا دید یا سابقهی سیاسی نداشته یا از روی احساسات یا به علل شخصی در آذربایجان مانده بودند که بعضی از آنهاحتی وضع مشکوکی داشتند. حال با توجه به این ناهمگونیها باید به این وضع سرو سامان داد.
سرانجام روزی همهی ما را به باشگاه افسران دعوت کردند. در آنجا کنفرانسی با حضور آقایان پیشهوری، بی ریا و کاویان، وزیر جنگ تشکیل شد. جلسه با سخنرانی پیشهوری افتتاح شد. او پیشنهاد کرد که این قضیه با نظر خود افسران و به شکل دموکراتیک حل شود. ولی کار به جنجال وفحاشی پیشهوری به یکی از افسران کشیده شد. در آن زمان ناآگاهانه یا از روی بدبینی، تبلیغات شدیدی علیه ما (فارس افسر لر) رواج داشت. درمواردی حتی به رفقای ما تیراندازی شد. سرگرد صفوت فرماندهی وقت دانشکدهی افسری، در محل خدمت کشته شد. سرگرد خلعتبری فرماندهی هنگ توپخانه را از پشت به گلوله بستند که خوشبختانه براثر ناشیگری و سراسیمگی ضارب و زیرکی خلعتبری همهی تیرها به خطا رفت و فقط پایش کمی جراحت برداشت. به هرحال دریک چنین فضایی آن جلسه تشکیل شد و با شعارهای تهدید آمیز افسران فدایی خاتمه یافت. پس از آن، سرهنگ پناهیان که به جای آذر، رئیس ستاد ارتش آذربایجان بود پیشنهاد کرد که هماهنگ کردن افسران قوای انتظامی به کمیسیونی متشکل از چند افسر و چند عضو کمیتهی مرکزی فرقه واگذار شود که تصویب شد و به طور موقت اختلافات پایان یافت. این کمیسیون تصمیمهای دیگری نیز در مورد اداره و سازماندهی ارتش گرفت که دیگر مجال اجرا نیافت.[19]
همچنان که در بخش های پیش گفته شد سندیکاهای کارگری و دهقانی در آذربایجان بسیار قوی بود. در سال ۱۳۲۴ رهبری بزرگترین سندیکای کارگران دراختیار محمد بیریا بود او در جلسهی مؤسس فرقه که در تاریخ بیست ودوم شهریورهمان سال تشکیل شد اعلام نمود که سندیکاهای کارگری آذربایجان رهبری فرقهی دموکرات را میپذیرند.
کمی نگذشت که فرقهی دموکرات تبدیل به یک سازمان عظیم تودهای گردید. فرقهی دموکرات یک حزب نبود در واقع یک جبهه بود، جبههای که تمام طبقات از جمله خان، دهقان، پولدار، کارگر، کارفرما، پیشه ور، روشنفکر و . . . را در خود جمع کرده بود. به طوری که روزنامهی
” آذربایجان” که در تبریز انتشار می یافت در تاریخ بیست وسوم ژانویه سال ۱۹۴۶، اطلاع داد که تا اواخر سال ۱۹۴۵، تعداد اعضای حزب دموکرات آذربایجان به مرز هفتادوپنج هزار نفر رسیده است که متشکل از شش هزار نفر کارگر، پنجاه وشش هزار نفر دهقان،دو هزار نفر روشنفکر، سه هزار نفر پیشه ور و کاسب کار، دو هزار نفر بازرگان، پانصد نفر مالک و صد نفر روحانی بودند.[20]
تغییر موضع، فدارالیسم یا خود مختاری
پیشه وری رهبر فرقهی دموکرات در بارهی نهضت خود مینویسد: “…هدف ما مبارزه با استبداد و ارتجاع است. بزرگترین وظیفهی آزادیخوهان، مبارزه برای ایجاد انجمن های ایالتی و ولایتی و گرفتن اختیارات داخلی و فرهنگی است. این اتحاد واتفاق، گذشت و فداکاری می خواهد. فرزندان خلف آذربایجان برای گرفتن حقوق و آزادی متحد شویداین است شعار امروز ما[21] ” یا در جای دیگر مینویسد : “وظیفهی فرقهی دموکرات، آزادی ملی مردم آذربایجان است [22]”اماهمین که کمی از به قدرت رسیدن حزب دموکرات وپیشهوری گذشت بیشتر مسائل، حول مقولهی زبان ترکی و تفاوت آذربایجانی ها با مردم سایرنقاط ایران بود و درواقع به قول برخی ازهمکاران قدیم پیشه وری و به شهادت تاریخ، پیشه وری حتا به ” شوونیسم آذری” نزدیک شد و به جای سعی درایجاداتحاد میان همهی زحمتکشان، آزادی خواهان و عناصر ضد استعمار در سراسر کشور ایران وایجاد جبههی واحدی برای مبارزه با امپریالیسم و سرنگون ساختن پایگاههای داخلی آن، تظلمات مامورین دولتی علیه مردم آذربایجان را به سایر اقوام به ویژه قوم فارس نسبت داد و اختلاف بین فارس و ترک را دامن زد ، او می نویسد : ” . . . مردم ما خلقی بزرگ و قهرمان است . این خلق به هیچ وجه شباهتی به مردم تهران، اصفهان و سایر نقاط ایران ندارد . . .او فارس نیست و با فارسها تفاوت دارد[23] .” در سخنان و نوشته های پیشه وری نمونه های دیگری از این قبیل می توان یافت.[24]
وانگهی پیشهوری در موارد متعددی مسألهی جدایی از ایران را به طور تلویحی مطرح می ساخت که خوشایند حکومت مرکزی نبود، “. . . حکومت تهران باید بداند که بر سر دو راهی قرار گرفته است، آذربایجان راه خود را انتخاب نموده و به سوی آزادی و دموکراسی پیش خواهد رفت. چنانچه تهران راه ارتجاع را انتخاب کند، خدا حافظ، راه در پیش، بدون آذربایجان به راه خود ادامه دهد. این است آخرین حرف ما[25] ” در جای دیگری چنین می نویسد: آذربایجان ترجیح می دهد به جای اینکه با بقیهی ایران به شکل هندوستان اسیر درآید، برای خود ایرلندی آزاد شود[26] ” و یا پس از برقراری حکومت ملی در آذربایجان چنین می نویسد: ” ما به استقلال و تمامیت ایران به دفعات اعتراف کرده ایم، اما تهران برای بر هم زدن این استقلال هر روز دست به حیلهی جدیدی می زند. اگر کار بدین منوال پیش برود ، ما چارهای جز اینکه تمامأ از تهران جدا شده و دولتی مستقل تشکیل دهیم نداریم. [27]”
این حق مردم آذربایجان بود که به دنبال حکومت مرکزی در کام ارتجاع نیفتد. اما محاسبات پیشهوری نسبت به اتحاد جماهیر شوروی و سیاستهای جهانی و نیروهای داخلی درست نبود و با وجود تجارب طولانی خود، چه در نهضت جنگل و چه در حزب کمونیست ایران و چه درجنبش های سندیکایی، چپ روی کرد و به نیروی خارجی تکیه کرد و به امر سازش اتحاد جماهیرشوروی با قدرت حاکم در ایران اندیشه نکرد، حال آنکه نخستین بار نبود که اتحاد جماهیر شوروی بر سر منافع خود کسانی را که به او اتکا کرده بودند به قعر درهی نیستی می انداخت، باید گفت بار آخر نیز نخواهد بود و نیست، افزون بر این داشتن آرمانهای پیشرو، دلیل برعملی ساختن آنها نیست، گوش فرا دادن به حرفها و سخنرانیهای خوب، جایگاه خود را دارد، اما باید بر کردارو کنش افراد قضاوت کرد، فرقهی دموکرات باید با طرح شعاراستقرار انجمن های ایالتی و ولایتی درهمهی شهرستانهای ایران خود را از منفرد ماندن و نهضت را از به انحصار کشیده شدن می رهانید. بنا به قول خود روسها وقتی در تابستان ۱۹۴۶، مردم تقاضا نمودند دستگاههای دولتی، ژاندارمری و پلیس تصفیه شوند و آزادیهای دمکراتیک تامین گردند… این خواستها در سایر نواحی ایران نیز مورد پشتیبانی قرار گرفت.[28]اگر چنین بود که اسناد و مدارک دیگر نشان می دهد و غیر از این نبود پس چرا نهضت آذربایجان در پوستهی خود باقی ماند و به چپروی پرداخت، حزب توده وفرقه هردو دارای عقاید سوسیالیستی بودند. درحالی که مرام سوسیالیستی خواستار انترناسیونالیسم است، چگونه می شد چنین جنبش بزرگی را فقط به آذربایجان محدود کرد. حال آنکه مصدق بدون نام بردن از سوسیالیسم در این باره نیز سخنهایی بیان کرده است که زیربنای عقاید وآرای فکری مترقی او را نشان می دهد، وی دربارهی درخواست خود مختاری فرقهی دموکرات آذربایجان گفت : “هیچ نمی توان گفت که در یک مملکت یک قسمتش فدرال باشد و یک قسمت دیگری دولت مرکزی باشد. بنده هیچ مخالف نیستم که مملکت ایران دولت فدرال شود. شاید دولت فدرالی بهتر باشد که یک اختیارات داخلی داشته باشد بعد هم با دولت مرکزی موافقت کند و دولت مرکزی هم جریان بینالمللی را اداره کند، ولی هر تغییری در قانون اساسی باید با رفراندوم عمومی باشد.[29] “
همانطورکه گفتیم کمیتهی ایالتی حزب توده در آذربایجان به هنگام تشکیل فرقه به آن می پیوندد و رهبری حزب توده بدون اینکه در مقابل این یاغی گری مقاومتی جدی از خود نشان دهد با ارسال یک نامه به مقامات شوروی خود را آسوده می کند و خود به تدریج مدافع فرقه می شود. درواقع بیشتر تقاضاهای فرقهی دموکرات مشروع و قابل دفاع بودند، به همین علت افراد و نیروهای سیاسی متعهد و مترقی قادر نبودند آنها را زیر پا بگذارند.چنانچه حزب ایران که دارای افکاری سوسیالیستی و سوسیال دموکراسی بود، از نهضت آذربایجان پشتیبانی و آن را تایید می کند؛ الله یار صالح رهبر حزب ایران، در یک جلسهی سخنرانی، جام خود را به سلامتی نهضت آذربایجان بلند می کند و این عمل سالیان دراز مستمسکی می شود در دست دربار پهلوی برای حمله به حزب ایران و مصدق.
حزب ایران نیز که ازبرخی روشنفکران میهن پرست تشکیل شده بود که حتی مدتی بعد، همکاران نزدیک و با وفای دکتر مصدق شدند؛ از تقاضاهای مشروع فرقه پشتیبانی کردند. تعداد بسیاری از روزنامهها، روشنفکران مؤثر در عرصهی سیاسی کشور و برخی از نمایندگان مجلس شورای ملی به فرقهی دموکرات آذربایجان حق دادند و از آن پشتیبانی کردند. رسانههای گروهی آن روزایران، حتی جراید مرتجع شاهد این مدعا بودند. و در واقع همهی رسانهها از تقاضای مشروع آذربایجان طرفداری میکردند و لزوم تعمیم این اصلاحات را به تمام ایران ضروری میدانستند.[30]
نارضایتی مردم از ” فدایی”
به هر روی رفتارمأمورین و مقامات دولت آذربایجان با مردم رضایت بخش نبود و به جای جلب توجه و کسب اعتماد مردم هر روز که می گذشت بر نارضایتیها و مخالفت مردم افزوده می شد. محاکمهی خلاف کاران درآذربایجان در دوران فرقه بی شباهت به محاکمات استالین نبود و این برای عوامل و مقامات و مباشرین فرقهی دموکرات مباهات نیز داشت. اعدام مخالفین در همهی شهرها و روستاهای آذربایجان معمول و مرسوم شده بود و متأسفانه بسیاری از کمونیستهای سابق واعضای انجمن ایالتی حزب توده مباشرین این دادگاهها بودند مانند فریدون ابراهیمی عضوپنجاه وسه نفرکه دادستان کل حکومت آذربایجان شده بود.[31]
فرقه با هر گونه اعتراض کارگری شدیدأ مبارزه می کرد و آن را خلاف قوانین و امنیت و پیشرفت آذربایجان می دانست.آرمانهای خوب دموکراسی و آزادی خواهی و سوسیال دموکراسی با استالینیسم آغشته شده بود و درعمل به چنان حکومت وحشتناک و سختگیری تبدیل شده بود که هر روز ترس مردم از حکومت و عواملش بیشتر می شد. برخی از جمله باقر امامی که از رفقای نزدیک، در دوران زندان و همعقیدهی پیشه وری بود و حزب توده را قبول نداشت، شرح میدهد که در منزل پیشهوری که مقر حکومت آذربایجان نیز بود جشن خوشگذرانی برپا می گردید[32] و پلیس مخفی استالین در همه جا حضور داشت و بر همه چیز نظارت دقیق ذره بینی می نمود.[33]
اختلاف اصلی بر سر چه بود؟
در آن زمان اختلاف بین اتحاد جماهیر شوروی و ایران در سه موضوع مهم خلاصه می شد:
– مسألهی نفت شمال
– خروج قشون شوروی از ایران
– حل مسألهی آذربایجان
باتوجه به مذاکرات و نامه هایی که بین ایران و اتحاد جماهیر شوروی درآن سالها رد و بدل شده است چنین می توان نتیجه گرفت که مهمترین عامل عمده واساسی، مسألهی نفت شمال بوده است.
تأخیر در خروج قشون شوروی از ایران و اصولاً پشتیبانی و حتی به وجود آوردن دولت خود مختار در آذربایجان هردو وسیلههایی برای به دست آوردن امتیاز نفت، دراختیاراتحاد جماهیر شوروی بودند. سرانجام مسألهی نفت درپی قرارداد قوام – سادچیکف[34] به تشکیل شرکت مختلط نفت ایران و شوروی تثبیت پیدا می کند، در تاریخ بیست وچهارم آوریل ۱۹۴۶ برابر با چهارم فروردین ۱۳۲۴ برای رسیدگی به این مسائل، دستور جلسهای به مجلس پانزدهم تقدیم می شود[35] و قشون شوروی از ایران خارج می شود و مقامات شوروی اظهار می دارند:
مسألهی آذربا یجان امری داخلی است ترتیبی مسالمت آمیز برای اجرای اصلاحات بر طبق قوانین موجود و با روحیه خیر خواهی نسبت به اهالی آذربایجان ما بین دولت واهالی آذربایجان داده خوا هد شد.[36]
قوام السلطنه
در این میان نباید به نقش قوام کم بها داد. او از سیاست جهانی و اختلاف بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی که پس از مرگ فرانکلین دلانو روزولت دردوازدهم آوریل سال ۱۹۴۵ کم کم به وجود آمده بود، به نحو جالبی استفاده کرد. به قول خلیل ملکی ” قوام با کمال هوشیاری مواظب و مراقب اوضاع بود و ازعقب نشینی شورویها و فرقهی دموکرات سواستفاده کرد وتمایل داشت که آن را به حساب خود بگذارد؛ تمام کسانی که از نزدیک شاهد اوضاع بودند می دیدند که او می رقصد[37].” او با پا درمیانی آمریکا و با توجه به اولتیماتوم بیست ویکم آ وریل ۱۹۴۶ ترومن به دولت شوروی در خصوص خروج نیروهای شوروی از ایران، مسألهی نفت شمال را به حل مسألهی آذربایجان گره زد. اتحاد جماهیر شوروی پس از این قول و قرارها با حکومت ایران همهی کمکهای استراتژیک یعنی وسایل جنگی و مستشارانی را که در اختیار حکومت آذربایجان گذارده بود، پس گرفت و یک بار دیگر مصلحت خویش را برتر از مصلحت نهضت های آزادی خواه تشخیص داد.
موافقت نامه
در تاریخ چهارم آوریل ۱۹۴۶ موافقتنامهی ایران و شوروی بر سر نفت شمال به امضا رسید.
همزمان با انعقاد این قرارداد، احمد قوام با رهبران حزب دموکرات آذربایجان به مذاکره پرداخت. پس از مذاکرهی بسیارطولانی، سرانجام موافقتنامهای در تاریخ سیزدهم ژوئن سال ۱۹۴۶ به امضا رسید که در آن تشکیل شورای اداری در آذربایجان ایران برای ادارهی استان، به شکل استانداری با شرکت نمایندگان سازمانهای ولایتی و شورایعالی انجمن های ولایتی پیش بینی شده بود. دولت ایران موظف شده بود تا به تصویب رسیدن قانون جدید، انجمن های ولایتی منتخب در سال ۱۹۴۵ را به رسمیت بشناسد. بنا به شرایط تعیین شده در موافقتنامه، شورای اداری می بایست از طرف انجمن های ولایتی و ایالتی آذریجان انتخاب و به تایید دولت ایران برسد. شورای اداری مذکورمی بایست زیر نظر و تحت کنترل انجمن های ولایتی کار کند.
دولت موافقت کرد که ۴/۳ در آمد حاصله درآذربایجان به مصرف نیازهای آن استان برسد و فقط۴ /۱ آن به خزانهی دولت مرکزی به منظور تامین مخارج عمومی دولت ایران واریز شود. طبق مفاد موافقتنامه، دولت ایران تقسیم اراضی آذربایجان را میان دهقانان مورد تایید قرارمی داد. در مورد تقسیم زمینهای مالکین بین دهقانان مقرر شد که کمیسیونی تشکیل گردد و به موضوع رسیدگی کند. درموافقتنامه تعیین شده بود که ” در مدارس متوسطه و عالی آذربایجان به دو زبان آذربایجانی و فارسی تدریس شود، درضمن دولت ایران موافقت کرد که این حق در مورد سایر اقلیتهای ملی مانند کردها، ارامنه و آسوریها نیز اجرا شود که کودکان آنها تا کلاس پنجم ابتدایی به زبان مادری خود تحصیل کنند.
افزون بر این، قرار شد دولت ایران درعرصهی سیاسی و اجتماعی درسراسر کشور ایران دموکراسی برقرار سازد. دولت ایران به خصوص موظف گردید که پس از افتتاح مجلس دورهی پانزدهم قوانین جدیدی بر اساس اصول دموکراسی به تصویب برساند.
به این ترتیب، موافقتنامهی بین دولت ایران وفرقهی دموکرات آذربایجان، دستآوردهای اساسی دموکراتهای آذربایجان را محفوظ داشته و دموکراتیزه کردن قانون انتخابات درآن پیش بینی شده بود.
در مورد مسألهی نفت شمال، شرکت مختلط آمریکاییها، از دادن چنین امتیازی خرسند نبودند. “ژرژ آلن” در یازدهم سپتامبر۱۹۴۵ طی مصاحبه ای می گوید: ” ایرانیان صاحب خانه و در امور کشور خود مختارهستند؛ آنها آزادی کامل برای رد یا قبول قرارداد قوام – سادچیکف را دارند و اگر تصمیم به رد کردن آن بگیرند دولت آمریکا در مقابل هر گونه رویه تهدید آمیز و ارعابی که شوروی ها پیش گیرند به ایران کمک و مساعدت خواهد کرد.[38]
مسافرت پیشهوری به تهران، پیش از اینکه نیروهای شوروی از آذربایجان خارج شوند، یعنی هشتم اردیبهشت۱۳۲۵ ، اعزام هیات دولت به ریاست مظفر فیروز به آذربایجان در تاریخ بیست ویکم خرداد ۱۳۲۵ و انعقاد موافقتنامهی رسمی بین فرقهی دمکرات و دولت قوام درروزبیست وسوم خرداد ۱۳۲۵، چنان امیدواری به پیشهوری داد که نوشت: اگر آقای قوام السطنه در سراسر عمر خود هیچ کاری هم انجام نداده باشد، تنها این اقدام وی که تقاضای ما را در بارهی زبان آذربایجانی صمیمانه پذیرفت احترام عمیق وقلبی مردم ما را نسبت به خود جلب کرد و تا مدارس ملی ما برپاست نام او نیز در کنار نام سران قهرمان فرقه و خلق ما بر زبان نسلهای آینده جاری خواهد بود.”[39]
دقیقأ یک ماه قبل از جریان اعتصاب بیست وسوم تیرماه سال ۱۳۲۵ خوزستان که به صفوف کارگران اعتصابی حمله شد حزب توده درتایید سیاست دولت قوام که درارتباط با مسئلهی آذربایجان قرار می گرفت دراعلامیهای در بارهی قوام چنین داد سخن می دهد: “ما چون ایشان (قوام) را مصمم به اصلاحات اساسی دموکراتیک در کشور ایران می بیبینم و عملیات چند ماههی اخیرایشان نیز موید این معناست، وظیفهی میهن پرستی خود می دا نیم که با تمام نیروی خود، ایشان را تقویت نماییم.”[40]
اما درواقع قوام همهی زمینه ها را برای قلع و قمع فرقهی دموکرات فرا هم آورده بود. تو افق روسیه و آمریکا و انگلیس را داشت و درپی فرصتی مناسب می گشت. به طوری که می خواست از مسئلهی آذربایجان و توازن نیروهای دا خلی به نفع خود استفاده کند. گزارش یکی از وابستههای نظامی انگلیس حاکی است که قوام به مدت چند ماه به تقاضای وزیر جنگ برای اشغا ل زنجان جواب رد داده بود.[41]
قوام، درنوزدهم آذرماه سال ۱۳۲۵ فرمان حرکت نیروهای پشتیبانی را به آذربایجان صادرکرد. در زنجان و میانه مقا ومت نیروهای فرقهی دموکرات با قوای دولتی بالا گرفت ودرچند مورد قوای دولتی مجبور به عقب نشینی شدند.
درست در همان روز که قوام دستور حمله به آذربایجان را صادر کرد، پیشهوری دستور مقاومت علیه قوای دولتی را اعلام کرد و گفت: ” باید به حکومت مرتجعین وخائنین و دیکتاتورها وجلادان خون آشام پایان داد.[42] ” مسئولین سیاسی شوروی به طوررسمی به پیشهوری دستوردادند که نیروهای مسلح آذربایجان نباید در برابر نیروهای دولت مرکزی مقاومت کنند و پیشنهاد کردند که فقط تعداد انگشت شماری از سران فرقه به خاک شوروی پناهنده شوند.[43]
روز بیستم آذر ماه سال ۱۳۲۵، نیروهای فدایی در مناطق مختلف شکست خوردند وعقب نشینی کردند. روزبیستم و بیست و یکم آذرماه عده ای از آزادیخواهان و سران فرقه که حاضر نبودند دست بسته تسلیم دشمن شوند، جهت کسب تکلیف به قلی اف کنسول شوروی در تبریزمراجعه کردند. کنسول با صراحت به آنها گفت: ” نیروهای دولتی برای نظارت در امر انتخابات به آذربایجان می آیند و با شما کاری ندارند. شماهمچون گذشته به کار خود مشغول باشید. آنها به ما قول دادهاند که با مردم آذربایجان رفتار مسالمت آمیزی خواهند داشت و چون مسئولین سیاسی شوروی در تبریز اطلاع یافتند که ممکن است عده ای دست به عملیات پارتیزانی بزنند، ازاین اقدام به طورجدی جلوگیری کرده و به آنها اظهار داشتند، در آذربایجان نباید هیچگونه برخورد نظامی پیش آید، چنانچه خود را در معرض خطر می بینند می توانند به خاک شوروی پناهنده شوند. به همین دلیل بر خلاف تصیم اولیه، به جای عده ای انگشت شمار ستون های منظمی از سربازان و فداییان به خاک شوروی عقب نشینی کردند، چنانچه درسال ۱۳۲۶روزنامه های باکو تعداد پناهندگان آذربایجان را نزدیک به هفتاد هزار نفر نوشتند.
از همان روز بیست و یکم آذرماه سال ۱۳۲۵، کشتار و غارت بی رحمانه در سراسر آذربایجان آغاز شد.[44] به قول خلیل ملکی پانزده هزار نفر[45] و به قول نویسندگان گذشته چراغ راه آینده، بیست هزار نفر[46] در این حمله کشته شدند.
نویسندهی کتاب ” کارنامه مصدق و حزب توده” این رقم را چهل هزارنفر اعلام میکند[47] و دکتر کشاورز این عده را شانزده هزار نفر برآورد می کند.[48]
این چنین می توان نتیجه گیری کرد که آذربایجان باید خود را به کلی از آذربایجان شوروی و از سیاست اتحاد جماهیر شوروی جدا می کرد ونسبت به عدم جدایی آذربایجان ازایران هیچ گونه شکی باقی نمی گذاشت. اگر چه نحوهی تشکیل فرقهی دموکرات درآذربایجان این موضوع را ضربه پذیرساخته بود، اما آذربایجان باید در کنش سیاسی نشان می داد که نهضت آذربایجان جزیی ازنهضت آزادی مردم ایران است و درمحدودهی ایران به عنوان یک واحد جدا ناپذیر از ایران باقی خواهد ماند. این موردی است که دربسیاری موارد اجرا نشد و هر وقت اختلاف پیشهوری با دولت مرکزی بالا می گرفت از آن به عنوان حربهی تبلیغاتی استفاده میکرد. اتحاد جماهیر شوروی به عنوان همسایهی ایران، اگرواقعأ مدافع آزادی و رهایی زحمتکشان ایران بود باید ازدرخواست نفت شمال خودداری می کرد و نهضت آزادیخواهی را به منافع خود ترجیح می داد و با صدای بلند می گفت: ” اودرهمسایگی خود ایرانی مستقل از دخالت بیگانگان، آزاد ودموکراتیک می خواهد و بس و نظری به آذربایجان ایران و نفت ایران ندارد و حاضراست هرگونه کمکی بدون قید و شرط به ایران برای استفاده از منابعش بکند، کمکی که بعدها به شاه و نه به مردم ایران کرد و می کند… “[49] اگراینگونه می شد مردم ایران و مردم ستمدیدهی آذربایجان قربانی سیاست استالین نمی شدند و تحریکات آمریکا و انگلیس به این سیاست دامن نمی زد.
درمورد پیشهوری قضاوتها گاهی بسیار ناجوانمردانه و دوراز واقع است. نگارنده هنگام تهیهی کتاب جنبش سندیکایی ایران، کارهای او را از ابتدا دنبال کرده است، مبارزاتش را تا حدی که قادر بوده است واسناد وجود داشت، مطالعه کرده است. او زحمت کشی بود که درکلاسهای عملی آزادی خواهی سوسیال دموکراتهای باکو و قفقاز به مبارزه برای رهایی طبقهی زحمتکش ایمان آورده بود، چه در نهضت جنگل و چه درحزب کمونیست ایران و مبارزات سندیکایی، چه در زندان رضا شاه و در زمانی که روزنامهی آژیر را اداره می کرد، هرگز با قدرت دولتی سازش نکرد و هرگز دست از ایمان و اعتقاد خود برنداشت. درنوشته های او آزادی خواهی و دموکراسی و رهایی کارگران زحمت کش از استثمار، استعمار و ارتجاع از اهمیت به سزایی برخورداراست.
در جریان آذربایجان، مسأله بسیار پیچیده تر و سخت ترازآن بود که ازعهدهی پیشه وری بر آید و درواقع او درمیان کشاکش سازشهای قدرتهای بزرگ منهدم شد. کارهایش درآن دوره خالی ازاشتباه و تناقض نبود. در این نوشته اشتباهات او بدون تعصب وغرض ذکر شده است. اما دور از شرافت وانسانیت است که مبارزات این مبارز با ارزش فقط درمسألهی آذربایجان نگریسته شود و قضاوتهای نادرستی انجام گیرد. قضاوتهایی که بیشتر از تبلیغات دربار پهلوی و با قی ماندههای او یا از افکار دگم ضد کمونیستی نشات می گیرد. در اینجا از قول دکتر کشاورز واقعه ای نقل می شود که درواقع نشان دهندهی تداوم خط میهن پرستی و آزادی خواهی پیشهوری است چیزی که سرانجام جان بر راهش گذارد.” دریک میهمانی شام که به افتخارپیشهوری و رؤسا و افسران ارتش فرقهی دموکرات آذربایجان ایران از طرف باقراف دبیر کل حزب کمونیست آذربایجان شوروی در باکو مهیا شده بود، باقراف ضمن سخنرانی خود گفت:
بزرگترین اشتباه و در عین حال علت شکست فرقه این بود که به اندازهی کافی بر وحدت آذربایجان شوروی و ایران تکیه و تاکید نکرد.
چند نفر از افسران ایرانی که به فرقه پیوسته بودند ودراین میهمانی شرکت داشتند برایم تعریف کردند که پیشهوری به عنوان رهبر فرقه درپاسخ به باقراف، در سخنرانی خود چنین گفت:
برعکس نظر رفیق با قراف من عقیده دارم که بزرگترین اشتباه ما و علت شکست نهضت ما، این بود که ما به اندازهی کافی بر وحدت خدشه ناپذیر آذربایجان ایران با ایران، روی وحدت و همبستگی ما با تمام ایران و مردم آن وجدایی نا پذیر بودن آذربایجان ایران از ایران تاکید نکردیم.
کسانی که مانند من پیشهوری را از نزدیک میشناسند، می دانند که شخصیت و شهامت اوچنان بود که برای ابراز حقیقت و اظهار عقاید خود از کسی ترس و باک نداشت. پس از سخنان پیشهوری، باقراف آشفته و متغیر شد و خطاب به پیشه وری گفت : “او تور کیشی” یعنی “مردک بنشین” و به این طریق به پیشهوری توهین کرد. به هر روی پیشهوری مرد آزادهای بود، بعد از این و اقعه چه گفتگوهایی رخ داد شاید روزی معلوم شود. آنچه مسلم است، پیشهروی از آن تاریخ مورد کینهی با قراف و عمال او قرارگرفت و چندی نگذشت که اتومبیل او با یک کامیون ” تصادف ” کرد، او با غلام یحیی، دراتومبیل بود و کنار راننده نشسته بود، پیشهوری زخمی شد، او را به بیمارستان بردند و کسانی که به ملاقات او رفته بودند می گفتند که خطری متوجه او نیست ولی پیشهوری همان شب در بیمارستان ” درگذشت “. چندی پس از مرگ استالین در زمان خروشچف، با قراف به طورعلنی محا کمه و محکوم به اعدام شد از قرار معلوم او اقرار کرد که از سالهای ۱۹۲۰ تا مرگ استالین درسال ۱۹۵۳ حدود بیست و پنج هزار نفر را کشته است. پیشه وری یکی ازآنها بود.[50]
نتیجه گیری
به هر روی اگر فرقهی دموکرات ایستادگی می کرد وافرادی مانند حاج علی شبستری وسلام الله جاوید تسلیم نظرات قوام نمی شدند و برای شاه تلگراف نمی فرستادند؛ اگر پیشهوری به هر قیمت شده خاک میهن را ترک نمی کرد تعداد کشته شدگان بیش از این نمی شد. اگرپیشهوری، مبارزی که از نوجوانی پرچم آزادی خواهی و ترقی خواهی را برداشته بود به جای” زیر ماشین رفتن” در آذربایجان شوروی و کشته شدن روی تخت بیمارستان توسط مأمورین «ک. ژ. ب» در میدان جنگ آذربایجان کشته می شد، نهضت آزادی خواهی آذربایجان سیر طبیعی خود را طی کرده بود، حتی اگر شکست می خورد با عزت و شرافت شکست خورده بود و این درسی برای مبارزات آیندهی مردم ستمدیدهی ایران بود. هرچند که امروز باید همهی جنبههای مبارزاتی آن نهضت، به ویژه سرسپردگی به بیگانه درس بزرگی برای همهی مبارزین و آزادیخواهان مترقی ، ملی و جمهوری خواه ایران باشد. در بارهی حزب توده باید گفت اگرحتی همهی خیانتهای حزب توده را کنار بگذاریم و فقط خیانت آن را به این جنبش واطاعت آن از مقامات شوروی و همدستی آن را با قوام دراین دوره در نظرآوریم، این خیانت به اندازهای موحش و نکبت باراست که هیچ ایرانی با شرافت و خوش فکر و مترقی نمیتواند جرأت کند که خود را وابسته به این سازمان جاسوسی بداند.
اما مسائل قومی و آزادیهای منطقه ای و ایالتی هنوز در ایران حل نشده است و تاریخ ایران نشان می دهد، هر گاه حکومت مرکزی به علل مختلف تضعیف شده است، مردم ایران خواستار آزادیهای فرهنگی، قومی، ملی و منطقه ای شدهاند و برای دست یافتن به این خواستهها هر بار هزاران انسان بی گناه کشته شده اند.
هیچ اپوزیسیون دوراندیشی نمی تواند ازهمین امروزمسألهی کردستان، آذربایجان و دیگر اقوام کشور ایران درپهنهی سرزمین ایران را نادیده انگارد و به این آزاد یخواهی که روزی عنوان انجمن های ایالتی و ولایتی، دورهای عدم تمرکز، گاهی خود مختاری فرهنگی و سیاسی و زمانی چهرهی فدرالیسم به خود گرفته است، کم توجه باشد. این مسأله همواره ابزاری بوده است دردست بیگانگان، با انگیزههای شوم نسبت به کشور ایران، آنها فقط منافع خود را می جویند و می خواهند حسابهای خصوصی خود را با حکومت مرکزی ایران، به خاطر منافع خویش تصفیه کنند. آیا بهتر نیست از هم اکنون زمینههای این مباحث ومذاکرات تدوین میثاقها بازبینی شود و امکانات حل مسألهی اقوام ایران مورد بررسی بنیادی قرارگیرد تا این نیروها نیز بتوانند درخدمت مبارزهای جدی علیه ارتجاع حاکم قرارگیرند و همهی نیروی مردم ایران برای پیکاری بزرگ که پیش روی دارد منسجمتر گردد و از طرفی فردای پیروزی، مسألهی اقوام ایران دوباره تکرار نشود و نیروهایی که باید در خدمت سازندگی میهن قرار بگیرند به برادر کشی نپرداخته و به هدر نروند؟
فرهنگ قاسمی
[1] هویت فرهنگی و زبان ملی[۱]
http://www.rangin-kaman.org/v1/index.php?option=com_content&view=article&id=10088:2013-01-15-10-48-52&catid=58:1389-02-24-20-05-16&Itemid=75
مفهوم ملیّت و تئوری جدایی طلبی
http://www.rangin-kaman.org/v1/index.php?option=com_content&view=article&id=9515:2012-11-05-03-28-10&catid=58:1389-02-24-20-05-16&Itemid=75
ملت، دولت – ملت و حاکمیت قانونمدار
http://www.rangin-kaman.org/v1/index.php?option=com_content&view=article&id=9187:2012-10-08-11-54-10&catid=58:1389-02-24-20-05-16&Itemid=75
قومیت گرایی و ملیت گرایی، خودمختاری و تجزیه طلبی
http://www.rangin-kaman.org/v1/index.php?option=com_content&view=article&id=8899:2012-09-06-20-08-54&catid=58:1389-02-24-20-05-16&Itemid=75
[2] اطلاعات شماره ۵۵۱۰ مورخ ۱۳۲۳/۴/۱۵، نطق مصدق در مجلس شورای ملی به نقل از” گذشته چراغ راه اینده”، صفحه ۲۳۶
[3] اطلاعات شماره ۵۵۱۰ مورخ ۱۳۲۳/۴/۱۵ ، نطق مصدق در مجلس شورای ملی به نقل از” گذشته چراغ راه اینده”، صفحه ۲۴۰ -۲۳۶
[4] نطق دکتر کشاورز در جلسهی مورخ ۱۷/۱۱/۱۳۲۳ مجلس شورا، نقل از روزنامهی” رهبر” شماره ۴۸۶، صفحه۲۴۴
[5] نطق دکترکشاورزدرجلسهی مورخ ۱۷/۱۱/۱۳۲۳مجلس شورا، نقل از روزنامهی” رهبر” شماره ۴۸۶، صفحه۲۴۴
[6] خامهای، انور” خاطرات …” جلد دوم، صفحه ۱۹۴، این داستان در خاطرات خلیل ملکی، صفحه ۳۹۰وهمچنین در” گذشته چراغ راه آینده”
[7] ما دربارهی مبارزات این فرددرنهضت دموکراتیک و آزادیخواهی و کارگری در این کتاب و به ویژه درجلد دوم نوشتهایم، پیشهوری کمونیستی آزادی خواه بود که درمکتب مبارزه وعمل پرورش یافته بود. او پس از شکست نهضت آذربایجان درروسیه در تصادفی که توسط ماموران مخفی ک.ژ.ب. صحنه سازی شده بود، کشته شد. پیشهوری هرگز عضو حزب توده نشد.
[8] خامهای، انور،” خاطرات …” جلد دوم، صفحه ۱۸۸
[9] British Consul in tabriz, report of visit to mianeh, India office//L/P.&.S// 2-34/2, “Iran Between tow Revolution” Ervand, Abrahamian ( princeton University press, new Jersey, 1983
[10] ملکی،خلیل،”خاطرات سیاسی”، صفحه ۳۶۷-۳۶۶، انتشارات کوشش برای پیشبرد نهضت ملی ایران
[11] کشاورز، فریدون،”من متهم میکنم کمیته مرکزی حزب توده را”، صفحه ۶۳
[12] خامهای، انور،” خاطرات …” جلد دوم، صفحه ۱۸۸
[13] قیزیل صحیفهلر( صفحات طلایی )، صفحه ۱۰-۱ ،به نقل از” گذشته چراغ راه آینده”، صفحه ۲۵۴ – ۲۵۱
[14] خامهای، انور،” خاطرات …” جلد دوم، صفحه ۲۰۹ –۲۰۸
[15] ایوانف، م.س، ” تاریخ نوین ایران”، صفحه ۱۰۸
[16] خامهای، انور،” خاطرات …” جلد دوم، صفحه ۲۱۰ – ۲۰۸
[17] خلیل ملکی،”خاطرات سیاسی”با مقدمهی همایون کاتوزیان،انتشارات کوشش برای پیشبرد نهضت ملی ایران اروپا، آذرماه۱۳۶۰،برابربا دسامبر ۱۹۸۱، ص۳۶۶و۳۶۷درصفحه۳۸۷درهمین موردمینویسدعلت پایین آوردن عکس استالین و نصب آن کنار پنجره سوگند به ودکای روسی بود که بسیارمورد احترام بیریا بود.
[18] خلیل ملکی، ” خاطرات سیاسی “، صفحه ۳۷۳ و۳۶۴
[19] تفرشیان،”قیام افسران خراسان” صفحه ۷۲-۷۰ وهمانجا صفحه۲۱۲ -۲۱۰
[20] ایوانف، م.س، ” تاریخ نوین ایران”، صفحه۱۰۸
[21] روزنامهی”آذربایجان”، شمارهی۱، مورخ۱۳۲۴/۶/۱۴،” از زارع وارباب چه میخواهیم”، گذشته چراغ راه آینده” صفحه۲۶۱
[22] روزنامهی ” آذربایجان”، مورخ۱۳۲۴/۱۱/۲۲ ، نطق پیشهوری
[23] روزنامهی ” آذربایجان”، شمارهی ۱۲۳، صفحه ۲۶۴
[24] ” گذشته چراغ راه آینده”، صفحه ۲۶۶ – ۲۶۲
[25] روزنامهی ” آذربایجان”، مورخ۱۳۲۴/۱۱/۱۶
[26] روزنامهی ” آذربایجان”، شمارهی۸ ، مورخ۱۳۲۴/۶/۲۹ ، مقالهی “مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان”، به قلم پیشهوری
[27] روزنامهی ” آذربایجان”، شمارهی۴ ۸، مورخ۱۳۲۴/۱۰/۲
[28] ایوانف، م.س، ” تاریخ نوین ایران”، ترجمهی هوشنگ تیزابی، حسن قائم پناه،۱۳۵۶، صفحه ۱۰۷
[29] “کارنامه مصدق و حزب توده”، صفحه۴۵، این کتاب دردوجلد توسط یکی از اعضای سابق حزب توده نگاشته شده است که با مقدمهی خسروشاکری و به همت انتشارات مزدک در خارج از کشورانتشار یافته است.
[30] کشاورز، فریدون، ” من متهم میکنم کمیته مرکزی حزب توده را”، صفحه۶۳
[31] فریدون ابراهیمی روز۲۱آذر به شوروی فرار نکرد، مقاومت کرد و کشته شد. نگاه کنید به ” گذشته چراغ راه آینده”
[32] خامهای، انور،” خاطرات …” جلد دوم، صفحه ۲۰۳
[33] خامهای، انور،” خاطرات …” جلد دوم، صفحه۲۰۷
[34] سفیر اتحاد جماهیر شوروی در ایران
[35] برای قبول یا رد قرارداد، هفت ماه مهلت در نظر گرفته شده بود.
[36] خامهای، انور،” خاطرات …” جلد دوم، صفحه۲۳۶
[37] ملکی، خلیل، ” خاطرات سیاسی”، صفحه۴۲۶
[38] ملکی، خلیل، ” خاطرات سیاسی”، صفحه۴۲۴
[39] روزنامهی ” آذربایجان”، مورخ ۱۳۲۵/۳/۲۴، به نقل از” گذشته چراغ راه آینده”
[40] روزنامهی ” رهبر”، مورخ۱۳۲۵/۳/۲۳
[41] British Military Attaché to the Foreign office, 27 Nov. 1946, Abrahamian, P.239
[42] ” گذشته چراغ راه آینده”، صفحه۴۱۴
[43] ” گذشته چراغ راه آینده”، صفحه ۴۱۵
[44] ” گذشته چراغ راه آینده”، صفحه۴۱۹
[45] ملکی، خلیل، “خاطرات سیاسی”، صفحه۳۷۶
[46] ” گذشته چراغ راه آینده”، صفحه ۴۲۳
[47] ” کارنامه مصدق و حزب توده”، صفحه ۴۵
[48] کشاورز، فریدون، ” من متهم میکنم کمیته مرکزی حزب توده را”، صفحه ۶۴
[49] کشاورز، فریدون، ” من متهم میکنم کمیته مرکزی حزب توده را”، صفحه ۶۴
[50] کشاورز، فریدون، ” من متهم میکنم کمیته مرکزی حزب توده را”، صفحه ۵۶ و۶۶